به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ امام پیروزی مردم را قطعی میدید و دغدغه هایی فراتر از دغدغهی روحانیون انقلابی در تهران داشت. امام تاکید داشت شورای انقلاب هرچه سریعتر شکل بگیرد. شورای انقلاب در تاریخ 23 دی ماه 1357 با پیام امام علنا موجودیت خود را اعلام کرد. بنیاد این شورا در آذر ماه همان سال در پاریس و بعد از مشورت امام خمینی با برخی عناصر سرشناس نهضت از جمله آیت الله مطهری ریخته شد.(1)
بنابر آن چه که در اسناد منعکس شده، آقای خامنهای تا پایان دی ماه در مشهد ماند و همراه دوستانش تظاهرات با شکوه اربعین را در 29 دی راهبری کرد.
احتمالاً همین روزها بود که فردی از طرف آقای مطهری به مشهد آمد و از او خواست هر چه زودتر به تهران بیاید « تعجب کردم، زیرا او از بار سنگین مسئولیت من [در مشهد] آگاهی داشت. به فرستاده او گفتم که نمیتوانم. حتی برای لحظه ای نمیتوانم مشهد را ترک کنم. دو روز بعد پیام دیگری آمد که باید به تهران بروم. بار دیگر پاسخ دادم که امکان ترک مشهد غیر ممکن است.»... در این اوان پیام دیگری نیز از طرف آقای مطهری آمد:«نیامدنت به تهران مخالف با امر امام است.»
وقتی تصمیم خود را به دوستانش گفت، ناراحت شدند و گفتند که این کار غیر ممکن است...«گفتم: من هر کاری که در توانم بود به کار بردم، ولی اصرار آنها به نحوی است که شاید موضوع مهمی در بین باشد.»
به ناچار پذیرفتند، اما گفتند که در کمترین زمان به مشهد برگردد؛ و آقای خامنه ای قول داد که در حد نیاز در تهران بماند و نه بیشتر.
آقای خامنهای وقتی به تهران آمد وارد فاز جدیدی از انقلاب شد. آنها باید در بارهی مهمترین مسائل انقلاب تصمیم میگرفتند. امام در پاریس انقلاب را رهبری می کرد. از همانجا شاه را از کشور بیرون کرد. 27 دی ماه که بختیار در مجلس برای نخست وزیری رای اعتماد میگرفت شاه و فرح با چشمانی اشک آلود فرودگاه مهرآباد را ترک کرده بودند.
امام در پاریس هیچ یک از مقامات دولتی را نمیپذیرفت مگر آنکه از سمتشان استعفا داده باشند. بختیار مصر بود امام را ببیند اما بدون شرط استعفا. امام نمیپذیرفت اما به ناگاه خبری آقای خامنه ای و دوستانش را شگفت زده کرد.
آقای خامنه ای: « عصر یکی از روزها در مدرسه رفاه عصر یکی از روزها در مدرسه رفاه با آقایان بهشتی، باهنر، هاشمی رفسنجانی و موسوی اردبیلی نشسته بودیم و طبق معمول غرق در کارها بودیم که [احمد صدر] حاج سید جوادی و [احمد] مدنی (که آن روز او را نمی شناختم) وارد شدند و گفتند: [ابراهیم] یزدی از پاریس با ما تماس گرفته و خبر داده که امام، ملاقات با بختیار را بدون شرط استعفا پذیرفته است. آن دو از ما خواستند اعلامیه ای بنویسم و این موضوع را به اطلاع مردم برسانیم. ما آن را بعید دانستیم. حاج سید جوادی گفت: من دروغ می گویم یا یزدی؟ گفتیم که نه، ولی موضوع را بسیار بعید می دانیم. خبرهای پی در پی که تا شب می رسید همگی از موافقت امام می گفت. یادم می آید [هاشم] صباغیان نیز همین را می گفت. از شهید مطهری خواستیم مستقیما با پاریس تماس بگیرد [ و از چند و چون ماجرا آگاه شود.] تماس گرفت. یزدی گوشی را برداشت. [موضوع را] از او پرسید. او هم موافقت امام را با بختیار، بدون استعفا، اعلام کرد.»(2)
باورش سخت بود که امام ملاقات با بختیار را پذیرفته باشد. اما خبر دقیقی به نظر میرسید. بهشتی و مطهری هم متعجب بودند اما میگفتند وقتی خود امام چنین نظری دارد ما چرا آن را رد کنیم.(3) تعدادی مخالف بودند.
آقای خامنه ای: «این نخستین بار بود که آرائ انقلابیون را با آنچه که [ظاهرا] از امام شنیده بودیم در تعارض میدیدم. آقای مطهری از پاریس سوال کرده بود. پس این پافشاری بر مخالفت از چه رو بود؟ گفت وگوها تا حد مشاجره ادامه یافت تا اینکه دو ساعت بعد زنگ تلفن به صدا درآمد. پشت خط سید احمد خمینی، فرزند امام، از پاریس بود. گفت: اعلامیه ای [در این مورد] صادر کرده. دل ها و گوش ها آماده شنیدن شد.
امام خمینی در بیانیه نوشته بود:« ... آنچه که ذکر شده است که شاپور بختیار را در سمت نخست وزیری من می پذیرم، دروغ است، بلکه تا استعفا نداده است او را نمی پذیرم، چون او را قانونی نمی دانم. حضرات آقایان! به ملت ابلاغ فرمایند که توطئه ای در دست اجراست و از این امور جاریه گول نخورند. من با بختیار تفاهمی نکرده ام و آنچه سابق گفته است که گفتگو بین من و او بوده دروغ محض است. ملت باید موضع خود را حفظ بکند و مراقب توطئه ها باشد.»(4)
*پی نوشت:
1- یحیی فوزی، تحولات سیلسی اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی، ج اول، ص 157
2- هدایت الله بهبودی، شرح اسم، ص 646 تا 648
3-عمادالدین باقی، بررسی انقلاب ایران، نشر سرایی، چاپ سوم، 1383، ص 372
4-صحیفه امام، ج 5، ص 536
روایتی از زندگی و زمانه حضرت آیت الله سیدعلی خامنه ای
بنابر آن چه که در اسناد منعکس شده، آقای خامنهای تا پایان دی ماه در مشهد ماند و همراه دوستانش تظاهرات با شکوه اربعین را در 29 دی راهبری کرد.
احتمالاً همین روزها بود که فردی از طرف آقای مطهری به مشهد آمد و از او خواست هر چه زودتر به تهران بیاید « تعجب کردم، زیرا او از بار سنگین مسئولیت من [در مشهد] آگاهی داشت. به فرستاده او گفتم که نمیتوانم. حتی برای لحظه ای نمیتوانم مشهد را ترک کنم. دو روز بعد پیام دیگری آمد که باید به تهران بروم. بار دیگر پاسخ دادم که امکان ترک مشهد غیر ممکن است.»... در این اوان پیام دیگری نیز از طرف آقای مطهری آمد:«نیامدنت به تهران مخالف با امر امام است.»
وقتی تصمیم خود را به دوستانش گفت، ناراحت شدند و گفتند که این کار غیر ممکن است...«گفتم: من هر کاری که در توانم بود به کار بردم، ولی اصرار آنها به نحوی است که شاید موضوع مهمی در بین باشد.»
به ناچار پذیرفتند، اما گفتند که در کمترین زمان به مشهد برگردد؛ و آقای خامنه ای قول داد که در حد نیاز در تهران بماند و نه بیشتر.
آقای خامنهای وقتی به تهران آمد وارد فاز جدیدی از انقلاب شد. آنها باید در بارهی مهمترین مسائل انقلاب تصمیم میگرفتند. امام در پاریس انقلاب را رهبری می کرد. از همانجا شاه را از کشور بیرون کرد. 27 دی ماه که بختیار در مجلس برای نخست وزیری رای اعتماد میگرفت شاه و فرح با چشمانی اشک آلود فرودگاه مهرآباد را ترک کرده بودند.
امام در پاریس هیچ یک از مقامات دولتی را نمیپذیرفت مگر آنکه از سمتشان استعفا داده باشند. بختیار مصر بود امام را ببیند اما بدون شرط استعفا. امام نمیپذیرفت اما به ناگاه خبری آقای خامنه ای و دوستانش را شگفت زده کرد.
آقای خامنه ای: « عصر یکی از روزها در مدرسه رفاه عصر یکی از روزها در مدرسه رفاه با آقایان بهشتی، باهنر، هاشمی رفسنجانی و موسوی اردبیلی نشسته بودیم و طبق معمول غرق در کارها بودیم که [احمد صدر] حاج سید جوادی و [احمد] مدنی (که آن روز او را نمی شناختم) وارد شدند و گفتند: [ابراهیم] یزدی از پاریس با ما تماس گرفته و خبر داده که امام، ملاقات با بختیار را بدون شرط استعفا پذیرفته است. آن دو از ما خواستند اعلامیه ای بنویسم و این موضوع را به اطلاع مردم برسانیم. ما آن را بعید دانستیم. حاج سید جوادی گفت: من دروغ می گویم یا یزدی؟ گفتیم که نه، ولی موضوع را بسیار بعید می دانیم. خبرهای پی در پی که تا شب می رسید همگی از موافقت امام می گفت. یادم می آید [هاشم] صباغیان نیز همین را می گفت. از شهید مطهری خواستیم مستقیما با پاریس تماس بگیرد [ و از چند و چون ماجرا آگاه شود.] تماس گرفت. یزدی گوشی را برداشت. [موضوع را] از او پرسید. او هم موافقت امام را با بختیار، بدون استعفا، اعلام کرد.»(2)
باورش سخت بود که امام ملاقات با بختیار را پذیرفته باشد. اما خبر دقیقی به نظر میرسید. بهشتی و مطهری هم متعجب بودند اما میگفتند وقتی خود امام چنین نظری دارد ما چرا آن را رد کنیم.(3) تعدادی مخالف بودند.
آقای خامنه ای: «این نخستین بار بود که آرائ انقلابیون را با آنچه که [ظاهرا] از امام شنیده بودیم در تعارض میدیدم. آقای مطهری از پاریس سوال کرده بود. پس این پافشاری بر مخالفت از چه رو بود؟ گفت وگوها تا حد مشاجره ادامه یافت تا اینکه دو ساعت بعد زنگ تلفن به صدا درآمد. پشت خط سید احمد خمینی، فرزند امام، از پاریس بود. گفت: اعلامیه ای [در این مورد] صادر کرده. دل ها و گوش ها آماده شنیدن شد.
امام خمینی در بیانیه نوشته بود:« ... آنچه که ذکر شده است که شاپور بختیار را در سمت نخست وزیری من می پذیرم، دروغ است، بلکه تا استعفا نداده است او را نمی پذیرم، چون او را قانونی نمی دانم. حضرات آقایان! به ملت ابلاغ فرمایند که توطئه ای در دست اجراست و از این امور جاریه گول نخورند. من با بختیار تفاهمی نکرده ام و آنچه سابق گفته است که گفتگو بین من و او بوده دروغ محض است. ملت باید موضع خود را حفظ بکند و مراقب توطئه ها باشد.»(4)
*پی نوشت:
1- یحیی فوزی، تحولات سیلسی اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی، ج اول، ص 157
2- هدایت الله بهبودی، شرح اسم، ص 646 تا 648
3-عمادالدین باقی، بررسی انقلاب ایران، نشر سرایی، چاپ سوم، 1383، ص 372
4-صحیفه امام، ج 5، ص 536
روایتی از زندگی و زمانه حضرت آیت الله سیدعلی خامنه ای