به گزارش مشرق، رهبر معظم انقلاب اسلامی در سالگرد ارتحال حضرت امام (ره) به موضوع استقلال بهعنوان یکی از اصول شاکلهی اندیشهی امام (ره) اشاره کردند و فرمودند: «یکی دیگر از نقاط اصلی و خطوط اصلی تفکر امام، مسئلهی استقلال کشور، رد سلطهپذیری [است]؛ استقلال یعنی آزادی در مقیاس یک ملت؛ این معنای استقلال است. اینکه بعضی در زبان یا در شعار دنبال آزادیهای فردی باشند، اما علیه استقلال کشور حرف بزنند، این یک تناقض است. چطور ممکن است آزادی فردیِ اشخاص محترم باشد، اما آزادی یک ملت، آزادی در مقیاس یک کشور، در مقابل تحریمهای مخالفان و بیگانگان، محترم نباشد!
این اصلاً قابل فهم نیست، قابل قبول نیست. متأسفانه کسانی هستند که تئوریسازی میکنند برای نفی استقلال کشور، استقلال را گاهی به انزوا معنا میکنند، گاهی به این عنوان که امروز استقلال کشورها یک ارزش بهحساب نمیآید، قلمزنی میکنند و حرف میزنند. این حرفها هم در بین جامعه پخش میشود. کسانی اینجوری حرکت میکنند. این یک غلط بزرگ، یک خطای بسیار مهم و خطرناک است. امام معتقد به استقلال کشور بود، معتقد به رد سلطهی [بر] کشور بود. دشمن ما در طول این سالها، بسیاری از فعالیتهایی که علیه کشور ما و ملت ما کرده است برای این بود که خدشهی در استقلال بهوجود بیاورد؛ چه با تحریم، چه با تهدید، اینها استقلال را هدف گرفتهاند. باید همه هوشیار باشند، بدانند که هدفهای دشمن چیست.»
در این نوشتار خواهیم کوشید نگاهی گذرا داشته باشیم بر تفکری که به دنبال تئوریزه کردن تفکر وابستگی و نفی استقلال در پوشش توسعه است.
حلقهی نیاوران و تئوریپردازی توسعهی وابسته
میدانیم که استقلال یکی از شعارهای اساسی انقلاب اسلامی بوده که ریشه در آموزههای دینی و اسلامی داشته و در جمهوری اسلامی ایران نیز به یکی از اصول تغییرناپذیر تبدیل شده است. به تعبیر امام راحل (ره)، «ما خواهان استقلال هستیم و روابط خود را با جهان غرب بر این اساس پیریزی مینماییم. ما میخواهیم ملت ایران غربزده نباشد و برپایههای ملی و مذهبی خویش بهسوی ترقی و تمدن گام بردارد.»[1]
در این دو دههی گذشته، جریانی در محافل علمی و البته بعضی از نهادهای رسمی کشور نضج یافته است که راهبرد «توسعهیافتگی» را در دل وابستگی تجویز میکند. بدین معنا که منشأ توسعه را جهان غرب دانسته و با اصرار بر توسعهی برونزا، آن را در مدل «تعاملگرایی» پیشنهاد میدهد. در نگاه این جریان، هدف کلان نظام باید توسعهیافتگی بهمعنای رایج و متعارف غربی آن باشد و با توجه به برتری سرمایهای و فناورانهی غرب، ناچار به تعامل با غرب و پذیرش منویات آن در حوزهی مسائل بینالمللی، منطقهای و حتی داخلی کشورمان باشیم.
این تفکر عمدتاً در دو دههی گذشته در میان بخشهای رسمی کشور در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام ارائه و تثبیت گردیده است و افرادی همچون دکتر محمود سریعالقلم (که اکنون نیز قرابتهای فکری آشکاری با برخی مسئولان اجرایی دارد) بهشدت مدافع آن هستند.
اکنون آنچه قابل تأمل است، رویکرد این جریان به مقولهی استقلال بهعنوان یکی از مهمترین شعارها و آرمانهای انقلاب اسلامی است.
سریعالقلم (بهعنوان یکی از افراد محوری حلقهی نیاوران) معتقد است که چنین لغتی دیگر کاربرد ندارد. او در یکی از مقالات خود تصریح میکند: «ما در دنیا لفظ، مفهوم و تعبیری به نام استقلال اصلاً نداریم. استقلال تعبیری است که در دههی 1950 میلادی کشورهای آفریقایی برای دورهی استعمارزدایی استفاده میکردند. مفهومی بود که مؤثر افتاد و در کسب حاکمیت ملی برای ایران در دوران پس از انقلاب اسلامی مفید بود، اما امروز لغت استقلال کاربرد ندارد.»[2]
در نگاه حلقهی نیاوران، هدف کلان نظام باید توسعهیافتگی بهمعنای رایج و متعارف غربی آن باشد و با توجه به برتری سرمایهای و فناورانهی غرب، ناچار به تعامل با غرب و پذیرش منویات آن در حوزهی مسائل بینالمللی، منطقهای و حتی داخلی کشورمان باشیم.
حلقهی فکری نیاوران معتقد بهنوعی توسعهی وابسته است که در یک فرایند بهاصطلاح بینالمللی (که تحت مدیریت و سلطهی غرب است) شکل میگیرد. سریعالقلم در جای دیگر چنین مینگارد: «مفهوم استقلال از مفاهیم ضداستعماری دهههای پنجاه و شصت میلادی کشورهای آفریقایی بود. ازآنجاکه این کشورها در دوران استعمار تجربیات بسیار تلخی را پشت سر گذاشته بودند، قطع هرگونه ارتباط با دنیای استعمارگر را مبنای مبارزه و کسب مجدد هویت ملی قرار داده بودند. مفهوم استقلال در سه دههی اخیر، معنای سنتی خود را از دست داده و کشورها عموماً بهدنبال اختلاط و همکاری و وابستگیهای متقابل هستند. امروزه حتی ژاپن و آلمان و آمریکا که نزدیک به 60 درصد از تولید جهانی را در اختیار دارند، مستقل نیستند و بهشدت به یکدیگر وابستهاند. در عین حال، کشورها بهدنبال حفظ حاکمیت ملی و تداوم تصمیمگیریهای کلان و ملی خود هستند.
مفهوم حاکمیت ملی مفهومی حقوقی است که دارای معنای سیاسی حق تصمیمگیری ملی میباشد. برداشت غلط و حفظ معنای چهل سال گذشته از استقلال، باعث شده است که ارتباطات فکری، سیاسی و اقتصادی کشور ما با خارج تحتالشعاع نوعی انزواطلبی درونی قرار گیرد و از تعامل و اختلاط معقول که فرایندی مؤید فراگیری متقابل است، پرهیز کنیم. کشور ما هماکنون دارای استقلال سیاسی است و خود تصمیم میگیرد و لزومی ندارد اندیشههای قدیمی را که امروزه دیگر معنایی ندارند، مبنای فرهنگ سیاسی خود در داخل و خارج قرار دهد.»[3]
اینگونه اظهارنظرهای استقلالستیز تنها محدود به شخصی همچون سریعالقلم نمیشود و حتی بخشی از کسانی را که مسئولیت رسمی و کلان نیز دارند، شامل میشود. محمود واعظی، وزیر کنونی ارتباطات و فناوری اطلاعات نیز که سالها معاون مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام بوده است، صراحتاً الگوی توسعهی مطلوب را در تضاد استقلالخواهی معرفی میکند. او حتی استقلالخواهی و خودکفایی را در ردیف انزواگرایی معرفی میکند: «بر این اساس، راهبردهای تحقق توسعه، از الگوهای گذشته که برپایهی مفاهیمی مانند خودکفایی، استقلال و انزوا استوار بودند، از نظر محتوایی فاصله گرفتهاند و به الگوی توسعهی برونگرا نزدیک میشوند که البته در این الگو، مفاهیم خودکفایی و استقلال بازتعریف شدهاند تا شاخص توسعهگرایی حاکم بر جهان کنونی براساس راهبرد تعاملی باشد؛ چراکه راهبرد انزواگرایی مانع از توسعه میشود. در این شرایط، هر برنامهی کلان توسعهی ملی برای دستیابی به موفقیت، نیازمند تعامل با جریانات اصلی نظام اقتصاد سیاسی بینالملل و استفاده از امکانات جهانی است؛ چراکه این الگوی توسعه مبتنی بر وابستگی متقابل است و یک ضرورت بهحساب میآید.»[4]
از منظر سریعالقلم، اصل استقلالخواهی دیگر کاربرد ندارد: «اصل چهارم، اصل استقلالخواهی است. در ایرانی علاقه شدیدی به استقلالخواهی وجود دارد. البته امروزه واژهی استقلال در متون علوم سیاسی و روابط بینالملل مطرح نیست. واژهی استقلال و استعمارزدایی از اصطلاحات دههی 1960 میلادی است. اکنون واژهی حاکمیت ملی مرسوم است. کشورها سعی میکنند براساس حاکمیت ملی خود تصمیم بگیرند که میخواهند چه کنند. یک تناقض بزرگ در کشور این است که از یکسو میخواهیم خودمان باشیم و از سوی دیگر، خواستار کار با دنیا هستیم و کیست که بتواند این مشکل را حل کند. کدام فرمول است که بتواند این مهم را انجام دهد. به نظر من، اکنون مسائل ایران در این گلوگاه اصلی گرفتار شده است. اگر با دنیا ارتباط برقرار شود، مشکل سلطه وجود دارد و اگر با دنیا ارتباط برقرار نشود، مشکل علم، تکنولوژی و جز اینها... چگونه میتوان حاکمیت و هویت ملی را حفظ کرد و در ضمن با دنیا مراوده داشت؟ چگونه باید از این جغرافیای مهم و منابع سوخت در اطراف به نفع کشور بهرهبرداری کنیم؟ گرچه تلاش میشود که مسائل داخل کشور از مسائل سیاست خارجی تفکیک گردد، ولی گروههای موجود در سیاست خارجی بهطور طبیعی به مسائل داخلی هم بازمیگردد.»[5]
اینچنین است که در ادبیات اینان، مفهوم استقلال با همهی ابعادش نفی میگردد. سریعالقلم، در کتابی که توسط مرکز تحقیقات استراتژیک با مقدمهی دکتر حسن روحانی منتشر گردیده است، چنین استقلال اقتصادی را نفی میکند: «در فرایندهای جهانی شدن، اصل بر اقتصاد است و بسیاری از تصمیمگیریها در مسائل اقتصادی متمرکز است و نکتهی مهمتر دوم اینکه اگر کشور میانپایه و درحالتوسعهای تصمیم گرفت در این فرایند وارد شود، باید بهدنبال استقلال اقتصادی نباشد، بلکه اقتصاد خود را در معرض تاروپود اقتصاد جهانی بهخصوص غرب قرار دهد.»[6]
وی همچنین ادامه میدهد: «ازآنجاکه ایران این آمادگی فکری و اداری را ندارد که در تصمیمگیریهای سیاسی با غرب شریک شود و یا همسو با آن عمل کند، طبعاً بهلحاظ اقتصادی نیز دچار تحریم شده و یا حداقل دسترسی به منابع و امکانات غربی نخواهد داشت.»[7]
محمود واعظی، وزیر کنونی ارتباطات و فناوری اطلاعات نیز که سالها معاون مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام بوده است، صراحتاً الگوی توسعهی مطلوب را در تضاد استقلالخواهی معرفی میکند. او حتی استقلالخواهی و خودکفایی را در ردیف انزواگرایی معرفی میکند.
او همچنین استقلال سیاسی را در تناقض با پیشرفت میداند: «جمهوری اسلامی با یک پارادوکس مهم روبهروست. از یک طرف میخواهد رشد و پیشرفت کند و از طرف دیگر، در پی حفظ استقلال سیاسی و همینطور عدالت در بیرون از مرزهای کشور است. در واقع، ریشهی پارادوکس در نوع نگاه به خود و نظام بینالمللی است.»[8]
نگاه برونزای توسعهگرای حاکم بر اعضای حلقهی فکری نیاوران، موجب میشود مسیر توسعهی ایران را آکنده از تعارضها با غرب ببیند و بنابراین تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی را مخالف رشد اقتصادی معرفی میکند. وی میگوید: «پارادوکس تقابل-تعامل با محیط بینالمللی، سیاستگذاریهای مختلفی را در پی خواهد داشت و بر مسائل اجتماعی، فرهنگی، هنری، آموزشی و اقتصادی اثرات مستقیمی برجای خواهد نهاد. جمهوری اسلامی میخواهد خصوصیسازی اقتصادی کند که به تعامل و هماهنگی و سازگاری با بانکهای خصوصی و شرکتهای چندملیتی و سرمایهی فناوری آنها نیاز دارد و درعینحال میخواهد با سیاست خارجی دولتهایی که این شرکتها از آنها برخاستهاند، تعارض داشته باشد. به عبارت دیگر، هم میخواهد از امکانات موجود جهانی بهرهبرداری کند و هم سیاست خارجی ایدئولوژیک داشته باشد و نظم موجود جهان و ساختار غربی-استکباری آن را زیر سؤال ببرد. جمهوری اسلامی میخواهد هم عضو گات و سازمان تجارت جهانی شود که قاعدهسازان روابط اقتصادی جهان هستند و تحتالشعاع منافع غرب و بهخصوص هفت کشور صنعتی هستند و درعینحال با همان هفت کشور صنعتی در تعارضات سیاسی و فلسفی، حالت تقابلی داشته باشد.»[9]
زیربنای چنین تفکری، عدم خودباوری و غیرممکن دانستن پیشرفت براساس ساخت اقتدار درونی است. به اعتقاد اینان، «مشکل از آنجا آغاز میشود که تحقق قدرت و توسعهیافتگی محتاج ابزاری است که نزد ایران نیست. طرز تفکر رایج در جمهوری اسلامی از ابتدای انقلاب، قدرت اقتصادی و فناورانهی غرب را نفی نکرده است، بلکه مقاصد سیاسی و مبانی فلسفی و فزونخواهی آن را نفی میکند. پاسخ غرب در مقابل جمهوری اسلامی ایران این بوده که غرب یک سیستم یکپارچه است و ایران نمیتواند با بخشی از آن ارتباط برقرار کند و با بخشی دیگر مبارزهی سیاسی و اعتقادی داشته باشد.»[10]
باید تأکید کرد که این تفکرات تنها در سطوح انتزاعی و نظری باقی نمانده و تأثیرات آشکار آن را میتوان در برخی مواضع و تصمیمگیریهای مسئولان اجرایی مشاهده کرد. بیجهت نیست که عیسی کلانتری، مشاور معاون اول رئیسجمهور، چندی پیش طی سخنانی در نشست کمیتهی اقتصادی بنیاد «امید ایرانیان» با ذکر یک خاطره، خودکفایی در کشاورزی را «مزخرفات» خواند: «همین الآن آقایان هنوز دارند دربارهی خودکفایی در محصولات کشاورزی صحبت میکنند. برای نوشتن برنامهی ششم دوباره موضوع خودکفایی را به میان کشیدند که من برگشتم به آقای نوبخت گفتم تو را به دین و ایمانت، بگو این مزخرفات را کنار بریزند.»[11]
فرجام سخن
موضوع تجویز وابستگی اختصاص به دورهی اخیر نداشته و عمری به درازای بیش از یک سده در ایران معاصر داشته است. از نخستین روزهای ورود تجدد (modernism) بخشی از شبهروشنفکران وابسته به کانونهای غربزده و ماسونی علناً و آشکار بر طبل وابستگی کوفتهاند و بهشدت از آن دفاع کردهاند. بااینحال پیروزی انقلاب اسلامی، پایانی بود بر تجویز وابستگی به نام ترقی و پیشرفت.
اکنون و پس از گذشته بیش از سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، علیرغم تلاشهای امام و امت برای نهادینهسازی استقلال همهجانبه در این مرزوبوم، هنوز هم هستند کسانی که به نام علم و ترقی و در قالب ادبیات جدید، همان مفاهیم کهنهی استعماری را عرضه میدارند. شوربختانهتر آنکه چنین محافلی تنها به برخی مدعیان روشنفکری محدود نشده و در برخی بخشهای حساس اجرایی کشور نیز رسوخ یافته است.*
پینوشتها
[1]. صحیفهی امام، ج4، ص160.
[2]. سریعالقلم، محمود، عقلانیت و آیندهی توسعهیافتگی ایران، ص288.
[3]. سریعالقلم، محمود، ثبات سیاسی و توسعهی سیاسی، مجلهی اطلاعات سیاسی-اقتصادی، مهر و آبان، ش145 و 146، ص10.
[4]. واعظی، محمود، کنفرانس ملی چشمانداز بیستساله و الزامات سیاست خارجی توسعهگرا، ص20.
[5]. سریعالقلم، محمود، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران: نقد نظری و طرح ائتلاف، مجلهی مجلس و راهبرد، پاییز 1381، ش35، ص65 تا 82.
[6]. سریعالقلم، محمود، ایران و جهانی شدن، چالشها و راهحلها، مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام، تیرماه 1384، ص106.
[7]. سریعالقلم، همان، ص111-112.
[8]. همان، ص111.
[9]. همان، ص112.
[10]. همان، ص111.
[11]. جهاننیوز، چهارشنبه 9 اردیبهشت 1394.
منبع: برهان
هرچند استقلالخواهی یک از مهمترین آرمانهای ملت ایران بوده است، اما جریانی که قرابتهای زیادی با دولت یازدهم دارد، توسعهیافتگی را در مسیری خلاف استقلال ایران تئوریزه و وابستگی را تجویز میکند.