به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ عالم فرهیخته و اندیشمند کهنسال، آیت الله محمد واعظ زاده خراسانی، از شاهدان آگاه تاریخ معاصر ایران به شمار میرود. وی در باب موضوعاتی فراوان و مهم از وقایع تاریخی، اطلاعاتی گران دارد که تا کنون دستمایه پژوهشگران برای تحلیلهای تاریخی ایشان قرار گرفته است. آنچه پیش روی دارید، گفت و شنود ما با وی در باب «کارنامه وحیات علمی وسیاسی آیت الله العظمی سید محمد هادی میلانی»است.
*جنابعالی از چه دورهای و چگونه با مرحوم آیتالله العظمی میلانی آشنا شدید؟ چه عواملی موجبات این آشنایی را فراهم آورد؟
مقدمتا و در پاسخ به جنابعالی، باید عرض کنم که یکی از برجستگیهای مرحوم آیتالله میلانی این بود که هم خاندان پدری و هم خاندان مادری ایشان، از بزرگان و علمای بزرگ نجف بودند. ایشان در نجف تحصیل کردند و اساتید برجستهای داشتند، از جمله آیتالله میرزا حسین نائینی و دیگر مرحوم آیتالله شیخ محمدحسین اصفهانی معروف به کمپانی که هر یک در درس اصول مبانی خاصی داشتند.
بنده در جوانی، در فاصله سالهای 1318 تا 1321، به مدت سه سال و نیم در عراق بودم و در آنجا با ایشان و دو استاد شاخص ایشان آقا ضیا عراقی و شیخ محمدحسین اصفهانی آشنا شدم. مرحوم آقا ضیاء، شاگرد مرحوم آخوند خراسانی بود و از مبانی آخوند دفاع میکرد و حوزه درسش هم در مسجد شیخ طوسی خیلی مفصل بود. شیخ محمدحسین اصفهانی از شاگردان مرحوم آخوند بود، اما در فلسفه تبحر و تخصص خاصی داشت و بسیاری از مباحث فلسفه را وارد اصول کرد. گفته میشد که مرحوم آقای میلانی 25 سال در درس مرحوم نائینی شرکت داشته و هیچکس به اندازه ایشان به مطالب مرحوم نائینی تسلط نداشته است. پس از ماجرای مسجد گوهرشاد که آیتالله حاجآقا حسین قمی به کربلا آمد و مرجعیتی پیدا کرد، برخی از شاگردان مرحوم نائینی نزد ایشان آمدند که از معروفترین و فاضلترین آنها مرحوم آقای میلانی بود.
*جایگاه ایشان در کربلا چگونه بود و از نظر علمی چقدر مقبولیت داشت؟
ایشان در کربلا درس خارج داشت و کسانی که شرکت میکردند، معتقد بودند که بسیار درس عمیقی است. پس از فوت آیتالله قمی، در میان شاگردان ایشان دو نفر شاخص بودند. یکی آیتالله میلانی و دیگری آیتالله میرزا مهدی شیرازی، اما گفته میشد آقای میلانی ملاتر است. ایشان حتی در حیات آقای قمی هم درس خارج داشت. بعدها شنیدم که آقای میلانی از کربلا به نجف رفت، اما نمیدانم در آنجا هم درس داشت یا نه؟ در همین دوره بود که ایشان سفری به مشهد آمد. من هنوز به قم نرفته بودم. ایشان در مسجد گوهرشاد درس میداد و دو سه نفر شاگرد هم داشت، اما شاید به خاطر درس آیتالله سید یونس اردبیلی چندان مورد توجه قرار نگرفت و بعد از مدتی از مشهد رفت. بنده روی سابقه آشنایی با ایشان، به منزلش که در بیرونی منزل مرحوم قمی در کنار تکیه تهرانیها بود میرفتم. در هر حال ایشان به عراق برگشت. این گذشت تا بعد از فوت مرحوم آیت الله بروجردی، عدهای از طلاب مشهد از آقای میلانی دعوت کردند و ایشان مجددا به ایران و مشهد برگشت و این بار مورد توجه زیادی قرار گرفت و به حوزه مشهد رونق داد. در آن موقع مرحوم آمیرزا مهدی اصفهانی و مرحوم آقازاده هم درسهای مهمی داشتند، ولی درس آقای میلانی هم خیلی مهم شد. ایشان مبانی استادش مرحوم نائینی را به تفصیل درس میدادکه درنوع خوب مطالب جالبی بودند.
*اشاره کردید آیتالله میلانی به حوزه مشهد رونق داد. کمی در این باره توضیح دهید؟
بله، بعد از قضیه مسجد گوهرشاد، حوزه مشهد عملاً از رونق افتاد و فقط دو سه مدرسه باز بودند و طلاب قدیمی به آنجاها میرفتند. ما جزو اولین طلابی بودیم که به مشهد برگشتیم. حدود 50، 60 نفری میشدیم. از عتبات آمده بودم و عده دیگری هم از اطراف آمدند.
*چه شد که مرجعیت ایشان به این شکل جا افتاد و مورد استقبال عمومی قرار گرفت؟
عرض کردم که پس از فوت آیتالله بروجردی، ایشان جزو یکی از چند نفری بود که به عنوان مرجع مطرح شدند. دو معرف قوی هم داشت. یکی علامه طباطبایی که رسماً اعلام کرد آیتالله میلانی اعلم است! مشهد هم که میآمد، در نماز جماعت به آیتالله میلانی اقتدا میکرد و دیگری علامه امینی که از نجف با ایشان آشنا بود. هر دوی این آقایان، سوابق علمی آیتالله میلانی را از نجف میشناختند. حتی بعد از فوت آیتالله بروجردی به آیتالله میلانی گفتند: به قم برود و رهبری امور سیاسی را به عهده بگیرد که ایشان قبول نکرد، ولی شنیدم که بعد از چند سال، به فکر افتاد که برود. در آن موقع نظیر ایشان در قم نبود.
مرجعیت آقای میلانی در مشهد، در درجه سوم و چهارم بود، چون کسانی که انقلابی بودند، به سراغ مرحوم امام خمینی میرفتند و کسانی هم که طرفدار فکر مرحوم نائینی بودند، به سراغ مرحوم آقای خوئی رفتند، ولی ایشان به عنوان یک عالم، مجتهد و مدرس برجسته مورد احترام همه بود.
*چه شد رابطه شما با آیتالله میلانی نزدیک و مستمر شد؟
وقتی ایشان به مشهد آمد به دو دلیل خیلی با ایشان انس گرفتم. یکی به خاطر سابقه طولانی ایشان و پدرم بود و دیگر اینکه به «کانون نشر حقایق اسلامی» میرفتم و گاهی در آنجا سخنرانی میکردم و با استاد محمدتقی شریعتی رابطه داشتم. ایشان هم با آقای میلانی رابطه داشت و آقای میلانی برخلاف همه روحانیون، از ایشان حمایت میکرد. در کانون سه شب پشت سر هم برای مرحوم آقای بروجردی فاتحه گذاشتیم و من هر شب سخنرانی میکردم. یکی از شبها آقای میلانی هم آمد و همین باعث شد ارتباط ما با ایشان بیشتر و نزدیکتر شود. بعدها من و چند تن دیگر از جمله آسید حسن نجفآبادی برای آقای میلانی جلسه استفتا تشکیل دادیم. مدتی هم به این جلسه میرفتیم و عملاً جزو اصحاب ایشان شده بودیم.
*همه ما می دانیم که آیت الله میلانی در آغاز نهضت، شدیدا از امام خمینی و اهداف ایشان حمایت می کرد. چه شد مواضع تند ایشان علیه رژیم کمکم افول کرد؟
البته من معتقدم که ایشان از ابتدا هم، مخالفت چندان شدیدی با شاه نداشت و مخالفتش چیزی در حد آقای شریعتمداری و سایر آقایان بود. تنها یک نفر با جدیت با شاه مخالفت میکرد و او هم مرحوم امام بود. اینکه میگویند ایشان مخالفت شدید میکرد، بیشتر مربوط به دوره آغاز نهضت است که البته چندان هم تداوم پیدا نکرد. البته خود دستگاه هم به این ذهنیت دامن می زد، چون میخواست برای امام رقیب درست کند. خاطرم هست که وقتی بعد از دستگیری امام، آیتالله میلانی به تهران رفت، بنده همراهش بودم. در آنجا هم ملایم صحبت میکرد و مثل امام تند و قاطع نبود. با این همه، اینهامطلقا به معنی ارتباط آقای میلانی با دستگاه نیست. نهضت امام هم که پیش آمد، آقای میلانی مواضع مخالف رژیم شاه گرفت دیگران هم با کمی شدت وضعف واردشدند، اما موقعی که رژیم شاه امام را دستگیر کرد، دو نفر دیگر را هم گرفتند: یکی آیتالله محلاتی از شیراز بود و دیگری آیتالله قمی از مشهد. دستگاه میخواست جا بیندازد نهضت سه رهبر دارد و هر سه تا هم دستگیر شدهاند! معتقدم دستگاه نهایت سعی خود را کرد که امام مرجعیت منحصر به فرد پیدا نکند، به همین دلیل هم این دوبزرگوار را با امام دستگیر کرد. در حالی که همه می دانستند این دو نفر مثل امام انقلابی نیستند. بعد هم که درجریان انقلاب، مرجعیت به امام منحصر شد، این آقایان عقب کشیدند!
*رابطه ایشان با روشنفکران چگونه بود؟
تا قبل از آمدن ایشان به مشهد کسی نبود که تیپ روشنفکر دور او جمع شود. آقای میلانی که آمد تیپ روشنفکر و مبارز را جذب کرد. یکی از دلایل پیشرفت آقای میلانی هم همین بود. یک روز هم اینها از مقر خودشان تا خانه آقای میلانی راهپیمایی عظیمی را انجام دادند. بیشترشان ملیون و شاگردان مرحوم محمدتقی شریعتی بودند. من هم در آن راهپیمایی شرکت کردم.
*موضوع ملاقات فرزند آیت الله میلانی با شاه، در افت محبوبیت ایشان تأثیر داشت.شماچه تحلیلی از زمینه ها وپیامدهای این رویداد دارید؟
همینطور است. یک عده میگفتند که آسید محمدعلی بدون اجازه پدر به ملاقات شاه رفته بود، ولی عدهای هم معتقدند او بیاذن پدر چنین کاری نمیکرد. البته اول که رسانهها این خبر را پخش کردند که خود آیتالله میلانی به ملاقات شاه رفته است! که بسیار باعث تعجب مردم شد، ولی بعد خبر را اصلاح کردند.
*چرا رابطه ایشان با ملیگراها به سردی گرایید؟
بعد از اینکه مرحوم امام در آغار مبارزه موفق شد، ملیگراها بیشتر به ایشان پیوستند و رابطهشان با آقای میلانی و اطرافیان ایشان کم شد. اعتراض ملیگراها هم این بود که ایشان چرا با نهضت امام همراهی نمیکند و اعلامیه نمیدهد. همانطور که اشاره کردم، صراحتی را که امام در مبارزه با شاه داشت، آقای میلانی نداشت. دیگران هم سکوت کرده بودند، ولی امام ادامه داد. طرفداران امام هم در قم و مشهد روی مرجعیت امام تکیه و با اینها مخالفت میکردند که چرا سکوت کردهاید؟به نظر من وجه غالب قضیه همین بود.
*چگونه از رحلت ایشان باخبر شدید؟
من در دوره بیماری ایشان در مصر بودم.از مصرکه برگشتم ، فهمیدم ایشان بیمار و در بیمارستان شاهینفر بستری است. قرار بود بروم که راه ندادند. شرایط ملاقات نداشتند.بعد هم که ایشان از دنیا رفت و در مشهد از پیکرشان تشییع مفصلی کردند. رحمت الله علیه.
*جنابعالی از چه دورهای و چگونه با مرحوم آیتالله العظمی میلانی آشنا شدید؟ چه عواملی موجبات این آشنایی را فراهم آورد؟
مقدمتا و در پاسخ به جنابعالی، باید عرض کنم که یکی از برجستگیهای مرحوم آیتالله میلانی این بود که هم خاندان پدری و هم خاندان مادری ایشان، از بزرگان و علمای بزرگ نجف بودند. ایشان در نجف تحصیل کردند و اساتید برجستهای داشتند، از جمله آیتالله میرزا حسین نائینی و دیگر مرحوم آیتالله شیخ محمدحسین اصفهانی معروف به کمپانی که هر یک در درس اصول مبانی خاصی داشتند.
بنده در جوانی، در فاصله سالهای 1318 تا 1321، به مدت سه سال و نیم در عراق بودم و در آنجا با ایشان و دو استاد شاخص ایشان آقا ضیا عراقی و شیخ محمدحسین اصفهانی آشنا شدم. مرحوم آقا ضیاء، شاگرد مرحوم آخوند خراسانی بود و از مبانی آخوند دفاع میکرد و حوزه درسش هم در مسجد شیخ طوسی خیلی مفصل بود. شیخ محمدحسین اصفهانی از شاگردان مرحوم آخوند بود، اما در فلسفه تبحر و تخصص خاصی داشت و بسیاری از مباحث فلسفه را وارد اصول کرد. گفته میشد که مرحوم آقای میلانی 25 سال در درس مرحوم نائینی شرکت داشته و هیچکس به اندازه ایشان به مطالب مرحوم نائینی تسلط نداشته است. پس از ماجرای مسجد گوهرشاد که آیتالله حاجآقا حسین قمی به کربلا آمد و مرجعیتی پیدا کرد، برخی از شاگردان مرحوم نائینی نزد ایشان آمدند که از معروفترین و فاضلترین آنها مرحوم آقای میلانی بود.
*جایگاه ایشان در کربلا چگونه بود و از نظر علمی چقدر مقبولیت داشت؟
ایشان در کربلا درس خارج داشت و کسانی که شرکت میکردند، معتقد بودند که بسیار درس عمیقی است. پس از فوت آیتالله قمی، در میان شاگردان ایشان دو نفر شاخص بودند. یکی آیتالله میلانی و دیگری آیتالله میرزا مهدی شیرازی، اما گفته میشد آقای میلانی ملاتر است. ایشان حتی در حیات آقای قمی هم درس خارج داشت. بعدها شنیدم که آقای میلانی از کربلا به نجف رفت، اما نمیدانم در آنجا هم درس داشت یا نه؟ در همین دوره بود که ایشان سفری به مشهد آمد. من هنوز به قم نرفته بودم. ایشان در مسجد گوهرشاد درس میداد و دو سه نفر شاگرد هم داشت، اما شاید به خاطر درس آیتالله سید یونس اردبیلی چندان مورد توجه قرار نگرفت و بعد از مدتی از مشهد رفت. بنده روی سابقه آشنایی با ایشان، به منزلش که در بیرونی منزل مرحوم قمی در کنار تکیه تهرانیها بود میرفتم. در هر حال ایشان به عراق برگشت. این گذشت تا بعد از فوت مرحوم آیت الله بروجردی، عدهای از طلاب مشهد از آقای میلانی دعوت کردند و ایشان مجددا به ایران و مشهد برگشت و این بار مورد توجه زیادی قرار گرفت و به حوزه مشهد رونق داد. در آن موقع مرحوم آمیرزا مهدی اصفهانی و مرحوم آقازاده هم درسهای مهمی داشتند، ولی درس آقای میلانی هم خیلی مهم شد. ایشان مبانی استادش مرحوم نائینی را به تفصیل درس میدادکه درنوع خوب مطالب جالبی بودند.
*اشاره کردید آیتالله میلانی به حوزه مشهد رونق داد. کمی در این باره توضیح دهید؟
بله، بعد از قضیه مسجد گوهرشاد، حوزه مشهد عملاً از رونق افتاد و فقط دو سه مدرسه باز بودند و طلاب قدیمی به آنجاها میرفتند. ما جزو اولین طلابی بودیم که به مشهد برگشتیم. حدود 50، 60 نفری میشدیم. از عتبات آمده بودم و عده دیگری هم از اطراف آمدند.
*چه شد که مرجعیت ایشان به این شکل جا افتاد و مورد استقبال عمومی قرار گرفت؟
عرض کردم که پس از فوت آیتالله بروجردی، ایشان جزو یکی از چند نفری بود که به عنوان مرجع مطرح شدند. دو معرف قوی هم داشت. یکی علامه طباطبایی که رسماً اعلام کرد آیتالله میلانی اعلم است! مشهد هم که میآمد، در نماز جماعت به آیتالله میلانی اقتدا میکرد و دیگری علامه امینی که از نجف با ایشان آشنا بود. هر دوی این آقایان، سوابق علمی آیتالله میلانی را از نجف میشناختند. حتی بعد از فوت آیتالله بروجردی به آیتالله میلانی گفتند: به قم برود و رهبری امور سیاسی را به عهده بگیرد که ایشان قبول نکرد، ولی شنیدم که بعد از چند سال، به فکر افتاد که برود. در آن موقع نظیر ایشان در قم نبود.
مرجعیت آقای میلانی در مشهد، در درجه سوم و چهارم بود، چون کسانی که انقلابی بودند، به سراغ مرحوم امام خمینی میرفتند و کسانی هم که طرفدار فکر مرحوم نائینی بودند، به سراغ مرحوم آقای خوئی رفتند، ولی ایشان به عنوان یک عالم، مجتهد و مدرس برجسته مورد احترام همه بود.
*چه شد رابطه شما با آیتالله میلانی نزدیک و مستمر شد؟
وقتی ایشان به مشهد آمد به دو دلیل خیلی با ایشان انس گرفتم. یکی به خاطر سابقه طولانی ایشان و پدرم بود و دیگر اینکه به «کانون نشر حقایق اسلامی» میرفتم و گاهی در آنجا سخنرانی میکردم و با استاد محمدتقی شریعتی رابطه داشتم. ایشان هم با آقای میلانی رابطه داشت و آقای میلانی برخلاف همه روحانیون، از ایشان حمایت میکرد. در کانون سه شب پشت سر هم برای مرحوم آقای بروجردی فاتحه گذاشتیم و من هر شب سخنرانی میکردم. یکی از شبها آقای میلانی هم آمد و همین باعث شد ارتباط ما با ایشان بیشتر و نزدیکتر شود. بعدها من و چند تن دیگر از جمله آسید حسن نجفآبادی برای آقای میلانی جلسه استفتا تشکیل دادیم. مدتی هم به این جلسه میرفتیم و عملاً جزو اصحاب ایشان شده بودیم.
*همه ما می دانیم که آیت الله میلانی در آغاز نهضت، شدیدا از امام خمینی و اهداف ایشان حمایت می کرد. چه شد مواضع تند ایشان علیه رژیم کمکم افول کرد؟
البته من معتقدم که ایشان از ابتدا هم، مخالفت چندان شدیدی با شاه نداشت و مخالفتش چیزی در حد آقای شریعتمداری و سایر آقایان بود. تنها یک نفر با جدیت با شاه مخالفت میکرد و او هم مرحوم امام بود. اینکه میگویند ایشان مخالفت شدید میکرد، بیشتر مربوط به دوره آغاز نهضت است که البته چندان هم تداوم پیدا نکرد. البته خود دستگاه هم به این ذهنیت دامن می زد، چون میخواست برای امام رقیب درست کند. خاطرم هست که وقتی بعد از دستگیری امام، آیتالله میلانی به تهران رفت، بنده همراهش بودم. در آنجا هم ملایم صحبت میکرد و مثل امام تند و قاطع نبود. با این همه، اینهامطلقا به معنی ارتباط آقای میلانی با دستگاه نیست. نهضت امام هم که پیش آمد، آقای میلانی مواضع مخالف رژیم شاه گرفت دیگران هم با کمی شدت وضعف واردشدند، اما موقعی که رژیم شاه امام را دستگیر کرد، دو نفر دیگر را هم گرفتند: یکی آیتالله محلاتی از شیراز بود و دیگری آیتالله قمی از مشهد. دستگاه میخواست جا بیندازد نهضت سه رهبر دارد و هر سه تا هم دستگیر شدهاند! معتقدم دستگاه نهایت سعی خود را کرد که امام مرجعیت منحصر به فرد پیدا نکند، به همین دلیل هم این دوبزرگوار را با امام دستگیر کرد. در حالی که همه می دانستند این دو نفر مثل امام انقلابی نیستند. بعد هم که درجریان انقلاب، مرجعیت به امام منحصر شد، این آقایان عقب کشیدند!
*رابطه ایشان با روشنفکران چگونه بود؟
تا قبل از آمدن ایشان به مشهد کسی نبود که تیپ روشنفکر دور او جمع شود. آقای میلانی که آمد تیپ روشنفکر و مبارز را جذب کرد. یکی از دلایل پیشرفت آقای میلانی هم همین بود. یک روز هم اینها از مقر خودشان تا خانه آقای میلانی راهپیمایی عظیمی را انجام دادند. بیشترشان ملیون و شاگردان مرحوم محمدتقی شریعتی بودند. من هم در آن راهپیمایی شرکت کردم.
*موضوع ملاقات فرزند آیت الله میلانی با شاه، در افت محبوبیت ایشان تأثیر داشت.شماچه تحلیلی از زمینه ها وپیامدهای این رویداد دارید؟
همینطور است. یک عده میگفتند که آسید محمدعلی بدون اجازه پدر به ملاقات شاه رفته بود، ولی عدهای هم معتقدند او بیاذن پدر چنین کاری نمیکرد. البته اول که رسانهها این خبر را پخش کردند که خود آیتالله میلانی به ملاقات شاه رفته است! که بسیار باعث تعجب مردم شد، ولی بعد خبر را اصلاح کردند.
*چرا رابطه ایشان با ملیگراها به سردی گرایید؟
بعد از اینکه مرحوم امام در آغار مبارزه موفق شد، ملیگراها بیشتر به ایشان پیوستند و رابطهشان با آقای میلانی و اطرافیان ایشان کم شد. اعتراض ملیگراها هم این بود که ایشان چرا با نهضت امام همراهی نمیکند و اعلامیه نمیدهد. همانطور که اشاره کردم، صراحتی را که امام در مبارزه با شاه داشت، آقای میلانی نداشت. دیگران هم سکوت کرده بودند، ولی امام ادامه داد. طرفداران امام هم در قم و مشهد روی مرجعیت امام تکیه و با اینها مخالفت میکردند که چرا سکوت کردهاید؟به نظر من وجه غالب قضیه همین بود.
*چگونه از رحلت ایشان باخبر شدید؟
من در دوره بیماری ایشان در مصر بودم.از مصرکه برگشتم ، فهمیدم ایشان بیمار و در بیمارستان شاهینفر بستری است. قرار بود بروم که راه ندادند. شرایط ملاقات نداشتند.بعد هم که ایشان از دنیا رفت و در مشهد از پیکرشان تشییع مفصلی کردند. رحمت الله علیه.