***
- در مدرسه معلمی به نام آقای مشایخی داشتیم که اگر زنده است، خدا حفظش کند؛ ایشان وقتی انشا مینوشتم، به من میگفت: «پسر، تو نویسنده خوبی میشوی» و این مسئله در من تاثیر گذاشت. در آن دوران دوست داشتم همه اتفاقات را برای بچهها تعریف کنم و اصلا هنرم در قصه گفتن بود و علاقه به نوشتن داشتم اما این جبهه بود که شوق نوشتن در من ایجاد کرد و حضور در کنار بچهها نقش مهمی برایم داشت.
* تخصص شما در خاطرهنگاری است که بنیان تاریخ شفاهی است و در فرهنگ ایرانیان قدمتی بایسته دارد. اولین خاطرات مکتوب خود را برای چه کسی نوشتید؟
- من 25 مهرماه سال 60 وارد جبهه شدم و 2 روز بعد اولین خاطره خود را در یک نامه برای مادرم نوشتم، یعنی همه جزئیاتی را که از خانه تا جبهه رخ داده بود به صفحه آوردم.
* همین یادآوری دقیق شما نشان میدهد ذهن مساعدی برای خاطرهنگاری دارید. این ذهنیتگرایی در سبکی نوشتاری تبدیل به خلاقیتگرایی شده است؟
- من فقط میتوانم آنچه را که خودم دیدهام به شکلی مستند بنویسم و اصلا دنبال ایجاد پیچ و خمهای قصهپردازی نیستم.
* به دنبال این نبودید که این خاطرات ارزشمند را با ارائه سازوکاری داستانی همچون گرهافکنی به شکلی داستانی ارائه دهید؟
- ببینید! من همه این دورههای داستاننویسی و ایجاد گره و چیزهای دیگر را گذراندهام اما به اینها پایبند نیستم، چرا که آنچه برای خواننده مهم است، سادگی و صداقتی است که یک متن میتواند داشته باشد و شکر خدا تا به حال استقبالی که از کارهایم شده، این را نشان میدهد. استعداد من در مستندنگاری اطلاعات است و از این لحاظ خودم را داستاننویس حرفهای نمیدانم.
* امروز نگارش خاطره سیری فزونی یافته و بسیاری از مقامات هم به دنبال مکتوبسازی دیدههای خود هستند اما در این میان یک مسئله میتواند وجود داشته باشد و آن محافظهکاری از بیان همه حقایق واقعی است. شما تا چه میزان به دنبال نمایانسازی اصل خود هستید؟
- این که میگویید درست است و اصلا آفت خاطرهنگاری این است که خیلیها در نوشتن خود، امروزشان را در نظر میگیرند تا دیروزشان، یعنی با سازوکار شرایط امروز به نگارش وقایع دیروز میپردازند. من اما در نوشتن کتابهای خود دو اصل مهم را در نظر میگیرم، یکی پایبندی مطلق به واقعیت بدون هرگونه دخل و تصرف که حتی برای تکمیل آن عکسهایی را هم به زحمت تهیه میکنم تا در کتاب منعکس کنم و دیگری اینکه سعی نمیکنم خودم را در این نوشتهها مطرح کنم و به همه افرادی که در آن مقطع بودهاند هم میپردازم. اولین کاری که من میکنم، این است که خودم را جای مخاطب میگذارم. اصلا یکی از موارد ارتباط مخاطب با آثارم این بوده که همراه با یک بچه تُخس به سالهای بعد آمده و وارد فضای جبهه میشوند، یعنی اصل و حقیقت خودم را با همه مسائل پیرامونش نزد مخاطب میآورم.
* یعنی حس همذاتپنداری مخاطب برای شما اصل است.
- این خیلی مهم است. بعضیها چون شخصی که دارند از او نقل میکنند در این دنیا نیست، هر چه میخواهند به او نسبت میدهند. اصلا من کتاب را برای بچه خودم مینویسم و من هیچ وقت به بچه خودم دروغ نمیگویم. ترسی هم از بابت گفتن حقایق و مسائل مختلف ندارم.
* نمونهای را مثال بزنید که بدون واهمه از مطرحسازی، اقدام به نگارش آن کردهاید؟
- مثلا من در کتابم آوردهام که در انتخابات اولین دوره ریاستجمهوری پس از انقلاب، از احمد مدنی، وزیر اسبق دفاع حمایت کردم! مطرح ساختن این مسئله خیلی عجیب بود اما توضیح دادم که در آن زمان اطلاعی نداشتم و بعدها با آگاهی متوجه شدم اشتباه کردهام. من حتی از برخی افراد داخل جبهه هم مسائلی متفاوت نوشتم تا مشخص شود با مخاطب صادقانه برخورد میکنم.
* اما شاید خیلیها نتوانند منعکسکننده حقیقت باشند و واهمه از مواجهه با شرایط دارند!
- خیلیها مصلحتاندیش شدهاند و میخواهند خود را خیلی پاک نشان دهند. یک نویسنده خارجی میگوید: اگر نتوانی درباره خودت حقیقت را بنویسی، درباره دیگران هم نمیتوانی.
* شما اقدام به تدوین منظم خاطرات در سالهای پیش از انقلاب تا جنگ کردهاید. فکر میکنید خوانندگان میتوانند از طریق کانالهای حافظه شما به بخش مهمی از تاریخ معاصر این سرزمین دست یابند؟
- منِ داوودآبادی، مورخ و محقق نیستم. این مطالبی که نوشتم براساس آنچه بوده که خودم در جریانش بودهام و البته چون خیلی درگیر ماجرا بودم، میتواند مهم باشد. ما در زمان انقلاب پاتوقی روبهروی دانشگاه تهران داشتیم که خیلی اتفاقات در آنجا میافتاد یا در محله ما فردی تودهای زندگی میکرد که من شرایط آن را در کتاب آوردهام. ادعا ندارم که کتابهایم سند تاریخ انقلاب است اما بخشی از تاریخ روایی انقلاب در آنهاست، چون برخی مسئولان نیامدند که این مطالعات را جمعآوری کنند.
* اما بخشی از این تاریخنگاری انجام شده است؟
- به طور کامل انجام نشده است. مثلا همه به اتفاقات سالهای 42 تا انقلاب میپردازند و یک دفعه میروند به زمان جنگ و این 2 سال اول انقلاب نادیده گرفته شده یا اشارهای خیلی مختصر به آن میشود. تنها جایی که پرداخته شده مجله چشمانداز است که آنها هم یکسویه به تاریخ 30 خرداد 60 اشاره داشتند! اما من در کتاب «چادر وحدت» خاطرات مهمی را که مابین سالهای 58 تا 60 بوده، آوردهام.
* یکی از مواردی که موجب دوری مخاطب از نوشتهها و تصاویر جبهه میشود، شمایلی خارج از قاعدهای حقیقی است.
- اصلا یکی از دوستان برای نوشتن کتاب «تبسمهای جبهه» به من میگفت اینها را ننویس، چون مخاطب فکر میکند بسیجیها در جبهه فقط میخندیدند! این در صورتی است که واقعا ما در جبهه گاهی جنگ و دشمن را مسخره میکردیم. ما نباید در آثارمان همه چیز را غیرواقعی نشان دهیم تا موجب دور شدن مخاطب شود.
* از ویژگیهای نوشتاری شما همنشین شدن خاطرات با زبانی طنازانه است که به نظر میرسد خصیصهای ذاتی است.
- اتفاقا اولین شخصی که این روحیه طنز در نوشتن من را کشف کرد، حضرت آقا بود که درباره کتاب «یاد یاران» تقریظ داشتند: «روح طنز و مزاحی که در همه جای آن گسترده است و به آن شیرینی و جاذبه ویژهای بخشیده، از بسیاری کتابهای جبهه جالبتر و گیراتر است.»
* از میان کتابهای بسیاری که نوشتهاید، کدام یک بیشتر برایتان لذتبخش است؟
- همه را دوست دارم اما کتابهای «از معراج برگشتگان» و «چادر وحدت» را چون مربوط به خاطرات خودم است بیشتر میپسندم. البته کتاب «عقل درخشان» هم به علت اعتقاد شدیدی که به شهید حسان اللقیس دارم برایم ارزشمند است.
* چگونه در کنار این شخصیت برجسته که مغز متفکر حزبالله لبنان بود، قرار گرفتید؟
- من با این شخصیت بزرگوار از سال 74 آشنا بودم و چند ساعت مصاحبه اختصاصی با او داشتم و بعدها که قرار شد کتابی چاپ کنم اطلاعات خود را تکمیل کردم. شهید حسان اللقیس، مرد بزرگ و عجیبی بود که در عین اینکه شخص امنیتی مهمی محسوب میشد، بسیار ساده رفتار میکرد.
* این کتاب به زبان عربی هم ترجمه شد؟
- فعلا نشده اما قرار بر این کار است. چندی پیش که بچههای حزبالله این کتاب را دیدند خیلی خوشحال شدند و خودشان گفتند ما نمیتوانستیم چنین کتابی از ایشان تهیه کنیم.
* در کتاب «چادر وحدت» به مقطع خاصی از جریانات کشور اشاره کردید و پیش از این هم خاطرات سالهای دیگری از پیش از انقلاب تا پایان جنگ را به نگارش در آوردید. به دنبال این نیستید که به نگارش سالهای دیگری هم بپردازید، بویژه شرایط ملتهبی که در دوران اصلاحات و زمان فتنه رخ داده است؟
- چرا! دارم کمکم مینویسم و بخشی آماده شده که به تدریج چاپ میشود. تخصص من درباره نگارش وقایعی است که کمتر در کشور بازگو شده و زیاد به آن پرداخته نشده است، مثل زمان اول انقلاب تا جنگ که در کتاب چادر وحدت دربارهاش نوشتهام. من 7،6 سال وقت برای تنظیم این کتاب گذاشتم و جزو پر فروشترین کارهایم بوده است. کتاب دیگری دارم با نام «کمین جولای 82» که اولین اثر مکتوب در سرنوشت 4 دیپلمات ربوده شده ایرانی در لبنان است. در این باره هیچ منبع دیگری وجود نداشت و من کلی سفر به لبنان رفتم تا کتابی بنویسم که آنقدر مهم بوده که زمانی که جلسه کمیسیون امنیت ملی با خانوادههای این عزیزان برگزار شده بود، هر کدام یک نسخه از این کتاب را در دست داشتند.
* یکی دیگر از کتابهای بسیار مهمی که از شما به چاپ رسیده، «سید عزیز» درباره زندگی سیدحسن نصرالله است.
- این کتاب حاصل 7 ساعت گفتوگوی اختصاصیام با دبیرکل حزبالله لبنان است که در آن سیدحسن نصرالله برای اولین بار درباره زندگی خصوصی خود صحبت میکند و این کتاب نشان میدهد ایشان هم از جنس مردم است. قبل از چاپ این کتاب خدمت حضرت آقا رسیدم که ایشان زحمت کشیدند و تقریظ داشتند. [داودآبادی کتاب را از پیشخوان میآورد تا متن تقریظ روی کتاب را به من نشان دهد] در تقریظ حضرت آقا نوشته شده است: «هر چیزی که مایه شناخت و تکریم بیشتر آن سید عزیز شود، خوب و برای من مطلوب است». ما هم همان رسمالخط حضرت آقا را روی کتاب گذاشتیم و نام کتاب براساس دست نوشته حضرت آقا، «سید عزیز» شد.
* مهمترین شخصیتی که در جبهه برای داودآبادی اسطوره ماند، چه کسی بود؟
- شهید مصطفی کاظمزاده که هم در آن زمان و هم بعد از جنگ برایم نقش برجستهای داشت و اگر من امروز به فهم و معرفتی رسیدم، از ایشان است.
* ویژگی بارز این بزرگمرد چه بود؟
- الان نپرس، چون به هم میریزم و نمیتوانم احساسم را کنترل کنم ...
* در چه کتابهایی به شرح نگاه مقدسش پرداختهاید؟
- کتاب «دیدم که جانم میرود» در سال 1391 توسط موسسه شهید احمد کاظمی منتشر شد که الان با نام «شهید بعدازظهر» در نمایشگاه وجود دارد و درباره زندگینامه این شهید عزیز است.
* درباره موضوع مغفول تفحص هم اقدام به نوشتن کردید؛ از این فضا بگویید.
- یک زمانی به همراه دوستان، توفیق تفحص داشتم و سعی کردم براساس آنچه در این شرایط روی میدهد، کتابی چاپ کنم، چرا که مخاطب دوست دارد از این فضا آگاهی یابد و مثلا بداند تفاوت یک شهید ایرانی با یک عراقی در تفحص چیست؟ کتاب «تفحص» قبلا در سال 78 منتشر شد که چند بار تجدید چاپ آن صورت گرفت و شامل گزارش و مصاحبه و خاطره بوده است که بخش خاطره آن در کتاب «آسمان زیر خاک» آمده است.
* یکی از مشکلات کتابهای ارزشی، عدم توفیق در معرفی مناسب محصول نزد مخاطب است؛ دلیل این مسئله چیست؟
- متاسفانه برخی از همین بچههای هممسلک ما وقتی سر کار آمدند، نتوانستند درست عمل کنند. بعضیها فقط بودجه برای نشر میگیرند و کاری نمیکنند و تنها برای دوستان اطراف خود اقدامی انجام میدهند. در صورتی که باید همیشه اتفاقات پشت سر یادمان باشد. همه ما بچه حزباللهیها ادعای ولایت داریم و جزو یک سپاه هستیم و نباید همدیگر را نادیده بگیریم. یادمان باشد که اگر دفاع مقدس را از ما بگیرند، روحمان را گرفتهاند.
* دوست نداشتید به جای فعالیت در زمینه نویسندگی همچون رفیق شفیقتان، دهنمکی به سمت سینما میرفتید؟
- گاهی به دهنمکی غبطه میخورم. من یک سال دوره سینما دیدم و چیزی نشدم و او بدون اینکه دورهای ببیند به اینجا رسیده که این همه مخاطب دارد. شما تیراژ کتاب من را ببین که نهایت چیزی در حدود 3000 نسخه است، در صورتی که فیلمهای دهنمکی هر کدام میلیونها مخاطب دارد. البته خوشحالم که فردی جبههای اینچنین آثار مهم و پربینندهای میسازد. ما برخی افراد همرزم داریم که حالا فیلم اجتماعی آنچنانی میسازند!
* دهنمکی برای ساخت فیلمهایش با شما مشورت هم میکند؟ اصلا آثارش مورد پسند شماست؟
- گاهی با من مشورت میکند و من نظرم را خیلی شفاف به او میگویم. در آثارش، اخراجیهای 1 و 2 را به لحاظ سینمایی خیلی دوست داشتم، چرا که فضای جبهه را خیلی خوب حس و منتقل کرده بود. ما این شرایط را دیده بودیم و حتی دهنمکی محدودیتهایی برای نمایش همه اتفاقات داشت.
* درباره ساختههای دیگرش مانند معراجیها چه نظری خارج از معذوریتهای دوستانه دارید؟
من خیلی راحت نظرم را میگویم. مثلا به او گفتم که سریال «دارا و ندار» را دوست ندارم.
* درباره فیلم رسوایی چطور؟
- ساخته است دیگر...
* یکی از پیشنهادات من به شما این است که با توجه به معضلات اقتباس سینمایی در کشور به همراه آقای دهنمکی اقدام به همکاری جهت ساخت آثار کنید؟
- اتفاقا همین کار را در نظر داریم و قرار است همراه دهنمکی کارهایی انجام دهیم. داستانی داریم که در مرحله اجرایی است و امیدوارم خداوند توفیق انجام آن را بدهد.
* درباره نگارش فیلمنامه هم اقدامی خواهید کرد؟
- شاید امسال یکی دو فیلمنامه خود را به چاپ برسانم.
منبع: روزنامه وطن امروز