کد خبر 518232
تاریخ انتشار: ۱۵ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۳۸

سپهبد عبدالعلی بدره‌ای فرمانده گارد شاهنشاهی از طرف دفتر مخصوص دربار به من تلفن کرد که شما لباسهایتان را بپوشید و امشب تشریف بیاورید به کاخ.

به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ شاپور بختیار (آخرین نخست وزیر رژیم پهلوی)درباره چگونگی دعوتش به کاخ نیاوران توسط شاه، در مصاحبه با «طرح تاریخ شفاهی» (دانشگاه هاروارد) می‌گوید:

«سپهبد عبدالعلی بدره‌ای فرمانده گارد شاهنشاهی از طرف دفتر مخصوص دربار به من تلفن کرد که شما لباسهایتان را بپوشید و امشب تشریف بیاورید به کاخ. او گفت بنده خودم می‌آیم و با اتومبیل خودم شما را به کاخ می‌برم. من به ایشان گفتم که همیشه حاضر هستم و این وصیتی است که مصدق کرده که ما خودمان از شاه وقت نخواهیم، ولی اگر احضارمان کردند برویم. اگر شاه مملکت بر طبق قانون می‌خواهد با افراد مملکت تماس بگیرد و مشورت کند، باید بتوانیم آزادانه برویم. البته راجع به رفتن اجازه از کسی هم نگرفتم»

اردشیر زاهدی در کتاب «25 سال در کنار شاه» درباره چگونگی انتخاب شاپور بختیار نوشت: «مقدم رئیس ساواک وقتی از همه ناامید شد با راهنمایی بعضی از سران جبهه ملی و لیبرالها به سراغ شاپور بختیار از اقوام ثریا اسفندیاری همسر دوم اعلیحضرت و پسرعموی تیمور بختیار رفت. رجال ملی به تیمسار مقدم گفته بودند که خودشان جرات قبول مسئولیت نخست وزیری را ندارند اما در برابر نخست وزیری شاپور بختیار سکوت کردند و به او این فرصت را دادند تا تلاش خود را برای آرام کردن اوضاع به کار ببندد.»

اردشیر زاهدی در ادامه در باره چگونگی دعوت از شاپور بختیار برای نخست وزیری در خاطرات خود نوشت: «آخرين تير تركش رژيم شليك شد و به بختیار تلفن کردند که بیا و پست نخست وزیری را تحویل بگیر. وقتی سپهبد مقدم به بختیار تلفن زد، بختیار با جوانمردی پیشنهاد ملاقات با شاه را قبول کرد»

زاهدی در ادامه می‌نویسد: «منزل بختیار در خیابان نیاوران و در فاصله 700 یا 800 متری کاخ نیاوران بود. بختیار به تیمسار مقدم گفته بود که همین الساعه پیاده به راه می‌افتم و خدمت اعلیحضرت می‌روم! تیمسار مقدم گفته بود هیچ لزومی ندارد و ماشین دنبالتان می‌فرستم. بعد تیمسار سپهبد عبدالعلی بدره ای فرمانده گارد شاهنشاهی و دو نفر اسکورت سراغ بختیار رفته و او را خدمت اعلیحضرت بردند. شاه در این ملاقات به بختیار گفت: «ساواک و ارتشی ها و دوستان شما در جبهه ملی گفته اند که شما (بختیار) آدم خیلی رک و لر و یکدنده ای هستید!» یک عده از جبهه ملی ها در برابر نخست وزیری بختیار سکوت کردند تا هم موقعیت خودشان را برای آینده حفظ کنند و هم به بختیار اجازه کار و فعالیت و آرام کردن اوضاع را بدهند. اما عده ای هم مانند زیرک زاده با آن مخالفت کردند»

پس از پایان مذاکرات شاه و بختیار در کاخ نیاوران سخنگوی دربار هم اعلام کرد که روز شنبه 9 دی شاپور بختیار به عنوان نخست وزیر معرفی خواهد شد. خبرگزاری فرانسه بلافاصله در گزارشی از تهران اعلام کرد:

«بختیار تاکید کرده که در ملاقات روز پنجشنبه خود با شاه ایران که به درخواست شاه صورت گرفت با اصل تشکیل دولت جدید موافقت کرده است»

بختیار تاکید کرد که موافقت وی زمانی جنبه نهایی به خود خواهد گرفت که جبهه ملی در این مورد نظر خود را داده باشد و افرادی که از طرف این گروه برای شرکت در کابینه معرفی می‌شود موافقت خود را اعلام کنند. بختیار همچنین امروز در مصاحبه ای با شبکه دوم تلویزیون آلمان غربی گفت: «اگر شاه تضمین های کافی به ما بدهد می‌تواند در ایران باقی بماند. قبل از اینکه گروههای مخالف بتوانن دولتی تشکیل دهند مسائل زیادی می‌بایست حل و فصل شوند، و بزرگترین مساله قدرت شاه تحت لوای قانون اساسی است. طی 25 سال گذشته ما تحت رژیم شاه حکومتی فاسد داشته ایم و این مغایر با قانون اساسی بوده است. نه آزادی وجود داشت و نه آرامش و صلح. برای مردم امکان نداشت که از حقوق بشری برخوردار باشند. بسیاری از مردم در زندانها شکنجه شدند و کلیه مسائل و مشکلات کنونی را موجب شده اند.» بختیار در ادامه این مصاحبه در باره دولت جدید گفت : «جمهوری و یا رژیم سلطنتی را به یکدیگر ترجیح نمی‌دهم بلکه خواستار یک دموکراسی واقعی هستم. اگر شاه برقراری یک دموکراسی واقعی را تضمین کند دیگر مساله ای وجود نخواهد داشت»

بختیار در کتاب «یکرنگی» به شرح دیدار امروزش با شاه پرداخته است. او بعد از ملاقات با فرح و مقدم(رئیس ساواک) به همراه مقدم به دیدار شاه رفت. وی در باره این دیدار می‌نویسد: «وقتی که شاه به او تکلیف تشکیل کابینه را کرد گفت: من در خدمت اعلیحضرتم. ولی لازم است مساله را با دقت بیشتر بررسی کنم. از طرفی شرائطی که فضای موجود تحمیل کرده مطرح است و از طرف دیگر اعتقادات شخصی من درباره دولت. اگر قرار باشد که از کار من نتیجه ای حاصل شود، این واقعیتها باید باهم آشتی پذیر باشند. به علاوه باید در فکر پیدا کردن همکارانی باشم. در این دوران تعداد افراد شریفی که مورد احترام و اعتماد مردم باشند زیاد نیست. محتمل است ناگزیر شوم از کسانی که چندان شهرتی ندارند، ولی لااقل آلوده به مسائل مشکوک نیستند دعوت به همکاری کنم.

شاه : بله متوجه ام اما وقت تنگ است!
بختیار : من از اعلیحضرت تقاضای ده روز فرصت دارم.
شاه: زیاد است.
بختیار: تصور نمی‌کنم از این سریع‌تر ممکن باشد، در هر حال من نهایت کوششم را می کنم.
شاه: حال ازهاری خوب نیست. اگر قصد سفر دارد به او گذرنامه بدهید!
بختیار: من که هنوز اختیاراتی ندارم.
شاه: نخست وزیری وجود ندارد. دیگران هم همه نظامی‌اند. قبول می‌کنید که دستورات را تلفنی صادر کنید؟ من هم از این طرف دستور لازم را می‌دهم که پرونده مسائلی که فوریت دارد در اختیار شما گذاشته شود و مطالب با شما مورد شور قرار گیرد»

بختیار در ادامه خاطراتش از شتابزدگی شاه خبر می‌دهد به صورتی که یک ساعت و نیم بعد شاه تلفنی با بختیار تلفنی تماس می‌گیرد و می‌گوید: کابینه تان را چه روزی می‌توانید معرفی کنید تا من آن روز را در تقویم در نظر بگیرم؟

بختیار: اعلیحضرت من قبل از ده روز نمی‌توانم تاریخی معین کنم، عملاً غیر ممکن است.
شاه: بسیار خوب کی می‌آیید شرائطتان را برای تشکیل دولت توضیح دهید؟
بختیار : فردا.



شاپور بختیار پس از دیدار با شاه بلافاصله در پی تمهید شرایط خود برای قبول نخست وزیری شد. بختیار در این باره در کتاب «یکرنگی» می‌نویسد: «من با شتاب هرچه تمامتر 12 نفری را دعوت کردم و از آنها خواستم تمام پیشنهادات و قطعنامه هایی که ظرف سال گذشته در تجمعات و میتینگ‌ها مورد بحث قرار گرفته است برایم گرد آورند. پس از مقایسه آنها به این نتیجه رسیدم که از زمان آموزگار تا آن روز از گروه چپی های تندرو گرفته تا سلطنت طلبان، همه در هفت مورد باهم توافق دارند. روال ساده ای را در پیش گرفتم. آن هفت مورد را به عنوان برنامه کوتاه مدت دولتم انتخاب کردم. به این ترتیب می‌خواستم با وفاداری و امانت، اراده ملت را به اجرا درآورم. در واقع این هفت مورد به پنج تقلیل می‌یافت . دو نکته دیگر را که با طرز کار دولت ارتباط پیدا می‌کرد، خودم به آنها افزودم. آنچه مردم می‌خواستند اینها بود: اول آزادی مطبوعات که با اعتقادات شخصی و عمیق خود من هم بسیار منطبق بود. دوم انحلال ساواک. سوم آزاد کردن زندانیان سیاسی، چهارم انتقال بنیاد پهلوی به دولت. پنجم حذف کمیسیون شاهنشاهی که چون دولتی در دولت در تمام مسائل مداخله می کرد. دو شرط شخصی خودم هم از این قرار بود: انتخاب تمام وزیران منحصراً با من باشد، و اعلیحضرت سفری به خارج از کشور داشته باشند. در باره این نکته آخر باید توضیح دهم: حدود دو ماه، حتی یک ماه و نیم پیش از این تاریخ، من چنین تقاضایی را از پادشاه نمی‌کردم. اما تب چنان بالا رفته بود و و فضا چنان پریشان بود که من دور شدن شاه را لازم می‌دیدم. از طرف دیگر اصرار داشتم که برای اداره مملکت، طبق اصولی که همیشه به آن پایبند بوده‌ام دست باز داشته باشم. حضور اعلیحضرن بدون شک مانع از اجرای این اصول می‌شد. اگر موفق می‌شدم نظمی نسبی در مملکت برقرار کنم، پادشاه با دسیسه های متعارف، آن را بلافاصله بر هم می‌زد، با این یا آن وزیر کابینه می‌ساخت تا نظارت خود را بر مجریان امور دوباره به دست آورد. دوباره تفرقه ایجاد می‌کرد تا حکومت کند.»

اما شاه در کتاب «پاسخ به تاریخ» در باره چگونگی دعوت از شاپور بختیار برای نخست وزیری و مواضع بختیار می‌نویسد: «بی نظمی و اغتشاش در گردش چرخ های اقتصاد کشور، اعتصابات پیاپی و تظاهرات خیابانی عملاً زندگی جامعه را فلج کرده بود. میزان تولید نفت خام که در مواقع ضروری عادی 8/5 میلیون بشکه در روز بود در روز چهارم دی 1357 به 7/1 میلیون بشکه رسید که فاجعه ای برای اقتصاد ایران محسوب می‌شد. صدور گاز به شوروی دچار اختلال شده بود. در این هنگام بود که شاپور بختیار یکی از اعضای جبهه ملی به وسیله سپهبد مقدم رئیس ساواک از من تقاضای ملاقات کرد. من قبلاً به وسیله جمشید آموزگار نخست وزیرسابق، تماسی با بختیارداشتم و همچنان به کوشش خود برای تشکیل یک دولت ائتلافی ادامه می‌دادم. در این اواخر، در حالیکه کریم سنجابی همچنان به اظهارات تحریک آمیز خود ادامه می‌داد، شاپور بختیار روشی معتدل تر داشت و تقریباً سکوت کرده بود. در نتیجه شاپور بختیار را به حضور پذیرفتم.... سپهبد مقدم شخصاً وی را شبانه و در خارج از ساعات متعارف ملاقات، به کاخ نیاوران هدایت کرد. بختیار در این ملاقات مکرراً نسبت به مقام سلطنت ابراز وفاداری کرد و کوشید به من ثابت کند که تنها کسی است که می‌تواند در آن شرایط دشوار دولت تشکیل دهد. او می‌گفت مایل است تمام ترتیبات مندرج در قانون اساسی را رعایت کند. بدین معنی که قبل از مسافرت من به خارج از کشور به عنوان تعطیلات، یک شورای نیابت سلطنت تشکیل شود و از هر دو مجلس رای اعتماد بگیرد. این شرایط برای من قابل قبول بود.»
به گفته سنجابی این گفت و گوها و مذاکرات شاه و بختیار قبل از قبول نخست وزیری با اعضای جبهه ملی مذاکره نکرده بود. کریم سنجابی در مصاحبه خود با بخش تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد در باره چگونگی اطلاع از نخست وزیری بختیارو عکس العمل اعضای جبهه ملی گفته است:

«خبرنگار روزنامه لوموند با خبرنگار خبرگزاری فرانسه به من تلفن کرد و پرسید آقای دکتر سنجابی این موضوع نخست وزیری آقای شاپور بختیار چیست؟ گفتم موضوع نخست وزیری ایشان در بین نیست. مذاکره ای با جبهه ملی شده و فعلاً هم تصمیمی به طور قطع گرفته نشده است. اگر مطلبی باشد بعداً به شما خبر می دهم. دو ساعت بعد همان شخص دوباره به من تلفن کرد و گفت : آقا! چه می‌فرمائید خبر نخست وزیری منتشر شده و همه خبرگزاریها نقل کرده اند. بنده فوراً به بختیار تلفن کردم و گفتم خبرگزاری فرانسه خبر از نخست وزیری شما می‌دهد. گفت خوب چه اشکالی دارد؟ گفتم : اشکال مطلب بر سر این نیست که شما باشید یا نباشید. اشکال این است که تا زمانی که زمینه را فراهم نکرده ایم چنین کاری به منزله خودکشی ما خواهد بود.»

منبع:روزشمار انقلاب اسلامی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، 1384، ج 9 ، ص 129 تا 133