فداییان اسلام در تحلیل‌هایشان به این نتیجه رسیده بودند که رزم‌آرا، منابع اقتصادی کشور را به بیگانگان واگذار کرده و مصالح ملی را به خطر انداخته است.

به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ مهدی طهماسبی تنها فرزند شهید استاد خلیل طهماسبی است. با اینکه در دوران کودکی پدر را از دست داده، با تمام وجود به او عشق می‌ورزد و همچنان پی جوی اسناد و خاطرات اوست. شصتمین سال شهادت استاد خلیل، بهانه ای خوب برای گفت وشنود با تنها فرزند اوست.

□ شما در دوران خردسالی به سر می بردید که پدرتان به شهادت رسید. بر اساس شنیده‌ها و مطالعاتی که داشته‌اید، پدر را بیشتر با چه ویژگی‌هایی می‌شناسید؟

با پایداری در راه عقیده، اخلاص، تطابق حرف و عمل و صداقت. تا امروز نشنیده‌ام کسی درباره پدرم خلاف اینها را بگوید. ایشان به راهی که داشت می‌رفت، ایمان داشت و به خاطر اخلاص عمیقی که داشت، توانست شکنجه‌های طاقت‌فرسایی را که انسان حتی از شنیدن آنها هم مو بر تنش سیخ می‌شود، تحمل کند.

پدرم بسیار مهربان و اهل کمک به دیگران بودند. می‌گفتند: در کودکی با بچه‌های همسن و سال خود از محله پاسداری می‌کردند تا کسی مزاحم اهل محل نشود. همواره از مظلوم دفاع می‌کرد و نمی‌توانست ظلم را تحمل کند. پدر مرد بسیار صبوری بود و حتی از کسانی که با افکار پدر مخالف بودند، نشنیده‌ام حتی یک کلمه بی‌ادبانه از ایشان شنیده باشند. با اینکه همیشه تبلیغ شده است که فداییان اسلام آدمهای خشونت‌طلب و بی‌منطقی بودند، اما آنها حقیقتاً دلسوز و مهربان بودند و برای نجات مردم از چنگ رژیم سفاک پهلوی بود که جان خود را به خطر می‌انداختند.



 □ مادرتان درباره ویژگی‌های شهید خلیل طهماسبی چه می‌گفتند؟

مادر بیش از دو سال با ایشان زندگی نکردند و پدرم شهید شدند، اما همیشه با عشق و محبت زیادی از پدرم یاد می‌کردند و می‌گفتند: حتی یک بار صدای بلند پدرت را نشنیدم! پدرم پس از آزادی از زندان با مادرم ازدواج کردند. آن سالها شرایط دشوار فعالیتهای فداییان اسلام بود و طبیعتاً پدرم هم زندگی عادی نداشتند. با این همه مادر می‌گفتند: پدرم ذره‌ای از اضطراب و فشار بیرون را به خانه نمی‌آورد و خانه همیشه پر از مهربانی و آرامش بود. مادرم حقیقتاً به پدرم عشق می‌ورزیدند و می‌گفتند: روحیه قوی و با صلابت پدرم طوری بود که مشکلات خردکننده آن سالها هرگز آرامش ایشان را در هم نمی‌ریخت.

□ درباره گرایشهای عبادی پدرتان از مادر و سایر نزدیکان چه شنیده‌اید؟

پدرم نهایت تقید را به انجام آداب عبادی و رعایت احکام اسلامی داشتند و فضای بی‌بندوباری که حکومت پهلوی تلاش کرده بود پدید بیاورد، ذره‌ای در ایشان تأثیر نگذاشته بود. پدرم خیلی زود مدرسه را رها می‌کند و به تحصیل علوم دینی می‌پردازد و مدتی هم نزد آقای کلباسی درس می‌خواند.

□ از کجا و چگونه با شهید نواب صفوی آشنا شدند؟

گویا در منزل آیت‌الله کاشانی با شهید نواب صفوی آشنا می‌شوند و از همان ابتدا، به‌شدت تحت تأثیر شخصیت ایشان قرار می‌گیرند. پدر تا آخرین لحظه حیات، اعتقاد به مبارزه و راه شهید نواب را از دست ندادند و همواره به عنوان یاوری محکم در کنار آن شهید بزرگوار بودند. پدر همیشه از استقامت، شجاعت و اخلاص مرحوم نواب تعریف می‌کردند. واقعیت این است که در آن جو سنگین خفقان و اختناق، کسی جرئت مبارزه با رژیم پهلوی را نداشت، ولی شهید نواب با شجاعت حیرت‌انگیز خود آن جو سنگین را شکست، لذا جوانان متدین و مبارز به ایشان پیوستند و مردانه پای اعتقاد خود ایستادند.

پدرم هم جذب افکار شهید نواب صفوی شدند و دستورات او را مو به مو اجرا کردند. در سال 1334 در دفاعیات خود در دادگاه هم، جز دفاع از راه شهید نواب سخنی نگفتند. در دوره دکتر مصدق به محض اینکه از زندان آزاد شدند، به ملاقات شهید نواب صفوی رفتند و مراتب وفاداری خود را به آن بزرگوار اعلام کردند. به نظر من پایدارترین عضو فداییان اسلام پدرم بودند.

□ چرا و چگونه ایشان تصمیم گرفتند رزم‌آرا را از میان بردارند؟

فداییان اسلام در تحلیل‌هایشان به این نتیجه رسیده بودند که رزم‌آرا، منابع اقتصادی کشور را به بیگانگان واگذار کرده و مصالح ملی را به خطر انداخته است. شبهاتی که برخی از جریانات سیاسی در باب ترور رزم‌آرا مطرح می‌کنند، به خاطر کم جلوه دادن این حرکت انقلابی است که منجر به ملی شدن صنعت نفت شد. پدر در بازجویی‌هایشان به صراحت اعلام کردند فداییان اسلام به دلایلی که ذکر کردم تصمیم گرفتند این عامل بیگانه را از سر راه نهضت ملی شدن صنعت نفت بردارند.

□ شرح ماجرای ترور رزم‌آرا را از زبان پدرتان بیان کنید؟

پدر در مصاحبه‌ای که در منزل دکتر بقایی با ایشان صورت می‌گیرد، ماجرا را با ذکر جزئیات شرح می‌دهند و می‌گویند: صبح زود به مسجد شاه رفتند. در آنجا گرسنه بودند و شیرینی خریدند و آن را با پسربچه‌ای تقسیم کردند. بعد در صف استقبال‌کنندگان خود را به دو قدمی رزم‌آرا می‌رسانند. تیر اول را به سر او می‌زنند. تیر دوم و سوم را هم شلیک می‌کنند، ولی تیر چهارم گیر می‌کند! پدرم و فداییان اسلام واقعاً به حکم وظیفه عمل می‌کردند و تکذیب و تأیید دیگران در آنها اثری نداشت. با اینکه حرکت پدرم واقعاً مسیر تاریخ معاصر را عوض کرد، ولی ایشان هیچ ‌چیزی را به خود نسبت نمی‌دادند و می‌گفتند: ادای وظیفه بود!

□ از دیدارمعروف پدرتان با آیت‌الله کاشانی بگویید، دیدارِ پس از آزادی؟

پدر در 27 آبان سال 1331 از زندان آزاد می‌شوند. ابتدا به زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) و سپس به دیدار آیت‌الله کاشانی می‌روند. ایشان در آنجا به نشانه تفقد بر سر پدرم دست می‌گذارند که عکس آن موجود است. پدر در آنجا اذان می‌گویند و مورد قدردانی آیت‌الله کاشانی قرار می‌گیرند.

□ پس از مدتی در داخل فداییان اسلام اختلافاتی به وجود آمد. ایشان چه برخوردی با این موضوع داشتند؟

پدرم اصولاً وارد هیچ نزاع و اختلافی نمی‌شدند. حتی کسانی هم که از فداییان اسلام طرد شدند، از پدرم خاطره تلخی ندارند. ایشان بسیار صبور و کم‌حرف بودند و در اوقاتی که درگیر مسائل اجتماعی و سیاسی نبودند، فقط ذکر می‌گفتند و عبادت می‌کردند. به همین دلیل هم عصبانی نمی‌شدند و بسیار ملایم و صبور بودند. پدر مرید مطلق و محض شهید نواب بودند، زیرا مرام فداییان اسلام کاملاً با اعتقادات پدر همسویی داشت. پدر از روی اعتقاد رزم‌آرا را اعدام انقلابی کرد. شروع جنگ مسلحانه در ایران در واقع از فداییان اسلام بود.

□ رابطه شهید طهماسبی و دکتر مصدق چگونه بود؟

در کل، فداییان اسلام با دکتر مصدق توافق کرده بودند که چنانچه رزم‌آرا از سر راه برداشته شود، آنها احکام اسلامی را اجرا کنند، جلوی ورود و فروش مشروبات الکلی و... را بگیرند ولی استدلال دکتر مصدق این بود که اگر فروش مشروبات الکلی را قطع کنیم، ده درصد درآمد مالیاتی آن هم قطع می‌شود و فعلاً صلاح نیست! البته پدرم و فداییان اسلام این استدلال را قبول نداشتند.

□ روایت اعضای خانواده از شهادت پدرتان  چیست؟

اعضای خانواده باور نمی‌کردند فداییان اسلام اعدام خواهند شد، چون در دفعات قبل با دخالت روحانیت و مراجع، آنها از زندان نجات یافته بودند. البته پدرم همواره منتظر شهادت بودند و به مادرم می‌گفتند: معلوم نیست چه مدت زنده باشم! بعد از انقلاب وقتی عکسهای بازجوییها و اعدام پدر را به مادرم نشان دادند، فوق‌العاده منقلب شدند! همیشه می‌گفتند: اعدام پدر غیرمترقبه بوده است.



□ شناخت شما نسبت به پدر چگونه حاصل شده است؟

ابعاد شخصیتی افراد، مخصوصاً انسانهای خاص و ممتاز را چندان نمی‌شود از خلال حرفهای دیگران شناخت. متأسفانه در کودکی و نوجوانی از نعمت وجود پدر محروم بوده‌ام. مبارزه با رژیم پهلوی و شخص شاه در خانواده پدری و مادری‌ام سابقه طولانی داشته است. دایی بزرگوارم مرحوم آقای نیکنام، همواره تحت تعقیب و فشار رژیم بودند، بنابراین فضای خانواده‌ام سیاسی بوده است. از مرحوم مادرم و دیگران درباره پدرم زیاد شنیده‌ام و فکر می‌کنم 50 سال که هیچ، اگر 150 سال هم زندگی کنم به گرد پای او هم نمی‌رسم! خیلی‌ها سعی کردند فداییان اسلام را جیره‌خوار انگلیس قلمداد کنند، ولی همه آنها وقتی به شهادت رسیدند، جز کاسه، بشقاب و لحافی از آنها باقی نماند، در حالی که حکومت پهلوی حاضر بود همه چیز به آنها بدهد به شرط آنکه آرام بگیرند و با او مخالفت نکنند. این همه اخلاص و دوری از دنیا شاید برای ما که این‌گونه وابسته به دنیا هستیم قابل باور نباشد.

□ و سخن آخر؟

در رژیم گذشته بدیهی بود که فداییان اسلام در معرض انواع شبهه‌افکنیها و آزارها باشند، ولی در حال حاضر غفلت از آنها کم‌لطفی آشکار است. فداییان اسلام در واقع فتح باب انقلاب اسلامی بودند، بنابراین روا نیست نقش آنان به‌درستی برای نسل فعلی تبیین نشود. پدرم به عنوان فردی که همه هستی خود را در راه تحقق حکومت اسلامی داد، شایسته حداقل اکرام که داشتن یک سنگ قبر ساده است، هست. کشورهای دیگر نهایت احترام را به قربانیان جنگهایی که مبدأ و منشأ ظالمانه‌ای هم داشته‌اند می‌گذارند، ولی در کشور ما آن‌گونه که شایسته است از مردان بزرگی که هستی، خانواده و جان خود را برای شکستن شب تیره اختناق در طبق اخلاص نهادند تجلیل نمی‌شود. بازشناسی و معرفی این چهره‌های درخشان بهترین الگو برای تنویر ذهن نسل جوانی است که زیر بمباران افکار آلوده و مسموم قرار دارد.

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

*موسسه مطالعات تاریخ معاصر