گروه فرهنگی مشرق ـ روز هفتم جشنواره در برج میلاد، روز نمایش فیلمهای متوسط بود، بجز فیلم اول که موضوع جسورانه و ساخت خوبی داشت. فهرست فیلمهای روز هفتم، نمایشیافته در برج میلاد به این ترتیب است:
مزار شریف/ عبدالحسین برزیده
مستند آتلان/ معین کریمالدین
آزادی مشروط/ حسین مهکام
شیفت شب/ نیکی کریمی
شرفناز/ حسن نجفی
پدرِ آن دیگری/ یدالله صمدی
پاکستان
مزار شریف/ عبدالحسین برزیده
خلاصه داستان: روز 17 مرداد 1377، در پی سقوط شهر مزار شریف به دست طالبان، هشت ایرانی در کنسولگری به دست سپاه صحابه (عاملان پاکستانی) قتل عام میشوند و فقط اللهمدد شاهسون (حسین یاری) از آن واقعه نجات مییابد. او یک مسیر پانزده کیلومتری را با پای پیاده طی میکند و زنی (مهتاب کرامتی) نیز با او همراه میشود.
باعث تأسف است که سینمای ایران، وقف عالم خیال بعضی حضرات و مصروف توهمات برخی دیگران شده است و عملاً به تصویرگری واقعیات توجه چندانی نشان نمیدهد در حالی که در همه جای دنیا، یکی از کاربردهای اصلی سینما، تصویر کردن رخدادهای تاریخی و تبدیل آنها به درام و نمایش است. این مهم از یکصد سال قبل، یعنی از دوران فیلمهای صامت در سینمای امریکا بنیان گذاشته شده و تا به حال رواج دارد.
چرا باید جواز ساخت فیلم از چنین واقعۀ مهمی، بعد از پانزده سال دوندگی صادر شود؟! آقای حسن برزیده در کنفرانس مطبوعاتی فیلم در برج میلاد، اعلام کرد که از اواخر مرداد 1377 که اخبار تلویزیون تصویر آقای شاهسون را به عنوان تنها نجاتیافتۀ این واقعه نشان داد به فکر ساخت فیلمی در این باره افتاده و موضوع را با مرحوم سیفالله داد (معاون سینمایی وقت ارشاد) مطرح کرده است. ایشان استقبال نموده و شرایط ملاقات برزیده و شاهسون را فراهم میکند. برزیده در اظهاراتی که ساعتی بعد از سوی رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس تکذيب شد، افزود (نقل به مضمون): اما علاءالدین بروجردی که در وزرات خارجه مسؤولیت داشت با ساخت این فیلم مخالفت کرد. توجیه ایشان این بود که ما به زودی میخواهیم حکومت طالبان را به رسمیت بشناسیم و این فیلم مانع از روابط حسنه ما خواهد شد. لهذا یکی از عاملان این تأخیر جناب بروجردی بوده است که باید در خصوص آن توضیح دهند.
اسب سامری
مستند آتلان/ معین کریمالدین
خلاصه داستان: زندگی مردمان ترکمن با اسب گره خورده است.
یک مستند خوشساخت دربارۀ عشق ترکمنها به اسب، مسابقات اسبدوانی، شرطبندی و قمار بر سر اسبهای مسابقه و کلاً هر چیزی که به اسب مربوط است. مستند، توسط یک جوان ترکمن به نام علی روایت میشود. او در آستانه ازدواج است و باختن اسبش ایلحان، باعث تأخیر این امر خیر میگردد.
صدای روایت علی در سراسر فیلم به گوش میرسد. کارگردان گویش ترکمنی او را با زیرنویس برای مخاطبان، ترجمه کرده است. باید مداوماً زیرنویسها را خواند تا بتوان فیلم را دنبال کرد. لذا مخاطب بدین سبب پس از لحظاتی احساس خستگی میکند. موضوع دیگر، فیلمبرداری است که در برخی اوقات کاملاً معمولی و خبری به نظر میرسد. و البته از مستندگونگی وقایع فیلم باید گفت که در برخی مواقع، باعث اعجاب و تحسین مخاطب میشود.
نکته جالب، شرطبندی برای مسابقه اسبهاست که شارع مقدس آن را حلال فرموده است. در دو ورزش دیگرِ مؤکد در دین ـ تیراندازی و شنا ـ نیز شرطبندی حلال است. در فیلم گفته میشود که برخیها برای برنده شدن یک اسب تا یکصد میلیون تومان شرط میبندند. این مبلغ، سه تا چهار برابر قیمت یک اسب خوب ترکمنی است. اما آیا تبانی چابکسواران برای باخت و دریافت سود بیشتر که در فیلم مطرح میشود نیز مشروع است؟ برخی از علما معتقدند که اگر تبانی برای باخت، به عرف و قانون تبدیل شده باشد، مجاز و حلال است. باید در این خصوص تأمل بیشتری صورت داد.
با تماشای این فیلم توجهم به یک گوساله سامری جدید جلب شد. در زندگی برخیها اسب همچون یک بت پرستیده میشود. در دنیای جدید هنوز بتهایی وجود دارند که پرستیده میشوند، بتهایی مدرن که شکلشان عوض شده است؛ زن، فرزند، ثروت، شهرت، خودرو، مقام، املاک، اسب! در زبان دین، به چیزی که انسان برای رسیدن به آن چیزهای دیگر را قربانی میکند، «بت» گفته میشود.
این فیلم 60 دقیقهای، محصول مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی است و آنطور که یکی از عوامل فیلم به راقم خبر داد، تولید آن دو سال به طول انجامیده است.
دارالتأدیب
آزادی مشروط/ حسین مهکام
خلاصه داستان: تلاش یک روانشناس بالینی به نام خسرو (رامبد جوان) برای آزادی مشروط یک نوجوان به نام سعید که از قضا فرزند خواهرش مژده (هنگامه قاضیانی) است.
حسین مهکام تحصیلکرده تئاتر است که در سالهای اخیر به یک فیلمنامه نویس قابل، تبدیل شده است. او امسال همکار فیلمنامه نویسِ دو فیلم بود: چهارشنبه 19 اردیبهشت که در روز دوم به نمایش درآمد، و پدر آن دیگری که در سئانس آخر امروز نمایش داشت.
فیلم حاوی پیامهای تربیتی است و از بازیهای خوبی برخوردار است، مخصوصاً بازی آقای محمد کارْت در نقش یک افغانی. ایراد مهم نخستین ساخته حسین مهکام، در فیلمنامه آن است. جناب فیلمساز نتوانسته محیط دارالتأدیب را به درستی ترسیم کند. نگاه او منظر یک توریست است و ما به عنوان مخاطب نیز چندان به موضوع نزدیک نمیشویم. گرهافکنی وگرهگشایی نیز طبق قواعد فیلمنامه نویسی صورت میگیرد و نه مطابق واقعیت. مضافاً که ما محیط دارالتأیب را بیش از حد استریلیزه میبینیم بنابراین فیلم در سطح میماند و عمیق نمیشود.
در سینمای ایران، فیلمهای چندی در خصوص دارالتأدیب و کودکان بزهکار ساخته شده که به خوبی فضای آن محیط و رفتار بچهها را تصویر کرده است: گال/ ابوالفضل جلیلی (1368)، کودک و سرباز/ سیدرضا میرکریمی (1378) و شهر زیبا/ اصغر فرهادی (1382). امسال نیز فیلم دریا و ماهی پرنده/ مهرداد غفارزاده که فردا در روز هشتم در برج میلاد نمایش دارد، تماماً در یک دارالتأدیب میگذرد و از قضا در تصویرگری آن فضا، بسیار موفق است هرچند که آن نیز به ضعفهایی در قصه دچار است.
فمینیست معتدل موشکش
شیفت شب/ نیکی کریمی
خلاصه داستان: فرهاد (محمدرضا فروتن) به مشکلات عجیبی دچار میشود و همسرش ناهید (لیلا زارع) به کمک او میآید.
این چهارمین فیلم نیکی کریمی است که کارگردانیاش از فیلم قبلی او ـ سوت پایان (1389) ـ بسیار بهتر است. فیلمنامه نیز به قوّت قابل قبولی رسیده است که به نظر می رسد نتیجه همکاری خانم کریمی با فیلمنامهنویس جوان، آقای علی اصغری (نویسنده فیلمنامه دهلیز) باشد.
فیلمساز در اینجا مدافع خانواده است هرچند که انگیزههای فمینیستی خود را نیز رها نکرده. ما ابداً شخصیت شوهر (فروتن) را نمیفهمیم و به او حق نمیدهیم. او مکتوم است، ابداً با کسی حرف نمیزند و در وقت عصبانیت حتی نزدیک است همسرش را بکشد. محمدرضا فروتن در سالن مطبوعات به طور کنایهآمیزی از اینکه مجبور است در فیلمها مداوماً زنها را کتک بزند به فمینیستیبودن فیلمنامهها اشاره داشت. در انتها رئیس شرکت (حسین پاکدل) تصریح میکند که فرهاد یک لقمه بزرگتر از دهانش برداشته و به همین سبب به این مشکلات دچار شده است. زن با فداکاری زایدالوصفی به نجات شوهرش میآید و او را از چنگ عفریتها آزاد میکند.
سکانس پایانی به نحوی آشکار، نمادین است و اصلاً در قالب یک فیلم رئال نمیگنجد، سکانسی که یادآور فصل پایانبندی فیلم سگکشی/ بهرام بیضایی (1380) است. فیلمساز بابا این سکانس به دزدان اقتصادی و اختلاسکنندگان اشاره کند و بنابراین این زبان تمثیل را برگزیده است. به این ترتیب، پیشنهاد میکنم نام فیلم را «موشکشی» یا «موشکشان» بگذارند. نام «شیفت شب» دخلی به فیلم ندارد. زیرا این شغلی که فرهاد در شهرداری یافته، فقط در شب میتوان به آن پرداخت.
یک پاکستان دیگر
شرفناز/ حسن نجفی
خلاصه داستان: ایالت بلوچستان پاکستان. شرفناز (حمیرا ریاضی) با دو فرزند 8 و 11 سالهاش، زندگی خوش دارد. جمعه (ضرغام استادی اصل) شوهر او، به دنبال کار است. بعد از مرگ عجیب احمد فرزند بزرگتر، جمعه به نیروهای طالبان به سرکردگی سودِیس (علی اوسیوند) میپیوندد...
شرفناز، چهارمین ساخته سینمایی حسن نجفی است. یکی از دغدغههای او مشکلات مسلمانان و مسائل جهان اسلام است چنانکه در ساخته قبلی او آسمان هشتم (1389) نیز مشهود بود.
فیلم به طرزی شاعرانه آغاز میشود و ما رضایت بیش از حد شرفناز را از زندگیاش میبینیم. در حالی که در همین اوقات، همسر او بیکار است و دو پسر آنها مجبورند برای رزق خانواده، حمال قاچاقچیان بنزین باشند. فیلم دلیلی برای خوشحالی زایدالوصف شرفناز ارائه نمیکند. گویا مادر از وجود آنهاست که خرسند است و این البته عجیب و دور از واقع است.
فیلم به مدارس دینی پاکستان نیز اشاراتی دارد، همان مدرسههایی که از آن طالبان تروریست و خونریز بیرون میآیند. شرفناز وقتی به خریدن اطفال برای تعلیم یافتن در مدرسه آگاه میشود فرزندش را از آنجا بیرون میآورد. واضح است که شوهر که خودش از عوامل طالبان است با این اقدام مخالف است و لذا جنگ خانوادگی آغاز میشود.
از محاسن فیلم باید به بازی خوب حمیرا ریاضی، فیلمبرداری زیبای بایرام فضلی و موسیقی گوشنواز حسین علیزاده اشاره کرد.
درام روانشناسی
پدر آن دیگری/ یدالله صمدی
خلاصه داستان: شهاب (مهدییار عزیزی) فرزند شش ساله ناصر (حسین یاری) و مریم (هنگامه قاضیانی)، از زمان تولد حرف نزده است.
فیلمنامه توسط جناب صمدی و حسین مهکام نوشته شده، بر اساس رمانی به همین نام نوشته پرینوش صنیعی. این فیلم دو ساعته، جزو چهار فیلم خارج از مسابقه جشنواره است. بعضی منتقدان، این فیلم قصهگو را بهتر از برخی فیلمهای بخش مسابقه قلمداد میکردند و لذا از خروج فیلم از بخش مسابقه شکایت داشتند.
نقش اول فیلم، گرچه کودک است ولی فیلم برای بزرگسالان ساخته شده. لذا تماشایش باید برای کودکان زیر 13 سال ممنوع شود. زیرا در یکی از داستانهای فرعی و حتی بیربط فیلم، به موضوع ازاله بکارت دخترعمو و در نهایت پیوند آن پرداخته میشود. چطور نویسنده و کارگردان اجازه دادهاند تا چنین داستان غیر متعارفی، به فیلمی با موضوع کودک راه یابد لذا بعید نیست اگر همین موضوع باعث اخراج فیلم از بخش سودای سیمرغ شده باشد.
فیلم، به خانواده ناصر و نصرالله (اکبر عبدی) میپردازد و پسری به نام شهاب، که نمیدانیم به چه سبب تا سن شش سالگی ابداً حرف نزده و حتی کلمهای نگفته است. مادر، طرفدار اوست ولی پدر قربان صدقه پسران 12 و دو ساله دیگرش میرود. پزشک میگوید در حین تولد فرزند سوم، شما از فرزند دومتان شهاب غافل شدهاید و لذا او بهرغم آنکه سخنانتان را میفهمد ولی به نشانه اعتراض سخنی نمیگوید. مخاطب این موضوع را به لحاظ فانتزی میپذیرد و نه به لحاظ درام واقعگرا. زیرا وقتی فرزند سوم به دنیا میآید شهاب بایست چهار ساله باشد و قاعدتاً پیشتر به تکلم افتاده است. برای باورپذیری، باید اختلاف سنی آنها، دو سال انتخاب میشد. یعنی یا شهاب باید دو سال کوچکتر میشد و یا فرزند آخر دو سال بزرگتر.
از موارد منفی دیگر فیلمنامه، این است که اعضای خانواده ابایی ندارند از آنکه در حضور شهاب خطا کنند. زیرا او قادر به تکلم نیست. به برخی از این موارد توجه کنید:
1. خسرو، پسر عموی 12 ساله شهاب، مخفیانه سیگار میکشد و حتی شهاب را نیز به این کار مجبور میکند و سپس او نیز پک میزند و تهوع میکند (یکی از بدآموزیهای فیلم). خسرو خطاهای دیگری نیز دارد.
2. دخترعمو فرشته (بنفشه صمدی) دو نوبت به طور پنهان با دوست پسرش قرار میگذارد و برای امنیت بیشتر خود، شهاب را نیز میبرد. اما نوبت سوم که شهاب، استنکاف میکند فرشته، ازاله بکارت میشود و متعاقباً توسط دکتر جراح ترمیم میگردد.
3. مریم (هنگامه قاضیانی) مادر شهاب برای رفع و رجوع خطای فرشته، چند دروغ پیاپی میگوید.
4. ناصر پدر شهاب (حسین یاری) نیز یکی از شخصیتهای منفی فیلم است که خود را دلسوز خانواده نشان میدهد در حالی که چنین نیست.
به این ترتیب، فیلم به طور ناخودآگاه این خانواده را بسیار حقهباز و دروغگو ترسیم میکند. ایراد دیگر فیلم آن است که لحن واحد ندارد. زیرا در مواقعی به فانتزی میزند ولی در برخی صحنهها مانند موضوع دختر عمو، از تلخترین موضوعات میشود.
در نهایت فیلم جناب صمدی، گرچه ظاهرالصلاح به نظر میرسد ولی گندمنمای جوفروش است. زیرا برای درست کردن ابرو (حرف زدن شهاب) چشم خانواده را کور میکند.
امیر اهوارکی