با ابوالحسن داوودی (کارگردان) درباره موضوع بیتا منصوری (تهیه کننده) و ساعد سهیلی (بازیگر نقش مسعود) درباره فیلم، نحوه نگارش فیلمنامه و نزدیک شدن به جامعه، شرایط تولید و چگونگی روند حمایت بنیاد سینمایی فارابی و چگونگی ایفای نقش ساعد سهیلی به گفت وگو بنشینیم که بخش اول آن از نظرتان میگذرد:
هیچ فیلمی را برای کسب درآمد نساختم/ برای ساخت فیلم به سراغ ضرورتهای جامعه می روم/ گرفتار ژانر خاص نبودم
سینمای قصه گو امروزه در سینما کم رنگ شده است و شاید در برخی از گروه اکرانها اصلاً دیده نمیشود. «رخ دیوانه» داستان معما گونه و پلیسی را درباره جوان ها روایت می کند، چگونه شد که به این فضا رسیدید؟ با توجه به اینکه کارهای قبلی شما هم در ارتباطات با جوان ها بود ولی در آثار دهه 70 (نان و عشق و موتور 1000) نگاه طنازانه در فیلمهای شما دیده می شود، که توانست مخاطب را با خودش همراه کند. درباره فضای جدیدی که در «رخ دیوانه » به آن ورود پیدا کرده اید بیشتر صحبت کنید؟
داوودی: من به سمت خاصی در فیلمسازی حرکت نکردم بلکه همیشه به این موضوع اعتقاد داشتهام؛ که هیچ فیلمی را برای کسب درآمد نسازم. در هیچ دورهای فیلمسازی را بهعنوان یک حرفه برای کسب درآمد تلقی نکردم. به همین دلیل همیشه زمانی فیلم ساختهام که برای ساختن آن فیلم در جامعه احساس نیاز کردهام. به بیان دیگر، برای ساخت فیلم به سراغ ضرورتهایی که در جامعه وجود داشت و من هم آن را می دیدم، رفتم. به همین دلیل، هیچگاه گرفتار یک ژانر خاص نبودم و هیچ گاه خودم را متعلق و متعهد به یک ژانر خاص نمیدانستم. اگر تغییری هم در فضای فیلم ها است به دلیل شرایط حاکم بر جامعه است. اگر فیلمی را با موضوعی ساختم به این دلیل بود که آن موضوع نسبت به سایر موضوعات توجه مرا بیشتر به خودش جلب می کرده و من خودم را مقید به ساخت آن میدیدم. البته این دورهها متغیر بوده است؛ مثلا در اواسط دهه 70 «مرد بارانی » را ساختم. بعد از آن «نان و عشق و موتور 1000» با آن شرایط و موقعیت ساختم.بنابراین اگر ارجاعی در تغییر شیوه دیده می شود کاملا بستگی به شرایط اجتماعی زمان ساخت فیلم دارد. اگر در زمان ساخت فیلم موضوعی ضرورت گفتن و تبدیل شدن به فیلم را داشت، احساسم به من گفت که باید این فیلم را بسازم واین کار را انجام می دادم.
با وجود دسترسی آسان به فضای مجازی فرهنگ جدیدی در جامعه شکل گرفت/ با نگاه جامعهشناسانه وارد فضای مجازی شدم
در «رخ دیوانه» فضای مجازی مورد توجه فیلم قرار می گیرد. این ارتباطات اینترنتی و فضای مجازی شرایطی را به وجود می آورد که شما برای ساخت آن اقدام می کنید. با توجه به صحبتهایتان در بالا اینقدر نیاز در جامعه را احساس کردید که سراغ ساخت آن رفتید؟ برای ساخت این فیلم چه مقدار توانستید به جوان ها نزدیک شوید، تا روایت و قصه این فیلم را پازل گونه تعریف کنید؟
داوودی: این فیلم نامه حدود شش سال دست من بود، حتی اولین باری که فیلم نامه را خواندم قبل از ساخت فیلم «زاد بوم» بود. بعد از ساخت «زاد بوم» ، قرار بود این فیلم را بسازم که به دلیل مشکلاتی که برای فیلم به وجود آمد از ساخت این فیلم صرف نظر کردم. ولی جامعه به زمانی رسید که احساس کردم فضای جامعه با آن موضوعی که ما شش سال قبل با گوهری راجع به آن صحبت کردیم و بر مبنای آن دغدغه ها و تصورات مشترکمان فیلم نامه نهایی را در آن زمان نوشت ، بسیار متفاوت است. بعد از شش سال می خواستم برای ساخت آن فیلم نامه اقدام کنم، آنقدر فضا متفاوت شده بود که احساس کردم به یک بازنگری و بازنویسی اساسی در فیلم نامه وجود دارد. حتی خیلی از مناسبات دراماتیک فیلم نامه هم تحت تاثیر فضا قرار گرفته بودند. زمانی که این فیلم نامه نوشته شد، فضای مجازی و ارتباطات آن به گستردگی امروز وجود نداشت. فضاهایی مثل وایبر، واتس آپ، فیس بوک، لاین و... همه این صفحههای ارتباط اجتماعی، وجود خارجی نداشتند و یا حداقل اگر بودند در ایران به این گستردگی مورد استفاده قرار نمیگرفتند. آن زمان ارتباطات اینترنتی به گفتگوهای «چت» در فضای یاهو مسنجر و چت روم ها خلاصه می شد و تنها گروههایی خاص از بچه های نسل جوان در این فضاها فعالیت و گفتگو میکردند. در طول این شش سال رشد و گسترش این فضاها و به علاوه رشد و گسترش ابزار سخت افزار ورود به این فضاها مانند تلفن همراه به شدت افزایش پیدا کرد. کار به جایی رسید که تک تک مردم از هر قشری بدون هیچ دسته بندی بدون استثناء وارد این فضاها شدند. احساس کردم که یک فرهنگ کاملاً جدیدی در جامعه شکل گرفته که با فرهنگ پنج سال پیش هم کاملاً متفاوت است. این راحتی در نوع گفتار بازیگران، نوع دیالوگ ها و اصطلاحاتی که به کار می رفت میتوانستیم تفاوت هایش را ببینیم. به همین خاطر با گوهری احساس کردیم حتما باید فیلم نامه را با این مبنا یک بازبینی اساسی کنیم.
به جزء مواردی که گفتم به دلیل اینکه این فیلم نامه در طول این سالها همراه من بود و به دلیل چند سال کنارهگیری من از سینما به خاطر مشکلات فیلم قبلی، تعلق خاطر نسبت به این فیلم نامه همچنان در من وجود داشت. به همین خاطر به عنوان یک کاربر وارد فضاهای مجازی شدم. قصدم از ورود به صفحات اجتماعی، در واقع جستجوی تمام زوایای این فضا و یافتن مزیت ها و معایب آن بود. نه تنها به عنوان یک فیلمساز بلکه به عنوان فردی که با نگاه جامعه شناسانه قصد دارد به بررسی تمامی ابعاد یک رخداد اجتماعی بپردازد به این موضوع ورود پیدا کردم. زمانی که شروع به ساخت فیلم کردم، خیلی از این ارتباطات برایم روشن شده بود.
جلسات روخوانی کمک بسزایی بود/ دیالوگها به نحوی انتخاب شد که در جامعه قابل لمس است
-با این اوصاف شما در طول این چند سال و آسیب شناسی اجتماعی که انجام دادید. باعث قوی شدن فیلم نامه شد؛ به طور مثال دیالوگ هایی که در این فیلم مشاهده می شوند، به خوبی بر روی مخاطب تاثیر می گذارند.
اصولاً محمدرضا گوهری دیالوگ نویس خوبی است. او از ابتدا هم دیالوگهای خوبی نوشته بود منتهی برای تغییراتی که در فیلمنامه به جود آمد ، از بازیگران هم کمک گرفته شد. در جلسات اولیه، که تمرین روخوانی بود، از ساعد و امیر و صابر و سایر بچه ها برای بهبود دیالوگ ها کمک گرفته شد. من از این جلسات روخوانی چند استفاده مفید کردم. اول این بود که سعی کردم خودم را وارد دنیای این جوان ها کنم، یعنی کاملاً به پیشنهاد های این جوان ها توجه می کردم و مواردی را که درست بود را در فیلمنامه اعمال می کردم . از طرف دیگر بازیگرانی که قرار بود نقش های شخصیت های قصه ما را بازی کنند، خودشان متعلق به همین فضا بودند و خیلی خوب توانستند با این دیالوگها کنار بیایند و خیلی بهتر جنس دیالوگهای نوشتاری را به بیننده انتقال دادند. دیالوگها به نحوی انتخاب شده است که شما بارها آن را از جوانهایی اطرافتان بارها آن را شنیدهاید.
برخی قضاوتها براساس رویکردهای کهنه صورت میگیرد/جوانان این نسل در «حال» زندگی میکنند/نسبت به این نسل قضاوت نکردم/اخلاق در جامعه با آنچه که قرار بود وجود داشته باشد فاصله نجومی دارد
سوالی که برای بسیاری از دوستان پیش آمده این است که فرد معتادی که پس زمینه آن در «رخ دیوانه» دیده می شود و شرایط خاصی دارد، جوانمردی و پایمردی می کند درحالی این نوع رفتار از این فرد کمی بعید به نظر می رسد.
این همان تفاوتی است که در نگاهها وجود دارد. همان اتفاقی است که در جامعه ما رخ داده است. متاسفانه هنوز بعضی از قضاوتهای ما در جامعه بر اساس رویکردهای کهنه شکل میگیرد. یعنی الان باید شرایط جدید بر این دانش حاکم شود. این مطلبی است که متاسفانه از دید خیلی از مسئولین در جامعه دور مانده است. از نظر من آسیب شناسی در این نسل باید به درستی و با دقت انجام شود. ما در گذشته و در دهه شصت نسلی را داشتیم که بسیاری از جوانها برای رفتن به جبهه از یکدیگر پیشی می گرفتند و می خواستند برای کشور و آرمانشان بجنگند. اما امروزه جوان هایی داریم که هر نوع آرمان گرایی، برای آنها به نحوی واپس گرایی و از دست دادن فرصت ها و شرایط روز جامعه است. این نکته را باید یادآور شوم، صحبت های من راجع به اکثریت جوان های این نسل است چون حتماً استثنائاتی وجود خواهد داشت. من وقتی به عنوان یک ناظر اجتماعی نگاه می کنم، میبینم اکثریت جوانان این نسل همه آرمان ها و گذشته را رها کردند و اصلا به آینده هم فکر نمی کنند، بلکه در «حال» زندگی می کنند. این به دلیل همان شناخت غلطی است که از گذشته وجود داشته و من با همان دیدگاه ، قضاوت می کنم. اتفاقی که در فیلم «تقاطع» برایم رخ داد این بود که یک سری از جوان ها عنوان کردند؛ «تصویری که شما از نسل ما ارائه دادید خیلی با واقعیت ما یکسان نیست. در واقع آرمان شما در این فیلم دیده می شود».آنها منظورشان این بود که شما مانند یک پدری هستید که دوست دارید فرزندانتان این خصوصیات را داشته باشد و فیلم را بر اساس آرمانهایتان ساختهاید. حرف آنها کاملا درست بود. اتفاقی که در «رخ دیوانه» افتاد این بود که هم من و هم گوهری به هیچ عنوان سعی نکردیم که نسبت به این نسل قضاوت کنیم و شما در هیچ صحنه ای این مساله را مشاهده نمی کنید. اصلاً قصدم این نبود که یک شخصیت معتاد بسازم و در نفی اعتیاد، تصاویر زشت آن را به جامعه نشان دهم، بلکه من اعتیاد را به عنوان یک واقعیت که گاهی اوقات ممکن است گریبان گیر بسیاری از انسانهای درست وحسابی هم بشود، نگاه کردم. شما ممکن است در جامعه افراد معتادى را ببینید که آدم هاى حسابی تری نسبت به دیگر افراد جامعه باشند منتهی ما باید به شرایطی که اینها قربانی آن شده اند ، توجه کنیم. از طرف دیگر آن تقسیم بندی که از طبقه محروم و ثروتمند در جامعه وجود داشت، دیگر امروز وجود ندارد؛ یعنی بعد از انقلاب یک گروه نو کیسه ای در جامعه به وجود آمدند که جنس پولداری و شرایط رفاه و ثروت را به کلی با گذشته تغییر کرده است. بنابراین آن جنس طبقه بندی اجتماعی بهم خورده است. بنابراین من اصلا به این مساله فکر نکردم که شخصیت جوانمرد قصه یک آدم پولدار باشد و انسان نامرد و بی اخلاق یک انسان محروم باشد. این محاسبات اصلا در فیلم وجود نداشت، چون اینها به راحتی در جای یکدیگر قرار میگیرند. به نظر من این نسل به گونهای حرکت کرده که به هیچ وجه حاضر نیست با آرمانهایی که نتیجه مستقیم آن برای خودش مشاهده نکند، کنار بیاید. اولین موضوع هم مباحث اخلاقی است. اخلاق در جامعه ما با آن چیزی که قرار بود در جامعه وجود داشته باشد فاصله نجومی دارد.
یکی از انتقاداتی که به فیلم وارد می شود این است که مخاطب معمولا به راوی اعتماد میکند ولی در فیلم شما راوی خدعه م کند و به مخاطب دروغ می گوید و تصویرهای غلطی را برای مخاطب به نمایش می گذارد؟
داوودی: شخص شما در همین ارتباطات روزمرهای که در فضای مجازی دارید، (و اکثریت افراد جامعه به آن معتاد شده اند) تا چه میزان می توانید به واقعیتی که پشت این قضایا وجود دارد اعتماد کنید؟ هیچ. یعنی روابط جامعه با هم بر مبنای یک دنیاهای بستهای شده که هر کسی با موبایل ، تبلت و یا کامپیوتر خودش این ارتباطات را برقرار میکند.
روایت از زبان واسطه شنیده میشود/ معیاری برای سنجش واقعیت از دروغ وجود ندارد/ بیاخلاقی در جامعه فضیلت شده است
از این طریق خود را معرفی میکنند؟
دقیقاً، الان به کدام یک از بیوگرافیهای فیس بوک میتوان اعتماد کرد. مثلاً یکی از کاربران فیس بوک که در نازیآباد زندگی می کند، در بیوگرافی، محل سکونتش را سانفرانسیسکوى آمریکا مینویسد. در تک تک این ارتباطات هیچ گونه معیاری برای سنجش واقعیت از دروغ وجود ندارد. به همان دلیل در روایت هم این موضوع نمایش داده می شود. روایت از زبان یک واسطه شنیده می شود که واسطه هم از همین جنس است. منتها قصدم این نبود که مانند افرادی که در بالا نشسته اند و غر می زنند، بگویم اینها سلطه بیگانه و تسلط فرهنگ غرب است. جامعه ما در مقابل این ابزار ارتباطى مدرن چیزی ارائه نداده است. زمانی که انقلاب شد شعار اصلی ما عدالت، برابری ، معنویت و اخلاق بود. الان هیچ کدام از اینها در جامعه ما مشاهده نمی شود. جوان امروز حتی یک اپسیلون به این شعارها تعلق ندارد. جوان امروز اطرافش را می نگرد و تفاوت فاحش معیارهایی رسمی را که در جامعه به او داده می شود با واقعیت عریانی که در مقابل چشمانش قرار دارد ارزیابی می کند. اینجاست که دیگر اعتمادش را به افراد از دست می دهد و دیگر به کسی اعتماد نمی کند. در اینجا دیگر مسئولیت اجتماعی از بین می رود و مسئولیت فردی نیز تحتالشعاع این مساله قرار می گیرد، یعنی انسان ها به خودشان هم دیگر متعهد نیستند. یعنی اگر یک دوره ای در نسل ما، جوان ها فکر می کردند که امروز فلان هزینه را انجام ندهند تا پس انداز کنند وبه فکر فردایشان باشند اما تقریبا اکثریت جوان های ما امروزه دیگر این تفکرات را ندارند. آنها هیچ وقت امروزشان را فدای فردا نمی کنند. دلیلش این است که آنها اعتمادی ندارند که فردا چه چیزی برایشان پیش خواهد آمد. هیچ گونه چشم اندازی از فضایی که در آن احساس میکنند مسئولیت اجتماعی به پایین ترین مقدارش رسیده است، ندارند. در بسیاری موارد بی اخلاقی در جامعه ما فضیلت شده است. صحبت هایی را که مطرح می کنم در جامعه و کل کوچه و خیابان های آن قابل مشاهده است. الان بی اخلاقی در خیلی از مکان ها فضیلت شده است؛ مثلا اگر شما در جایی اخلاق و اصول را رعایت کنید به چشم یک هالو به شما نگاه می کنند. برای ترقی باید پایت را بر روی شانه دیگران بگذاری. وقتی که نسل جوان ما این واقعیت را در جامعه می بیند و ما به ازای آن را در بالاترین سطوح جامعه مشاهده می کند، مثلا می بیند معاون رئیس جمهور سر از زندان در می آورد و یا فلان مقام مسئول با اختلاس عظیم به کانادا فرار می کند، در این شرایط است که دیگر خودش را در قبال جامعه مسئول نمیداند. بنابراین تصورم از ساخت فیلم این بود که من برای این نسل فیلم می سازم، پس باید به گونه ای می ساختم که اگر قرار بود هشداری هم به جوانمان بدهم به من اعتماد کند. احساس کند که من قضاوت خودم را پتک نکردم تا بر سر آنها بکوبم. سعی من بر این نبود تا جوان ها را به قالبی که در ذهنم است تهییج و تشویق کنم بلکه آنها را با همان قالب هایی که دارند می پذیرم، منتهی سعی ام بر این بود که وجوهی از قالب های ذهنی آنها را نشان دهم که اگر قرار است راجع به آن فکر کنند مقداری عمیق تر بدان ها توجه داشته باشند.
قصه گویی کار سختی است/ قضاوتم را به فیلم سنجاق نکردم
به نظر شما چرا «رخ دیوانه» اشتیاق مردم را پاسخ می دهد و مخاطبین راضی از سینما بیرون می آیند؟
داوودی:دو دلیل وجود دارد. اول اینکه در ابتدای صحبت تان اشاره کردید فیلم قصه گو است و در سینمای قصه گو مهمترین چیز ارتباط مخاطب با قصه است. یعنی شما باید هر چیزی را که می خواهید بیان کنید درست بگویید، حتی طنزی را که از زبان های مختلف می شنوید با یکدیگر تفاوت خواهند داشت و به شکل های مختلف می تواند خنده دار باشد. دلیلش این است که روش گفتن تفاوت دارد. تمامی افراد نمی توانند به یک صورت ، یک قصه را روایت کنند. قصه گویی کار سختی است. دلیل اینکه سینمای ما در بسیاری از موارد از قصه فرار می کند، وجه اصلی اش این است که خیلی ها خوب نمی توانند قصه بگویند. این یک وجه قضیه است. وجه دیگرش این است که از ابتدا من تاکید داشتم،هیچ گاه نخواستم قضاوت خودم را به فیلم سنجاق کنم. این مطلب در جوان ها تاثیر بسزایی گذاشت. یعنی جوان ها واقعا در فیلم تصویرهایی را دیدند که در آن سیاه و سفید نشان داده نشده بودند، مرزبندی بد و خوب آنها به رخشان کشیده نشده بود. ما فقط می خواستیم اینها را نشان دهیم و اگر قرار بود در این میان قضاوتی صورت گیرد باید خود تماشاگر این کار را انجام می داد.
راوی با شخصیت فیلم هم دست میشود
منصوری: یک نکته ای که راجع به سوال قبلی تان از آقای داوودی وجود دارد این است که دانای کل در فیلم چه کسی است. در فیلم ها معمولا دانای کل از بالا به ماجرا نگاه می کند و تمام ابعاد آن را می بیند و مانیز به او اعتماد می کنیم و با او همراه می شویم. ولی در این قصه راوی ما یکی از همین جوان ها است که در اول ماجرا ما را درست هدایت می کند. او در ابتدا به ما می گوید که من به آنجا رفتم و احساس کردم که در آنجا خبرهایی است و بعد حس بدی به او دست می دهد.در حقیقت، واقعیت را برای ما بازگو می کند. شروع روایت های مختلف در بازی های مختلف ادامه پیدا می کند. اتفاق ماجرا هنگامی رخ می دهد که کاوه با مسعود باهم یک بازی را شروع می کنند. دیگر زمانی که اینها باهم هم دست می شوند راوی کل ما تغییر می کند. یک آدمی در صحت و سلامت یک بازی را شروع می کند و در ادامه راه وسوسه می شود و در این وسوسه وارد یک بازی می شود که برای به دست آوردن آن پولها مجبور به دروغ گویی میشود.
البته در برخی از روایتها دانای کل وجود ندارد
منصوری: البته این مطلب را بعدا می بینیم جایی که تصمیم می گیرد مقابل مسعود بایستد، آنجا مسعود به او می گوید: تو تنها باید در خانه را بزنی و دیگر کاری به سایر ماجراها نداشته باشی. احساس ما این است که در کل فیلم یک نفر در عرض ده ثانیه سقوط خواهد کرد. لحظاتی که او در ذهنش مرور می کند و می بیند با گفتن یک دروغ با آنها هم دست شده و به عنوان یک هم دست باید مردم را گول بزند. مخاطب همین گول زدن ها را در سینما مشاهده می کند.
فیلم توقیفی فاکتور خوبی برای جذب سرمایهگذار نیست
درباره تولید فیلم و مشارکت با بنیاد سینمایی فارابی که یک نهاد دولتی است و قرار است به گروه تولید کمک کند تا در شرایط بهتری بتواند فیلم ساخته شود،بفرمایید.
منصوری: خیلی از دوستان فعالیت بیشتری در حوزه سینما دارند و از نظر مالی این توانمندی را دارند که مستقل عمل کنند.به هر حال بنیاد سینمایی فارابی اساسش بر این است که به افرادی که درخواست کمک برای ساخت فیلم دارند بودجه ای قرار دهد. یکی از آن افراد من نوعی بودم. بعد از چند سال دوری از سینما ، وقتی می خواستیم این کار را شروع کنیم ترجیح مان بر این بود که این کار با کمک دوستان سرمایه گذار صورت بگیرد، ولی به دلیل چند سال دوری از سینما و توقیف «زادبوم» این اتفاق رخ نداد و ما موفق به جذب سرمایه گذار در بخش خصوصی نشدیم زیرا در کارنامه کاری یک فیلم توقیفی داشتیم که فاکتور خوبی نیست. اسپانسر هم نتوانستیم جذب کنیم. از طرفی با توجه به سابقه قبلی مشارکت با سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، همکاری با آنها نیز امکان پذیر نبود. در نتیجه تنها جایی که می توانستیم از آن در ساخت فیلم کمک بگیریم بنیاد سینمایی فارابی بود.
البته فیلمنامه سه سال قبل در دوران مدیریت آقای میرعلایی در شورا مطرح شده بود و آنها از من درخواست کردند که حتما این فیلم را کار کنم و به جشنواره برسانم آقای میرعلایی از من خواستند که فیلم را به جشنواره آن سال برسانم و به من گفتند «آس» جشنواره است . در اوایل مرداد ماه بود که این صحبت انجام شد و قول دادم که تا جشنواره فیلم را آماده کنم، اما به خاطر ازدواج دخترم مجبور به سفر شدم و این اتفاق باز رخ نداد، تا اینکه در سال گذشته این کار انجام شد.
غیرمستقیم گفتند نمیخواهیم داوودی کار کند
چرا سه سال پیش که فارابی از شما حمایت می کرد این پروژه عملی نشد؟ آیا به جهت ایراد فیلمنامه بود یا عدم وجود سرمایه گذار؟
منصوری: آن زمان هم مى خواستیم سرمایه گذار شریک مى خواستیم. خیلی پیگیر انجام پروژه بودم ولی فارابی به من گفت بعد از تایید شورا باید در شورایعالی مطرح شود. ابتدا پنجاه درصد همکاری را تصویب کرده بودند اما تمایل مدیران فارابی مشارکت بیشتربود. ترجیح من بر این بود که این اتفاق نیفتد چون در «زادبوم» تجربه خیلی خوبی نداشتیم. –البته در «زادبوم» این همکاری با حوزه هنری بود- از طرفی اصرار داشتند شورایعالی حتما این فیلمنامه را مطالعه کند. اما ظاهرا این شورای عالی هیچ وقت تشکیل نمی شد و من هر وقت پیگیری می کردم می گفتند هنوز تشکیل نشده است. تصورم بر این بود که این شورا، اعضایی دارد که این اعضا به هر دلیلی نتوانسته اند جلسه ای تشکیل دهند اما بعدا متوجه شدم آنها فیلمنامه را در اختیار اعضای شورا قرار می دهند تا نظراتشان را بیان کنند. یکی از این اعضا آقای شمقدری بود که ظاهرا هیچ وقت پاسخ روشنی ندادند. در نهایت پیگیری های من ماه ها بعد به اینجا رسید که گفتند: آقای شمقدری درخواست کردند آقای داودی اول تکلیف «زادبوم» را مشخص کند بعد فیلم بسازد!. بعد از چند سال دوری از سینما آقای داودی را راضی کرده بودم که دوباره در سینما کار کنیم ولی دیدم آنها به این شیوه، گروکشی کردند و به طور غیرمستقیم به ما گفتند که نمی خواهیم داودى کار کند. شرایطی را فراهم کردند که ما کار نکنیم. ما هم خیلی مودبانه سراغ زندگی مان رفتیم و سه سال دیگر هم صبر کردیم تا در نهایت بعد از شش سال این کار انجام شد.
تهیهکنندگان حاضر به همکاری نیستند
یکی دیگر از مشکلاتی که در سینمای ما وجود دارد این است که متاسفانه همکاران عزیز ما خصوصا تهیه کنندگان هیچ کدام حاضر نیستند با یکدیگر همکارى کنند. شاید من توان حمایت مالی صد در صد از پروژه را نداشته باشم، اما ممکن است بیست درصد بتوانم حمایت مالی پروژه را بر عهده بگیرم. من واقعا با این کار مشکلی نداشتم. چون ما سرمایه زیادى نداشتیم و در واقع کل پس اندازهایمان را باید براى تولید مىگذاشتیم . پیش بینی مان در «رخ دیوانه» براى تولید زیادتر از محاسباتمان طول کشید و این به دلیل تعداد جلسات فیلمبرداری که 62 جلسه در طول 67 روز کارى ، آنهم در طول ماه رمضان بود که مشکلات خودش را داشت و تعدد لوکیشنها و .... به خاطر این ها هزینه فیلم از عرف معمول خیلی بیشتر شد. به همین دلیل برای ادامه پروژه تصمیم گرفتم با سایر دوستان همکار تهیه کننده صحبت کنم. اتفاقا درصد بالایی هم نمی خواستم، اگر تهیه کننده ای پیدا می شد که ده درصد در ساخت فیلم به ما کمک می کرد، با فراغ بال بیشتر و بدون استرس و دلهره فیلم را می ساختیم. به همین خاطر به چند دوست تهیه کننده رو انداختم، ولی متاسفانه هیچ کدام از آنها به ما کمک نکردند. این اتفاق بدی است. وقتی یکی از دوستان در اکران نوروزی مانور می دهد: «فیلم ما تنها فیلم مستقل اکران است»، من از این حرف ناراحت نمی شوم و خدا را شکر می کنم که دوستان تا این مقدار توانمند بودند که توانستند فیلم مستقلی را بسازند. من هم برای ساخت فیلم از دوستان تقاضای کمک کردم ولی آنها این کار را انجام ندادند. وقتی این اتفاق رخ نداد و من به تنهایی توان مالی ساخت فیلم را نداشتم، اولین جایی که به ذهنم رسید «بنیاد سینمایی فارابی» بود که هم مدیریتش عوض شده بود و هم ماموریتش این است که از فیلمسازها حمایت کند.
هنوز بخشی از تعهد فارابی پرداخت نشده است
به نظر شما حمایت فارابی به درستی انجام می شود؟
منصوری: نه! البته ما نمیتوانیم تقصیر را تنها گردن آنها بیندازیم، چون معاونت سینمایی باید بودجه مکان های مختلفی مانند فارابی، رسانه های تصویری و ... را تامین کند. مصاحبه ای را خوانده بودم با این مضمون که رسانه های تصویری در جهت حمایت از تولید رایت فیلم را در مرحله تولید خریداری می کند این اتفاق خوبی بود. من این راه را هم رفتم و فیلم را برای پیش فروش به آن ها پیشنهاد کردم ولی آنها هم به تعهداتشان در زمان هاى تعیین شده عمل نکردند و بعدا قرارداد کلاً اقاله شد. علتش این بود که هر دو این ارگان ها از یک جا تغذیه می شدند. آنها با توجه به درصد پیشرفت ما در کار باید بودجه را به ما تزریق می کردند ولی متاسفانه با ما هماهنگ نبودند. من شرایط آنها را درک می کردم ولی یک نفر هم باید شرایط مرا درک می کرد. الان که من با شما مصاحبه می کنم هنوز بخشی از تعهد فارابی به عنوان سهم شریک سرمایه گذار به ما پرداخت نشده است.
اگر فارابی به تعهد مالی عمل نمیکند برخورد خوب داشته باشند
به نظر می رسد فارابی می تواند تعدد مشارکت ها را در پروژهها کمتر کند و به فیلمهای قویتر بهای بیشتری بدهد...
منصوری:بله؛ دقیقا درست می فرمایید. یک روستای آباد بهتر از صد شهر خراب است. فیلمی مربوط به دوستان تهیه کننده دیگر هم بود که دقیقا شرایط مرا داشتند. فارابی به عنوان سرمایه گذار شریک در مقابل من به عنوان یک تهیه کننده، تعهدی داشت که باید سر موعد انجام مى داد. و حالا اگر بخش مالى بنیاد نمی توانست در موعد مقرر تعهدش را عملی کنند، حداقل می توانستند برخورد خوبی با ما داشته باشند. قسمت تاسف آور ماجرا این بود که در شرایطی که فیلمبرداری درحال انجام بود، و من تعهد پرداخت نسبت به همه عوامل صحنه و پشت صحنه داشتم و حتی ممکن بود کار به دلیل کمبود نقدینگى تعطیل شود، هم زمان متوجه می شدم که بنیاد، علاوه بر این که در موعد مقرر تعهد مالى اش را نسبت به من عملی نکرده است، قرارداد جدیدی را با یکی از دوستان امضا کرده است و در زمان عقد قرارداد سی درصد از تعهداتش را پرداخت کرده، در حالی که زمان شروع فیلم برداری آن ها چهار ماه بعد بود و مستندات این مطلب نیز وجود دارد. من زمانی این قرارداد را دیدم که نیاز شدید مالی برای ادامه ساخت فیلم داشتم. با مدیریت قبلی، در همین زمینه صحبت کردیم و این ناهماهنگى و خلف قرارداد را یادآور شدم ، ولی آن ها می گفتند ما تنها فیلم شما را نداریم و باید از فیلم های زیادی حمایت کنیم. یکی از اتفاقاتی که برای من با مدیریت قبلی (که به صورت سرپرست حضور داشتند) رخ داد و حتی احساس کردم به من توهین کردند، این بود که من برای آن ها مثال زدم که مثلا من و شما توافق می کنیم کالایی را به قیمت یک میلیون تومان خریداری کنیم نیمی از مشارکت مربوط به من است که وسط گذاشته ام، اما شما بخش ناچیزى از مبلغ را داده اید و می گویید کالا را تهیه کن و بیاور ما ببینیم اگر مورد پسند بود مابقی را پرداخت می کنیم. شما می گویید من به عنوان یک شخص حقیقی یک فیلم را بسازم ، بخشى از سهم سما را هم قبلاً پرداخت کنم و بیاورم تا شما ببینید و اگر مورد پسندتان واقع شد پانزده درصد هزینه های مالی را که گرو نگه داشته اید به من پرداخت کنید!. پانزده درصد یک پروژه، به عنوان ضمانت حسن اجراى کار کارگردانى که سى سال است حسابش را پس داده، بى انصافى بزرگى است. من اگر سرمایه ای داشتم که بتوانم هزینه ها را تامین کنم که به هیچ وجه دست نیاز به سوی شما دراز نمی کردم. جواب آن ها خیلی بد بود. می گفتند شما می دانید که ما چه قدر به تهیه کننده هایی پول داده ایم که ان ها اصلا فیلم را نساختند. این جمله را زمانی به من گفتند که فیلم ما در مرحله میکس نهایى صدا بود و برای بخش مسابقه سودای سیمرغ، انتخاب شده بود!. یعنی ساخت فیلم، تمام شده بود و در بخش مسابقه پذیرفته شده بود!. من تنها خودم را با این فکر آرام می کردم که فردی که به من این حرف را زد، تنها در زندگی اش کار مالی انجام داده و از فرهنگ، هیچ بهره ای نبرده بود. به نظر من ما حتی باید در انتخاب یک مدیر مالی در یک ارگان فرهنگی هم دقت کنیم. دوستان باید فردی را برای این کار انتخاب کنند که علاوه بر دقت عمل در بخش مالی، حداقل مقداری تعهد فرهنگی هم داشته باشد.
پروژه ساخت «رخ دیوانه»، کاری سخت و طاقتفرسایی به نظر میرسد؛ اما در لحظات شیرین کار نیز توضیح دهید.
منصوری: بله، بسیار سخت بود. به خصوص چیدمان آن صفحهای که باید در خیابان فیلم برداری می شد خیلی دشوار بود. به هر حال تمامی دست اندرکاران پروژه زحمت زیادی برای این کار کشیدند. در کل، کار کردن در خیابان دشوار است. به خصوص در ماه رمضان شب ها هم فیلم برداری داشتیم و این بسیار سختی کارمان را مضاعف کرده بود. علاوه بر آن در محلی کار می کردیم که یکی از سران مملکتی کمی بالاتر از ان محل رفت و آمد داشت واین موضوع کار ما را تقریبا به تعطیلی میکشاند.
لوکیشن سقوط سورپرایز برای مخاطبین نمایش خانگی
چرا یک منطقه دیگر را برای فیلم برداری انتخاب نکردید؟
به دلیل ویژگىهایى که در فیلمنامه بود از قبل این لوکیشن را انتخاب کرده بودیم و نمی توانستیم تغییر دهیم. حتی برای این که شب ها بتوانیم فیلم برداری کنیم، صبح دوستان تدارکات را به آن منطقه می فرستادیم تا هیچ ماشینی در آنجا پارک نکند. در کل کار سختی بود. همان لوکیشنی که بایستی سقوط اتفاق می افتاد – به دلایلی که الان نمی گویم و بعدا یک سورپرایز برای مخاطبین نمایش خانگى این فیلم داریم- سختی خیلی زیادی داشت، این اتفاق باید در یک لوکیشن خاصی صورت می گرفت و از هر ساختمان مرتفعی نمی توانستیم این کار را انجام دهیم. در واقع اجراى صحنه شرایط ویژه ای داشت که باید ان را مهیا می کردیم. به گروه تدارکات، لوکیشن ها را توضیح دادیم و آن ها پس از بررسی، مکان ها را به ما معرفی کردند. انتخاب این لوکیشن کار ویژه اى بود که در دقیقه 90 انجام گرفت. در کل قرار نیست که در ساخت فیلم ها آب خوشی از گلوی ما پایین برود؛ (با خنده) از « تقاطع» و «زادبوم» گرفته تا «رخ دیوانه».
ادامه دارد...