کد خبر 384126
تاریخ انتشار: ۷ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۴:۱۱

روزگاری که صفویه در سایه سیاست رسمی‌کردن تشیع، حاکمیت یکپارچه‌ای را برای ایران رقم زد، رقبای سیاسی آنان درهر دو سوی مرزهای شرقی و غربی کشورمان در سودای تحت سیطره گرفتن تمامیت ارضی این سرزمین بودند.

گروه تاریخ مشرق- روزگاری که صفویه در سایه سیاست رسمی‌کردن تشیع، حاکمیت یکپارچه‌ای را برای ایران رقم زد، رقبای سیاسی آنان درهر دو سوی مرزهای شرقی و غربی کشورمان در سودای تحت سیطره گرفتن تمامیت ارضی این سرزمین بودند.

اقتدار شاهان صفوی و نظام نوینی که برای ساختار سیاسی و اداری کشور در نظر گرفته شد باعث شد ایران زخم خورده از هجومان بیگانگان مغول و گورگانی، بار دیگر در سپهر سیاسی آن روزگاران سربرآورد و فرصت عرض اندام داشته باشد. این قدرت‌نمایی البته چیزی نبود که به ذائقه رقبای سیاسی ایران خوش آید. از این رو در هر فرصتی برای ضربه زدن به سلسله تازه به دوران رسیده استفاده می‌کردند.

رقابت‌های مذهبی هم همپای جدال سیاسی یکی از زمینه‌های اختلاف میان جنگ سالاران آن روز بود. سیاسیون علاوه بر این‌که در صحنه کارزار و نبردهای تن به تن به زورآزمایی می‌پرداختند، نامه‌نگاری‌ای برای اثبات حقانیت خود و باطل بودن مذهب رقیب بین همدیگر رد و بدل می‌کردند. در عصر شاه عباس صفوی و در سال‌های آغازین قرن یازدهم، ازبکان رقبای شرقی صفویه، خراسان را مورد تاخت و تاز خود قرار دادند و بعد از محاصره مشهد به قتل عام شیعیان پرداختند. همزمان با این رویداد یکی از علمای شیعه در مشهد، نامه‌ای به عبدالله خان ازبک نوشت و به او گفت که «جناب خان و لشکریان ایشان به چه دلیل و برهان، محاصره بلده مشهد مقدس و استیصال مردم او را که اکثراً ذریه حضرت رسولند، به خود حلال ساخته‌اند و دست نهیب و تاراج و قتل، بر جان و اموال و مزارع مردم اوقاف سرکار فیض آثار گشاده‌اند.»

این نامه سبب شد تا عبدالله‌خان از علمای اهل سنت در ماوراءالنهر بخواهد تا کفر شیعیان را ثابت کنند تا نتیجتا نهایت اموال و کشتن آنان شرعا مشروع اعلام شود. آنها چنین نوشتند:

تعرض به اموال و نفوس کسانی که گوینده کلمه لاالله الالله محمد رسول‌لله‌اند [تا وقتی که] افعال و اقوالی که موجب کفر است، صادر نشود [جایز نیست]، اما وقتی که تکلم این کلمه طیبه و مذهب اهل سنت و جماعت و طریقه کلام علما و اتقیا را بالکلیه مهجور گردانند و مؤمنان را با ایمان اول نگذاشته، اظهار طریقه شیعه شنیعه نماید و لعن حضرات و سب شیخین ذوالنّورین و بعضی ازواج طاهرات ـ رضوان‌الله علیهم اجمعین ـ که کفر است تجویز کنند، بر پادشاه اسلام بلکه برسایر انام بنابر امر ملک علام، قتل و قلع و قمع آن اعلاء الدین الحق واجب و لازم است و تخریب و اخذ اموال امتعه ایشان جایز است.»

سپس استدلال کردند در صورتی که حاکم زمان از آن کوتاهی کند، نزد خداوند باید جوابگو باشد همچنین علمای ماوراءالنهر آیه «لاتأکلواموالکم بینکم بالباطل» و حدیث «لایحل مال امرو مسلم الا من طیب النفس» را نوشتند و استدلال کردند که در این آیه و حدیث، اموال به مؤمن و مسلم تخصیص خورده است و اظهار داشتند:

آنچه به تواتر ثابت شده که جماعت شیعه شنیعه می‌کنند و می‌گویند، از زمره اهل اسلام و ایمان بیرونند.‌..‌.‌ این آیه و حدیث و آیات و احادیث دیگر، دلالت بر آن دارد که قتل و غارت اموال و سوختن و ویران کردن زراعت و باغات و عمارات اهل کفر، جایز است و هیچ‌کس را در آن خلافی نیست.

این نامه را علمای خراسان به قلم محمد مشکک به صورت بسیار مفصل و منطقی جواب دادند.‌ در این نامه که از سوی مولانا محمد مشکک رستمداری مکتوب شد با استناد به متون بزرگانی از اهل سنت مانند اشعری و غزالی و آمدی و نسفی و ابن اثیر (صاحب جامع الاصول) نشان داده شد که آنان شیعه را از فرق اسلامی دانسته و از سوی دیگر آنچه شیعه به آن باور دارد سبب تکفیر نمی‌شود، چرا که اینان اهل قبله را مسلمان می‌دانند.

وقتی جواب نامه را عبدالله‌خان به طور اجمال نگاه کرد، به علمای ماوراءالنهر ارجاع داد تا پاسخ دهند.‌ علمای مذکور پس از خواندن، از نوشتن جواب عاجز شدند و در پاسخ خان گفتند: «گفت و شنید با این مردم موجب ضعف اعتقاد دیگران می‌شود.»‌ سپس پیشنهاد دادند که آیات قرآنی را که در آن نامه است، جدا کنند و باقی را بسوزانند و بگویند که سخنان آن طایفه قابل جواب نیست و آخر چنان کردند.

این نامه و پاسخ آن با عنوان جواب مکتوب علمای ماوراءالنهر که مولانا رستمداری قلمی نموده شهرت زیادی یافت و به همین دلیل نسخه‌های فراوانی از آن در کتابخانه‌های مختلف نگهداری می‌شود. از آن جمله چندین نسخه از آن در کتابخانه مجلس شورای اسلامی موجود است (3455، 5996، 901، 14179). نویسنده این اثر محمد بن فخرالدین علی معروف به مشکک رستمداری است.

روزگاری که صفویه در سایه سیاست رسمی‌کردن تشیع، حاکمیت یکپارچه‌ای را برای ایران رقم زد، رقبای سیاسی آنان درهر دو سوی مرزهای شرقی و غربی کشورمان در سودای تحت سیطره گرفتن تمامیت ارضی این سرزمین بودند.

اقتدار شاهان صفوی و نظام نوینی که برای ساختار سیاسی و اداری کشور در نظر گرفته شد باعث شد ایران زخم خورده از هجومان بیگانگان مغول و گورگانی، بار دیگر در سپهر سیاسی آن روزگاران سربرآورد و فرصت عرض اندام داشته باشد. این قدرت‌نمایی البته چیزی نبود که به ذائقه رقبای سیاسی ایران خوش آید. از این رو در هر فرصتی برای ضربه زدن به سلسله تازه به دوران رسیده استفاده می‌کردند.

رقابت‌های مذهبی هم همپای جدال سیاسی یکی از زمینه‌های اختلاف میان جنگ سالاران آن روز بود. سیاسیون علاوه بر این‌که در صحنه کارزار و نبردهای تن به تن به زورآزمایی می‌پرداختند، نامه‌نگاری‌ای برای اثبات حقانیت خود و باطل بودن مذهب رقیب بین همدیگر رد و بدل می‌کردند. در عصر شاه عباس صفوی و در سال‌های آغازین قرن یازدهم، ازبکان رقبای شرقی صفویه، خراسان را مورد تاخت و تاز خود قرار دادند و بعد از محاصره مشهد به قتل عام شیعیان پرداختند. همزمان با این رویداد یکی از علمای شیعه در مشهد، نامه‌ای به عبدالله خان ازبک نوشت و به او گفت که «جناب خان و لشکریان ایشان به چه دلیل و برهان، محاصره بلده مشهد مقدس و استیصال مردم او را که اکثراً ذریه حضرت رسولند، به خود حلال ساخته‌اند و دست نهیب و تاراج و قتل، بر جان و اموال و مزارع مردم اوقاف سرکار فیض آثار گشاده‌اند.»

این نامه سبب شد تا عبدالله‌خان از علمای اهل سنت در ماوراءالنهر بخواهد تا کفر شیعیان را ثابت کنند تا نتیجتا نهایت اموال و کشتن آنان شرعا مشروع اعلام شود. آنها چنین نوشتند:

تعرض به اموال و نفوس کسانی که گوینده کلمه لاالله الالله محمد رسول‌لله‌اند [تا وقتی که] افعال و اقوالی که موجب کفر است، صادر نشود [جایز نیست]، اما وقتی که تکلم این کلمه طیبه و مذهب اهل سنت و جماعت و طریقه کلام علما و اتقیا را بالکلیه مهجور گردانند و مؤمنان را با ایمان اول نگذاشته، اظهار طریقه شیعه شنیعه نماید و لعن حضرات و سب شیخین ذوالنّورین و بعضی ازواج طاهرات ـ رضوان‌الله علیهم اجمعین ـ که کفر است تجویز کنند، بر پادشاه اسلام بلکه برسایر انام بنابر امر ملک علام، قتل و قلع و قمع آن اعلاء الدین الحق واجب و لازم است و تخریب و اخذ اموال امتعه ایشان جایز است.»

سپس استدلال کردند در صورتی که حاکم زمان از آن کوتاهی کند، نزد خداوند باید جوابگو باشد همچنین علمای ماوراءالنهر آیه «لاتأکلواموالکم بینکم بالباطل» و حدیث «لایحل مال امرو مسلم الا من طیب النفس» را نوشتند و استدلال کردند که در این آیه و حدیث، اموال به مؤمن و مسلم تخصیص خورده است و اظهار داشتند:

آنچه به تواتر ثابت شده که جماعت شیعه شنیعه می‌کنند و می‌گویند، از زمره اهل اسلام و ایمان بیرونند.‌..‌.‌ این آیه و حدیث و آیات و احادیث دیگر، دلالت بر آن دارد که قتل و غارت اموال و سوختن و ویران کردن زراعت و باغات و عمارات اهل کفر، جایز است و هیچ‌کس را در آن خلافی نیست.

این نامه را علمای خراسان به قلم محمد مشکک به صورت بسیار مفصل و منطقی جواب دادند.‌ در این نامه که از سوی مولانا محمد مشکک رستمداری مکتوب شد با استناد به متون بزرگانی از اهل سنت مانند اشعری و غزالی و آمدی و نسفی و ابن اثیر (صاحب جامع الاصول) نشان داده شد که آنان شیعه را از فرق اسلامی دانسته و از سوی دیگر آنچه شیعه به آن باور دارد سبب تکفیر نمی‌شود، چرا که اینان اهل قبله را مسلمان می‌دانند.

وقتی جواب نامه را عبدالله‌خان به طور اجمال نگاه کرد، به علمای ماوراءالنهر ارجاع داد تا پاسخ دهند.‌ علمای مذکور پس از خواندن، از نوشتن جواب عاجز شدند و در پاسخ خان گفتند: «گفت و شنید با این مردم موجب ضعف اعتقاد دیگران می‌شود.»‌ سپس پیشنهاد دادند که آیات قرآنی را که در آن نامه است، جدا کنند و باقی را بسوزانند و بگویند که سخنان آن طایفه قابل جواب نیست و آخر چنان کردند.

این نامه و پاسخ آن با عنوان جواب مکتوب علمای ماوراءالنهر که مولانا رستمداری قلمی نموده شهرت زیادی یافت و به همین دلیل نسخه‌های فراوانی از آن در کتابخانه‌های مختلف نگهداری می‌شود. از آن جمله چندین نسخه از آن در کتابخانه مجلس شورای اسلامی موجود است (3455، 5996، 901، 14179). نویسنده این اثر محمد بن فخرالدین علی معروف به مشکک رستمداری است.

محمد عباسی / جام‌جم