جناب استاد خامنه‌ای، حتی اگر بعضی شیطنت‌ها مجدداً موجب شد که در دام کسانی واقع شوید که یکبار دیگر می‌خواهند جامعه را در وضعيت دو قطبی «هاشمی و احمدی‌نژاد» قرار دهند، به عنوان خیرخواهی کوچک از شما استدعا دارم تقویت کننده ادبیات فاخر در عرصه سیاسی باشید.

گروه سیاسی مشرق؛ عباس سلیمی نمین در نامه‌‌ای به آیت‌الله محمد خامنه‌ای نسبت به اظهارات اخیر وی که در یک نشریه منتشر شده است، واکنش نشان داد.سلیمی نمین در نامه خود می‌نویسد: بعد از سلام اجازه می‌خواهم قبل از هر چیز تعجب خویش را از ادبیات سیاسی به كار گرفته شده در مصاحبه اخیرتان، ابراز دارم. حضرتعالی بعد از مورد عتاب امام قرار گرفتن امضا کنندگان نامه معروف به هشت نفره به حق ترجیح دادید توانمندی‌های خود را در عرصه فعالیت‌های علمی بیازمایید. خوشبختانه در این وادی خوش درخشیدید و امروز به عنوان یکی از صاحبنظران برجسته حقوق بشر اسلامی و فلسفه، سرمایه‌‌ای برای این دیار محسوب مي‌شويد. آن‌چه در این میان قابل هضم نیست تکرار اشتباه گذشته در رویکرد به امور سیاسی بعد از نزدیک به سه دهه است. جنابعالی خطای سیاسی خود و هفت تن دیگر از نمایندگان مجلس را- که در صورت مهار نشدن توسط حضرت امام می‌توانست بحران ایجاد شده در آمریکا را بعد از برملا شدن سفر مخفیانه مشاور امنیت ملی ریگان به تهران، به ایران منتقل سازد- این‌گونه تبيین می‌کنید: «این 8 نفر که با وجود ابراز غیرت ملی و اسلامی و انجام وظیفه در قالب قانون اساسی و قوانین دیگر، برای کار درستی که انجام داده بودند محکوم می‌شدند و شخص خاطی که دستش را برخلاف قانون پنهانی در دست دشمن گذاشته بود از خطر مجازات فرار می‌کرد.» (مرز عبور، شماره 7 آذر 93، ص34، ستون دوم)
در این فراز جنابعالی با اصرار بر خطای خویش، تدبیر امام را مغایر قانون و اصول می‌خوانید. البته این تاکید بر درستی کار خود در چند جمله دیگر نیز آمده است: «من به او آرامش دادم و گفتم ما کار درستی کرده‌ایم». اما در عین حال آن‌جا که می‌خواهید جمع‌آوری امضا برای این نامه بحران‌زا برای کشور را به دیگران نسبت دهید به خطای خود اذعان می‌کنید: «من شخصاً‌ طبق وظیفه خودم نامه‌ای با طرح یک سؤال کلی به وزیر خارجه نوشتم. دو نفر از دوستان هم مایل به امضا شدند. این موضوع باعث دستپاچگی رئیس مجلس و باند او شده بودند (بود) و با مشورت کسانی در جماران و دولت، توطئه‌ای کردند و سئوالاتی که امام را عصبانی و ناراحت می‌کردند تهیه و به زور و اصرار برای امضا به دست افرادی داده بودند که به هشت نفر معروف شدند. پیش من هم آوردند. من قبول نکردم که آن را امضا کنم ولی خیلی اصرار کردند که شما فقط یک امضا دارید اینجا 7 امضا هست همه را یک کاسه بکنید بهتر است، از دو نفر دیگر هم امضا گرفته بودند. من در آن شدت ناراحتی که از آن موضوع داشتم (که در واقع افتضاح ایران بود نه آمریکا ولی آن را وارونه جلوه دادند) قهراً امضا کردم و به دام آن‌ها افتادم. شیاطین بلافاصله آن را به ضمیمه پیش فرض‌های دیگری، در موقع حساسی به امام دادند و حضرت امام را با این روش عصبانی کردند و امام هم در یک سخنرانی به امضا کنندگان حمله شدید کردند و کار آن‌ها را بدتر از کار اسرائیل دانستند.» (همان، ص33)
از این فراز این‌گونه استنباط می‌شود که اولاً‌ شما قصد نداشتید با طرح سئوالات جزئی بحران سیاسی که کاخ سفید در آن گرفتار آمده بود را به ایران منتقل سازید. در ثانی طراح سئوالات مسئله‌دار مخالفان شما بودند.
ثالثاً‌ در عین حال معتقد بودید علنی شدن سفر مک‌فارلین، به غلط در آمریکا بحران ساخته بود و باید موجب افتضاح ایران می‌شد.
 رابعاً شما در دام کید دشمنانتان افتادید که نامه‌ای حاوی سئوالات خلاف مصالح ملی را امضاء کردید.
 خامساً‌ ناراحتی امام از سئوالاتی بود که شما به آنها اعتقاد نداشته‌اید. بنابراین امام کار آن تیم توطئه‌کننده (احتمالاً‌اقای هاشمی، موسوی و مرحوم احمدآقا) را که شما در دام آن افتادید، بدتر از کار اسرائیل خواندند.
حال با این تفاسیر آیا خواننده مصاحبه شما حق ندارد خود را گرفتار تناقضاتی در هم تنیده ببیند؟ از یک سو امضاي آن نامه را ناشی از غیرت ملی می‌دانید و از دیگر سو ناشی از فریب‌خوردگی. در جایی واکنش امام را به نامه قابل سرزنش می‌دانید و می‌گویيد: «شنیدم بعدها افراد محترم از حوزه و از بازار تهران به امام اعتراض کرده بودند و ایشان قول داده بود جبران کند» (همان، ص34) از سوی دیگر واکنش امام را در خود نامه پرمسئله‌ای می‌دانید که توطئه‌کنندگان آن‌ را تدوین کرده بودند و ...
تصور نمی‌کنید این تناقضات زمانی رخ می‌نمایند که حتی بعد از سه دهه نمی‌خواهید خطای خود را بپذیرید زیرا چه دیگران توطئه‌ کرده باشند و شما در دام آنان افتاده باشید و چه خود به دلیل عدم تشخیص سیاسی درست دست به اقدامی زده باشید که در صورت متوقف نشدن آن می‌توانست بحران سیاسی را از آمریکا به ایران منتقل سازد، در هر صورت مرتکب خطا شده بودید.
توصیه می‌کنم مصاحبه جناب حجت‌الاسلام و المسلمین حسینی‌سیرجانی (یکی دیگر از امضا کنندگان دیگر آن نامه) که در پی گفت‌وگوی شما آمده است را بخوانید. خوشبختانه ایشان صادقانه‌تر با یک خطا مواجه می‌شوند: «با تعداد زیادی از دوستان نشستیم صحبت کردیم خدا رحمت کند با مرحوم زواره‌ای نشستیم صحبت و بحث کردیم که چه کنیم... یادم هست که روزهای آخر خدمت آیت‌الله محمدخامنه‌ای رسیدم و به ایشان گفتم که انصافاً‌ نگرانم، اصل نظام، شرکت‌های آمریکایی و جنگی که آمریکا راه انداخته است. اگر کسی از دوستان نمی‌خواهد همکاری و امضا کند خودم تنهایی می‌خواهم سئوال را مطرح کنم. آیت‌الله خامنه‌ای هم فرمودند که نه امضا می‌کنیم و ما هم نگران و حساسیم... امضای اول فکر می‌کنم بیش از 12 تا بود... بعضی از دوستانی که آن زمان به عنوان دوستان در جناح راست مطرح بودند اصلاً ورود به قضیه را مصلحت نمی‌دانستند. یادم هست خدمت آقای دکتر اسرافیلیان که رفتم، هشتمین امضا را از ایشان گرفتم. خودم هم بالا رفتم و سئوال را تحویل آقای کروبی دادم، ایشان داشت به عنوان نائب رئیس جلسه را اداره می‌کرد» (همان، ص36)
براساس این روایت اگر قرار باشد جنابعالی و سایر عزیزان امضا کننده نامه را در دام افتاده جریانی بدانیم، آن جریان ارتباط چندانی با آقای هاشمی‌رفسنجانی نمی‌توانسته داشته باشد بلکه محتملاً ‌خط دهندگان به آنان افراد مرتبط با حزب زحمتکشان همچون آقای زواره‌ای بوده‌اند. کسانی که در تاریخ معاصر نقش مظفر بقایی را رصد کرده‌اند به خوبی می‌دانند که وی چگونه در مقاطع حساس به نفع آمریکا عمل کرده است.
اما جناب آقای سیدمحمدخامنه‌‌ای، باید گفت تحلیل‌های سیاسی شما بسیار غیرمنصفانه‌تر از تلاش برای توجیه خطاهایتان است. آن‌جا که می‌گویيد: «آقای منتظری شخصاً دست دوستی با آمریکا نمی‌داد ولی در اطراف او کسانی بودند که با ساواک سابقه همکاری داشتند و به آمریکا ندای همکاری داده بودند... مک‌فارلین را بیت منتظری قاپیدن آمریکا توسط رقیب می‌دانستند و لذا پته هاشمی را بر آب زدند تا به تصور آن‌ها از طرف امام مطرود و منزوی و حتی محاکمه و رسوا شود و خودشان در مقام طرف مقابل آمریکا باقی بمانند... سیدمهدی هاشمی هم سرش را بر سر این قمار از دست داد و توسط گروه رقیب به محاکمه و اعدام سپرده شد.» (همان، ص32)
اکنون اگر کسی از شما سئوال کند که براساس کدام دلیل و سند ادعا می‌کنید آقای هاشمی زمینه اعدام مهدی هاشمی را فراهم ساخت چه پاسخی خواهید داد؟ این مطلب علاوه بر جعل تاریخ، تکرار ادعای بی‌اساس گروه مهدی هاشمی است.
در خاطرات تنظیم شده به نام آیت‌الله منتظری همین ادعای خلاف واقع را می‌توان خواند: «البته افشای قضیه مک‌فارلین هم در مجله الشراع لبنان که به وسیله سیدمهدی انجام شد در تشدید این قضایا نقش داشت... آقایان با علم کردن این مسائل می‌خواستند به طرف‌های آمریکایی خود بفهمانند که ما با طرفداران صدور انقلاب- به قول آمریکایی‌ها تروریسم- و با مخالفان این مذاکرات و افشا کنندگان آن برخورد کرده‌ایم؛ در همان زمان بسیاری از تلکس‌هایی که روی تلكس منزل ما می‌آمد از این امور حکایت می‌کرد.» (خاطرات، صفحات 9-608)
این داستان پردازی جریان مهدی هاشمی با هدف پنهان داشتن بیست و اندی فقره قتلی بود که صورت داده بودند. در حالی‌که امام با قاطعیت جنایات جریان مهدی هاشمی را پیگیری می‌کردند همه قرائن و شواهد دلالت بر آن دارد که جناب آقای هاشمی‌رفسنجانی با این عزم رهبری همراهی نداشتند. برای نمونه وزیر اطلاعات وقت در خاطرات خود فشار وارده برای رهایی مهدی هاشمی را این‌گونه توصیف می‌کند: « آقای منتظری جوری با من صحبت کرد که من بریدم. حالا شما خیلی فشار نیاورید. در پاسخ عرض کردم که: «ایشان از اول هم بریده بود» زیرا از ابتدا، با برخورد با جریان مهدی هاشمی مخالف بود... هنگامی که دیدم ایشان خیلی اصرار می‌کند، عرض کردم: «چرا از من می‌خواهید کوتاه بیایم؟ به امام بگویید، من هر چه امام بفرمایند عمل می‌کنم.» ». (سنجه انصاف، محمد ری‌شهری، صفحات 7-196) آقای هاشمی نیز در فرازهای مختلف خاطرات خویش این مطلب را نفی نمی‌کند: «ما گفتیم ممکن است تعقیب قضیه، به افراد نزدیک بیت آیت‌الله منتظری منجر شود. پیشنهاد کردیم که کوتاه بیايیم.» (اوج دفاع، کارنامه و خاطرات هاشمی‌رفسنجانی در سال 1365، ص289) یا در حالی‌که امام دستور موکد بر پیگیری 27 فقره قتل و تخلفات عدیده مهدی هاشمی داده بودند جناب آقای رفسنجانی به دنبال دادن پست حساسی چون سفارت به وی بوده است: «پنجشنبه 11 اردیبهشت 1365... سید مهدی هاشمی آمد. از خودش دفاع کرد و داشتن گروه مخفی و اسلحه و تندروی و پخش اعلامیه علیه بعضی از مسئولان را تکذیب کرد. گفتم به خاطر حفظ اعتبار آیت‌الله منتظری باید جنبه اثباتی قضیه درست شود، پیشنهاد کرده‌ام که به عنوان سفیر به خارج برود؛ او این را تبعید تلقی می‌کند.» (همان، ص86)
یکی از ایرادات جدی به جناب آقای هاشمی‌رفسنجانی همین تلاش ایشان برای رهانیدن سیدمهدی از مجازات است. این رویکرد که ناشی از قائل به حریم امن بودن برای شخصیت‌ها و فراتر از قوانین دانستن آنان بود در نهایت حتی منجر به تهدید جناب آقای ری‌شهری می‌شود: «روزی آقای هاشمی‌رفسنجانی از باب خیرخواهی به این جانب گفت: چه بسا امشب، امام از دنیا برود و فردا آقای منتظری رهبر باشد؛ در آن صورت، تو نمی‌توانی در داخل ایران زندگی کنی. بنابراین، مصلحت نیست موضوع مهدی هاشمی را این طور دنبال کنی...» (سنجه انصاف، محمدی ری‌شهری، سال 1386، ص36»
جناب استاد خامنه‌ای، جنابعالی به دلیل دور بودن از مسائل سیاسی حتی ترتیب رخدادها را از یاد برده‌اید. سفر مک‌فارلین در چهارم خرداد 65 صورت می‌گیرد در حالی‌که خبر این رخداد به فاصله چندماه آن‌هم با اهدافی کاملاً‌متفاوت از آن‌چه شما بیان داشته‌اید توسط گروه مهدی هاشمی در لبنان منتشر می‌شود. جهت اطلاع شما به محض ورود مشاور رئیس‌جمهور آمریکا به تهران، امام و سایر سران قوا در جریان موضوع قرار می‌گیرند.
بلافاصله رهبری هر نوع تماس سران قوا را با وی ممنوع اعلام می‌کنند. صرفاً اجازه می‌دهند برخی کارشناسان با این هیاتی که ماهیتش برای سران به جز آقای هاشمی‌رفسنجانی مشخص نیست مذاکره و کم و ‌کیف اهداف سفر آنها ‌را روشن کنند. همانگونه که در گزارش «تاور» نیز آمده است این هیئت آمریکایی، تحقیر شده ایران را ترک می‌کند. از طرف ديگر، رهبری انقلاب برخی علائم صادره از داخل را که موجب خوشبینی آمریکایی‌ها شده بود را با تدبیر و قاطیعت به‌گونه‌ای مهار کردند که در صورت علنی شدن خبر سفر، تبدیل به یک افتضاح سیاسی برای آمریکا شود. بنابراین برخلاف تصویری که شما از امام ارائه می‌دهید هرگز برخی تمایلات غیرمنطبق با آرمان‌های انقلاب اسلامی حتی در بالاترین سطوح مدیریتی کشور نمی‌توانست تاثیری در امام بگذارد. آقای هاشمی‌رفسنجانی و برخی از دوستانشان تصور می‌نمودند که اگر آمریکا نرمشی ظاهری نشان دهد و هیاتی را در این سطح به تهران گسیل دارد امام در برابر عمل انجام شده قرار خواهد گرفت و از موضع اصولی خود عدول خواهد نمود اما دیدیم که چنین امری محقق نشد و هیئت آمریکایی با افتضاح ایران را ترک کرد. همانگونه که اشاره شد جریان ناسالم مهدی هاشمی با انتشار این خبر در آبان‌ماه تلاش داشت تا انقلاب اسلامی را منحرف شده از آرمان‌هایش معرفی کند.
در واقع ارتباطات سیدمهدی با ساواک در قبل از انقلاب که آقای منتظری نیز بر آن اذعان دارد در بعد از انقلاب در مسیر تخریب بعد تاثیرگذاری نهضت اسلامی در میان ملت‌ها قرار می‌گیرد. این جریان پرمسئله- که بعد از انقلاب نمی‌توانست با سرویس‌هایی که ساواک را هدایت می‌کردند بی‌ارتباط بوده باشد- می‌خواست به طرفداران انقلاب اسلامی در جهان این‌گونه وانمود کند که نظام در پشت پرده با آمریکا ساخته و چیزی از آرمان‌های انقلاب باقی نمانده است. لذا بعد از انتشار این خبر توسط سیدمهدی در لبنان، بلافاصله امام به آقای هاشمی دستور دادند موضوع را به اطلاع مردم برساند: «در مراسم 13 آبان مقابل مجلس، سخنرانی مبسوطی ایراد کردم. آمدن مک‌فارلین به ایران را خوب توضیح دادم و استیصال آمریکا را تشریح کردم نظر امام هم این بود که حقایق به مردم گفته شود.» (اوج دفاع، کارنامه و خاطرات هاشمی‌رفسنجانی در سال 1365، ص335)
بنابراین پنج ماه بعد از وقوع این رخداد و اطلاع امام و حتی مدیریت دقیق آن، جریان مهدی هاشمی اقدام به انتشار خبر در لبنان کرد. لذا این تحلیل شما، هم غلط است و هم به لحاظ تاریخی دقیق نیست: «سفر مک‌فارلین را بیت منتظری قاپیدن آمریکا توسط رقیب می‌دانستند و لذا پته هاشمی را بر آب زدند تا به تصور آنها از طرف امام مطرود و حتی محاکمه و رسوا شود و خودشان در مقام طرف معامله با آمریکا باقی بمانند.» (رمز عبور، ص32)
هدف جریان سیدمهدی از این کار صرفاً بدنام کردن انقلاب اسلامی بود والا امام پنج ماه قبل از آن تمایلات آقای هاشمی‌رفسنجانی را مهار کرده بودند و با مدیریت دقیق ماجرای سفر مک‌فارلین به ایران، نه تنها مانع از مخدوش شدن چهره انقلاب اسلامی شدند بلکه عملاً استیصال دشمنان آن را روشن ساختند.
اکنون جای این سوال است که آیا با این توضیحات و این‌که خودتان امضاي آن نامه را در دام افتادن عنوان می‌دارید، جایی برای توجیه یک خطای سیاسی و حتی نامهربانی با تذکر پدرانه امام باقی می‌ماند؟
جناب استاد خامنه‌ای، حتی اگر بعضی شیطنت‌ها مجدداً موجب شد که در دام کسانی واقع شوید که یکبار دیگر می‌خواهند جامعه را در وضعيت دو قطبی «هاشمی و احمدی‌نژاد» قرار دهند، به عنوان خیرخواهی کوچک از شما استدعا دارم تقویت کننده ادبیات فاخر در عرصه سیاسی باشید. جنابعالی می‌توانید جریانی را به حق عالمانه نقد کنید. اما استفاده از تعابیری همچون باند هاشمی، مزدوران هاشمی، خط منحوس و... شایسته یک شخصیت فرهیخته نیست. هرچند با توجه به سابقه‌ خطاهایتان در عرصه سیاسی هیچ دلسوزی به شما توصیه فاصله گرفتن از فعالیت‌های علمی نخواهد کرد.
یکی از مسائل تاسف برانگیز امروز جامعه ما آن است که جریاناتی با هدف تامین منافع کوتاه مدت، شخصیت‌های علمی را خرج مطامع خود می‌کنند. زمانی رهبری انقلاب از شخصیتی به عنوان امید کشور در مسائل نظری تعریف می‌کنند اما شیطنت‌هایی این شخصیت را که می‌توانست تقویت کننده مبانی فکری همه اقشار و سلایق جامعه باشد به وادی‌اي کشاندند که علاوه بر محدود شدن در حلقه یک سلیقه  سیاسی حتی تولیدات علمی وی نیز نتواند کاربردی فراگیر داشته باشد.
برخوردهای غیرعالمانه با جناب آقای هاشمی‌رفسنجانی نه تنها ضعف‌های ایشان را برای افکار عمومی روشن نمی‌سازد بلکه ممکن است نتیجه عکس عاید شود. اگر به حق با منیت‌های این شخصیت مخالفید و آن‌را برخلاف مصالح کشور ارزیابی می‌کنید ابتدا لازم بود قدردانی خود را از پدری دلسوز که شما را از تبعات برخی منیت‌ها دور ساخت بروز می‌دادید.
در پایان امیدوارم از این‌که از سر دلسوزی و خیرخواهی یادآور نکاتی شدم بر من ببخشایيد زیرا در نگارش این سطور هیچ‌گونه نیتی جز خیرخواهی جامعه نداشتم.

*عباس سلیمی‌نمین

منبع: تسنیم