حزب الله هرگز حتی یک بار هم ادعا نکرده که دارد "به نیابت از بقیه‌ جهان" با تروریست‌ها می‌جنگد. حزب الله حتی این را هم اعلام نکرده که دشمن اصلی‌اش در سوریه تکفیری‌ها هستند.

گروه بین‌الملل مشرق - پس از شروع حوادث سوریه، و موضع‌گیری‌ها و رفتارهای حزب الله متناسب با تحولات این بحران، شبهات متعددی درباره عملکرد حزب مطرح شد. شبهاتی چون : حمایت از دیکتاتوری، دخالت نظامی بر مبنای طائفه‌گرایانه، قرار گرفتن در یک جبهه با آمریکایی‌ها و پذیرش روایت آمریکایی‌ها درباره جنگ جهانی با تروریسم (که پس از 11 سپتامبر شکل گرفت).

در این گزارش که ترجمه‌ای است از گزارش نویسنده‌ی سعودی، عمر کاید، در روزنامه‌ی الاخبار لبنان و طی دو قسمت تقدیم خواهد شد؛ تلاش خواهیم کرد به تفصیل، شبهه‌ی دخالت «طائفه‌گرایانه‌ی» حزب الله در سوریه و موضوع جنگ «مشترک» حزب الله و آمریکا با تروریسم را بررسی کرده و به برخی ایرادات مطرح شده از طرف جریان ضد مقاومت 14 مارس درباره‌ی گفتارها و رفتارهای اخیر حزب الله بپردازیم.

روایت آمریکایی از قضایا

وقتی قرار است در این باره سخن کنیم که حزب الله روایت آمریکایی پیرامون «جنگ با تروریسم» را در بحران سوریه پذیرفته یا نه، ابتدا باید خیلی ساده خود آن روایت را عرضه کنیم و پس از ذکر قرائت حزب الله از قضایا، آن دو را مقایسه نماییم.

روایت آمریکایی درباره جنگ با تروریسم به صورت اساسی و گسترده پس از حوادث 11 سپتامبر شکل گرفت، یعنی زمانی که دولت جورج بوش دست به تلاش سیاسی و نظامی و رسانه‌ای گسترده‌ای زد تا جبهه‌ای با عنوان «مبارزه با تروریسم» تشکیل دهد.



همه‌ی تعریفاتی که تا پیش از آن از مفهوم «تروریسم» و «تروریست» می‌شد، در مقابل تعاریف جدیدی که آمریکا از این مفاهیم به جهانیان عرضه می‌کرد رنگ باخت. می‌توان نکات اصلی روایت آمریکا از موضوع تروریسم را چنین ذکر کرد:

اول، جنگ با تروریسم نبردی است فرهنگی ضد گروهی که می‌خواهد تمدن غرب و ارزش‌های لیبرالی آن را نابود کند و آمریکا (از آنجایی که رهبر «جهان آزاد» است) وظیفه‌ای مقدس به دوش دارد که از آزادی، در مقابل هجوم این تروریست‌ها دفاع کند.

دوم، انتقائیة این روایت آنجاست که تلاش دارد بگوید تروریسم، فقط همان خشونتی است که گروه‌های اسلام‌گرا و مسلمانان به کار می‌برند، حال چه این خشونت در مقابل غیر نظامیان باشد چه در مواجهه با نظامیان، چه در زمان صلح باشد و چه در زمان جنگ. از همین‌جا می‌توان دید که تعریف آمریکایی از تروریسم چگونه کسانی را شامل می‌شود که مانعی در مقابل منافع او هستند. کمااینکه فهرست تروریستی رسمی نهادهای آمریکایی هم همین را نشان می‌دهد.

سوم، جنگ با تروریسم نبردی برای دور کردن خشونت از خاک آمریکا یا حتی شهروندان آمریکایی در سراسر جهان نیست، بلکه طرحی سیاسی است که در آن شعارهای فرهنگی و سیاسی هم گنجانده شده است، از جمله «دموکراتیزه کردن» کشورهای خاورمیانه.



روایت حزب الله از قضایا

پیش از ذکر روایت حزب الله، بد نیست تعریفی از خود حزب الله ارائه کنیم. حزب الله یک حرکت مقاومت عرب است که پس از اشغال لبنان توسط اسرائیل؛ شکل گرفت. طرح سیاسی حزب الله متمرکز است بر مقاومت امت در برابر طرح هیمنه‌ی غربی‌ها بر منطقه.

حزب الله از زمان انتشار اولین سند رسمی‌اش در سال 1985 تا انتشار «سند سیاسی» [الوثیقة السیاسیة] در سال 2009، تغییرات زیادی به خود دیده است ولی در هر حال، مفهوم مبارزه با استکبار و لزوم خیزش امت، رکن رکین نگاه حزب الله بوده و هست.

حزب الله در حال حاضر از اصطلاح «جریان‌های تکفیری برای اشاره به جریان موسوم به «جهادی» موجود در سوریه اشاره می‌کند و ما در ادبیات حزب الله با مفهوم «تروریسم» برنمی‌خوریم، مگر آنکه ضمیمه شده باشد به اصطلاح تکفیری. این روشی است که حزب الله برای نشان دادن تمایزش با روایت آمریکایی (حتی در سطح الفاظ و اصطلاحات) به کار می‌برد.


اما شبهه‌ی دیگر این است که شاید این تنها یک تفاوت در لفظ و اصطلاح باشد اما در عمق و اصل روایت، بین این دو یکسانی وجود داشته باشد.



اگر کمی به عقب برگردیم می‌بینیم که استفاده از اصطلاح «تکفیری» در ادبیات حزب الله، مولود حوادث سوریه نیست بلکه حزب الله از مدت‌ها پیش، از این اصطلاح استفاده می‌کرده است. می‌توان اولین باری که این اصطلاح از طرف حزب الله به کار رفت را مربوط به بعد از اشغال عراق توسط آمریکا دانست.

در آن زمان، حزب الله به صورت عامدانه و مداوم از این اصطلاح استفاده می‌کرد تا بین مقاومت مردم عراق (که آمریکایی‌ها به آن «تروریسم» می‌گفتند) با گروه‌هایی که برای رسیدن به مطالب خود، مردم را هدف قرار می‌دادند تمایز قائل شود.


این تمایز نام‌گذاری برای کمک به حزب الله در مقابل تهدیدی خطیر بود: مقابله با فتنه‌ی مذهبی و ایفای نقش مناسب به عنوان یک گروه مرجع شیعه برای دور نگه داشتن مردم شیعه‌ی عراق از فتنه و جلوگیری از اینکه فضای مردمی عراق، دیگر پذیرای مقاومت ضد اشغالگری نباشد.

دبیر کل حزب الله در همان زمان‌ها گفت: «وقتی جهت‌گیری فتنه‌گون بر احساسات همگان چنبره بزند، دیگر در آن وقت گوشی برای شنیدن حرف‌های هیچ شیعه‌ی عاقل و هیچ سنی عاقلی پیدا نمی‌شود و میدان، یکسره به دست سی آی ای و موساد خواهد افتاد که قسم می‌خورم در بسیاری از این گروه‌هایی که ظاهرا پرچم اسلامی در دست دارند، نفوذ کرده‌اند تا بدین وسیله مسلمانان را از داخل گروه‌هایشان هدف قرار دهند.»



و سپس افزود: «در این جهت‌گیری فتنه گون دو دسته آدم هست: دسته‌ای مزدور که خوب می‌دانند دارند چه می‌کنند و دسته‌ای جاهل که جهل و تحجر و تعصب کورشان کرده است ... مواجهه‌ی اصلی ... آن است که با شدت و با دوراندیشی در مقابل هرگونه جهت‌گیری تکفیری در بین مسلمانان بایستیم، چه تکفیری شیعه و چه تکفیری سنی.»

حزب الله معتقد بود که این گروه‌های تکفیری طرح سیاسی مشخصی برای عراق ندارند که بتواند به نفع امت اسلامی باشد، کما اینکه معتقد بود این گروه‌ها روش مقبولی هم ندارند. این موضعی است که حزب الله هنوز هم درباره‌ی این قبیل گروه‌های موجود در سوریه به کار می‌برد.

جالب است که حزب الله از همان لحظه اول پس از 11 سپتامبر مقابل روایت آمریکا ایستاد:


اول، حزب الله تأکید کرد که جنگی که آمریکایی‌ها می‌خواهند به راه بیندازند جنگی برای هیمنه یافتن است و در این مسیر به یک دشمن ساختگی به نام «تروریسم جهانی» متمسک شده‌ا‌ند. درست در همان زمان‌ها بود که سید حسن نصرالله در جواب اتهامات آمریکایی‌ها که اعراب را بی دلیل محکوم می‌کردند، سخنرانی و در این باره صحبت کرد که چطور الان که قربانی‌ها آمریکایی هستند، جهان وارد حالتی دیوانه‌وار شده است ولی در عین حال، چشمش را بر قربانیان عرب [مثلا در فلسطین] بسته است.

وی در آن سخنرانی گفت: «استکبار آمریکایی می‌خواهد به همه‌ی ملت افغانستان هجوم ببرد تنها به این دلیل که فرد متهم [بن لادن] در آنجا مهمان است. ... باید همه‌ی اعراب و همه‌ی مسلمانان و هر فرد باشرفی حواسش باشد که دادن دست یاری به آمریکا در حمله‌اش ضد ملت افغانستان و یا ضد هر ملتی از ملل عالم، جایز نیست.»



در آن سخنرانی، سید حسن نصرالله سعی کرد برخورد دوگانه‌ی آمریکا را در بحث «جنگ با تروریسم» مورد چالش قرار دهد و توضیح داد که چطور جهان جنایات اشغالگران صهیونیست را نادیده می‌گیرد. سید حسن نصرالله با استفاده‌ی تعمدی و مکرر از عبارت دولت تروریستی برای اسرائیل تأکید کرد: «آمریکایی که حالا می‌خواهد رهبری ائتلاف جهانی برای جنگ با تروریسم را بر عهده بگیرد خودش مرتکب تروریسم است و ضمنا از خطرناک‌ترین دولت تروریستی در جهان یعنی اسرائیل هم حمایت می‌نماید.»

دبیر کل حزب الله ادامه داد که آمریکا در ادعایش مبنی بر جنگ با تروریسم صادق نیست و تنها می‌خواهد یک دشمن مبهم بسازد  تا بر آن اساس اقدام به ساختن پایگاه‌های نظامی و انتشار ناوگان جنگی‌اش در منطقه کند.

اما پیش از پرداختن به شبهه‌ی مهم «جنگ مشترک» آمریکا و حزب الله ضد تروریسم، در ابتدا باید به دو موضوع اساسی در این رابطه اشاره کنیم که عبارتند از: موضع حزب الله درباره‌ی سلفی‌ها و سنخ رابطه‌اش با آنها  و همچنین موضع حزب الله نسبت به القاعده و شاخه‌هایش.



حزب الله وسلفی‌ها

یکی از مغالطه‌هایی که همواره مطرح می‌شود آن است که حزب الله از نظرگاه عقیدتی شیعی، در جریان‌های سلفی و بنیادگرا (یعنی جریاناتی که بیشتر جنبش‌های جهادی و القاعده در آن ریشه دارند) خطری برای خود می‌بیند، خصوصا به دلیل عداوت واضحی که این جریانات با شیعیان دارند، به همین دلیل است که حزب الله تحت وصف «تکفیری» به این جریانات حمله می‌کند تا از آنان مشروعیت زدایی کرده و حضور آن‌ها را در محافل عربی و اسلامی از بین ببرد.

در هر حال نباید از نظر دور داشت که حزب الله در سخنان خود و در رسانه‌هایش وارد مباحثی چون دعوت به مناظره‌های فقهی و عقیدتی نشده است (یعنی چیزی که سلفی‌ها و برخی جریانات شیعی در آن زمینه، سخت فعالند) و این عرصه، عرصه‌ی اصلی درگیری بین طرفین است. [این نشانگر آن است که حزب الله میلی به درگیری با این جریانات نداشته است]


البته برخی‌ها مدعی‌اند این فقط یک مسئله‌ی ظاهری است. اما حقیقت مهم‌تری هم وجود دارد که نشان می‌دهد این فقط یک مسئله‌ی ظاهری نیست و آن هم اینکه ما تا پیش از حوادث سوریه، هیچ مواجهه‌‌ی امنیتی یا سیاسی یا درگیری مستقیمی را بین حزب الله و جریان سلفی (با همه‌ی تنوعاتش) شاهد نبوده‌ایم. و این نشانه‌ای است واضح بر اینکه حزب الله تمایلی به درگیری یا رقابت با این جریان نداشته است.

فراتر از این، مرور تاریخ نشان می‌دهد که تمام مواجهه‌های حزب‌الله با جریانات سنی، با آن دسته‌هایی بوده که «سکولار» خوانده می‌شوند، و خصوصا با جریان المستقبل. حتی در دوره‌ی اوج برخورد و مواجهه با جریان المستقبل در حوادث می 2008 [و تصرف بیروت توسط حزب الله پس از درگیری مسلحانه با مسلحین وابسته به 14 مارس] و راه افتادن شانتاژ موسوم به «مظلومیت اهل سنت در لبنان» هم جریان سلفی در بطن آن درگیری‌ها قرار نداشت.

نشانه‌ی واضح‌تر، دست یافتن حزب الله با بخشی از جریان سلفی لبنان در سال 2008 به توافقنامه‌ای بود شبیه به توافقنامه‌ای که با جریان ملی آزاد [به رهبری میشل عون] امضا کرد.


هرچند این توافقنامه تنها دو روز پس از امضا به دلیل فشارهای سنگینی که از طرف المستقبل به امضاکننده گانش وارد شد، به حالت تعلیق در آمد اما در هر حال، نشانه‌ی بسیار واضحی است که حزب الله دشمنی خونی با این جریانات ندارد بلکه حتی مایل است که با آنان به تفاهم و یا حتی به ائتلاف برسد [خصوصا که بخشی از سلفی‌ها به سلفی‌های «دعوت-گرا» یا «علمی» موسوم هستند و به عنوان یک جریان فرهنگی با مواضع سیاسی معقول شناخته می‌شوند تا یک گروه خشن.]



مثال عمیق‌تر در این زمینه آنجاست که دیدیم حزب الله در جریان طرحش برای ساختن مقاومتی عظیم در لبنان در مقابل اسرائیل و حمایت از مقاومت ضد اشغالگری عراق، اقدام به آموزش گروه‌های سلفی زیادی کرد تا در کنار «گردانهای مقاومت» و «نیروهای فجر» وابسته به «الجماعة الاسلامیة» (اخوان المسلمین لبنان) به مقاومت عراق بپیوندند.

همه‌ی این نشانه‌های جدی بیانگر آن است که معیار حزب الله در همپیمانی‌ها آن است که طرف مقابل، چه موضعی درباره‌ی مقاومت دارد و در این بین، اولویت با قضیه مرکزی یعنی نبرد با اسرائیل و مبارزه با هیمنه‌ی غربی‌هاست نه پس‌زمینه‌ی مذهبی یا فکری طرف مقابل.

در عین حال نباید منکر شد که تشنج مذهبی حاصله از بحران سوریه در افکار عمومی، فضای فی‌مابین حزب الله با برخی جریانات اسلام‌گرا را که حامی خط مقاومت بودند تا حدی به هم ریخت (مثلا جنبش حماس و الجماعة الاسلامیة در لبنان). ولی به رغم انتقادات تندی که از طرف این گروه‌ها درباره‌ی موضع حزب الله در سوریه مطرح شد، حزب الله اجازه نداد که ارتباطش با هیچ‌کدام از این گروه‌ها به صورت کامل قطع شود.

موضع حزب الله درباره‌ی جهاد افغانستان و القاعده

پیچیدگی موضوع القاعده در آنجاست که این جریان پس از هجوم شوروی به افغانستان و اشغال این کشور به وجود آمد و بعدها سمت و سوی حملاتش را متوجه آمریکایی‌ها کرد و گروه‌های زیر شاخه‌ی آن الان به عنوان تکفیری شناخته می‌شوند. اما آیا حزب الله فعالیت‌های اعضای این گروه در مواجهه با اشغالگران شوروی در افغانستان یا حملاتش ضد اشغالگران آمریکایی در عراق را هم رد می‌کند؟

حزب الله هیچ تردیدی در حقانیت جهاد ضد اشغالگری شوروی در افغانستان نداشته و طی سالیان متمادی هم این موضوع را متذکر شده است. ولی موضوعی که حزب الله از زمان بحران سوریه بر آن پای می‌فشارد (و برخی‌ها می‌خواهند از آن، عکس نظر اصلی حزب الله را برداشت کنند) آن است که پس از اتمام جهاد افغانستان و خروج اشغالگران شوروی از این کشور، برخی از گروه‌های رزمنده با یکدیگر وارد درگیری شده و اقدام به نابودی سران جهاد افغانستان کردند و از همینجا بود که به اصطلاح حزب الله، «فتنه» ایجاد شد.

از نظر حزب الله، بعد از اشغال عراق توسط آمریکا هم باز همین قضیه تکرار شد و در قضیه مواجهه با اشغالگران عراق، نیک و بد در یکدیگر مخلوط شدند، گروه‌هایی بودند که ریختن خون بی‌گناهان عراقی را هم موجه می‌دانستند و گروه‌های مقاومی بودند که به صورت متعهد و ملتزمانه عمل می‌کردند.



حزب الله با وجود چنین دیدی، هرگز اقدام به حمله به القاعده نکرده و سید حسن نصرالله در همان زمان در سخنرانی‌هایش تأکید می‌کرد که در حال حاضر القاعده را دشمن خود نمی‌داند [بلکه دشمن اصلی را اسرائیل، و اشغالگران عراق می‌شمرد] و حتی سهمی از مواجهه با اشغالگران هم برای القاعده قائل بود. در همین‌جا بود که برای اولین بار پای اصطلاح «تکفیری‌ها» به میان آمد تا به گروه‌هایی اطلاق شود که در حملات خود مردم غیرنظامی عادی را هم هدف قرار می‌دادند. ولی در هر حال حزب الله روایت آمریکا که القاعده را مسئول هر رطب و یابسی می دانست به رسمیت نمی‌شناخت.

البته این بدان معنی نبود که حزب الله موضعی ریشه‌ای ضد تفکرات القاعده و روش عملکردش و طرحش برای آینده ندارد و می‌دیدیم که در مناسبت‌های مختلف هم به این تفاوت فکری اشاره می‌کردند. مثلا حزب الله می‌گفت که فرق اساسی بین طرح حزب الله و طرح القاعده (حتی فارغ از اسلوب عمل)، در ماهیت این طرح و محدوده‌ی جغرافیایی آن نهفته است.

معاون دبیرکل حزب الله، شیخ نعیم قاسم مدت‌ها پیش در مصاحبه‌ای [و [در راستای نفی ارتباط حزب با القاعده] تأکید کرده بود: «محل فعالیت القاعده در افغانستان است و روش عمل القاعده هم برخاسته از مقدمات و جهت‌گیری‌های فکری خاصی است. درحالیکه محل فعالیت حزب الله، لبنان و فلسطین و این منطقه است و روش عمل و برخورد سیاسی و میدانی حزب الله هم طور دیگری است ... وجود دوری جغرافیایی و همچنین تفاوت بین ویژگی‌های عملکرد حزب الله و القاعده باعث شده تا مطلقا مجالی برای ارتباط وجود نداشته باشد. گذشته از آنکه می‌دانیم اساسا بین اولویت‌های حزب الله و تفکرش هم با القاعده تفاوت وجود دارد.»

آیا حزب الله در سوریه با آمریکا «همرزم» شده است؟

آیا می‌توانیم بگوییم که نبرد حزب الله در سوریه «جنگ با تروریسم جهانی» است و حزب الله هم دست‌آخر به روایت آمریکایی گردن گذاشته است؟

در پاسخ باید مد نظر داشت که این حزب الله نبود که جنگ با تروریسم را آغاز کرد و اینطور نبود که از کشورهای منطقه‌ای و امریکا بخواهد در این نبرد به او بپیوندند. بلکه اساسا آمریکا و حزب الله در دو نبرد مختلف هستند. در این بین چند نکته‌ی مهم هست که باید به آنها التفات داشت:

حزب الله از ورود به سوریه دو هدف اصلی داشته است: هدف اول، ممانعت از سقوط سوریه در دست نیروهایی که دلداده‌ی یا سرسپرده‌ی غرب یا کشورهای عربی همپیمان غرب هستند، چرا که سوریه سنگ بنای خانه‌ی مقاومت محسوب می‌شود. این مطلبی است که در سخنرانی‌های سید حسن نصرالله هم به آن اشاره شده است، آنجا که گفت: «سوریه پشت و کمر مقاومت و تکیه گاه مقاومت است و مقاومت نمی‌تواند دست روی دست بگذارد و اجازه دهد که پشت بدون سپر در مقابل دشمنان باشد یا تکیه‌گاهش شکسته شود.»



هدف دوم، تأمین امنیت مرزهای لبنان و سوریه تا بدین ترتیب از مناطقی که تأسیسات لجستیک مقاومت (مخازن سلاح، پادگان‌ها و ...) در آنجا قرار دارد محافظت شود؛ مناطقی چون بقاع شمالی و غربی و حتی جنوب لبنان. چراکه مرزها عمقی حقیقی به حساب می‌آیند و باید امن باشند.

این اهداف دقیقا مرتبط است با طرحی که حزب الله از ابتدای تأسیسش در پیش رو داشته و آن هم اینکه مقاومت ضد اسرائیل باید در رأس اولویت‌ها باشد.

وقتی که حزب الله اولین ورود جدی نظامی در سوریه را در القصیر عملی کرد، سید حسن نصرالله در توصیف شرایط جدید گفت: «مرحله‌ی جدید، کاملا جدید، الان آغاز شده است. مرحله‌ای که باید آن را مرحله‌ی تحکیم سپر مقاومت و حمایت از پشت آن و تحکیم سپر مقاومت و محافظت از پشت آن نامید.»

نکته‌ی دیگر آنکه حزب الله از اول سرنوشت گروه‌های موسوم به جهادی و گروه‌های دارای تفکر القاعده را می‌دانست و از همان موقع نسبت به آنها توصیه‌های دلسوزانه داشت نه آنکه کسی را ضد آنها تحریک کند.

سید حسن نصرالله ماه‌ها پیش از دخالت مستقیم نظامی در سوریه، القاعده را در یکی از سخنرانی‌هایش خطاب قرار داده و گفت: «آمریکا و همپیمانانش برای شما در سوریه کمین گذاشته‌اند. برای شما میدان را باز کرده‌اند تا از همه‌ی عالم به سوریه بیایید و در اینجا یکدیگر را به دست خودتان بکشید. تازه اگر فرض کنیم که گروه‌های وابسته به تفکرات القاعده در سوریه موفق هم بشوند، خود این گروه‌ها اولین کسانی هستند که هزینه‌اش را خواهند پرداخت.»
سید حسن نصرالله در سخنان خود به این موضوع هم تأکید کرد که کشورهای منطقه‌ای اگر از ناحیه‌ی گروه‌های جهادی برای خودشان احساس خطر کنند حتما برای سربه نیست کردنشان برنامه خواهند چید.

فلذا این تغییر موضعی که در کشورهای منقطه نسبت به گروه‌های تکفیری میبینیم، مدت‌ها پس از این اعلان حزب الله رخ داد و حزب الله بخوبی آن را پیش‌بینی می‌کرد.



این کشورها هرچند موضعشان نسبت به نظام سوریه را تغییر نداده‌‎اند ولی از طرف گروه‌های تکفیری موجود در آنجا و همچنین شهروند خودشان که در این گروه‌ها مشغول نبردند احساس خطر می‌کنند.

این فیلم برای اولین بار پخش نمی‌شود. بارها و بارها شده که دستگاه‌های اطلاعاتی برخی از کشورها، ولو به صورت غیر مستفیم) از نیروهای جهادی برای ورود به نبردهایی که به نفع آنها بود استفاده کرده‌اند و بعد هم آن‌ها را سر به نیست نموده‌اند.

در حال حاضر هم نمی‌توان گفت که آمریکا با تروریسم در حال جنگ است، بلکه ناکامی آمریکا در سرنگونی نظام سوریه و تبدیل آن به نظامی که پیرو سیاست‌های آمریکایی باشد، باعث شده که آمریکا بین دو گزینه‌ی تلخ مخیر شود: یا نظام سوریه کماکان بر سر کار بماند یا آنکه این گروه‌های تکفیری (که در آینده برای آمریکا هم تولید خطر خواهند کرد) به جولان خودشان ادامه دهند.

بر همین اساس با یقین می‌توان گفت دولت آمریکا خوشحال خواهد شد که سوریه، جهنمی برای سوختن هر دوطرف (نظام سوریه و همپیمانانش و گروه‌های جهادی) شود و آمریکا تنها در این بین مراقب است که پیامدهای جنگ، به منافعش در خاورمیانه ضربه نزند.

مقایسه بین موضع حزب الله درباره تروریسم و موضع نظام سوریه در این باره، به ما کمک می‌کند که تفاوت‌های روایت آمریکا و روایت حزب الله را بهتر درک کنیم. نظام سوریه بعد از انفجار اولین ماشین بمب‌گذاری شده در دمشق که جبهة النصرة مسئولیتش را به عهده گرفت، جریان تبلیغاتی گسترده‌ای را به راه انداخت تا نشان دهد در حال نبرد با تروریسم است و همه‌ی گروه‌های مسلح مقابل خود را هم با همین عنوان توصیف کرد.



از همان زمان (و شاید حتی پیش از آن) تا سخنرانی ولید المعلم در ژنو 2، مسئولین نظام سوریه همواره سعی دارند خودشان را در مقابل غربی‌ها، نظامی توصیف کنند که دارد به نیابت از کل دنیا با تروریسم می‌جنگد و در همین راستا در رسانه‌هایش همان لحن و کلمات غربی‌ها درباره نبرد با تروریسم را تکرار می‌کند و از خطر تروریست‌ها برای کشورهای غربی سخن می‌گوید.

 این نوع تحلیل و بیان، همان چیزی است که روزنامه‌نگاران و و روشنفکران طرفدار نظام سوریه هم در رسانه‌های مختلف تکرار می‌کنند.

این درست برعکس موضع حزب الله است که با وجود آنکه گروه‌های جهادی، اصلی‌ترین گروه‌ها در کف میدان سوریه هستند، همه‌ی گروه‌های مسلح مخالف را در یک تعریف واحد، یعنی «گروه‌های تکفیری» نمی‌گنجاند.


گذشته از این، حزب الله هرگز و حتی یک بار هم ادعا نکرده است که دارد «به نیابت از بقیه‌ی جهان» با تروریست‌ها می‌جنگد. حزب الله حتی این را هم اعلام نکرده است که دشمن اصلی‌اش در سوریه تکفیری‌ها هستند، بلکه حزب الله می‌گوید که دشمنش «محور آمریکایی غربی-عربی منطقه‌‎ای است که در میدان، به جریانات تکفیری متوسل شده‌اند.»


از همین‌جا مشخص می‌شود که چرا حزب الله تأکید دارد که این گروه‌های تکفیری به صورت مستقیم یا غیر مستقیم، ابزاری در دست طرفی دیگر یعنی آمریکا و هم‌پیمانانش در این جنگ هستند و یک طرف مستقل به حساب نمی‌آیند. اینکه این گروه‌ها «تکفیری» هستند، به تنهایی دلیل قانع کننده‌ای برای حزب الله نیست که با آنان وارد جنگی فرهنگی شود. حزب الله در حال حاضر با این گروه‌ها میجنگد، به این دلیل که این گروه‌ها دست به سلاح برده و در جبهه، به صورت مسلحانه در مقابل حزب الله ایستاده‌اند.

البته این به آن معنا نیست که حزب الله در اصل وجود جریان‌های تکفیری را خطری برای آینده‌ی امت عربی و اسلامی نمی‌بیند. حزب الله نه تنها چنین چیزی را می‌بیند بلکه چنان که دیدیم، از زمان اشغال عراق نسبت به خطر این گروه‌های برای وحدت امت و برای قدرت مقاومت عراق در آن زمان تأکید داشت.

ولی فرق مهم است در آنکه جریانی را «خطر» بدانیم، با آنکه آن گروه را «دشمن» بدانیم. حزب الله از طریق طرح مشخصی که دارد، اسرائیل را به عنوان دشمن خود می‌شناسد و هدف خود را هم شکستن هیمنه‌ی آمریکا بر منطقه تعریف می‌کند وبه همین دلیل، به صورت مستمر با اسرائیل در حال نبرد است. ولی خطر تکفیری‌ها تا پیش از این داخل دایره‌ی مواجهه‌ی حزب الله قرار نداشت به این دلیل که تا پیش از آن، تکفیری‌ها خطر مستقیمی برای طرح حزب الله در مقاومت ضد اسرائیل نبودند.

اما از نظر حزب الله، در حال حاضر این گروه‌های تکفیری (چه بدانند چه ندانند) تبدیل شده‌اند به ابزاری در دست محوری که در قضیه‌ی مرکزی امت (یعنی قضیه فلسطین) دشمن ماست. و در حال حاضر خطر فوری این گروه‌های تکفیری همزمان و هم‌افزا شده است با خطری که دشمن اسرائیلی» از زمان به وجود آمدنش داشته است.

حزب الله به دلیل ماهیت این گروه‌های مسلح تکفیری معتقد است که نمی‌توان با آنان روابط تنظیم شده‌ای داشت و اگر این گروه‌ها بر مرز با لبنان مسلط شوند (گذشته از اینکه در همان حد متوقف نخواهند شد) بحرانی حقیقی را ایجاد خواهند نمود.



در آن زمان لبنان تبدیل خواهد شد به میدانی شبیه عراق و افغانستان و مساعد برای فعالیت این گروه‌ها و این، باری عظیم بر دوش مقاومت خواهد انداخت و تأثیری منفی خواهد گذاشت بر آمادگی و اولویت‌گذاری حزب الله.

عجیب (و باید گفت عجیب‌ترین چیز) آن است که کسانی که حزب الله را متهم می‌کنند روایت آمریکا در جنگ با تروریسم را پذیرفته است (صرفا به این دلیل که به زعم آنها، بین این دو «اشتراک منافع» ایجاد شده) خودشان از گروه‌های مسلحی در سوریه حمایت می‌کنند که نه فقط زبان به تمجید و تملق از آمریکا گشوده، بلکه به صورت مستقیم و غیر مستقیم از آمریکا و همپیمانانش حمایت مادی می‌شود و حتی برخی‌هایش تبدیل شده‌اند به صرفا یک ابزار در دست آمریکا برای طرح کلی‌اش.

جالب آنکه برخی کسانی که به حزب الله ایراد می‌گیرند که به زعم آنان روایت آمریکایی جنگ با تروریسم را پذیرفته است، خودشان مؤید و مشوق حمله‌ی آمریکا به سوریه بوده‌اند و بر عدم وقوع آن اشک حسرت می‌ریزند!

ادامه دارد ...