در این مصاحبه ایشان در مجموع از عملکرد مهندس ضرغامی رضایت داشتند، اما انتقادهای زیادی نیز به عملکرد مدیر قبلی صدا و سیما وارد میدانستند. شاید مهمترین نکتهای که در تمام طول مصاحبه تأکید داشتند، مشکلات ساختاری صدا و سیماست و بارها اعلام کرد که بیشتر مشکلاتی که ذکر میکنند، مربوط به شخص آقای ضرغامی نیست و هر کس دیگری هم بود، این مشکلات وجود داشت. راهکارهای ایشان نیز بیشتر معطوف به حل این مشکل ساختاری بود؛ یعنی سبکسازی سازمان صدا و سیما و استفاده از جوانان مؤمن و انقلابی.
*****
** اگر بخواهید مروری بر عملکرد مهندس ضرغامی طی 10 سال ریاست بر صداوسیما داشته باشید، مهمترین نقاط قوت و ضعف ایشان را در چه موارد یا حوزههایی بیان میکنید؟
طبیعتاً اولین نقطه مثبتی که در عملکرد مدیریت سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در ده سال گذشته به چشم میآید، توسعه کمی و همگام شدن قابل قبول با تغییرات تکنولوژیک حوزه رسانههای تصویری است که به خودی خود این کار، یک موفقیت چشمگیر و قابلاعتناست. واقعیت این است که سختی کار صدا و سیما و حساسیت آن چیزی است که از چشم کسی پنهان نیست و هر قضاوتکنندۀ منصفی در کنار همه انتقادها و ایرادهایی که ممکن است به چشم او بیاید، نمیتواند موفقیت جناب آقای مهندس ضرغامی در این حوزه را نادیده بگیرد.
بنده معتقدم که این سازمان مشکلات زیادی نیز دارد و نمیتوان آنها را نادیده گرفت، به دلیل اینکه صدا و سیمای جمهوری اسلامی به همه تعلق دارد و حق همه مخاطبان است که درباره آن قضاوت کنند و حق همه مردم است که مدیریت آن را بازخواست کنند، چون این نهاد بزرگترین و مؤثرترین نهاد فرهنگی کشور است.
این ایرادها به دو بخش برمیگردد که بیشتر از اینکه ناظر بر شخص آقای ضرغامی یا هر رئیس دیگری باشد، به ساختار و توقعات و فضای عمومی کشور برمیگردد. بنده معتقدم که با وضعیت موجود جانشین مهندس ضرغامی نیز نمیتواند تغییر آنچنانی در صدا و سیما انجام دهد و این تصور که ما فکر میکنیم با تغییر افراد، صدا و سیمای تغییر زیادی خواهد کرد، تصور باطلی است. آن دو نکته هم یکی ساختار سازمان صدا و سیما است که به نظر بنده ساختار معیوبی است؛ تمرکز به این شدت که کل این مجموعۀ گسترده به شکل واحد و با مدیریت واحد اداره شود، عملی نیست. واقعیت این است که صدا و سیمای جمهوری اسلامی بزرگترین نهاد فرهنگی است، اما کمتر از هر نهاد دیگری پاسخگو است؛ بیشترین تأثیر را در کل کشور دارد، اما کمتر از همۀ نهادهای دیگر مورد بازخواست قرار میگیرد.
بنده معتقدم که باید مدیریت سازمان خرد شود و به بخشهای مختلف تقسیم شود. همچنین، باید بخش خصوصی را در این جریان به کار گرفت. تجربه موفق شبکه افق نشان داد که اتفاقاً ورود بخش خصوصی یا شبهخصوصی به این حوزه میتواند بسیار کارگشا باشد و بر خلاف نظر برخی از دوستان که نگرانیهایی در این زمینه ابراز میکنند، به نظر بنده اینگونه مدیریت خیلی کمآسیبتر از مدیریت متمرکز است.
بنده معتقدم که دیر یا زود ما تلویزیون خصوصی خواهیم داشت و باید خود را برای آن آماده کنیم. طبیعتاً هر چه زودتر این اتفاق رخ دهد و نهادهایی مثل حوزه هنری که برای این موضوع آماده شده بودند یا نهادهایی مثل شهرداری تهران که قبلاً به این موضوع فکر کرده بودند، گزینههایی هستند که همین الان آماده هستند و میتوانند فعال شوند، حتی به نظر بنده بخش خصوصی غیرمرتبط با حاکمیت هم اگر با چهارچوب شفاف و روشن و با نظارت دقیق کار را به عهده بگیرند، بنده یقین دارم آسیبی که به فرهنگ عمومی و شرایط عمومی کشور وارد خواهد آمد، به هیچ وجه کمتر از آسیب فعلی نیست.
نکته دوم هم که باز به شخص آقای ضرغامی مربوط نمیشود، فضای عمومی حاکم بر برخی از مسئولان و صاحبمنصبان کشور است. یک تصور سنتی و کهنه که در ذهن بسیاری از مسئولان وجود دارد و متأسفانه تغییر نیز نکرده این است که فکر میکنند با شیوه نگفتن اخبار و حصر اطلاعات مردم از موضوعات مطلع نمیشوند، اما واقعیت این است که شرایط بسیار تغییر کرده و خیلی از قضایا آن طوری که ما فکر میکنیم نیست و صدا و سیما اگر با نسل جدید و با مخاطب و فضای جدید نتواند خود را سازگار کند، محکوم به حذف است، البته تجربه نشان داده که میتوان کارهای موفقی نیز انجام داد. مثلا، برنامه خندوانه نشان داد که اتفاقاً در پیک زمان برنامههای صدا و سیما و اوج ساعت رقابت شبکههای تلویزیونی گوناگون و شبکههای ماهوارهای مختلف، برنامهای که از یک شبکه غیر اصلی و با تبلیغات بسیار کم، پخش میشود چقدر میتواند جذاب و پربیننده باشد. پس، میتوان گفت که این کار شدنی است.
واقعیت این است که تحولات اجتماعی باعث به وجود آمدن دوران جدیدی شده است و ما هرچه دیرتر واقعیتهای این دوران را در نظر بگیریم، از تأثیر و عملکردمان کاسته خواهد شد و باید توجه داشت که عملکرد و مدل رفتاری 50 سال پیش دیگر جوابگو نیست؛ روزی بود که اگر صدا و سیما مطلبی را پخش نمیکرد و کسی را حذف میکرد، او دیگر امکان حضور و ارتباط با دیگران را نداشت، اما امروز صدا و سیما باید به یک بلوغ در مدیریت رسانه و در تدبیر ارائه خبر و محتوا برسد که باور کند که مخاطب هوشمند و آگاه است و مخاطب دسترسی به اطلاعات دارد و باور کند که رقابت جدی است و مخاطب مجبور نیست که ما را انتخاب کند. دیر یا زود شبکههای خصوصی خواهند آمد؛ دیر یا زود این نظام تغییر میکند، ما هستیم که قبل از این تغییرات، باید برای آن آماده شویم و خودمان آن را مدیریت کنیم. اتفاقی که الان متاسفانه رخ میدهد این است که مدیران میانی نظام و دست اندرکاران امور در سطوح مدیریتی میانی، چون ذهنیت خودشان کهنه است و اطلاعاتشان ناقص است، پویایی و توانمندی و جسارت حرکت و تغییر را ندارند. لذا، به نظام ضربه میزنند و باعث میشوند که ما بخشی از مخاطبان را از دست بدهیم و اگر دقیقتر بخواهیم بگوییم مخاطبین را به جبهه دشمن میرانند.
اتفاقی که در صدا و سیما افتاد و آقای ضرغامی باید پاسخگوی آن باشند، این است که یک روحیه اداری و کارمندی و حفظ وضعیت موجود در سازمان حاکم شد. یکبار یکی از مدیران صدا و سیما به خود بنده میگفت که من دنبال دردسر نمیگردم؛ یک خانه و ماشین و موبایل گرفتهام که نمیخواهم اینها را از دست دهم. این دیدگاه تعارض اساسی با روحیه و رویکرد انقلابی دارد؛ اتفاقاً انقلاب دنبال تغییر است، دنبال نگاه تازه است. در حالی که مدیران ما دنبال این هستند که چیزی تغییری نکند؛ این بزرگترین ضربه به انقلاب است. این اتفاق در صدا و سیما به دلیل اینکه روحیه و بدنۀ کارمندی فضای سنگین و فربهای را ایجاد کرده، به وجود آمد. اداره این بدنه و حقوقدادن به این کارمندان، سازمان را به جایی کشاند که مجبور شد به هر ذلتی در پخش آگهیها و حوزه بازرگانی تن دهد؛ حوزهها و موضوعاتی که خود دوستان قبول دارند که با مأموریت ذاتی آنها تعارض دارد و فقط به خاطر اینکه بتوانند هزینهها را تأمین کنند، وارد این حیطه شدهاند.
** فرمودید که سیستم اداری و کارمندی صدا و سیما باعث بالارفتن هزینهها شد، اما نکتهای هم وجود دارد که در چند سال اخیر، چه دولت قبلی و چه دولت فعلی، بودجه صدا و سیما را به هر دلیلی به صورت کامل نمیپرداختند و به نوعی گروکشی میکردند، میتوانیم این مسئله را عاملی برای حرکت سازمان به سمت تبلیغات و آنتن فروشی دانست؟
به هر حال، صدا و سیما اگر چابک و چالاک بود میتوانست بدون تبلیغات زیاد هم خود را اداره کند. علت اینکه صدا و سیما به این بودجه وابسته شده، همان اقتصاد نفتی و همان محدودیتی است که رهبر انقلاب دائم از آن شکایت میکنند. اگر صدا و سیما این قدر دستگاههای عریض و طویل و هزینهبر در کنار خود نداشت و نگاه، نگاه کارمندی نبود، تولید به تنهایی این مقدار هزینه نمیبُرد؛ یعنی، تولید، همانطور که در بسیاری از شبکههای تلویزیونی دنیا میبینیم، با اندک هزینهای اتفاق میافتد.
بنده مثال سادهای خدمت شما عرض میکنم؛ فیلم سینمایی شهر موشها و فیلم سینمایی کلاه قرمزی را در نظر بگیرید. برای این دو فیلم، محصولات جانبی زیادی تولید شد، از عروسک و فروش رایت این عروسکها بگیریم تا مسائل دیگر. این اتفاق باید اول از همه در صدا و سیما میافتاد و این طور نبود که کسانی نگویند. خود بنده در سال 1373 یعنی حدود 20 سال پیش در سخنرانی در حوزه کودک و رسانه، راجع به این موضوع صحبت کردم که چرخه اقتصادی فروش و رایت و بازگشت سرمایه میتواند به راحتی رسانه را از هر هزینۀ دیگری بینیاز کند.
در شهر موشهای قبلی میتوانست اتفاق بیفتد، اما به دلیل اینکه مدیری که آنجا بود روحیه کارمندی داشت، این اتفاق نیفتاد. تلقی آن مدیر یا کارمند این است که فقط ما هستیم و نمیخواهد باور کند که مردم با گذاشتن دیش ماهواره میتوانند 2500 شبکه تلویزیونی را دریافت کنند و شاید بهزودی به جایی برسیم که همین دیش ماهواره هم لازم نباشد و مردم بتوانند در تلفن همراه خود تمام شبکههای ماهوارهای را با بالاترین کیفیت دریافت کنند. این امر دور از ذهن نیست و ما برای این اتفاق شاید کمتر از 10 سال فرصت داشته باشیم. اینجاست که عرض میکنم نیاز به نگاه تازه و متفاوتی است که خیلی به مدیر سازمان هم ربطی ندارد. از امام جمعه تا نماینده مجلس خبرگان تا نماینده مجلس و عضو کمیسیون فرهنگی مجلس تا فلان وزیر در کابینه، باید این نگاه را داشته باشند که دنیا، دنیای جدیدی است؛ شرایط، شرایط جدیدی است؛ مخاطب، مخاطب جدیدی است و ما هرچه دیرتر این واقعیتها را متوجه شویم خودمان بیشتر عقب میمانیم.
** به نظر شما آیا صدا و سیما توانسته از ظرفیت نیروهای جوان و انقلابی و متخصص در سمتهای مختلف مدیریتی و تولید برنامه استفاده کند؟
مدیریت صدا و سیما انصافاً همیشه این دغدغه را داشته است. علیرغم تمام انتقادهایی که به آقای ضرغامی دارم کسی در صداقت و در حسننیت و اخلاق ایشان نمیتواند شک کند. با اینکه بسیار به ایشان منتقدم، ولی نمیتوانم در این موارد ایراد بگیرم، اما مسئله اینجاست که اگر شخص دیگری هم بود نمیتوانست به دلیل این ساختار کاری کند.
صدا و سیما دو حوزه ورود نیروی انسانی به شکل رسمی دارد؛ یکی هنرستان صدا و سیما و یکی هم دانشکده صدا و سیما و توابع آن مانند دانشکده قم و حوزههای غیررسمی که عملاً فعالترند، مثل تهیهکنندگانی که در تولید دخالت میکنند، اما صدا و سیما نه از بخش رسمی و نه از بخش غیررسمی نتوانسته یک جریان موفق و قابلاتکا از نیروهای متدین و پویا و جوان و پرتحرک انقلابی در سازمان ایجاد کند.
به طور طبیعی، نیروی جوان دنبال تغییر و نگاه متفاوت است و احتمالاً خطا هم میکند. این روحیه را آقای ضرغامی ابتدای کار داشت، حتی بنده به خاطر دارم که ایشان هنگامی که تازه مدیر سازمان شده بود، یکبار در خیابان رد میشد و دید بنده منتظر ماشین هستم، به راننده اشاره کرد و بنده را سوار کرد، روحیه او این بود که به جوانترها توجه کند، البته بنده را از زمان ارشاد میشناخت، ولی میخواهم بگویم چنین روحیهای داشت، اما در حال حاضر، همان آقای ضرغامی به جایی رسیده که اگر کسی بخواهد ایشان را ببیند، باید ماهها منتظر باشد. این مشکل مربوط به شخص نیست، این از سازمان و ساختار است؛ یعنی، هر کسی را با بهترین انگیزهها هضم میکند و از بین میبرد و او را تبدیل به یک مدیر اداری و کاملاً تشریفاتی میکند که حتی اگر هم بخواهد، نمیتواند کاری کند.
بنده زمان آقای لاریجانی با ایشان راجع به نیروی انسانی با جدیت صحبت کردم و ایشان خیلی بااعتماد فرمودند که ما برای این بخش برنامه داریم و هنرستان و دانشکده صدا و سیما را داریم. آن زمان دانشکده به این شکل هنوز فعال نبود؛ فهمیدم که ایشان منظور بنده را متوجه نشدند و چیز دیگری میگویند. جواب، جواب دهان پرکنی بود که ظاهرا هرکسی را میتوانست قانع کند، از نمایندگان مجلس تا پیرمرد نماز جمعه که میخواست ایشان را ببیند، ولی واقعیت این است که قصه چنین نبود. نیروی انسانی که الان وارد سازمان میشود، از جاهایی وارد میشود که قابل کنترل نیست، البته استثنا هم وجود دارد؛ ما در جاهایی از سازمان نیروهایی داریم که بسیار درخشیدند و اینها اتفاقاً جزو نکات مثبت کارنامه آقای ضرغامی است. خوشبختانه در حوزه خبر بیشتر این اتفاقها رخ داده و متأسفانه در فیلم و سریال و برنامههای ترکیبی این اتفاق کمتر رخ داده است. برای پیشرفت در زمینه فیلم و سریال و برنامههای ترکیبی ما باید پنجره را باز کنیم و هوای تازه را وارد کنیم و بپذیریم که این هوای تازه ممکن است لرزی نیز ایجاد کند. اگر سلامت و بهداشت این اتاق و این خانه و منزل را میخواهیم، باید مقداری آمادگی این لرز را داشته باشیم.
این مطلبی که عرض میکنم محدود به صدا و سیما نمیشود و در خیلی از سازمانها وجود دارد. اتفاقاً کسانی که منافق هستند و کسانی که افراد خطرناکی هستند، بیشتر بلد هستند مدیران را توجیه کنند. آنها بلد هستند خود را تثبیت کنند و کسانی در این بحث حذف میشوند که افراد مخلص، صالح و سادهای هستند که ممکن است زبان تندی داشته باشند و زیر بار هر مسئلهای نروند که این هم اقتضای سن آنهاست. ما متأسفانه در اغلب موارد، جوان انقلابیِ سالم، صالح و دلسوز را به دلیل اینکه کار کردن با او ساخت است یا احتمال خطا از جانب او وجود دارد، حذف میکنیم و کسی را حفظ میکنیم که آن اخلاص و باور را ندارد، اما بلد است که چگونه خود را حفظ کند.
در جاهایی این اتفاق افتاده، ولی در مقایسه با واقعیتهای موجود و دستاوردهای عظیم جمهوری اسلامی ایران به نظر بنده قابل اتکا نیست. مثالی میزنم که خود شاهد آن بودم. در یکی از برنامههای خبری، یک خبر کوتاه از شعار مرگ بر آمریکا مردم در راهپیمایی 13 آبان پخش شد؛ تصویری که در حال نمایش بود دقیقاً تصویر فریاد و دهانهای باز و مشتان گره کرده مردم بود و خیلی کوتاه و در عرض چند ثانیه این تصویر را نشان داد، بلافاصله و بدونتأمل خبر بعدی پیشرفت علمی دانشمندان آمریکایی در یکی از دانشگاههای آمریکا بود. به نظر بنده این امر نمیتواند اتفاقی بوده باشد و منظورش این بود که ما در حال نعره زدن هستیم، ولی آن کسی که پیشرفت میکند آمریکا است.
واقعیت این است که در کنار روند کلی جریان صدا و سیما که توجه زیادی به پیشرفتهای جمهوری اسلامی ندارد، دو برنامه پراکنده در اواخر شب پخش میکنند یا خبری را نقل میکنند که اثرگذاری بالایی ندارد و باید گفت که اتفاقات اصلی در برنامههای دیگر رخ میدهد. مثلا، وقتی با فیلم، سریال و برنامههای ترکیبی سالها حجاب را تخریب میکنید، با یک برنامه سخنرانی فلان آیت الله نمیتوانید آن را جبران کنید. این اتفاقی که الان در صدا و سیما میافتد و باز بنده تأکید میکنم که هر کسی هم جای آقای ضرغامی بود این روند و این ساختار خروجی بهتر از این نمیتوانست داشته باشد یا مثلا، سالهای سال در دادگاه، زن مجرم را با چادر نشان دادیم و اصلاح این کار با سخنرانی نیست، البته بنده معتقدم که مدیران ارشد و سطح بالای سازمان صادقانه و خالصانه قصد داشتند که این روند را اصلاح کنند، ولی نمیتوانند کاری کنند، چون اصل ماجرا ایراد دارد و ما هیچوقت اجازه ندادیم که آن تحول بنیادین در سطوح پایین رخ دهد.
** نظر شما درباره گسترش کمی صدا و سیما مخصوصاً در حوزهها شبکههای جدید رادیویی و تلویزیونی و توجه به موضوعاتی مثل طنز، ورزش، سلامت و ... چیست؟
به نظر بنده این اقدامات مثبت بوده، چون به هر حال قرار است صدا و سیما نیاز رسانهای همۀ مخاطبین را پوشش دهد و ناچار است که اولاً متناسب با تحولات اجتماعی و تغییرات مخاطب این نیاز را در نظر بگیرد و ثانیاً مصرفکنندههای متنوع را در سبد کالای خود لحاظ کند. یک نمونه از این رویکرد، در حوزه شبکههای استانی اتفاق افتاد که به نظر بنده رویکرد بسیار مهمی بود. یکی از آسیبهایی که شبکههای سراسری میزند این است که فرهنگهای بومی را تهدید میکند و همه را یکنواخت میکند. مثلا گویش آذری نمیتوانست در شبکه سراسری عرضه شود، در حالی که یک نیاز جدی بود و همبستگی قومی را در آن مناطق میتوانست نسبت به نظام جمهوری اسلامی تقویت کند یا مثلا، در شبکه استانی کردستان پخش اذان برای مخاطب اهلسنت به شکل خاص، مسئله حیاتی و مهمی بود که در شبکه سراسری نمیتوانست اتفاق بیفتد و شبکههای استانی این ظرفیت را ایجاد کرد.
از آن طرف، شبکههای سراسری و موضوعی که اضافه شد، بنده معتقدم که کمتر از نیاز واقعی مخاطب بود، اما تجربه نشان داد که شبکههایی مثل تماشا، نمایش، آی فیلم، نسیم و ... توانست بخشی از مخاطبین را شکار و حفظ کند که این کاملاً قابلدفاع است و جزو موفقیتهای جدی آقای ضرغامی بود. در عین حال، صدا و سیما توانست تا حد زیادی خود را با پیشرفتهای تکنولوژیک رسانهای همراه کند. از شبکه اچ دی بگیریم تا فعالیت صدا و سیما در حوزه دیجیتال و سایبری و سایتهای اینترنتی متنوع و خدمات رسانهای که صدا و سیما به وجود آورد. اینها تماماً موفقیتهای صدا و سیما است که نشان داد میتواند اثرگذار و جدی باشد. وقتی کسی مثل خانم سرنا شیم به شهادت میرسد، نشان میدهد که شبکه پرس تیوی موفق است و وقتی هیسپان تیوی یا العالم از روی سرورهای اصلی و میزبانهای مادر شبکههای ماهوارهای تحریم میشوند، نشان میدهد که مؤثر بودهاند و علیرغم همه انتقادهایی که ممکن است به مدیریت صدا و سیما وارد شود، اینها بخشهای است که قابل دفاع است و باید منصفانه به این دستاوردها اعتراف کرد.
** عملکرد صدا و سیما را در فضای بینالمللی و تحولات منطقه و بیداری اسلامی، چگونه ارزیابی میکنید؟
اگر بخواهیم تخصصی به موضوع نگاه کنیم، نیاز به آمار و اطلاعات پژوهشی داریم، اما به شکل عمومی و در حد اطلاعاتی که بنده دارم و از نزدیک شاهد بودم، جمهوری اسلامی در این حوزه دستاوردهای بسیار ارزشمندی داشته است و شبکههایی مثل الکوثر یا سحر، در یک مناطقی بیش از تصور ما تأثیرگذار بوده و توانسته ارتباط برقرار کند؛ این چیزی است که باید مورد ملاحظه و محاسبه قرار گیرد؛ یعنی، در محاسبات باید این را در نظر بگیریم.
در این زمینه صدا و سیما علیرغم محدودیتهای فراوانی از لحاظ نیروی انسانی و زیرساخت و ... داشته، موفق عمل کرده است. علت این موفقیت در حوزه خارج از کشور دو یا سه عامل بود؛ یکی این بود که پیام انقلاب و گفتمان انقلاب به شکل اصیل ارائه شد؛ یعنی، اضافات نداشت. به طور مثال، پیامی مثل عدالت، جنگ فقر و غنا یا جنگ اسلام ناب محمدی و اسلام آمریکایی که جزو آرمانهای انقلاب بود و حضرت امام (ره) تا آخر عمر شریفشان روی این مسائل پافشاری داشتند، در شبکههای داخلی بسیار کم دیده میشود، اما در العالم و پرس تیوی و ... برجسته است. دلیل دوم این است که قواعد حرفهای تولید در شبکههای برونمرزی لحاظ میشود، چون وقتی پرس تیوی راه افتاد، ناچار به رقابت با شبکههایی بود که بسیار حرفهای بودند. این عوامل باعث شد که این شبکهها بیشتر دیده شود و جذابتر به نظر برسند و علیرغم نابرابری ما در امکانات، بتوانند خود را نشان دهند. مثلا، وقتی شکلگیری شبکه العالم با شکلگیری الجزیره را به لحاظ سرمایهگذاری مقایسه میکنیم، این مقایسه بسیار خندهدار و طنزآمیزی به نظر میرسد، ولی با این حال، میبینید که شبکه العالم موفق شده است؛ پرس تیوی موفق شده است، چون پیام اصیل انقلاب منتقل شد و مسئله همه دیگر این نبود که موی فلان مجری یا فلان خانم بیرون آمده یا جرج گلوی، نماینده مجلس انگلیس، در پرس تیوی برنامه داشت. در حالی که در ایران عناصر انقلابی و متدین به صرف اینکه با یک مدیر چندان همراه نیستند یا از عملکردهای صدا و سیما انتقاد کردهاند، حذف میشوند.
نوع نگاه و فهم ما از تعامل مخاطب و شرایط مخاطب در بحث خبر تعیینکننده و مهم است. چیزی که در حوزه خبر در این مدت وجود داشت این بود که موضع صدا و سیما در حوزه خبر متأسفانه انفعالی بود؛ یعنی، معمولاً صدا و سیما جمهوری اسلامی و رسانه ملی ما موضع فعالی نداشت که بتواند کنشگر باشد و اغلب در مسائل مختلف واکنشی عمل میکرد. طبیعی است، کسی که واکنش دارد در زمین دشمن بازی میکند و از موضع انفعال و ضعف برخورد میکند. نتیجه موضع انفعال در بهترین حالت، فقط میتواند دروازهبانی باشد و در بهترین حالت، میتواند تلاش کند که کمتر گل بخورد و هیچگاه هم تلاش نخواهد کرد که گل بزند. در حالی که عملکرد کنشگرانه است که به طرف مقابل، میتواند گل بزند و بازی را در زمین حریف و دشمن تعریف کند. این اتفاق در صدا و سیما رخ نداد؛ علت هم این بود که یک چیز را فراموش کردیم و آن این است که در دیدگاه دینی و اعتقادی نصف ماجرا نشان ندادن برخی چیزها است، اما نصف دیگر نشان دادن برخی مسائل است.
ما روایتی داریم که میفرماید کسی که اطلاعات، خبر و معرفتی را که برای مردم سودمند است از آنها کتمان کند و جلوی نشر آن را بگیرد، باید در روز قیامت به خدا جواب دهد، اما متأسفانه تربیت غلط ما و نگاه غلط موجود حاکم در جامعه دینی ما، فقط آن جنبه انفعالی و سلبی را در نظر میگیرد؛ یعنی، صدا و سیما فقط مراقب است که به طور مثال، صحنه بوسیدن زن و مرد و یا صحنه مشروب نوشیدن پخش نشود، اما همین قدر تلاش ندارد که بعضی از مسائل را نشان بدهد. بنده تا به حال ندیدم که یک رویکرد فعال و آگاهانهای در صدا و سیما وجود داشته باشد که بگویند ما میخواهیم چیزی را به این شکل به مردم نشان دهیم، به دلیل اینکه فقط از موضع انفعال برخورد کردیم، فقط نگران این بودیم که برخی از صحنهها دیده نشود. اتفاقی که اینجا میافتد این است که مدیران صالح، خدمتگذار و مؤمن مشغول به مراقبت از این میشوند که فلان صحنه پخش نشود و مسئله آنها در پایینترین و نازلترین سطح است، اما رقبای صدا و سیما در بالاترین سطح و پرتأثیرترین برنامهها و مؤثرترین ساعات و موفقترین تولیدات چیزهایی که خودشان میخواهند به مردم منتقل میکنند.
بالاترین دغدغه مدیران ما در صدا و سیما این است که فلان روحانی یا کارشناس در فلان کتاب چیزی نوشته و در فلان سخنرانی حرفی زده که این را باید حذف کنیم یا ناظر پخش خیلی مراقبت کند که اگر به عنوان مثال، خانمی گلو یا دستش باز است، پخش نشود یا نمای بسته نگیرد. حالا اگر کسی با پوشیه آمد، او را از نمای بسته بگیریم؟ چون راجع به این فکر نکردیم، تلویزیون نمای بسته میگیرد و برخلاف عرف و برای اولین بار رنگ تصویر را کلاً سیاه و سفید میکند و هیچکس هم از خود نمیپرسد که چرا این اتفاق افتاد. آبروی یک جریان در کشور بازیچه قرار گرفته است؛ ضربه به روحانیت، حوزه و قشر متدین خورده و هیچکس هم پاسخگو نیست، چون ما همیشه برای آن فکر کردیم که چه چیزی را نباید نشان دهیم. هیچوقت تدبیری برای اینکه چه چیزی نشان دهیم، نداشتیم.
** در سه دهه گذشته سه مدیر بر صدا و سیما مدیریت کردهاند؛ آقایان محمد هاشمی، علی لاریجانی و عزت الله ضرغامی. نظر شما درباره عملکرد هر کدام از آنها چیست؟
به نظر بنده نمیشود مدیریت این سه نفر را مقایسه کرد، چون شرایط زمانی متفاوت است، البته اگر بخواهید مقایسه کنید، آقای ضرغامی از همۀ آنها موفقتر بوده است؛ یعنی، علیرغم همه انتقادهایی که دارم اگر مجبور باشم مقایسه کنم، آقای ضرغامی را موفقتر می دانم و به نظر بنده با توجه به تهدیدها، فشارها و مشکلاتی که مدیریت سازمان صدا و سیما جمهوری اسلامی در دهه هشتاد با آن روبه رو بوده، آقای ضرغامی نمره خیلی بیشتری نسبت به آقایان هاشمی و لاریجانی میگیرد.
** برای مدیر بعدی صدا و سیما چه پیشنهادهایی دارید، در چه حوزههایی باید ورود جدی داشته باشد و باید با چه نگاهی مدیریت را در اختیار بگیرد؟
همانطور که عرض کردم معتقدم که ساختار صدا و سیما باید تغییر کند؛ یعنی، تا زمانی که این ساختار تغییر نکند اتفاق چندانی نخواهد افتاد. مدیر بعدی هم در شرایط موجود چند درجه میتواند بالاتر برود؛ یعنی، حوزه تحرک مدیر بعدی هم با شرایط فعلی تفاوت چندانی نخواهد کرد، نهایت این است که چند گام جلوتر برود. یکی از نکات دیگر این است که نظارت و ارزشیابی حرفهای قاطعی باید بر سازمان صدا و سیما حاکم باشد و بدنه این سازمان باید سبک شود. این همه تشکیلات اداری که روحیه و فضای کارمندی دارند، برای صدا و سیما سمّ است و یک خانهتکانی و جراحی جدی باید در صدا و سیما اتفاق بیفتد. زمینه ورود شبکههای غیردولتی و غیروابسته به بدنه صدا و سیما میتواند فضای جدیدی ایجاد کند. نیروی انسانی و کادرسازی در حوزه برنامهسازی و تولید باید جدی گرفته شود.
توصیه شخصیای هم به مدیر سازمان دارم که گاهی سوار اتوبوس و مترو شود، گاهی با مردم همراه شود، خیلی از خود برنامه پخش نکند. به نظر بنده، مدیر سازمان بیشتر از اینکه بخواهد در جلسات رسمی و با مسئولین در جلسات کمفایده شرکت کند، اگر همان فرصت را با جوانها و مردم و حتی در شبکههای اجتماعی وقت صرف کند، دستاوردهای بیشتری خواهد داشت تا جلسات رسمی که بلای جان مسئولین فرهنگی ما شده است. مسئولین فرهنگی ما گاهی ساعتها وقت ارزشمندی که متعلق به بیتالمال، امام زمان (عج) و خانواده شهداست، صرف جلسات بیخاصیتی میکنند که هیچ فایدهای ندارد و نهایتاً در بهترین حالت، سندی را تصویب میکنند که آن سند هیچوقت به مقام عمل نمیرسد و اتفاقاً، کارها در جای دیگری مدیریت و انجام میشود.
و نکته پایانی این که کار رسانهای در صدا و سیما آداب حرفهای خود را دارد و همه جای دنیا هم این آداب را رعایت میکنند. ما نیز باید بر اساس این نظام و قواعد حرفهای پیش برویم؛ نظرسنجی از مخاطب و احترام گذاشتن به رأی مخاطب اولین قاعده برنامهسازی است. ما برای خودمان در خلأ و اتاق بسته که برنامه نمیسازیم، بلکه برای مخاطب برنامه میسازیم. اگر مخاطب با این برنامهها ارتباط برقرار نکند، باید کار را متوقف کنیم. ما نباید صرفاً رضایت بخشی از مدیران را، ملاک قرار دهیم و مخاطب را رها کنیم.
** سؤال آخر اینکه اگر بخواهید نمره ای از 20 به آقای ضرغامی بدهید، چه نمرهای میدهید؟
من معمولاً در نمره دادن خیلی با ارفاق عمل میکنم و به مدیریت مهندس ضرغامی طی ده سال گذشته میتوانم از 20 نمره 15 بدهم.
با تشکر از وقتی که در اختیار مشرق گذاشتید.