افخمی امروز در یادداشتی نوشت: اینجا مردم به کلی از سینما نا امید شده اند و فیلم ها با سرمایه دولت یا حمایت مالی مشکوک و حتی سفارش از خارج ساخته می شود و در سالن های خالی به نمایش در می آید اما جوجه های نازنین ! راه و رسم طبیعی فیلمسازی این نیست .

گروه فرهنگی مشرق - افخمی را هم دوست دارم و هم  قبولش دارم. کارگردانی که کل قرارهایش را پیاده می رود و از سوار ماشین و موتور شدن پرهیز دارد یحتمل نگاه و خلقیات و ویژگی های دوست داشتنی باید داشته باشد.
  کوچک جنگلی را خیلی ها می گویند کار او نیست و تقوایی حتی تا نعل اسبها را هم انتخاب کرده بود و ... اما من اعتقاد دارم او ناجی آن مجموعه و سازنده اش بوده. مجموعه ای که هنوز یکی از بهترین کارهای بعد از انقلاب است و اگر افخمی پیه این حرف ها را به تنش نمی مالید حالا مجموعه " کوچک جنگلی" هم در کار نبود و رقته بود کنار "چای تلخ"

فیلم هایش هم اغلب دیدنی و حتی بعضا آموزشی هستند. اما از همه اینها بهتر یادداشت های اوست. خوب می نویسد. آنقدر که وسط خواندن متن به وجد میایی و حتی از سر شوق ممکن است یک " لعنتی" هم نثار نوشته اش کنی. یادداشت او که به مانی حقیقی نوشته بود همینطور بود. آنجا که گفته بود :



"مانی شنیدم نوشتی من فالانژ خشک مغز هستم؟
آقا پسر من حزب‌اللهی خشک‌مغز هستم! حزب‌اللهی خشک مغز با فالانژ خشک مغز خیلی فرق داره. من مسلمونم. فالانژها مسیحی‌اند. دو تا طایفه‌ی علی حده‌اند. حتی توی لبنان با هم جنگ می‌کردن. یعنی تو این قدر از دنیا بی‌خبری؟"

یا یادداشت قبلی که برای قادری نوشته بود و در آن نوشته بود.
"پاپاراتزی هم البته مراتب و درجات دارد. شما پاپاراتزی مجانی هستید یعنی به مفت کلیک می‌شوید و‌ آخرین اوضاع و احوال لباس و آرایش سلبریتی‌ها را در اختیار می‌گذارید و اگر احیانا آرایش نداشته باشند آن را هم با دقت و امانتداری به اطلاع مشتریان می‌رسانید. عیبی ندارد! پاپاراتزی هم جزو ریزه‌خواران طبیعی صنعت سرگرمی است اما باید حد خودش را بداند و سرجای خودش بنشیند."



اما حالا او یادداشت دیگری را با نام" دکان تازه " امروز در روزنامه هفت صبح منتشر کرده است. یادداشتی که مثل همیشه خواندنی است و استادانه نوشته شده است. اوایلش تا آنجا که جوجه کارگردان های سفارشی ساز را نواخته بود و از الفبای ساخت فیلم در همه جای دنیا گفته بود را یکبند خواندم و ...لعنتی
اما وقتی دوباره رسیدم به کافه سینما و کافه داری که توی هوای گرم کت پشمی می پوشد و دستمال گردن می اندازد و مشتریهاش کامنت بالا می اندازد و ... حالم گرفته شد. یعنی کمی پذیرفتن اینکه در حالت معمول بهروز افخمی برای یک سایت دوبار با فاصله ای کم یادداشت بنویسد و به شکلی تیز و تند آن را بنوازد سخت است. اگر غیر معمول بودن یا درست نبودن این ماجرا را بپذیریم دو حالت را می شود تصور کرد.
اول اینکه  افخمی تحت تاثیر فضا و شرایطی که دارد  بیهوده درگیر ماجرایی شده است که در شان او نیست. یک بار گفتن و نوشتن یادداشت هایی در این سطح البته طبیعی است و از افخمی که صریح می نویسد قابل انتظار است. اما اینکه بهروز افخمی باشی و ماهی دو تا یادداشت درباره این موضوع سطح پایین بنویسی کمی ناراحت کننده است.
حالت دوم این است که این مناقشه را دعوای زرگری بدانیم و گرد و خاکی که قرار است نگاه ها را به سمت سینما و حواشی آن جلب کند. البته در نهایت این دعوا می تواند ایثار افخمی برای رونق سینما تلقی شود. ایثاری که به شهرت بیشتر کافه و کافه دار و البته پررونق تر شدن سینما می انجامد.
یادداشت افخمی با هر احتمال و نگاهی خواندنی است :

دکان تازه

بهروز افخمی


لابد حالا کم و بیش فهمیده اید که هوا پس است و ساختن فیلمی که به نمایش عمومی دربیاید در همه جای دنیا کار بسیار بسیار دشواری است . در ایران البته اوضاع فرق می کند . اینجا مردم به کلی از سینما نا امید شده اند و فیلم ها با سرمایه دولت یا حمایت مالی مشکوک و حتی سفارش از خارج ساخته می شود و در سالن های خالی به نمایش در می آید اما جوجه های نازنین ! راه و رسم طبیعی فیلمسازی این نیست . اگر در پایتخت سینما به دنیا آمده باشید و خیلی هم با استعداد و هنرمند باشید، باز باید خیلی پوست کلفت و خیلی خوش شانس باشیدکه فیلم اولتان به نمایش عمومی دربیاید و باید خیلی پوست کلفت تر و خوش شانس تر باشید که بتوانید فیلم دوم را بسازید حتی اگر فیلمنامه درخشانی مثل شلاق در دست داشته باشید.



سینمای امروز کارزار رقابت وحشیانه است و توش فیلمسازان و منتقدین و یا پاپاراتزی ها از سر کول هم بالا می روند . اغلب آنها فقط دنبال جلب توجه دیگران به هر قیمت هستند و از هر وسیله ای برای از بین بردن رقیب یا حداقل شکستن دست و پای او استفاده می کنند . راه و رسم طبیعی فیلمسازی همین است و جای گله و شکایت نیست . این قانون طبیعت و تنازع بقاست و روز به روز هم خشن تر و سخت تر می شود . تا بالاخره ظلم و توحش همه دنیا را بگیرد و روز قیامت برسد! نه اینجا و نه در جاهای دیگر دنیا دوران تازه ای در کار نیست اما دکان تازه تا دلتان بخواهد هست . دکان تازه مثلا یک کافه اینترنتی است که باد توی آستین شما می کند و توی گوشتان می خواند که همگی نابغه اید و تا حالا حق تان را خورده اند و همین که آمریکایی ها مملکت را بگیرند رقابت آزاد می شود و همه شما با هر مقدار استعداد و قابلیت، فیلم های خودتان را می سازید و به نمایش عمومی در می آورید و مردم برای دیدن شاهکارتان هجوم می آورند. کافه چی توی هوای گرم کت و شلوار پشم، جلیقه چرم پوشیده و دستمال گردن بسته پشت پیشخوان ایستاده با سکسکه در باب عشق به هیلاری «رادهام» کلینتون  هذیان می گوید و گاهی هم طوطی وار جیغ می زند که دوران ایدئولوژی گذشته است . او البته نمی داند که ایدئولوژی چیست و نئولیبرالیسم را از گوشت کوبیده تشخیص نمی دهد اما هیلاری «رادهام» کلینتون را حکیمه ای فرزانه می داند چرا؟چون خیال می کند هیلاری رادهام کلینتون و خود باراک حسین اوباما حرفه هایی می زنند که وی چند سال زودتر پشت همین بار گفته و مشتریان قدیمی اش به یاد دارند و حتی در لحظه با شکوه بیان آن سخنان حکیمانه به سلامتی او چندین و چند کامنت بالا انداخته اند ... باعث شرمساری نئولیبرال هاست اما خدارا شکر که من نئولیبرال نیستم و شما هم احتمالا علاقه ای به اقتصاد سیاسی و ایدئولوژی معقول و منقول ندارید یا اگر دارید اینقدر می دانید که بحث درباره این چیزها را در کافه های اینترنتی نباید جدی گرفت و البته خود سینما را هم نباید در کافه سینما یاد گرفت .
آنها که به کافه سینما می روند لابد می خواهند سرو گوشی اب بدهند و غیبت کنند و تهمت بشنوند و احیانا برای رفع خستگی چند کامنت هم بالا بیندازند اما اگر خیال دارید فیلمسازی یاد بگیرید این کارها قدغن است. قدغن است مخصوصا برای اشخاص کمتر از 18 سال ! اگر کمتر از 18 سال دارید به اقتضای سن و سالتان احتمالا کم سواد و زودباور هستید و حتی اگر خیلی هم تیزهوش و خلاق باشید شاید بی ربط گویی کافه چی و گارسون ها را جدی بگیرید . بدتر از آن شاید خودتان هم مشغول بالا انداختن کامنت بشوید و کم کم زیاده روی کنید و تبدیل بشوید به یک آدم خنده دار که خودش خیال می کند پیامبر دوران تازه است و از کارل ماکس و ساموئل هانتینگتون مشق گرفته است. من اجازه نمی دهم چنین اتفاقی توی کلاسم بیفتد ! نوجوانان یعنی افراد بین 12 تا 18 سال برای من مهمترین شاگردان این کلاس هستند و خیلی احتمال دارد از میان آنها فیلمسازان خوب آینده پیدا شوند به شرط آنکه قدر فرصت را بدانند و به کافه سینما نروند و آماده تمرین و تلاش باشند و اگر لازم شد شلاق بخورند .
تکلیف این هفته : این هفته تکلیفی ندارید جز آنکه اگر کمتر از 18 سال دارید و عادت کرده اید به کافه سینما سر بزنید این اعتیاد را یکباره ترک کنید. اعتیاد شاخ و دم ندارد ! اگر لازم دیدید با دیگر علاقه مندان به یادگرفتن فیلمسازی یک انجمن معتاد ان گمنام تشکیل بدهید و به همدیگر  در خلاصی از اعتیاد خطرناک و زندگی سوز کافه سینما نشینی کمک کنید .