گویا باید سه وعده در روز بجای غذا کتک می‌خوردیم. عراقی‌ها می‌خواستند با این کار به اصطلاح خودمان «گربه را دم حجله بکشند!» چون تا یک هفته کارشان شده بود کتک زدن‌ ما.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، آزاده سعید شاملو از اعضای «گردان 4 » از گردان‌های سپاه در دفاع‌مقدس است روایت می‌کند:

هشدار دل‌انگیز به اسیران ایرانی


با وجود هوای گرم داخل اردوگاه، ما روزه می‌گرفتیم. اردوگاه «رمادی» از سه بلوک تشکیل شده بود و داخل هر بلوک را بخش‌بندی کرده بودند. در داخل بلوک ما یک نفر توانسته بود به دور از چشم مراقبین اردوگاه، ساعتی را به داخل بیاورد. این ساعت در ماه رمضان کارکرد بسیار مهم و خاطره‌انگیزی برای ما داشت چرا که صاحبش وقت اذان صبح که می‌شد داد می‌زد:«امساک!» در حقیقت این جمله هشداری به روزه‌داران بود تا دیگر کسی به غذا خوردن ادامه ندهد چون اذان شده است.هنوز طنین صدای این آزاده در گوشم باقی مانده است. صدایش در فضای بلوک‌ها می‌پیچید و حالتی خاص داشت.

بعد از دو سال،من را به اردوگاه «موصل3» که بعدها به «موصل4» تغییر نام داد منتقل کردند. در حقیقت این اردوگاه اردوگاه اسرای تبعیدی بود. برای همین هنگام ورودمان به این آسایشگاه با کتک و چک و لگد از ما پذیرایی کردند. گویا باید سه وعده در روز بجای غذا کتک می‌خوردیم. عراقی‌ها می‌خواستند با این کار به اصطلاح خودمان «گربه را دم حجله بکشند!» چون تا یک هفته کارشان شده بود کتک زدن‌ ما.

آزاده، محمدتقی باقری از رزمندگان «لشکر 25 کربلا»ی مازندران هم می‌گوید:چند سال که از دوران اسارت گذشت. با توصیه‌های حاج‌آقا ابوترابی تصمیم به حفظ قرآن و یادگیری آن گرفتم. اسرا توانسته بودند بواسطه صلیب سرخ و با رایزنی‌های ارشد هرآسایشگاه‌، تعدادی کتاب، قرآن و نهج البلاغه بگیرند.

در مبارک رمضان سال 65 توانستیم با چند نفر دیگر از اسرا قرآن را در یک ماه 14 مرتبه ختم کنیم. به این صورت که قرآن را به سه بخش 10 جزئی تقسیم کردیم و هرکدام‌مان همزمان قرآن را می‌خواندیم. بخش‌هایی از این ختم قرآن انفرادی بود و بخش‌های دیگرش هم اشتراکی. به این صورت که همراه چند نفر جزء‌خوانی می‌کردیم.

سه هندوانه برای 100 اسیر

آزاده سعادت جلال‌دوست روایت می‌کند:با کمترین امکانات روزه می‌گرفتیم. نانی به ما می‌دادند که نصفش خمیر بود و یک چهارم نان ایرانی و آش به اندازه 10 قاشق. «ساعت 4 »‌بعداز ظهر باید داخل اردوگاه و به اصطلاح فضای آسایشگاه می‌رفتیم و غذای افطاری و سحری را با هم می‌گرفتیم که 10 قاشق برنج بیش نبود با خورشتی که گوشت هم نداشت و فقط آب بود.

در اسارت سالی یک‌بار هم به ما انگور نمی‌دادند و هندوانه‌ای که سه تایش را برای 100 نفر می‌دادند. ما آن را با قاشق می‌تراشیدیم تا به همه برسد. ماه رمضان با هوای گرم عراق و امکانات کم بسیار سخت بود اما آزاده‌ها صبور بودند.
منبع: ایسنا