هیلاری پس از ترک پست خود در وزارت خارجه آمریکا، در 10 ژوئن 2014 کتاب خاطراتش را تحت عنوان "انتخابهای سخت" منتشر کرد. این کتاب به موضوعاتی همچون کشته شدن اسامه بنلادن، سرنگونی رژیم قذافی در لیبی، خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان و عراق، انقلابهای عربی، سیاستهای مرتبط با ایران و کره شمالی، افزایش قدرت چین و روابط با روسیه و متحدان آمریکا میپردازد.
فصل پنجم کتاب به بیان خاطرات کلینتون با موضوع چین میپردازد که این فصل، "پکن: ناسازگار" نام دارد. گروه بینالملل مشرق قصد دارد طی روزهای آتی متن کامل فصل مربوط به چین در کتاب "انتخابهای سخت" را در چند شماره منتشر کند.
بخش اول این فصل را میتوانید از اینجا، بخش دوم را از اینجا، بخش سوم را از اینجا و بخش چهارم را از اینجا بخوانید.
بخش چهارم/فصل "آسیا: محور"
به "دیائویوتای" رسیدیم که از مجموعه وسیعی از مهمانخانه های سنتی، باغ ها و اتاق ها تشکیل شده بود. نخستین مذاکره هنری کیسینجر و "ژو ئن لای"، اولین نخست وزیر جمهوری خلق چین، در سال 1971 در همین مکان برگزار گردید. این ملاقات زمینه را برای دیدار تاریخی نیکسون از چین، عادی سازی روابط میان دو دولت و رویدادهای پس از آن آماده ساخت. درست در همین مجموعه بود که طی جلسات سال 2010 یکی از افسران نیروی دریایی چین با خشم نابجای خود موجی از بی اعتمادی به وجود آورد که همچنان موجب شکاف میان دو کشور شده است. از این رو، با توجه به معضل فعلی در این فکر بودم که این بار میزبان چینی بر مبنای کدامیک از دو وجه خود عمل خواهد کرد.
با آغاز اولین سخنرانی رسمی پاسخ این سوال نیز آشکار شد. به وضوح مشخص بود که دای و دیگر مقامات چینی نیز همچون من و تیم گایتنر به سختی تلاش می کردند تا حس آرامش بر فضا حاکم باشد و همه چیز عادی به نظر برسد. آنها بار دیگر همان صحبت های همیشگی درخصوص رشد و توسعه هماهنگ چین و لزوم عدم دخالت بیگانگان در امور داخلی این کشور را طرح نمودند. به نظر می رسید این اظهارنظرات که برای ما چندان ناآشنا نبود، در سایه رویدادهای اخیر قدری شدیدتر شده است.
هنگامی که نوبت سخنرانی من فرارسید، ضمن اجتناب از موضوع چن بر روی مسئله ایران، کره شمالی، سوریه و انبوه مسائل دیگری متمرکز شدم که پرداختن به آنها همکاری دولت چین را می طلبید. البته من در خلال صحبت هایم این نکته را نیز افزودم که "حمایت از حقوق تمامی شهروندان، از چین کشوری قدرتمندتر و سعادتمندتر می سازد که بی تردید می تواند در راستای نیل به اهداف مشترک به عنوان یک شریک قدرتمندتر ظاهر شود." این دقیقا همان چیزهایی بود که آن روز صبح در مواجهه با بحران فعلی دریافته بودم.
پس از اتمام سخنرانی ها به گروه های کوچکتری تقسیم شدیم تا با جزئیات بیشتر به بررسی رئوس جلسه بپردازیم. ذهن ما اغلب به سمت ماجرایی که در اتاق یکی از بیمارستان ها در گوشه ای از این شهر در حال وقوع بود، گریز می زد، با این حال این جلسه فرصتی بود تا بتوانیم به مسائل مهم تجاری بپردازیم و نباید آن را از دست می دادیم. بنابراین، در این جلسه ساعت ها به بحث و اظهار نظر و طرح پرسش و بیان دغدغه هایم پرداختم.
در این میان کورت، هر از چندگاهی جلسه را ترک می کرد تا بتواند بر روند موضوع چن نظارت داشته باشد. خبرهای خوبی در راه نبود. کارمندان سفارت هنوز موفق نشده بودند با تلفن همراه او تماس بگیرند. از سوی دیگر، مقامات چینی راه دسترسی به او در بیمارستان را محدودتر کرده بودند.
مقامات چینی راه دسترسی به او در بیمارستان را محدودتر کرده بودند
معترضان در خارج از بیمارستان تجمع کرده بودند، برخی از آنها به منظور ادای احترام به قهرمان شان، چن، همانند او عینک تیره بر چشم داشتند. لحظه به لحظه بر خشم ماموران امنیتی افزوده می شد. البته هیچ یک از این موارد مانع از گفتگوی چن با خبرنگاران و روزنامه نگاران آمریکایی نمی شد. آنها مرتبا خواسته جدید او مبنی بر خروج از چین و عزیمت به آمریکا را در بوق و کرنا کرده و این سوال را مطرح می کردند که آیا دولت آمریکا به اندازه کافی به او کمک کرده است یا خیر.
با توجه به اینکه در سال انتخابات قرار داشتیم، بازار مباحثات سیاسی در آمریکا گرم بود و واشنگتن گرفتار التهاب. بطوریکه جان بوهر، سخنگوی جمهوریخواه مجلس نمایندگان اعلام کرد از گزارش هایی که درباره چن به گوش می رسد و اینکه "او علی رغم میل باطنی خود و با وجود اینکه احتمال آسیب رسیدن به خانواده اش وجود دارد با وعده های پوشالی مجبور به ترک سفارت آمریکا شده" عمیقا نگران است. میت رامنی، فرماندار سابق ماساچوست و کاندیدای حزب جمهوریخواه پا را قدری فراتر نهاده و گفته بود: "امروز، روز سیاهی برای آزادی و روز شرم برای دولت اوباما است." واقعا نمی دانستم آیا منتقدان دولت اطلاع داشتند که ما دقیقا هر آنچه چن خواسته بود را برایش انجام داده بودیم یا نه. کاخ سفید وارد یک مرحله اضطراری شد. دستورالعمل صادره از سوی دولت برای ما در پکن ساده بود: این وضعیت را سر و سامان دهید.
از "کورت" و "لاک" درخواست کردم تا بلافاصله مذاکرات خود با کوئی را از سر بگیرند و تلاش کنند تا زمینه خروج چن از کشور را فراهم نمایند. البته عملی کردن این تصمیم به اندازه سخن گفتن از آن راحت نبود. چینی ها اصلا قبول نمی کردند که ما بار دیگر توافقی را مطرح کنیم که آنها از ابتدا با آن مخالف بودند. کوئی در پاسخ به ما فقط سرش را تکان داد. او گفت: "کورت باید به واشنگتن بازگردد و استعفا دهد."
در همین حال، موضوع چن ابعاد تازه تری یافت. در حالیکه او هنوز با هیچ یک از اعضای سفارت آمریکا صحبت نکرده بود موفق شد با کمیته استماع کنگره تماس بگیرد. در واقع، باب فو که از فعالان اجتماعی نزدیک به چن بود در مقابل کریس اسمیت، از اعضای کمیته استماع، بلندگوی تلفن همراه خود را روشن کرده بود، در حالیکه چن آن طرف خط بازهم تقاضای خود برای نقل مکان به آمریکا را تکرار می کرده و می گفته است: "من نگران جان خانواده ام هستم." این اتفاق آتش مناقشات سیاسی را شعله ورتر ساخت.
حال زمان آن فرا رسیده بود که من شخصا قدم پیش بگذارم. اگر کوئی حاضر به مذاکره نمی شد، پنهان کاری را کنار گذاشته و مستقیما موضوع را به اطلاع دای می رساندم. آیا استناد به روابط طولانی مدت می توانست باعث موفقیت ما شود؟ قرار بود روز جمعه با رئیس جمهور هوو و نخست وزیر ون در تالار بزرگ خلق دیدار کنم. از این رو فرونشاندن این بحران برای هر دوی ما حائز اهمیت بود. در واقع من و دای هر دو می خواستیم این مسئله حل شود.
صبح روز چهارم می با دای ملاقات کرده و از او به خاطر پایبندی چین به تعهداتش تشکر کردم. سپس به تشریح طوفان سیاسی و مشکلاتی پرداختم که موضوع چن برای ما در آمریکا به وجود آورده بود. دای از شنیدن نمایش مضحکی که در کمیته استماع کنگره به راه افتاده بود، متعجب شد. چنین مسئله ای در چین بی سابقه بوده است. حال باید چه می کردیم؟ پیشنهاد خود را مطرح نمودم. در طرح اولیه قرار بود چن به دانشکده ای در چین برود و پس از مدتی برای ادامه تحصیل در دانشگاه های آمریکا به این کشور مهاجرت کند.
"باب فو" در جلسه استماع کنگره، بلندگوی تلفن همراه خود را روشن و صدای "چن" را پخش کرد
تغییر این طرح از لحاظ زمانبندی به معنای یک توافق جدید نبود. بلکه با این کار فقط توافق قبلی بهبود می یافت. دای مدت زمان نسبتا زیادی به من خیره شده بود. نمی دانستم در پس سکون چهره اش چه افکاری در حال جولان دادن است. او به آرامی نگاهش را به سمت کوئی بازگرداند که آشفتگی در وجودش نمایان بود و از او خواست تا به همراه کورت جزئیات طرح را بررسی کنند.
من در حالیکه کمی دلگرم شده بودم ولی هنوز کاملا مطمئن نبودم، برای جلسه با مقامات ارشد چین راهی تالار بزرگ خلق شدم. همانطور که قول داده بودم از این مسئله چیزی به هوو یا ون نگفتم. در واقع نیازی به این کار نبود. با اینکه در طول جلسه آنها کمی آشفته بودند اما راضی به نظر می رسیدند. در حالیکه همکاران ما در تلاش برای یافتن راهی برای برون رفت از این معضل مشترک بودند، ما به بحث درباره مسائل گوناگونی پرداختیم که عمدتا حول موضوعاتی بود که آینده روابط فی مابین را تحت تاثیر قرار می داد. هوو و ون به پایان دوران ده ساله دولت خود نزدیک می شدند، ما نیز در آستانه برگزاری انتخابات و احتمال تغییر ساختار حکومت قرار داشتیم. البته حتی با تغییر بازیکنان، رقابت همچنان ادامه داشت.