به گزارش مشرق، تهیه یک اثر تصویری جذاب و پر مخاطب، فارغ از نمایشی یا مستند بودنش، لزوما به بودجه فراوان و عوامل آنچنانی و پر شمار و بریز و بپاش نیاز ندارد؛ خلاقیت، ابتکار، تهور و البته جسارت نیز در پارهای از موارد راهگشا است و مفید فایده.
این قاعده در مورد آثار مستند بیشتر مصداق دارد، بخصوص آنهایی که معرفی و تشریح جاذبههای کمتر شناختهشده طبیعی را در دستور کار خود قرار دادهاند.
تنوع آب و هوایی، طبیعت بکر، گوناگونی اقلیمها، جاذبههای فوقالعاده خدادادی و وجود چهار فصل به صورت همزمان در مناطق مختلف کشور گهگاه مستندسازان را تشویق و تحریص کرده است به ساخت آثاری در جهت معرفی این ظرفیتها و استعدادها، اما آنچه کم و بیش تا به امروز برای اغلب این آثار مستند صادق بوده، ساختار و شاکله گزارشی بودن آنها و توجه بیشترشان به بومیشناسی است. به بیانی واضحتر، معمولا مجری یا گزارشگر برنامه میکروفن به دست و گزارشگونه در موقعیت این جاذبههای طبیعی قرار گرفته و بخش عمدهای از زمان برنامه را به گفتوگو با بومیان منطقه و معرفی بخشی از فرهنگ و آداب و رسوم آنها اختصاص میدهند. در این میان، معمولا اکولوژی و طبیعت و جاذبهها و شگفتیهایش به نوعی در محاق قرار گرفته و مغفول میماند.
بدون آن که قصد داشته باشیم مستندهای گزارشمحور را زیر سوال برده و از ارج و قربشان بکاهیم، باید اعتراف کرد جذابترین آثار مستند درباره طبیعت و حیاتوحش همانهایی است که ساختار مستندگونه خود را حفظ و حتی تقویت کردهاند. آنچنان که بیننده حتی حضور دوربین و عوامل مستقر در ماورای آن را فراموش کرده و با راوی و قهرمان آن بیشترین همذاتپنداری را میکند. به عبارت دیگر، مجری یا راوی نه فقط در نقش یک گزارشگر که به مرتبه یک طبیعتدوست، ماجراجو و جهانگرد ارتقای رتبه داده و خود را در بطن ماجرا و حوادث غالبا غیرقابل پیشبینی قرار داده و آزمون و خطا میکند.
در حیطه مستندسازی امروز جهان بوده و هستند کسانی که برای ساخت یک اثر جذاب بزرگترین خطرات را به جان میخرند تا فضای کارشان به عالم واقعیت نزدیکتر باشد و از بعد و وجه تولیدیبودنش کاسته و بر ساختار مستندگونهاش افزوده شود. از جمله این مجریان و مستندسازان ماجراجو میتوان به «بروس پری» اشاره کرد که به طور مثال با یک قایق تمام طول آمازون، بزرگترین رودخانه جهان و جنگلهای پیرامونش را که متنوعترین زیستگاه روی سیاره زمین است، پیمود.
راب بردل استرالیایی ملقب به مرد پابرهنه جنگل از دیگر مستندسازانی است که با ساخت مجموعه ۵۳ قسمتی غریزه قاتل به شهرت رسیده است. او بیش از چندین دهه است که کفش به پا نکرده و به این شیوه راهرفتن و زندگیکردن عادت دارد. مجموعههای ۱۰ قسمتی شکارچیان کشنده و مستند هشت قسمتی مرد پابرهنه از دیگر آثار مستند اوست که به بیش از ۳۶ زبان ترجمه و در بیش از ۴۵ کشور به نمایش درآمده است. مستند غریزه قاتل بردل با نام «دنیای حیوانات وحشی» از شبکه یک تلویزیون خودمان نیز پخش شده است.
استیو ایروین نیز یکی از چهرههای سرشناس استرالیا در زمینه ساخت مجموعههایی با محوریت حیات وحش بود که جان خود را نیز بر سر این راه نهاد و هنگام تهیه فیلمی از آبزیان با نیش یک سفره ماهی زهرآلود کشته شد.
در ایران و تا قبل از پخش مستند «ایرانگرد» کمتر نشانی میشد سراغ گرفت از مستندهایی که خارج از ساختار گزارشی و رسمی و به صورت تجربی به معرفی جاذبههای طبیعی ایران پرداخته باشند. در این مستند جواد قارایی، کارگردان و تهیهکننده جوان و خوشقریحه تلویزیون، خود در قالب یک ایرانگرد سفر را آغاز میکند و نهایت تلاش خود را به کار میگیرد تا ساختار مستندگونه برنامهاش حفظ شود. او که در قالب یک انسان شهری خسته از زندگی شهرنشینی و مناسبات ملال آورش به طبیعت پناه برده و به دل کوه و جنگل و صحرا و بیابان زده است، هر بار به یکی از مناطق زیبا اما کمتر دیده شده کشور از چهارمحال و بختیاری، گیلان و بوشهر گرفته تا خوزستان، مازندران و یزد سفر کرده و سفر و گشت و گذار در این مناطق را نه فقط گزارش که زندگی میکند.
قارایی خود اذعان میکند که دو هدف را برای ساخت ایرانگرد تعریف کرده و مد نظر قرار داده است؛ اول معرفی جاذبههای کمتر دیده و شناختهشده کشورمان و دیگری آموزش چگونگی سفرهای ارزانقیمت و البته ماجراجویانه به اقصی نقاط کشور.
این کارگردان جوان در مستند ایرانگرد در مقام یک مسافر ماجراجو به تجربههای متفاوت میپردازد و کارش فقط گزارش و مصاحبه نیست. او و گروه سازنده حتی به مناطق صعبالعبور ارتفاعات مازندران هم سفر کرده و اتفاقا برفگیر هم شدهاند، آنچنان که یک هفته تمام را در کلبه نگهداری احشام روزگار گذرانده و فقط از کنسرو تغذیه کردهاند تا عاقبت راههای بازگشت باز شده است.
تولید سری دوم مستند ایرانگرد 18 ماه زمان برده که حاصلش 13 قسمت 55 دقیقهای شده که در ایام نوروز هر شب از شبکه یک پخش شد و بازپخش آن بزودی آغاز خواهد شد. این یک سال و نیم و تولید قریب به 715 دقیقه برنامه البته بیمخاطره هم نبوده است؛ دست شکسته است و پرده دیافراگم پاره شده و دیسک کمر و گردن بیرون زده است. با این حال قارایی و همکارانش آماده هستند تا در صورت تامین منابع و امکانات لازم ساخت سری سوم ایرانگرد را نیز آغاز کنند.
برای ساخت مجموعههای مستندی که بر دل بیننده بنشیند و در نگاهش جذاب به نظر آید به کارگردانان و عواملی نیاز است که علاوه بر تخصص، دانش و احاطه بر کار از جسارت و ریسکپذیری بالا هم برخوردار باشند و مشقت تولید را به جان بخرند. در عین حال لازم است از این گروه فیلمسازان که در صورت فراهم بودن امکانات، مایل به چارچوبشکنی هستند و دوستدار انداختن طرحهای نو حمایت بیشتری شود.
گفتهاند «بسیار سفر باید تا پخته شود خامی» و درست گفتهاند. حال که به دلیل پارهای از معذورات امکان سفر بخصوص به مناطق صعبالعبور برای همه فراهم نیست چه ایراد دارد که با نگاه دوربین یک فیلمساز جسور و ماجراجو گشتوگذاری کنیم در اقصی نقاط کشور و آشنا شویم با جذابیتها و قابیلتهای طبیعی و خدادادی اغلب مغفول مانده ایران زمین.
این قاعده در مورد آثار مستند بیشتر مصداق دارد، بخصوص آنهایی که معرفی و تشریح جاذبههای کمتر شناختهشده طبیعی را در دستور کار خود قرار دادهاند.
تنوع آب و هوایی، طبیعت بکر، گوناگونی اقلیمها، جاذبههای فوقالعاده خدادادی و وجود چهار فصل به صورت همزمان در مناطق مختلف کشور گهگاه مستندسازان را تشویق و تحریص کرده است به ساخت آثاری در جهت معرفی این ظرفیتها و استعدادها، اما آنچه کم و بیش تا به امروز برای اغلب این آثار مستند صادق بوده، ساختار و شاکله گزارشی بودن آنها و توجه بیشترشان به بومیشناسی است. به بیانی واضحتر، معمولا مجری یا گزارشگر برنامه میکروفن به دست و گزارشگونه در موقعیت این جاذبههای طبیعی قرار گرفته و بخش عمدهای از زمان برنامه را به گفتوگو با بومیان منطقه و معرفی بخشی از فرهنگ و آداب و رسوم آنها اختصاص میدهند. در این میان، معمولا اکولوژی و طبیعت و جاذبهها و شگفتیهایش به نوعی در محاق قرار گرفته و مغفول میماند.
بدون آن که قصد داشته باشیم مستندهای گزارشمحور را زیر سوال برده و از ارج و قربشان بکاهیم، باید اعتراف کرد جذابترین آثار مستند درباره طبیعت و حیاتوحش همانهایی است که ساختار مستندگونه خود را حفظ و حتی تقویت کردهاند. آنچنان که بیننده حتی حضور دوربین و عوامل مستقر در ماورای آن را فراموش کرده و با راوی و قهرمان آن بیشترین همذاتپنداری را میکند. به عبارت دیگر، مجری یا راوی نه فقط در نقش یک گزارشگر که به مرتبه یک طبیعتدوست، ماجراجو و جهانگرد ارتقای رتبه داده و خود را در بطن ماجرا و حوادث غالبا غیرقابل پیشبینی قرار داده و آزمون و خطا میکند.
در حیطه مستندسازی امروز جهان بوده و هستند کسانی که برای ساخت یک اثر جذاب بزرگترین خطرات را به جان میخرند تا فضای کارشان به عالم واقعیت نزدیکتر باشد و از بعد و وجه تولیدیبودنش کاسته و بر ساختار مستندگونهاش افزوده شود. از جمله این مجریان و مستندسازان ماجراجو میتوان به «بروس پری» اشاره کرد که به طور مثال با یک قایق تمام طول آمازون، بزرگترین رودخانه جهان و جنگلهای پیرامونش را که متنوعترین زیستگاه روی سیاره زمین است، پیمود.
راب بردل استرالیایی ملقب به مرد پابرهنه جنگل از دیگر مستندسازانی است که با ساخت مجموعه ۵۳ قسمتی غریزه قاتل به شهرت رسیده است. او بیش از چندین دهه است که کفش به پا نکرده و به این شیوه راهرفتن و زندگیکردن عادت دارد. مجموعههای ۱۰ قسمتی شکارچیان کشنده و مستند هشت قسمتی مرد پابرهنه از دیگر آثار مستند اوست که به بیش از ۳۶ زبان ترجمه و در بیش از ۴۵ کشور به نمایش درآمده است. مستند غریزه قاتل بردل با نام «دنیای حیوانات وحشی» از شبکه یک تلویزیون خودمان نیز پخش شده است.
استیو ایروین نیز یکی از چهرههای سرشناس استرالیا در زمینه ساخت مجموعههایی با محوریت حیات وحش بود که جان خود را نیز بر سر این راه نهاد و هنگام تهیه فیلمی از آبزیان با نیش یک سفره ماهی زهرآلود کشته شد.
در ایران و تا قبل از پخش مستند «ایرانگرد» کمتر نشانی میشد سراغ گرفت از مستندهایی که خارج از ساختار گزارشی و رسمی و به صورت تجربی به معرفی جاذبههای طبیعی ایران پرداخته باشند. در این مستند جواد قارایی، کارگردان و تهیهکننده جوان و خوشقریحه تلویزیون، خود در قالب یک ایرانگرد سفر را آغاز میکند و نهایت تلاش خود را به کار میگیرد تا ساختار مستندگونه برنامهاش حفظ شود. او که در قالب یک انسان شهری خسته از زندگی شهرنشینی و مناسبات ملال آورش به طبیعت پناه برده و به دل کوه و جنگل و صحرا و بیابان زده است، هر بار به یکی از مناطق زیبا اما کمتر دیده شده کشور از چهارمحال و بختیاری، گیلان و بوشهر گرفته تا خوزستان، مازندران و یزد سفر کرده و سفر و گشت و گذار در این مناطق را نه فقط گزارش که زندگی میکند.
قارایی خود اذعان میکند که دو هدف را برای ساخت ایرانگرد تعریف کرده و مد نظر قرار داده است؛ اول معرفی جاذبههای کمتر دیده و شناختهشده کشورمان و دیگری آموزش چگونگی سفرهای ارزانقیمت و البته ماجراجویانه به اقصی نقاط کشور.
این کارگردان جوان در مستند ایرانگرد در مقام یک مسافر ماجراجو به تجربههای متفاوت میپردازد و کارش فقط گزارش و مصاحبه نیست. او و گروه سازنده حتی به مناطق صعبالعبور ارتفاعات مازندران هم سفر کرده و اتفاقا برفگیر هم شدهاند، آنچنان که یک هفته تمام را در کلبه نگهداری احشام روزگار گذرانده و فقط از کنسرو تغذیه کردهاند تا عاقبت راههای بازگشت باز شده است.
تولید سری دوم مستند ایرانگرد 18 ماه زمان برده که حاصلش 13 قسمت 55 دقیقهای شده که در ایام نوروز هر شب از شبکه یک پخش شد و بازپخش آن بزودی آغاز خواهد شد. این یک سال و نیم و تولید قریب به 715 دقیقه برنامه البته بیمخاطره هم نبوده است؛ دست شکسته است و پرده دیافراگم پاره شده و دیسک کمر و گردن بیرون زده است. با این حال قارایی و همکارانش آماده هستند تا در صورت تامین منابع و امکانات لازم ساخت سری سوم ایرانگرد را نیز آغاز کنند.
برای ساخت مجموعههای مستندی که بر دل بیننده بنشیند و در نگاهش جذاب به نظر آید به کارگردانان و عواملی نیاز است که علاوه بر تخصص، دانش و احاطه بر کار از جسارت و ریسکپذیری بالا هم برخوردار باشند و مشقت تولید را به جان بخرند. در عین حال لازم است از این گروه فیلمسازان که در صورت فراهم بودن امکانات، مایل به چارچوبشکنی هستند و دوستدار انداختن طرحهای نو حمایت بیشتری شود.
گفتهاند «بسیار سفر باید تا پخته شود خامی» و درست گفتهاند. حال که به دلیل پارهای از معذورات امکان سفر بخصوص به مناطق صعبالعبور برای همه فراهم نیست چه ایراد دارد که با نگاه دوربین یک فیلمساز جسور و ماجراجو گشتوگذاری کنیم در اقصی نقاط کشور و آشنا شویم با جذابیتها و قابیلتهای طبیعی و خدادادی اغلب مغفول مانده ایران زمین.