به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ همانطورکه در مقاله پیشین باعنوان چرا چنگیزخان به ایران حمله کرد آورده شده است. دلایل حمله چنگیز به ایران عبارتند از: کشورگشایی مغولان، تصوف، اسماعیلیه، خلافت عباسی و حادثه اترار .
این حمله که منجربه جنگ و خونریزی بسیار زیادی در شهرهای کشورمان را در پی داشت، در زمان پادشاهی محمدخوارزمشاه بود که در این موضوع هم در مقاله پیشین به آن اشاراتی شده است. این حمله وحشیانه مغول در آستانه ماه رجب سال 616ه.ق انجام پذیرفت. سپاه ورزیده ای که دشت مغولستان را درنوردید و شمال چین را چون گردبادی در هم پیچیده در زیر رهبری سپاهی مردی که تسخیر جهان را در سر می پرورد و خود را خدای آسمان میدانست و اندیشه سروری به جهان را داشت همچون سیل به سوی ایران سرازیر شد.(دستغیب ، عبدالعلی ،1367، ص 405)
این مقاله نشان دهنده این است که چنگیزخان چه کشتارها و چه فجایعی را در مناطق شرقی ایران از جمله بخارا، سمرقند، بلخ، نیشابور... انجام داده است.
از بلاد متعلق به خوارزمشاه اول شهری که مورد حمله قرار گرفت اترار بود، به آن علت که این شهر در جوار بلاد ترک نشین و در سرحد شمال شرقی ممالک خوارزمشاه قرار داشت و دیگر غایرخان حاکم آن آتش خشم چنگیز را تحریک کرده بود و او را به کینه خواهی و لشکرکشی برانگیخته بود. (اقبال آشتیانی ،عباس ،1365،ص26)
1. اشغال بخارا و سمرقند
در هجوم مغول به ایران، خراسان بزرگ بیشتر از دیگر جاها آسیب دید، به گزارش مورخان در دوره خوارزمشاهی این بخش ایران فوق العاده پررونق بوده است. (طبقات ناصری، 13 ، ص121) به گفته یاقوت ناحیه بلخ در آغاز قرن هفتم به فراوانی ثروت مشهور بوده است و ابریشم تولید می کرده و مقدار غله آن به اندازه ای بوده که تبدیل به انبار غله همه خراسان و خوارزم شده بود. به گفته ابناسفندیار در طبرستان پیش از یورش مغول همه اراضی از دامنه کوهها تا سواحل دریا زیر کشت قرار داشت و روستاها بهم متصل بود، بطوری که زمین خالی از زراعت دیده نمیشد. همه نواحی طبرستان از کشتزارها و باغهای میوه تشکیل میشد و تا آنجا که چشم کار میکرد همه جا سر سبز بود. (دستغیب، عبدالعلی،1367، ص 323)
در سال 1220م (محرم 616 ه.ق) چنگیز خان با قوای اصلی خود به بخارا حمله کرد و با مقاومت شدید مردم شهر روبررو شد ولی این ایستادگی زیاد به طول نمیانجامید، زیرا در روز سوم جنگ طرفداران بخارا ارتباطشان از همه طرف قطع شده بود، به ناچار دست از مقاومت کشیدند. مهاجمان مغول پس ازتصرف بخارا هزاران تن از سکنه بیسلاح و بیدفاع شهر را کشتند و بقیه را همچون برده و کنیز به اسارت بردند و به دنبال آن راه سمرقند را در پیش گرفتند.(اقبال آشتیانی، عباس ،1365، ص 44)
چنگیز پس از اطمینان از ویرانی بخارا به سوی سمرقند روانه شد، این سرزمین در آن زمان یکی از بلاد آباد و پرآوازه جهان اسلام بود. چنگیز برای تسخیر سمرقند گروه پرشماری از مردم بخارا را که اسیر کرده بود همراه نیروهای خود برد و مغولان بی رحم اسرایی بخارایی را پیاده دنبال اسبان خود می کشاندند و هر کدام که از راه رفتن خسته می شدند و توان نداشتند را میکشتند. (ولایتی، علیاکبر 1392، ص 207)
محمد خوارزمشاه به دفاع از سمرقند اهمیت زیادی داد و برای دفاع از این شهر نیروی بزرگی جمع آوری کرده بود. استحکامات شهر را مجدد تعمیر کرده بود (غفوروف، تاجیکان، 1377، 703ص) همین استحکامات سنگین چنگیز را مجبور کرد تا پیش از حمله به آن شهر اطراف و توابع آن شهر را تسخیر و پاکسازی کند و سپس با اطمینان از این مقاومت و شورشی علیه او در هیچ کدوم از شهرهای اطراف صورت نگرفت و بعد به سمرقند لشکر کشی کرد فتح بخارا مقدمه ای برای لشکرکشی به سمرقند بود. (ولایتی، علی اکبر، 1392، ص 208) چنگیز در راه سمرقند با مقاومت شهرها و روستاها روبه رو شد گروهی از سربازان را برای سرکوبی و تسخیر این شهرها گذاشت. (همان، ص 208)
چنگیز دستور داد پیادگان و اسرا را در عقب لشکر مغول بگذارند تا مردم سمرقند این جمعیت کثیر را تصور کنند و از زیادی آنها بترسند هر ده نفر اسیر را یک مغول حفاظت می کرد که پرچم مغولان را در دست داشتند مردم سمرقند که این جماعت را دیدند دروازه های شهر را بستند و به دفاع پرداختند. (اقبال آشتیانی ، عباس ،1365، ص 31) مردم شهر در روز سوم محاصره عده ای از جنگاوران خود را برای حمله با چنگیز خانبه خارج شهر فرستادند(ولایتی ،علی اکبر،1392،ص 209)
در این هجوم ناگهانی گروه بسیاری از سربازان شرکت داشتند، آنها تعدادی از سربازان مغول را نابود کردند ولی خودشان در محاصره مغول افتادند و اکثر آنهادر میدان نبرد به هلاکت رسیدند. این حمله نافرجام تاثیر بدی گذاشت چرا که برخی از افراد با نفوذ شهر تصمیم به تسلیم گرفتند و قاضی و شیخ الاسلام شهر به نزد چنگیز خان رفتند تا گفتگویی درباره تسلیم انجام دهند. سرانجام دروازهای شهر به روی دشمن باز کردند و قشون چنگیز وارد شدند و دست به قتل عام و غارت زدند .پس از حمله شهر سمرقند به خرابه زار تبدیل شد وخالی از سکنه گردید.( غفوروف، تاجیکان،1377، ص 703)
بعد از فتح سمرقند چنگیزخان بار دیگر لشکر کشی خود را به چند قسمت تقسیم نمود و هرقسمت از آنها را برای تسخیر ولایتی از ممالک خوارزمشاهی باقی مانده بود ماموریت داد. سه تومان (30000نفر) را تحت فرماندهی جبه نویان و سپتای بهادر و تغاجار به دنبال خوارزمشاه روانه کرد ودستور داد در راه توقف نکنند و تا محمد خوارزمشاه را نگیرند از پا ننشینند. محمد کهد پیوسته از مقابل سپاه چنگیز می گریخت، به پیشنهاد عماد الملک ( وزیر پسرش رکن الدین حکمران عراق) به سمت عراق رفت تا به تهیه سپاه مشغول شود،ولی هنوز از ترمذ نگذشته بود که خبر تسخیر و ویرانی بخارا و سمرقند به او رسید و محمد از شدت رعب، وحشت پس از رسیدن به نیشابور توقف نکرده، راه بسطام را پیش گرفت و از آن جا به ری و بعد به قلعه فرزین رفت. وی در این محل زنان حرم خود را به پسرش غیاث الدین به قلعه قارون از قلاع داخلی جبال البرز فرستاد. او در این نقطه به کمک سپاه پسرش و لشکر عراق که برای کمک به وی آمده بودند می توانست با لشکر مغول بجنگد و پیروز شود ولی ترس از قوم مغول او را مجبور به فرار کرد. ( اقبال آشتیانی ، عباس ، 1365، صص 38-37) لشکریان جبه و سپتای از هرات راه خراسان را پیش گرفته خود به سرعت طوس رساندند و در این ناحیه هرکدام از دو سردار مغول از یک جهت به تعقیب محمد خوارزمشاه حرکت کردند. سپتای از شاهراه دامغان و سمنان و جبه نویان از راه مازندران. مغولان در دولت آباد ملایر به افراد محمد خوارزمشاه برخورد کردند و بسیاری از ایشان را کشتند و از امرا و ارکان دولت نیز در این واقعه تعدادی از آنها به هلاکت رسیدند. از آن جمله عمادالملک وزیر رکن الدین، حتی اسب محمد در معرکه تیر خورد،ولی مغولان محمد را نشناختند و زیاد پاپی او نشدند و شاه به تاخت خود را به قلعه قارون رساندو خیال داشت به بغداد بگریزد. محمد وقتی خبر نزدیک شدن مغول به مازندران را شنید به کشتی سوار شد و به جزیره آبسکون رفت . مغول کشتی او را تیر باران کرد و محمد در این جزیره مریض شد و بیماریش روز به روز شدت گرفت. در شوال 617 ه.ق در حالی که از شنیدن خبر به اسارت رفتن فرزندان و زنانش که در قلعه قارون مازندران بودند رنج می برد جان به جان آفرین تسلیم کرد و پیر آهن یکی از همراهانش وی را کفن کرد. ( همان ، صص 40-39)
2. اشغال بناکت
چنگیز در آغاز اقامتش در سمرقند اردویی را به فرماندهی اولاغ نویان و تقای (طغای ) مامور اشغال حدود فرغانه و دره علیا سیحون کرد، مغولان باید ابتدا شهر بناکت را محاصره می کردند. این شهر، شهری آباد در محل تلاقی رود سیحون بود، این شهر در قدیم حصار و برج و بارو نداشت و مسجد جامع آن هم در میانه بازار قرار داشت. ( اشپولر، برتولد،1377،ص 236)
مردم این شهر در برابر مغولان سه روز مقاومت و پایداری کردند، ولی به سبب نداشتن حصار و بروج و بارو مجبور شدن در روز چهارم امان خواستند و از سنگرهای خود بیرون آمدند. سپاهیان مغول به موجب فرمان اولاغ نویان لشکریان بناکت را از ارباب صنایع جدا کردند و برخی را با شمشیر و بعضی را تیر باران کردند. (همان)
3.اشغال خجند
خجند بخش از مغرب سرزمین فرغانه است که از قدیم محدود به ساحل رود سیحون بود. این شهر به سبب قرار گرفتن در مسیر جاده ابریشم هم به علت خاک حاصلخیز شهری آبادان و پر عظمت بود، صید ماهی و شکار به اقتصاد این شهر کمک می کرد. (ولایتی ،علی اکبر،1392، ص 216).
درزمان حمله مغول، خجند به شهر علما و دانشمندان مشهور بود و علمای مشهوری همچون ابومحمود خجندی ریاضی دان و منجم قرن 4 خاندان معروف علمای شافعی زندگی میکردند. (همان ص 217). هنگامی که خبراشغال نباکت منتشرشد، بزرگان و سپاهیان خجند به حصارشهرپناه بردند و از تیمور ملک، امیر و سپهسالار آن شهر کمک خواستند، تیمور ملک مردی شجاع و دلیربود، وی با هزار مرد جنگجو در قلعه ای موضع گرفت و آماده جنگ با مغول گشت، در ادامه جنگ مغولان سنگهایی را که خجندیها از کوه جدا کرده بودند را درآب ریختند تا جلوی پیشرفت آنها را بگیرند، در مقابل آنها، تیمور ملک هم دوازده کشتی سرپوشیده تدارک دید روی آنها را پوشاند تا تیر و آتش دشمن به آنها کارگر نباشد.( جوینی، جهانگشای،1385،ص1 1)
مغولان که هنوز در نباکت بودند همین که خبر نزدیک شدن تیمور ملک را شنیدند درآبهای اطراف شهرزنجیر کشیدند تا مانع از نزدیک شدن کشتی های جنگی تیمور ملک شوند. اما آنها موفق نشدن و تیمور ملک به پیشروی خود ادامه داد.وقتی خبر به جوجی رسید وی دستور داد تا لشکریان مغول برکناره های خجند سنگر بگیرند، تیمور ملک وقتی موضع جدید مغولان را دید ازکشتی پایین آمد و با لشکریان مغول به جنگ ادامه داد. چند روز به همین منوال گذشت که به سبب افزایش تعداد زخمی وکشته شد که این اتفاق برلشکراو غلبه کرد و قوای کمکی برای مغولان پی در پی می رسید. عاقبت مغولان آنقدر حلقه محاصره را تنگ کرد که چندتن ازیاران تیمور ملک بیشتر نماند .(ولایتی ،علی اکبر،1392 ،ص 219)
ملک تیمور یک بار دیگر به گردآوری سپاه و تجهیزآن در خوارزم پرداخت.(ولایتی ،علی اکبر،1392،ص 219) وی چندین بار علیه مهاجمان مغول به عملیات جنگی دست زد و توانست بردشمن چند ضربه مهلک وارد کند ولی از آنجا که بین تیمور ملک و دیگر سران خوارزمشاه وحدت و تفاهم نبود او نتوانست این کامیابی نظامی را توسعه ببخشد.(غفورف، تاجیکان، 1377، ص 705)
بدین ترتیب، خجند به دست سپاهیان مغول افتاد. تیمور ملک هم نمونه یک مسلمان متعهد و یک میهن دوست واقعی که تا دم مرگ از ستیز با ظلم مغول دست برنداشت تا شهد شهادت ذا نوشید. (جوینی ، جهانگشای ،1385، صص 74-73)
4.اشغال خوارزم
عمده توجه چنگیز به تعقیب سلطان محمد و جلال الدین خوارزمشاه و خاتمه کار آنها بود، استیلا بر شهر خوارزم، پایتخت خوارزمشاهیان و دست یافتن بر ترکان خاتون، مادر سلطان و سایر امرای او نیز از اموری بود که خان مغول بر انجام دادن آنها اصرار داشت. (ولایتی ، علی اکبر، 1392، ص 221)
خوارزم در آن عصر شهری بزرگ و باستانی در آسیای میانه بود یعنی در نقطه تلافی راه های ارتباطی چین و ایران قرار داشت. این منطقه از مراکز مهم تجاری محسوب می شد. (همان) شهرهای جرجانیه یا اورگنج یا گرگانج، کرسی خوارزم در زمان مغول یکی از پرجمعیت ترین و آبادترین بلاد اسلامی بود که مرکز علم، ادب وبحث و درس به شمار می رفت ؛ مدارس و کتابخانه های بزرگ داشت (جوینی، جهانگشای، ج1، 1385،صص 96-97) چنان که میرخواند نوشته است: آن بلده مجمع علما و فضلا و ارباب شمشیر و اصحاب قلم بود. ( ولایتی ، علی اکبر،1392، ص 222) بیشتر اهالی گرگانج بر مذهب معتزله بودند و مباحثات کلامی حتی در میان مردم عادی کوچه و بازار هم رونق داشت.( همان ، ص 223)
چنگیز خان در مدت اقامتش در سمرقند ، اوگتای و جغتای را مامور تصرف خوارزم کرد که تختگاه خوارزمشاهیان بود. (همان ، ص 224)در سال 617 ه.ق پسران چنگیز با 100هزار نفر از اردوی مغول پایتخت دولت خوارزمشاهی شهر گرگانج جرجانیه را محاصره کردند و مردم را به ایلی ( اصطلاحی مغولی به معنای قبول تابعیت ) خواندند ولی کسی از بزرگان شهر این پیشنهاد را قبول نکرد.( اقبال آشتیانی، عباس ،1365، ص 55).
با نزدیک شدن پیش قراولان لشکر به دروازهای شهر گرگانج مردم به خیال اینکه تمام لشکر مغول به همین اندازه است با جسارت تمام آنها را تعقیب کردند و آنها پا به فرار گذاشتن و مردم خوارزم را پی خود کشاندند؛ همین که آنها از شهر دور شدند سپاه عظیم مغول، خوارزمیان را گرفتند و جمع کثیری از جماعت خوارزمی را کشتند و باقی مانده سپاه عقب نشینی کردند، مغولان آنها را تعقیب کردند اما چون شب شده بود شهر را ترک کردند. (جوینی، جهانگشای، ج1 ،1385، ص98) مدافعان شهر به مدت 6 ماه با مغول ها شجاعانه جنگیدند. تسخیر این شهر بخاطر مقاومت اهالی چنان برمغولان دشوار بود که غاصبان پس از وارد شدن به شهر نیز هر یک از کوچه و محله را با قربانی و یا دادن تلفات عظیم به دست آوردند.(غفورف، تاجیکان، 1377، ص 706)
وقتی که سپاه جوجی به کمک مغولان آمد، آنها شهر گرگانج را از همه طرف محاصره کردند و جوجی به مردم شهر پیام داد که اگر تسلیم شوند در امان خواهند ماند، اما اهالی جرجانیه پایداری و به دفاع خود ادامه دادند. اما مغولان اسرای همراه قشون خود را مامور کردند که خندق آب در شهر پر کردند و حصارها را تخریب وبا این کارها ایجاد رعب و وحشت کردند. به این صورت که جمعی با تیر کمان به جنگ با اهالی مشغول شدند و عده ای هم با شیشه های پر از نفت خانه ها را سوزاندند این وضعیت چندین روز ادامه داشت ، ولی شهر تسلیم نشد. مولان تدبیری اندیشییدند و در صد برآمدند که سد جیحون را بشکنند. ( اقبال آشتیانی، عباس ،1365، صص 46-45) در همین ثنا بین سپاه مغول دودستگی و نفاق ایجاد شد و وقتی خبر به چنگیز رسید او بی درنگ اوگتای برادر کوچک جوجی و جغتای به سرکردگی سپاه مغول برای اشغال خوارزم مامور کرد.وی وقتی به سپاه رسید صلح و صفا را برقرار و لشکر را نظم بخشید و با سپاهی یکپارچه به خوارزم یورش برد خوارزمی ها که چند ماهی مقاومت نظامی از تحمل محاصره و بمباران خسته و رجور بودند شکست را پذیرا شدند.(همان، ص46) پس از اشغال همه را سر بریدند به استثنای پیشه وران ، کودکان و زنان که آنها را برده و کنیز کردند. مغولان به دلیل تلفاتی که به بار آورده بودند ، تصمیم گرفتند که شهر را با خاک یکسان کنند که اثری از جنایات آنها باقی نماند .آنها برای رسیدن به هدفشان سدساحل رود آمرا ویران و شهر گرگانج را در آب غرق نمودند.(غفورف، تاجیکان، 1377، ص 706)
5.اشغال خراسان
چنگیز پسر خود تولی را برای تصرف خراسان مامور کرده بود. یک سال بعد 618ه.ق تولی ، خراسان از مرو تا بیهق (سبزوار)و از نسا و ایبورد ا هرات را یکی یکی اشال نمود و آنجا را مانند ماورانهر تخریب کرد.(اقبال آشتیانی ، عباس ، 1367، ص 65) او به ویزه شهر مرو یکی از قدیم ترین مراکز فرهنگی آسیای مرکزی را هم خراب کرد.(غفورف ، تاجیکان، 1377، ص 706)بعد برای سرکوبی شورش در نیشابورمردم این شهر را قتل عام کرد مردم شهر کلات هم که از قریه بسیار کوچک و دور افتاده بود از گزند سربازان مغول در امان نماند به نحوی که نسل آنان منقرض و یک نسل جدید با ایل و تبار مغولی در این منطقه شکل گرفت همچنین آنان در ضمن خرابی آبادی های توس را نیز ویران و شهر مشهد کنونی را هم که به مناسبت مزار علی بن موسی الرضا و قبر هارون الرشید محل توجه مسلمانان بود ، غارت وانهدام کردند.( موسی ،سید محمود،1370، ص40 )بعد از آن به هرات سرازیر شدند در این شهر تنها به کشتن اتباع وفادار جلال الدین پرداختند که در ادامه مقاله توضیح خواهد داده شد.( اقبال آشتیانی، عباس، 1365، ص 71)
6.اشغال ترمذ
ترمذ شهری بندری (تاریخی)در ماورانهر است که امروزه در جمهوری ازبکستان قرار دارد . چنگیر وقتی فرزندانش را برای اشغال خوارزم مامور کرد ، بهار سال 618 ه.ق رادر سمرقند گذارنید ،سپس از آن به ترمذ تاخت . بیش از حرکت به سوی آن شهر اهالی شهر با فرستادن ایلچی آنها رابه تسلیم دعوت کرد. اهالی ترمذ مانند بسیاری از دیگر شهرها ماورالنهر ، در برابر چنگیز سر تعظیم پایین نیاوردندو آماده نبرد با او شدند.چنگیز با قدرت به حوالی ترمذ تاخت و منجنیق ها و دژکوب ها را در اطراف ترمذ آوردند و مردم خود را آماده دفاع کردند . به روایت شیخ فضل الله مردمان این شهر یازده روز در برابر قوای عظیم چنگیز مقاومت کردند اما عاقبت ترمذ هم به سرنوشت خوارزم و بسیاری دیگر از شهرهای منطقه دچار شد و با خاک یکسان گردید. مغولان به رسم کارهای قبلی خود نظامیان و غیز نظامیان به صحرا بردند و آنها را در میان سربازان مغول تقسیم کردند تا به تیغ آبدار آنان شربت شهادت بنوشند. ویرانی شهر ترمذ به قدری سنگین بود که ویرانه های آنان غیر قابل سکونت شده بود؛ به همین دلیل قرن 8 ، شهر دیگری در نزدیکی شهر قدیم بنا شد.( ولایتی ، علی اکبر،1392، ص 229)
7.اشغال بلخ
چنگیز با فراغت از قتل و غارت مردمان ترمذ ،به ناحیه کنکرت در حدود سمان رفت در آنجا هم دست به قتل ارت زد؛ او به سراسر بدخشان لشکر فرستاد و بعضی را تسلیم وشمار زیادی را هم به زور تصاحب کرد؛ چنان که در آن نواحی اثری از مخالفت با رای ظالمانه خان مغول باقی نماند،پس پایان یافتن زمستان منطقه را ترک و به سمت بلخ لشکر کشید. (جوینی ، جهانگشای، 1385،ص102) بلخ شهر مهمی در آن عصر بود که امروزه در شمال افغانستان واقع است اهمیت این شهر موقیعت مکانی آن است که محل تقاطع دو جاده مهم قرار داشت است. جغرافی دانان پیش از حمله مغول از رفاه و شکوفایی بلخ و شگفتی های آن بسیار یاد کردند. این شهر بزرگ ترین بلاد خراسان محسوب می شد.چنگیز وقتی به حوالی بلخ رسید ، مردم که آوازه خون ریزی و خون خواری وی را شنیده بودند شهر را تسلیم وی کردند تا جان خود را نجات دهند؛غافل از آنکه در زندگی و آدم کشی در خون چنگیز بود و هیچ چیز مانع انجام کار وی نمی شد وی در این شهر هم پس از اشغال همان کاری را انجام داد که با مردم شهرهای اشغال کرده قبل صورت داده بود.(ولایتی ، علی اکبر، 1392، صص خ 232-233)
8. اشغال مرو
مرو در عهد چنگیز خان از بلاد بزرگ و معمور خراسان بود.(همان ،ص 267)سلطان محمد خوارزمشاه پیش از حمله مغولان و در زمانی که خراسان را به قصد عراق عجم ترک می کرد،مجیرالملک شرف الدین مظفر بخاطر جرمی که انجام داده بود،معزول کرد و بهاء الملک را تفویض کرد در هنگام فرار محمد به سوی عراق مجیرالملک مخفیانه پیغامی به اهالی مرو فرستاد که مضمون ان این بود که چنگیز قصد حمله به این دیار را دارد و اینکه وی فرد خون خواریو بی رحمی است.(جوینی ، جهانگشای، 1385، ص119) وقتی این پیغام مجیرالملک در شهر منتشر شد ، بهاء الملک ،حکم ران جدید ، با گروهی از مشاهیر و اعیان به مشورت پرداختند . بزرگان هم نظرشان این بود که ،حصارهای شهر قابل اتکا نیست و تصمیم گرفتند همگی به حصار یارز (در مرو) پناه ببریم . همگی به همان حصار کوچانده شدند ولی گروهی از مردم که توان انتقال نداشتند در مرو ماندند. در همین موقع جبه نویان و سوبدای بهادر ، که در تعقیب سلطان محمد بودند به مرو رسیدند و بخاطر اینکه بهاء الملک به حصار یارز گریخته بود؛نایبش و به همراه شیخ الاسلام شمس الدین حارثی نزد مغولان فرستاد تا آنها اظهارر تسلیم کند.مولان هم بخاطر عجله ای که برای تعقیب سلطان محمد داشتند با اندک هدایایی از جانب مروی ها راضی و از شهر دور شدند.(ولایتی،علی اکبر، 1392، ص 267)
پس از دور شدن مغولان، یکی از ترکمانان (بوقا) که بخاطر آشنایی با راه فرار از خراسان به عراق سلطان محمد را کمک کرده بودبا جمعی از ترکمانان گردآمدند و علیه مغولان سپاه آراستند. گروهی از اهالی مرو که با او هم رای بودند از پناهگاه بیرون آمدند و به وی ملحق شدند؛ چندی بعد ترکمانان شهرهای اطراف به وی پیوستند بدین ترتیب وی در اندک زمان کوتاه سپاه عظیم گرد آورد. (جوینی، جهانگشای، 1385، صص121-120) وقتی سلطان محمد در جزیره آبسکون در گذشت ؛ مجیر الملک به خراسان بازگشت و وقتی به مرو رسید ، گروهی از مردم به استقبالش آمدند . اما بوقا که از به قدرت رسیدن دوباره مجیر الملک بیم داشت در دروازهای شهر را بست و وی را به شهر راه نداد. مجیرالملک بیکار نماند و با بیرون کشیدن گروهی از بزرگان و اعیان هم رای و هم فکر از شهر به پشتیبانی مالی آنها لشکری گردآورد و با بوقا شروع به جنگ کرد و لشکریان بوقا به سمت مجیر الملک رفتند و بوقا تنها ماند ولی مجیرالملک وی را عفو کرد. مجیرالملک پس از پیروزی هوای جانشینی سلطان محمد را داشت اما توطئه هایی در اطرافش علیه او صورت گرفت.(همان ، ص 122)
نخستین توطئه که نافرجام ماند، از جانب شیخ الاسلام شمس الدین حارثی بود که به مغولان تمایل داشت. دومین توطئه که نتایج سهمگین و وخیمی داشت از جانب بهاءالملک بود که او هم بعد از با خبر شدن از عاقبت بوقا و شیخ الاسلام به مازندران گریخت و نزد مغولان رفت . سومین توطئه هم جانب اختیارالدین، حاکم آدیه بود. چون مجیرالملک از نبرد با هاءالملک و لشکریان مغولان رها شد توطئه اختیار الدین شروع شد.
زمانی که اعیان مرو در فکر توطئه علیه یگدیگر بودند ،تولوی خانمغول از سرخس ، نسا و ایبورد و دیگر بلاد خراسان برده گرفت تا برشمار سپاهیان خود افزون کند تا برای یک حمله نهایی به مرو آماده شدند.هنگامی که تولوی به مرو نزدیک شد 400هزار سوار شمشیر زن را پیش فرستاد تا اطراف مرو را از ترکمانان شورشی پاک سازی کنند. این کار ادامه داشت تا 12 هزار تن از ترکمانان کشته شدند.(ولایتی ، علی اکبر،1392، ص271) مغولان که از این کار فارغ شدند به اردوی ترکمانان حمله ور شدند تا باقی آنها را که بیشتر زنان و کودکان بودند را به قتل برسانند و اموال غارت شده را از روستاییان گرفتند.
تولوی در محرم 618 به مرو لشکر کشی کرد . اول مجیر الملک با گروهی انبوهی از اهالی مرو از شهر بیرون آمدند و در عرض زمان کمی مغولان زیادی را هلاک کردند.تولوی هم وقتی این شنید خودش راهی میدان شد.که عاقبت ، سپاه مرو شکست خورد و بازمانده سپاه به داخل شهر گریختند و تا 22 روز متوالی مقاومت کردند.سرانجام مجیر الملک جز تسلیم و اظهار تطاعت چاره ای نداشت. مغولان پس از اشغال مرو شروع به قتل عام و تخریب شهر وروستا و عمارت ها پرداختند.( جوینی ، جهانگشای ، 1385، ص 127) روایت جوینی درباره مرو این گونه است که؛ پس از حمله مغولان در شهر بزرگ و پرجمعیت مرو فقط حدود 12 هزار هندو که ده سال مقیم مرو بودند زنده ماندند.(همان ، صص 131-132)
9.اشغال نیشابور
نیشابور قبل از حمله مغول اعتبارو شوکت بسیاری و در ردیف شهرهای بزرگ چهارگانه خراسان شامل مرو ، بلخ و هرات به شمار می آمد . این شهر از مراکز عمده سامانیان و غزنویان بود و در عهد سلجوقیان و خوارزمشاهیان از مراکز معتبر و آباد بود .هنگام حمله مغول در کنار نیشابور قدیم شهر معتبری دیگری به نام شادیاخ بنا شده و در واقع در این دوران همین شهر شادیاخ است که از آن به عنوان نیشابور یاد می شود ( اقبال آشتیانی ،1365، ص155) ثروت بازرگانشان بسیار بود و هر روز کاروانی تازه به آن شهر رسید .کفاشان و بزازها و خرازها هریک سرایی مخصوص داشتند. (ولایتی ، علی اکبر ، 1392، صص 278-279) زمانی که تولی خان راهی مرو شد تغاجار گورکان ( داماد چنگیز) را با امرای نام دار و 10 هزار سوار جنگجو به جانب نیشابور فرستاد. نیشابوریان هم به پشتوانه کثرت سپاهیان و دارا بودن جنگ افزارهای زیادیبه مقابله پرداختند ( سیفی هروی ، سیف بن محمد، 1381، ص14)
به روایت نسوی ،از معاصران حمله مغول، لشکریان تغاجار تا زمانی که همه آبادی های اطراف نیشابور را خراب نکردند به آن نزدیک نشدند؛ زیرا از مقاومت مردم محلی بسیار ترس داشتند. البته قبل از ورود تغاجار به نیشابور جلال الدین خوارزمشاه برای مدت کوتاهی به نیشابور رفت که مورد استقبال مردم آن شهر روبرو شد ، وی از سردارانی که مقاومت کرده بودند تمجید به عمل آورده و مصالحه کاران را مورد خشم قرار دادکه پس ازرفتن جلال الدین سپاهیان مغولی به فرماندهی قومی پسر چنگیزکه به تازگی مرورا گشوده بود.نیشابوررفتند.دراین موقع نیشابوربا قحطی سخت اذوقه روبروبود.که همین گرسنگی ،ضعف قدرت وتوان جنگجویان مبارز شهرکاسته شد.
مردم شهر هم به ناچار قاضی شهررا برای صلح وتسلیم نزد قولی فرستادند،اما او که قصد انتقام قتل تغاجار را داشت نپذیرفت.(گرایلی،فریدون،1357،ص131)در ثنای محاصره شهر نیشابور تغاجار به هلاکت رسید. (اقبال آشتیانی ، 1365،صص106-105)این قضیه بهانه ای به دست مغولان دادکه تا بیش تر ازبیش به قتل عام مسلمانان این شهرواطراف آن پرداختند. همراهان تغاجار به کشتار گسترده ای دست زدند،اما چون با مقاومت اهالی روبرو شدند به دو دسته تقسیم شدند؛گروهی به سوی سبزواررفتنددر عرض سه روز آنجا را تسخیر کردند ،در عوض مردم نیشابور70هزار تن از مردم سبزواررا به قتل رساندند .دسته دوم به طوس رفتند به رغم مقاومت آنجا را هم گرفتند ودوباره دست قتل عام اهالی زدند.(جوینی ،تاریخ جهانگشای ،1385،ص387)ابن اثیرروایت کرده است که مغولان در طوس شناعت ودنائت را بدان جا رساندند که حرم مطهر امام رضا (ع)را هم ویران کردند (ولایتی،علی اکبر،1392ص 280)
ازجهت دیگر،چون خبرهلاکت داماد چنگیز به گوش تولوی خان رسید ،صبر کرد تا اوضاع مرو را تحت کنترل در اورد آن گاه به سمت نیشابور رفت؛ وی جنگ افزارها ،منجیق ها ودژکوب ها را پیش فرستاد؛ حتی با وجود زمین های سنگلاخ در اطراف شهر، دستور داد لشکریان مغول سنگ ها را جمع کنند.( جوینی، جهانگشای ،1385،ص139)
مغولان قبل از اینکه به نیشابور حمله کنند مدتی در روستای نوشجان که آب و درختان میوه بسیار داشت اردو زدند تا اسباب و الات حرب را آماده و تهجیز کنند؛مردم نیشابور در مدت اقامت مغولان خود را برای پیکار آمده کردند ولی وقتی جدیت مغولان را مشاهد کردند ایمانشان به پیروزی ضعیف شد. پس بزرگان شهر و امرای لشکر گرد آمدند و به مشورت پرداختند تا چاره ای پیدا کنند. رای نهایی این شد که قاضی رکن الدین علی مغیشی را برای شفاعت نزد خان مغول بفرستند.ولی تولی شفاعت قاضی را قبول نکرد و حتی به او اجازه بازگشت هم نداد. ( ولایتی، علی اکبر،،1392،ص 281) روز چهارشنبه دوازدهم صفر 618 ه.ق ، تولوی به نیشابور حمله کرد ، مردم شهر هم تمام سعی خود را انجام دادند تا مغولان وارد نشوند سرانجام مغولان دروازه شهر را گشودند و در سراسر شهر متفرق گردیدند.( سیفی هروی، سیف بن محمد، 1381،ص 15)
مغولان در طلب مجیرالملک ،حاکم دلاور نیشابور ، همه جا را جستجو کردند تا وی را یافتند. مجیرالملک به آنان دشنام داد؛ مغولان خون خوار هم بدون توجه به کهولت سن وی ، اورا به سخت ترین وجه به شهادت رساند.(جوینی، جهانگشای، 1385، صص140-139) تولوی فرمانی صادر کرد مبنی برقتل تغاجار شهر را چنان تخریب کنند که قابل زارعت نباشد. لشکریان مغول زن، مرد،پیر و جوان را به صحرا بردند و همه را کشتند.مغولان حتی سگ و گربه را زنده نگذاشتند.(اقبال آشتیانی، عباس، 1365، ص 56) فقط از میان این جمعیت که قتل عام شدند 400 نفر از پیشه وران و هنرمندان را جدا کردند.( گرایلی، فریدون، 1357،ص 134) در این هنگام ، دختر چنگیز که همسر تغاجار بود با سپاهیان مغول به شهر وارد شد و هر کسی را که در قسمتی از شهر پنهان شده بود بیرون کشید و کشت ؛به طوری که به گواهی مورخان هیچ کس از اهالی شهر پرجمعیت نیشابور جان سالم به در نبردند. آنها شهر را پس از هفت شبانه روز آب بستند و بعد در زمین جو کاشتند تا هیچ اثری از شهر باقی نماند. تولوی هم یکی از امرای مغول به همراه 400 سرباز را برای مراقبت از شهر گمارد تا اگر کسی خواست شهر را دوباره آباد کنند بکشند.آنان گاه خود راهی هرات شد.( سیفی هروی، سیف بن محمد، 1381،ص 15)
شهاب الدین نسوی ،از معاصران حمله مغول در سیرت جلال الدین منکبرتی نوشته که مغولان چنان زمین نیشابور را با خاک یکسان کردند که برخاک آن چوگان بازی می کردند.( ولایتی،علی اکبر،1392،ص283)
10. اشغال هرات
هرات در زمان حمله مغول شهری بزرگ محسوب میشد و قلعه و بارویی با چهار دروازه بود.(لسترنج، گای، 1373، ص434) تولوی پس از فاجعه نیشابور عازم هرات شد و پیشاپیش سپاه خود گروهی از جنگجویان را جلوتر فرستاد تا قلاع اطراف هرات را که مقاومت می کردند ویران کنند و ساکنان آن را ازبین ببرند. وقتی به هرات رسید ایلچی به نام زنبور را روان شهر کرد و پیغام داد که ملک و امیر قاضی خطیب و مشاهیر شهر پیش او ایند تا از آسیب مغولان در امان باشند.(ولایتی ،علی اکبر،1392،ص 284)
ملک شمس الدین محمد جوزجانی که در زمان سلطان محمد امیر و حاکم شهر بود .وی نزدیک به یک صد هزار سپاه در اختیار داشت،به پشتوانه این نیرو پس از شنیدن پیغام تولوی دستور به قتل ایلچی را داد و با شجاعت تمام بانگ زد ؛ «آن روز مباد که من مطیع و منقاد کفار مغول و تاتار شوم تولوی با شنیدن خبر هلاکت ایلچی خشمگین شد و حکم کرد تا لشکریان از اطراف شهر را بگیرند و مسلمانان را قتل عام کنند، در مقابل آن ملک شمس الدین محمد مسلمانان را به مقاومت دعوت کرد ، در همین هنگام مغولان از برج وبارو بالا رفتن و به شهر حمله کردند.(همان،285)
در مقابل دلاوری مردمان هرات باعث شد که 1700 تن از بهترین جنگجویان تولوی به هلاکت برسانند، این حرکت ادامه داشت تا روز هفتم جنگ مغولان یک پارچه به شهر هجوم آوردند و در غوغایی که به وجود آمد تیری بر بدن ملک شمس الدین نشست واو را به شهادت رساندند.( سیفی هروی، سیف بن محم،1381، ص 61) پس از شهادت وی ، برای نخستین بار در میان مردمان هرات تفرقه ایجاد گردید. مردم هرات به دو دسته تقسیم شدند؛ عده ای از هواداران سلطان جلال الدین خوارزمشاه بودند گفتند که باتمام توان می جنگند،گروه دیگر قضاوت معارف اکابر و اشراف شهر بودند برصلح پا فشاری می کردند.(همان جا) در این ثنا ، تولوی در مقابل دروازه فیروز آباد هرات ایستاد و خطاب به مردم هرات فریاد زد :( ای مردم بدانید که من تولوی خان بن چنگیزخان هستم .اگر می خواهید که به جان امان یابید و زنو فرزندان شما به دست مغولان نیفتد ،دست از محاربه باز دارید و پای از مبارزات پس کشیده روی به سوی اطاعت و انقیاد آوردید و نصف آنچه هر سال از مال و جهات که به سلطان جلال الدین می رسانیده اندو تسلیم ما شود تا به مراحم خسروانه و عواطف پادشاهانه اختصاص یابید و از تربیت شاهی ومکرمت شاهنشاهی برخوردار و محظوظ شوید»
او سخنانش را با سوگند پیاپی پایان بخشید. (همان جا) مردم شهر با شنیدن سوگندهای تولوی تصمیم گرفتند که تسلیم شوند. امیر غزالدین مقدم هروی، که به حکم سلطان جلال الدین حاکم ضعف جامه بافان بود به همراه 100تن از جامه باف ها از شهر خارج شدند و نزد تولوی رفتند، آنها مورد لطف تولوی قرار گرفتند و مردم دروازه شهرها را گشودند تولوی هم دستور داد 12 هزار تن از هواداران سلطان جلال الدین را به شهادت رساندند و باقی مردمان را امان داد آنگاه وی ملک ابوبکر به حکومت هرات و یکی از غلامان ترک ( منگتای) به شحنگی هرات گذاشت و خود را با اردوی چنگیز در طالقان پیوست. ( ولایتی ، علی اکبر، 1392، ص286)
هنوز از رفتن تولوی از هرات نگذشته بود که 80 تن از هوداران فدایی سلطان جلال الدین تصمیم گرفتند شهر هرات را از تسلط مغولان بیرون بیاورند.آنان در کسوت بازرگانان به شهر وارد شدند و اسلحه های خود را پنهان کردند و در هرات مشغول خرید وفروش شدند تا فرصت مناسب ایجاد گردد.آنان در پای حصار منگتای و ملک ابوبکر در بازار از پای در آوردند (سیفی هروی، سیف بن محمد، 1381، ص 18) بقیه مردمان هرات هم از این موقیعت استفاده کردند و شمشیر بیرون آوردند و شروع به از بین بردن مغولان کردند.(همان، صص19-18) چون خبر مجاهدت مردم هرات به چنگیز رسید، خشمگین شد و به تولوی گفت؛ این فتنه از آن پیدا شد که تیغ و تیر از آن هرویان دریغ داشتی بعد چنگیز ایلجیگدای نوئین را با 80 هزار مرد جنگجو روانه هرات کرد و وی در راه هرات نیز از شهرها اطراف نیرو گردآورد و به آنها گفت که اگر کسی ستی کند ، جان او را می گیرم و اگر کسی دلاوری کند مورد عنایت من قرار می گیرد. از این جهت هم مردم هرات باهم پیمان بستند که تا رمقی در تن دارند در دفاع از شهر بکوشند و کسی از نبرد دست نکشد.( ولایتی ، علی اکبر، 1392، ص 287)
ایلجیدای پس از یک ماه به هرات رسید و از چهار جهت به شهر حمله کرد و جنگ را آغاز کرد. این نبرد 6 ماه طول کشید که در این جنگ 5 هزار تن از سربازان مغولان کشته و باقی هم خسته و درمانده شدند. ایلجیگدای این را می دانست که ماندن در آن وضیعت ممکن نیست، پس از سه روز حمله نهایی را آغاز کرد و بخت هم با وی یار بود توانست هرات را اشغال کند. وی پس از خروج از هرات به قلعه کالیون حمله کرد، در همان جا هم 80 هوادار سلطان جلال الدین کشت.(همان، ص 289)
خرابیهای که در هرات شکل گرفته بود تا سال 634 ه .ق ادامه داشت تا در زمان اوگتای قاآن فرمان داد تا هرات را آباد کنند. نخستین ساکنان هرات به ناچار به جای گاو، خود خیش میکشیدند، بویوغ برگردن می نهادند و زمین را شیار و تخم میپاشیدند. ( فرقانی،فاروق، 1379، صص 827-827) با این همه ما سلطان را نیز به جهت ترک مرکز فرماندهی و عدم قاطعیت در یکی از حساسترین لحظه های تاریخ کشور مسئول و گناهکار میشناسیم. آری او مقصر است نه از جهت اینکه با پول و هدیه مغول را رام نکرد، نه از این لحاظ که جاسوسان بازرگان مغول را کشت، نه به این دلیل که با خلیفه دسیسه گر عباسی در افتاد، بلکه به این جهت که از عهده دشمن خانگی کوتاه آمد، به مادر و خویشان خویش میدان توطئه و فتنه انگیزی داد، به اغوای مادر جلال الدین را از مقام ولایتعهدی، کنار گذاشت. او مقصر است زیرا سخن شهاب الدین خیوقی و پسر دلیر خود را نشنید و از همه امکان های خود بهره گیری نکرد. (دستغیب، عبدالعلی، 1376، ص 203)
به هر حال شهریار خوارزمشاهی فرو ریخت و به همراه آن ایران آباد و نیرومند به سرزمین سوخته ای بدل شد. ترکان خاتون و حواشی سلطان در دوزخی که خود در ساختنش سهیم بودند در افتاده سوختند. سرگذشت سلطان و ترکان خاتون در پایان زندگانی ماجرای غم انگیزی است. سلطان دیگر آن شیری نیست که در نبرد غوریان و قراختاییان و حریفان دیگر به معرکه های نبرد در می آمد. اگر گزارش نسوی درست باشد در پایان زندگانی می گوید: دنیا دار ساکنان دنیا نیست... مغولان ترکان خاتون را در قلعه ایلال مازندران اسیر کرده و به نزد چنگیز فرستادند. فرزندان سلطان با ترکان خاتون بودند که همه را شهید کردند.( همان ،صص 205-204)
گردآورندگان : سمیه نیک نیا،میثم کرمیان.دهقانی
منابع و ماخذ:
-اقبال آشتیانی؛ عباس؛ تاریخ مغول؛ تهران؛ امیرکبیر؛ 1365.
-اشپولر؛ بارتولد؛ تاریخ مغول در ایران؛ ترجمه محمود میرآفتاب؛ تهران؛ علمی و فرهنگی؛ چ نهم؛ 1376
-جوینی؛ عطامک؛ جهانگشای؛ تصحیح محمد قزوینی؛ تهران؛ دنیای کتاب؛1385.
- دستغیب؛ عبدالعلی؛ هجوم اردوی مغول به ایران؛تهران؛علم ؛1367
-سیفی هروی؛ سیف بن محمد؛ تاریخ نامه هرات ؛تصحیح محمد آصف فکرت؛ تهران؛ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛1381.
-غفورف؛ باباجان؛ تاجیکان؛ تاریخ قدیم قرون وسطی ؛سازمان چاپ وانتشارات وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی؛ دوشنبه،1377.
-فرقانی؛ محمد فاروق؛ مقایسه اوضاع شهرهای خراسان در قبل و بعد حمله مغول؛ تهران؛ دانشگاه شیهد بهشتی؛ 1379.
گرایلی،فریدون؛ نیشابور شهر فیروزه ،مشهد ؛ موسسه چاپ و انتشارات و گرافیک دانشگاه فردوسی؛ -
-ولایتی؛ علی اکبر؛ ایران از حمله مغول تا پایان تیموریان؛ تهران؛ امیرکبیر؛ 1392
این حمله که منجربه جنگ و خونریزی بسیار زیادی در شهرهای کشورمان را در پی داشت، در زمان پادشاهی محمدخوارزمشاه بود که در این موضوع هم در مقاله پیشین به آن اشاراتی شده است. این حمله وحشیانه مغول در آستانه ماه رجب سال 616ه.ق انجام پذیرفت. سپاه ورزیده ای که دشت مغولستان را درنوردید و شمال چین را چون گردبادی در هم پیچیده در زیر رهبری سپاهی مردی که تسخیر جهان را در سر می پرورد و خود را خدای آسمان میدانست و اندیشه سروری به جهان را داشت همچون سیل به سوی ایران سرازیر شد.(دستغیب ، عبدالعلی ،1367، ص 405)
این مقاله نشان دهنده این است که چنگیزخان چه کشتارها و چه فجایعی را در مناطق شرقی ایران از جمله بخارا، سمرقند، بلخ، نیشابور... انجام داده است.
از بلاد متعلق به خوارزمشاه اول شهری که مورد حمله قرار گرفت اترار بود، به آن علت که این شهر در جوار بلاد ترک نشین و در سرحد شمال شرقی ممالک خوارزمشاه قرار داشت و دیگر غایرخان حاکم آن آتش خشم چنگیز را تحریک کرده بود و او را به کینه خواهی و لشکرکشی برانگیخته بود. (اقبال آشتیانی ،عباس ،1365،ص26)
1. اشغال بخارا و سمرقند
در هجوم مغول به ایران، خراسان بزرگ بیشتر از دیگر جاها آسیب دید، به گزارش مورخان در دوره خوارزمشاهی این بخش ایران فوق العاده پررونق بوده است. (طبقات ناصری، 13 ، ص121) به گفته یاقوت ناحیه بلخ در آغاز قرن هفتم به فراوانی ثروت مشهور بوده است و ابریشم تولید می کرده و مقدار غله آن به اندازه ای بوده که تبدیل به انبار غله همه خراسان و خوارزم شده بود. به گفته ابناسفندیار در طبرستان پیش از یورش مغول همه اراضی از دامنه کوهها تا سواحل دریا زیر کشت قرار داشت و روستاها بهم متصل بود، بطوری که زمین خالی از زراعت دیده نمیشد. همه نواحی طبرستان از کشتزارها و باغهای میوه تشکیل میشد و تا آنجا که چشم کار میکرد همه جا سر سبز بود. (دستغیب، عبدالعلی،1367، ص 323)
در سال 1220م (محرم 616 ه.ق) چنگیز خان با قوای اصلی خود به بخارا حمله کرد و با مقاومت شدید مردم شهر روبررو شد ولی این ایستادگی زیاد به طول نمیانجامید، زیرا در روز سوم جنگ طرفداران بخارا ارتباطشان از همه طرف قطع شده بود، به ناچار دست از مقاومت کشیدند. مهاجمان مغول پس ازتصرف بخارا هزاران تن از سکنه بیسلاح و بیدفاع شهر را کشتند و بقیه را همچون برده و کنیز به اسارت بردند و به دنبال آن راه سمرقند را در پیش گرفتند.(اقبال آشتیانی، عباس ،1365، ص 44)
چنگیز پس از اطمینان از ویرانی بخارا به سوی سمرقند روانه شد، این سرزمین در آن زمان یکی از بلاد آباد و پرآوازه جهان اسلام بود. چنگیز برای تسخیر سمرقند گروه پرشماری از مردم بخارا را که اسیر کرده بود همراه نیروهای خود برد و مغولان بی رحم اسرایی بخارایی را پیاده دنبال اسبان خود می کشاندند و هر کدام که از راه رفتن خسته می شدند و توان نداشتند را میکشتند. (ولایتی، علیاکبر 1392، ص 207)
محمد خوارزمشاه به دفاع از سمرقند اهمیت زیادی داد و برای دفاع از این شهر نیروی بزرگی جمع آوری کرده بود. استحکامات شهر را مجدد تعمیر کرده بود (غفوروف، تاجیکان، 1377، 703ص) همین استحکامات سنگین چنگیز را مجبور کرد تا پیش از حمله به آن شهر اطراف و توابع آن شهر را تسخیر و پاکسازی کند و سپس با اطمینان از این مقاومت و شورشی علیه او در هیچ کدوم از شهرهای اطراف صورت نگرفت و بعد به سمرقند لشکر کشی کرد فتح بخارا مقدمه ای برای لشکرکشی به سمرقند بود. (ولایتی، علی اکبر، 1392، ص 208) چنگیز در راه سمرقند با مقاومت شهرها و روستاها روبه رو شد گروهی از سربازان را برای سرکوبی و تسخیر این شهرها گذاشت. (همان، ص 208)
چنگیز دستور داد پیادگان و اسرا را در عقب لشکر مغول بگذارند تا مردم سمرقند این جمعیت کثیر را تصور کنند و از زیادی آنها بترسند هر ده نفر اسیر را یک مغول حفاظت می کرد که پرچم مغولان را در دست داشتند مردم سمرقند که این جماعت را دیدند دروازه های شهر را بستند و به دفاع پرداختند. (اقبال آشتیانی ، عباس ،1365، ص 31) مردم شهر در روز سوم محاصره عده ای از جنگاوران خود را برای حمله با چنگیز خانبه خارج شهر فرستادند(ولایتی ،علی اکبر،1392،ص 209)
در این هجوم ناگهانی گروه بسیاری از سربازان شرکت داشتند، آنها تعدادی از سربازان مغول را نابود کردند ولی خودشان در محاصره مغول افتادند و اکثر آنهادر میدان نبرد به هلاکت رسیدند. این حمله نافرجام تاثیر بدی گذاشت چرا که برخی از افراد با نفوذ شهر تصمیم به تسلیم گرفتند و قاضی و شیخ الاسلام شهر به نزد چنگیز خان رفتند تا گفتگویی درباره تسلیم انجام دهند. سرانجام دروازهای شهر به روی دشمن باز کردند و قشون چنگیز وارد شدند و دست به قتل عام و غارت زدند .پس از حمله شهر سمرقند به خرابه زار تبدیل شد وخالی از سکنه گردید.( غفوروف، تاجیکان،1377، ص 703)
بعد از فتح سمرقند چنگیزخان بار دیگر لشکر کشی خود را به چند قسمت تقسیم نمود و هرقسمت از آنها را برای تسخیر ولایتی از ممالک خوارزمشاهی باقی مانده بود ماموریت داد. سه تومان (30000نفر) را تحت فرماندهی جبه نویان و سپتای بهادر و تغاجار به دنبال خوارزمشاه روانه کرد ودستور داد در راه توقف نکنند و تا محمد خوارزمشاه را نگیرند از پا ننشینند. محمد کهد پیوسته از مقابل سپاه چنگیز می گریخت، به پیشنهاد عماد الملک ( وزیر پسرش رکن الدین حکمران عراق) به سمت عراق رفت تا به تهیه سپاه مشغول شود،ولی هنوز از ترمذ نگذشته بود که خبر تسخیر و ویرانی بخارا و سمرقند به او رسید و محمد از شدت رعب، وحشت پس از رسیدن به نیشابور توقف نکرده، راه بسطام را پیش گرفت و از آن جا به ری و بعد به قلعه فرزین رفت. وی در این محل زنان حرم خود را به پسرش غیاث الدین به قلعه قارون از قلاع داخلی جبال البرز فرستاد. او در این نقطه به کمک سپاه پسرش و لشکر عراق که برای کمک به وی آمده بودند می توانست با لشکر مغول بجنگد و پیروز شود ولی ترس از قوم مغول او را مجبور به فرار کرد. ( اقبال آشتیانی ، عباس ، 1365، صص 38-37) لشکریان جبه و سپتای از هرات راه خراسان را پیش گرفته خود به سرعت طوس رساندند و در این ناحیه هرکدام از دو سردار مغول از یک جهت به تعقیب محمد خوارزمشاه حرکت کردند. سپتای از شاهراه دامغان و سمنان و جبه نویان از راه مازندران. مغولان در دولت آباد ملایر به افراد محمد خوارزمشاه برخورد کردند و بسیاری از ایشان را کشتند و از امرا و ارکان دولت نیز در این واقعه تعدادی از آنها به هلاکت رسیدند. از آن جمله عمادالملک وزیر رکن الدین، حتی اسب محمد در معرکه تیر خورد،ولی مغولان محمد را نشناختند و زیاد پاپی او نشدند و شاه به تاخت خود را به قلعه قارون رساندو خیال داشت به بغداد بگریزد. محمد وقتی خبر نزدیک شدن مغول به مازندران را شنید به کشتی سوار شد و به جزیره آبسکون رفت . مغول کشتی او را تیر باران کرد و محمد در این جزیره مریض شد و بیماریش روز به روز شدت گرفت. در شوال 617 ه.ق در حالی که از شنیدن خبر به اسارت رفتن فرزندان و زنانش که در قلعه قارون مازندران بودند رنج می برد جان به جان آفرین تسلیم کرد و پیر آهن یکی از همراهانش وی را کفن کرد. ( همان ، صص 40-39)
2. اشغال بناکت
چنگیز در آغاز اقامتش در سمرقند اردویی را به فرماندهی اولاغ نویان و تقای (طغای ) مامور اشغال حدود فرغانه و دره علیا سیحون کرد، مغولان باید ابتدا شهر بناکت را محاصره می کردند. این شهر، شهری آباد در محل تلاقی رود سیحون بود، این شهر در قدیم حصار و برج و بارو نداشت و مسجد جامع آن هم در میانه بازار قرار داشت. ( اشپولر، برتولد،1377،ص 236)
مردم این شهر در برابر مغولان سه روز مقاومت و پایداری کردند، ولی به سبب نداشتن حصار و بروج و بارو مجبور شدن در روز چهارم امان خواستند و از سنگرهای خود بیرون آمدند. سپاهیان مغول به موجب فرمان اولاغ نویان لشکریان بناکت را از ارباب صنایع جدا کردند و برخی را با شمشیر و بعضی را تیر باران کردند. (همان)
3.اشغال خجند
خجند بخش از مغرب سرزمین فرغانه است که از قدیم محدود به ساحل رود سیحون بود. این شهر به سبب قرار گرفتن در مسیر جاده ابریشم هم به علت خاک حاصلخیز شهری آبادان و پر عظمت بود، صید ماهی و شکار به اقتصاد این شهر کمک می کرد. (ولایتی ،علی اکبر،1392، ص 216).
درزمان حمله مغول، خجند به شهر علما و دانشمندان مشهور بود و علمای مشهوری همچون ابومحمود خجندی ریاضی دان و منجم قرن 4 خاندان معروف علمای شافعی زندگی میکردند. (همان ص 217). هنگامی که خبراشغال نباکت منتشرشد، بزرگان و سپاهیان خجند به حصارشهرپناه بردند و از تیمور ملک، امیر و سپهسالار آن شهر کمک خواستند، تیمور ملک مردی شجاع و دلیربود، وی با هزار مرد جنگجو در قلعه ای موضع گرفت و آماده جنگ با مغول گشت، در ادامه جنگ مغولان سنگهایی را که خجندیها از کوه جدا کرده بودند را درآب ریختند تا جلوی پیشرفت آنها را بگیرند، در مقابل آنها، تیمور ملک هم دوازده کشتی سرپوشیده تدارک دید روی آنها را پوشاند تا تیر و آتش دشمن به آنها کارگر نباشد.( جوینی، جهانگشای،1385،ص1 1)
مغولان که هنوز در نباکت بودند همین که خبر نزدیک شدن تیمور ملک را شنیدند درآبهای اطراف شهرزنجیر کشیدند تا مانع از نزدیک شدن کشتی های جنگی تیمور ملک شوند. اما آنها موفق نشدن و تیمور ملک به پیشروی خود ادامه داد.وقتی خبر به جوجی رسید وی دستور داد تا لشکریان مغول برکناره های خجند سنگر بگیرند، تیمور ملک وقتی موضع جدید مغولان را دید ازکشتی پایین آمد و با لشکریان مغول به جنگ ادامه داد. چند روز به همین منوال گذشت که به سبب افزایش تعداد زخمی وکشته شد که این اتفاق برلشکراو غلبه کرد و قوای کمکی برای مغولان پی در پی می رسید. عاقبت مغولان آنقدر حلقه محاصره را تنگ کرد که چندتن ازیاران تیمور ملک بیشتر نماند .(ولایتی ،علی اکبر،1392 ،ص 219)
ملک تیمور یک بار دیگر به گردآوری سپاه و تجهیزآن در خوارزم پرداخت.(ولایتی ،علی اکبر،1392،ص 219) وی چندین بار علیه مهاجمان مغول به عملیات جنگی دست زد و توانست بردشمن چند ضربه مهلک وارد کند ولی از آنجا که بین تیمور ملک و دیگر سران خوارزمشاه وحدت و تفاهم نبود او نتوانست این کامیابی نظامی را توسعه ببخشد.(غفورف، تاجیکان، 1377، ص 705)
بدین ترتیب، خجند به دست سپاهیان مغول افتاد. تیمور ملک هم نمونه یک مسلمان متعهد و یک میهن دوست واقعی که تا دم مرگ از ستیز با ظلم مغول دست برنداشت تا شهد شهادت ذا نوشید. (جوینی ، جهانگشای ،1385، صص 74-73)
4.اشغال خوارزم
عمده توجه چنگیز به تعقیب سلطان محمد و جلال الدین خوارزمشاه و خاتمه کار آنها بود، استیلا بر شهر خوارزم، پایتخت خوارزمشاهیان و دست یافتن بر ترکان خاتون، مادر سلطان و سایر امرای او نیز از اموری بود که خان مغول بر انجام دادن آنها اصرار داشت. (ولایتی ، علی اکبر، 1392، ص 221)
خوارزم در آن عصر شهری بزرگ و باستانی در آسیای میانه بود یعنی در نقطه تلافی راه های ارتباطی چین و ایران قرار داشت. این منطقه از مراکز مهم تجاری محسوب می شد. (همان) شهرهای جرجانیه یا اورگنج یا گرگانج، کرسی خوارزم در زمان مغول یکی از پرجمعیت ترین و آبادترین بلاد اسلامی بود که مرکز علم، ادب وبحث و درس به شمار می رفت ؛ مدارس و کتابخانه های بزرگ داشت (جوینی، جهانگشای، ج1، 1385،صص 96-97) چنان که میرخواند نوشته است: آن بلده مجمع علما و فضلا و ارباب شمشیر و اصحاب قلم بود. ( ولایتی ، علی اکبر،1392، ص 222) بیشتر اهالی گرگانج بر مذهب معتزله بودند و مباحثات کلامی حتی در میان مردم عادی کوچه و بازار هم رونق داشت.( همان ، ص 223)
چنگیز خان در مدت اقامتش در سمرقند ، اوگتای و جغتای را مامور تصرف خوارزم کرد که تختگاه خوارزمشاهیان بود. (همان ، ص 224)در سال 617 ه.ق پسران چنگیز با 100هزار نفر از اردوی مغول پایتخت دولت خوارزمشاهی شهر گرگانج جرجانیه را محاصره کردند و مردم را به ایلی ( اصطلاحی مغولی به معنای قبول تابعیت ) خواندند ولی کسی از بزرگان شهر این پیشنهاد را قبول نکرد.( اقبال آشتیانی، عباس ،1365، ص 55).
با نزدیک شدن پیش قراولان لشکر به دروازهای شهر گرگانج مردم به خیال اینکه تمام لشکر مغول به همین اندازه است با جسارت تمام آنها را تعقیب کردند و آنها پا به فرار گذاشتن و مردم خوارزم را پی خود کشاندند؛ همین که آنها از شهر دور شدند سپاه عظیم مغول، خوارزمیان را گرفتند و جمع کثیری از جماعت خوارزمی را کشتند و باقی مانده سپاه عقب نشینی کردند، مغولان آنها را تعقیب کردند اما چون شب شده بود شهر را ترک کردند. (جوینی، جهانگشای، ج1 ،1385، ص98) مدافعان شهر به مدت 6 ماه با مغول ها شجاعانه جنگیدند. تسخیر این شهر بخاطر مقاومت اهالی چنان برمغولان دشوار بود که غاصبان پس از وارد شدن به شهر نیز هر یک از کوچه و محله را با قربانی و یا دادن تلفات عظیم به دست آوردند.(غفورف، تاجیکان، 1377، ص 706)
وقتی که سپاه جوجی به کمک مغولان آمد، آنها شهر گرگانج را از همه طرف محاصره کردند و جوجی به مردم شهر پیام داد که اگر تسلیم شوند در امان خواهند ماند، اما اهالی جرجانیه پایداری و به دفاع خود ادامه دادند. اما مغولان اسرای همراه قشون خود را مامور کردند که خندق آب در شهر پر کردند و حصارها را تخریب وبا این کارها ایجاد رعب و وحشت کردند. به این صورت که جمعی با تیر کمان به جنگ با اهالی مشغول شدند و عده ای هم با شیشه های پر از نفت خانه ها را سوزاندند این وضعیت چندین روز ادامه داشت ، ولی شهر تسلیم نشد. مولان تدبیری اندیشییدند و در صد برآمدند که سد جیحون را بشکنند. ( اقبال آشتیانی، عباس ،1365، صص 46-45) در همین ثنا بین سپاه مغول دودستگی و نفاق ایجاد شد و وقتی خبر به چنگیز رسید او بی درنگ اوگتای برادر کوچک جوجی و جغتای به سرکردگی سپاه مغول برای اشغال خوارزم مامور کرد.وی وقتی به سپاه رسید صلح و صفا را برقرار و لشکر را نظم بخشید و با سپاهی یکپارچه به خوارزم یورش برد خوارزمی ها که چند ماهی مقاومت نظامی از تحمل محاصره و بمباران خسته و رجور بودند شکست را پذیرا شدند.(همان، ص46) پس از اشغال همه را سر بریدند به استثنای پیشه وران ، کودکان و زنان که آنها را برده و کنیز کردند. مغولان به دلیل تلفاتی که به بار آورده بودند ، تصمیم گرفتند که شهر را با خاک یکسان کنند که اثری از جنایات آنها باقی نماند .آنها برای رسیدن به هدفشان سدساحل رود آمرا ویران و شهر گرگانج را در آب غرق نمودند.(غفورف، تاجیکان، 1377، ص 706)
5.اشغال خراسان
چنگیز پسر خود تولی را برای تصرف خراسان مامور کرده بود. یک سال بعد 618ه.ق تولی ، خراسان از مرو تا بیهق (سبزوار)و از نسا و ایبورد ا هرات را یکی یکی اشال نمود و آنجا را مانند ماورانهر تخریب کرد.(اقبال آشتیانی ، عباس ، 1367، ص 65) او به ویزه شهر مرو یکی از قدیم ترین مراکز فرهنگی آسیای مرکزی را هم خراب کرد.(غفورف ، تاجیکان، 1377، ص 706)بعد برای سرکوبی شورش در نیشابورمردم این شهر را قتل عام کرد مردم شهر کلات هم که از قریه بسیار کوچک و دور افتاده بود از گزند سربازان مغول در امان نماند به نحوی که نسل آنان منقرض و یک نسل جدید با ایل و تبار مغولی در این منطقه شکل گرفت همچنین آنان در ضمن خرابی آبادی های توس را نیز ویران و شهر مشهد کنونی را هم که به مناسبت مزار علی بن موسی الرضا و قبر هارون الرشید محل توجه مسلمانان بود ، غارت وانهدام کردند.( موسی ،سید محمود،1370، ص40 )بعد از آن به هرات سرازیر شدند در این شهر تنها به کشتن اتباع وفادار جلال الدین پرداختند که در ادامه مقاله توضیح خواهد داده شد.( اقبال آشتیانی، عباس، 1365، ص 71)
6.اشغال ترمذ
ترمذ شهری بندری (تاریخی)در ماورانهر است که امروزه در جمهوری ازبکستان قرار دارد . چنگیر وقتی فرزندانش را برای اشغال خوارزم مامور کرد ، بهار سال 618 ه.ق رادر سمرقند گذارنید ،سپس از آن به ترمذ تاخت . بیش از حرکت به سوی آن شهر اهالی شهر با فرستادن ایلچی آنها رابه تسلیم دعوت کرد. اهالی ترمذ مانند بسیاری از دیگر شهرها ماورالنهر ، در برابر چنگیز سر تعظیم پایین نیاوردندو آماده نبرد با او شدند.چنگیز با قدرت به حوالی ترمذ تاخت و منجنیق ها و دژکوب ها را در اطراف ترمذ آوردند و مردم خود را آماده دفاع کردند . به روایت شیخ فضل الله مردمان این شهر یازده روز در برابر قوای عظیم چنگیز مقاومت کردند اما عاقبت ترمذ هم به سرنوشت خوارزم و بسیاری دیگر از شهرهای منطقه دچار شد و با خاک یکسان گردید. مغولان به رسم کارهای قبلی خود نظامیان و غیز نظامیان به صحرا بردند و آنها را در میان سربازان مغول تقسیم کردند تا به تیغ آبدار آنان شربت شهادت بنوشند. ویرانی شهر ترمذ به قدری سنگین بود که ویرانه های آنان غیر قابل سکونت شده بود؛ به همین دلیل قرن 8 ، شهر دیگری در نزدیکی شهر قدیم بنا شد.( ولایتی ، علی اکبر،1392، ص 229)
7.اشغال بلخ
چنگیز با فراغت از قتل و غارت مردمان ترمذ ،به ناحیه کنکرت در حدود سمان رفت در آنجا هم دست به قتل ارت زد؛ او به سراسر بدخشان لشکر فرستاد و بعضی را تسلیم وشمار زیادی را هم به زور تصاحب کرد؛ چنان که در آن نواحی اثری از مخالفت با رای ظالمانه خان مغول باقی نماند،پس پایان یافتن زمستان منطقه را ترک و به سمت بلخ لشکر کشید. (جوینی ، جهانگشای، 1385،ص102) بلخ شهر مهمی در آن عصر بود که امروزه در شمال افغانستان واقع است اهمیت این شهر موقیعت مکانی آن است که محل تقاطع دو جاده مهم قرار داشت است. جغرافی دانان پیش از حمله مغول از رفاه و شکوفایی بلخ و شگفتی های آن بسیار یاد کردند. این شهر بزرگ ترین بلاد خراسان محسوب می شد.چنگیز وقتی به حوالی بلخ رسید ، مردم که آوازه خون ریزی و خون خواری وی را شنیده بودند شهر را تسلیم وی کردند تا جان خود را نجات دهند؛غافل از آنکه در زندگی و آدم کشی در خون چنگیز بود و هیچ چیز مانع انجام کار وی نمی شد وی در این شهر هم پس از اشغال همان کاری را انجام داد که با مردم شهرهای اشغال کرده قبل صورت داده بود.(ولایتی ، علی اکبر، 1392، صص خ 232-233)
8. اشغال مرو
مرو در عهد چنگیز خان از بلاد بزرگ و معمور خراسان بود.(همان ،ص 267)سلطان محمد خوارزمشاه پیش از حمله مغولان و در زمانی که خراسان را به قصد عراق عجم ترک می کرد،مجیرالملک شرف الدین مظفر بخاطر جرمی که انجام داده بود،معزول کرد و بهاء الملک را تفویض کرد در هنگام فرار محمد به سوی عراق مجیرالملک مخفیانه پیغامی به اهالی مرو فرستاد که مضمون ان این بود که چنگیز قصد حمله به این دیار را دارد و اینکه وی فرد خون خواریو بی رحمی است.(جوینی ، جهانگشای، 1385، ص119) وقتی این پیغام مجیرالملک در شهر منتشر شد ، بهاء الملک ،حکم ران جدید ، با گروهی از مشاهیر و اعیان به مشورت پرداختند . بزرگان هم نظرشان این بود که ،حصارهای شهر قابل اتکا نیست و تصمیم گرفتند همگی به حصار یارز (در مرو) پناه ببریم . همگی به همان حصار کوچانده شدند ولی گروهی از مردم که توان انتقال نداشتند در مرو ماندند. در همین موقع جبه نویان و سوبدای بهادر ، که در تعقیب سلطان محمد بودند به مرو رسیدند و بخاطر اینکه بهاء الملک به حصار یارز گریخته بود؛نایبش و به همراه شیخ الاسلام شمس الدین حارثی نزد مغولان فرستاد تا آنها اظهارر تسلیم کند.مولان هم بخاطر عجله ای که برای تعقیب سلطان محمد داشتند با اندک هدایایی از جانب مروی ها راضی و از شهر دور شدند.(ولایتی،علی اکبر، 1392، ص 267)
پس از دور شدن مغولان، یکی از ترکمانان (بوقا) که بخاطر آشنایی با راه فرار از خراسان به عراق سلطان محمد را کمک کرده بودبا جمعی از ترکمانان گردآمدند و علیه مغولان سپاه آراستند. گروهی از اهالی مرو که با او هم رای بودند از پناهگاه بیرون آمدند و به وی ملحق شدند؛ چندی بعد ترکمانان شهرهای اطراف به وی پیوستند بدین ترتیب وی در اندک زمان کوتاه سپاه عظیم گرد آورد. (جوینی، جهانگشای، 1385، صص121-120) وقتی سلطان محمد در جزیره آبسکون در گذشت ؛ مجیر الملک به خراسان بازگشت و وقتی به مرو رسید ، گروهی از مردم به استقبالش آمدند . اما بوقا که از به قدرت رسیدن دوباره مجیر الملک بیم داشت در دروازهای شهر را بست و وی را به شهر راه نداد. مجیرالملک بیکار نماند و با بیرون کشیدن گروهی از بزرگان و اعیان هم رای و هم فکر از شهر به پشتیبانی مالی آنها لشکری گردآورد و با بوقا شروع به جنگ کرد و لشکریان بوقا به سمت مجیر الملک رفتند و بوقا تنها ماند ولی مجیرالملک وی را عفو کرد. مجیرالملک پس از پیروزی هوای جانشینی سلطان محمد را داشت اما توطئه هایی در اطرافش علیه او صورت گرفت.(همان ، ص 122)
نخستین توطئه که نافرجام ماند، از جانب شیخ الاسلام شمس الدین حارثی بود که به مغولان تمایل داشت. دومین توطئه که نتایج سهمگین و وخیمی داشت از جانب بهاءالملک بود که او هم بعد از با خبر شدن از عاقبت بوقا و شیخ الاسلام به مازندران گریخت و نزد مغولان رفت . سومین توطئه هم جانب اختیارالدین، حاکم آدیه بود. چون مجیرالملک از نبرد با هاءالملک و لشکریان مغولان رها شد توطئه اختیار الدین شروع شد.
زمانی که اعیان مرو در فکر توطئه علیه یگدیگر بودند ،تولوی خانمغول از سرخس ، نسا و ایبورد و دیگر بلاد خراسان برده گرفت تا برشمار سپاهیان خود افزون کند تا برای یک حمله نهایی به مرو آماده شدند.هنگامی که تولوی به مرو نزدیک شد 400هزار سوار شمشیر زن را پیش فرستاد تا اطراف مرو را از ترکمانان شورشی پاک سازی کنند. این کار ادامه داشت تا 12 هزار تن از ترکمانان کشته شدند.(ولایتی ، علی اکبر،1392، ص271) مغولان که از این کار فارغ شدند به اردوی ترکمانان حمله ور شدند تا باقی آنها را که بیشتر زنان و کودکان بودند را به قتل برسانند و اموال غارت شده را از روستاییان گرفتند.
تولوی در محرم 618 به مرو لشکر کشی کرد . اول مجیر الملک با گروهی انبوهی از اهالی مرو از شهر بیرون آمدند و در عرض زمان کمی مغولان زیادی را هلاک کردند.تولوی هم وقتی این شنید خودش راهی میدان شد.که عاقبت ، سپاه مرو شکست خورد و بازمانده سپاه به داخل شهر گریختند و تا 22 روز متوالی مقاومت کردند.سرانجام مجیر الملک جز تسلیم و اظهار تطاعت چاره ای نداشت. مغولان پس از اشغال مرو شروع به قتل عام و تخریب شهر وروستا و عمارت ها پرداختند.( جوینی ، جهانگشای ، 1385، ص 127) روایت جوینی درباره مرو این گونه است که؛ پس از حمله مغولان در شهر بزرگ و پرجمعیت مرو فقط حدود 12 هزار هندو که ده سال مقیم مرو بودند زنده ماندند.(همان ، صص 131-132)
9.اشغال نیشابور
نیشابور قبل از حمله مغول اعتبارو شوکت بسیاری و در ردیف شهرهای بزرگ چهارگانه خراسان شامل مرو ، بلخ و هرات به شمار می آمد . این شهر از مراکز عمده سامانیان و غزنویان بود و در عهد سلجوقیان و خوارزمشاهیان از مراکز معتبر و آباد بود .هنگام حمله مغول در کنار نیشابور قدیم شهر معتبری دیگری به نام شادیاخ بنا شده و در واقع در این دوران همین شهر شادیاخ است که از آن به عنوان نیشابور یاد می شود ( اقبال آشتیانی ،1365، ص155) ثروت بازرگانشان بسیار بود و هر روز کاروانی تازه به آن شهر رسید .کفاشان و بزازها و خرازها هریک سرایی مخصوص داشتند. (ولایتی ، علی اکبر ، 1392، صص 278-279) زمانی که تولی خان راهی مرو شد تغاجار گورکان ( داماد چنگیز) را با امرای نام دار و 10 هزار سوار جنگجو به جانب نیشابور فرستاد. نیشابوریان هم به پشتوانه کثرت سپاهیان و دارا بودن جنگ افزارهای زیادیبه مقابله پرداختند ( سیفی هروی ، سیف بن محمد، 1381، ص14)
به روایت نسوی ،از معاصران حمله مغول، لشکریان تغاجار تا زمانی که همه آبادی های اطراف نیشابور را خراب نکردند به آن نزدیک نشدند؛ زیرا از مقاومت مردم محلی بسیار ترس داشتند. البته قبل از ورود تغاجار به نیشابور جلال الدین خوارزمشاه برای مدت کوتاهی به نیشابور رفت که مورد استقبال مردم آن شهر روبرو شد ، وی از سردارانی که مقاومت کرده بودند تمجید به عمل آورده و مصالحه کاران را مورد خشم قرار دادکه پس ازرفتن جلال الدین سپاهیان مغولی به فرماندهی قومی پسر چنگیزکه به تازگی مرورا گشوده بود.نیشابوررفتند.دراین موقع نیشابوربا قحطی سخت اذوقه روبروبود.که همین گرسنگی ،ضعف قدرت وتوان جنگجویان مبارز شهرکاسته شد.
مردم شهر هم به ناچار قاضی شهررا برای صلح وتسلیم نزد قولی فرستادند،اما او که قصد انتقام قتل تغاجار را داشت نپذیرفت.(گرایلی،فریدون،1357،ص131)در ثنای محاصره شهر نیشابور تغاجار به هلاکت رسید. (اقبال آشتیانی ، 1365،صص106-105)این قضیه بهانه ای به دست مغولان دادکه تا بیش تر ازبیش به قتل عام مسلمانان این شهرواطراف آن پرداختند. همراهان تغاجار به کشتار گسترده ای دست زدند،اما چون با مقاومت اهالی روبرو شدند به دو دسته تقسیم شدند؛گروهی به سوی سبزواررفتنددر عرض سه روز آنجا را تسخیر کردند ،در عوض مردم نیشابور70هزار تن از مردم سبزواررا به قتل رساندند .دسته دوم به طوس رفتند به رغم مقاومت آنجا را هم گرفتند ودوباره دست قتل عام اهالی زدند.(جوینی ،تاریخ جهانگشای ،1385،ص387)ابن اثیرروایت کرده است که مغولان در طوس شناعت ودنائت را بدان جا رساندند که حرم مطهر امام رضا (ع)را هم ویران کردند (ولایتی،علی اکبر،1392ص 280)
ازجهت دیگر،چون خبرهلاکت داماد چنگیز به گوش تولوی خان رسید ،صبر کرد تا اوضاع مرو را تحت کنترل در اورد آن گاه به سمت نیشابور رفت؛ وی جنگ افزارها ،منجیق ها ودژکوب ها را پیش فرستاد؛ حتی با وجود زمین های سنگلاخ در اطراف شهر، دستور داد لشکریان مغول سنگ ها را جمع کنند.( جوینی، جهانگشای ،1385،ص139)
مغولان قبل از اینکه به نیشابور حمله کنند مدتی در روستای نوشجان که آب و درختان میوه بسیار داشت اردو زدند تا اسباب و الات حرب را آماده و تهجیز کنند؛مردم نیشابور در مدت اقامت مغولان خود را برای پیکار آمده کردند ولی وقتی جدیت مغولان را مشاهد کردند ایمانشان به پیروزی ضعیف شد. پس بزرگان شهر و امرای لشکر گرد آمدند و به مشورت پرداختند تا چاره ای پیدا کنند. رای نهایی این شد که قاضی رکن الدین علی مغیشی را برای شفاعت نزد خان مغول بفرستند.ولی تولی شفاعت قاضی را قبول نکرد و حتی به او اجازه بازگشت هم نداد. ( ولایتی، علی اکبر،،1392،ص 281) روز چهارشنبه دوازدهم صفر 618 ه.ق ، تولوی به نیشابور حمله کرد ، مردم شهر هم تمام سعی خود را انجام دادند تا مغولان وارد نشوند سرانجام مغولان دروازه شهر را گشودند و در سراسر شهر متفرق گردیدند.( سیفی هروی، سیف بن محمد، 1381،ص 15)
مغولان در طلب مجیرالملک ،حاکم دلاور نیشابور ، همه جا را جستجو کردند تا وی را یافتند. مجیرالملک به آنان دشنام داد؛ مغولان خون خوار هم بدون توجه به کهولت سن وی ، اورا به سخت ترین وجه به شهادت رساند.(جوینی، جهانگشای، 1385، صص140-139) تولوی فرمانی صادر کرد مبنی برقتل تغاجار شهر را چنان تخریب کنند که قابل زارعت نباشد. لشکریان مغول زن، مرد،پیر و جوان را به صحرا بردند و همه را کشتند.مغولان حتی سگ و گربه را زنده نگذاشتند.(اقبال آشتیانی، عباس، 1365، ص 56) فقط از میان این جمعیت که قتل عام شدند 400 نفر از پیشه وران و هنرمندان را جدا کردند.( گرایلی، فریدون، 1357،ص 134) در این هنگام ، دختر چنگیز که همسر تغاجار بود با سپاهیان مغول به شهر وارد شد و هر کسی را که در قسمتی از شهر پنهان شده بود بیرون کشید و کشت ؛به طوری که به گواهی مورخان هیچ کس از اهالی شهر پرجمعیت نیشابور جان سالم به در نبردند. آنها شهر را پس از هفت شبانه روز آب بستند و بعد در زمین جو کاشتند تا هیچ اثری از شهر باقی نماند. تولوی هم یکی از امرای مغول به همراه 400 سرباز را برای مراقبت از شهر گمارد تا اگر کسی خواست شهر را دوباره آباد کنند بکشند.آنان گاه خود راهی هرات شد.( سیفی هروی، سیف بن محمد، 1381،ص 15)
شهاب الدین نسوی ،از معاصران حمله مغول در سیرت جلال الدین منکبرتی نوشته که مغولان چنان زمین نیشابور را با خاک یکسان کردند که برخاک آن چوگان بازی می کردند.( ولایتی،علی اکبر،1392،ص283)
10. اشغال هرات
هرات در زمان حمله مغول شهری بزرگ محسوب میشد و قلعه و بارویی با چهار دروازه بود.(لسترنج، گای، 1373، ص434) تولوی پس از فاجعه نیشابور عازم هرات شد و پیشاپیش سپاه خود گروهی از جنگجویان را جلوتر فرستاد تا قلاع اطراف هرات را که مقاومت می کردند ویران کنند و ساکنان آن را ازبین ببرند. وقتی به هرات رسید ایلچی به نام زنبور را روان شهر کرد و پیغام داد که ملک و امیر قاضی خطیب و مشاهیر شهر پیش او ایند تا از آسیب مغولان در امان باشند.(ولایتی ،علی اکبر،1392،ص 284)
ملک شمس الدین محمد جوزجانی که در زمان سلطان محمد امیر و حاکم شهر بود .وی نزدیک به یک صد هزار سپاه در اختیار داشت،به پشتوانه این نیرو پس از شنیدن پیغام تولوی دستور به قتل ایلچی را داد و با شجاعت تمام بانگ زد ؛ «آن روز مباد که من مطیع و منقاد کفار مغول و تاتار شوم تولوی با شنیدن خبر هلاکت ایلچی خشمگین شد و حکم کرد تا لشکریان از اطراف شهر را بگیرند و مسلمانان را قتل عام کنند، در مقابل آن ملک شمس الدین محمد مسلمانان را به مقاومت دعوت کرد ، در همین هنگام مغولان از برج وبارو بالا رفتن و به شهر حمله کردند.(همان،285)
در مقابل دلاوری مردمان هرات باعث شد که 1700 تن از بهترین جنگجویان تولوی به هلاکت برسانند، این حرکت ادامه داشت تا روز هفتم جنگ مغولان یک پارچه به شهر هجوم آوردند و در غوغایی که به وجود آمد تیری بر بدن ملک شمس الدین نشست واو را به شهادت رساندند.( سیفی هروی، سیف بن محم،1381، ص 61) پس از شهادت وی ، برای نخستین بار در میان مردمان هرات تفرقه ایجاد گردید. مردم هرات به دو دسته تقسیم شدند؛ عده ای از هواداران سلطان جلال الدین خوارزمشاه بودند گفتند که باتمام توان می جنگند،گروه دیگر قضاوت معارف اکابر و اشراف شهر بودند برصلح پا فشاری می کردند.(همان جا) در این ثنا ، تولوی در مقابل دروازه فیروز آباد هرات ایستاد و خطاب به مردم هرات فریاد زد :( ای مردم بدانید که من تولوی خان بن چنگیزخان هستم .اگر می خواهید که به جان امان یابید و زنو فرزندان شما به دست مغولان نیفتد ،دست از محاربه باز دارید و پای از مبارزات پس کشیده روی به سوی اطاعت و انقیاد آوردید و نصف آنچه هر سال از مال و جهات که به سلطان جلال الدین می رسانیده اندو تسلیم ما شود تا به مراحم خسروانه و عواطف پادشاهانه اختصاص یابید و از تربیت شاهی ومکرمت شاهنشاهی برخوردار و محظوظ شوید»
او سخنانش را با سوگند پیاپی پایان بخشید. (همان جا) مردم شهر با شنیدن سوگندهای تولوی تصمیم گرفتند که تسلیم شوند. امیر غزالدین مقدم هروی، که به حکم سلطان جلال الدین حاکم ضعف جامه بافان بود به همراه 100تن از جامه باف ها از شهر خارج شدند و نزد تولوی رفتند، آنها مورد لطف تولوی قرار گرفتند و مردم دروازه شهرها را گشودند تولوی هم دستور داد 12 هزار تن از هواداران سلطان جلال الدین را به شهادت رساندند و باقی مردمان را امان داد آنگاه وی ملک ابوبکر به حکومت هرات و یکی از غلامان ترک ( منگتای) به شحنگی هرات گذاشت و خود را با اردوی چنگیز در طالقان پیوست. ( ولایتی ، علی اکبر، 1392، ص286)
هنوز از رفتن تولوی از هرات نگذشته بود که 80 تن از هوداران فدایی سلطان جلال الدین تصمیم گرفتند شهر هرات را از تسلط مغولان بیرون بیاورند.آنان در کسوت بازرگانان به شهر وارد شدند و اسلحه های خود را پنهان کردند و در هرات مشغول خرید وفروش شدند تا فرصت مناسب ایجاد گردد.آنان در پای حصار منگتای و ملک ابوبکر در بازار از پای در آوردند (سیفی هروی، سیف بن محمد، 1381، ص 18) بقیه مردمان هرات هم از این موقیعت استفاده کردند و شمشیر بیرون آوردند و شروع به از بین بردن مغولان کردند.(همان، صص19-18) چون خبر مجاهدت مردم هرات به چنگیز رسید، خشمگین شد و به تولوی گفت؛ این فتنه از آن پیدا شد که تیغ و تیر از آن هرویان دریغ داشتی بعد چنگیز ایلجیگدای نوئین را با 80 هزار مرد جنگجو روانه هرات کرد و وی در راه هرات نیز از شهرها اطراف نیرو گردآورد و به آنها گفت که اگر کسی ستی کند ، جان او را می گیرم و اگر کسی دلاوری کند مورد عنایت من قرار می گیرد. از این جهت هم مردم هرات باهم پیمان بستند که تا رمقی در تن دارند در دفاع از شهر بکوشند و کسی از نبرد دست نکشد.( ولایتی ، علی اکبر، 1392، ص 287)
ایلجیدای پس از یک ماه به هرات رسید و از چهار جهت به شهر حمله کرد و جنگ را آغاز کرد. این نبرد 6 ماه طول کشید که در این جنگ 5 هزار تن از سربازان مغولان کشته و باقی هم خسته و درمانده شدند. ایلجیگدای این را می دانست که ماندن در آن وضیعت ممکن نیست، پس از سه روز حمله نهایی را آغاز کرد و بخت هم با وی یار بود توانست هرات را اشغال کند. وی پس از خروج از هرات به قلعه کالیون حمله کرد، در همان جا هم 80 هوادار سلطان جلال الدین کشت.(همان، ص 289)
خرابیهای که در هرات شکل گرفته بود تا سال 634 ه .ق ادامه داشت تا در زمان اوگتای قاآن فرمان داد تا هرات را آباد کنند. نخستین ساکنان هرات به ناچار به جای گاو، خود خیش میکشیدند، بویوغ برگردن می نهادند و زمین را شیار و تخم میپاشیدند. ( فرقانی،فاروق، 1379، صص 827-827) با این همه ما سلطان را نیز به جهت ترک مرکز فرماندهی و عدم قاطعیت در یکی از حساسترین لحظه های تاریخ کشور مسئول و گناهکار میشناسیم. آری او مقصر است نه از جهت اینکه با پول و هدیه مغول را رام نکرد، نه از این لحاظ که جاسوسان بازرگان مغول را کشت، نه به این دلیل که با خلیفه دسیسه گر عباسی در افتاد، بلکه به این جهت که از عهده دشمن خانگی کوتاه آمد، به مادر و خویشان خویش میدان توطئه و فتنه انگیزی داد، به اغوای مادر جلال الدین را از مقام ولایتعهدی، کنار گذاشت. او مقصر است زیرا سخن شهاب الدین خیوقی و پسر دلیر خود را نشنید و از همه امکان های خود بهره گیری نکرد. (دستغیب، عبدالعلی، 1376، ص 203)
به هر حال شهریار خوارزمشاهی فرو ریخت و به همراه آن ایران آباد و نیرومند به سرزمین سوخته ای بدل شد. ترکان خاتون و حواشی سلطان در دوزخی که خود در ساختنش سهیم بودند در افتاده سوختند. سرگذشت سلطان و ترکان خاتون در پایان زندگانی ماجرای غم انگیزی است. سلطان دیگر آن شیری نیست که در نبرد غوریان و قراختاییان و حریفان دیگر به معرکه های نبرد در می آمد. اگر گزارش نسوی درست باشد در پایان زندگانی می گوید: دنیا دار ساکنان دنیا نیست... مغولان ترکان خاتون را در قلعه ایلال مازندران اسیر کرده و به نزد چنگیز فرستادند. فرزندان سلطان با ترکان خاتون بودند که همه را شهید کردند.( همان ،صص 205-204)
گردآورندگان : سمیه نیک نیا،میثم کرمیان.دهقانی
منابع و ماخذ:
-اقبال آشتیانی؛ عباس؛ تاریخ مغول؛ تهران؛ امیرکبیر؛ 1365.
-اشپولر؛ بارتولد؛ تاریخ مغول در ایران؛ ترجمه محمود میرآفتاب؛ تهران؛ علمی و فرهنگی؛ چ نهم؛ 1376
-جوینی؛ عطامک؛ جهانگشای؛ تصحیح محمد قزوینی؛ تهران؛ دنیای کتاب؛1385.
- دستغیب؛ عبدالعلی؛ هجوم اردوی مغول به ایران؛تهران؛علم ؛1367
-سیفی هروی؛ سیف بن محمد؛ تاریخ نامه هرات ؛تصحیح محمد آصف فکرت؛ تهران؛ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛1381.
-غفورف؛ باباجان؛ تاجیکان؛ تاریخ قدیم قرون وسطی ؛سازمان چاپ وانتشارات وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی؛ دوشنبه،1377.
-فرقانی؛ محمد فاروق؛ مقایسه اوضاع شهرهای خراسان در قبل و بعد حمله مغول؛ تهران؛ دانشگاه شیهد بهشتی؛ 1379.
گرایلی،فریدون؛ نیشابور شهر فیروزه ،مشهد ؛ موسسه چاپ و انتشارات و گرافیک دانشگاه فردوسی؛ -
-ولایتی؛ علی اکبر؛ ایران از حمله مغول تا پایان تیموریان؛ تهران؛ امیرکبیر؛ 1392