کد خبر 339204
تاریخ انتشار: ۵ شهریور ۱۳۹۳ - ۱۰:۵۱

هشتم شهریور 1320 چند دقیقه بعد از صرف صبحانه در باشگاه هنگ، شیپور جمع به صدا درآمد و افسران و افراد یکی پس از دیگری در محوطه هنگ جمع شدند. اطلاع رسیده بود که فرمانده هنگ می‌خواهد برای همه افسران و افراد سخنرانی کرده و دستوراتی بدهد.

گروه تاریخ مشرق- سوم شهریور 1320 که قوای بیگانه از شمال و جنوب، کشورمان را مورد حمله غافلگیرانه خود قرار داد، سرتیپ احمد خسروانی، فرماندهی نیروی هوایی شاهنشاهی را به عهده‌ داشت و هنگ یکم هوایی (مستقر در قلعه‌مرغی) مامور دفاع از آسمان پایتخت در برابر حمله هواپیماهای بیگانه بود.

فرماندهی این هنگ را سرهنگ دوم محمد معینی و فرماندهی گردان یکم شکاری این هنگ را سرگرد مصطفوی به‌عهده داشتند. افسران و افراد جمعی پادگان‌های مقیم مرکز به حالت آماده‌باش به‌ سر می‌بردند و حق ترک پادگان خود را نداشتند. سوم تا ششم شهریور در تهران جز این‌ که در نوبت‌های معین یکی، دو فروند از هواپیماهای هنگ مذکور در آسمان شهر گشتی زده و پس از اندکی پرواز فرود می‌آورند، اتفاق قابل ذکری روی نداد.

*ابلاغ «ترک مقاومت»


​ بعدازظهر ششم شهریور هنگامی که سرگرد مصطفوی افسران و افراد گردانش را جمع کرده و برای آنها سخنرانی می‌کرد، سروان یدالله امینی، رئیس شعبه اطلاعات هنگ با خودرو به محل سخنرانی نزدیک شده و پس از پیاده‌شدن از خودرو به ‌سوی سرگرد مصطفوی روانه شد. در این موقع سرگرد هم سخنرانی خود را قطع کرده و منتظر ماند ​ ببیند رئیس شعبه اطلاعات چه خبر تازه‌ای آورده است.

وقتی سروان امینی نزد سرگرد مصطفوی رسید، اظهار کرد: «جناب سرگرد! آمده‌ام به شما اطلاع بدهم ​ حسب‌الامر ترک مقاومت اعلام گردیده و از این پس از هرگونه تظاهرات خصمانه بایستی جلوگیری شود.» این خبر که بدون هیچ‌گونه مقدمه‌ای اعلام شد به‌ نحو بسیار ناراحت‌کننده‌ای در افسران و افراد تأثیر گذاشت و بی‌اختیار همه را مات و مبهوت کرد و می‌رفت​ صحنه نامطلوبی به‌ وجود آورد که سرگرد مصطفوی به‌ وضع موجود خاتمه داد و خطاب به‌رئیس شعبه اطلاعات هنگ گفت: «شاید فراموش کرده‌اید که ما مامور دفاع از پایتخت هستیم؛ یعنی مامور حفاظت از جان و مال مردم بیگناه. در این صورت چگونه می‌توانیم به‌دستور شفاهی ترتیب اثر داده و از انجام ماموریتی به این اهمیت سر باز زنیم؟ بنابراین دستور شفاهی در این مورد قابل اجرا نیست و من به هیچ‌وجه نمی‌توانم به چنین دستور شفاهی ترتیب اثر بدهم و به‌محض این‌که هواپیماهای بیگانه به آسمان پایتخت نزدیک شوند، من و خلبانان گردان طبق دستورالعمل برای دفاع به پرواز درخواهیم آمد. ما برای پشتیبانی و دفاع از این مردم برای چنین روزی آماده شده‌ایم. اگر می‌خواهند در برابر هواپیماهای بیگانه عکس‌العملی نشان ندهیم باید کتباً دستور دهند و نه به‌طور شفاهی.»

افسران و افراد با ملاحظه عکس‌العمل فرمانده گردان، نسبت به او ابراز احساسات کردند و سروان امینی هم که وضع را چنین دید، سوار خودروی خود شد​ و مراجعت کرد.

پس از گذشت چند دقیقه دوباره سر و کله سروان امینی پیدا شد و این دفعه ابلاغیه‌ای را به امضای سرهنگ دوم معینی، فرمانده هنگ، مبنی بر لزوم ترک مقاومت ارائه داد. سرگرد مصطفوی امریه کتبی فرمانده هنگ را چند بار با تردید بالا و پایین کرد و مطابقت امضای آن را مورد دقت قرار داد و چون از صحت آن اطمینان یافت ناگزیر رو به افسران و افراد گردان کرد و گفت: «بچه‌ها! طبق دستور عجالتا ماموریت ما خاتمه یافته، خواهش می‌کنم خونسردی خود را حفظ کنید تا ببینم چه پیش می‌آید

*تجمع و فعالیت پنهانی بعد از نیمه شب

در نیمه شب هشتم شهریور در حالی‌ که تقریبا همه بجز عوامل نگهبانی به‌ خواب رفته بودند، در قسمتی از هنگ یک فعالیت پنهانی در جریان بود و با وجود دستور ترک مقاومت، نقشه‌ای برای مقاومت در برابر دشمن کشیده می‌شد که تا فردای آن شب غیر از چند نفر کسی از آن اطلاع نداشت. آن شب عده‌ای از افسران و درجه‌داران جوان هنگ در دفتر سروان احمد وثیق (فرمانده گروه یکم گردان یکم شکاری) دورهم آمده و هرکس شمه‌ای از آنچه را که پیرامون اوضاع مغشوش و نابسامان اخیر کشور شنیده بود، بازگو می‌کرد. سرانجام ـ متاسفانه ـ با جدی پنداشتن شایعات منتشره نتایج غلطی گرفته شد، از جمله این‌که گویا ستاد جنگ، تهران را تخلیه کرده و به‌اصفهان انتقال یافته و پایتخت را برای اشغال قوای بیگانه‌ رها کرده‌ است. بر مبنای چنین شایعات بی‌اساسی تصمیم می‌گیرند فردا راسا دست به‌کار شده و به اصطلاح خودشان با اقدام به مقاومت در برابر نیروی بیگانه صحنه‌ای از فداکاری ایرانی را به‌معرض نمایش بگذارند. پس از موافقت حاضران با این تصمیم، برای این عملیات مشاغل و مسئولیت‌های «گروه مقاومت» را به این ‌شرح تعیین و ابلاغ می‌کنند.

*تعیین ماموریت‌ها؛

فرمانده عملیات: سروان احمد وثیق

مامور آوردن اسلحه و مهمات: سروان نوربهشت

فرمانده داخلی پادگان هنگام عملیات: ستوان یکم سجادی

مامور آوردن بنزین: ستوان‌ یکم خسروی

مامور بازداشت سرتیپ احمد خسروانی و سرهنگ دوم معینی: ستوان دوم واثق

مامور حمل مجروحان: ستوان دوم وظیفه کیا (افسر بهداری)‌

مامور پرواز شناسایی روی پایتخت: استوار ابراهیم شوشتری

افسر نگهبان در موقع عملیات: استوار محمد امیرحمزه

قرار شد اتومبیل سرتیپ خسروانی هم برای حمل مجروحان تخصیص داده شود.

پس از تعیین و ابلاغ ماموریت‌ها، افسران و درجه‌داران که در دفتر سروان وثیق تجمع کرده بودند، آنجا را ترک کرده و متفرق شدند و هر یک برای استراحت به آسایشگاه خود رفتند.

*وقایع هشتم شهریور 1320

هشتم شهریور 1320 چند دقیقه بعد از صرف صبحانه در باشگاه هنگ، شیپور جمع به صدا درآمد و افسران و افراد یکی پس از دیگری با سرعت در محوطه هنگ جمع شده و در دو صف منظم به انتظار ورود فرمانده هنگ ایستادند. اطلاع رسیده بود که فرمانده هنگ می‌خواهد برای همه افسران و افراد سخنرانی کرده و دستوراتی بدهد.

فرمان خبردار به وسیله ستوان یکم سجادی، ورود سرهنگ دوم معینی (فرمانده هنگ) را اعلام کرد. سرهنگ معینی بعد از فرمان آزاد اظهار کرد: «امروز صحبت‌هایی با شما دارم. بهتر است همگی دور من حلقه بزنید.»

آن‌روز سرهنگ معینی خطاب به افسران و افراد هنگ حرف‌هایی می‌زند که مفادش به این ‌شرح است:

«وقتی بنا بر مقتضیات، ماموریت داشتیم که مسلح‌ شده و در مقابل هرگونه حمله احتمالی مقاومت نماییم، حالا هم از طرف همان مقامات امر شده است که مقاومت را ترک و از استعمال اسلحه خودداری کنیم.
بنابراین گوشزد می‌نمایم ممکن است تا یک ساعت دیگر چتربازان ارتش شوروی وارد فرودگاه شده و نیروی موتوریزه آنها داخل هنگ شوند. البته همان‌طور که خاطرنشان نمودم هیچ‌کدام از شما حق استعمال اسلحه ندارید... اگر اسلحه دارید فوراً باید تسلیم کنید و کلید اسلحه‌خانه در اختیار سروان وثیق قرار بگیرد.
»

سروان وثیق که با لباس پرواز در میان جمع ایستاده بود و به‌سخنان فرمانده هنگ گوش می‌داد، وقتی ماموریت جدید خود​ یعنی تحویل گرفتن اسلحه‌خانه را شنید خنده‌ای در گوشه لبانش ظاهر شد و برای تائید دستور سرهنگ معینی، سریعا و با صدای بلند که نشانی از تصمیم راسخ داشت، گفت: «جناب سرهنگ! اطاعت می‌شود، الساعه اسلحه‌خانه را تحویل می‌گیریم

ساعت 9 هشتم شهریور 1320، یعنی کمی پس از پایان سخنان سرهنگ معینی، صدای طبل افراد پاسدار خانه به گوش رسید و این علامتی بود از ورود سرتیپ خسروانی (فرمانده وقت نیروی هوایی) به پادگان. سرتیپ خسروانی که آن روز برخلاف روزهای پیشین تنها نبود، بلکه سرگرد افخمی را نیز به همراه داشت، وقتی داخل پادگان قلعه‌مرغی شد از خودروی سبز رنگش پیاده شد و از سرهنگ معینی پرسید: «سرهنگ! دستورات را ابلاغ کردی؟» سرهنگ پاسخ داد: «بله‌ قربان!»

خسروانی پس از شنیدن پاسخ مثبت فرمانده هنگ، خطاب به سایر افسران اظهار کرد: «بچه‌ها بروید و خونسرد و آرام باشید.»

از شنیدن سخنان فرمانده هنگ و فرمانده وقت نیروی هوایی، فقط عده بسیار معدودی حالت بی‌تفاوتی از خود نشان می‌دادند و این در حالی بود ‌که اکثریت، بویژه جوانان حساس از این پیشامد ناگوار بی‌نهایت متاثر شده و فوق‌العاده ناراحت به‌نظر می‌رسیدند. وقتی سروان وثیق زمینه روحی اکثریت افسران و افراد را برای انجام نقشه خود مساعد دید، با اشاره دست همه را به‌سمت محوطه گلکاری شده جلوی دانشکده دیدبانی دعوت کرد.

سرتیپ خسروانی از دور افسران و افرادی را می‌دید که دسته‌جمعی به‌سوی محوطه گلکاری جلوی دانشکده دیدبانی می‌روند، ولی هرگز تصور نمی‌کرد ​این تجمع ماجرای غیرمنتظره‌ای را به‌دنبال داشته باشد، بلکه خوشبینانه‌ خیال می‌کرد سخنانش در آنها مؤثر افتاده و می‌روند تا خونسرد ​و آرام باشند.

هنگامی‌که همه جمع شدند، سروان وثیق رو​ به آنها کرده و گفت: «رفقا! آیا حاضرید برای میهن خود جانفشانی کنید؟ اگر شما غیرت دارید نباید دست روی دست گذاشته و در چنین شرایط حساسی فقط متأثر شوید. ما مرد هستیم و مرد برای هر پیشامد ناگواری چاره‌ای می‌اندیشد. می‌گویند تا یک ساعت دیگر چتربازان شوروی وارد می‌شوند و ناموس ما به‌دست آنها می‌افتد و وطن عزیز ما مورد تاخت و تاز افراد آنها قرار می‌گیرد. رفقا! هر بیگانه‌ای برای ما بیگانه است. بیایید همگی اسلحه به‌دست گرفته و مقاومت کنیم. کلید اسلحه‌خانه هم نزد‌ من است. آیا حاضرید؟»

با شنیدن حرف‌های سروان وثیق افسران و افراد حاضر چند لحظه با هم مشغول تبادل‌نظر شدند و طبعا آنان که در جلسه شب پیش شرکت داشته و در جریان سابقه امر بودند، بلافاصله آمادگی خود را اعلام کرده و دیگران را هم به اعلام آمادگی تشویق و تحریک و حتی تهدید کردند و به این ترتیب ظاهراً همگی با پیشنهاد مقاومت مسلحانه روی موافق نشان دادند و سروان وثیق با توجه به موافقت عمومی بار دیگر خطاب به حاضران گفت: «رفقا! در وهله اول باید سرتیپ خسروانی و سرهنگ معینی دستگیر شوند، ولی فراموش نکنید که قضیه باید بدون سر و صدا و با سرعت انجام گیرد. فقط به آنها بگویید مقتضیات و کشور ما با آزادی شما وفق نمی‌دهد و آنها را دستگیر کرده و چند ساعتی در اتاق فرماندهی زیر نظر بگیرید.» بلافاصله این سوال را مطرح کرد: «چه کسی برای این کار داوطلب می‌شود؟»

در پاسخ مثبت به این پرسش، استوار خلبان ابراهیم شوشتری اولین داوطلب بود. سرانجام چهار نفر از استواران داوطلب تعیین شدند تا به‌فرماندهی ستوان دوم واثق ماموریت دستگیری سرتیپ خسروانی و سرهنگ دوم معینی را انجام دهند.

*بازداشت سرتیپ خسروانی

ستوان واثق پس از کسب دستورهای لازم از سروان وثیق، پارابلوم (سلاح کمری) خود را به‌دست گرفت و به اتفاق چهار استوار داوطلب به‌سوی سرتیپ خسروانی رهسپار شد. سرتیپ خسروانی که هنوز در محوطه هنگ با سرگرد افخمی مشغول صحبت بود، ناگهان صدای آمرانه ستوان واثق را شنید که پارابلوم به‌دست فریاد زد: «تیمسار، دست‌ها بالا!» در این وقت سرهنگ معینی موقعیت را مغتنم شمرد و از هنگ خارج شد، ولی سرگرد افخمی به حمایت از سرتیپ خسروانی خطاب به‌ستوان واثق فریاد زد: «احمق به تیمسار اهانت نکن!» واثق هم بی​درنگ پاسخش را داد: «خفه‌شو، تو خائن هستی.»

سرگرد افخمی وقتی​ وضع را چنین دید، دست به‌سلاح کمری خود برد، ولی پیش از این‌که موفق به تیراندازی با آن شود، ستوان واثق با فشار روی ماشه پارابلوم خود گلوله‌ای به‌سوی افخمی فرستاد که به‌دست راست او اصابت کرد. دست افخمی لرزید و نزدیک بود پارابلومش به زمین بیفتد که آن‌ را به‌دست چپ داد و آماده شلیک شد، اما باز هم واثق پیشدستی کرد و دو گلوله دیگر پی‌در‌پی شلیک کرد که اولی به گردن افخمی خورد و دومی از مجاورت گونه او رد شد. به‌این ترتیب سرگرد افخمی مجروح شد و به زمین افتاد و بلافاصله دو نفر از گروه مقاومت او را روی دست گرفته و داخل خودروی سرتیپ خسروانی گذاشتند و به بیمارستان انتقال دادند.

*آمادگی برای عملیات

بلافاصله​ طبق مشاغلی که قبلا ‌تعیین شده بود، ستوان‌یکم خسروی به وسیله کامیونی که در تصرف گروه مقاومت بود، مامور آوردن بنزین و سروان نوربهشت مامور اسلحه‌خانه برای توزیع اسلحه و مهمات بین درجه‌داران و افراد گروه مقاومت شده و به‌منظور آمادگی برای عملیات بعدی مشغول به‌کار شدند.

*اعلامیه «ستاد گروه مقاومت»


پس از این اتفاق‌ها سروان وثیق تصمیم گرفت پس از تبادل نظر با افسران، اعلامیه‌ای تحت عنوان «اعلامیه گروه مقاومت» که خود قبلا متن آن را تنظیم کرده بود، تکثیر و برای اطلاع مردم پایتخت به وسیله هواپیما در شهر منتشر کند. ولی ضمن تجمع و تبادل نظر با افسران، تصمیم گرفته شد پیش از اقدام به پخش اعلامیه، یک پرواز اکتشافی در آسمان تهران انجام گیرد. در اجرای این تصمیم استوار شوشتری و استوار سوادکوهی با دو فروند هواپیما به پرواز درآمده و پس از بازگشت و فرود اطلاع دادند که در شهر خبری نیست، ولی دو زرهپوش را دیده‌اند که به‌طرف هنگ در حرکتند.

*دستور سرکوبی مقاومت

سروان حمید ناصری و سروان یدالله امینی که موفق شده بودند صبح همان روز به نحوی از پادگان قلعه‌مرغی خارج شوند و به‌وسیله خودروی کرایه، خود را به ستاد جنگ (باشگاه افسران ارتش در خیابان سوم اسفند) برسانند، جریان مقاومت پادگان قلعه‌مرغی را اطلاع دادند. ستاد جنگ به محض آگاهی از ماجرا، به‌وسیله تلفن با سرلشکر بوذرجمهری، فرمانده وقت لشکر یکم تماس گرفت و دستور سرکوبی مقاومت‌کنندگان قلعه‌مرغی را صادر کرد و در ضمن به یگان‌ ضدهوایی هم دستور داده شد به‌سوی هواپیما‌های گروه مقاومت که در آسمان پایتخت پرواز می‌کردند تیراندازی کنند.

سرلشکر بوذرجمهری با استحضار از جریان امر و دستور ستاد جنگ، گروهان زرهپوش لشکر یکم را مامور سرکوبی مقاومت‌کنندگان قلعه‌مرغی کرد. در اجرای این ماموریت، سروان انصاری، فرمانده گروهان زرهپوش به‌منظور ​درهم شکستن مقاومت با چند زرهپوش راه قلعه‌مرغی را در پیش گرفت و سرهنگ هوایی محمود خسروانی (برادر سرتیپ خسروانی)، رئیس ستاد وقت نیروی هوایی هم برای نجات برادرش، همراه سروان انصاری حرکت کرد.

*شکست مقاومت


از بررسی وقایع چنین استنباط می‌شود که سروان وثیق، رهبر گروه مقاومت خود زودتر از دیگران متوجه وضع نابسامان و فرجام نامطلوب مقاومت شد و وقتی‌ خبر نزدیک شدن زره‌پوش‌ها به قلعه‌مرغی رسید، گروه مقاومت در صدد تیراندازی علیه آنها برآمد، ولی سروان وثیق برای جلوگیری از این اقدام خطاب به افسران و افراد اظهار کرد: «رفقا! هدف ما نبرد علیه دشمن است، نه برادر کشی. اینها برادران ما هستند و نباید به‌طرف برادران هموطن خود شلیک کنیم. حالا که کار به‌اینجا رسیده بهتر است هرکس سعی کند هرچه زودتر خود را نجات دهد.»

سروان وثیق بدون این‌که منتظر نتیجه و عکس‌العمل حرف‌هایش بشود، بلافاصله رفقایش را در آغوش کشید و با همه خداحافظی کرد و با عجله برای فرار به‌سوی یکی از هواپیماها رفت. در این موقع استوار ابراهیم شوشتری هم که از ابتدا همفکر و پیرو نظرات سروان وثیق بود، به‌دنبال او برای پرواز به‌طرف هواپیمای شکاری دیگری حرکت کرد.

بعداز برخاستن هواپیماهای وثیق و شوشتری، زرهپوش‌ها تیراندازی به‌سوی قلعه‌مرغی را شروع کردند. سروان وثیق با مشاهده تیراندازی زرهپوش‌ها، روی یکی از آنها شیرجه رفت و شلیک کرد و زرهپوش را موقتا مجبور به توقف کرد، اما سرانجام نیروی موتوریزه داخل پادگان قلعه‌مرغی شد و از گروه مقاومت، جمعی دستگیر و عده‌ای هم متواری شدند.

*سرنوشت گردانندگان گروه مقاومت


استوار ابراهیم شوشتری در حوالی طالش به‌علت اتمام سوخت هواپیمایش فرود اجباری کرد، مجروح شده و به‌تهران انتقال یافت. سروان وثیق که محرک و گرداننده اصلی ماجرای قلعه‌مرغی بود، ظاهرا موفق به خروج از مرز ایران شد، هر چند از سرنوشت او خبر موثقی به‌ دست نیامد. ستوان دوم واثق هم از راه زمینی فرار کرد و ناپدید شد و ستوان یکم سجادی نیز از ارتش برکنار و بعد‌ها در راه‌آهن دولتی ایران مشغول کار شد.

منابع:

1 ـ پایگاه اطلاع رسانی ارتش جمهوری اسلامی ایران

2 ـ اتو اسکورزنی‌، جنگ‌ ناشناخته‌: روایت‌ یک‌ آلمانی‌ از جنگ‌جهانی‌دوم‌، ترجمه‌ عبدالرضا هوشنگ‌ مهدوی‌، تهران‌ 1374

3 ـ آلن‌جان‌ پرسیوال‌ تیلور، جنگ‌ جهانی‌ دوم‌، ترجمه‌ بهرام‌ فرداد امینی‌، تهران‌ 1374

4 ـ گریگوری‌ ابراموویچ‌ دبورین‌، رازهای‌ جنگ‌ جهانی‌ دوم‌، ترجمه‌ کیخسرو کشاورزی‌، تهران‌ 1356

5 ـ پیردو سونارکلان‌، یالتا، ترجمه‌ سیروس‌ سعیدی‌، تهران‌ 1368

6 ـ عبدالرضا هوشنگ‌ مهدوی‌، تاریخ‌ روابط‌ خارجی‌ ایران‌ از ابتدای‌ دوران‌ صفویه‌ تا پایان‌ جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ (1500 ـ 1945)، تهران‌ 1355

7 ـ احمد نقیب‌زاده‌، تحولات‌ روابط‌ بین‌الملل،‌ تهران‌ 1372

8 ـ باقر عاقلی. رضاشاه و قشون متحدالشکل، نشر نامک، تهران ۱۳۸۶

*عبدالرحمان رحیمی / جام جم