هیلاری پس از ترک پست خود در وزارت خارجه آمریکا، در 10 ژوئن 2014 کتاب خاطراتش را تحت عنوان "انتخابهای سخت" منتشر کرد. این کتاب به موضوعاتی همچون کشته شدن اسامه بنلادن، سرنگونی رژیم قذافی در لیبی، خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان و عراق، انقلابهای عربی، سیاستهای مرتبط با ایران و کره شمالی، افزایش قدرت چین و روابط با روسیه و متحدان آمریکا میپردازد.
فصل پنجم کتاب به بیان خاطرات کلینتون با موضوع چین میپردازد که این فصل، "پکن: ناسازگار" نام دارد. گروه بینالملل مشرق قصد دارد طی روزهای آتی متن کامل فصل مربوط به چین در کتاب "انتخابهای سخت" را در چند شماره منتشر کند.
بخش اول/فصل "آسیا: محور"
درست ساعت 9 و 36 دقیقه شب چهارشنبه 25 آوریل 2012 بود که تلفن زرد رنگ به صدا درآمد. آنسوی خط، جیک سالیوان، مدیر سیاستگذاری و رئیس کارمندان وزارت امور خارجه قرار داشت که از خط امن تلفن خود در طبقه هفتم ساختمان وزارت امور خارجه تماس می گرفت. او شب عجیبی را پشت سر گذاشته بود. جیک به من گفت که سفارت آمریکا در چین گرفتار یک بحران غیرمترقبه شده است و به شدت نیازمند دریافت کمک و راهنمایی از جانب ما است.
تقریبا یک هفته قبل یک مرد چهل ساله نابینای چینی به نام "چن گوآنگ چنگ" که از فعالان مدنی بود با بالا رفتن از دیوار منزلش واقع در ایالت شاندونگ از حبس خانگی گریخته بود. البته ما از این ماجرا اطلاعی نداشتیم. با وجود آنکه در جریان این فرار پای چن دچار شکستگی شد، او توانست از چنگ ماموران پلیس محلی که مسئولیت مراقبت از او را بر عهده داشتند بگریزد. چن گوآنگ چنگ با ترک خانواده اش و به یاری عده ای از مخالفان دولت و دوستان خود که با یکدیگر مجموعه ای امروزی از "راه آهن سری" را به وجود آورده بودند توانست یک سفر چند صد مایلی را به سمت پکن آغاز کند. راه آهن سری به افرادی اطلاق می شد که پیش از جنگ داخلی آمریکا به بردگان آمریکایی کمک می کردند تا به کانادا و مناطق شمالی آمریکا بگریزند. او در زمان اختفایش در پکن موفق شد با یکی از ماموران سرویس خارجی سفارت آمریکا تماس بگیرد که رابطه نزدیکی با انجمن های حقوق بشر چینی داشت. این کارمند سفارت به سرعت حساسیت موضوع را دریافت.
چن که در کشورش به عنوان "وکیل پابرهنه" شهرت یافته بود علاوه بر دفاع از حقوق معلولان، به روستائیانی که به تصاحب غیرقانونی زمین های خود توسط عده ای از مقامات فاسد محلی اعتراض داشتند نیز کمک می کرد. او همچنین به جمع آوری اسناد مربوط به سوء استفاده از سیاست تک فرزندی در چین می پرداخت که عقیم سازی و سقط جنین اجباری از جمله آنها بود. برخلاف بسیاری از مخالفان و منتقدان دولت، چن نه دانشجوی یکی از دانشگاه های مطرح چین بود و نه یک روشنفکر شهری؛ او یک روستایی فقیر و خودآموخته بود که هم اکنون همگان او را به چشم یک مرد اصیل و نخبه می نگریستند.
چن پس از آنکه در سال 2005 در حمایت از هزاران نفر از قربانیان سرکوب های دولت اقدام به طرح دعاوی عمومی نمود، دستگیر شد. او بنا بر رای یک دادگاه محلی به جرم تخریب اموال عمومی و ایجاد سد معبر به پنجاه و یک ماه زندان محکوم شد. این حکم اشتباه فاحش قضایی بود و حتی در کشورهایی که قانون در آنها به درستی اجرا نمی شد تعجب همگان را برانگیخت. چن پس از اتمام دوران مجازاتش در زندان به حبس خانگی محکوم شد. بطوریکه ماموران مسلح خانه اش را محاصره کرده و ارتباط او با دنیای خارج به طور کامل قطع شده بود.
حال او که در جریان این تعقیب و گریز مجروح شده بود از ما درخواست کمک داشت. صبح همان روز در گرگ و میش هوا، دو نفر از کارمندان سفارت به صورت مخفیانه با چن ملاقات کردند. از آنجا که ماموران وزارت امنیت ملی چین در تعقیب او بودند چن گوآنگ چنگ می خواست لااقل تا زمان بهبود وضعیت جسمیاش و طرح یک نقشه جدید در سفارت آمریکا پناهنده شود. کارمندان ما قبول کردند که درخواست او را به گوش دولت واشنگتن برسانند. این درخواست به محض وصول به کاخ سفید سلسله مراتب خود را طی کرد. چن نیز سوار بر خودرویی در حومه پکن منتظر دریافت پاسخ بود.
"چن گوآنگ چنگ" فعال مدنی نابینای چینی
عواملی متعددی تصمیم گیری در این خصوص را دشوار می کرد. نخست مقدمات کار مطرح بود. پای چن شکسته بود و تحت تعقیب قرار داشت. از این رو اگر اقدام به موقعی صورت نمی گرفت احتمال می رفت او دستگیر شود. با توجه به حضور مداوم و پر تعداد ماموران امنیتی در بیرون از ساختمان سفارت آمریکا بر وخامت اوضاع افزوده می شد. بطوریکه اگر چن تا جلوی درب ورودی سفارت می آمد آنها می توانستند قبل از اینکه حتی ما موفق شویم در را باز کنیم او را دستگیر کنند. از این رو برای انتقال بی دردسر او به داخل ساختمان لازم بود گروهی از افراد ما به بیرون رفته و بدون فوت وقت او را با خود همراه کنند. باب وانگ، معاون سیاسی هیئت آمریکا در پکن، معتقد بود که اگر چن خود بخواهد به سفارت بیاید شانس موفقیت او کمتر از ده درصد است. در واقع به گمان او اگر ما خود برای انتقال او به داخل سفارت اقدام می کردیم بیش از 90 درصد احتمال داشت که موفق شویم. البته اجرا کردن این طرح بر تنش های موجود با دولت چین دامن می زد.
در این میان مسئله زمانبندی نیز مطرح بود. از قضا قرار بود پنج روز دیگر من به همراه "تیم گایتنر" وزیر خزانه داری دولت اوباما، برای شرکت در گفتگوهای اقتصادی و راهبردی آمریکا و چین عازم پکن شوم. در واقع این جلسه نقطه عطف تلاش های دیپلماتیک ما در طول یک سال گذشته محسوب می شد. از این رو فهرست کاملی از موضوعات مهم و حساس تهیه شده بود که تنش در دریای چین جنوبی، اقدامات تحریک آمیز کره شمالی و مسائل اقتصادی همچون ارزش گذاری نرخ ارز و سرقت مالکیت معنوی از جمله آنها به شمار می رفت. بدون تردید کمک ما به "چن چوآنگ چنگ" خشم مقامات چینی را بر می انگیخت و احتمال داشت که آنها این نشست دو جانبه را لغو کنند. حتی اگر چنین نمی شد قطعا دیگر نمی توانستیم از آنها انتظار داشته باشیم که در زمینه مسائل عمده استراتژیک همکاری چندانی با ما داشته باشند.
ظاهرا باید میان حمایت از یک نفر که خود به شدت نگران مشکلات مردم جامعه بود و چهره شاخصی به شمار می رفت و حفظ ارتباط با دولت چین یکی را انتخاب می کردم. در یک سو ارزش های بنیادین جامعه آمریکا و جایگاه ما به عنوان نماد آزادی و فرصت های برابر و در سوی دیگر فهرست طویلی از اولویت های امنیتی و اقتصادی کشور قرار داشتند.
در حالیکه عواقب تصمیم خود را می سنجیدم به یاد معترضانی افتادم که در طول جنگ سرد در کشورهای کمونیستی به سفارتخانه های آمریکا در این کشورها پناه آوردند. یکی از این افراد کاردینال "ژوزف میندژنتی" مجارستانی بود که به مدت 15 سال در سفارت آمریکا در بوداپست پناهنده بود. در سال 1989 "فانگ لیژی" به همراه همسرش "لی شوژیان" که هر دو از فیزیکدانان چینی و از فعالان مدنی برجسته در اعتراضات میدان "تیان آن من" بودند پیش از عزیمت به آمریکا حدود سیزده ماه در سفارت ما در پکن اقامت داشتند. آگاهی از چنین پیشینه ای از همان ابتدا نگرانی ها در مورد موضوع چن را پر رنگ تر می کرد.
حادثه مشابه دیگری را نیز به یاد داشتم که مدت زمان زیادی از وقوع آن نگذشته بود. در فوریه سال 2012، یعنی درست دو ماه قبل، یکی از افسران ارشد پلیس چین به نام "وانگ لیون" با مراجعه به کنسولگری آمریکا در شهر "چنگ دو" مرکز ایالت "سیشوآن "در جنوب غربی این کشور، از همکاران ما در آنجا تقاضای کمک کرد. وانگ پیش از اینکه جایگاه خود را از دست بدهد دست راست "بوو ژیلائی" بود که رهبری حزب قدرتمند کمونیست در یکی از ایالت های نزدیک سیشوآن را بر عهده داشت.
بوو به کمک وانگ توانسته بود شبکه عظیمی از فساد و اختلاس مالی را راه اندازی کند. با این حال سرانجام وانگ مدعی شد که یکی از تجار انگلیسی به دست همسر بوو به قتل رسیده در حالیکه این موضوع از همگان پنهان نگاه داشته شده است. بوو چهره محبوب و برجسته ای در حزب کمونیست داشت با این حال سوء استفاده گسترده او از قدرت باعث شده شده بود تا پیشکسوتان حزب از او دلسرد شوند. شنود مکالمات تلفنی رئیس جمهور "هوو جین تائو" از جمله اتهاماتی بود که به او وارد می شد. در پی افشاگری وانگ، بازجویی از او و بوو ژیلائی آغاز شد. وانگ نیز از ترس اینکه مبادا او را مسموم کنند و به سرنوشت بریت دچار شود با اطلاعاتی که داشت به کنسولگری آمریکا در "چنگ دو" پناه آورد.
بدین ترتیب در حالیکه وانگ در نزد همکاران ما بود ماموران امنیتی وفادار به بوو ساختمان کنسولگری را محاصره کرده بودند. لحظات دشواری را سپری می کردیم. یانگ از معترضان به نقض حقوق بشر به شمار نمی رفت با این وجود ما نمی توانستیم او را تحویل افرادی بدهیم که در بیرون از ساختمان تجمع کرده بودند. چرا که با این اقدام حکم مرگ او را صادر کرده بودیم و حقیقت همچنان پنهان می ماند. از سوی دیگر نمی توانستیم برای همیشه او را در کنسولگری نگه داریم. به همین دلیل طی تماسی با مقامات مرکزی پکن به آنها گفتیم که یانگ حاضر است خود را به صورت داوطلبانه تسلیم آنها بکند مشروط بر اینکه اظهارات و ادعاهای او شنیده شود. در واقع ما خود از عواقب ناگوار این افشاگری چندان مطمئن نبودیم و اصلا نمی دانستیم این موضوع تا چه اندازه برای دولت پکن مهم تلقی می شود. از این رو اظهارنظری در این رابطه نداشتیم، با این حال چنین موضع گیری و تدبیری از جانب ما خوشایند دولتمردان چین بود.
با پایان یافتن ماجرا، بوو از قدرت خلع و همسرش به جرم ارتکاب قتل متهم شد. حتی اعمال شدیدترین سانسورها نیز نتوانست از انتشار خبر این رسوایی بزرگ جلوگیری کند. بدین ترتیب در یک مقطع زمانی حساس ضربه مهلکی به اعتبار رهبران حزب کمونیست وارد آمد. قرار بود اوایل سال 2013 قدرت از رئیس جمهور "هوو" و نخست وزیر "ون" به گروه دیگری منتقل شود. با اینکه آرزوی آنها این بود که انتقال قدرت بدون هیچ حاشیه ای صورت بگیرد، فساد و دسیسه در دستگاه دولت خشم مردم را برانگیخته بود. اکنون تنها دو ماه پس از آن ماجرا، آزمون دیگری در مقابل ما قرار داشت و من اطمینان داشتم که این بار سران دولت چین بیش از همیشه خشمگین خواهند بود.