شب بود. تاریک بود.
با چند تا پرژکتور، حیاط معراج شهدا را روشن کرده بودند.
شلوغ بود.
همه می خواستند پیکر شهید "حسین صابری" (سومین شهید خانواده صابری) را که تازه در تفحص شهید شده بود، ببینند.
میزی در حیاط گذاشته بودند تا او را غسل دهند.
حاج "بهزاد پروین قدس" که از راه رسید، مثل همیشه ساک بر دوش بود. ناگهان از داخل ساک، چیزی درآورد که همه از تعجب مات ماندند.
بسته ای را گشود و پای قطع شده حسین را که هنگام انفجار مین والمری به وسط میدان مین ارتفاع 112 فکه افتاده بود، پیدا کرده و با خود آورده بود.
خودش می گفت:
- در اهواز، وقتی ساکم رو گذاشتم زیر دستگاه اشعه تا وارد فرودگاه شوم، بچه های سپاه تعجب کردند. در ساک را که گشودم، همه کپ کردند. پای قطع شده داخل ساک باعث شد تا همه بیایند بالای سرم. وقتی توضیح دادم که حسین صابری امروز در فکه به شهادت رسید و پیکرش رو بردن تهران و حالا من می خوام زود برم تهران تا این پای جا مانده را به پیکرش ملحق کنم، مات و مبهوت اجازه دادند تا سوار هواپیما شوم.
و بهزاد پایی را که جا مانده بود، به صاحبش ملحق کرد.