کد خبر 520539
تاریخ انتشار: ۲۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۳:۴۸

وی در سال 1326ش با سمت مشاور در «راديو ايران» خدمات دولتي خود را آغاز كرد و در سال 1330ش رئيس اداره روابط عمومي و تبليغات املاك و مستغلات پهلوي بود.

به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ فرهاد نیکوخواه فرزند غلامحسین در سال 1307ش در شهر کاشان متولد شد. پس از پایان دوران تحصیلات متوسطه وارد دانشگاه تهران شد و در رشته علوم سیاسی از دانشکده حقوق لیسانس گرفت. اسناد موجود نشان می‌دهد كه فرهاد نيكوخواه طي سالهاي 1318 ـ 1313ش به ترتيب در دبستانهاي صبا و خيام در شهر كاشان دوره ابتدايي تحصيلاتش را مي‌گذرانيد و در سالهاي 1324 ـ 1319 هم دوران تحصيلات متوسطه‌اش را در دبيرستانهاي سعدي و صارميه شهر اصفهان سپري كرده بود و از سال 1324 تا سال 1328ش هم دوران چهار ساله تحصيلش در دانشگاه تهران به طول انجاميد و همچنان كه باز از نوشته‌هاي خود او برمي‌آيد دوره‌هاي مطالعاتي و تكميلي ديگري را هم، عمدتاً در راستاي برنامه‌هاي كاري خود در بخشهاي مختلف دولتي، در برخي كشورهاي خارجي پشت سر گذاشته بود. فرانسه، آلمان، انگلستان، آمريكا، ايتاليا، سوئيس، اتريش، دانمارك، سوئد، ژاپن، چين، تايلند، اسرائيل، عراق و لبنان از جمله مهم‌ترين كشورهايي بودند كه مسافرت كرده بود.1

فرهاد نيكوخواه در سال 1326ش با سمت مشاور در «راديو ايران» خدمات دولتي خود را آغاز كرد و در سال 1330ش رئيس اداره روابط عمومي و تبليغات املاك و مستغلات پهلوي بود. از آن جايي كه در آن هنگام اسدالله علم بر املاك و مستغلات پهلوي مديريت مي‌كرد، بنابراين فرهاد نيكوخواه را از همان زمان بايد در سلك دوستان و نزديكان علم به شمار آوريم. فرهاد نيكوخواه در سال 1332 و به دنبال كودتاي 28 مرداد، به رياست اداره روابط عمومي و خدمات اجتماعي املاك و مستغلات پهلوي (بنياد پهلوي بعدي) منصوب شد و پس از مدتي به وزارت كشور رفت و در سال 1335 بازرس و نماينده مختار وزير كشور در كابينه حسين علاء شد. فرهاد نيكوخواه پس از مدتي باز به بنياد پهلوي رفت و مشاور و سرپرست سازمان اداري بنياد پهلوي شد. سپس قائم‌مقام شهردار وقت تهران احمد نفيسي شده و از آن پس به عنوان رايزن مطبوعاتي عازم سفارت ايران در رم گرديد.2

همسر او ژاله مصطفوي، فرزند سرتيپ عبدالحسين مصطفوي كاشاني در سال 1318 در تهران متولد شده بود و از قبل نفوذ همسرش فرهاد نيكوخواه (همچنان كه از اسناد موجود برمي‌آيد) با استخدام صوري و بدون آن كه بر سر كار خود حاضر شود، مدتها به عنوان حقوق و مزايا يا مبالغي قابل‌توجه دريافت مي‌كرد. ژاله مصطفوي در سال 1336 با فرهاد نيكوخواه ازدواج كرده بود. تا تير 1350 هم فقط يك فرزند پسر (بنام رامين) داشتند كه در سال 1340ش متولد شده بود.3 غلامحسين نيكوخواه پدر فرهاد نيكوخواه در شهر كاشان كارمند وزارت دارايي بود. فرهاد برادري ناتني به نام علي بحريني داشت و ماه آذين، ايران و توران هر سه خواهران (تني) او بودند. فرهاد نيكوخواه در سال 1350 اسدالله علم و اميرعباس هويدا را در صدر تمام كساني معرفي كرده است كه به خوبي و به طوركامل او را مي‌شناسند و با آگاهي از تمام مسايل و پيشينه او و خانواده‌اش «مي‌توانند در موقع لزوم معرف» او «باشند.»4


مهم‌ترين مشاغل مديريتي فرهاد نيكوخواه طي سالهاي 1352 ـ 1332 عبارت بود از: 1ـ رئيس امور اطلاعات و انتشارات و خدمات اجتماعي املاك و مستقلات پهلوي (از 24 شهريور 1332 تا اوايل دي 1335)؛ 2ـ رئيس اداره انتشارات در اداره كل امور اجتماعي و عمران دهات وزارت كشور (از اول دي 1335 تا 5 بهمن 1337)؛ 3ـ رئيس اداره اطلاعات وزارت كشور (از 5 بهمن 1337 تا اول فروردين 1338)؛ 4ـ رئيس اداره سمعي و بصري وزارت كشور (از اول فروردين 1338 تا 20 تير 1339)؛ 5ـ رئيس روابط عمومي بنياد پهلوي (از 25 مهر 1340 تا 20 اسفند 1341)؛ 6ـ مأمور خدمت در اداره كل انتشارات و راديو (از 20 اسفند 1341 تا اول فروردين 1342)؛ 7ـ رايزن و وابسته مطبوعاتي ايران در رم (از اول فروردين 1342 تا 24 بهمن 1324)؛ 8ـ معاون روابط عمومي وزارت اطلاعات (از 27 آذر 1345 تا 20 تير 1351)؛ 9ـ مشاور وزير اطلاعات (از 20 تير 1351 تا 21 تير 1351)؛ 10ـ مأمور خدمت در نخست‌وزيري (از 21 تير 1351 تا 21 تير 1352). و 11ـ انتصاب به معاونت امور اجتماعي وزارت كشور از 21 تير 13525.

فرهاد نيكوخواه كه اسناد و مدارك موجود نشان مي‌دهد از همان آغاز فعاليت و خدمت در مراكز و سازمانهاي دولتي و حكومتي سخت با رژيم پهلوي وفادار بود، در سالهاي طولاني حضورش در مراكز و وزارتخانه‌هاي دولتي و غيرو به طور مكرر به عنوان مأموريت و فرصت‌هاي مطالعاتي و غيرو از كشورهاي مختلف اروپايي، آسيا و خاورميانه و آمريكا ديدن كرده 6 و با زبانهاي فرانسه و انگليسي آشنايي بسنده‌اي داشت. نيكوخواه در دوران نخست‌وزيري دكتر محمد مصدق از مخالفان او بود و خود را عضو سازماني با عنوان «جانسپاران ميهن در دوران حكومت مصدق» ذكر كرده است كه به علت مخالفت و «به عنوان تحريك عليه دولت در حكومت مصدق» دو بار «بازداشت موقت» شده بود. و بنابراين او را از عوامل كودتاي 28 مرداد 1332 مي‌توانيم قلمداد كنيم.7 در آن مقطع فرهاد نيكوخواه روابط بسيار نزديكي هم با اسدالله علم داشت و بدين ترتيب در نزد دربار و شخص شاه هم داراي ارج و قرب بود. با اين حال اسناد و مدارك موجود نشان مي‌دهد كه در نيمه دهه 1320 فرهاد نيكوخواه در دوران تحصيل در دبيرستان صارميه اصفهان تمايلاتي به سوي حزب توده داشت و علي‌الظاهر (همچنان كه از گزارش شهرباني كل كشور به نخست‌وزير و وزير كشور وقت برمي‌آيد)

در اواخر فروردين 1325 درصدد بوده است «اتحاديه‌اي» تشكيل بدهد و تمهيداتي براي استقبال از تقي فداكار از اعضاي حزب توده در اصفهان فراهم كرده بود. در آن مقطع وزارت فرهنگ او را به اتهام تشكيل اتحاديه از دبيرستان اخراج كرده بود.8 اما شواهد موجود نشان مي‌دهد كه فرهاد نيكوخواه نظير بسياري از هواداران و اعضاي حزب توده طي يكي دو سال بعد به تدريج در سلك طرفداران و اعضاي باند اسدالله علم درآمده است و همين موضوع هم باعث شده بود تا مدتي بعد او به اداره املاك و مستغلات پهلوي بپيوندند كه رياست آن بر عهده اسدالله علم بود. آنچه بود فرهاد نيكوخواه در اواسط دوران تحصيلات دانشگاهيش به گروه ناسيوناليستهاي انقلابي ايران پيوست كه با علامت اختصاري «گنا» هم شناخته مي‌شد و بنيان آن به سال 1326 بازمي‌گشت، مهتدي اعضا و بنيانگذاران اين گروه كه پس از مدتي در دانشگاه و اساساً به هدف مبارزه با حزب توده «انجمن هنري جام‌جم» را تشكيل داده و سپس مجله‌اي هم با عنوان «جام جم» منتشر كردند، عبارت بودند از: اميرهوشنگ زندنيا، جهانگير مقدادي، ضياء مدرس، هوشنگ هاديان، حميد شركت، داريوش همايون، فرهاد نيكوخواه، سهراب سپهري، سياوش كسرايي، منوچهر شيباني، محمدحسين اخباري، مرتضي عظيما، حسين دربندي و تينا تهراني.9

همچنان كه اسناد موجود نشان مي‌دهد فرهاد نيكوخواه پس از پايان تحصيل در دانشگاه تهران ديگر به فعاليتش در گروه ناسيوناليست‌ها ادامه نداد و خدمات خود به حكومت را با نزديك‌تر كردن خود به دربار و اسدالله علم ادامه داد.10 به دنبال انتصاب اسدالله علم به وزارت كشور در كابينه حسين علاء، فرهاد نيكوخواه هم همراه علم به وزارت كشور رفت و هنگامي كه در ارديبهشت 1336 اسدالله علم حزب مردم را تأسيس كرد، باز فرهاد نيكوخواه به عضويت اين حزب درآمده و مدتي بعد سخنگوي اين حزب شد. فرهاد نيكوخواه از آغاز فعاليت حزب مردم عضو مؤثر كميسيون تبليغات و انتشارات اين حزب شد. رياست اين كميسيون با محمد فضائلي بود و محمد باهري، رسول پرويزي، فرهاد نيكوخواه، عبدالله والا، ابوالحسن احتشامي و علينقي كني از ديگر اعضاي مهم و مؤثر اين كميسيون بودند. كميسيون تبليغات و انتشارات حزب مردم بويژه در هدايت و جهت‌دهي به فعاليت و انتشار نشريات و روزنامه ارگان حزب نقش قابل‌توجهي ايفا مي‌كرد.11

فرهاد نيكوخواه در طول دوران دبيركلي اسدالله علم بر حزب مردم نقش قابل‌توجهي در پيشبرد امور اين حزب در شئون مختلف ايفا مي‌كرد و بالاخص با آغاز فعاليتهاي انتخابات حزب مردم براي دوره بيستم (تابستاني) مجلس شورا، فرهاد نيكوخواه بر دامنه فعاليتها و تلاش‌هاي حزبي خود افزود. فرهاد نيكوخواه در شوراي مركزي حزب مردم هم عضويت داشت.12 به دنبال كناره‌گيري اسدالله علم از دبيركلي حزب مردم در شهريور 1339 كه اختلافات دروني زودهنگامي در حزب مردم سرباز كرد، فرهاد نيكوخواه در مخالفت و اعتراض به عملكرد دستگاه رهبري جديد حزب مردم و دبيركل آن (يحيي عدل) به «گروه منتقدين» اين حزب پيوست و در مجموعه مخالفت‌هاي گروه منتقدين از دستگاه رهبري حزب مردم در اواخر سال 1339 و اوايل سال1340 نقش درجه اولي ايفا كرد. فرهاد نيكوخواه دبير گروه منتقدين حزب مردم بود. نيكوخواه در همان سال 1340 براي هميشه از عضويت در حزب مردم كناره‌گيري كرد.13 در طول نيمه دوم دهه 1330 نيكوخواه در وزارت كشور دولت دكتر منوچهر اقبال هم به ترتيب بر ادارات اطلاعات و سمعي و بصري رياست مي‌كرد و از اواسط سال 1340 هم كه مقارن با دوران نخست‌وزيري علي اميني بود، همراه با اسدالله علم در بنياد پهلوي بوده و بر روابط عمومي اين بنياد مديريت مي‌نمود. مدتي پس از نخست‌وزير شدن اسدالله علم فرهاد نيكوخواه به اداره كل انتشارات و راديو آمد كه رياست آن بر عهده نصرت‌الله معينيان بود. در همين دوران نخست‌وزيري علم هم بود كه اين فرهاد نيكوخواه باز با حمايت و هدايت او قائم‌مقام احمد نفيسي در شهرداري تهران شد. احمد نفيسي همان كسي بود كه كنگره آزادزنان و آزادمردان را در شهريور 1342 و در دوران نخست‌وزيري علم مديريت كرد.14 با اين حال در اواخر مهر و اوايل آبان 1341 اعلام شد كه فرهاد نيكوخواه تحت فشار باندبازان و رقباي ريز و كلان خود در درون دستگاه شهرداري تهران كه بدون پيدا و پنهان از سوي احمد نفيسي شهردار، هم حمايت مي‌شدند به ناچار استعفاي خود را از قائم‌مقامي شهرداري تهران به اسدالله علم نخست‌وزير وقت تقديم كرد.15

در اوايل اسفند 1342 شايع بود كه احمد نفيسي به زودي از مقام شهرداري تهران بركنار خواهد شد و در اين ميان فرهاد نيكوخواه از كانديداهاي نخست‌ احراز مقام شهرداري تهران بود. اما اين امر محقق نشد و چند روز بعد و در 9 اسفند 1341 اعلام شد كه فرهاد نيكوخواه به زودي به عنوان وابسته مطبوعاتي سفارت كبراي ايران به رُم خواهد رفت.16
 از جمله مهم‌ترين رخدادهاي كشور طي همان چند ماهه نخست انتصاب فرهاد نيكوخواه به عنوان رايزن مطبوعاتي سفارت ايران در رم (ايتاليا) گسترش مخالفتهاي عمومي با اصلاحات موسوم به انقلاب سفيد و قيام 15 خرداد 1342 بود. نيكوخواه در اين راستا كوشيد افكار عمومي و بالاخص نشريات و روزنامه‌ها و رسانه‌هاي گروهي ايتاليا و اروپا را از حقيقت آنچه در عرصه سياسي و اجتماعي ايران در آن مقطع حساس و سرنوشت‌ساز مي‌گذشت، منحرف ساخته و چنان وانمود سازد كه قيام 15 خرداد و ديگر مخالفتها و انتقادات صورت گرفته در آن روزگار با رژيم پهلوي از اهميت چندان قابل‌اعتنايي برخوردار نيست و مخالفان حكومت در برابر عزم حاكميت براي انجام اصلاحات اجتماعي و غيرو فاقد هرگونه نظم و منطقي اصولي هستند ولو براي كم اهميت جلوه دادن واقعه قيام 15 خرداد 1342 از هيچ تلاشي فروگذار نكرده است. فرهاد نيكوخواه در اول شهريور 1342 در نامه‌اي كه در اين باره خطاب به نصرت‌الله معينيان وزير راه و سرپرست انتشارات و راديو مي‌نويسد، به مجموعه اقداماتش در راستاي كمرنگ جلوه‌دادن اهميت و جايگاه قيام 15 خرداد 1342 و ديگر مخالفتهاي مردم كشور با حاكميت در نزد افكار عمومي و رسانه‌ها و نشريات اروپايي چنين اشاره مي‌‌كند:

انتشار اخبار ناامني و بلوايي كه به دست عده‌اي در كوهساران فارس ايجاد شده بود، به خصوص تفسيرهايي كه معمولاً خبرگزاريها براي مهم جلوه دادن اخبار خود مي‌كنند، در اروپا و همچنين ايتاليا از نظر سياحان انعكاس نامطلوب داشت. زيرا خبرگزاري‌ها اين گونه اخبار را معمولاً با توضيحات كافي نشر نمي‌‌دهند و وقتي سخن از تمرد چند تفنگچي سرگردان در كوهساران بويراحمدي مي‌شود، در خارج چنين مي‌پندارند كه اين عده در خيابانهاي تهران آرامش و امنيت را از مردم سلب كرده‌اند. خبر بلواي 15 خرداد نيز به درست و يا نادرست بسيار بزرگ و مهم جلوه‌گر شد و با اينكه از نظر سياسي و به خصوص آشكار ساختن ماهيت مخالفان اصلاحات اجتماعي از آن بهره‌برداري كامل شد ولي از نظر سياحاني كه عازم ايران بودند تأثير نامطلوب بخشيد. دفتر رايزني مطبوعاتي به جزئيات امر در همان ابتداي وصول اخبار با جرايد و مجلات و راديو تلويزيون تماس گرفت و كوشيد كه اين اخبار به صورتي منطبق با واقع منتشر شود و خوشبختانه جرايد ايتاليا هيچ‌گونه خبر ناراحت‌كننده‌ و اضطراب‌آوري درج نكردند و تفسير تلويزيون و راديوي ايتاليا نيز با همكاري دفتر رايزني بسيار خوب تنظيم و منتشر گرديد. البته بعد از بلواي 15 خرداد و برقراري نظم و آرامش كامل مراتب در جرايد و راديو تلويزيون نشر شد و مجاهدت كامل به عمل آمد تا اين حادثه به صورت يكي از حوادث عادي كه در اغلب كشورها اتفاق مي‌آفتد جلوه‌گر شود. بديهي است در انتشار خبر ختم غائله فارس نيز كوشش لازم به عمل آمد و براي كساني كه اينجانب شخصاً‌ ملاقات و مذاكره كردم ختم غائله فارس اهميت بيشتري از نظر اطمينان سياحان به استقرار نظم و آرامش در كشور داشت.

با توجه به مراتب بالا مشاهده مي‌شود كه براي رايزني مطبوعاتي كاري دشوار بود كه از يك طرف اقدامات و خرابكاريهاي عاملين حادثه 15 خرداد را منعكس سازد تا مردم از هدف و نقشة اين عده با خبر شوند و از طرف ديگر بكوشد كه انتشار اين اخبار موجب ناراحتي و اضطراب خاطر سياحاني [را] كه شايق ديدار سرزمين ما هستند فراهم نسازد. البته پس از حوادث اخير مقالات و اخبار بسياري دربارة آرامش و ثبات اوضاع و به خصوص تسهيلاتي كه براي سفر كردن به ايران فراهم است در جرايد نشر شده و اين اقدام كماكان تعقيب خواهد شد. به گمان اينجانب سازمان جلب سياحان مي‌تواند با تهية يك برنامه تبليغاتي وسيع و به خصوص انتشار نظرات و خاطرات يا پخش فيلم از سياحاني كه به ايران سفر كرده‌اند و يا دعوت عده‌اي از مديران آژانس‌ها و نمايندگان مطبوعات اطمينان سياحان را به نظم و آرامش در ايران جلب نمايد.
رايزن مطبوعاتي سفارت كبراي شاهنشاهي در رم
نيكوخواه17

فعاليتها و تلاشهاي فرهاد نيكوخواه در راستاي حمايت از موقعيت رژيم پهلوي در برابر مخالفان سياسي آن طي ماههاي آتي هم تداوم يافت. تداوم حضور او در رأس رايزني مطبوعاتي سفارت ايران در رم طي سالهاي آتي نشان مي‌داد كه مجموعه حاكميت و بويژه شخص شاه از عملكرد او در آن سمت رضايت خاطر دارد. نيكوخواه كه در تمام دوران نخست‌وزيري علم مورد حمايت و عنايت او قرار داشت، پس از نخست‌وزير شدن حسنعلي منصور بويژه اميرعباس هويدا رابطه خود را با دولتمداران جديد هم حسنه كرد: تا جايي كه از نيمه دوم دهه 1340 بدان سو او را از جمله مهم‌ترين نزديكان و معتمدين به شخص هويدا نخست‌وزير وقت مي‌بينيم كه در عين حال با خصم ديرپاي او اسدالله علم وزير دربار وقت هم همان روابط حسنه‌اش را حفظ و تداوم بخشيده بود.18

فرهاد نيكوخواه در لژ فراماسونري آفتاب هم عضويت داشت. ساواك كه مجموعه فعاليتهاي اين لژ را مراقبت مي‌كرد در 16 دي 1343 از برگزاري جلسه‌اي در روز 8 دي 1343 سخن به ميان مي‌آورد كه قرار بود با شركت حدود 72 عضو لژ آفتاب ترتيب داده شود. از جمله كساني كه نام او به عنوان عضو لژ آفتاب و در جمع دعوت‌شدگان مذكور به چشم مي‌خورد، همين فرهاد نيكوخواه بود. اين دعوت‌نامه از سوي حسينعلي شيخ‌الاسلامي دبير اين لژ صادر شده و اعضا را «براي استماع سخنراني دكتر تقي اسكنداني دبير بزرگ فراماسيونري» فرا مي‌خواند.19 اسناد موجود نشان مي‌دهد كه فرهاد نيكوخواه طي سالهاي آتي دهه 1340 و پس از آن هم در لژهاي فراماسونري عضويت داشت و در فهرست اسامي اعضاي فراماسونها طي سالهاي پاياني عمر رژيم پهلمي هم نام فرهاد نيكوخواه به چشم مي‌خورد.20 به دنبال تشكيل لژ بزرگ ايران طي سالهاي پاياني دهه 1340 باز هم نام فرهاد نيكوخواه را در ميان اعضاي اين لژ مي‌بينيم كه در مقاطع مختلف (در دهه 1340 و 1350) بارها به جلسات اين لژ دعوت شده بود.21 معرّف فرهاد نيكوخواه جهت پيوستنش به لژ فراماسونري آفتاب، منوچهر رزم‌جو بود و چنين به نظر مي‌رسد كه به رغم حضور فرهاد نيكوخواه در جلسات اين لژ (حداقل از حدود سال 1343 بدان سو) فقط در 19 دي 1346 بود كه عضويت او در اين لژ رسميت و قطعيت پيدا كرد.22

در اين ميان اسناد موجود نشان مي‌دهد كه حضور فرهاد نيكوخواه در رأس رايزني مطبوعاتي سفارت ايران در رم كه تا اواخر بهمن 1344 به طول انجاميد، سخت مورد توجه و رضايت خاطر دولت و حكومت وقت قرار گرفته بود و در شرايطي كه در عرصه سياسي و اجتماعي كشور حاكميت جو رعب و وحشتي مثال‌زدني حاكم كرده بود، نيكوخواه از هيچ تلاشي جهت ارائه چهره‌اي معقول و قابل‌ دفاع از رژيم پهلوي در نشريات و رسانه‌هاي ايتاليا و نيز اروپا فروگذار نمي‌كرد و از جمله جهت جلب‌نظر مساعد مسئولان امر در بخش‌هاي توريسم و جهانگردي كشورهاي اروپايي و نيز سياحان و گردشگران اروپايي و بالاخص ايتاليايي جهت مسافرت به ايران تلاش‌هاي بدون وقفه‌اي داشت.23

فرهاد نيكوخواه در اواخر آذر 1345 از سوي هوشنگ انصاري وزير وقت اطلاعات به عنوان معاون روابط عمومي اين وزارتخانه انتخاب شد و اين انتصاب در 6 دي 1345 به تأييد و تصويب شخصي شاه هم رسيد.24
 از جمله مهم‌ترين اقدامات فرهاد نيكوخواه در سال 1346 شركت فعال در تمهيد مقدمات و برگزاري بخشهاي مراسم تاجگذاري شاه در آبان آن سال بود. فرهاد نيكوخواه عضو «كميته امور خارج از كشور» سازمان شوراي عالي تاجگذاري بود. رياست اين كميته برعهده حمزاوي معاون وزارت امور خارجه قرار داشت و فرهاد نيكوخواه، پرويز عدل و محمد هاتف ديگر اعضاي اين كميته بودند.25 سازمان شوراي عالي تاجگذاري شامل 15 كميته مختلف مي‌شد و از روز پنجم اسفند 1345 كار خود را رسماً آغاز كرده و رياست آن بر عهده تيمسار سپهبد (سناتور) مرتضي يزدان‌پناه بود.26 فرهاد نيكوخواه به پاس فعاليت در اين شورا موفق به دريافت نشان درجه سوم همايون شد.27 فرهاد نيكوخواه در طول نيمه دوم دهة 1340 ضمن حفظ سمت معاونت وزارت اطلاعات با اسدالله علم وزير دربار هم رابطه بسيار نزديكي داشت. ساواك در 12 مرداد 1347 در آخرين بيوگرافي او تأكيد كرده است كه نيكوخواه از دوستان نزديك آقاي اسدالله علم و مورد حمايت ايشان است» و نيز «رفيق‌باز و تا حدي عياش و بي‌قيد» است.28

فرهاد نيكوخواه در دوران تصدي معاونت وزارت اطلاعات (1345 ـ 1351) نقش قابل‌توجه و مي‌شود گفت درجه اولي در جهت‌دهي و هدايت و كنترل روزنامه‌ها و نشريات مختلف در راستاي خواستها و اهداف دولت و حاكميت ايفا مي‌كرد.29 حضور طولاني‌مدت فرهاد نيكوخواه در رأس معاونت روابط عمومي وزارت اطلاعات نشان‌گر آن بود كه او علاوه بر آنكه مورد حمايت و عنايت حاكميت (شاه، هويدا نخست‌وزير و احياناً ساير مراجع تصميم‌ساز) قرار دارد، در آن سمت مهم و حساس وظايف محوله خود را در حد مطلوب ائجام مي‌دهد. در طول دوران حضور او در ميان مقام چهار تن زير به ترتيب در رأس وزارت اطلاعات قرار گرفتند؛ اما هيچ‌كدام نخواستند و يا نتوانستند فرهاد نيكوخواه را از مقام معاونت روابط عمومي آن وزارتخانه كنار بگذارند: هوشنگ انصاري، جواد منصور، محمد سام و حميد رهنما.30 در دوران تصدي نيكوخواه بر معاونت روابط عمومي وزارت اطلاعات اختلافات پايان‌ناپذيري ميان او و برخي ديگر از معاونان وقت اين وزارتخانه بروز كرده و هر يك تلاش پيدا و پنهاني مي‌كردند بلكه از نفوذ و اعتبار ديگري بويژه در نزد وزارت وقت اطلاعات بكاهند و در صورت امكان موجبات عزل رقبا را فراهم آورند. بدگوييها و دسته‌بنديهاي فيمابين گاه صورت بسيار زننده‌اي پيدا مي‌كرد.31 نيكوخواه كه شواهد و قراين موجود نشان مي‌داد عملكرد او طي ساليان طولاني حضور در وزارت دربار و ساير بخشهاي دولت و حاكميت مورد توجه و رضايت خاطر شخص شاه هم قرار گرفته است، در مقام معاونت وزارت اطلاعات بارها در مسافرت‌هاي خارجي شاه در اروپا و آمريكا با او همراهي مي‌كرد و از ملازمان اصلي ركاب او به شمار مي‌رفت.22

در اين برهه فرهاد نيكوخواه در پيشبرد اهداف و مقاصد رسانه‌اي و تبيلغاتي رژيم پهلوي در نشريات و رسانه‌هاي داخلي و نيز خارجي نقش قابل‌توجهي ايفا مي‌كرد. چنان كه او در بسياري از مسافرتهاي خارجي خود (به همراه شاه با ساير مقامات كشوري و دولت) معمولاً تيم روزنامه‌نگاران و خبرنگاران همراه هيأت را رهبري و هدايت مي‌كرد و بر مجموعه اقدامات و فعاليت‌هاي رسانه‌اي و خبرسازي آنان نظارت و مراقبت دقيقي مي‌كرد. ضمن اين كه خود او هم در مقام معاونت روابط عمومي وزارت اطلاعات در بسياري از اين مسافرت‌ها با نشريات و روزنامه‌هاي خارجي و نيز رسانه‌هاي جمعي كشورهاي ميزبان مصاحبه‌ها و گفت‌و‌گوهايي ترتيب مي‌داد و بويژه آنان را پيرامون چند و چون مصاحبه و روح پرسشهاي مطروحه با مقامات ايراني همراه هيأت و غيرو توجيه و هدايت و هرگاه ضرورت ايجاب مي‌كرد پيشاپيش سئوالات مطروحه را بازبيني و با خواسته‌هاي حاكميت انطباق مي‌داد. ضمن اينكه فرهاد نيكوخواه شخصاً هم در مقاطع مختلف جهت مصاحبه با نشريات و رسانه‌هاي خارجي به كشورهاي مختلف مسافرت مي‌كرو د يا به پرسشهاي خبرنگاران و روزنامه‌نگاران خارجي حاضر در ايران پاسخ‌هاي مقتضي‌اي مي‌‌داد. با اين توضيح كه محتوا و قالب اين‌گونه مصاحبه‌ها از مدتها قبل تدوين و تنظيم مي‌شد و طرفين درباره نوع سئوال و پاسخهاي ارائه شده توجيه مي‌شدند. بالاخص اينكه شخص شاه در اين باره بسيار حساسيت نشان مي‌داد و بنابراين حضور فرهاد نيكوخواه در اين جايگاه از اعتماد شاه و حاكميت به او نشأت مي‌گرفت.23
 در جريان برگزاري جشنهاي سالانه هنر شيراز هم (1356 ـ 1345) كه با مديريت فرح پهلوي انجام مي‌گرفت، باز فرهاد نيكوخواه در تنظيم برخي برنامه‌هاي هنري و نيز دعوت از هنرمندان خارجي و غيرو نقش قابل‌توجهي ايفا مي‌كرد.34 او بويژه به خاطر آشنايي با زبانهاي انگليسي، فرانسه و نيز ايتاليايي و به مدد سالها حضور در كشورهاي خارجي و خدمت در پست معاونت روابط عمومي وزارت اطلاعات تجارب مديريتي و اجرايي قابل‌توجهي در سازماندهي و هدايت برنامه‌هاي فرهنگي، مطبوعاتي و هنري مورد عنايت حاكميت اندوخته بود. ضمن اينكه نيكوخواه از همان سالهاي دهه 1330 بدانسو در نشريات و روزنامه‌هاي مختلف كشور هم مطالب و مقالاتي در زمينه‌هاي مختلف سياسي، اجتماعي و فرهنگي و حزبي مي‌نوشت.

نشريات و روزنامه‌هاي آن روزگار به طور كلي تحت مديريت و هدايت وزارت اطلاعات چاپ و منتشر مي‌شدند و در اين ميان فرهاد نيكوخواه در مقام معاونت روابط عمومي آن وزارتخانه نقش قابل‌توجهي در هدايت، كنترل و سانسور مطبوعات و روزنامه‌ها ايفا مي‌‌كرد و بسياري از مسئولان نشريات و نويسندگان و هيأت تحريريه روزنامه‌ها با نقش و جايگاه او در اين راستا آشنايي تمام و كمالي داشتند.35
 فرهاد نيكوخواه در اواخر دهه 1340 كه وزارت اطلاعات جهت كنترل و مراقبت بيش از پيش از مجموعه محتواي نشريات و روزنامه‌ها رأساً افرادي را به عنوان سردبير به نشريات مختلف تحميل مي‌كرد، نقش درجه اولي در انتخاب و معرفي اين‌گونه سردبيران تحميلي به مديران مسئول نشريات و روزنامه‌هاي وقت ايفا مي‌كرد. اين سردبيران تحميلي كه عمدتاً هم برخلاف خواسته و رضايت صاحبان نشريات معرفي مي‌شدند، در كنترل و نظارت در بخشهاي مختلف روزنامه و مجلات (بويژه تنظيم سرمقاله‌ها، مطالب و مقالات سياسي، اجتماعي و فرهنگي و نظاير آن) بيشترين نقش را ايفا مي‌كردند و تحت مراقبت بودند مطلب يا نوشته‌اي برخلاف خواسته حاكميت و دولت در نشريات و روزنامه‌ها درج نشود. در اين راستا ارتباط و هماهنگي تنگاتنگي ميان وزارت اطلاعات با ساواك وجود داشت.36
 برخي صاحبان نشريات به طور شفاهي و يا مكتوب به فرهاد نيكوخواه شكايت مي‌بردند كه سردبيران تحميلي او و وزارت اطلاعات هيچ‌گونه شأن و اعتباري براي آنان قائل نيستند و حتي از هتاكي و دغلكاري دربارة آنان هم اجتناب نمي‌كنند.37 و در مواردي هم ميان مديران مسئول نشريات با سردبيران تحميل شده از سوي نيكوخواه و وزارت اطلاعات اختلافات پردامنه‌اي بروز مي‌كرد. چنان كه يك بار علي‌اصغر اميراني مديرمسئول مجله خواندنيها در 15 خرداد 1349 در نامه‌اي خطاب به ساواك در اين باره چنين نوشته و از سردبير تحميلي آن وزارتخانه شكايت كرده بود:
براي اينكه از نوع كار آقاي شعباني نماينده وزارت اطلاعات در خواندنيها و اعمال غرض خصوصي و وضع روابطش با ما مطلع باشيد رونوشت نامه‌اي را كه به تاريخ امروز براي ايشان فرستاده شده ارسال و لزوماً يادآور مي‌شود كه اين نامه قبلاً به نظر آقاي نيكوخواه معاون وزارت اطلاعات هم رسيده و ايشان ضمن تأييد كلي مطالب منطقي آن موافقت كرده‌اند كه از اين پس مطالب مندرج در خواندنيها با دو امضاء اينجانب و آقاي شعباني توأماً به چاپخانه داده شود، حال در عمل تا چه اندازه اين پيشنهاد مورد قبول آقاي شعباني خواهد بود آينده نشان خواهد داد.
ع. اميراني38

فرهاد نيكوخواه كه علي‌الظاهر در نيمه دوم دهه 1340 به حزب ايران‌نوين پيوسته بود و در كميته مطبوعات حزب ايران‌نوين هم عضويت داشت؛ در مقام معاون وزارت اطلاعات نقش قابل‌توجهي در كمك و مساعدت‌هاي مالي، يارانه‌اي و غيرو به نشريات و روزنامه‌هاي ارگان و حامي اين حزب ايفا مي‌كرد. ساواك در 18 خرداد 1349 در اين باره چنين گزارش كرده است:
روز شنبه 17/3/49 آقاي نخست‌وزير، دكتر كلالي دبيركل حزب و مديران جرايد عضو حزب ايران‌نوين در كميته مطبوعات حزب حاضر در اين جلسه مسائل مختلفي مطرح شد از جمله مسائل موضوع توزيع جرايد بود كه گفته شد اين كار انجام شده و شركتي در شرف تشكيل است كه كار توزيع جرايد را در سراسر كشور انجام دهد. ضمناً در مورد تشكيل انجمن مطبوعات توصيه كردند حزب انجمني تشكيل دهد كه هسته مركزي انجمن مطبوعات ايران باشد و براي اين كار حزب بايد كمك نمايد و محلي اجاره كند كه سه نفر آقايان كاظم مسعودي، شاهنده، كردلو مأمور اجاره كردن محل و تهيه مقدمات كار شدند. ضمناً آقاي نيكوخواه ضمن توضيح درباره توزيع جرايد گفت نسبت به تأمين زندگي نويسندگان و طرح بيمه آنان مطالعاتي انجام شده و سهمي از آگهيها نيز براي اين كار در نظر گرفته شده است. ضمناً قرار شد آقاي نخست‌وزير جلسه آينده كه يك ماه ديگر خواهد بود در مجمع مطبوعات كه اختصاص به باشگاه مطبوعات خواهد بود حضور به هم رسانند.39
 ساواك در 9 اسفند 1349 هم در گزارش ديگري (به شرح زير) به برگزاري جلسه حوزه مطبوعاتي حزب ايران‌نوين با شركت فرهاد نيكوخواه معاون وزارت اطلاعات و وعده‌هاي او جهت كمك به مطبوعات‌چيهاي عضو اين حزب و نقش و جايگاه مهم و تعيين‌كننده او در اين باره و نيز جهت‌دهي و مديريت اين شركت چنين اشاره مي‌‌كند:

ساعت 1600 روز 8/12/49 جلسه حوزه مطبوعاتي حزب ايران‌‌نوين با شركت و حضور آقايان فرهاد نيكوخواه (معاون وزارت اطلاعات) ـ سناتور صفوي ـ دكتر الموتي ـ ديهيم ـ كاظم مسعودي ـ فروتن ـ دكتر بهزادي ـ صفي‌پور ـ وحيدنيا ـ رزم‌آرا ـ خانم سپهر خادم ـ دولو ـ حافظي ـ دكتر فروزين ـ دكتر شيفته ـ انوشيرواني ـ كرد ـ حكيم شوشتري ـ تشكيل شد. ابتدا در مورد اختلافات سنديكاي نويسندگان و مديران جرايد بحث شد. سپس رزم‌آراء شرحي را كه درباره سنديكاي نويسندگان در مجله تهران‌مصور درج گرديده بود قرائت و آنگاه آقاي شاهنده اظهار داشت من گوش مهندس والا را مي‌كشم. انوشيرواني در پاسخ وي گفت والا از نوشته‌هاي مجله خبر ندارد. دكتر بهزادي هم دفاع نمود. سپس شاهنده گفت روزنامه‌هاي 28 مردادش موجود است.

آقاي انوشيرواني در مورد اختلاف نويسندگان و مديران جرايد پيشنهاد كرد موضوع در كميته صنفي حزب مورد بررسي قرار گيرد. ناطق بعدي آقاي فرهاد نيكوخواه توضيح داد كه اين مسائل بايد به كلي از بين برود و نويسندگان واقعي و خوب كه من آنها را ديده‌ام هرگز گرد چنين مسائلي نمي‌گردند. شاهنده گفت آنها مي‌خواهند جاي ما را بگيرند ولي ما امتحان خود را داده‌ايم اما سنديكاي نويسندگان راه حزب منحله توده را مي‌رود. آقاي نيكوخواه اظهار داشت سنديكا اول بايد تكليفش را با اصل سنديكايي بودن روشن كند ـ چه كساني مي‌توانند عضو آن باشند مجدداً شاهنده پيشنهاد كرد كه ضابطه‌اي براي نويسنده مطبوعات تعيين شود ـ تكليف خبرنگار و عكاس روشن است اما نويسنده چه كسي است؟
آقاي فرهاد نيكوخواه در مورد آينده مطبوعات اظهار داشت در سال آينده با كمك آگهي‌هاي ملي وضع مطبوعات بهتر خواهد شد.
در اين جلسه آقاي صفي‌پور در مورد كمي آگهي‌هاي خود مطلبي به شعر روي كاغذ نوشت و به آقاي نيكوخواه داد كه در همانجا هم آقاي نيكوخواه به شعر نوشت كه خواسته وي را عملي مي‌نمايد و بفرستيد آگهي بگيرند.

آقاي شاهنده ضمن صحبتهاي خود گفت ده نفر از نويسندگان عضو سنديكا در حال حاضر به جرايم مختلف زنداني هستند. ضمناً اظهار نمود چون حرفهاي ما تا به وزارت اطلاعات برسد تحريف مي‌شود حال بهتر است كه آقاي نيكوخواه هر جلسه يا لااقل در دو جلسه يك بار شركت نمايند و حرفها در حضور ايشان مطرح شود. شاهنده در پايان گفتار خود اضافه نمود عده‌اي به نام نويسنده شب عيد راه مي‌افتند و عيدي مي‌گيرند مثل عادل خلعتبري و اين عمل صحيح نيست. دكتر بهزادي در تأييد اظهارات ناطق گفت علت اصلي وضع بد مطبوعات است كه درآمدها كم شد وگرنه همين نويسنده نمونه‌اش را ديديم كه مدير شد و نتوانست اداره كند منظور (لوشاني)

در پايان جلسه آقاي فرهاد نيكوخواه افزودند كه نويسندگان مي‌گويند مديران مي‌خواهند سنديكا را از بين ببرند و در مورد كمك به مطبوعات علمي اظهار نمود اينها از آگهي‌هاي داروئي استفاده مي‌كنند. به علاوه شرط اول مجله اختصاصي اين است كه آگهي نخواهد.40

در آذر ـ دي 1349 كه ناآراميهاي دانشجويي در دانشگاههاي شهر تهران و برخي ديگر از مناطق كشور شدت گرفت باز هم فرهاد نيكوخواه از معدود كساني بود كه از سوي نخست‌وزير و دستگاههاي اطلاعاتي و امنيتي رژيم پهلوي براي پايان دادن به آن ناآراميها به ياري طلبيده شده و در تمام مذاكرات مشترك هيأت دولت و مسئولان امر در نيروهاي انتظامي و امنيتي حضوري چشمگير و فعال داشت41 و هنگامي كه مسئولان امر درصدد برآمدند جهت آرام ساختن فضاي دانشگاهها و وانمود ساختن اين نكته كه دانشجويان معترض و مخالف آرام گرفته و حاكميت بر فضاي دانشگاهها سيطره تمام و كمالي دارد، مصاحبه‌هايي از پيش طراحي شده و جهت‌دار با بر خي دانشجويان و دانشگاهيان انجام داده و در تلويزيون نمايش بدهد، فرهاد نيكوخواه كارگرداني و مديريت اين مهم را برعهده گرفت و مصاحبه‌هاي دلخواه تحت‌نظر و هدايت او صورت عملي به خود گرفته شده و پس از آخرين اصلاحات و سانسورهاي صورت گرفته توسط نيكوخواه، تلويزيون به پخش آن مصاحبه‌ها اقدام كرد. چنان كه محمدحسين احمدي در 6 دي 1349 در اين باره در نامه‌اي خطاب به هويدا نخست‌وزير نوشته بود:
در امتثال فرموده آن جناب پيرامون فعاليتهاي اخير دانشگاهي گزارش زير را تقديم مي‌دارد:
1ـ به منظور انعكاس برنامه مصاحبه تلويزيوني دانشجويان، با جناب آقاي فرهاد نيكوخواه، معاون وزارت اطلاعات ملاقات و قرار بر اين گرديد كه ايشان به تلويزيون ملي مراجعه و از نزديك فيلم مصاحبه مذكور را تماشا و در صورت اقتضاء دستور پخش آن را صادر نمايند. امروز صبح تلفني اعلام داشتند كه فيلم مذكور خوب تهيه شده، بديهي است پس از حذف يك قسمت آن كه مناسب ديده نشد، ترتيب پخش آن داده خواهد شد.
2ـ در مورد انجام يك برنامه مصاحبه راديويي با دانشجويان نيز با ايشان ملاقات گرديد و امروز صبح 30 نفر از دانشجويان دانشگاه تهران، دانشگاه ملي ايران، دانشسراي عالي تهران، هنرسراي عالي تهران و مدرسه عالي بازرگاني تهران در اين برنامه شركت جستند (البته قبلاً نيز خطوط اساسي اين مصاحبه با دانشجويان با ايشان در ميان گذارده شد.) و جاي خوشوقتي است كه اين مصاحبه به اعتبار گفته جناب آقاي نيكوخواه به نحو مطلوب انجام پذيرفته و كاملاً از شبكة راديويي كشور پخش خواهد گرديد...42
 در آستانه دهه 1350 شايع بود كه فرهاد نيكوخواه از قِبَل اختلاسها و سوءاستفاده‌هاي مالي كلان در وزارت اطلاعات و نشريات و روزنامه‌هاي كشور و غيرو صاحب ثروت و مكنت قابل‌توجهي شده است و اين همه اساساً به خاطر حمايت‌هاي پشت پرده مقامات عالي حاكميت از او حاصل شده و مي‌شد. چنان كه وقتي فرهاد نيكوخواه قطعه زمين مرغوب و بزرگي در منطقه زعفرانيه تهران خريده و به سرعت كار ساخت و ساز را در آن آغاز كرد، فردي از اهالي همان منطقه زعفرانيه در فروردين 1350 و بدون اينكه نام خود را افشا كند طي نامه‌اي خطاب به هويدا نخست‌وزير در اين باره چنين نوشت:

جناب آقاي هويدا نخست‌وزير محبوب
در زعفرانيه شميران همسايگي بنده شخصي به نام آقاي فرهاد نيكوخواه قطعه زميني جنب باغ آقاي مهندس ارفع از شخصي به نام آقاي امامي به تازگي خريداري نموده، به مبلغ يك ميليون و سيصدوپنجاه هزار تومان.
تا اينجا يك خريد و فروش عادي است و ايرادي در بين نيست ولي آنچه بنده را به نوشتن اين نامه واداشت تعجبي است كه در اثر بعضي صحبت‌ها و گفت‌و‌گوها براي اين جانب پيش آمد و حس وطن‌پرستي بنده را بر آن داشت كه مختصري تحقيق نمايم.
پس از مختصري كنجكاوي نتيجتاً معلوم شد آقاي نيكوخواه معاون وزارت اطلاعات مي‌باشد و داماد يك نفر سرهنگ بازنشسته است نه جناب سرهنگ ثروت سرشاري به دخترش بخشيده و نه خود آقا از پدر و مادر و كسانش در اين مدت چند سال اخير ارثيه برده است كه آقاي نيكوخواه را وادار به خريد زمين يك ميليون و پانصدهزار توماني نموده و بلافاصله ماشين‌آلات غول‌پيكر را براي تسطيح و ساختمان زمين نامبرده اجازه نمايد و آسايش را از مردم اين كوچه سلب كند.
جناب آقاي نخست‌وزير من كه يك فرد معمولي مي‌باشم در اثر ناراحتي از صداي ماشين‌آلات ساختماني درصدد تحقيق برآمدم. بر بنده معلوم شد كه آقاي نيكوخواه از طريق وزارت اطلاعات و روزنامه‌ها و آگهيهاي مطبوعاتي سوءاستفاده‌هاي كلان مي‌نمايد و از آن اشخاص بندوبست‌چي مي‌باشد كه هر طرف باد بيايد باد مي‌دهد اين طور افراد فقط به فكر سوءاستفاده و جيب خود مي‌باشند نه خدمت به مردم.
استدعا دارد دستور فرماييد به سوابق اين شخص رسيدگي نمايند تا معلوم شود كه ترفي ايشان از گمنامي تا معاون وزارت اطلاعات به وسيله چه شخصي بوده و چطور شده در اثر حق‌‌ناشناسي و كثافت‌كاري بي‌اندازه مورد بي‌«هري ايشان قرار گرفته و فعلاً از حمايت شخص ديگري برخوردار مي‌باشند. اميد است براي خاطر خدا و خدمت به شاهنشاه آريامهر و مردم اين كشور پس از رسيدگي دقيق اين زالوهاي اجتماع را مجازات نماييد.
با تقديم احترام43
ميهن‌پرست كوچه زعفرانيه

با اين حال پيشاپيش آشكار بود كه فرهاد نيكوخواه در آن مقطع ساخت مورد توجه شاه، وزير دربار و نيز اميرعباس هويدا نخست‌وزير وقت بوده و مكتوباتي از اين دست هم هيچ‌گاه نمي‌توانست موقعيت او را در نزد حكومت تنزل دهد. شواهد موجود نشان مي‌دهد كه طي سالهاي دهه 1350 اوضاع مالي نيكوخواه باز هم بهتر و مطلوب‌تر شد و عنايت شاه و حاكميت نسبت به او بيشتر و محسوس‌تر شد و علاوه بر آن كه او در حوزه كل خدمت و مديريت خود مبسوط‌اليدتر از گذشته شد و بنابراين امكان سوءاستفاده‌هاي مالي احتمالي براي او فراهم‌تر شد، در ميزان حقوق و مزاياي او نيز افزايش چشمگيري يافت و چنان كه از نوشته‌هاي خود او هم برمي‌آيد شاه حداقل يك بار قطعه زميني در شمال كشور (بابلسر) به او بخشيده بود.44

فرهاد نيكوخواه در جريان برگزاري مراسم و جشنهاي موسوم به «جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي» در مهر 1350 هم نقش قابل‌توجهي برعهده داشت. مسئوليت مستقيم برگزاري اين جشنها از اواخر دهه 1340 به اسدالله علم وزير دربار سپرده شده و او هم به پاس دوستي و نزديكي با فرهاد نيكوخواه مسئوليت بخش اعظمي از برنامه‌هاي تبليغاتي و خبررساني اين جشنها را به او واگذار كرده بود. بويژه پذيرايي، هدايت و جهت‌دهي خبري و اطلاع‌رساني خبرنگاران، روزنامه‌نگاران و عكاسان و نمايندگان رسانه‌هاي گروهي خارجي كه براي پوشش خبري و تصويري جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي به ايران مي‌آمدند، به فرهاد نيكوخواه سپرده شده بود. سپهبد نعمت‌الله نصيري رئيس وقت ساواك كه مسئوليت كميته تأمين و انتقال اين جشنها را عهده‌دار بود، سرهنگ دوم ستاد جواد نصر را مأمور ساخته بود تا فرهاد نيكوخواه را در انجام وظايف محوله مذكور ياري كند.45 اسناد موجود نشان مي‌دهد كه فرهاد نيكوخواه جهت همراه ساختن صاحبان و نويسندگان برخي از نشريات و روزنامه‌هاي پرتيراژ و مشهور اروپايي با خواستهاي حاكميت ايران و انتشار مطالب و مقالاتي در تمجيد و تحسين جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي مبالغ هنگفتي را در اختيار آنان قرار داده بود و نيز برخي از مؤسسات تبليغاتي مشهور در اروپا جهت انتشار مطالب تبليغاتي پيرامون جشنهاي مذكور مبالغ قابل‌توجهي دريافت كرده بودند كه در همه اين موارد فرهاد نيكوخواه نقش محوري و درجه اولي برعهده داشت. اداره كل هشتم (ضد جاسوسي) ساواك كه بر آن باور بود از قبل اين گونه پرداختهاي هنگفت مبالغ قابل‌ـوجهي سوءاستفاده صورت گرفته است، در 15 شهريور 1350 در اين باره (و نيز نقش فرهاد نيكوخواه در اين ميان) به اداره كل سوم آن سازمان چنين هشدار داده بود:
بنا به توصيه آقاي نيكوخواه معاون وزارت اطلاعات قرار شده مؤسسه تبليغاتي صنايع آلمان (AKi) از طريق دفتر مركزي خود در آلمان مبلغ 000/80 مارك به مجله دي ولت چاپ آلمان پرداخت نمايد كه يك شماره مخصوص همزمان با جشنهاي دوهزاروپانصدساله منتشر نموده و چهارصد هزار نسخه از آن را مؤسسه (AKi) به مبلغ 37000 مارك پيش‌خريد و به رايگان در آلمان توزيع نمايد.
نظريه منبع: با توجه به وضع خاص مطبوعات آلمان نظرات زير متصور است.
1ـ چنانچه كمك وزارت اطلاعات بدين نحو در مورد مجله دي ولت ادامه يابد، احتمال زياد مي‌رود ساير نشريات آلمان مثل اشترن ـ اشپيگل ـ زود ديچه سايتونگ و غيره نيز درخواست دريافت پول براي درج مقالات موردنظر بنمايند و احتمال زياد دارد در صورت عدم پرداخت وجوه موردنظر آنان اقدام به نشر اكاذيب و مقالاتي عليه دولت ايران و به خصوص جشنهاي دوهزاروپانصد ساله بنمايند.
2ـ با اينكه مجله دي‌ولت از طرف دفتر مركزي صنايع آلمان بنا به توصيه وزارت اطلاعات پول دريافت داشته، معذالك همين مجله اخيراً اقدام به نشر مقالاتي عليه دولت ايران نموده است كه دليل اين امر به وضوح روشن نيست و قابل پي‌گيري و توجه است.
3ـ در حال حاضر متأسفانه مقامات وزارت اطلاعات تحت‌تأثير اظهارات و عقايد، شخصي را به نام هريمن شيفر كه مدتها در ايران بوده و مدتي نيز با ساواك همكاري داشته و از وزارت اطلاعات وجوه كلاني بدون اخذ نتيجه دريافت داشته، مي‌باشند و كمكهاي اخير به مجله دي‌ولت نيز به توصيه اين شخص انجام شده است.
4ـ به هر طريق مصالح كشور ايجاب مي‌نمايد در زمينه كمكهاي مادي به مطبوعات آلمان توجه و تعمق بيشتري مبذول شده و با بررسي اثرات ناشي از اين گونه كمكها انجام شود.
5ـ از دخالت دادن دلالهاي شناخته‌شده‌اي مانند هرمن شيفر كه تعداد آنها در آلمان هر روز رو به فزوني است نيز جلوگيري به عمل آيد. چون به تجربه ثابت شده مجلات آلماني و نيز دلالهاي يادشده به محض اينكه كمكهاي مالي آنها قطع شود اقدام به درج مقالات زننده‌اي عليه دولت ايران مي‌نمايند.
6ـ ضمناً در زمينه ادامه يا قطع كمك مادي به مطبوعات آلماني كه توسط دفتر صنايع آلمان در تهران انجام مي‌شود دفتر مركزي از اينجانب نظريه صريح خواسته كه متأسفانه به دليل عدم توجه مقامات وزارت اطلاعات به اظهارات و نظرات من تاكنون نتوانسته‌ام جواب مقتضي به اين دفتر ارائه نمايم.46

با اين حال فرهاد نيكوخواه در ملاقات با مقامات اداره كل سوم ساواك آنان را متقاعد ساخت كه پرداختهاي او به نشريات و مؤسسات تبليغاتي فوق با هماهنگي با مقامات آلماني در ايران و نيز وزارت دربار صورت گرفته و اشكالي بر آن وارد نيست.47 بدين ترتيب شواهد موجود نشان مي‌دهد كه در آن مقطع حاكميت از نقش بسيار مهم و تأثيرگذار فرهاد نيكوخواه بر نشريات و مطبوعات و رسانه‌هاي گروهي كشورهاي اروپايي در راستاي تمجيد و حمايت آنان از مجموعه رژيم پهلوي و اقدامات و عملكرد آن در سطوح و شئون مختلف آگاهي و اعتماد بسنده‌اي داشت و براي پيشبرد اين هدف آماده بود مبالغ بيشتري هم از طريق او هزينه كند.

فرهاد نيكوخواه كه در اواسط تير 1351 مدت كوتاهي مشاور وزير اطلاعات شده بود، چند صباحي هم مأمور خدمت در نخست‌وزيري شد و نهايتاً در 31 تير 1351 معاون امور اجتماعي وزارت كشور شد و چند ماه بعد هم از فرهاد نيكوخواه در سمت معاون مطبوعاتي نخست‌وزير (هويدا) نام برده شد. در برخي منابع نيكوخواه در آن مقطع (اوايل آبان 1351) مشاور مطبوعاتي هويدا نخست‌وزير معرفي شده است.48

فرهاد نيكوخواه در آستانه فرارسيدن دهه انقلاب سفيد مسئول برگزاري مراسم دهمين سالگرد اين به اصطلاح انقلاب سفيد شد و او همچنان كه مطلوب نخست‌وزير و حاكميت بود به سرعت كار خود را در اين سمت آغاز كرد و بويژه جهت پوشش خبري و تبليغاتي پيرامون اهميت و جايگاه انقلاب سفيد نشريات و روزنامه‌هاي پرشماري را (عمدتاً با پرداخت كمكهاي مالي قابل توجه) در اين راستا به خدمت گرفت. ساواك در 13 آبان 1351 در اين باره چنين گزارش كرده است:
روز چهارشنبه 10/8/51 طبق دعوت قبلي از نمايندگان تمام مطبوعات از طرف آقاي نيكوخواه مشاور مطبوعاتي نخست‌وزير خواسته شده بود كه ساعت 4 بعد از ظهر در دفتر ايشان باري امر مهمي حضور به هم رسانند. تقريباً حدود 30 نفر از مديران و خبرنگاران جرايد در اطاق كنفرانس نخست‌وزيري براي شنيدن سخنان آقاي نيكوخواه گرد آمدند.
آقاي نيكوخواه ضمن تشكر از حضور آقايان و خانمها گفت كه چون امسال سالگرد انقلاب شاه و ملت وارد دهمين سال خود مي‌شود در نخست‌وزيري كميته‌اي تشكيل شده است كه بزرگداشت سالگرد انقلاب را رهبري و عمليات همه مؤسسات و بويژه مطبوعات كشور را هماهنگ ساخته و نظرات ارشادي بدهد.
آقاي نيكوخواه گفت كه مراسم سالگرد از شنبه 30 ديماه تا 6 بهمن ماه ادامه خواهد يافت و از آقايان ارباب جرايد خواست كه در بزرگداشت سالگرد انقلاب هر چه مي‌توانند قلمفرسايي كنند و مردم را به اهميت انقلاب آگاه و واقف سازند.49

با اين حال گزارشات ساواك نشان مي‌دهد كه در آن مقطع رقبا و مخالفان فرهاد نيكوخواه، عمدتاً در وزارت اطلاعات و از جمله شخص وزير اطلاعات مانع از پيشبرد برنامه‌هاي تبليغاتي مورد عنايت و خواسته نيكوخواه در نشريات مختلف مي‌شدند. گفته مي‌شد كه انتصاب نيكوخواه به مديريت برگزاري جشنهاي دهه انقلاب سفيد موجب رشك و حسد وزير اطلاعات و هواداران او در آن وزارتخانه شده و اينك از هر تلاشي براي عقيم گذاردن برنامه‌هاي نيكوخواه و تيم تشكيلاتي او فروگذار نمي‌كردند. بنابر گزارش ساواك ( در 11 دي 1351):
به علت اختلافات شديدي كه بين نيكوخواه و وزير اطلاعات وجود دارد بسياري از روزنامه‌هاي مملكت اخبار مربوط به برگزاري ميتينگها و جشنهاي انقلاب را منتشر نمي‌كنند. در تمام جلسات كميته اختلاف بين نيكوخواه و وزارت اطلاعات به بهترين صورتي تجلي مي‌كند و اين اختلاف حتي در صورتجلسات روزانه كميته منعكس است. در تمام اين جلسات نيكوخواه به شدت از وزارت اطلاعات و عدم همكاري روزنامه‌ها انتقاد مي‌كند و سعادت نماينده وزارت اطلاعات با طفره و تلاش دفاع مي‌كند و اين موضوع به قدري شورش درآمده كه اكثر مردم مي‌دانند علت اصلي اين موضوع آن است كه در دستگاه وزارت اطلاعات به وسيله شخصي به نام هادي خلعتبري مشغول پرونده‌سازي براي نيكوخواه و آزمون بوده يا هستند. از آن طرف نيكوخواه از طرف نخست‌وزير مسئول برگزاري مراسم انقلاب شده. در صورتي كه هر سال اين كار را وزارت اطلاعات مي‌كرده. از طرف ديگر نيكوخواه همه عوامل اخراجي و ناراضي وزارت اطلاعات را در نخست‌وزير جمع كرده (جوانشير. گلسرخي. زرنگار. آرين‌پور. استخر) و اين موضوع هم خودش به اختلاف في‌مابين دامن مي‌زند.50

بدين ترتيب تحريكات و اقدامات فرهاد نيكوخواه و طرفدارانش در جريان برگزاري مراسم دهه انقلاب سفيد با وزير اطلاعات و اعوان و انصار او در آن وزارتخانه و نير در ميان ارباب جرايد و روزنامه‌ها تا پايان اين جشنها و مراسم ادامه پيدا كرد و در اين راستا بويژه نشريات رقيب از سوي وزارت اطلاعات و نيز گروه نيكوخواه تحت فشارهاي عديده مالي و غيرو قرار گرفته و به طور مستقيم و غيرمستقيم در نشريات مطالبي بر ضد نيكوخواه و سوءاستفاده‌هاي مالي او در زمان تصدي مقام معاونت وزارت اطلاعات چاپ و منتشر شد، اما اين همه تغييري و تأثيري جدي در برنامه‌هاي از پيش تعيين شده آن مراسم كه نيكوخواه آن را مديريت مي‌كرد، بر جاي ننهاد.50 با اين حال درج اين‌گونه مطالب در نشريات مخالف نيكوخواه (و تبعات احتمالي آن) در گزارشات ساواك هم منعكس شده بود. از جمله ساواك در 8 بهمن 1351 در اين باره نوشته بود:
به قرار اطلاع، يكي از مقامات روزنامه مصري الاهرام كه براي شركت در كنگره جشنهاي اولين دهه انقلاب به ايران آمده بود درباره آقاي نيكوخواه سئوالاي نموده و اظهار داشته:
«مي‌گويند وي آدم نادرستي است» و براي تأييد گفته خويش برشي از روزنامه فرمان مورخه 4/11/51 كه حاكي از سوءاستفاده‌هاي نامبرده فوق‌الذكر مي‌باشد ارائه مي‌دارد. با توجه به اينكه انتشار اين مطلب همزمان با چاپ مقالات مربوط به كنگره مي‌باشد ارائه مي‌دارد. با توجه به اينكه انتشار اين مطلب همزمان با چاپ مقالات مربوط به كنگره دهه انقلاب بوده و از طرفي آقاي نيكوخواه در اين كنگره مقام رياست طرحها و برنامه را به عهده داشته، اينطور استنباط گرديد كه اين موضوع دست‌آويز خوبي براي عوامل خارجي كه درصدد تخطئه انقلاب هستند خواهد بود. ضمناً جناب آقاي نخست‌وزير از چگونگي امر اطلاع دارند.51

تضاد و اختلاف ميان نيكوخواه و طرفدارانش با مخالفان آنان در وزارت اطلاعات و نيز ارباب نشريات و روزنامه‌ها تا مدتها پس از پايان جشنهاي بزرگداشت دهه انقلاب سفيد هنوز ادامه داشت و اين داستان تا سطح دخالت هويدا نخست‌وزير و وزير اطلاعات هم كشيده شده بود.52 در روز 10 بهمن 1351 هم در جلسه‌اي به شرح زير موضوع اين اختلافات و اظهارات فرهاد نيكوخواه مطرح و نسبت به نشريات مخالف و ديگر منتقدان او انتقاد شده بود:
ساعت 1130 روز 10/11/51 جلسه‌اي با شركت هادي هدايتي وزير مشاور، سپهبد روحاني، فرهاد نيكوخواه، حميد رهنما وزير اطلاعات، محمود پورشالچي معاون آن وزارتخانه و نماينده ساواك در دفتر وزير مشاور تشكيل گرديد.
آقاي نخست‌وزير فرمودند در جريان جشن بزرگداشت نخستين دهه انقلاب سفيد و ملت، فرهاد نيكوخواه مسئوليت داشته و طرحهايي تهيه شده كه با آبرومندي برگزار گرديده و نتيجتاً منجر به تشويق وي گرديده است. ولي در اين جريان مجله خواندنيها و روزنامه فرمان مطالبي با ذكر نام او درج كرده‌اند و بايد موضوع روشن شود، گفته شده با اشاره وزارت اطلاعات اين مطالب درج شده است و مكالمات تلفني كه در دست مي‌باشد مؤيد اين امر است.
فرهاد نيكوخواه اضافه نمود:
1ـ مجله خواندنيها تحت عنوان سي و سه سال انتشار خواندنيها سلسله مقالاتي منتشر و ضمن حملاتي به اينجانب معتقد است كه در گذشته در زمينه انتشار مطالب آزادي نداشته و حالا ازادي دارند و در اين مقالات با ذكر نام اتهاماتي به اشخاص وارد مي‌سازد.
2ـ روزنامه فرمان در شماره مورخ 4/11/51 نيز همزمان با برگزاري مراسم بزرگداشت دهه انقلاب تحت عنوان ميزان آگهيهاي دولتي ظرف يك ماه نيم كرور تومان افزايش داشته با ذكر نام مرا به سوءاستفاده در امر واگذاري آگهي به نشريات متهم نموده است.
3ـ اشخاص در كينگز هتل به برخي از مخبرين خارجي مراجعه و با ارائه مطالب روزنامه فرمان اظهار داشته‌اند كه تهيه كننده طرحهاي مراسم بزرگداشت دهه انقلاب متهم به دزدي مي‌باشد.
4ـ عباس شاهنده صاحب امتياز روزنامه فرمان ضمن تماس تلفني با پرويز رائين اظهار داشته من با اطلاع مقامات مطلب مي‌نويسم و وزارت اطلاعات در نظر داشته سهميه آگهي روزنامه فرمان را قطع كند و من آنها را تهديد به افشاء جريان امر كردم و نتيجتاً وزارت اطلاعات از قطع آگهيها خودداري ورزيد.
5ـ بهمن شاهنده فرزند عباس شاهنده به من تلفن كرده و گفت پدرم ناراحت است و به او گفته‌اند اين مطلب را بنويسد.
فرهاد نيكوخواه همچنين اظهار داشت: هنگامي كه در وزارت اطلاعات مسئوليت مطبوعات را عهده‌دار بودم به كليه جرايد ابلاغ كرديم كه دوران ناسزاگويي پايان يافته و با مراقبت دائم كار را انجام مي‌داديم، اينك مشاهده مي‌شود كه مجدداً ناسزاگويي به مطبوعات مراجعت نموده است. مطالبي كه در مجله خواندنيها چاپ مي‌شود عليه رژيم مملكت است و اين مطالب مربوط به دوراني است كه آقاي هويدا نخست‌وزير مي‌باشند در صورتي كه وزارت اطلاعات سكوت مي‌نمايد.
نماينده ساواك اظهار داشت: در جلسات كميسيون مسائل روز مورخ 20/10/51 و 4/11/51 متشكله در وزارت اطلاعات مطالب مندرج در مجله خواندنيها مطرح و عنوان شد اين شخص (نيكوخواه) معاون وزارتخانه بوده و شما بايد از حيثيت او دفاع ك نيد اگر اتهامي به او وارد است بايد به دادگاه برود وگرنه فردا كه شما تعويض شويد همين عمل را با شما خواهند كرد و ناسزاگويي در جرايد كار صحيحي نيست و نبايد دوران گذشته دوباره تجديد شود...53

در پايان اين گزارش ساواك آورده است كه شركت‌كنندگان در جلسه تحريكات و سوء عملكرد وزير اطلاعات و دستگاه تحت مديريت او را باعث بروز اين تشنجات و اختلافات دانسته‌اند.54
 فرهاد نيكوخواه در مقام برگزاركننده مراسم بزرگداشت دهه انقلاب سفيد برنامه‌هاي تبليغاتي متعددي در راستاي تمجيد و تحسين شاه و رژيم پهلوي و دفاع از برنامه‌هاي انقلاب سفيد به مورد اجرا گذاشت و بويژه در راستاي رضايت‌خاطر بيشتر شاه آلبومهاي عكس متعدد و در عين حال پرهزينه‌اي از شخص او و خانواده سلطنت چاپ و در سطح بسيار وسيع توزيع شد.55 اين اقدام اخير فرهاد نيكوخواه سخت با استقبال شاه و فرخ روبرو شده و به همين دليل طي نامه‌اي از اين ابتكار عمل او اظهار رضايت كردند.56

مدتها پس از پايان مراسم بزرگداشت دهه انقلاب سفيد باز شايع شد كه فرهاد نيكوخواه مسئول برگزاري اين مراسم از قِبَل مسئوليتش در آن مراسم مبالغ بسيار هنگفتي اختلاس كرده و اطرافيان و همكارانش را منتفع ساخته است. ساواك در 27 شهريور 1352 در اين باره چنين گزارش كرده بود:
خلعتبري معاون وزارت اطلاعات طي مذاكرات دوستانه‌اي در تاريخ 24/6/52 اظهار كرده است در جشنهاي دهه انقلاب شيخ بهايي 200 ميليون تومان پول گرفته كه همه آن را با نيكوخواه و عده‌اي از رجال و سازمان امنيت بالا كشيده از اينكه كار بيخ پيدا كرده و سازمان امنيت از او توضيح خواسته گفته من طبق رسيد شش ميليون را در اختيار نيكوخواه گذاشته‌ام كه او هم به اطرافيان خودش هفتصد تومان پرداخت كرده و اسم خطابخش و جوانشير را آورده است. او گفته است سازمان امنيت اين مطالب را به عرض اعليحضرت نمي‌رسانند چون خودشان حق و حساب مي‌گيرند.57
اين قبيل اخبار و گزارشات مانع از آن نشد كه فرهاد نيكوخواه كماكان در نزد حاكميت و دولت (و به طور مشخص هويدا) مورد عنايت و توجه باقي بماند. نيكوخواه طي ماههاي آتي باز هم در نقش و جايگاه مشاور مطبوعاتي هويدا نخست‌وزير در ساماندهي و نظارت بر نشريات و روزنامه‌هاي داخلي (و بويژه نشريات حزب ايران‌نوين) و نيز جهت اهرمهاي تبليغاتي و به اصطلاح فرهنگي دولت و حكومت در خارج از كشور نقش قابل‌توجهي ايفا مي‌كرد و بويژه در مناسبت‌هايي مانند نوروز و برخي مناسبتهاي مورد عنايت حكومت، اين نيكوخواه برنامه‌هايي مانند برگزاري كنسرت هنرمندان و خوانندگان ايراني در برخي كشورهاي خارجي به مورد اجرا مي‌گذاشت.58 ضمن اين كه باز هم در جريان برگزاري و انجام مصاحبه مقامات دولتي و حكومتي با نشريات و خبرگزاريها و رسانه‌هاي گروهي خارجي و نظاير آن هم نقش درجه اولي ايفا مي‌كرد.

در اسفند 1351 شايع بود كه به زودي و احتمالاً در فروردين سال بعد كابينه هويدا ترميم خواهد شد و به تبع آن فرهاد نيكوخواه در مقام وزارت اطلاعات جاي خواهد گرفت. اما اين‌گونه نشد.59 و نيكوخواه چند ماه بعد و در اوايل شهريور 1352 به معاونت امور اجتماعي وزارت كشور منصوب شد. در آن هنگام محمد سام وزير كشور بود.60 چند روز بعد و در 26 شهريور 1352 اداره كل چهارم ساواك طي نامه‌اي خطاب به اداره كل نهم آن سازمان خواست تا درباره فرهاد نيكوخواه معاون تازه وزير كشور (به طور نامحسوس) تحقيقاتي انجام دهد، كه اين خواسته اداره چهارم ساواك در 4 مهر 1352 انجام گرفته و قضاوت اداره نهم ساواك درباره پيشينه فعاليت و خدمات نيكوخواه در مجموعه حاكميت مثبت ارزيابي شده بود.61

فرهاد نيكوخواه تا اواسط سال 1353 هنوز معاون احتمالي وزارت كشور بود.62 اما از اوايل ارديبهشت 1353 به همان سو كه جمشيد آموزگار وزير كشور شد، به نظر مي‌رسيد چندان از حضور فرهاد نيكوخواه در آن مقام راضي نيست.62 بويژه اينكه آموزگار با شخص هويدا رابطه خوبي نداشت و از مدتها قبل سوداي نخست‌وزيري در سر داشت و فقط با اراده شخص شاه بود كه در كابينه هويدا حضوري دائم پيدا كرده بود. در اين ميان آموزگار البته از رابطه بسيار نزديك نيكوخواه با هويدا هم به اندازه كافي اطلاع داشت و بنابراين مترصد فرصتي بود تا او را از معاونت وزارتخانه متبوعش بركنار كند. در اوايل مهر 1353 بود كه جمشيد آموزگار علي‌الظاهر به استناد گزارشات ساواك كه فرهاد نيكوخواه را به اختلاس و سوءاستفاده‌هاي مالي در جريان برگزاري مراسم بزرگداشت دهه انقلاب سفيد متهم كرده بود، او را از پست معاونت وزارت كشور بركنار ساخت و او با برشمردن خدمات صادقانه و طولاني خود به حاكميت اين اقدام آموزگار را مورد انتقاد قرار داد و احتمالاً از همين زمان بود كه كينه اين آموزگار را بر دل گرفت. ساواك در 8 مهر 1353 درباره موضوع بركناري فرهاد نيكوخواه از پست معاونت وزارت كشور و دلايل و مستندات آن چنين گزارش كرده است:
اطلاعات موردنياز درباره آقاي فرهاد نيكوخواه معاون سابق وزارت كشور
1ـ نامبرده با تقديم يك عريضه پيشگاهي مدعي گرديده كه اخيراً وزارت كشور بدون توجه به خدمات صادقانه وي در پست معاونت وزارت مزبور و بيست سال خدمت درخشان در وزارت دربار شاهنشاهي و املاك پهلوي «وزارت اطلاعات و خارج از كشور و نخست‌وزيري» به استناد گزارشات واهي مبني بر م شاركت وي در سوءاستفاده مالي در ايجاد كارناوال اصناف (در جشنهاي دهه انقلاب شاه و مردم) از واگذاري پست معاونت به مشاراليه خودداري كرده است.
2ـ جناب آقاي آموزگار وزير كشور به دفتر اعلام نموده‌اند كه عدم واگذاري شغل حساس به مشاراليه بر مبناي اظهارنظر تيمسار رياست ساواك درباره وي بوده كه معظم‌له اظهار داشته‌اند گزارشات زيادي درباره سوءاستفاده‌هاي آقاي فرهاد نيكوخواه به ساواك رسيده كه حاكي از نادرستي ايشان در جريان كارناوال مي‌باشد.
3ـ پايه تحصيلات و رشته تخصي و خلاصه‌اي از سوابق خدمتي مشاراليه و ذكر مشاغل حساسي كه ايشان در دستگاههاي دولتي مخصوصاً در وزارت كشور، وزارت دربار شاهنشاهي و املاك پهلوي در خارج از كشور و وزارت اطلاعات و نخست‌وزيري داشته‌اند، مورد نياز مي‌باشد.
4ـ مقرر فرماييد ضمن فراهم كردن اطلاعات مذكور در ماده 3 بالا رونوشت هرگونه مدركي كه عليه مشاراليه در اختيار ساواك مي‌باشد به دفتر ارسال تا در تهيه و تقديم گزارش شرفعرض مورد بررسي و بهره‌برداري قرار گيرد.64

با اين حال در آن مقطع هم ساواك تصريح كرد كه پيرامون سوءاستفاده‌هاي مالي احتمالي فرهاد نيكوخواه در جريان برگزاري مراسم بزرگداشت دهه انقلاب سفيد مستندات متقني در اختيار ندارد.65

فرهاد نيكوخواه از آن پس به مخالفتها و تحريكاتش بر ضد جمشيد آموزگار وزير كشور ادامه داد و بويژه به خاطر نفوذي كه در جرايد و روزنامه‌ها داشت تلاش مي‌كرد عملكرد او به عنوان وزير كشور (غيرحزبي) دولت هويدا در شئون مختلف را مورد انتقاد قرار دهد و از جمله يك بار تلاش كرد از طريق درج مطلبي در روزنامه كيهان كارنامه آموزگار در برگزاري انتخابات مياندوره‌اي مجلس 23 شورا در حوزه انتخابيه شهسوار را تقبيح كند.
اما ساوا با كمك و اطلاع‌رساني به موقع عوامل و جاسوسان خود و به طور مشخص (مجتبي علايي) از درج اين مطلب انتقادي نيكوخواه بر ضد آموزگار جلوگيري به عمل آورد. در اين مطلب انتقادي تهيه شده از سوي نيكوخواه كه ضمن انتقاد از آموزگار وزير كشور از شخص شاه و هويدا هم به طور مستقيم و غيرمستقيم تمجيد شده بود، چنين مي‌خوانيم:
با اينكه انتظار مي‌رفت انتخابات شهسوار كه اولين انتخابات در وزارت كشور غيرحزبي است با انتخابات دوره‌هاي گذشته تفاوت بسيار داشته باشد و فصل تازه‌اي را در انتخابات پارلماني باز كند. جريانات دو هفته اخير اين انتظارات را برآورده نساخت، تصور مي‌رفت در اين انتخابات كه نمونه‌اي خواهد بود براي انتخابات سال آتي وزارت كشور اطلاعات و نظرات تازه‌اي را كه بتواند برنامه‌اي براي اجراي دقيق نظرات شاهنشاه باشد و طبقات مختلف مردم را براي مبارزات انتخاباتي علاقمند سازد ارائه دهد معهذا تاكنون فقط به اعزام دو معاون به حوزه انتخاباتي كه در گذشته نيز دو معاون از دو حزب به حوزه‌هاي انتخاباتي مي‌رفتند و تماس با عده‌اي محدود و اقدامي نشده است حزب اكثريت و اقليت نيز كه در اين مسئله رودرروي همديگر قرار گرفته‌اند برنامه اساسي كه بتواند برنامه تبليغاتي آنها براي انتخابات و كشش آراء مردم به خصوص مردم غيرحزبي باشد اعلام نكرده‌اند حزب اقليت از كوبيدن اكثريت و حزب اكثريت براي تبليغ برنامه‌هاي دولت كه بسياري از آنها در افكار عمومي زمينه‌هاي محكم دارند كوششي به كار نبرده است. مبارزات دو حزب كه اغلب از طرف روزنامه‌هاي ارگان دو حزب اداره مي‌شود درباره مسائل عادي است كه متناسب با هدفها و برنامه‌هاي متن كه شتابان به سوي دروازه‌هاي بزرگ مي‌رود و به الهام از انديشه‌هاي شاهنشاه آريامهر كه به ساخت هرم دمكراسي علاقمند است كمكي نكرده است. احزاب ديگر اقليت اصولاً در اين فعاليت انتخاباتي شركت ننموده و كانديدايي نيز معرفي ننموده‌اند. از اين رو شايد بتوان ا نتظار داشت كه يكي از نطقهاي انتخاباتي نخست‌وزير بتواند رنگ اين مبارزات را عوض كند و به آن هيجان لازم را بدهد.66

با اين حال فرهاد نيكوخواه در ملاقاتي كه با مقامات مسئول در ساواك و جهت پاسخگويي به دلايلش در تهيه اين مطلب داشت، هرگونه اقدام سوئش در اين ارتباط را تكذيب كرد و اساساً تدوين و تهيه اين مطلب را برعهده نگرفت و فقط مدعي شد كه به طور شفاهي در اين باره اظهاراتي كرده و قصدش حمايت از خواسته‌هاي شاه در راستاي برگزاري انتخابات آزاد بوده است.67 كه ا لبته اظهاراتش با واقعيت امر قرين نبود و او كماكان تحت حمايت هويدا مي‌توانست اين اقدام را انجام دهد.

در همان اوايل مهر 1353 كه فرهاد نيكوخواه از معاونت وزارت كشور بركنار شده بود، اطلاعيه ماشين‌شده‌اي بر ضد جمشيد آموزگار وزير كشور تهيه و مخفيانه توزيع شد، كه باز هم ساواك احتمال داد اين فرهاد نيكوخواه در تدوين و توزيع اين اطلاعيه نقشي برعهده داشته باشد و در اين راستا تحقيقاتي انجام داد. با اين حال علي‌الظاهر نتوانست ردپاي نيكوخواه را در اين ماجرا پيدا كند.68
 با اين حال فرهاد نيكوخواه طي سالهاي آتي در پست «مشاور نخست‌وزير» باقي ماند و ارتباط نزديك و تأثيرگذارش با هويدا را حفظ كرد. نيكوخواه تا پايان دوران نخست‌وزيري هويدا در 16 مرداد 1356 در اين سمت باقي بود. ساواك در 25 خرداد 1356 در معرفي فرهاد نيكوخواه در مقام مشاور نخست‌وزير او را داراي مديريت و هوش و استعدادي «خوب» ارزيابي كرده و حسن شهرت او را «معمولي» دانسته است. ساواك همچنين او را خوش‌صحبت، ملايم و پركار معرفي كرده و مهم‌ترين نقاط ضعف او را خودخواهي، دروغگويي، چاپلوسي و زدوبندچي و اهل باندبازي برشمرده است.69
 از اواسط سال 1354 كه دولت و حاكميت به طور جدي خود را آماده برگزاري مراسم و جشن پنجاهمين سال سلطنت پهلوي آماده مي‌كرد، فرهاد نيكوخواه از مقام مشاور نخست‌وزيري باز هم نقش قابل‌توجهي در تمهيد مقدمات برگزاري اين جشنها (بويژه در عرصه تبليغاتي و خبررساني و چاپ عكس و كتاب و بروشور و نظاير آن) در داخل و خارج از كشور برعهده داشت و در اين باره ارتباط و هماهنگي قابل‌توجهي ميان او با وزارت خارجه و سفراي حكومت در خارج از كشور برقرار بود.70 در اين راستا نيكوخواه مصر بوده و سخت تلاش مي‌كرد موضوع برگزاري و اهميت جشن پنجاهمين سال سلطنت پهلوي در نشريات، روزنامه‌ها و رسانه‌هاي جمعي اروپا و آمريكا و غيرو انعكاس وسيع و مثبتي پيدا كند. در اين باره نيكوخواه با وزارت دربار و شخص علم هم در ارتباط نزديكي قرار داشت.71 در اين برهه هم فرهاد نيكوخواه نهايت تلاش خود را به كار مي‌برد تا نشريات و روزنامه‌هاي حامي دولت در داخل كشور از كمكهاي مالي و نظارتي مستقيم و غيرمستقيم دولت برخوردار باقي بمانند.72
 نظير تمام رجال و كارگزاران حكومت و دولت با تأسيس حزب رستاخيز در اواخر سال 1353 فرهاد نيكوخواه هم به اين حزب پيوسته و به طور كمتر آشكار در راستاي پيشبرد خواسته‌هاي هويدا اولين دبيركل آن حزب (در برابر رقباي پيدا و پنهان بسيارش) از هيچ تلاشي فروگذار نمي‌كرد و نام او از سوي ساواك در رديف باندبازان مهم درون تشكيلات حزب رستاخيز ذكر شده است.73
 به دنبال دستور شاه، اسدالله علم وزير دربار در 27 دي 1355 مبني بر تشكيل سازماني جديد با عنوان «دفتر ويژه روابط مطبوعاتي» و ضرورت حضور نماينده يا معاوني از سوي هويدا در اين دفتر، هويدا در 6 بهمن 1355 در نامه‌اي در اين باره خطاب به نصرت‌الله معينيان رئيس دفتر مخصوص شاهنشاهي نوشت، مشاور خود، فرهاد نيكوخواه را به عنوان نماينده تام‌الاختيار خود جهت عضويت و حضور در اين «دفتر ويژه روابط مطبوعاتي» مورد عنايت و نظر شاه تعيين كرد.74

دوران انقلاب

با آغاز تدريجي تحركات انقلابي مردم ايران از اواخر سال 1355 بدان سو فرهاد نيكوخواه در مقام مشاور نخست‌وزير بر گستره فعاليتهايش در حمايت از رژيم رو به زوال پهلوي افزوده شد. در اين راستا نيكوخواه باز هم عمدتاً در همان عرصه تبليغاتي و نظاير آن در داخل و خارج از كشور فعاليتهايش را متمركز كرد و براي ارائه چهره‌اي مطلوب و قابل دفاع از رژيم پهلوي در انظار عمومي (در داخل و خارج از كشور) از هيچ تلاشي فروگذار نكرد. چنان كه وقتي به دنبال بازتر شدن فضاي سياسي حاكم بر كشور مخالفان سياسي حكومت در داخل و خارج از كشور بر دامنه انتقادات و اعتراضات خود افزودند و در اين ميان برخي گروههاي حقوق بشري (در عرصه بين‌المللي) براي پيگيري مباحث مربوط به حقوق زندانيان سياسي و پديده شيوع شكنجه‌هاي غيرانساني در ايران به تكاپو افتادند، فرهاد نيكوخواه از جمله مهم‌ترين كساني بود كه از سوي هويدا و تيم تبليغاتي او در وزارت امور خارجه و غيرو براي ارائه چهره‌اي مطلوب از رژيم پهلوي كه گويا بر مجموعه قواعد و مقررات حقوق بشري پايبند بوده است به ياري طلبيده شد. در اين راستا سفارت ايران در لندن (در بهمن 1355) در هماهنگي با فرهاد نيكوخواه اجازه و امكان يافت پيرامون رعايت و پايبندي رژيم پهلوي به كليه قوانين و مقررات حقوق بشر در نشريات و روزنامه‌ها در رسانه‌هاي آن كشور (انگلستان) و نيز برخي ديگر از كشورهاي اروپايي تبليغات پرسر و صدايي راه بيندازد و با درج مطالبي در حمايت حكومت ايران از حقوق بشر در نشريات و رسانه‌هاي اروپايي (كه البته متضمن پرداخت مبالغي قابل‌توجه به صاحبان و نويسندگان اين‌گونه نشريات و روزنامه‌ها بود) بالاخص سازمان عفو بين‌المللي را كه مهم‌ترين ارگان حقوق بشري در آن مقطع محسوب مي‌شد، متقاعد كند كه پرونده رژيم پهلوي در رعايت حقوق زندانيان سياسي در ايران قابل دفاع است. نيكوخواه سخت در تلاش بود در هماهنگي با وزارت ا مور خارجه و گروهها و افرادي كه از طريق او و نخست‌وزيري به اين هدف راهي كشورهاي اروپايي مي‌شدند رسانه‌هاي گروهي، نشريات و روزنامه‌ها و بالاخص سازمان عفو بين‌المللي را بر اين امر معترف سازد كه در زندانهاي رژيم پهلوي حقوق زندانيان به جد رعايت مي‌شود و بويژه پديده مذموم شكنجه مدتها است كه ديگر از زندانهاي ايران رخت بربسته است. به دنبال آن علاوه بر برخي نشريات خارجي، طبق طرح و هدايت فرهاد نيكوخواه نشريات و روزنامه‌هاي داخل ايران هم مقالاتي در نكوهش و انتقاد از پديده شكنجه و شكنجه‌گري درج كردند. بدين ترتيب فرهاد نيكوخواه در طي يكي دو سال پاياني عمر رژيم پهلوي نقش قابل‌توجهي در جهت‌‌دهي و هدايت تبليغات رسانه‌اي و بويژه نشريات و روزنامه‌ها در راستاي تطهير و حمايت از آن حكومت برعهده داشت.75 و شواهد و قراين موجود هم نشان مي‌داد كه بويژه شخص شاه از عملكرد او رضايت تامي دارد.

در طول سال 1356 فرهاد نيكوخواه بارها ترتيب مصاحبه مقامات مهم و اثرگذار حكومت ا يران با نشريات، خبرنگاران و رسانه‌هاي گروهي خارجي و بالاخص اروپايي را در داخل و خارج از كشور فراهم آورد و در نقش مشاور هويدا نخست‌وزير (و عمدتاً مشاور مطبوعاتي او) و نيز تا مدتها پس از بركناري هويدا از اين مقام در راستاي حمايت تبليغاتي (در رسانه‌ها و نشريات داخلي و خارجي) سخت فعال بود.76 نظير سالهاي قبل در دوران انقلاب هم فرهاد نيكوخواه در تطميع و ترغيب صاحبان نشريات، روزنامه‌ها و بنگاههاي تبليغاتي خارجي (و اروپايي در درجه اول) جهت درج مطالب و مقالاتي در حمايت و دفاع از شاه و مجموعه رژيم پهلوي در برابر مخالفان و منتقدان پرشمار آن نقش قابل‌توجهي ايفا مي‌كرد و نيز نويسندگان و به اصطلاح مورخان خارجي متعددي با هدايت و گشاده‌دستي‌ها و برنامه‌ريزيهاي اين فرهاد نيكوخواه راهي تهران مي‌شدند و يا در همان كشورهاي متبوع خود عهده‌دار نوشتن كتب و مقالاتي درباره زندگي و عملكرد شاه و برخي ديگر از اعضاي خاندان سلطنت مي‌شدند. در اين باره بويژه نويسندگان مذكور متعهد بودند در اين آثار خود جز تمجيد و تحسين از شاه و حاكميت پهلوي سخن و گفتار ديگري به ميان نياورند.77

تا مدتها پس از بركناري هويدا از مقام نخست‌وزيري و انتصاب او به عنوان وزير دربار (پس از كناره‌گيري اسدالله علم از اين مقام) هنوز فرهاد نيكوخواه با همان سمت مشاور نخست‌وزير باقي بود. با اين حال شواهد موجود نشان مي‌دهد كه جمشيد آموزگار نخست‌وزير جديد عنايت چنداني به فرهاد نيكوخواه نداشت. به همين دليل هويدا به عنوان وزير دربار سخت راغب بود در اين سمت جديد هم از خدمات و مشاورتها و اقدامات اين نيكوخواه وفادار به خود بهره‌مند شود. هويدا در 9 آبان 1356 در اين باره طي نامه‌اي به شرح زير از جمشيد آموزگار خواست تا ترتيب انتقال فرهاد نيكوخواه از نخست‌وزيري به وزارت دربار را فراهم كند:

جناب آقاي جمشيد آموزگار
نخست‌وزير
پيرو مذاكره قبلي چون خدمت جناب آقاي فرهاد نيكوخواه مشاور نخست‌وزير مورد احتياج وزارت دربار شاهنشاهي است، خواهشمندم موافقت فرماييد نامبرده با دريافت حقوق و مزايا از نخست‌وزيري به عنوان مأمور خدمت در وزارت دربار شاهنشاهي انجام وظيفه نمايد.
اميرعباس هويدا78

جمشيد آموزگار هم در 18 آبان 1356 در نامه‌اي خطاب به هويدا وزير دربار خاطرنشان ساخت كه چون پرونده استخدامي فرهاد نيكوخواه به وزارت اطلاعات و جهانگردي مربوط مي‌شود، به آن وزارتخانه دستور داده است تا ترتيب مأموريت خدمتي ايشان در وزارت دربار داده شود. به دنبال آن وزير وقت اطلاعات و جهانگردي داريوش همايون، هم در 24 آبان همان سال در نامه‌اي خطاب به اميرعباس هويدا وزير دربار تصريح كرد كه فرهاد نيكوخواه را به سمت مشاور وزارت اطلاعات و جهانگردي منصوب كرده و بنا به تقاضاي هويدا از اول آذر 1356 او را مأمور خدمت در وزارت دربار مي‌كند.79 هويدا هم طي ابلاغيه‌اي به شرح زير فرهاد نيكوخواه را از اول آذر 1356 به عنوان مشاور (خود)، وزير دربار، منصوب كرد:
جناب آقاي فرهاد نيكوخواه
از تاريخ اول آذرماه 1356 به سمت مشاور وزير دربار شاهنشاهي منصوب مي‌شود.
اميرعباس هويدا
رونوشت براي اطلاع اداره صندوق كاركنان دربار شاهنشاهي ارسال مي‌شود.
اميرعباس هويدا
رونوشت جهت اطلاع به تشريفات كل شاهنشاهي ارسال مي‌شود.
اميرعباس هويدا
رونوشت تمام جهت استحضار و اقدام جناب آقاي محمدجعفر بهبهانيان معاون دربار شاهنشاهي ايفاد مي‌شود.
اميرعباس هويدا80

هويدا در 27 آذر 1356 هم طي نامه‌اي به داريوش همايون وزير اطلاعات و جهانگردي خبر داد كه از اول آذر آن سال فرهاد نيكوخواه را به عنوان «مشاور وزير دربار شاهنشاهي» منصوب كرده است.81 از 26 آذر 1356 هم گارد شاهنشاهي با امضاي سپهبد عبدالعلي بدره‌اي كارت ويژه تردد فرهاد نيكوخواه به كاخ سازمان مركزي وزارت دربار را صادر كرده و در اختيار او قرار داد.82 همزمان با حضور فرهاد نيكوخواه در سمت مشاور هويدا در وزارت دربار شاهنشاهي حوادث مهمي در حال وقوع بود.
فرهاد نيكوخواه تهيه‌كننده مقاله «ايران و استعمار سرخ و سياه»

امروز ديگر موضوع مقاله «ايران و استعمار سرخ و سياه» و جايگاه آن به عنوان يك نقطه عطف و بسيار تأثيرگذار در شتاب گرفتن يكباره انقلاب اسلامی ایران بركسي پوشيده نيست. اين مقاله كه حاوي مطالب بسيار تند، زننده و توهين‌آميز علیه امام خميني و روحانيت بود در روز شنبه 17 دي 1356 در صفحه 7 روزنامه اطلاعات به چاپ رسيد و گفته شده است كه حملات و انتقادات شديداللحن امام خميني به رژيم پهلوي ، شاه را بر آن داشته بود تا طي همان يكي دو روزي كه از ورود و خروج جيمي كارتر از تهران سپري مي‌شد از ساواك و وزارت دربارش بخواهد مقاله شديداللحن و توهين‌آميزي نسبت به آيت‌الله امام خميني نوشته شده و در روزنامه‌هاي كثيرالانتشار چاپ و منتشر شود. بر اساس اسناد و مداركي كه ساواك در اختيار وزارت دربار قرار داده بود، اين مقاله در آن وزارتخانه تدوين و گويا متن نخستين اين مقاله ملايمتر از آن بود كه شاه را راضي كند. به همين دليل بار ديگر لحن و محتواي آن تندتر و توهين‌آميزتر (همان كه چاپ شد) تهيه شد.

مقاله در پاكتي ممهور به مهر وزارت دربار و در روز چهارشنبه 14 دي 1356 در جريان برگزاري كنگره فوق‌العاده حزب رستاخيز از سوي فرستاده هويدا و وزارت دربار در اختيار داريوش همايون وزير وقت اطلاعات و جهانگردي و قائم‌مقام دبيركل حزب رستاخيز نهاده شد تا در اولين فرصت ترتيب چاپ و انتشار آن را بدهد. درباره دليل چاپ اين مقاله در روزنامه اطلاعات اطلاع روشن و متقني وجود ندارد. برخي مطلعان به امور رقابت و دشمني شخصي همايون وزير اطلاعات با مديرمسئول اين روزنامه را دليل آن دانسته‌اند و گروهي بر اين باور بوده‌اند كه مشي سنتي‌تر روزنامه اطلاعات و توجه بيشتر طيف مذهبي و سنتي‌تر جامعه ايراني به مطالب و محتواي اين روزنامه باعث شده بود تا موضوع انتشار مقاله مذكور در روزنامه اطلاعات مورد تصويب دست‌اندركاران امور در حاكميت قرار گيرد و برخي ديگر هم انتشار اين مقاله در روزنامه اطلاعات را تصادفي بيش نمي‌دانند. گويا علي باستاني از دست‌اندركاران امور آن روزنامه در روز برگزاري كنگره فوق‌العاده حزب رستاخيز در آن مراسم حضور داشته و همايون با دريافت اين مقالة (سر به مهر) و بدون آن كه از محتواي آن اطلاعي داشته باشد، به صرف آن كه شنيده بود دستور نخست‌وزير (دكتر آموزگار) است تا فوراً و حتماً در نشريات چاپ و منتشر شود، باعث شده بود تا با ديدن باستاني مذكور بدون محابا پاكت مذكور را در اختيار او قرار داده و در مقام وزير اطلاعات و جهانگردي (كه تمام نشريات و روزنامه‌ها هم تحت مديريت و سيطره آن چاپ و منتشر مي‌شدند) بخواهد تا در اولين فرصت مقاله را در روزنامه اطلاعات چاپ و منتشر كنند. جمشيد آموزگار نخست‌وزير هم كه دستور چاپ اين مقاله را داده بود علي‌الظاهر از متن آن آگاهي نداشت و به صرف اينكه از طريق وزارت دربار به او گفته شده بود دستور اكيد شاه است تا اين مقاله در اولين فرصت در روزنامه يا نشرياتي چاپ شود، پاكت را همان‌گونه سربسته و سربه مهر به وزير اطلاعاتش سپرده بود. داريوش همايون هم كه تا مدتها متهم بود خود مقاله مذكور را نوشته و در روزنامه اطلاعات به چاپ سپرده است همواره اين موضوع را تكذيب كرده و حتي تأكيد كرده كه به هنگام تحويل آن به نماينده روزنامه اطلاعات چيزي از محتواي آن نمي‌دانسته است. با اين حال لحن و انشاي به كار رفته در اين مقاله البته با نوشته‌هاي همايون مطابقتي ندارد و بنابراين ادعاي او در اينكه نقشي در نوشتن مقاله نداشته است، نمي‌تواند بدون پايه باشد.

برخي معتقدند كه همايون اگر از محتواي زننده و توهين‌آميز و البته تبعات سوء آن آگاهي نمي‌داشت، مي‌توانست مقاله مذكور را براي چاپ به روزنامه آيندگان بسپارد كه خود سالياني طولاني مديرمسئول آن بود و يا اينكه براي چاپ در اختيار روزنامه رستاخيز ارگان حزب رستاخيز قرار دهد كه باز هم خود قائم‌مقام دبيركل اين حزب بود. با اين حال تصميم نهايي گرفته شده بود و بايد اين مقاله در روزنامه اطلاعات منتشر مي‌شد. تا جايي كه وقتي قائم‌مقام مدير مسئول روزنامه اطلاعات احمد شهيدي پس از آگاهي از متن بسيار زننده و توهين‌آميز مقاله با همايون وزير اطلاعات تماس گرفته و تبعات سوء و ناگوار آن را يادآور شد، همايون تأكيد كرد كه اين روزنامه چاره‌اي جز چاپ اين مقاله ندارد و گويا گفته بود: «در صورتي كه مقاله در روزنامه اطلاعات چاپ نشود ما آن را بر سر شما خراب خواهيم كرد.» بدين ترتيب چنين به نظر مي‌رسيد كه دستور اكيد شاه باعث شده بود تا نه نخست‌وزير و نه وزير اطلاعات ترديدي در ضرورت انتشار اين مقاله نشان ندهند. علي‌الظاهر جمشيد آموزگار هم كه بعدها چاپ و انتشار اين مقاله تحريك‌آميز و سرنوشت‌ساز در روزنامه اطلاعات را محصول دشمني هويدا با خود مي‌داند، در آن برهه چيزي از محتواي آن نمي‌دانست. گفته شده است كه در آن مقطع جز شاه، هويدا و نويسنده مقاله، كس ديگري از محتواي آن اطلاعي نداشت. محتواي مقاله به حدي تند و توهين‌آميز بود كه حسين بني‌احمد جهت سلب مسئوليت از خود به مجرد آگاهي از محتواي آن از سمت خود در آن روزنامه استعفا كرد.83 بدين ترتيب يك موضوع از همان زمان كاملاً آشكار و انكارناپذير بود و آن اين كه مقاله «ايران و استعمار سرخ و سياه» از وزارت دربار و دفتر مطبوعاتي هويدا نشأت گرفته و مسئولان امر در روزنامه اطلاعات هم به مجرد اطلاع از متن و محتواي آن به شدت نگران شده و به درستي عواقب سوء بسياري را براي آن (پس از انتشار) پيش‌بيني مي‌كردند. محمد حيدري از گروه سردبيري روزنامه اطلاعات در آن روزگار كه گويا به هنگام رسيدن مقاله مذكور به روزنامه به خاطر بيماري در منزل به سر مي‌برد، بعدها در خاطراتش با اشاره به گفت‌وگوي تلفني‌اش از منزل با احمدرضا درياني همكارش در آن روزنامه، در آن باره چنين نوشته است:
... عصرها به وسيله تلفن با همكارم احمدرضا درياني كه متصدي اجرايي صفحات داخلي روزنامه بود، تماس مي‌گرفتم و در مورد مسائل روز با يكديگر تبادل‌نظر مي‌كرديم. از جمله غروب روز جمعه 16 ديماه گذشته، چنين تماسي تكرار شد. اما برخلاف هميشه، همكارم به جاي بيان شاد و شيرين گذشته، با صدايي لرزان و پراندوه به احوالپرسي من پاسخ داد. نخست گمان بردم او هم مريض شده است، و لذا گفتم «خدا بد ندهد تو هم سرما خورده‌اي» گفت: نه! به شوخي گفتم «پس كشتي‌هايت غرق شده» گفت: «نه همه‌مان به دردسر افتاده‌ايم... از وزارت اطلاعات نامه‌اي آورده‌اند و اصرار دارند همين فردا چاپ شود». گمان كردم از همان نامه‌هاي معمولي است كه وزارت اطلاعات، در دوران اختناق‌آميز چاپ آنها را همواره به مطبوعات تحميل مي‌كرد، و البته غالباً موضوعاتي بود كه چاپ آنها خواننده آگاه را متوجه طرز تفكر و مديريت بسيار ابتدايي و پيش پا افتاده و خنده‌آور مسئولان تبليغاتي مملكت مي‌كرد، بدين لحاظ بود كه گفتم: «چه مي‌شود كرد... ما كه پوستمان كلفت شده است. مطلب را در يكي از صفحاتي كه كمتر مورد توجه است و لاي آگهي‌ها گم و گور كن». گفت: «اين دفعه موضوع فرق مي‌كند، چيزي كه به ما داده‌اند نامه‌اي است به امضاي شخصي موهوم به نام «رشيدي مطلق» و عليه آيت‌‌الله العظمي خميني، آن هم سرشار از ناسزا و حرفهاي نامربوط.»

پشتم لرزيد، براي مدتي «شايد يك دقيقه و شايد بيشتر» بين من و همكارم سكوت برقرار شد.

بعد كه بر اعصابم مسلط شدم گفتم: «متن نامه را بخوان» و او خواند. نامه كه تمام شد گفتم: «من صد درصد مخالف چاپ نامه هستم... بگذار با سردبير روزنامه صحبت كنم و بعد بگويم چه بايد كرد» گفت: «سردبير روزنامه استعفا كرده است، الآن روزنامه بي‌سردبير است» گفتم آقاي مسعودي هم كه در تهران نيست پس من با مسئوليت خود تصميم مي‌گيرم كه نامه چاپ نشود.» گفت: «تهديد كرده‌اند كه نامه حتماً بايد چاپ شود، تو چرا مسئوليت قبول مي‌كني؟ مأموران وزارت اطلاعات نامه را به هر حال و به زور هم باشد چاپ مي‌كنند» گفتم: «حالا كه كسي در روزنامه نيست، من موظفم مانع انتشار اين نامه بشوم ولو آنكه فردا به دارم بكشند» و بعد به شوخي گفتم «من تا حالا غذاي زندان را نخورده‌ام... به امتحان كردنش مي‌ارزد.»
مكالمه ما دو نفر اينجا قطع شد. گمان كردم خطري را كه نه فقط شرافت روزنامه‌‌نگاران را لكه‌دار مي‌كرد بلكه به شرحي كه خواهم نوشت ثبات كشور را به هم مي‌زد (كه زد) رفع كرده‌ام. البته فكر مي‌كردم رونوشت اين نامه مجعول به روزنامه‌هاي ديگر هم داده شده و آنها هم چنين مقاومتي را كرده‌‌اند، اما دلخوشيم ديري نپاييد، چرا كه همكارم تلفن كرد و گفت «فلاني نامه بايد چاپ بشود، من و تو به جاي آب خنك خوردن در زندان، زير لگد و مشت باشيم».

شرح و تفصيل نمي‌دهم. وقتي نااميد شدم و دريافتم كاري از هيچ‌كس ساخته نيست و اگر مثلاً مدير روزنامه هم در دسترس باشد و موافقت كند به خاطر احتراز از چاپ اين نامه از انتشار روزنامه جلوگيري كنيم،‌ يعني چند روز روزنامه ندهيم، باز خود دستگاه سانسور روزنامه را بي‌آنكه آب از آب تكان بخورد منتشر خواهد كرد. لذا گفتم:
«پس بيا و زيركي كن. نامه را از صفحه اول بخش نيازمنديها، لابلاي بي‌خواننده‌ترين آگهي‌ها شروع كن و هر پاراگراف را در يك صفحه بگذار و بنويس بقيه در صفحه بعد، و اين وضع را تكرار كن تا نامه تمام شود. تيتر مطلب را هم از 12 سياه ‌(كوچكترين حروف تيتر) بگذار.»

صبح فردا علي‌رغم ادامه بيماري به روزنامه آمدم. وقتي چشمم به صفحات لايي افتاد چون صاعقه‌زده‌ها بر جايم خشك شدم. مقاله علي‌رغم سفارش و تأكيد من با حروف درشت داخل كادر، و جاي مشخص چاپ شده بود. ساعتي بعد فهميدم دستگاه سانسور احمدرضا درياني همكار مرا تحت كثيف‌ترين نوع فشار وادار كرده است نامه را با اين وضع مشخص چاپ كند...
نامه در زمان تصدي كسي بر وزارت اطلاعات چاپ شد كه خود روزنامه‌نويسي است قديمي و سياستمداري كهنه‌كار. او اگر آن نامه را خدمتي به رژيم و مملكت مي‌دانست پس چرا اين افتخار را نصيب روزنامه‌اي نكرد كه خود بنيانگذار آن بوده و تا پيش از پوشيدن كسوت وزارت رسماً مديريت آن را به عهده داشت. ايشان مي‌توانست افتخار اين خدمت را صبح نصيب روزنامه‌اي كند كه همه ما روزنامه‌نگاران مي‌دانيم در زمان وزارت نيز كاملاً بر آن اعمال مديريت «منتهي پنهاني» مي‌كرد و بقيه افتخار اين خدمت را نصيب روزنامه‌هاي عصر و از جمله اطلاعات مي‌كرد. طبيعي بود ايشان خيلي راحت‌تر و بدون اعزام مأمور به روزنامه خودش مي‌توانست آن نامه را حتي در صفحه اول چاپ و به قول خودش به عنوان (هدلاين = تيتر اول) به مردم عرضه كند ايشان حتي به عنوان قائم‌مقام حزب رستاخيز مي‌توانست اين نامه را همزمان با روزنامه خودش در روزنامه ارگان حزب چاپ كند، آن هم بي‌آنكه با مقاومت امثال من ناچيز روبرو شود. پس چرا قرعه به نام روزنامه اطلاعات اصابت كرد؟ لابد پاي يك تسويه حساب شخصي در كار بوده «كه در اين صورت آقاي فرهاد مسعودي مدير اطلاعات بايد فاش كند» يا سياست دولت اين بوده كه روزنامه اطلاعات نابود شود.84

اما در آن روزگار آشكار نشد كه اين احمد رشيدي مطلق نام مستعاري كه به عنوان نويسنده مقاله «ايران و استعمار سرخ و سياه» به مخاطبان ارائه شده بود، كيست. با اين حال همين موضوع مستعار بودن نام نويسنده نشان مي‌داد كه مطلب تهيه ديده شده مي‌تواند تبعات سوء بسيار و خطرناكي را متوجه نويسنده واقعي آن بكند.
به رغم تمام پرده‌پوشيها و احياناً رد گم كردنها و آدرس غلط‌دادنها در ميان افكار عمومي فاش نشود، با اين حال همين موضوع آشكار بودن تهيه و خروج مقاله از وزارت دربار و دفتر هويدا نشان مي‌داد كه قطعاً اين مطلب توسط مسئولان و دست‌اندركاران امور در دفتر او و مهم‌تر از همه آنان مشاور هويدا فرهاد نيكوخواه نمي‌تواند از مشاركت و احتمالاً هدايت داستان چگونگي تدوين و تنظيم اين مقاله شانه خالي كند. فرهاد نيكوخواه سالياني طولاني در پستهاي سياسي ـ اداري مرتبط با امر مطبوعات، تبليغات، رسانه‌ها و نشريات فعاليت كرده و از اوايل دهه 1350 بدان‌سو مشاور (عمدتاً مطبوعاتي) هويدا نخست‌وزير و سپس وزير دربار بود و اين هويدا بسيار به نيكوخواه اعتماد داشته و روابط بسيار نزديكي هم با او داشت. اين نيكوخواه طي ساليان گذشته تيم مطبوعاتي و نويسندگان با تجربه و در عين حال كاملاً وفادار و سربه‌راهي را در اطراف دفتر هويدا گردآورده بود كه در مقاطع مختلف از او و سياستهايش در شئون و سطوح مختلف حمايتهاي قلمي و خبري مي‌كردند. پرويز لوشاني، علي شعباني و ديگران از اين زمره بودند كه هنوز هم به خدمات خود به مخدوم قديمي‌شان ادامه مي‌دادند. در آن برهه رياست دفتر مطبوعاتي هويدا در وزارت دربار هم برعهده همين فرهاد نيكوخواه قرار داشت. مطلعاني از امور بعدها در خاطرات و نوشته‌هاي خود صراحتاً نوشتند و حداقل مديريت و جهت‌دهي در تهيه و تدوين اين مقاله موهن و در عين حال سرنوشت‌ساز را به فرهاد نيكوخواه مشاور وقت هويدا نسبت دادند. نويسنده و خبرنگار مطلعي از اهالي مطبوعات آن روزگار (اسكندر دلدم) كه خود از نزديك شاهد ماجرا بوده و در همان روزگار هم مطلع شده بود اين مقاله با مديريت فرهاد نيكوخواه تهيه و تدوين شده است بعدها در خاطراتش درباره چند و چون اين مقاله و ترتيب تدوين و سپس ارسال آن به روزنامه اطلاعات و چاپ و انتشار آن چنين نوشت:

اين مقالة احمقانه كه سرنوشت مملكت را عوض كرد از توصيه‌هاي يكي از همين نخبگان فرهنگي! و به قلم يكي از ماركسيست‌هاي مرتد بود! باز در اينجا بايد كمي به عقب برگرديم. قبلاً‌ گفتيم كه «هويدا در دوران نخست‌وزيري، دارودسته‌اي از مطبوعاتي‌ها را گرد خود جمع كرده بود كه كارشان اداره افكار عمومي به نفع هويدا و محبوب‌القلوب كردن او بود. هر كدام از اينها مجله يا روزنامه‌اي را تيول شخصي خود ساخته و با گرفتن پولهاي بي‌حساب از نخست‌وزيري، زير علم هويدا سينه مي‌زدند. حتي بعضي نظير لوشاني را هويدا به زور بر مسند سردبيري مجله خواندنيها نشانده بود تا مطبوعات يكسره حامي او باشند.
پس از آنكه هويدا به وزارت دربار منسوب شد و آموزگار جاي او را گرفت، هويدا ضمن اسباب كشي به وزارت دربار، عده‌اي از اين جيره‌خواران مطبوعاتي را هم جزو جهازيه‌اش با خود برد! اين مطلب نه در وزارت اطلاعات و نه در ساواك بلكه در وزارت دربار تهيه شده بود.
هويدا در ملاقاتهاي مرتب روزانه با شاه موضوع برپايي مجالس يادبود و عزاداري براي فرزند ارشد امام خميني را با وي در ميان مي‌گذارد. شاه هم كه از طريق گزارشات روزانه ساواك قبلاً در جريان قرار گرفته بود با عصبانيت و تغيّر زياد از هويدا مي‌خواهد مطبوعات داخلي حملاتي را عليه (امام) خميني و خانواده او شروع كنند تا از مطرح شدن مجدد وي و بروز حوادثي شبيه حوادث پانزده خرداد 1342 جلوگيري گردد. هويدا به تيم مطبوعاتي خود دستور تهيه مطاالبي عليه امام خميني را صادر مي‌كند و در اول قرار نبود كه كار فقط با همين يك مطلب «رشيدي مطلق» تمام شود. اما عكس‌العمل شديدي كه نشان داده شد موجب گرديد از خير تهيه چاپ مطالب بعدي بگذرند!

هويدا شخصاً اين مقاله را در يك پاكت سربسته و در جريان برگزاري كنگره حزب رستاخيز به دست داريوش همايون مي‌دهد و به او مي‌گويد بايد در اولين شماره روزنامه اطلاعات چاپ شود.
داريوش همايون قائم‌مقام حزب رستاخيز و همچنين وزير اطلاعات و در ضمن سخنگوي دولت هم بود. هويدا مقاله‌اي را كه در دفتر مطبوعاتي او (به رياست فرهاد نيكوخواه) تهيه شده بود در پاكات سربسته (با مهر و نشان وزارت دربار شاهنشاهي) ضمن كنگره حزب رستاخيز كه روز 16 دي ماه 1356 در سالن 12 هزار نفري مجموعه ورزشي آريامهر (آزادي كنوني) برپا شده بود به دست داريوش همايون مي‌دهد و مي‌گويد اول در روزنامه اطلاعات بعداً در ساير نشريات چاپ شود. دستور اعليحضرت همايوني است.

همايون وقتي كه سرگرم رفتن به سالن ناهارخوري براي صرف غذا بود پاكت روزنامه كيهان را دست امير طاهري مي‌دهد. در همين حين چشمش به علي باستاني مي‌افتد كه او هم سرگرم رفتن به محل ناهارخوري بوده است. باستاني را صدا مي‌كند و مي‌گويد: بيا اين را بگير مال شما است (روزنامه اطلاعات) باستاني مي‌گويد: در آن زمان رسم بود مطالب فرمايشي را از طريق وزارت اطلاعات (دولت) و بعضاً ساواك به ما تحميل مي‌كردند. من چون ديدم مارك و نشاني وزارت دربار روي پاكت است به داريوش همايون گفتم اين مختص ما هست يا به ديگران هم داده‌ايد؟
«داريوش همايون» كه آدم زرنگي بود برمي‌گردد پاكت را پس مي‌گيرد. مقاله محتوي آن را درمي‌آورد به باستاني مي‌دهد و پاكت را مجدداً در جيبش مي‌گذارد. تأكيد دوباره هم ميکند كه بايد در شماره فردا چاپ شود.
من در اين مورد با علي باستاني صحبت كردم. باستاني گفت در جريان برگزاري كنگره حزب رستاخيز به شركت‌‌كنندگان ساندويچ داده مي‌شد اما براي مقامات سياسي و روزنامه‌نگاران در محل جداگانه‌اي ناهار كامل مي‌دادند.

چون همايون تأكيد كرده بود مطلب بايد در شماره فردا چاپ شود و ابراهيم صفائي (خبرنگار روزنامه) با مقداري خبر و مطلب عازم مؤسسه اطلاعات بود به او گفتم چند لحظه صبر كن تا يك نگاهي به اين مطلب فرمايشي بيندازم تيتر و سوتيتر لازم آن را در بياورم و تعيين اندازه كنم، بدهم آن را هم با خودت ببري...
در همان محل ناهارخوري سرگرم خواندن مطلب شدم. ديدم مطلبي غيرعادي است و عبارات سخيف و توهين‌آميز زيادي دارد. با صلاحديد خودم چند پاراگراف آن را خط زدم و چند جمله و كلمه مستهجن ديگرش را هم درآوردم و بدون دخالت ديگري آن را براي حسين بني‌احمد سردبير وقت روزنامه فرستادم.
متعاقب عزيمت ابراهيم صفائي به محل روزنامه از همانجا به بني‌احمد تلفن كردم، گفتم يك چنين مطلبي در راه است و مطلب بوداري است، سعي كن زير بار چاپ آن نروي، فرهاد مسعودي را جلو بينداز تا ضمن تماس با مقامات آنها را از چاپ آن منصرف كند.
بني‌احمد وقتي مطلب به دستش مي‌رسد متوجه داغي آن مي‌شود و سراغ شهيدي سردبيركل نشريات مؤسسه اطلاعات مي‌رود و دو نفري عقلهايشان را روي هم مي‌ريزند و قرار مي‌شود به همايون تلفن بزنند.
شهيدي به داريوش همايون تلفن مي‌كند (داريوش مدتها در روزنامه اطلاعات زير دست شهيدي كار مي‌كرد و در واقع شاگرد او بود) ولي داريوش همايون بدون رعايت سوابق گذشته و حقي كه شهيدي بر گردن او داشته است برخورد بدي با شهيدي كرده و تأكيد مي‌كند اين مطلب بايد حتماً در شماره فرداي روزنامه اطلاعات چاپ شود.
انتخاب روزنامه اطلاعات براي چاپ مطلب بيشتر به اين سبب بود كه تصور مي‌كردند روزنامه اطلاعات در ميان روحانيت و محافل بُرد بيشتري دارد و چنين مطلبي اگر در روزنامه اطلاعات چاپ شود تأثيري بيشتري به جا خواهد گذاشت.
فرهاد مسعودي هم يكي دو جا تلفن مي‌زند اما فايده‌اي به دست نمي‌آيد و همه تأكيد مي‌كنند مطلب بايد حتماً چاپ شود. حتي شهيدي با نخست‌وزير وقت (آموزگار) تماس مي‌گ يرد تا شايد نخست‌وزير بتواند از چاپ اين نامه جلوگيري كند.
دقايقي بعد منشي نخست‌وزير به شهيدي تلفن مي‌زند و مي‌گويد آقاي نخست‌وزير همه گفته‌اند بايد چاپ شود(!)
گويا مه و خورشيد و فلك دست به دست هم داده بودند كه «پوست موز» را زير پاي سلطنت پهلوي بيندازند!...

سيستم تحريريه روزنامه اطلاعات پس از رفتن مهندس كردبچه و آمدن حسن صدر حاج سيدجوادي به اين صورت بود كه روزنامه يك سردبير كل داشت و چند معاون و ناظر كه در زمان سردبيري منصور تاراجي، عليرضا
طاهري (سردبير فعلي بخش فارسي بي. بي. سي لندن) معاون سردبير بود. بعد از او هم كه حسين بني‌احمد آمد افرادي مثل علي باستاني، شمس و حيدري و دريائي معاون و ناظر اجرايي بودند.
وقتي همه تلاشها براي جلوگيري از چاپ مقاله عقيم ماند علي باستاني به احمدرضا دريايي كه در آن موقع ناظر اجرايي صفحات لايي بود مي‌گويد حداقل كاري كنيد كه مطلب به چشم نيايد حتي‌المقدور آن را در صفحات نيازمنديها و لابلاي آگهي هاي تجاري پخش و پلا كنيد.
محمد حيدري هم كه از مسئولين فعال و پرتلاش آن روزهاي تحريريه اطلاعات يكي از دستياران اصلي سردبير در نظارت بر صفحات فيكچر و رويي روزنامه بود به دليل بيماري و بستري بودن در منزل از طريق تلفن از موضوع مطلع شده بود به دريايي توصيه مي‌كند تا مطلب تحميلي وزارت دربار را در صفحات نيازمنديها و با حروف و تيتر و اشپون كوچك طوري صفحه‌بندي كند كه جلب توجه نكند و حتي‌الامكان به چشم نيايد.
اين آقايان (شهيدي، باستاني، حيدري، دريايي) آنچه از دستشان برمي‌آيد و در توان داشتند انجام دادند تا مقاله رشيدي مطلق چاپ نشود و وقتي نتيجه نگرفتند خود را مجبور به تمكين در برابر فشار دستگاه ديدند با تجربه‌اي كه از رقص تاريخي همسر آن روستايي معروف و عواقبش داشتند«!» تلاش كردند حداقل با جمع و جور كردن مقاله و گم كردن آن در لابلاي صفحات بي‌اهميت‌تر ابعاد رسوايي كه در راه بود كاهش دهند. اما مطلب استعمار سرخ و سياه را چه كسي نوشته بود؟ پاسخ اين سئوال را فقط يك نفر مي‌تواند بدهد و آن فرهاد نيكوخواه است و بس.
من حتي شخصاً از داريوش همايون در مورد نويسنده مقاله پرس و جو كردم و همايون هم از نويسنده مقاله اظهار بي‌اطلاعي كرد و گفت: «هويدا در محل كنگره حزب رستاخيز پاكات سربسته را به من داد تا به نمايندگان مطبوعات بدهم. من پاكت مربوط به آيندگان را در جيب خودم گذاشتم و پاكت كيهان را به امير طاهري و پاكت مربوط به روزنامه اطلاعات را به علي باستاني دادم.
هويدا آن روز چند بار به من تأكيد كرد كه مطلب بايد فردا در روزنامه اطلاعات حتماً چاپ شود...85

جي. بي. لمبراكيس از اعضاي سفارت آمريكا در تهران در گزارشي كه در تاريخ 19 مهر 1357/ 11 اكتبر 1978 درباره ملاقات و گفت‌و گويش با سيدمهدي پيراسته از رجال و كارگزاران رژيم پهلوي براي وزارت خارجه دولت متبوعش در واشنگتن مي‌فرستد از قول اين مهدي پيراسته كه نام واقعي نويسنده مقاله «ايران و استعمار سرخ و سياه» را به او گفته بود، مي‌نويسد: «او [پيراسته] حماقتي را كه با درج مقاله اطلاعات در ژانويه 1978 [17 دي 1356] در حمله به [امام] خميني انجام شده بود، مطرح كرد. او باور نمي‌كرد كه من ندانم نويسنده واقعي آن مقاله چه كسي بود و گفت كه كاخوده آن را نوشته و هويدا در محضر همايون آن را تصحيح كرده بود.»86

ترديدي وجود ندارد كه اين لمبراكيس تلفظ نام نيكوخواه را اشتباه شنيده و يا به غلط در خاطر سپرده و بعد هم با واژه نامأنوس و بدون معناي «كاخوده» آن را تايپ كرده و براي وزارت خارجه آن كشور فرستاده است. در متن انگليسي سند مذكور واژه كاخوده به صورت «Kakhoudeh» نوشته شده است كه مي‌توان به طور قريب به يقين گفت كه اين واژه اشتباه شنيده شده واژه نيكوخواه «Nikoukhah» بوده است.87 در همين سند البته اشتباهات تايپي فاحش ديگري هم به چشم مي‌خورد كه از جمله مهم‌ترين آن واژه «پسنديده» [نام برادر بزرگتر امام خميني] است كه باز هم اين لمبراكيس به غلط آن را «پننديه» ثبت كرده است.88 در متن اصلي (انگليسي) در همان سند هم نام پسنديده مذكور به صورت «Panandiye» تايپ شده است. در حاليكه واژه «پسنديده» با حروف الفباي انگليسي ضرورتاً مي‌بايست به صورت «Pasandideh» تايپ و حروفچيني مي‌شد. و بنابراين ترديدي باقي نمي‌ماند كه در نامه لمبراكيس مذكور به وزارت خارجه آمريكا هم به اشتباه يا به هر دليل ديگري واژه صحيح «نيكوخواه» به صورت كاخوده ثبت شده است.89

عبدالرضا هوشنگ مهدوي كه در آن روزگار آخرين سالهاي خدمتش در وزارت امور خارجه را سپري مي‌كرد فرهاد نيكوخواه را نويسنده آن مقاله موهن مي‌داند. او بعدها در خاطراتش و با اشاره به انتقادات تند و صريح آيت‌الله امام خميني از رژيم پهلوي (به دنبال درگذشت فرزندشان آيت‌الله سيدمصطفي خميني) و تبعات آن كه باعث خشم و توأم با نگراني شخص شاه شده بود، متذكر شد: «شاه دريافت كه مشاور مطبوعاتي تخت و تاج او را تهديد مي‌كند. لذا به فرهاد نيكوخواه مشاور مطبوعاتي هويدا كه اكنون در دربار انجام وظيفه مي‌كرد دستور داد مقاله مشهور استعمار سرخ و سياه را به امضاي مستعار بنويسند و در آن به آيت‌الله خميني حمله كند. پس از پيروزي انقلاب بسياري ادعا كردند كه اين مقاله را داريوش همايون وزير اطلاعات و جهانگردي نوشته است. در حاليكه نگارنده كه نظير اين ماجرا را دو ماه پيش به چشم ديده بود، بدون اينكه احساسات موافقي به همايون داشته باشد يقين داشت كه همانطور كه وي ادعا مي‌كرد پاكت محتوي مقاله را كه از وزارت دربار واصل شده بود در بسته و نخوانده به خبرنگار اطلاعات داده بوده است.»90

مجيد مهران ديپلماتي كه او هم همزمان با اين عبدالرضا هوشنگ مهدوي در وزارت امور خارجه خدمت مي‌كرد، بعدها در خاطرات خود نام فرهاد نيكوخواه را به عنوان نويسنده احتمالي مقاله «ايران و استعمار سرخ و سياه» ذكر كرده و نوشته است: «بعيد نيست انتشار آن مقاله توهين‌آميز كه در روزنامه اطلاعات آن روز منتشر شد و شايع بود فرهاد نيكوخواه معاون [مشاور] وزارت دربار تهيه‌‌كننده اصلي آن متن بوده سبب شده تا از چشم آموزگار تمام بلواها را زير سر وزير دربار بداند تا بدين ترتيب كه كابينه او سقوط كند.»91 لازم به ذكر است كه به دنبال انتشار اين مقاله كه بحران سياسي گسترده و پايان‌ناپذيري را در كشور پي‌افكند، جمشيد آموزگار نخست‌وزير وقت بر اين باور قرار گرفت كه هويدا تعمداً ترتيب تهيه و انتشار آن مقاله را فراهم كرده است تا با تشديد ناآرامي‌هاي سياسي او در مقام نخست‌وزير نتواند بر اوضاع كشور مسلط شود.

عباس ميلاني هم كه زندگي‌نامه‌اي با عنوان «معماي هويدا» براي هويدا نوشته است، ضمن اينكه تصريح مي‌كند مقاله «ايران و ا ستعمار سرخ و سياه» از سوي او و به دستور او (و نهايتاً شاه) تهيه و تدوين شده بود، بدون اينكه نامي از نويسنده يا تهيه‌كنندگان اين مقاله ببرد، به طور سربسته مي‌نويسد كه به دنبال دستور شاه براي تهيه اين مقاله: «هويدا هم بلافاصله كار تهية مقاله را به دو نفر از همكارانش محول كرده» و پس از آماده شدن مقاله به داريوش همايون وزير وقت اطلاعات و جهانگردي تلفن كرده و گفت: «مقاله‌اي هست كه بايد آن را به فرمان اعليحضرت چاپ كنيد. آن را به وسيله پيك مخصوص به دفتر كارتان فرستادم.»92

اردشير زاهدي هم كه در دوران ناآراميهاي سياسي و انقلابي مردم ايران بر ضد رژيم پهلوي سفير آن حكومت در واشنگتن بود، بعد در خاطراتش صراحتاً اظهار داشت كه نويسنده و تهيه‌كننده مقاله فرهاد نيكوخواه مشاور هويدا در وزارت دربار بوده است و او نيكوخواه را به خاطر انتشار اين مقاله موهن و تحريك‌آميز مورد سرزنش و انتقاد قرار داده است.93

احمدعلي مسعود انصاري از وابستگان و نزديكان به دربار پهلوي كه به خاطر ارتباط بسيار نزديكش با دربار و حاكميت از بسياري از مسائل پيدا و پنهان آن روزگار اطلاع دقيق و جالب‌توجهي داشت، بعدها در خاطرات خود صريحاً يادآور شد كه او به يقين مي‌دانسته است كه نويسنده مقاله «ايران و استعمار سرخ و سياه» فرهاد نيكوخواه بوده است. هر چند تحليل مسعود انصاري درباره انگيزه و دلايل تهيه و تدوين و انتشار اين مقاله سرنوشت‌ساز چندان با واقعيت امر قرين نيست و ترديدي وجود ندارد كه شخص شاه نقش قاطع‌تري داشته و اساساً به انگيزه نابخردانه حمله به آيت‌الله امام خميني و طرفداران ايشان دستور تدوين و انتشار اين مقاله را صادر كرده و شخص هويدا در اين ميان مجري خواست شاه بوده است، با اين حال روايت او از اين ماجرا و بالاخص اشاره صريح و بدون شائبه‌اش به فرهاد نيكوخواه به عنوان نويسنده و تهيه‌كننده اين مقاله (با نام مستعار احمد رشيدي مطلق) بس مهم، جالب توجه و خواندني مي‌باشد:
براي اينكه معلوم شود موضوع اختلاف و درگيري هويدا و آموزگار در چه پايه‌اي قرار داشت لازم است به دو مسئله اشاره كنم. يكي ماجراي نامه معروفي كه به امضاي رشيدي مطلق در روزنامه اطلاعات منتشر شد و تظاهرات خونين قم را به پا كرد و در حقيقت اولين شعله انقلاب را روشن ساخت و دوم گفتگويي كه شخصاً با آموزگار و درباره كارشكنيهاي هويدا در كار دولت او داشته‌ام. در مورد نامه رشيدي مطلق اينك در نزد اهل اطلاع روشن است كه منشأ نگارش اين نامه دفتر مطبوعاتي هويدا در دربار بود. اين دفتر را فرهاد نيكوخواه، معاون سابق وزارت اطلاعات و دفتر و دستكش تصدي مي‌كرد. و به هنگامي كه هويدا از نخست‌وزيري به دربار آمد نيكوخواه را هم با خود به دربار آورد و ندانم‌كاريهاي همين دفتر بود كه آن شعله را روشن ساخت و چگونگي ماجرا چنين است:
خلعتبري وزير امور خارجه از سفارت ايران در عراق گزارشي دريافت مي‌كند مبني بر اينكه آيت‌الله خميني ضمن مسئله‌اي از مسايل رساله عمليه خود سلطنت را غيرشرعي اعلام كرده و اين نظر تازه در چاپ جديدي از توضيح‌المسائل ايشان چاپ و نشر شده است. خلعتبري اين گزارش را در شرفيابي معمول خود به عرض مي‌رساند و شاه فقيد كه از دريافت چنين گزارشي سخت عصباني شده بود به وزير دربار دستور مي‌دهد كه در رد و ذم آيت‌الله مطلبي نوشته و به روزنامه‌ها داده شود.

پيش از اين در زمان علم رسم و سنت اين بود كه اين‌گونه اوامر را وزير دربار به دولت ابلاغ مي‌كرد و وزارت اطلاعات بر حسب وظيفه ترتيب كار را مي‌داد. اما اين بار وزير دربار، احياناً به دليل همان درگيري كه با آموزگار داشت، خواست كه از بالاي سر دولت عمل كند و تصميم گرفت كه حداقل تهيه متن را دفتر مطبوعاتي خودش انجام دهد و آن نامه مرموز بدين ترتيب در خود دربار نوشته شد. اينكه نويسنده آن چه كسي بود و چرا آن لحن تند و توهين‌آميز به كار گرفته شد خود داستان ديگري است. قطعي اينكه، آن نامه به دستور هويدا و به وسيله نيكوخواه بدون اطلاع دولت و وزارت اطلاعات تهيه شد و چون سابقه نداشت كه دربار مستقيماً مطلبي را براي چاپ به روزنامه‌ها بدهد براي چاپ آن از طريق وزارت اطلاعات اقدام شد. اين درست مقارن ايامي بود كه كنگره حزب رستاخيز در سالن 12 هزار نفري استاديوم آريامهر تشكيل شده بود و آموزگار با انتخاب مجدد به دبيركلي حزب و در اختيار گرفتن هر دو سمت دبيركلي و نخست‌وزيري خود را پيروز صحنه مي‌دانست و درست، مقارن احساس پيروزي آموزگار، هويدا مشت خود را، كه همان نامه كذا باشد، به طرف او پرتاب كرد و اين نامه دربسته را فرستاده، دربار به داريوش همايون، يعني وزير اطلاعات و جهانگردي كابينه آموزگار، و در زماني كه كميسيون قانون اساسي كنگره شركت داشت تسليم كرد و او كه از همه جا بي‌خبر بود و تصور مي‌كرد دستور از بالاست و او بايد مجري منويات باشد، آن پاكت دربسته را كه آرم دربار هم داشت، به خبرنگار اطلاعات كه در كنگره حضور داشت سپرد، با تأكيد بر اين امر كه بايد در اولين فرصت به چاپ سپرده شود و آن نامه پس از يكي دو روز معطلي در اطلاعات در صفحات داخلي روزنامه به چاپ رسيد و شد آنچه كه نبايد بشود. در آن زمان هويدا كه مي‌خواست دولت را با مشكل روبرو كند، شايد خودش هم نمي‌دانست كه چه آشوبي برپا مي‌شود. آشوبي كه حتي سر خود او را به باد خواهد داد. اما در آن زمان هويدا اين اعتقاد را نداشت كه در مملكت امكان شورش و تظاهرات و حركتي كه بخواهد اساس رژيم را به مخاطره بيندازد وجود دارد. دليل اين اعتقاد هويدا را از روي حدس و گمان نمي‌گويم بلكه دليل آن مطلبي است كه با گوشهاي خودم و از زبان او شنيدم. و ماجراي آن، بدين شرح است...94

و نهايتاً اينكه جيمز ا. بيل محقق آمريكايي در كتابش «شير و عقاب» ضمن اينكه طرح شاه براي تدوين و انتشار مقاله «ايران و استعمار سرخ و سياه» را از پيامدهاي حمايتهاي صريح دولت كارتر از او ارزيابي مي‌كند، تأكيد دارد كه اين مقاله توسط فرهاد نيكوخواه مشاور هويدا در وزارت دربار تهيه شده بود. جيمز بيل در اين باره چنين نوشته است:
پشتيباني بي‌چون و چراي كارتر از شاه، اشاره‌اي به حكومت پهلوي بود، كه كماكان مي‌تواند روند سياسي اصلاحات و سركوبي را به طور متناوب به كار بندد. دستگاه پهلوي نيز بلافاصله روش تهاجمي خشونت‌آميزي را در پيش گرفت، در حالي كه اهميت و قدرت مخالفان رژيم را كه پس از ديدار نافرجام كارتر پاگرفته و به جوش آمده بود، دست كم گرفته بود. مهم‌ترين اشتباه، حملة مستقيم و شريرانه به شخص آيت‌الله خميني در مقاله‌اي تحت عنوان «ايران و استعمار سرخ و سياه» بود كه در روزنامه اطلاعات 7 ژانويه 1978 (17 دي 1356) به چاپ رسيد و در آن به گونه‌اي مزورانه گفته‌هاي سابق شاه در مورد حملات دوگانه او به روشنفكران چپ‌گرا كه از بيگانگان الهام مي‌گيرند، و مذهبيهاي ارتجاعي، به كار گرفته شده بود. نويسنده در نهايت بي‌دقتي انگشت آيت‌الله خميني را روي اين تفنگ دولول سياسي جاي داد. چون در نهايت صراحت، شخصيت آيت‌الله خميني را مورد حمله قرار داده، و او را بيگانه، سرايندة غزلهاي عاشقانه، مخالف برنامه‌هاي اصلاحي شاه، آلت دست بريتانياييها و مسئول مرگ بسياري از ايرانيان در آشوب ژوئن 1963 (خرداد 1342) قلمداد كرده بود.

گفته مي‌شد كه اين مقاله را داريوش همايون وزير جديد اطلاعات نوشته است. ولي تصور مي‌شد كه مقاله در سطح پايين‌تر ولي بسيار بانفوذ توسط يكي از تبليغاتچيان آن وزارتخانه به نام فرهاد نيكوخواه نوشته شده باشد. نيكوخواه معاون 50 سالة وزارتخانه بود و از دانشگاه تهران داراي ليسانس علوم سياسي بود و خدماتش براي سلسله پهلوي سابقه‌اي دراز داشت. وي قبلاً رئيس روابط عمومي در بنياد پهلوي و نيز برنامه‌ريز جشنهاي 2500 ساله در تخت‌جمشيد بود. ولي به هر حال حملة انجام شده، نشانه‌اي از طرزف فكر حكومت، و نمايانگر اين بود كه از پشتيباني آشكار يا تلويحي شاه برخوردار است.95

بدين ترتيب ترديدي باقي نمي‌ماند كه فرهاد نيكوخواه در تهيه، تدوين و تنظيم نهايي مقاله سرنوشت‌ساز «ايران و استعمار سرخ و سياه» كه با نام نويسنده‌اي مستعار (احمد رشيدي مطلق) در صفحه 7 روزنامه اطلاعات و در روز شنبه 17 دي 1356 چاپ و منتشر شده و طوفاني بر ضد مجموعه رژيم پهلوي به راه انداخت كه ديگر تمامي نداشت، نقش درجه اول و احياناً منحصر به فردي بر عهده داشته است و هرگاه بپذيريم كه ساواك در تهيه مطالب خام اين مقاله ايفاي نقش كرده و برخي ديگر از همكاران نيكوخواه در دفتر مطبوعاتي هويدا در وزارت دربار هم در تدوين اين مقاله دست داشته‌اند. با اين حال و در اين ميان نقش اساسي و محوري از آن همين فرهاد نيكوخواه بوده است. بگذريم از اينكه هر چند نفس تدوين و انتشار اين مقاله موهن و هتاكانه اقدامي به شدت زشت و شرم‌آور به حساب آمد و چنين هم بود، با اين حال به عنوان يك نقطه عطف تحركات انقلابي مردم ايران بر ضد رژيم پهلوي را شدت بخشيد و وارد مرحله بسيار حساس و سرنوشت‌سازي كرد كه ديگر تمامي نداشت و مقدر بود تا زمان نهايي حاكميت پهلوي تداوم پيدا كند.

هر چند در اسناد بر جاي مانده از ساواك هيچ‌گونه اشاره‌اي به نقش فرهاد نيكوخواه در تدوين و تنظيم مقاله «ايران و استعمار سرخ و سياه» نشده است، با اين حال چند روز پس از انتشار اين مقاله و در 25 دي 1356 در ميزان حقوق و مزاياي دريافتي او افزايش چشمگيري حاصل شد و به دستور شخص شاه بر حقوق پيشين و جاري او (كه ماهيانه 000/80 ريال بود) 27000 ريال ديگر افزوده شد كه احتمالاً نشان مي‌داد شاه از عمل نيكوخواه و تدوين مقاله مذكور راضي بوده است. هر چند اين ابلاغيه در اواخر دي 1356 صادر شده بود، اما تأكيد شده بود كه مفاد آن از اول آذر آن سال مجرا داشته خواهد شد.96

چند روز پس از انتشار مقاله «ايران و استعمار سرخ و سياه» علي‌الظاهر كانون نويسندگان ايران طي اعلاميه‌اي با عنوان «روسپيهاي مطبوعاتي» فرهاد نيكوخواه، امير طاهري، علي شعباني، محمود جعفريان و داريوش همايون را تقريباً به طور صريح عامل تدوين و انتشار اين مقاله موهن دانسته و تصريح كرد كه اين قلم به مزدان گردآمده در وزارت دربار، دولت و وزارت اطلاعات با درج مقالات و مطالب دستوري در نشريات و روزنامه‌هاي مختلف (و از جمله كيهان و اطلاعات) بي‌شرمانه به رجال و شخصيتهاي سياسي و مذهبي ميهن‌پرست و استعمارستيز حملات ناجوانمردانه‌اي مي‌‌كنند. در اين اعلاميه افشاگرانه كه (ساواك در 15 بهمن 1356 در آن باره شرحي نوشته بود) نشان مي‌دهد در آن روزگار هم بسياري از آگاهان به امور و از جمله مخالفان حكومت مي‌دانستند اين تيم مطبوعاتي وابسته به دولت و دربار در درج مقالات و مطالب شرم آور در حمايت از رژيم پهلوي و انتقاد و هتاكي به مخالفان حكومت و از جمله شخص آيت‌الله امام خميني نقش دارند، چنين آمده بود:
اخيراً اعضاي كانون غيرقانوني نويسندگان ايران اعلاميه‌اي بدون امضا عليه اقدامات دولت در مورد كانون و همچنين فرهاد نيكوخواه ـ امير طاهري ـ علي شعباني ـ محمود جعفريان ـ داريوش همايون تهيه و منتشر ساخته‌اند. يك نسخه از اعلاميه پيوست است:
ملت ايران در مقابل روسپيهاي مطبوعاتي آنها كه شرف و آبروي خود را در مقابل چند هزار تومان مي‌فروشند كه حكومت جابر چون استخواني به دهانشان ميندازد، كساني نيستند كه در لباس پاسبان و افسر پليس به سوي مردم شليك مي‌كنند. آنها كساني هستند كه پشت درهاي بسته ت مامي احساسات انساني و معيارهاي شرف و آبرو را زير پا مي‌گذارند و از طرف سازمان امنيت و وزارت اطلاعات دولت آموزگار مقاله‌هاي دستوري مي‌نويسند و حقايق تاريخي گذشته را قلب مي‌كنند، و به مردان شريفي كه با استعمار در راه ملي شدن نفت مبارزه كرده‌اند دشنام و ناسزا مي‌دهند. آزاديخواهان و روشنفكران مبارز و مخالف با رژيم فساد و غارتگري ايران را مخالف با ازادي زنان و اصلاحات ارضي مي‌نامند و كساني را كه در تمام دوران زندگي شرافتمندانه خود با فساد رژيم و نفوذ بيگانه و خودكامگي دست بوسان و چاكرهاي خانه‌زاد و غلامان جان‌نثار سر مخالفت برداشته‌اند، مرتجع و مزدور بيگانه مي‌نامند. حكومت ايران از سويي با گلوله و شلاق و چماق مردم بي‌گناه و آزاديخواه را در خيابانها قتل‌عام مي‌كند و از سوي ديگر با دست و قلم ناپاك اين روسپيهاي مطبوعاتي تمام آثار شرافت و پايداري ملت ايران را تخطئه مي‌كند.
داريوش همايون فاشيست سومكائي ديروز و داماد سرخانه خانواده ننگين زاهدي كه با فروختن هستي انساني خود به سرويسهاي جاسوسي سيا و اسرائيل به وزارت اطلاعات دولت آموزگار رسيده است در رأس اين روسپيهاي مطبوعاتي قرار دارد، و زيرنظر او كميسيوني از كثيف‌ترين و ننگين‌ترين فواحش مطبوعاتي براي ناسزاگويي به مبارزات و مبارزان ملي ايران گرد آمده‌اند.
1ـ فرهاد نيكوخواه مشاور مطبوعاتي هويدا و وزير دربار كسي كه به خاطر خدمات جنسي خود به رجال از سالها پيش چون كرمي از روده كثيف هيأت حاكمه ارتزاق مي‌‌كند.
2ـ امير طاهري دلال و پاوي مطبوعاتي ساواك و عضو ديروز كنفدراسيون دانشجويان اروپا كه به رفقاي خود خيانت كرد و خود را فروخت. اما در آن مقام هم چنان شعروي اندك داشت كه تنها راه نزديكي به پرولتاريا را نرفتن حمام و كثافت مي‌دانست. چنان كه نه تنها دوستان، همسايگان هم از شدت تعفن حضورش در عذاب بودند.
3ـ علي شعباني بچه تصنيف‌فروش ديروز و پائين لاله‌زار كه ناگهان نويسنده از آب درآمد و عمرياست با هنر قلم به مزدي و كلاشي به توصيه سازمانهاي اطلاعاتي و امنيتي از ادارات مختلف حقوق مي‌گيرد و امروز رئيس سنديكاي مرغدارانش كرده‌اند تا هر روز با ايجاد قحطي مصنوعي مرغ و تخم‌مرغ پول بيشتري به جيب خود و ساير غارتگران ارزاق عمومي بريزد. هنر اين عنصر كثيف و بيسواد اين است كه با قلم آلوده خود چهره زشت حكومت زور را بزك كند.
4ـ محمود جعفريان ستوان يكم سابق شهرباني عضو حزب توده و يكي از مفتشان عقايد و سخنران پرورش افكار حكومت جبار و قائم‌مقام كنوني حزب رستاخيز كه نامه‌اش به كميته مركزي حزب توده با درون آتشين به حزب قهرمان و افراد محترم كميته مركزي حزب توده ايران ختم مي‌شود. اين جاسوس دوجانبه پس از سال 32 ظاهراً توبه كرد و صدوهشتاد درجه چرخيد تا امروز قيافه فربه شده و خر گردن خود را هر روز در تلويزيون دولتي و روزنامه‌هاي مزدور به رخ مردم بكشد و به اعمال ضدمردمي حكومت رنگ تئوريك بزند و به اميد روزي باشد كه به مصداق هر كس به عشق اولش برمي‌گردد در همين تلويزيون بگويد به سينه زدن سنگ اين حكومت وسيله بوده است براي پوشش و نفوذ بيشتر، تا از سنگر مؤثرتري خبر بدهد. مگر ديگر جاسوسان، به چه وسيله طي سه سال جاسوسي از ستواني به سرلشكري مي‌رسند؟ مگر هرگاه بيگانه‌اي مي‌خواست از جزئيات دخالت ارتش در ظفار باخبر باشد بهتر از جعفريان هفت‌خط كسي را مي‌يافت كه با سابقه و آشنايي نظامي به عنوان رئيس خبرگزاري دروغ‌پرداز پارس از هر هفته از زواياي محل ديدن مي‌كرد؟
محصول آلوده و كثيف اين مغزهاي عليل و قلمهاي هرجايي به دست داريوش همايون وزير فاشيست و جاسوس به روزنامه‌هاي كيهان و اطلاعات تحميل مي‌شود. مسلماً ادامه چاپ و انتشار محصولات توطئه اين روسپيهاي قلم به مزد حكومت جبار به جايي مي‌رسد كه ملت ايران خريدن و خواندن اين روزنامه‌ها را تحريم كند، زيرا در اين مبارزه مقدس ملي تمام سازمانها و افراد كه به نوعي كارشان با منافع ملت ايران رابطه دارد از امكانات اين مردم مظلوم و غارت‌زده استفاده مي‌كنند بايد تكليف خود را صاف و صريح روشن كنند.
امروز كه دولت به اعتراضات آرام و منطقي مردم با گلوله و چوب و چماق جواب مي‌دهد، امروز كه تمام سلاحهاي ضربتي و تبليغاتي در دست دولت است، ملت ايران نيز سلاح برنده مقاومت منفي را در دست دارد كه مي‌تواند با همبستگي كامل ابتدا مطبوعات مزدور و وسايل نشر اكاذيب‌بند مردمي را تحريم كند و سپس استعمال كليه محصولات كساني را كه اركان اقتصادي حكومت زورند و چون زالو خون مردم را مي‌مكند و آب به آسياب ظلم مي‌ريزند، تحريم نمايد. اين مقاومت منفي دست كمكي است كه در مقابل خوش‌رقصيهاي مطبوعاتي و اعمال ساير آتش‌بياران معركه از سوي مردم شريف و آزاديخواه به سوي مبارزان راه آزادي و استقلال سياسي و اقتصادي ايران دراز مي‌شود.97

با اين حال فرهاد نيكوخواه كماكان در كنار هويدا و در مقام مشاور او باقي ماند و در حاليكه از آغاز سال 1357 باز هم بر ميزان حقوق و مزاياي دريافتي او افزوده شده بود، به حمايتش از مجموعه حاكميت در برابر مخالفان ادامه داد. در اوايل خرداد 1357 هم نيكوخواه براي مدتي كوتاه به خارج از كشور مسافرت كرد.98 در اواسط خرداد 1357 هم اعلاميه‌اي با امضاي فردي به نام باقري، فرهاد نيكوخواه، علي شعباني و پرويز لوشاني را به خاطر حمايت از هويدا مورد انتقاد و سرزنش قرار داده بود.99

تا هنگام حضور هويدا در رأس وزارت دربار فرهاد نيكوخواه هم كماكان در سمت مشاور او باقي ماند. اما به دنبال كناره‌گيري هويدا از اين مقام در 18 شهريور 1357 و انتصاب علينقي اردلان به عنوان وزير دربار جديد، حضور و خدمات فرهاد نيكوخواه هم لاجرم در اين وزارتخانه پايان يافته تلقي شد. چنان كه در دوم مهر 1357 معاون امور مالي وزارت دربار در نامه‌اي خطاب به نخست‌وزير وقت جعفر شريف‌امامي در اين باره نوشت:
از: قسمت امور اداري دربار شاهنشاهي
به: نخست‌وزيري
موضوع: اعلام پايان مأموريت
با اظهار رضايت از خدمات جناب آقاي فرهاد نيكوخواه مأمور خدمت در دربار شاهنشاهي چون مأموريت مشاراليه از تاريخ صدور اين حكم پايان مي‌پذيرد لذا خواهشمند است مقرر فرماييد شغلي فراخور به ايشان رجوع گردد.
معاون دربار شاهنشاهي
رونوشت جهت اطلاع جناب آقاي فرهاد نيكوخواه ارسال مي‌شود.
معاون دربار شاهنشاهي100

عليقلي اردلان وزير دربار وقت هم چند روز بعد و در 26 مهر 1357 طي نامه‌اي كه به شرح زير براي شريف امامي نخست‌وزير وقت نوشت، متذكر شد كه در تشكيلات جديد وزارت دربار ديگر براي سمت و مقام فرهاد نيكوخواه پستي پيش‌بيني نشده است و بنابراين از آن پس نمي‌تواند در مقام وزير دربار پست و سمت ديگري براي نيكوخواه مذكور در نظر بگيرد و بنابراين حضور او در اين وزارتخانه پايان يافته تلقي مي‌شود:
جناب آقاي مهندس جعفر شريف‌امامي
نخست‌وزير
پيرو نامه شماره الف/2/5688 مورخ 2/7/1357 محترماً به استحضار مي‌رساند كه پس از صدور اوامر مطاع مبارك ملوكانه در تجديد تشكيلات دربار شاهنشاهي مقام جناب آقاي فرهاد نيكوخواه در تشكيلات جديد حذف گرديد و بدين مناسبت ادامه اشتغال ايشان در خدمتگزاري كه در طي اين مدت در كمال شايستگي انجام داده و همواره مورد تقدير بوده است ميسر نگرديد. اينك لازم دانست مراتب را مجدداً تصديع دهم و اطمينان دارم كه آن جناب تجربيات و سوابق طولاني ايشان را در خدمات مردم كشور مورد توجه قرار خواهند داد.
وزير دربار شاهنشاهي
عليقلي اردلان101

اين نامه و رفتار تحقيرآميزي كه از سوي وزير دربار جديد (اردلان) با فرهد نيكوخواه صورت مي‌گرفت و نيز بي‌اعتنايي‌هاي شريف‌امامي نخست‌وزير وقت همه و همه نشان مي‌داد كه در آن مقطع شخص شاه نيز ديگر راغب نبود افرادي نظير فرهاد نيكوخواه كه به رغم آن همه خدمات صادقانه و طولاني به او و حكومتش در سطوح و شئون مختلف، هر آنچه به اصطلاح رشته بودند، پنبه شده و شأن و اعتباري هم در نزد افكار عمومي نداشته و چه بسا با تداوم حضور فعال آنان در بخشهاي مختلف حاكميت، بيش از پيش موجبات خشم و نفرت عموم مردم و بالاخص مخالفان آگاه‌تر حاكميت و او را فراهم مي‌آورند، جايي در مجموعه حاكميت و دولت داشته باشند و احتمالاً بيشتر علاقه‌مند بود با طرد اين‌گونه افراد، چنان كه مخدومشان هويدا را نيز مدت كوتاهي بعد دستگير و زنداني ساخت از دامنه مخالفتهاي انقلابي مردم كشور بكاهد. ضمن اينكه شريف‌امامي نخست‌وزير وقت هم نگرش مشابهي نسبت به افرادي نظير فرهاد نيكوخواه داشت. بدين ترتيب آنچه بود طي ماههاي پاياني عمر رژيم پهلوي فرهاد نيكوخواه ديگر مورد عنايت شاه، دربار و مجموعه دولت و حاكميت نبود.
به دنبال اعلام پايان خدمت و مأموريت فرهاد نيكوخواه در وزارت دربار از سوي معاون وقت اين وزارتخانه، نيكوخواه در 17 مهر 1357 در نامه‌اي خطاب به اردلان وزير دربار جديد نسبت به عدم رعايت ادب و نزاكت اداري در نامه ارسالي مذكور اعتراض كرده و به او متذكر شد كه ذكري از سمت او در وزارت دربار و نيز نخست‌وزيري (پيش از آن) كه مشاور وزارت دربار و نيز مشاور نخست‌وزير بود، نشده و نيكوخواه اين را توهيني در حق خود دانسته و نيز اضافه كرده بود كه حكم انتصاب او به مقامات مذكور توسط شخص نخست‌وزير و وزير دربار وقت امضا و ابلاغ شده بود، اما اين بار برخلاف نزاكت و رعايت سلسله مراتب اداري معاونت وزارت دربار حكم پايان خدمت و مأموريت او را امضا و ابلاغ كرده است. نيكوخواه همچنين به اردلان متذكر شده بود كه او بر حسب سابقه استخدامي و شغلي عضو و كارمند رسمي دولت است و بنابراين او حق نداشته است به نخست‌وزير جديد سفارش كند تا كاري به او ارجاع شود و در پايان اين نامه سراسر گلايه‌آميز هم نوشته بود: «براي اينجانب بزرگ‌ترين افتخار خدمتگزاري يك ساله در دربار شاهنشاهي است و غرض از تصديع، عطف توجه جنابعالي به اين نكته است كه در تهيه و صدور ابلاغ مزبور حداقل رعايت نزاكت اداري نيز نشده است كه اطمينان دارم با روحيه و اخلاق شخص جنابعالي منطبق نيست. عليهذا استدعا دارد چنانچه ابلاغ مزبور بدون استحضار جنابعالي تهيه شده است دستور فرمايند نسبت به اصلاح آن به نحو مقتضي اقدام فرايند. با تجديد احترام. فرهاد نيكوخواه 17/7/[1356].102

با اين حال اسناد و شواهد موجود نشان نمي‌دهد كه عليقلي اردلان وزير دربار وقت اقدامي در راستاي خواسته فرهاد نيكوخواه انجام داده باشد كه ديگر هيچ مورد عنايت و توجه شاه، دربار و مجموعه حاكميت نبود و ستاره بختش به سرعت رو به افول نهاده بود.

بيش از آنچه آمد پيرامون زندگي و فعاليت سياسي، اداري فرهاد نيكوخواه اطلاعي در دست نيست و گمان هم نمي‌رود كه طي چند ماهه پاياني عمر رژيم پهلوي (آبان ـ بهمن 1357) شغل رسمي قابل اعتنا به او واگذار شده باشد. فرهاد نيكوخواه كه حداقل از اواخر دوره 1320 تا واپسين ماههاي عمر رژيم پهلوي به عنوان چهره‌اي عمدتاً مي‌شود گفت اساساً پشت پرده و كمتر آشكار در مشاغل و مديريتهاي مختلف (و در عين حال سخت حساس و مهم) خدمات بسياري به رژيم پهلوي انجام داده بود، از آن پس ديگر نامي از او در ميان نبود. درباره زندگي و فعاليتهاي احتمالي او طي ماههاي پاياني عمر رژيم پهلوي و سپس بعد از پيروزي انقلاب اسلامي هم خبر و اطلاع موثق و متقني در دست نيست. گفته شده است كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي فرهاد نيكوخواه ترجيح داده از كشور خارج نشود و علي‌الظاهر تا چند سال اخير هم هنوز در قيد حيات بود و به رغم آن كه در اين فاصله به خارج از كشور هم مسافرتهايي كرده بود، اما هر بار باز هم به كشور بازمي‌گشت.
پانوشتها:
1 - آرشيو مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي (پرونده انفرادي فرهاد نيكوخواه).
2 - همان.
3 - همان.
4 - همان.
5 - همان.
6 - كابينه حسنعلي منصور به روايت اسناد ساواك، ج 3، چ اول، تهران، مركز بررسي اسناد تاريخي، 1384، ص 299.
7 - آرشيو مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي (پرونده انفرادي فرهاد نيكوخواه).
8 - بهروز طيراني (به كوشش)، اسناد احزاب سياسي ايران (حزب توده ايران)، ج اول، چ اول، تهران، سازمان اسناد و كتابخانه ملي جمهوري اسلامي ايران، 1384، صص 289 ـ 270.
9 - محمدعلي سفري، قلم و سياست، ج چهارم، چ اول، تهران، نشر نامك، 1380، ص 715 و صفاءالدين تبرائيان، وزير خاكستري، چ اول، تهران، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1383، صص 85 ـ 83.
10 - آرشيو مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي (پرونده انفرادي فرهاد نيكوخواه).
11 - محمود لالوي، حزب مردم، چ اول، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1381، ص 234.
12 - همان، ص 84.
13 - آرشيو مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي (پرونده انفرادي فرهاد نيكوخواه).
14 - همان.
15 - همان.
16 - همان.
17 - اسنادي از صنعت جهانگردي در ايران، ج دوم، چ اول، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1380، صص 534 ـ 533.
18 - همان، صص 549 ـ 547 و آرشيو مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي (پرونده انفرادي فرهاد نيكوخواه).
19 - اسناد فراماسونري در ايران، ج دوم، چ اول، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1380، صص 207 ـ 206 و سيدحسن تقي‌زاده به روايت اسناد ساواك، چ اول، تهران، مركز بررسي اسناد تاريخي، 1383، ص 163.
20 - فراماسونها، روتارينها و لاينزهاي ايران: 1357 ـ 1333، چ اول، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1377، ص 473.
21 - آرشيو مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي (پرونده انفرادي فرهاد نيكوخواه).
22 - همان.
23 - اسنادي از صنعت جهانگردي در ايران، ج دوم، صص 654 ـ 652.
24 - آرشيو مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي (پرونده انفرادي فرهاد نيكوخواه).
25 - خان ملك يزدي، شصت قرن تاريخ و تاجگذاري، چ اول، تهران، بانك ملي ايران، بي‌تا، صص 273 ـ 271.
26 - همان، ص 271.
27 - آرشيو مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي (پرونده انفرادي فرهاد نيكوخواه).
28 - همان.
29 - روزنامه آيندگان به روايت اسناد ساواك، چ اول، تهران، مركز بررسي اسناد تاريخي، 1382، ص 137.
30 - دولتهاي ايران از ميرزا نصرالله خان مشيرالدوله تا ميرحسين موسوي، چ اول، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1378، صص 342 ـ 319.
31 - آرشيو مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي (پرونده انفرادي فرهاد نيكوخواه) و مطالعات سياسي، ج دوم، چ اول، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1372، صص 173 ـ 170.
32 - نشريه اخبار و اسناد از مهر تا اسفند 1348، چ اول، تهران، وزارت امور خارجه، بي‌تا، صص 30 و 211.
33 - نشريه اخبار و اسناد از فروردين تا شهريور 1349، چ اول، تهران، وزارت امور خارجه، بي‌تا، ص 48 و روابط خارجي ايران در سال 1349، چ اول، تهران، وزارت امور خارجه، بي‌تا، ص 157.
34 - نشريه اخبار و اسناد از فروردين تا شهريور 1349، ص 112.
35 - مجله خواندنيها به روايت اسناد ساواك، چ اول، تهران، مركز بررسي اسناد تاريخي، 1381، صص 201 ـ 200.
36 - همان، صص 214 ـ 212.
37 - همان، صص 236 ـ 234.
38 - همان، ص 239.
39 - آرشيو مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي (اسناد حزب ايران‌نوين).
40 - همان.
41 - اسنادي از جنبش دانشجويي در ايران، ج 2، چ اول، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1380، صص 508 ـ 506.
42 - همان، ج 2، صص 532 ـ 531.
43 - آرشيو مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي (پرونده انفرادي فرهاد نيكوخواه).
44 - همان.
45 - بزم اهريمن، ج چهارم، چ اول، تهران، مركز بررسي اسناد تاريخي، 1387، ص 168.
46 - همان، ج 4، صص 249 ـ 248.
47 - همان، ج 4، صص 250.
48 - آرشيو مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي (پرونده انفرادي فرهاد نيكوخواه).
49 - آرشيو مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي (پرونده حزب ايران‌نوين).
50 - همان (پرونده انفرادي فرهاد نيكوخواه).
51 - همان.
52 - همان (پرونده حزب ايران‌نوين).
53 - همان (پرونده انفرادي فرهاد نيكوخواه).
54 - همان.
55 - همان.
56 - همان.
57 - همان (پرونده حزب ايران‌نوين).
58 - اسنادي از موسيقي، تئاتر و سينما در ايران، ج سوم، چ اول، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1379، صص 1087 ـ 1086.
59 - آرشيو مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي (پرونده انفرادي فرهاد نيكوخواه).
60 - همان.
61 - همان.
62 - اسنادي از موسيقي، تئاتر و سينما در ايران، ج 3، صص 1299 ـ 1298.
63 - دولتهاي ايران از ميرزا نصرالله خان مشيرالدوله تا ميرحسين موسوي، صص 345 ـ 343.
64 - آرشيو مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي (پرونده انفرادي فرهاد نيكوخواه).
65 - همان.
66 - همان.
67 - همان.
68 - جمشيد آموزگار به روايت اسناد ساواك، چ اول، تهران، مركز بررسي اسناد تاريخي، 1382، صص 338 ـ 336.
69 - آرشيو مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي (پرونده انفرادي فرهاد نيكوخواه).
70 - همان.
71 - همان.
72 - مجله خواندنيها به روايت اسناد ساواك، صص 295 ـ 294.
73 - مظفر شاهدي، حزب رستاخيز؛ اشتباه بزرگ، ج دوم، چ دوم، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1386، صص 378 ـ 377.
74 - آرشيو مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي (پرونده انفرادي فرهاد نيكوخواه).
75 - پرويز راجي، خاطرات پرويز راجي: خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه ح. ا. مهران، چ اول، تهران، اطلاعات، 13645، صص 53 ـ 50.
76 - عبدالرضا هوشنگ مهدوي، در حاشيه سياست خارجي: از دوران نهضت ملي تا انقلاب، چ اول، تهران، آسيم، 1385، صص 270 ـ 267.
77 - خسرو معتضد، اشرف در آئينه بدون زنگار، ج دوم، چ اول، تهران، نشر البرز، 1376، ص 726.
78 - آرشيو مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي (پرونده انفرادي فرهاد نيكوخواه).
79 - همان.
80 - همان.
81 - همان.
82 - همان.
83 - حسين بني‌احمد، «از سردبيري استعفا دادم»، ويژه‌نامه ايام، ش 2، بهمن 1383، صص 9 ـ 8.
84 - محمد حيدري، فساد و اختناق در ايران، چ اول، تهران، اطلاعات، 1357، صص 84 ـ 80.
85 - اسكندر دلدم، خاطرات من و فرح پهلوي، ج اول، چ دوم، تهران، به‌آفرين، 1380، صص 234 ـ 227.
86 - اسناد لانه جاسوسي آمريكا، ج 25، چ اول، تهران، دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، بي‌تا، ص 106.
87 - همان، ص 73 [متن انگليسي همان كتاب].
88 - همان، ص 105.
89 - همان، ص 73 [متن انگليسي همان كتاب].
90 - عبدالرضا هوشنگ مهدوي، در حاشيه سياست خارجي، صص 288 ـ 287.
91 - مجيد مهران، خاطرات يك ديپلمات قديمي: در كريدورهاي وزارت خارجه چه خبر؟، چ اول، تهران، نشر تاريخ ايران، 1384، ص 626.
92 - عباس ميلاني، معماي هويدا، چ هشتم، تهران، اختران، مهر 1380، ص 381.
93 - اردشير زاهدي، 25 سال در كنار پادشاه؛ خاطرات اردشير زاهدي، چ اول، تهران، عطايي، 1381، صص 304 ـ 302.
94 - احمدعلي مسعود انصاري، من و خاندان پهلوي، به كوشش محمد برقعي و حسين سرفراز، چ دوم، تهران، فاخته، 1371، صص 76 ـ 74.
95 - جيمز ا. بيل، شير و عقاب: روابط بدفرجام ايران و آمريكا، ترجمه فروزنده برليان، چ اول، تهران، فاخته، صص 320 ـ 319.
96 - آرشيو مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي (پرونده انفرادي فرهاد نيكوخواه).
97 - همان و داريوش همايون به روايت اسناد ساواك، صص 233 ـ 230.
98 - آرشيو مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي (پرونده انفرادي فرهاد نيكوخواه).
99 - مجله خواندنيها به روايت اسناد ساواك، صص 347 ـ 346.
100 - آرشيو مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي (پرونده انفرادي فرهاد نيكوخواه).
101 - همان.
102 - همان.

منبع:فصلنامه مطالعات سیاسی، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، شماره 20