کد خبر 412336
تاریخ انتشار: ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۷:۲۲

نمایش «مظلوم پنجم» از نظر فرم بنا به مقتضیات سوژه و شغل کاراکتر اصلی به یک آلبوم عکس شبیه شده است. در هر صفحه از این آلبوم، عکسی از جبهه به نمایش گذاشته می‌شود تا صحنه و صفحه یکی شده و تئاتر و عکاسی در هم آمیزند.

به گزارش مشرق، «مظلوم پنجم» بازآفرینی نمایشی است که رضا صابری 32 سال پیش روی صحنه برد؛ نمایشی که موفق به کسب جوایز بهترین کارگردانی، نمایشنامه‌نویسی و بازیگری و یک تقدیر ویژه از دومین جشنواره تئاتر فجر(1362) شد. «مظلوم پنجم» 3 دهه پیش از رزمنده‌ای حکایت می‌کرد به نام عباس که پس از نائل شدن به فیض شهادت از او فقط دستی بر جا ماند. پدر عباس متعاقب شنیدن خبر شهادت فرزندش و مشاهده دست به جا مانده از او، راهی جبهه‌های نبرد حق علیه باطل می‌شود. تمام این حکایت حاصل مشاهدات عکاس جوانی است که دوربین به دست گرفته تا جانفشانی‌های رزمندگان را در حافظه تاریخ ثبت کند.

در اجرای جدید «مظلوم پنجم» با یک گروه هنرپیشه تئاتر مواجه می‌شویم که تحت هدایت کارگردان(سیروس همتی) مشغول تمرین نمایش هستند. با ورود عکاسی به نام رها آزمون(صبا کمالی) به محل استقرار گروه، نمایش در حال تمرین به مسیر دیگری می‌افتد. او معتقد است می‌توان از دل 10 عکسی که از جبهه گرفته، یک نمایشنامه جنگی خوب بیرون کشید. رها عکس‌ها را به کارگردان می‌سپارد تا آنها را در اختیار نویسنده گروه قرار دهد با این نیت که نمایش جدیدی بر مبنای متنی که نوشته خواهد شد، روی صحنه جان بگیرد. کارگردان ابتدا در برابر پیشنهاد رها مقاومت نشان می‌دهد اما عکس‌ها کار خودشان را می‌کنند و جایگزین قصه اصلی نمایش می‌شوند؛ کارگردان متن اصلی را رها می‌کند و با همکاری گروه هنرپیشگان، متن جدید را در قالبی اپیزودیک روی صحنه اجرا می‌کند.

 در عکس‌های رها، رزمنده جوانی به نام عباس ذوالفقاری حضور اسرارآمیزی دارد. او سرانجام از دل عکس‌ها بیرون می‌آید تا پیام همرزمان خود را به گوش جهانیان برساند. رضا صابری در بازآفرینی «مظلوم پنجم» ضمن حفظ چارچوب اصلی قصه و روح کلی حاکم بر اثر، تغییرات بسیار زیادی در جزئیات نمایشنامه و فرم اجرا پدید آورده است که البته حاصل این تغییرات در مواردی سبب ارتقای نمایش و در مواردی هم منجر به افت کیفیت آن شده است. جایگزین کردن عکاس زن با عکاس مرد آشکارترین تغییر پدید آمده در متن محسوب می‌شود. شاید قصد کارگردان از قرار دادن یک کاراکتر زن در مرکز ماجراها، افزایش بار عاطفی قصه و تأثیرگذاری بیشتر بر تماشاگران بوده است. تغییر مهم دیگر، وسعت بخشیدن به حوزه جغرافیایی قصه و پرداختن به جنگ در دیگر کشورهاست. صابری قصه را از قید زمان(دهه شصت) و مکان(ایران) خارج کرده و برش‌هایی از تاریخ جنگ در اقصی نقاط جهان را از گذشته تا آینده به نمایش گذاشته است. با این تمهیدات متن اصطلاحا آپ تو دیت(به روز) شده است.

نمایش از نظر فرم بنا به مقتضیات سوژه و شغل کاراکتر اصلی به یک آلبوم عکس شبیه شده است. در هر صفحه از این آلبوم، عکسی از جبهه به نمایش گذاشته می‌شود تا صحنه و صفحه یکی شده و تئاتر و عکاسی در هم آمیزند. ژست‌ها، فیگورها و ایست‌های هنرپیشگان عامدانه به گونه‌ای طراحی و هدایت شده که انگار آنها مقابل دوربین عکاسی قرار گرفته و قصد کرده‌اند به‌عنوان شاهدان و شهیدان تاریخ نقشی از خود برای آیندگان به جا گذارند. اگر چه تئاتر و عکاسی در اجرا به هم نزدیک شده و تا مرز آمیختگی در هم، پیش رفته اما در متن از هم فاصله گرفته و پیوند مناسبی بین این دو مدیوم برقرار نشده است. قرار بوده هر عکس وجه خاص و کمتر دیده شده‌ای از جنگ را بازتاب دهد اما در عمل چنین اتفاقی نمی‌افتد. نه تنها محتوای دقیق عکس‌ها بر ما پوشیده می‌ماند بلکه حتی با مجموع اطلاعاتی که از نمایش می‌گیریم، نمی‌توانیم متوجه شویم کدام عکس اهمیت بیشتر یا کمتری نسبت به بقیه عکس‌ها دارد؟! به نظر می‌رسد برای چندتایی از عکس‌ها متن‌های مناسبی نوشته شده که روی صحنه هم خوب اجرا شده مثل قصه اردوگاه افاغنه، در مقابل محتوای تعدادی از عکس‌ها از پتانسیل نمایشی کافی برخوردار نبوده و نمود تأثیرگذاری روی صحنه ندارند مثل قصه قاچاق اعضای بدن.

هر چند جنگ و تبعات منفی آن وجه مشترک همه عکس‌ها به نظر می‌رسد اما این عکس‌ها با هم وحدت تماتیک ندارند. متنی که برای اجرای سال 62 نوشته شده بود، بسیار منسجم بود اما متن اجرای فعلی به‌رغم بهره‌مندی از دراماتورژ، یکدست نیست و حفره‌های دراماتیک زیادی دارد که به سختی قابل پر کردن و رفع و رجوع است در این زمینه می‌توان اشاره کرد به فصل اردوگاه افاغنه که بافت کمیک و صحنه‌پردازی بسیار ساده و البته کم‌دقت آن تضاد واضح و البته بی‌هدفی با لحن جدی و طراحی صحنه دقیق بقیه فصل‌ها دارد انگار که نمایش موقتا قطع می‌شود تا شاهد تماشای یک «میان‌پرده» باشیم! همچنین گوینده، عکاس و عباس ذوالفقاری جایگاه محکمی در نمایش ندارند. گوینده کلا قابل حذف است.

عباس ذوالفقاری دیر وارد ماجرای اصلی می‌شود. او تا یک قدمی مرز اسطوره شدن پیش می‌رود اما در همان جا متوقف می‌شود. این شخصیت بنا به ادعای رها آزمون در همه عکس‌ها، به جز عکس دهم، دیده می‌شود اما روی صحنه نمایشی که بازتاب دهنده محتویات عکس‌هاست، نه حضور فیزیکی محکمی دارد و نه تأثیر متافیزیکی قابل توجهی! دست قطع‌شده عباس ذوالفقاری و خونی که بر چهره‌اش می‌چکد، او را تا مرز تبدیل شدن به یک حماسه پیش می‌برد اما این حماسه بیشتر در کلام تجلی یافته تا در اجرا. غیبت رزمنده از عکس آخر فقط در حد یک ایده خام در نمایشنامه مطرح شده و پرورش و گسترش نیافته است. عکاس از همان نخستین لحظات حضورش که از سلاخ‌خانه‌های معاصر می‌گوید، به واسطه دیالوگ‌های ضعیفی که برایش نوشته‌اند، سیل توقف ناپذیر شعار را به سوی صحنه گسیل کرده و نمایش را تا حد یک گزارش ژورنالیستی تنزل می‌دهد. کارگردان نمایش در حال تمرین، از اول تا آخر در حاشیه صحنه باقی می‌ماند و نمی‌تواند مداخله شایسته یا حداقل قابل انتظاری در روایت‌های منتج از عکس‌ها داشته و منشاء اثر باشد! سیروس همتی و صبا کمالی با وجود همه توانمندی‌های‌شان اصلا انتخاب مناسبی برای ایفای این نقش‌ها نیستند. «مظلوم پنجم» از آن دست نمایش‌هایی است که بازیگران فرعی‌اش بیش از بازیگران اصلی می‌درخشند.

«گروه حرکت» بسیار هماهنگ عمل کرده‌ و از تب و تاب نیفتادن نمایش ثمره تلاش آنهاست. صابری در مقام کارگردان این گروه را بسیار خوب هدایت کرده است. نتیجه زحمات تک‌تک اعضا، روی صحنه مشهود است. صابری در برخی جاها بیش از حد بر به چشم آمدن «گروه حرکت» اصرار دارد مثلا در بخش‌های مکالمه دو نفره کارگردان و عکاس از جمله آنجا که کارگردان یادداشت نویسنده را برای عکاس می‌خواند، هیچ ضرورتی ندارد این گروه دیده شود؛ برای غلبه بر این اشکال، می‌شد با حذف نور کلی صحنه و تاباندن نور موضعی روی هنرپیشگان اصلی، «گروه حرکت» را در مواقع لازم در تاریکی فرو برد و از دید تماشاگر خارج کرد. «مظلوم پنجم» در لحظاتی که صحنه در اختیار «گروه حرکت» قرار می‌گیرد علاوه بر عکاسی به سینما هم نزدیک شده گاه حتی قالب تئاتری خود را ترک کرده و به پرفورمنس تبدیل می‌شود.

وابستگی نمایش به تعزیه غیرقابل انکار است. بسیاری از ویژگی‌های نمایشی و المان‌های تعزیه هم در متن هم در اجرا لحاظ شده است. آنچه به کار صابری در این زمینه تشخص می‌بخشد، اشارات ظریف و غیرمستقیم او به حماسه عاشورا و پرهیز آشکارش از قرینه‌سازی‌های کلیشه‌ای است. نمایش از فضاسازی بسیار خوبی برخوردار است. صابری با استفاده از دکور قابل انعطاف موجود در صحنه بر بسیاری از کاستی‌ها غلبه کرده و میدان مناسبی برای نقش‌آفرینی بازیگرانش فراهم کرده است. در پرده نخست که بهترین و تأثیرگذارترین بخش «مظلوم پنجم» هم محسوب می‌شود، شاهد یک فضاسازی درخشان و به یادماندنی هستیم؛طراحی صحنه، لباس و چهره‌پردازی، حرکات ریتمیک گروهی بازیگران، موسیقی زنده و نورپردازی کاملا هدف‌دار به درآمدن فضا بسیار کمک کرده است؛ اسپری‌های شعله‌پخش‌کن و سپرهای محافظ نیروهای ضدشورش نیز جذابیت خاصی به صحنه بخشیده است.

در پرده پایانی نیز که دست قطع شده عباس ذوالفقاری بر پهنه تاریخ نقش می‌بندد تا بر جاودانگی حماسه 8 سال دفاع‌مقدس شهادت داده و مهر تایید بزند، فضاسازی پرشکوه صابری خیره‌کننده است. اجرای مجدد نمایش دفاع‌مقدسی «مظلوم پنجم» پس از گذشت 3 دهه اتفاق فرخنده‌ای است؛ نسل جوانی که موفق به تماشای نمایش‌های جنگی دهه 60 نشده‌اند، از طریق این بازآفرینی‌ها می‌توانند با تلقی و برداشت‌های نسل قبل‌تر از خود از جنگ تحمیلی آشنا شوند. «مظلوم پنجم» همچنان پرخون، تپنده، زنده و تازه است.


منبع: وطن امروز