گروه فرهنگی مشرق ـ روز سوم جشنواره، روز فیلمهای متوسط بود، مرگ ماهی، تگرگ و آفتاب، و شکاف. فیلم اول و سوم بحران خانوادهها را مطرح میکنند و زنان مطلّقه همچنان موضوع اول فیلمهای امروز بود. در روز سوم، این فیلمها در کاخ جشنواره به نمایش درآمدند:
مرگ ماهی/ سید روحالله حجازی
مستند بختک/ محمد کارت
احتمال باران اسیدی/ بهتاش صناعیها
تگرگ و آفتاب/ رضا کریمی
شکاف/ کیارش اسدیزاده
جزیرۀ رنگین/ خسرو سینایی
مستند بختک/ محمد کارت
احتمال باران اسیدی/ بهتاش صناعیها
تگرگ و آفتاب/ رضا کریمی
شکاف/ کیارش اسدیزاده
جزیرۀ رنگین/ خسرو سینایی
یک نمایشنامه
مرگ ماهی/ سید روحالله حجازی
خلاصه داستان: بعد از فوت مادر (رابعه مدنی) اعضای خانواده جمع میشوند و مشاجراتشان آغاز میشود. پنج فرزند با همسرانشان: فرهاد (بابک کریمی) و همسرش لیلا (رعنا آزادیور) ـ بهرام (علی مصفا) و همسر سابقش مهناز (سحر دولتشاهی) ـ تهمینه (نیکی کریمی) خواهر دوقلوی بهرام که همسرش فوت شده و با رضا (بهرنگ علوی) ازدواج کرده است ـ رامین (بابک حمیدیان) که از خارجه میآید ـ فریده (طناز طباطبایی) و همسرش روزبه (حسام محمودی).
اولین نکتة جالب توجه، تماشای سهبارة بابک کریمی است که در سه فیلم اخیر برج میلاد بازی داشت. دو سئانس آخر روز دوم (خانة دختر و فیلم موقت) و سئانس اول روز سوم. جالب توجه اینکه صدای بابک کریمی در مقام پزشک زنان، در انتهای فیلم شکاف نیز شنیده میشود.
در خصوص انتخاب بازیگران مرگ ماهی باید بگویم که برخی بازیگران به نقشهایشان نمیآمدند.
1. بابک کریمی که سن او بیشتر از نقشی است که بازی میکرد.
2. بهرنگ علوی که همسر نیکی کریمی شده بود در عوض 10 سال کوچکتر از او به نظر میرسد.
3. پانتهآ بهرام سوپراستار سینمای ایران در نقش کلفت خانه!
بعد از ساخت سه فیلم سینمایی، فیلمنامة مرگ ماهی اولین نوشتة این کارگردان است. فیلم، در واقع یک نمایشنامه است که در یک کلبة روستایی و باغ آن، اجرا شده. زیبایی فیلم به بازیهای درخشان، صحنهآرایی زیبا و فیلمبرداری چشمگیر محمود کلاری است.
مادر، کارهایی را قبل از مرگش صورت داده که باعث غافلگیری بچهها میشود. از جمله وصیتش برای عدم دفن او تا سه روز و ماجرای خانه که نقطۀ عطف دوم فیلم را سبب میشود. تأخیر در دفن باعث میشود تا فرزندان از راه برسند و یکدیگر را ببینند. فیلم در لحظاتی یادآور فیلم مادر (1367) ساختة علی حاتمی است.
یا شانس و یا اقبال
مستند بختک/ محمد کارت
خلاصه داستان: در یکی از محلات پایین شهر شیراز، فیلمساز به سراغ یک زن میانهسال، یک بیوۀ جوان و یک دختر 10 ساله میرود. این مستند به تهیه کنندگی رامبد جوان ساخته شده و دومین ساختۀ محمد کارت محسوب میشود.
محمد کارت با فیلم اولش خونمردگی (1392)، نشان داده که توانایی خوبی در انتخاب و پرداخت موضوعات دارد. این فیلم نیز دنبالهای بر فیلم قبلی او است. خونمردگی، به مردان محلۀ سعدی میپرداخت و بختک، به زنان همین محله اختصاص یافته است. فیلمساز با انتخاب آگاهانۀ سه زن (نسل گذشته، کنونی و آینده) وضعیت زنان جامعه و آیندۀ دختران را بررسی میکند.
1. سوسن ـ زن میانه سال ـ خوشزبان است و به آمدن روزهای بهتر، امید دارد. او دخترش فاطمه را به یک تاجر عرب، شوهر داده است. فاطمه از دبی گاهگاهی برای مادرش پول یا هدیه میفرستد.
2. شبنم ـ بیوۀ جوان ـ هنوز عزادار شوهر است و تنها امید زندگیاش، پسر چهار سالۀ او است هرچند که نمیتواند برای او شناسنامه بگیرد.
3. شکیلا ـ دختر 10 ساله ـ برای همسایهها پادویی میکند و دستمزد ناچیزی میگیرد. او پدر ندارد و درآمد خانوادهاش از یارانههای اعطایی دولت است. آرزوی او این است که مثل فاطمه دختر سوسن، به دبی برود.
پیونددهندۀ دو فصل اول فیلم، یک قفس قناری است که سوسن به شبنم امانت میدهد تا به سفر برود و برگردد. فیلم از آن به بعد، قصۀ شبنم را دنبال میکند. این قفس در انتهای فیلم نیز نقش مهمی دارد و ما به این بهانه دوباره از سوسن سراغ میگیریم و میفهمیم که سفر او خیریت اثر نکرده است.
نام فیلم، خیلی خوب انتخاب شده و با موضوع فیلم نیز متناسب است. هم به اقبال و آینده اشاره دارد و هم به شوم بودن بخت. «بختک» به معنی «کابوس» است.فیلمبرداری، بیشتر از آنکه چشمگیر باشد هوشمندانه است. فیلمساز با گروه کوچک دو نفرۀ خود با ترفندهایی توانسته به سوژههای خود نزدیک شود. هرچند که شبنم در برخی اوقات فیلم بازی میکند و مخاطب این را میفهمد. اما آنچه دربارۀ او زیبا است اعتقاد به دین و جمهوری اسلامی است.
فیلم اگرچه تلخ است ولی از جهاتی امیدوار کننده است که این زنان، سالم و طبیعی هستند و هنوز به کفریات فمینیسم آلوده نشدهاند. هرچند که برخی سخنان شکیلا در نفی ازدواج به آن سمت گرایش دارد.
احتمال باران اسیدی/ بهتاش صناعیها
خلاصه داستان: منوچهر رهنما (شمس لنگرودی) یک مرد مجرد که بازنشستۀ دخانیات است برای یافتن دوست قدیمیاش خسرو دوانی به تهران میآید. او در یک هتل ارزان قیمت با مهسا اقبالی (مریم مقدم) و کاوه (پوریا رحیمی سام) آشنا میشود و آنها او را به دنیای خود میبرند.
فیلمهای امسال بیجهت تا حدود 120 دقیقه، کش آمدهاند، از جمله همین فیلم که 115 دقیقه بود. این نکته از آن رو اهمیت دارد که بیست دقیقۀ اول فیلم، زندگی کسالتبار منوچهر را تصویر میکند و بعید نیست که برخی مخاطبان در این دقایق فیلم رها کنند و بروند. منوچهر در استان گیلان زندگی میکند ولی اشارهای به شهر او نمیشود. او مجرد است و ناگهان قصد میکند یکی از دوستان صمیمی دوران جوانیاش را ببیند. خسرو دوانی تا هفت سال پیش در خیابان ناصر خسرو، داروفروش بوده است. او به کمک مهسا و کاوه موفق میشود تلفن او را بیابد. پیامی برایش میگذارد ولی او در کمال تعجب زنگ نمیزند. نهایتاً به دیدارش میرود و میبیند که او مدیر یک کارخانۀ بزرگ شده است...
مریم مقدم بازیگر کمکار ایرانیِ مقیم سوئد که با فیلم سینما سینماست/ ضیاء الدین دری (1377) به شهرت رسید فیلمنامه را به اتفاق آقای بهتاش صناعیها نوشته و خودش نیز در نقش مهسا بازی کرده است. بازی شمس لنگرودی شاعر بلندپایه نیز در این فیلم از موضوعات قابل توجه است. شاید از آنجا که فیلم در گیلان (لنگرود، فومن یا لاهیجان) میگذرد از ایشان که متولد لنگرود است برای بازی در این فیلم دعوت شده است. شاید هم آشنایی و قرابتی میان ایشان و عوامل فیلم برقرار است. به هر حال، بازی شمس لنگرودی تا حد زیادی خوب و باورپذیر از کار درآمده است.
تغییر ریتم فیلم پس از آشنایی منوچهر با این دو جوان، جالب توجه است. منوچهر نیز خود را به این موج میسپارد و حتی میفهمیم که در لحظاتی از مواد مخدر کاوه دود کرده که مجبور میشوند او را به بیمارستان ببرند. نکتۀ دیگر، ارتقاء موقعیت شغلی خسرو از دستفروشی به کارخانهداری است که نقد اجتماعی کارگردان محسوب میشود.
داش آکل
تگرگ و آفتاب/ رضا کریمی
خلاصه داستان: یک تاجر شیرازی قبل از مرگش یک رزمنده به نام یحیی هادوی (کسری عزیزا) را وصیّ خود میکند. جوان به گلی (پردیس احمدیه) دختر آن مرحوم علاقهمند میشود ولی در امانت خیانت نمیکند. مخصوصاً که میفهمد گلی خواستگار هم دارد.
این فیلم با مشارکت بنیاد فارابی ساخته شده و نویسنده و تهیهکنندۀ آن، رضا کریمی است. در تیتراژ انتهای فیلم آمده است: «با نگاهی به داستان کوتاه داش آکل نوشتۀ صادق هدایت». فیلم از این قصه، لهجۀ شیرازی را برای همسر حاج مرتضی (پریوش نظریه) حفظ کرده است و چند مورد دیگر را. اما بسیاری از محاسن داستان هدایت از بین رفته است. مانند سر در گریبان شدن داش آکل که در اینجا به لحاظ شخصیت رزمنده نمیتوانسته چندان ظهوری داشته باشد.
ساخت این فیلم را که ششمین ساختۀ آقای رضا کریمی محسوب میشود به فال نیک میگیریم. فیلم در هیئت کلی خود مستحسن است و سر و شکل قابل قبولی دارد، هرچند که خبر دارم فیلمبرداریاش در اواخر آبان شروع شده و گروه توانستهاند با یک رنج فوق العاده فیلمشان را به جشنواره برسانند. چند ایراد مهم فیلم را بر میشمریم:
1. چشمچرانیهای یحیی و اختلاط زیاد از حد او با گلی خلاف قاعده و آزاردهنده است. این موضوع به شخصیت یک رزمنده نمیآبد. چرا باید یحیی با گلی به طور خصوصی صحبت کند؟ قاعدتاً این مورد از شخصیت چنین رزمندهای به دور است.
2. انتخاب کسری عزیزا برای ایفاء نقش یحیی، چندان مناسب نیست. خصوصاً که اختلاف سنی او از گلی فقط ده سال است اما در داستان هدایت، این فاصله بیشتر و باورپذیرتر است.
3. دیالوگهای زیاد فیلم، آزاردهنده است.
فرزندآوری! با طعم جدایی
شکاف/ کیارش اسدیزاده
خلاصه داستان: بعد از جدایی فرهاد (پارسا پیروزفر) و نسیم (سحر دولتشاهی) نگهداری ایلیا پسر هشت سالۀ آنها برای مدتی بر عهدۀ سارا (هانیه توسلی) و پیمان (بابک حمیدیان) قرار میگیرد. سارا، یک بیماری زنانه دارد که طبق گفتۀ پزشک، فقط با فرزندآوری معالجه میشود.
بعد از فیلم گس (1391)، شکاف دومین فیلم سینمایی اسدیزاده محسوب میشود، فیلمی دراماتیک با موضوع فرزندآوری. تهیهکنندگان فیلم، علی سرتیپی و منیژه حکمت هستند. فیلم شکاف، خوشساخت است و درام خوبی دارد. طلاق یک زوج، تأثیر زیادی بر دوستان خانوادگی آنها میگذارد. پزشکان به سارا توصیه کردهاند که فرزندآوری، ناراحتی زنانۀ او را بهبود خواهد بخشید. عکس العمل سارا به گونهای است که گوئیا که یک چیز خارق العاده شنیده است. او بیش از حد در این خصوص تأمل میکند؛ آیا فرزندخواهی من که به جهت بهبود جسمانی است، نوعی خودخواهی محسوب نمیشود؟! در حالیکه قاعدتاً این اتفاق از لحظۀ ازدواج، مفروض است. به عبارت دیگر، فرزندآوری یک قاعدۀ طبیعی است و جلوگیری از بارداری خلاف معمول. اما در این زمانه، «اصل» به «فرع» تبدیل شده و «فرع» به «اصل».
حدیثی از امام رضا(ع) نقل است: اگر گناهان تازه بدعت گذاشته شوند خداوند نیز بیماریهای تازه میفرستد. كُلَّمَا أَحْدَثَ الْعِبَادُ مِنَ الذُّنُوبِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَعْمَلُونَ أحْدَثَ اللهُ لَهُمْ مِنَ الْبَلاءِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَعْرفُونَ (الکافی، ج 2، ص 275؛ باب الذنوب، ح 29). تجربۀ تاریخ پزشکی محتوای این حدیث را تأیید میکند. زیرا که دانشمندان علم طب، علیرغم کشف علل بسیاری از بیماریها، همواره با امراض جدید نیز دست به گریبان هستند.
اگر خوب دقت کنیم میبینیم که هر کدام از این دو خانواده به یک بدعت و منکر، دچارند. خودخواهی نسیم و فرهاد و تصمیم آنها برای طلاق، آنها را به مشکلات عجیب فرزندشان مبتلا میکند و تأمل بیش از حد سارا و پیمان در فرزندآوری باعث ایجاد یک تومور در رحم سارا میشود که علاجش فقط با توالد است. گوئیا خداوند میخواهد به این دو خانواده بگوید اگر نعمتهایی را که به شما عطا کردهام قدر ندانید آنها را از شما خواهم گرفت؛ فرزند اولی را و رحم دومی را. این مضمون در فیلم مستتر است ولی ای کاش جناب کارگردان ـ که فیلمنامه را به کمک آقای شاهرخ کافی نوشته است ـ بر آن تأکید بیشتری میکرد. اندک بودن شخصیتها نیز یکی از مشکلات فیلم است.
اگر خوب دقت کنیم میبینیم که هر کدام از این دو خانواده به یک بدعت و منکر، دچارند. خودخواهی نسیم و فرهاد و تصمیم آنها برای طلاق، آنها را به مشکلات عجیب فرزندشان مبتلا میکند و تأمل بیش از حد سارا و پیمان در فرزندآوری باعث ایجاد یک تومور در رحم سارا میشود که علاجش فقط با توالد است. گوئیا خداوند میخواهد به این دو خانواده بگوید اگر نعمتهایی را که به شما عطا کردهام قدر ندانید آنها را از شما خواهم گرفت؛ فرزند اولی را و رحم دومی را. این مضمون در فیلم مستتر است ولی ای کاش جناب کارگردان ـ که فیلمنامه را به کمک آقای شاهرخ کافی نوشته است ـ بر آن تأکید بیشتری میکرد. اندک بودن شخصیتها نیز یکی از مشکلات فیلم است.
فیلم شکاف به خوبی توانسته برخی عواقب ناشی از طلاق را تصویر کند. نسیم به خواستۀ فرزندش مبنی بر بازگشت به زندگی، جواب نمیدهد اما بعد از اینکه برای او مشکلی پیش میآید اظهار پشیمانی میکند و قول بازگشت میدهد. از محسنات دیگر فیلم، توالی منطقی حادثهها است. به این معنی که اغلب سکانسها، معلول سکانس قبل از خود هستند. کمتر پیش میآید که این قاعدۀ فیلمنامه نویسی رعایت شود.
شکاف در حالی دیروز در برج میلاد اکران شد که رییس سازمان سینمایی نیز با جمعی از همراهان در سالن حضور داشت. سوالی که پس از دیدن فیلم به ذهنمان متبادر شد این بود که آیا معنی "سینمای امید" که جناب ایوبی در روزهای اول تصدی خود بر صندلی سازمان سینمایی از آن سخن به میان آورده بود این است. اثر کیارش اسدیزاده که منیژه حکمت از آن به عنوان محصول سینمای خصوصی یاد کرد با چه استدلالی مقابله فرزند آوری ایستاده است. آن هم در این وانفسا که معضل پیر شدن جامعه و تشویق به توالد بیش از بیش در کانون توجهات قرار دارد.
شکاف در حالی دیروز در برج میلاد اکران شد که رییس سازمان سینمایی نیز با جمعی از همراهان در سالن حضور داشت. سوالی که پس از دیدن فیلم به ذهنمان متبادر شد این بود که آیا معنی "سینمای امید" که جناب ایوبی در روزهای اول تصدی خود بر صندلی سازمان سینمایی از آن سخن به میان آورده بود این است. اثر کیارش اسدیزاده که منیژه حکمت از آن به عنوان محصول سینمای خصوصی یاد کرد با چه استدلالی مقابله فرزند آوری ایستاده است. آن هم در این وانفسا که معضل پیر شدن جامعه و تشویق به توالد بیش از بیش در کانون توجهات قرار دارد.
مدرنیزاسیون
جزیرۀ رنگین/ خسرو سینایی
خلاصه داستان: یک استاد دانشگاه (مهدی احمدی) و همسرش قصد دارند جزیرۀ هرمز را مدرن کنند.
باز هم جناب سینایی به سراغ موضوع سنت و مدرنیته رفته است و بعد از شهر آبادان در عروس آتش (1376) نوبت به مردمان جزیرۀ هرمز رسیده است. او برخی از مظاهر تمدن را به مردم نشان میدهد و میگوید آیا خوب نیست که شما هم از این مواهب خداداد(!) بهرهمند شوید؟ اما فیلمساز در واقع دارد سکۀ طلای آنها را میستاند و سکۀ مسین خود را به آنها قالب میکند. جناب دکتر، هویت فرهنگی و اصالت قومی مردمان را میگیرد و آنها را به مترسکهایی بزک کرده تبدیل میکند؛ انسانهایی که هدفی برای زندگی ندارند جز خوشایند دیگران. در انتهای فیلم نیز میبینیم که این استاد دانشگاه موفق شده است یکی از سرسختترین دشمنان خود را ـ که به طور کاملاً تصادفی چهرهاش مانند شمر ذیلجوشن است ـ به یک مترسک تئاتر تغییر ماهیت دهد.
همسر این استاد نیز در حال مدرنیزاسیون زنان جزیره است و حتی به آنها پیشنهاد میکند در کنار غذاهای سنتی، پیتزا هم درست کنید زیرا گردشگران خارجی به غذاهای خودشان علاقمند هستند. و البته دم خروس آقای کارگردان از همین جاست که بیرون میزند. جناب سینایی در واقع میخواهد همۀ زنان را به مانند همسر لهستانیِ نقاشِ خود قالب بزند. اما واقعیت چیز دیگری است. فیلم مستند من میخواهم شاه بشوم ساختۀ مهدی گنجی که در روز اول به نمایش درآمد به خوبی نشان میدهد که عباس برزگر از آن رو توانسته روستای خود را به قطب گردشگری تبدیل کند که سنتهای خود را حفظ کرده است. او غذاهای کاملاً سنتی به مهمانان خارجیاش میدهد و به همین سبب است که کار و بارش رونق گرفته است و گردشگران را از آن سوی دنیا به دیار خود میکشد.
دوران مدرنیسم حدود سی سال قبل به پایان رسیده است. در دوران پست مدرن مردمان به بازخوانی سنتها روی آوردهاند. اما جناب سینایی مانند یک فسیل هنوز بر طبل پارۀ مدرنیسم میکوید.