کد خبر 510427
تاریخ انتشار: ۲۸ آذر ۱۳۹۴ - ۱۱:۴۴

به مناسبت شهادت امام حسن عسگری علیه السلام، اشعار برگزیده شعرای آئینی به محبین آن حضرت تقدیم می‌گردد.



 ای مسجد الحرام، حرم سامرای تو
بیت الولای دل، حرم با صفای تو

قرآن یگانه دفتر مدح و ثنای تو
روح ملک کبوتر صحن و سرای تو

آیینه ی جمال خداوند سرمدی
فرزند پاک چار علی سه محمدی

رضوان بدان جلال و شرف سائل درت
خورشید سجده برده به صحن مطهرت

روح رضاست در نفس روح پرورت
نامت حسن نه بلکه حسن پای تا سرت

میراث زهد و نور هدایت ز هادیت
علم امام هشتم وجود جوادیت

معصوم سیزده ولی الله ذوالمنن
ابن الرضای سومی و دومین حسن

گل ریزد از بهشت به خاکت چمن چمن
شرمنده در ثنای تو از کوچکی سخن

در کلام و لعل لب گوهری کجا
وصف ابا محمدن العسگری کجا

انوار ده امام درخشد ز روی تو
یادآور رسول خدا خلق و خوی

زیباترین دعای ملک گفتگوی تو
مسجود جن و انس بود خاک کوی تو

بحری که در صدف در جان پرورد تویی
در دامنش امام زمان پرورد تویی

ویرانه ی مزار تو مسجود آسمان
قبر تو کعبۀ دل و صحنت مطاف جان

زوار هر شب حرمت صاحب الزمان
کوری چشم دشمنت ای قبلۀ جهان

تنها نه سامره همه عالم دیار تو است
هر جا رویم در بغل ما مزار تو است

قبر مطهر تو اگر چه خراب شد
یا بر حریم تو ستم بی حساب شد

و آن دلربا ضریح نهان در تراب شد
هرچند قلب شیعه از این غم کباب شد

هر روز قبۀ تو فروزنده تر شود
جاه و جلال و مرتبه ات زنده تر شود

ای نه سپهر فرش رفیع عبادتت
ای لطف و جود و مرحمت و بذل عادتت

اقرار کرده دشمن تو بر سیادتت
یاد آمدم به فصل جوانی شهادتت

ای زخم دل هماره فزون از ستاره ات
از ما سلام بر جگر پاره پاره ات

با آن که در محاصره بودی تو سال ها
دیدی ز دشمنان غم و رنج و ملال ها

کردند با تو از ره طغیان جدال ها
دادی به شیعه عزت و قدر و جلال ها

نور ولایتت ز دل حبس ای شگفت
چون آفتاب یک  سره آفاق را گرفت

داغت به قلب شیعه شراری عظیم شد
خون بر دلت ز کینه ی اهل حجیم شد

روح تو در بهشت الهی مقیم شد
با رفتن تو حضرت مهدی یتیم شد

یا بن الحسن از این همه بیداد الامان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

ای عدل تو زوال ستم گستری بیا
نادیده کرده بر همه روشنگری بیا

ای آخرین دُر صدف کوثری بیا
ای نور دیده ی حسن عسگری بیا

تا کی فراق روی تو آتش به جان زند
تا کی به شیعه خصم تو زخم زبان زند

ای خوانده جن و انس و ملک پیر و مقتدات
تو جان جان عالمی و جان ما فدات

خلق علی و خلق نبی جلوه ی خدات
میثم به این دو مصرع نیکو دهد ندات

یا صاحب الزمان به ظهورت شتاب کن
عالم ز دست رفت تو پا در رکاب کن

(غلامرضا سازگار)



اینست راز روضۀ اشک روان شدن
خورشید بودن و پسِ پرده نهان شدن

دور از وطن شدن، به شب تار،بی خبر
تبعید از مدینه به یک پادگان شدن

محروم از دیار وَ دیدار شیعیان
زندان شدن،غریب شدن، بی امان شدن

هر شب شبیه سید و مولای خود علی
با چاه در نوا شدن و همزبان شدن

با دست و پای بسته چو اجداد طاهرین
از فرط غصه،پیر و بظاهر جوان شدن

هم حرف بد شنیدن و دم بر نیامدن
هم بارها به دشمن خود میزبان شدن

عمری امام بودن و پیرو نداشتن
هر دم به یک جفا و ستم امتحان شدن

امت گهی وَبالِ سرِ گُردۀ امام
گاهی عجیب،مسخره ی مردمان شدن

گاه از مدینه، یکسره تا سامرا اسیر
چون شام و کوفه، همسفر ساربان شدن

گاهی شهید سَمّ و گهی، سُمّ استران
گاهی اسیر نیزه و گاهی سنان شدن

گاهی به جُرمِ  زادۀ زهرا شدن - غریب
گاهی به جرم آل علی، بی نشان شدن

آیا اِمامتان حسنِ عسگری نبود
تا کی هنوز منتظر این و آن شدن

اصلا پِی بقای ولایت بنا شده
چندین امام ، یار امام زمان شدن

ای شیعه هر غمی که رسد،"فَابکِ لِلحسین"
 اینست راز روضۀ اشک روان شدن

(محمود ژولیده)



اثر زهر به کل بدنت معلوم است
شدت درد تو و ضعف تنت معلوم است

گاه غش میکنی و گاه به خود میپیچی
خوب اوضاع تو با سوختنت معلوم است

حرف خود را به تکان دادن سر میگویی
حالت از گریه و طرز سخنت معلوم است

سعی داری که نبیند پسرت اما حیف
باز خاکی شدن پیرهنت معلوم است

چه سرت آمده جسم تو زمرّد شده است؟
تکه تکه ز عقیق یمنت معلوم است

پادگان جای تو و اهل و عیال تو نبود
در نگاه تو غم دل شکنت معلوم است

کاسه نزدیک لبت میشود و می افتد
باهمین زاویه زخم دهنت معلوم است

قصدت اینست تو هم کرببلایی بشوی
این مواسات در عطشان شدنت معلوم است

فرق بسیار تو با جد غریبت آقا
وقت تشییع و کفن داشتنت معلوم است

گوشه ی دیگر فرق تو در این امنیتِ‌
خواهران و حرم لطمه زنت معلوم است

ته گودال نرفتی به  سرت سنگ نخورد
شکر این لحظۀ آخر بدنت معلوم است

(سید پوریا هاشمی)


امروز دیگر سامرا مثل یتیمی
امروز دیگر سامرا آقا نداری
در آسمان آفتابی نگاهت
آن گنبدی که داشتی حالا نداری

دیروز از بال و پر پروانه تو
دیدیم زیر خاک ها خاکسترش را
عیبی ندارد مرقدت گنبد ندارد
جبریل می سازد برایت بهترش را

ای کاش در اینجا مجالی دست میداد
پای گلوی بیصدای تو بمیرم
یک حجره و یک بستر و یک باغ لاله
خیلی دلم میخواست جای تو بمیرم

با چشم هایی که کبود و تار هستند
روی پسر را بیش از این دیدن محال است
ای تشنه لب با لرزش دستی که داری
آب از لب این ظرف نوشیدن محال است

وقتی لب این کاسه پر آب آقا
بر آستان تشنه ی دندانتان خورد
از شدت برخورد این ظرف سفالی
انگار لب های کبودت خیزران خورد

(علی اکبر لطیفیان)



یازده بار جهان گوشه ی زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریه ی باران کم نیست

سامرائی شده ام، راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست

قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند
بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست

یازده بار به جای تو به مشهد رفتم
بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست

زخم دندان تو و جام پر از خون آبه
ماجرائی است که در ایل تو چندان کم نیست

بوسه ی جام به لب های تو یعنی این بار
خیزران نیست ولی روضه ی دندان کم نیست

از همان دم پسر کوچکتان باران شد
تاهمین لحظه که خون گریه ی باران کم نیست

در بقیع حرمت با دل خون می گفتم
که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست

(سید حمید رضا برقعی)



چه خبر از صفای عسگریین
دل گرفته برای عسگریین

چه خبر از شکوه گنبد او
از دوگلدسته های عسگریین

چه خبر از ضریح و کاشی ها
مرقد دلربای عسگریین

مانده ار سُر من رئا گویا
تلّی ی از خاک جای عسگریین

همه گریند با امام زمان
در غم روضه های عسگریین

آن بقیع و خرابی اش کم بود
شد اضافه عزای عسگریین

نه ز سردامانده آثاری
نه ز ایوان طلای عسگریین

می برم من شکایت این قوم
پیشگاه خدای عسگریین

روضه دارد وجب وجب خاکش
وای از کربلای عسگریین

نسل اینان ز نسل کوچه بود
شاهدم ناله های عسگریین

گربگویم میان کوچه چه شد
در بیاید صدای عسگریین

فاطمه زیر دست و پا افتاد
گریه کن، مقتدای عسگریین

منتقم بهر انتقام بیا
یار درد آشنای عسگریین

(قاسم نعمتی)



وقتی دلم ز گریه سبکبار می شود
سرمست عشق و تشنۀ دیدار می شود

با شوق سامرای تو پرواز می کند
خلوت نشین گلشن ایثار می شود

برخاک تو ز چشم فشانم سرشک غم
اشکی که چلچراغ شب تار می شود

چشمم که بر ضریح غریب تو می فتد
دنیا دوباره بر سرم آوار می شود

آزاده آن کسی ست که دربند عشق تو
با یک جهان امید گرفتار می شود

گرخار لب به وصف و مدیح تو وا کند
از فیض مدحتت گل بی خار می شود

ای عسکری لقب ز غمت هرکه اشک ریخت
آن قطره اشک گوهر شهوار می شود

قربان آن دلی که ز بیداد دشمنان
با شعله های زهر شرر بار می شود

هر غنچه ای که بشکفد از گلشن وجود
بر عمرِ چون گل تو عزادار می شود

روز عزای توست که مهدی است نوحه گر
روزی که صرف گریۀ بسیار می شود

ظلمی که در مدینه به آل رسول شد
بار دگر به سامره تکرار می شود

آسوده درجزاست«وفایی» هرآن کسی
اینجا محب عترت اطهار می شود

(سید هاشم وفایی)