در این قصه انزجارطلبانه، گویی همه آدم‌ها در کائناتی بی‌حد و مرز باید با غصه‌ای مقدرشده همراه باشند و کج‌فهمی متولیان را همچون پرونده‌ای در دست با خود همراه کنند! «قصه‌ها» فاقد درونمایه‌ای مشخص است، یعنی رشته‌ای از سرنوشت شخصیت‌ها شکل نیافته و موقعیت کاراکترها به هم پیوند نیافته است و از این رو نمی‌توان به جهان هستی این فیلم نزدیک شد.

به گزارش مشرق، فیلم «قصه‌ها» پس از 4 سال توقف از اکران، چند روزی است به پرده سینماها آمده است. قصه‌های روایت‌شده از نگاه بنی‌اعتماد، بیش از آثار گذشته‌اش در نگاهی دوسویه از سوی منتقدان قرار گرفته تا با عنوان‌یابی طرح چالش‌مندی از رویکردی مغرضانه از سوی طیفی، نام «سیاه‌نمایی» به خود بگیرد و از منظر عده‌ای از طرفداران، به‌عنوان اثری «اجتماعی» قلمداد شود. حال چه کارگردان را در سیر حرکتی 30 ساله از ساخته‌های مستند تا امروز، فیلمسازی تاریک‌نما یا مولفی آوانگارد در طرح مصائب بدانیم، در رویکردی ساختارگرایانه به «قصه‌ها» و با ردیابی جریان‌ها و مولفه‌های روایی اثر به نتیجه‌ای از عدم توفیق فیلمساز در جهت‌بخشی به اثری سینمایی می‌رسیم.

«قصه‌ها» حتی قابلیت رسیدن به طرح موضوع نداشته و در برخی سکانس‌ها چنان روایتی آشفته می‌یابد که نمی‌توان در بستری جدا از رجوع به ساخته‌های پیشین فیلمساز به چرخه وجودی موقعیت‌ها نزدیک شد، چرا که کاراکترهای متعدد فیلم در دایره‌ای کنشمندانه از سوی فیلمساز گرفتار آمده و در پروسه‌ای از بیان تنگناها بدون توجه به بافت دراماتیک یک اثر سینمایی بسر می‌برند. در این فیلم که مشتمل بر روایتی مینی‌مال از سیر حرکت کاراکترهای گذشته کارگردان از دیروز تا امروز است، موقعیت‌هایی از فیلم‌هایی کوتاه به هم دوخته شده که در نهایت مبدل به لباسی تحت پوشش اثری هنری نمی‌شوند و نمی‌توان به تقاطعی مشترک و عناصری یکپارچه از این خرده‌قصه‌ها رسید.

سطحی‌ترین نگاه به فیلم وقتی است که تنها در مواجهه با شمایلی انتقادی، نام اثری مردمی بر آن نهیم و تقدیرهای به بن‌بست رفته کاراکترها را در سیر روایتی مستندگونه، فیلمی اجتماعی خطاب کنیم. اگر از این مرحله ظاهربینانه گذر کنیم، با فیلمی برخورد خواهیم کرد که سعی دارد با انبوه شعارها و دیالوگ‌های دنباله‌دار، همچون متنی نمایشی یا برنامه‌ای رادیویی تنها به بیان و اعلام بپردازد. این در حالی است که از منظر ساختاری هویت‌مند، اثری واکاوانه با شناسنامه‌ای سینمایی، خارج از روایتی است که تنها به دنبال فریاد « وامصیبتا» آن هم از دوربینی خودشیفته و جلوه‌گر باشد و اثری اجتماعی با نگاهی خلاقانه تنها در پی بروز هنجارهای دوخته شده به صفحه نبوده و به دنبال آن است که قدرت تفسیر شرایط را در بستر پرداختی یکپارچه و هدفمند بگشاید.

فیلم «قصه‌ها» با در اختیارگیری بخشی از روایت از دریچه یک مستندساز، سعی داشته به جهان روایی خود شکلی واقع‌گرا ببخشد اما این تمهیدات به دلیل نداشتن ساختاری موجه، الصاق بی‌پنداری به قامت فیلم محسوب شده است. در نگاهی درون‌گرا به مولفه‌های سینمایی اثر یا تحلیلی جامعه‌شناختی به آن می‌توان از بیگانگی فیلم «قصه‌ها» در رسیدن به مرز هوشمند روایت‌پردازی رسید. به عبارت دیگر فیلم برخلاف نام خود نمی‌تواند به شاکله قصه‌ای هدفمند دست یابد و دچار چندگانگی در بیان می‌شود. 7 روایت کوتاه به زندگی شخصیت‌هایی که نه در این فیلم بلکه در آثار مختلف سال‌های طولانی فیلمساز شکل یافته‌اند و حالا همچون احضار ارواحی گمگشته به دنیای قصه‌ای ورود یافته‌اند که قادر به جان‌بخشی کاراکترها نیست و نمی‌تواند به نشانه‌های اصیلی از روایتی متکی به خود دست یابد. پرواضح است که می‌توان در آثاری سینمایی به خلق روایت‌هایی برگشت‌یافته از گذشته یا گسیل‌یافته به آینده دست زد و ترکیب‌هایی موازی از این رهیافت را به حرکتی هویت‌مند از بیان خواسته‌ای مشخص رساند اما در فیلم «قصه‌ها» تنها چیزی که برای سازنده مهم بوده، ردیف کردن انواع معضلات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی به بهانه آینه‌وار بودن اثر در مواجهه با شرایط است! روایتی عصبی که همچون پرخاشگویی در برابر رخدادهای متعدد قلمداد شده و دور از ادعایی مبنی بر نمایش بحران شخصیت‌هایی متزلزل بر صحنه است. از این رو همچون دیالوگ‌های این فیلم که خود الهام‌یافته از عنوان فیلمی مستند از همین کارگردان است، باید این پرسش را مطرح کرد که «این فیلم‌ها رو به کی نشون می‌دین؟» و چگونه می‌توان با برچسب قصه‌گویی از غصه‌ها، روایتی مغشوش را به نام سینما رهسپار تماشا کرد؟ اپیزودهایی بی‌هویت از به هم دوختن فیلم‌های سابق کارگردان که تنها باید با حس و حال و حواسی چندساله به تماشایش نشست، همانطور که کارگردان نیز خود بیان داشته که در ابتدا برای 7 فیلم کوتاه مجوز گرفته سپس آنها را به هم رسانده است!

البته ایده اینکه کاراکترهای آثار مختلف یک فیلمساز در فضایی واحد به هم برسند، نکته‌ای قابل توجه بوده و می‌تواند منتهی به بلوغ نویسنده در هم‌آوایی یک ارکستر جمعی از نگره فیلمساز شود اما اگر این پرسوناژها بدون هدایت‌گری لازم، همگی در جهانی جدید رها شوند و هریک سازی جداگانه برای خود بنوازند، در نهایت همچون موتیفی به شمار خواهند رفت که قابلیت تبدیل به تم واحدی ندارند. از این لحاظ و در رویکردی نمودگرایانه، پیام درونی یک اثر باید بر کل پیکره آن سیطره یابد، امری که قصه‌های روایت‌شده توسط رخشان بنی‌اعتماد فاقد آن است.

در این قصه انزجارطلبانه، گویی همه آدم‌ها در کائناتی بی‌حد و مرز باید با غصه‌ای مقدرشده همراه باشند و کج‌فهمی متولیان را همچون پرونده‌ای در دست با خود همراه کنند! «قصه‌ها» فاقد درونمایه‌ای مشخص است، یعنی رشته‌ای از سرنوشت شخصیت‌ها شکل نیافته و موقعیت کاراکترها به هم پیوند نیافته است و از این رو نمی‌توان به جهان هستی این فیلم نزدیک شد. به طور نمونه، بیگانگی سکانس‌هایی مانند طرح توطئه دختر و پسری در واگن قطار شهری کاملا بی‌مقدمه صورت یافته و فاقد پایه‌ای منسجم در سازه‌ای روایی است. فیلم «قصه‌ها» همچون روایتی پریشان‌گوی از مصائب مختلفی همچون بیکاری، فشار اقتصادی، اعتیاد و ناهنجاری‌های اجتماعی است که به قالبی دراماتیک از سیر رخدادهایی به هم متصل در نمی‌آید و نتیجه حاصله، تصاویری گزارشی و دیالوگ‌هایی تصنعی است که نمونه‌ای از این پرگویی افسارگسیخته را می‌توان در سکانس داخلی خودروی حامد (پیمان معادی) و در برقراری دیالوگ‌های شکل‌گرفته میان وی و سارا (باران کوثری) دید. از طرفی به لحاظ جنبه ساختاری، «قصه‌ها» را می‌توان شمایلی تاثیریافته از جنبش‌های سینمایی هم دانست، بدین لحاظ پرداخت فیلمساز به نهادهای اجتماعی مانند بهزیستی می‌تواند گرته‌برداری از فضای فیلم‌های «آزاد»ی باشد که در سینمای مستند انگلستان در دهه 50 میلادی عیان شد و در آن سعی بر نمایش بدون رتوش اتفاقات و خارج از هرگونه پیش‌زمینه‌ دراماتیک بود.

 همچنین پیکری از سبک مستندگرای بی‌واسطه دهه 60 آمریکا نیز در فیلم به چشم می‌خورد، شکلی از روایت دوربینی که تنها نقش ناظری بیرونی را در ثبت وقایع دارد و این نوع رویه را می‌توان در دوربین مستندساز فیلم قصه‌ها با بازی حبیب رضایی مشاهده کرد. با این همه فیلم قصه‌ها با وجود ادعایی که در بازتاب معضلات قشر محروم جامعه دارد، توانی از تحلیل همنشینی رخدادها را نداشته و نمی‌تواند به جست‌وجوی الگویی پنهان از تقابل‌های نشسته در متن و معنا دست یابد.


منبع: وطن امروز