به گزارش مشرق، سرخوردگيهاي سياسي اگر با تحليلي فراگير و همهجانبه همراه نباشند اغلب موجب آن ميشوند كه هنرمندان وقتي ميخواهند اين سرخوردگيها را مجالي كنند براي خلق درام به سطحيترين و كليشهايترين نماها بسنده كرده تيزرهاي انتخاباتي فيلم را به سرانجام ميرسانند. يكي از دلايل آن كه در كشورمان هيچ گاه يك درام سياسي همهجانبه را نديدهايم همين سرخوردگيهاست.
اغلب سينماگراني كه به ژانر سياسي روي ميآورند بدون آن كه استقلال نظر خود را در داستانپردازي رعايت كنند اسير علاقهمنديهاي سياسي خود به يك جناح خاص يا تنفر از جناحي ديگر ميشوند و همين ميشود كه محصول دستشان نيز به غذايي شبيه ميشود كه كنسرو شده و نهايتاً شش ماه تاريخ مصرف دارد.
گزيده شدن از حفره «اخراجيها3»
اگر كسي «اخراجيها3» مسعود ده نمكي را اثري سياسي نميپندارد و آن را در حد يك كمدي سطحي ارزيابي ميكند دقيقاً به دليل همين يكجانبهنگري در تصويرسازي است. دهنمكي به دليل تعلق خاطر به يك جناح خاص سياسي اغلب سعي دارد اين جناح را در اثر خود برجسته كند و جناح مقابل را نوكيسه و تجملگرا معرفي كند. دقيقاً از همين حفره است كه رخشان بنياعتماد و «قصهها»يش نيز گزيده شدهاند. بنياعتماد سرخوردگيهاي سياسي برآمده از عدم رأي آوردن كانديداي محبوبش در انتخابات دهم و البته نفرتش از رقيب پيروز را عاملي كرده براي خلق درامي اپيزوديكال كه داستان آدمهاي فيلمهاي سابقش را روايت ميكند.
جامعهاي كه همه چيزش منحط است
مركز وقوع اين داستان جامعهاي است كه رئيسجمهور آن محمود احمدينژاد است و دقيقاً در اين جامعه است كه همه چيز در منحطترين وضعيت خود به سر ميبرد؛ طبقه آسيبپذير اجتماع وضعيت بدي را تجربه ميكنند، طبقه متوسط در حال سر و كله زدن با بوروكراسي فراگير دولتي است و طبقه كارگر نيز به جرم احقاق حق سركوب ميشود. در «قصهها» هيچ شخصيتي وجود ندارد كه ولو به طور نسبي اوضاع خوبي را تجربه كند. حتي عشق دو جوان به يكديگر به خاطر ابتلاي يكي از اين دو به بيماري مهلك ايدز كه احتمالاً نتيجه سياستهاي وزير بهداشت احمدي نژاد بوده(!) سرانجامي جز نيستي ندارد.
اي كاش انصاف وجود داشت
شايد اگر رخشان بنياعتماد «قصهها» را با قدري انصاف ميساخت و حداقل تصويرسازي يكي از شخصيتهايش را به طبقهاي ميداد كه به احمدينژاد رأي دادند و او را رئيسجمهور كردند مطمئناً نه اين همه جنجال بر سر توقيف و رفع توقيف آن بهوجود ميآمد نه كسي فيلمش را سياهنمايانه قلمداد ميكرد. بنياعتماد اما بيتوجه به اين واقعنگري فقط و فقط آنچه حزب سياسي حامياش از وي ميخواهند را تصوير ميكند و چون در مرام اين حزب، زير سؤال بردن احمدينژاد است كه ارزش دارد پس كل فيلم بايد پر شود با طعنههاي گاه و بيگاه به وضعيتي كه سياستهاي اين رئيسجمهور براي جامعه به وجود آورده است.
آيا فرار دختران هم در دولت قبل باب شد؟
در اينكه احمدينژاد هم به مانند تمامي رؤساي جمهور اين مملكت ايرادات خاص خود را داشت شكي نيست و البته به آنها كه ايرادات وي را نقد ميكنند نيز بايد آفرين گفت اما اينكه تمامي بدبختيهاي مملكت از سرنوشت يك دختر فراري گرفته تا بدبياريهاي يك كارگر فصلي را به سياستهاي فقط يك رئيسجمهور نسبت دهيم منطقي نيست.
ساختاري جذاب اما تلف شده
«قصهها» ساختار متفاوتي دارد و اتفاقاً ايده اصلي آن كه دنبال كردن آدمهاي فيلمهاي سابق است به شدت هم جالب به نظر ميرسد اما مشكل آن است كه هدف اصلي از اين فيلم نه دنبال كردن سرنوشت واقعي آدمهاي داستانهاي سابق بنياعتماد كه بيشتر براي خالي كردن بغض فيلمساز نسبت به شخصيتي بوده كه مطلوب ايشان نبوده اما به هر حال دو دوره رئيسجمهور شده است. اين كارگردان تا ميتواند عليه سياستهايي كه عامل بدبختي شخصيتهاي فيلمش شدهاند شعار ميدهد و كليشهپردازي ميكند و هيچگاه حتي تصور نميكند دارد همان راهي را ميرود كه پيش از او مسعود دهنمكي هم آن را پيموده. دهنمكي نيز در آثارش تا ميتواند عليه سياستهاي كارگزارانيها و اصلاحطلبان شعار ميدهد بدون اينكه به آن جامعه آماري احترام بگذارد كه اسباب حضور رؤساي جمهوري از كارگزاران و اصلاحات در جامعه را فراهم كردهاند.
اين فيلم ماندگار نخواهد بود
بنياعتماد هم همين راه را ميرود با اين تفاوت كه در «قصهها»يش به آدمهايي توجه نميكند كه حتي تا آخرين ساعات حضور احمدي نژاد در خيابان پاستور هم عاشقانه وي را ميستودند. همين است كه «قصهها» را به اثري نه چندان مطلوب براي مخاطب عام و صرفاً محصولي مطلوب علاقهمندان يك گروه سياسي خاص بدل ميكند. دهنمكي ابايي ندارد از اينكه بگويد مانيفست سياسي خاص خود را در آثارش دنبال ميكند و اصلاً هم روشنفكر نيست اما بنياعتماد خود را متعلق به اردوگاه روشنفكران ميداند و چنين گافي ميدهد. در اين بين بيشتر از دهنمكي اين بنياعتماد است كه ضرر ميكند. كافيست دو سال صبر كنيد تا متوجه شويد كه در نظرسنجيهاي ميداني جايگاه «قصهها» كجاست و جايگاه «نرگس» كجا؟!
منبع : روزنامه جوان
اغلب سينماگراني كه به ژانر سياسي روي ميآورند بدون آن كه استقلال نظر خود را در داستانپردازي رعايت كنند اسير علاقهمنديهاي سياسي خود به يك جناح خاص يا تنفر از جناحي ديگر ميشوند و همين ميشود كه محصول دستشان نيز به غذايي شبيه ميشود كه كنسرو شده و نهايتاً شش ماه تاريخ مصرف دارد.
گزيده شدن از حفره «اخراجيها3»
اگر كسي «اخراجيها3» مسعود ده نمكي را اثري سياسي نميپندارد و آن را در حد يك كمدي سطحي ارزيابي ميكند دقيقاً به دليل همين يكجانبهنگري در تصويرسازي است. دهنمكي به دليل تعلق خاطر به يك جناح خاص سياسي اغلب سعي دارد اين جناح را در اثر خود برجسته كند و جناح مقابل را نوكيسه و تجملگرا معرفي كند. دقيقاً از همين حفره است كه رخشان بنياعتماد و «قصهها»يش نيز گزيده شدهاند. بنياعتماد سرخوردگيهاي سياسي برآمده از عدم رأي آوردن كانديداي محبوبش در انتخابات دهم و البته نفرتش از رقيب پيروز را عاملي كرده براي خلق درامي اپيزوديكال كه داستان آدمهاي فيلمهاي سابقش را روايت ميكند.
جامعهاي كه همه چيزش منحط است
مركز وقوع اين داستان جامعهاي است كه رئيسجمهور آن محمود احمدينژاد است و دقيقاً در اين جامعه است كه همه چيز در منحطترين وضعيت خود به سر ميبرد؛ طبقه آسيبپذير اجتماع وضعيت بدي را تجربه ميكنند، طبقه متوسط در حال سر و كله زدن با بوروكراسي فراگير دولتي است و طبقه كارگر نيز به جرم احقاق حق سركوب ميشود. در «قصهها» هيچ شخصيتي وجود ندارد كه ولو به طور نسبي اوضاع خوبي را تجربه كند. حتي عشق دو جوان به يكديگر به خاطر ابتلاي يكي از اين دو به بيماري مهلك ايدز كه احتمالاً نتيجه سياستهاي وزير بهداشت احمدي نژاد بوده(!) سرانجامي جز نيستي ندارد.
اي كاش انصاف وجود داشت
شايد اگر رخشان بنياعتماد «قصهها» را با قدري انصاف ميساخت و حداقل تصويرسازي يكي از شخصيتهايش را به طبقهاي ميداد كه به احمدينژاد رأي دادند و او را رئيسجمهور كردند مطمئناً نه اين همه جنجال بر سر توقيف و رفع توقيف آن بهوجود ميآمد نه كسي فيلمش را سياهنمايانه قلمداد ميكرد. بنياعتماد اما بيتوجه به اين واقعنگري فقط و فقط آنچه حزب سياسي حامياش از وي ميخواهند را تصوير ميكند و چون در مرام اين حزب، زير سؤال بردن احمدينژاد است كه ارزش دارد پس كل فيلم بايد پر شود با طعنههاي گاه و بيگاه به وضعيتي كه سياستهاي اين رئيسجمهور براي جامعه به وجود آورده است.
آيا فرار دختران هم در دولت قبل باب شد؟
در اينكه احمدينژاد هم به مانند تمامي رؤساي جمهور اين مملكت ايرادات خاص خود را داشت شكي نيست و البته به آنها كه ايرادات وي را نقد ميكنند نيز بايد آفرين گفت اما اينكه تمامي بدبختيهاي مملكت از سرنوشت يك دختر فراري گرفته تا بدبياريهاي يك كارگر فصلي را به سياستهاي فقط يك رئيسجمهور نسبت دهيم منطقي نيست.
ساختاري جذاب اما تلف شده
«قصهها» ساختار متفاوتي دارد و اتفاقاً ايده اصلي آن كه دنبال كردن آدمهاي فيلمهاي سابق است به شدت هم جالب به نظر ميرسد اما مشكل آن است كه هدف اصلي از اين فيلم نه دنبال كردن سرنوشت واقعي آدمهاي داستانهاي سابق بنياعتماد كه بيشتر براي خالي كردن بغض فيلمساز نسبت به شخصيتي بوده كه مطلوب ايشان نبوده اما به هر حال دو دوره رئيسجمهور شده است. اين كارگردان تا ميتواند عليه سياستهايي كه عامل بدبختي شخصيتهاي فيلمش شدهاند شعار ميدهد و كليشهپردازي ميكند و هيچگاه حتي تصور نميكند دارد همان راهي را ميرود كه پيش از او مسعود دهنمكي هم آن را پيموده. دهنمكي نيز در آثارش تا ميتواند عليه سياستهاي كارگزارانيها و اصلاحطلبان شعار ميدهد بدون اينكه به آن جامعه آماري احترام بگذارد كه اسباب حضور رؤساي جمهوري از كارگزاران و اصلاحات در جامعه را فراهم كردهاند.
اين فيلم ماندگار نخواهد بود
بنياعتماد هم همين راه را ميرود با اين تفاوت كه در «قصهها»يش به آدمهايي توجه نميكند كه حتي تا آخرين ساعات حضور احمدي نژاد در خيابان پاستور هم عاشقانه وي را ميستودند. همين است كه «قصهها» را به اثري نه چندان مطلوب براي مخاطب عام و صرفاً محصولي مطلوب علاقهمندان يك گروه سياسي خاص بدل ميكند. دهنمكي ابايي ندارد از اينكه بگويد مانيفست سياسي خاص خود را در آثارش دنبال ميكند و اصلاً هم روشنفكر نيست اما بنياعتماد خود را متعلق به اردوگاه روشنفكران ميداند و چنين گافي ميدهد. در اين بين بيشتر از دهنمكي اين بنياعتماد است كه ضرر ميكند. كافيست دو سال صبر كنيد تا متوجه شويد كه در نظرسنجيهاي ميداني جايگاه «قصهها» كجاست و جايگاه «نرگس» كجا؟!
منبع : روزنامه جوان