گروه فرهنگی مشرق ـ مهمترین فیلم روز چهارم جشنواره، عصر یخبندان بود. فیلمی با موضوع مواد مخدر که بحران خانواده را نیز گوشزد میکند. استقبال از این فیلم به حدی بود که برخی از مخاطبان در کاخ جشنواره به طور ایستاده فیلم را تماشا کردند. بیشترین استقبال در این چهار روز نصیب این فیلم شده است و محتمل است که جایزۀ بهترین فیلم مردمی را مانند سال قبل، نصیب تهیه کنندهاش لشکری قوچانی کند که برای فیلم خط ویژه آن را دریافت کرد البته به طور مشترک با شیار 143.
فیلمهای روز چهارم کاخ جشنواره به ترتیب عبارت بودند از:
دوران عاشقی/ علیرضا رئیسیان
خلاصه داستان: بیتا (لیلا حاتمی) یک وکیل دادگستری است که گاهی پروندههایی در شهرستان قبول میکند. همسر او حمید (شهاب حسینی) در یکی از این فواصل با میترا (بیتا وحید) خواهرزادۀ رئیسش زندی (فرهاد اصلانی) ازدواج میکند. او باردار میشود و ماجرا به اطلاع بیتا میرسد.
به نظر میرسد دوران عاشقی، سومین اقتباس ایرانی از فیلم جذابیت مرگبار/ آدریان لاین (1987) باشد. دو نسخۀ قبلی، فیلمهای شوکران (1377) و زندگی خصوصی (1390) بودند. در فیلم اصلی مایکل داگلاس در غیاب زنش به یکی از همکاران علاقهمند میشود و زن که حالا باردار شده به هر قیمتی هست میخواهد همسر مرد را از میدان به در کرده و خودش جانشین او شود. دلیل زن برای نگه داشتن فرزند این است که من در سن 35 سالگی هستم و این آخرین فرصت برای مادر شدن من است. اما نکتۀ جالب توجه این است که هیچکدام از سه نسخۀ وطنی فیلم، به این نکتۀ ظریف پی نبردهاند. این معضل جامعۀ امریکا که آدریان لاین قریب سی سال قبل به آن پرداخته است امروزه توسط مسئولان گوشزد میشود که تعداد دختران مجرد بالای سی سال رو به افزایش گذاشته است. اکنون که سه اقتباس از این فیلم صورت گرفته، چه خوب است که اقتباس چهارم این فیلم امریکایی توسط یک شیر پاک خوردهای با دقت در این خصوص، ساخته شود.
در فیلم دوران عاشقی که فیلمنامهاش توسط خانم رؤیا محقق نوشته شده، سلیطگی و سماجت زن دوم به شخصیت زندی (فرهاد اصلانی) ـ که دایی اوست ـ انتقال داده شده. او صاحبکار حمید (شهاب حسینی) است و آنقدر قدرت دارد که با امکانات مالی خود اسباب از میدان به در کردن زن اول را فراهم کند.
نامگذاری فیلم، به خلاف است. آنگونه که ممکن است بر دیوانۀ یک محله، نام «رشید» بگذارند و بر یک کچل، نام «زلفعلی». به این ترتیب، فیلم با زبان تمسخر میخواهد بگوید که چون در عقد موقت اصلاً عشق و علاقهای میان طرفین وجود ندارد پس این نوع از ازدواج، باطل است. موضوع دیگری که دست جناب کارگردان را رو میکند انتخاب هنرپیشگان این دو نقش است، اولی بازیگر ستارهای چون لیلا حاتمی است و دومی یک بازیگر گمنام و معمولی به نام بیتا وحید. و این البته یک کلیشۀ رایج در سینما است که وقتی میخواهند مردی را به خیانت محکوم کنند همسر اول را جمیلتر از همسر دوم انتخاب میکنند.
روحانیت در قاب
مستند فیه ما فیه/ صادق داوریفر
خلاصه داستان: مستندی در خصوص اینکه چرا صادق داوریفر به ساخت فیلم دربارۀ روحانیت علاقهمند است. او که دو مستند پرتره دربارۀ آقایان قرائتی و راشد یزدی ساخته است زحماتش دربارۀ ساخت فیلم سوم، ناکام میماند و به این مستند تبدیل میشود.
فیلم، از موضوع خوبی برخوردار است؛ یک فیلم در فیلم، که در واقع پشت صحنۀ فیلمهای مستند نیمهکارۀ این کارگردان است. او توضیح میدهد که چرا همۀ تیرهایش برای ساخت مستند پرتره از آخوندها به سنگ خورده است.
کارگردان در واقع یک آخوندزاده است که به جای تحصیل در حوزۀ علمیه، درس سینما خوانده است. او که میبیند تصویر روحانیون در فیلمهای سینمایی دور از واقع است تصمیم میگیرد با ساخت فیلم دربارۀ روحانیون مردم را با زندگی علما آشنا کند. اما مشکل این است که فقط دو نفر از روحانیون که سابقۀ برنامههای تلویزیونی دارند با ساخت فیلم خودشان موافقت میکنند؛ آقایان قرائتی و راشد یزدی. به عبارت دیگر، تیر او در خصوص علمای دیگر به سنگ میخورد: آقایان جنتی، فاطمینیا، انصاریان، نقویان، علم الهدی، امجد، راستگو و غیره.
این اطلاعات توسط نریشن داده میشود و کارگردان تصاویری از پدرش و سابقۀ خانوادگی خود را نیز در فیلم میآورد. به همین دلیل است که نام فیلم «فیهِ ما فیه» میشود، یعنی «در آن است آنچه در آن است». این نام به خوبی به مکتوم ماندن رازهای روحانیون اشاره میکند. زیرا آنها اهل جلوه نیستند. در فیلم هم اشاره میشود که زندگی روحانیون مانند صدقه دادن است که باید پنهانی صورت گیرد.
یک ضعف عمدۀ فیلم، تصاویر بسیار معمولی آن است. کارگردان در برنامۀ هفت (ویژۀ جشنواره) توضیح داد که از دوربین کامپکت استفاده کرده تا خودش صدا و تصویر را یکجا ضبط کند. یک جملۀ جناب راشد یزدی بسیار اثرگذار بود. او گفت: «شهرت تماماً آتش و عذاب است. شهرت بد در آخرت عذاب دارد و شهرت خوب در دنیا، با مزاحمت مردمان و نداشتنِ خلوت».
تمثیلات
بدون مرز/ امیرحسین عسگری
خلاصه داستان: دو نوجوان بر سر زندگی در یک کشتی مخروبه با هم نزاع میکنند. بعد به توافق میرسند که طناب بکشند و مرز تعیین کنند. اما وقتی یک امریکایی به کشتی وارد میشود آنها متحد میشوند.
فیلم امسال مؤسسه شهید آوینی یک غافلگیری اساسی بود. یک فیلمساز اول که با تصاویر زیبا، صدای بسیار خوب، موسیقی گوشنواز، بازیهای حیرتانگیز نوجوانها و جزئیات فیلمنامهاش، ما را نسبت به آیندۀ سینمای کشورمان دلگرم میکند.
ریتم اوایل فیلم، اندکی کند است و اگر کسی تحمل کند مطاع بسیار خوبی نصیبش خواهد شد. فیلم توانسته با دیالوگهای بسیار کم، پیام تمثیلی خود را با تصاویر انتقال دهد. مخاطب این فیلم، جهانی است و لذا سه ماه قبل توانست جایزه بهترین فیلم آسیایی را از فستیوال توکیو دریافت کند.
خار خانواده
عصر یخبندان/ مصطفی کیایی
خلاصه داستان: نیاز چند زن به مواد مخدر، آنها را در معرض سوء استفادة فرید (بهرام رادان) دلال عمدة آنها قرار میدهد. یکی از این زنان، منیره (مهتاب کرامتی) است که خودش را با نام لیدا معرفی کرده است. شوهرش بابک (فرهاد اصلانی) که به منیره مشکوک شده او را تعقیب میکند. ماجراها با وقوع یک قتل پیچیدهتر میشود.
مصطفی کیایی در چهارمین فیلم خود باز هم دغدغة موضوعات اجتماعی دارد، اعتیاد، خیانت زناشویی و مسئلة آقازادهها. فیلم به طور غیرخطی روایت میشود و وقایع را از منظر چند شخصیت روایت میکند. این نوع روایت در فیلمهای دو دهة اخیر سینما رواج بیشتری یافته است، تصادف (2006) ساختة پل هگیس و آخرین فیلم سیدنی لومت «پیش از آنکه شیطان بفهمد تو مردهای» (2006) از جمله فیلمهای تأمل برانگیز این نوع روایت هستند.
عصر یخبندان 109 دقیقه است ولی ریتم سریع آن، باعث شده که مخاطب احساس خستگی نکند. فیلمبرداری مهدی جعفری خصوصاً در نمای هلیشات غافلگیرکننده است. و از همه زیباتر بازیهای خیرهکننده فرهاد اصلانی، آنا نعمتی و محسن کیایی است. و همچنین است بازی دو معتاد فیلم، مهتاب کرامتی و سحر دولتشاهی. فیلمنامة کیایی، چفت و بست خوبی دارد بجز برخی موارد که میشد برای آن علتهای بهتری تراشید. مانند اجازه دادن منیره به مادرش که داروها را کیفش بردارد در حالیکه مادة مخدر او در کیف بوده. مادر آن را میبیند و سر به نیست میکند و او ناچار میشود به پریچهر مراجعه کند تا در آنجا اتومبیل فرید را ببیند و بفهمد او زنباره است و وعدههای دروغین میدهد و همین موضوع باعث شود که منیره از خیانت به شوهرش، پشیمان شود و حوادث بعدی فیلم رقم بخورد.
عسل (سحر دولتشاهی) به لیدا/ منیره (مهتاب کرامتی) دربارة فرید (بهرام رادان) اینطور میگوید: «میدونی فرید کیه؟ پدر و مادرش کیاند؟ از اونهایی که با پول من و تو، آقا شدهاند.» به عبارت بهتر، فرید یک «آقازاده» است. جناب کیایی در فیلم خط ویژه نیز به طور صریح به این مضمون پرداخته بود و اصلاً نام فیلم نیز به رانتخواری همین قشر اشاره دارد.
پیام اصلی فیلم در خلاصه داستان اعلام شده آمده است. جملهای که ما آن را از زبان مهتاب کرامتی میشنویم. او به بهرام رادان میگوید که خارپشتها در عصر یخبندان ترجیح دادند که به هم نزدیک شوند. آنها خارهای یکدیگر را تحمل کردند تا یخ نزنند. به عبارت بهتر، خارهای همسر از یخ زدن و نابود شدن بهتر است.
تا آمدن احمد/ صادق صادقدقیقی
خلاصه داستان: سال 1364، احمد از جزیرۀ خارک به جبهه رفته است و خانوادهاش خبری از او ندارند. چندی بعد، خبر مجروحیت او را میآورند. قدرت (مهدی فقیه) به بوشهر میرود اما به جای پسرش، مرد دیگری (پرهام دلدار) را که لباسهای احمد را بر تن کرده در تخت خفته میبیند. قدرت، آن غریبه را به خانه میآورد...
صادق صادق دقیقی بعد از ساخت چندین فیلم مستند و داستانی در حوزۀ دفاع مقدس، نخستین اثر سینماییاش بزرگمرد کوچک (1391) را دربارۀ یک نوجوان خرمشهری به نام بهنام محمدی ساخت. دقیقی، در دومین ساختهاش برای نخستین بار در سینمای ایران، به زندگی ساکنان جزیرۀ خارک در دوران دفاع مقدس میپردازد. این جزیره به سبب اسکلههای نفتیاش، در تمام 2800 روز جنگ تحمیلی، بمباران شد و مردمانش آن را با صبوری تحمل کردند.
قصۀ فیلم، مبتنی بر واقعیت است و این، اهمیت فیلم را دو چندان کرده. جناب کارگردان نیز با ساخت زیبا و فیلمبرداری چشمگیر به این قصۀ زیبا، جان داده است. دو بازیگر اصلی ـ مهدی فقیه و پرهام دلدار ـ بسیار خوب درخشیده و بر محاسن فیلم افزودهاند. از سایر بازیگران فیلم میتوان به افسر اسدی و بهرام ابراهیمی اشاره کرد؛ دو بازیگر قدیمی که در نقشهایشان جا افتادهاند. فیلمبرداری فیلم در مواقعی خیره کننده است. هلیشاتها در لوکیشن واقعی جزیره خارک، زیبایی فیلم را افزون کرده است. موسیقی بهزاد عبدی با سازهای سنتی، به خوبی فضای خاص جنوب را القاء میکند. و در آخر از رنگ و لعاب فیلم باید گفت که دقت کارگردان را در این خصوص نشان میدهد.
اما ای کاش جناب فیلمساز نام بهتری برای فیلمش انتخاب میکرد. نام خوب، شوق مخاطب را برخواهد انگیخت و یاد فیلم را ماندگار خواهد کرد. اما نام کنونی واجد چنین شرایطی نیست. پیشنهاد میکنم برای اکران عمومی، نام فیلم تغییر کند تا رغبت تماشای آن، بیشتر شود.
پازل
داره صبح میشه/ یلدا جبلی
خلاصه داستان: چهار واقعۀ نامرتبط در یک شب اتفاق میافتند و در انتها به هم وصل میشوند.
گاهی تماشای یک فیلم به حل کردن پازل شبیه میشود. به وقت تماشای فیلم باید در تمام دیالوگها دقت کرد که چه چیزی به چه کسی ربط دارد و این افراد به یکدیگر چگونه پیوند میخورند. کمگویی فیلم، حتی برخی منتقدان حاضر در سالن را نیز گیج کرده بود. میخواهم بگویم اگر مخاطبان حرفهای نتوانند فیلم را به خوبی درک کنند آیا از سایر مخاطبان چه انتظاری میتوان داشت؟
در یکی از این چهار قصه، لیلا (رعنا آزادیور) را میبینیم که بعد از ده سال شوهر سابقش امیر (مهدی احمدی) را تصادفاً ملاقات میکند. امیر میپرسد: من نفهمیدم چرا از من جدا شدی! لیلا میگوید من بچه میخواستم و تو مخالفش بودی و من الان یک دختر دارم. امیر نیز از ازدواج بعدیاش، دو بچه دارد. لیلا در نهایت اخطار میکند که به زندگی من سرک نکش. اما در خانه در صحبت لیلا با مادرش (حمیرا نونهالی) میفهمیم که او ازدواج نکرده و دختر کنونیاش در واقع فرزند امیر است. مادر او نیز یک زن مطلقه است، همسر اول علی (بابک کریمی) که حالا در اپیزود دیگر به نوهاش آوا (ارنواز صفری) تذکر میدهد که سعید را رها کند و بگذارد او با همسرش خوش باشد! سیمین (هیلدا حمیدی) همسر اول نیز در یک بازی کوتاه همین را به آوا گوشزد کرد.
ماجرای پارتی و صحبتهای سامان (امیرحسین آرمان) و گلی (الهه حصاری) که نامزد هستند وصلۀ ناجور این چهار اپیزود است. در تیتراژ آمده است که قصۀ این بخش از داستان «بازی تلفن» نوشتۀ ویلیام ترُوِر اقتباس شده است. اما گوشی قدیمی موجود در فیلم متعلق به حدود چهل سال قبل است و ابداً به زمان حال نمیماند. اشتباه فیلمساز در این اپیزود، به فیلمش آسیب رسانده است زیرا او میخواهد مشکلات نسل جوان امروزی و ناسازگاری آنها را متذکر شود. ثانیاً که دعوای این دو نامزد، نیز معقول و باورپذیر نیست.
تهیهکنندۀ این فیلم 86 دقیقهای که خیلی بیشتر مینماید، آهنگساز معروف جناب فردین خلعتبری است که البته موسیقی فیلم را نیز ساخته است.
فیلمهای روز چهارم کاخ جشنواره به ترتیب عبارت بودند از:
دوران عاشقی/ علیرضا رئیسیان
مستند فیه ما فیه/ صادق داوریفر
بدون مرز/ امیرحسین عسگری
عصر یخبندان/ مصطفی کیایی
تا آمدن احمد/ صادق صادقدقیقی
داره صبح میشه/ یلدا جبلی
مستند فیه ما فیه/ صادق داوریفر
بدون مرز/ امیرحسین عسگری
عصر یخبندان/ مصطفی کیایی
تا آمدن احمد/ صادق صادقدقیقی
داره صبح میشه/ یلدا جبلی
دوران عاشقی/ علیرضا رئیسیان
خلاصه داستان: بیتا (لیلا حاتمی) یک وکیل دادگستری است که گاهی پروندههایی در شهرستان قبول میکند. همسر او حمید (شهاب حسینی) در یکی از این فواصل با میترا (بیتا وحید) خواهرزادۀ رئیسش زندی (فرهاد اصلانی) ازدواج میکند. او باردار میشود و ماجرا به اطلاع بیتا میرسد.
در فیلم دوران عاشقی که فیلمنامهاش توسط خانم رؤیا محقق نوشته شده، سلیطگی و سماجت زن دوم به شخصیت زندی (فرهاد اصلانی) ـ که دایی اوست ـ انتقال داده شده. او صاحبکار حمید (شهاب حسینی) است و آنقدر قدرت دارد که با امکانات مالی خود اسباب از میدان به در کردن زن اول را فراهم کند.
نامگذاری فیلم، به خلاف است. آنگونه که ممکن است بر دیوانۀ یک محله، نام «رشید» بگذارند و بر یک کچل، نام «زلفعلی». به این ترتیب، فیلم با زبان تمسخر میخواهد بگوید که چون در عقد موقت اصلاً عشق و علاقهای میان طرفین وجود ندارد پس این نوع از ازدواج، باطل است. موضوع دیگری که دست جناب کارگردان را رو میکند انتخاب هنرپیشگان این دو نقش است، اولی بازیگر ستارهای چون لیلا حاتمی است و دومی یک بازیگر گمنام و معمولی به نام بیتا وحید. و این البته یک کلیشۀ رایج در سینما است که وقتی میخواهند مردی را به خیانت محکوم کنند همسر اول را جمیلتر از همسر دوم انتخاب میکنند.
روحانیت در قاب
مستند فیه ما فیه/ صادق داوریفر
خلاصه داستان: مستندی در خصوص اینکه چرا صادق داوریفر به ساخت فیلم دربارۀ روحانیت علاقهمند است. او که دو مستند پرتره دربارۀ آقایان قرائتی و راشد یزدی ساخته است زحماتش دربارۀ ساخت فیلم سوم، ناکام میماند و به این مستند تبدیل میشود.
فیلم، از موضوع خوبی برخوردار است؛ یک فیلم در فیلم، که در واقع پشت صحنۀ فیلمهای مستند نیمهکارۀ این کارگردان است. او توضیح میدهد که چرا همۀ تیرهایش برای ساخت مستند پرتره از آخوندها به سنگ خورده است.
کارگردان در واقع یک آخوندزاده است که به جای تحصیل در حوزۀ علمیه، درس سینما خوانده است. او که میبیند تصویر روحانیون در فیلمهای سینمایی دور از واقع است تصمیم میگیرد با ساخت فیلم دربارۀ روحانیون مردم را با زندگی علما آشنا کند. اما مشکل این است که فقط دو نفر از روحانیون که سابقۀ برنامههای تلویزیونی دارند با ساخت فیلم خودشان موافقت میکنند؛ آقایان قرائتی و راشد یزدی. به عبارت دیگر، تیر او در خصوص علمای دیگر به سنگ میخورد: آقایان جنتی، فاطمینیا، انصاریان، نقویان، علم الهدی، امجد، راستگو و غیره.
این اطلاعات توسط نریشن داده میشود و کارگردان تصاویری از پدرش و سابقۀ خانوادگی خود را نیز در فیلم میآورد. به همین دلیل است که نام فیلم «فیهِ ما فیه» میشود، یعنی «در آن است آنچه در آن است». این نام به خوبی به مکتوم ماندن رازهای روحانیون اشاره میکند. زیرا آنها اهل جلوه نیستند. در فیلم هم اشاره میشود که زندگی روحانیون مانند صدقه دادن است که باید پنهانی صورت گیرد.
یک ضعف عمدۀ فیلم، تصاویر بسیار معمولی آن است. کارگردان در برنامۀ هفت (ویژۀ جشنواره) توضیح داد که از دوربین کامپکت استفاده کرده تا خودش صدا و تصویر را یکجا ضبط کند. یک جملۀ جناب راشد یزدی بسیار اثرگذار بود. او گفت: «شهرت تماماً آتش و عذاب است. شهرت بد در آخرت عذاب دارد و شهرت خوب در دنیا، با مزاحمت مردمان و نداشتنِ خلوت».
تمثیلات
بدون مرز/ امیرحسین عسگری
خلاصه داستان: دو نوجوان بر سر زندگی در یک کشتی مخروبه با هم نزاع میکنند. بعد به توافق میرسند که طناب بکشند و مرز تعیین کنند. اما وقتی یک امریکایی به کشتی وارد میشود آنها متحد میشوند.
فیلم امسال مؤسسه شهید آوینی یک غافلگیری اساسی بود. یک فیلمساز اول که با تصاویر زیبا، صدای بسیار خوب، موسیقی گوشنواز، بازیهای حیرتانگیز نوجوانها و جزئیات فیلمنامهاش، ما را نسبت به آیندۀ سینمای کشورمان دلگرم میکند.
ریتم اوایل فیلم، اندکی کند است و اگر کسی تحمل کند مطاع بسیار خوبی نصیبش خواهد شد. فیلم توانسته با دیالوگهای بسیار کم، پیام تمثیلی خود را با تصاویر انتقال دهد. مخاطب این فیلم، جهانی است و لذا سه ماه قبل توانست جایزه بهترین فیلم آسیایی را از فستیوال توکیو دریافت کند.
خار خانواده
عصر یخبندان/ مصطفی کیایی
خلاصه داستان: نیاز چند زن به مواد مخدر، آنها را در معرض سوء استفادة فرید (بهرام رادان) دلال عمدة آنها قرار میدهد. یکی از این زنان، منیره (مهتاب کرامتی) است که خودش را با نام لیدا معرفی کرده است. شوهرش بابک (فرهاد اصلانی) که به منیره مشکوک شده او را تعقیب میکند. ماجراها با وقوع یک قتل پیچیدهتر میشود.
مصطفی کیایی در چهارمین فیلم خود باز هم دغدغة موضوعات اجتماعی دارد، اعتیاد، خیانت زناشویی و مسئلة آقازادهها. فیلم به طور غیرخطی روایت میشود و وقایع را از منظر چند شخصیت روایت میکند. این نوع روایت در فیلمهای دو دهة اخیر سینما رواج بیشتری یافته است، تصادف (2006) ساختة پل هگیس و آخرین فیلم سیدنی لومت «پیش از آنکه شیطان بفهمد تو مردهای» (2006) از جمله فیلمهای تأمل برانگیز این نوع روایت هستند.
عصر یخبندان 109 دقیقه است ولی ریتم سریع آن، باعث شده که مخاطب احساس خستگی نکند. فیلمبرداری مهدی جعفری خصوصاً در نمای هلیشات غافلگیرکننده است. و از همه زیباتر بازیهای خیرهکننده فرهاد اصلانی، آنا نعمتی و محسن کیایی است. و همچنین است بازی دو معتاد فیلم، مهتاب کرامتی و سحر دولتشاهی. فیلمنامة کیایی، چفت و بست خوبی دارد بجز برخی موارد که میشد برای آن علتهای بهتری تراشید. مانند اجازه دادن منیره به مادرش که داروها را کیفش بردارد در حالیکه مادة مخدر او در کیف بوده. مادر آن را میبیند و سر به نیست میکند و او ناچار میشود به پریچهر مراجعه کند تا در آنجا اتومبیل فرید را ببیند و بفهمد او زنباره است و وعدههای دروغین میدهد و همین موضوع باعث شود که منیره از خیانت به شوهرش، پشیمان شود و حوادث بعدی فیلم رقم بخورد.
عسل (سحر دولتشاهی) به لیدا/ منیره (مهتاب کرامتی) دربارة فرید (بهرام رادان) اینطور میگوید: «میدونی فرید کیه؟ پدر و مادرش کیاند؟ از اونهایی که با پول من و تو، آقا شدهاند.» به عبارت بهتر، فرید یک «آقازاده» است. جناب کیایی در فیلم خط ویژه نیز به طور صریح به این مضمون پرداخته بود و اصلاً نام فیلم نیز به رانتخواری همین قشر اشاره دارد.
پیام اصلی فیلم در خلاصه داستان اعلام شده آمده است. جملهای که ما آن را از زبان مهتاب کرامتی میشنویم. او به بهرام رادان میگوید که خارپشتها در عصر یخبندان ترجیح دادند که به هم نزدیک شوند. آنها خارهای یکدیگر را تحمل کردند تا یخ نزنند. به عبارت بهتر، خارهای همسر از یخ زدن و نابود شدن بهتر است.
تا آمدن احمد/ صادق صادقدقیقی
خلاصه داستان: سال 1364، احمد از جزیرۀ خارک به جبهه رفته است و خانوادهاش خبری از او ندارند. چندی بعد، خبر مجروحیت او را میآورند. قدرت (مهدی فقیه) به بوشهر میرود اما به جای پسرش، مرد دیگری (پرهام دلدار) را که لباسهای احمد را بر تن کرده در تخت خفته میبیند. قدرت، آن غریبه را به خانه میآورد...
صادق صادق دقیقی بعد از ساخت چندین فیلم مستند و داستانی در حوزۀ دفاع مقدس، نخستین اثر سینماییاش بزرگمرد کوچک (1391) را دربارۀ یک نوجوان خرمشهری به نام بهنام محمدی ساخت. دقیقی، در دومین ساختهاش برای نخستین بار در سینمای ایران، به زندگی ساکنان جزیرۀ خارک در دوران دفاع مقدس میپردازد. این جزیره به سبب اسکلههای نفتیاش، در تمام 2800 روز جنگ تحمیلی، بمباران شد و مردمانش آن را با صبوری تحمل کردند.
قصۀ فیلم، مبتنی بر واقعیت است و این، اهمیت فیلم را دو چندان کرده. جناب کارگردان نیز با ساخت زیبا و فیلمبرداری چشمگیر به این قصۀ زیبا، جان داده است. دو بازیگر اصلی ـ مهدی فقیه و پرهام دلدار ـ بسیار خوب درخشیده و بر محاسن فیلم افزودهاند. از سایر بازیگران فیلم میتوان به افسر اسدی و بهرام ابراهیمی اشاره کرد؛ دو بازیگر قدیمی که در نقشهایشان جا افتادهاند. فیلمبرداری فیلم در مواقعی خیره کننده است. هلیشاتها در لوکیشن واقعی جزیره خارک، زیبایی فیلم را افزون کرده است. موسیقی بهزاد عبدی با سازهای سنتی، به خوبی فضای خاص جنوب را القاء میکند. و در آخر از رنگ و لعاب فیلم باید گفت که دقت کارگردان را در این خصوص نشان میدهد.
اما ای کاش جناب فیلمساز نام بهتری برای فیلمش انتخاب میکرد. نام خوب، شوق مخاطب را برخواهد انگیخت و یاد فیلم را ماندگار خواهد کرد. اما نام کنونی واجد چنین شرایطی نیست. پیشنهاد میکنم برای اکران عمومی، نام فیلم تغییر کند تا رغبت تماشای آن، بیشتر شود.
پازل
داره صبح میشه/ یلدا جبلی
خلاصه داستان: چهار واقعۀ نامرتبط در یک شب اتفاق میافتند و در انتها به هم وصل میشوند.
گاهی تماشای یک فیلم به حل کردن پازل شبیه میشود. به وقت تماشای فیلم باید در تمام دیالوگها دقت کرد که چه چیزی به چه کسی ربط دارد و این افراد به یکدیگر چگونه پیوند میخورند. کمگویی فیلم، حتی برخی منتقدان حاضر در سالن را نیز گیج کرده بود. میخواهم بگویم اگر مخاطبان حرفهای نتوانند فیلم را به خوبی درک کنند آیا از سایر مخاطبان چه انتظاری میتوان داشت؟
در یکی از این چهار قصه، لیلا (رعنا آزادیور) را میبینیم که بعد از ده سال شوهر سابقش امیر (مهدی احمدی) را تصادفاً ملاقات میکند. امیر میپرسد: من نفهمیدم چرا از من جدا شدی! لیلا میگوید من بچه میخواستم و تو مخالفش بودی و من الان یک دختر دارم. امیر نیز از ازدواج بعدیاش، دو بچه دارد. لیلا در نهایت اخطار میکند که به زندگی من سرک نکش. اما در خانه در صحبت لیلا با مادرش (حمیرا نونهالی) میفهمیم که او ازدواج نکرده و دختر کنونیاش در واقع فرزند امیر است. مادر او نیز یک زن مطلقه است، همسر اول علی (بابک کریمی) که حالا در اپیزود دیگر به نوهاش آوا (ارنواز صفری) تذکر میدهد که سعید را رها کند و بگذارد او با همسرش خوش باشد! سیمین (هیلدا حمیدی) همسر اول نیز در یک بازی کوتاه همین را به آوا گوشزد کرد.
ماجرای پارتی و صحبتهای سامان (امیرحسین آرمان) و گلی (الهه حصاری) که نامزد هستند وصلۀ ناجور این چهار اپیزود است. در تیتراژ آمده است که قصۀ این بخش از داستان «بازی تلفن» نوشتۀ ویلیام ترُوِر اقتباس شده است. اما گوشی قدیمی موجود در فیلم متعلق به حدود چهل سال قبل است و ابداً به زمان حال نمیماند. اشتباه فیلمساز در این اپیزود، به فیلمش آسیب رسانده است زیرا او میخواهد مشکلات نسل جوان امروزی و ناسازگاری آنها را متذکر شود. ثانیاً که دعوای این دو نامزد، نیز معقول و باورپذیر نیست.
تهیهکنندۀ این فیلم 86 دقیقهای که خیلی بیشتر مینماید، آهنگساز معروف جناب فردین خلعتبری است که البته موسیقی فیلم را نیز ساخته است.
امیر اهوارکی