به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مسئله دستگیری و محاكمه سران رژیم پهلوی به خصوص مقامات نظامی و امنیتی بلافاصله در 22بهمن 1357 در دستور كار سران انقلاب قرار گرفت. در درگیریهای روزهای منتهی به پیروزی انقلاب و بعد از آن تعدادی از سران رژیم دستگیر شده بودند. هویدا نخست وزیر 13 ساله رژیم پهلوی و نعمتالله نصیری رئیس سابق ساواك از مهمترین افراد دستگیرشده بودند. از 24 نفر سران رژیمی كه دستگیر شدند، با تائید امام، 4 نفر در شامگاه 23 بهمن اعدام شدند.
با اضافه شدن تعداد دستگیر شدگان، شورای انقلاب تصمیم میگیرد تا دادستان انقلاب و قاضی دادگاه انقلاب را تعیین كند. با حكم امام (ره)، سید رضا زوارهای دادستان انقلاب میشود. ممانعت دادستان انقلاب از نفوذ مجاهدین در دادستان،٬ زمینه نارضایتی مهدی بازرگان و نهضت آزادی را فراهم می كند. اما اعدام ناصر مقدم آخرین رئیس سازمان ساواك، مهمترین دلیل برای مخالفت بازرگان با زوارهای میشود. زوارهای در خاطراتش در اینباره میگوید:
«مهندس بازرگان نامه ای خطاب به من نوشته بود و مرا قسم جلاله داده بود كه هر زمان خواستند سپهبد مقدم رئیس ساواك را بازجویی و محاكمه كنند، به ایشان خبر دهم تا بیایند و شهادت بدهند كه مقدم چه خدماتی به مملكت كرده است».
اما ناصر مقدم كه بود كه بازرگان به خاطر اعدام او به مخالفت علنی با زوارهای پرداخت؟
با فروپاشی نظام شاهنشاهی اولین جایگاهی كه مورد توجه انقلابیون قرار گرفت، سازمان اطلاعات رژیم پهلوی، ساواك بود. در خرداد ماه 1357، ناصر مقدم با حكم محمدرضا پهلوی به عنوان رئیس ساواك انتخاب شد و نعمتالله نصیری رئیس ساواك به مدت 15 سال و پرویز ثابتی مدیركل ادارهی سوم و نفر دوم ساواك معروف به «مقام امنیتی» با ورود مقدم، خلع ید شدند. مقدم كه خود در دههی 40 مدیركل اداره سوم بود، در دههی 50 ریاست ادارهی دوم ارتش را به عهده داشت. او از زمانی كه از اداره سوم ساواك به اداره دوم ارتش رفت، رابطهی خوبی با پرویز ثابتی نداشت و از سوی دیگر میكوشید روابطش را با رهبران جبههی ملی و نهضت آزادی ترمیم كند، بنابراین در اولین فرصت پرویز ثابتی و دیگر مدیركلهای ساواك را بركنار كرد. البته مقامات وقت ساواك معتقد بودند كه حضور مقدم در ساواك پروژهای آمریكایی برای تقویت جبههی ملی و دیگر نیروهای نزدیك به دموكراتهای آمریكایی بوده است. منوچهر هاشمی مدیركل وقت اداره هشتم ساواك در این باره میگوید:
«سپهبد مقدم چند ماه قبل از اینكه به مقام ریاست ساواك برسد، به امریكا دعوت شد و در آنجا آموزشهای لازم را دید. وقتی ارتشبد نصیری از كار بركنار شد، در همان روز ادمیرال ترنر، رئیس سیا به وسیلهی اردشیر زاهدی سفیر ایران برای اعلیحضرت پیام فرستاد كه مقدم را به جای نصیری بگمارد. نفر دوم سفارت [اسد همایون] تعریف میكرد مقدم كه به اینجا آمد، اغلب جاها، جز دو جا همراهش بودم. بعد از برگشتن او، یك روز اردشیر زاهدی مرا خواست و گفت برو پیش رئیس سیا، یك پیام فوری دارد. رفتم و گفت: بگویید كه به نظر ما مقدم را رئیس ساواك بگذارید.»[1]
منوچهر هاشمی در جای دیگری دربارهی نحوهی انتصاب ناصر مقدم میگوید:
«سالی كه قرار بود ارتشبد نصیری از سمت ریاست ساواك منتقل و به سفارت در پاكستان منصوب شود، مرا برای مأموریتی به پاریس اعزام و در موقع خداحافظی تأكید كرد كه تا میتوانی مأموریت خود را زودتر انجام بده و به ایران برگرد. قرار است من در شغل دیگری، سفارت در پاكستان، انجام وظیفه كنم. من سرلشگر معتضد را به سمت رئیس و تو را به سمت قائممقام ساواك به اعلیحضرت پیشنهاد كرده و ایشان هم تصویب فرمودهاند. زودتر مراجعت كن تا به حضور ایشان معرفی شوی، اما من در پاریس اطلاع پیدا كردم كه سپهبد مقدم به ریاست ساواك تعیین شده است. این ماجرا گذشت و من از پاریس برگشتم... ارتشبد نصیری در مورد مطلبی كه قبل از عزیمت من به پاریس در مورد ریاست سرلشگر معتضد و قائممقامی من گفته بود، توضیح داد كه امریكاییها از طریق اردشیر زاهدی پیغام داده بودند كه سپهبد مقدم مناسبترین افسر برای ریاست سازمان اطلاعات و امنیت كشور است، لذا این انتخاب طبق نظر آنها انجام گرفته است.»[2]
صادق خلخالی درباره اقدامات مقدم در ساواك میگوید:
«یكی دیگر از مهرههای قابل اطمینان شاه و ساواك، ناصر مقدم بود. اقوام او از فئودالها و زمین خواران و كارخانهداران بزرگ زمان طاغوت در ایران بودند. ناصر مقدم پس از سال 41، در راس كارها قرار گرفت و یكی از مامورین درجه یك سیا در خاورمیانه و جهان شد. او پس از نصیری زمام امور ساواك را به عهده گرفت و اكثر شكارهای خیابانی ( به اصطلاح خودشان)، به دستور مستقیم او صورت میگرفت. او بود كه دستور شكنجه مدرن و پیشرفته اسرائیلی و آمریكایی را در ایران به كار میبرد. ناصر مقدم تا آخرین لحظات و آخرین رمق رژیم، بر سر كار بود. وجود خیل مستشاران نظامی آمریكایی و اسرائیلی در دفتر كار او دلیل این مدعی است. آنها از وی میخواستند كه قاطعیت نشان دهد و به پشت گرمی آنها مردم را در كوچه و بازار به شهادت برساند.»
ناصر مقدم در ماههای آخر روابط بسیار نزدیكی با محمدرضا پهلوی داشت و ایدهی نخستوزیری شریفامامی و ازهاری را به او نسبت میدهند. پس از آنكه ازهاری نتوانست بر امور مسلط شود، مقدم به محمدرضا پهلوی پیشنهاد كرد كه نخستوزیر از جبههی ملی انتخاب شود. در این راستا ناصر مقدم به سراغ علی امینی رفت، اما امینی در دیدار با محمدرضا پهلوی شروط سختی را برای پذیرش نخستوزیری گذاشت كه مورد موافقت محمدرضا پهلوی قرار نگرفت. پس از آن مقدم با افراد دیگری مانند كریم سنجابی و غلامحسین صدیقی هم در این باره مذاكرات متعددی كرد، اما این افراد هم پیشنهاد مقدم و محمدرضا پهلوی را برای قبول پست نخستوزیری رد كردند.
آخرین رئیس ساواك همچنین برای ملاقات مهدی بازرگان و محمدرضا پهلوی نیز تلاشهایی كرد كه از سوی بازرگان قبول نشد. مقدم در آخرین تلاشهایش به سراغ شاپور بختیار رفت و پس از چند دوره مذاكره، بختیار به پیشنهاد ناصر مقدم جواب مساعد داده به عنوان آخرین نخستوزیر رژیم پهلوی از شاه حكم گرفت. در دوران كوتاه نخستوزیری بختیار، مقدم رئیس ساواك ارتباط بسیار نزدیكی با او داشت و برای كنترل اوضاع بحرانی كشور و در برههای كه دیگر زمام امور آشكارا از دست رژیم رو به زوال پهلوی خارج شده بود، مأیوسانه از هیچ تلاشی فروگذار نكرد. [3]
ناصر مقدم كه روابط بسیار خوبی با سران جبههی ملی داشت كه در دولت موقت مناصب كلیدیای مانند وزارت امورخارجه را تصدی میكردند، تصور نمیكرد پس از پیروزی انقلاب آسیبی متوجه او شود و حتی امیدوار بود دولت بازرگان شغل و سمتی هم به او بدهد، از این رو از كشور خارج نشد و به انتظار حوادث آتی باقی ماند، اما روند تحولات آن گونه كه او انتظار داشت، پیش نرفت و پس از مدتی دستگیر و راهی زندان شد. منابع موجود نشان میدهند كه او در زندان هم كماكان امیدوار بود كه بهزودی رهایی یابد و نزد دولتمردان حكومت جدید ارج و قربی پیدا كند. حتی وعده میداد پس از آزادی موجبات رهایی دیگر زندانیان وابسته به حكومت پهلوی را هم كه با او همبند بودند، فراهم خواهد كرد. [4]
یكی دیگر از دلایل امیدواری ناصر مقدم، دیدارهای متعدد او با سران انقلاب و دولت موقت مانند آیتالله شهید بهشتی، مهندس مهدی بازرگان و هاشم صباغیان بود. البته با شكلگیری دولت موقت، ناصر مقدم با چراغ سبز مهندس بازرگان و هاشم صباغیان معاون نخستوزیر در امور انقلاب تلاش كرد بخشی از ساواك را برای خدمت به دولت موقت ساماندهی كند كه این مسئله موجب واكنش شدید انقلابیون بهخصوص اطرافیان امام خمینی شد.
مقدم كه در روزهای پس از انقلاب به صورت نیمهمخفی زندگی میكرد، ارتباطتش را با سران دولت موقت حفظ كرد، اما گفته شد كه توسط پاسداران انقلاب اسلامی در ساختمان نخستوزیری دستگیر شد. او چند روز بعد به همراه 11 تن از مقامات ارشد نظام پهلوی به دادگاه انقلاب برده و توسط صادق خلخالی محاكمه شد. مقدم در دادگاه خواستار غیرعلنیشدن مذاكرات بود كه با مخالفت رئیس دادگاه مواجه شد. او در دادگاه بیش از چند جمله نگفت و اظهار داشت:
«از آنهایی كه در بند زندانهای ساواك بودند سؤال كنید كه من همه گونه همراهی و مساعدت با آنها كردم. در سیستم گذشته، وضع طوری بود كه هیچ كس جز دستوری كه از مافوق میگرفت، نمیتوانست كاری بكند.»[5]
ناصر مقدم دقایقی پس از محاكمه با حكم خلخالی در برابر جوخه اعدام قرار گرفت و درحالیكه هنوز امید داشت سران دولت موقت به دادش برسند، اعدام شد.[6]
صادق خلخالی دربارهی اعدام ناصر مقدم در كتاب خاطراتش مینویسد:
«بازرگان با خط خود به دادگاه نوشته بود وقتی كه شاهپور بختیار و ناصر مقدم را برای محاكمه احضار میكنید، مرا هم به عنوان شاهد دادگاه احضار كنید. همه میدانیم با مزاج نازكنارنجیای كه بازرگان داشت، نمیتوانست در دادگاه علیه آن دو مطلبی بگوید و اقامه دعوا كند. او میخواست آن دو را تبرئه كند، به همین دلیل ما را تلفنپیچ كرده بودند. خدا رحمت كند دكتر بهشتی را. تلفنی به من گفت كه زن و بچه ناصر مقدم در خانهی من تحصن كردهاند. البته این سفارشها و توصیهها پس از تمامشدن كار ناصر مقدم بود و ما او را عصر همان روز اعدام كرده بودیم! بازرگان میخواست ناصر مقدم را به ریاست ركن دوم منصوب كند. من این مطلب را از قول آقایان قدوسی و حسن آیت نقل میكنم.»[7]
اما ناصر مقدم افرادی را از ساواك به دولت موقت معرفی كرد و آنها در دولت موقت مشغول به كار شدند. اعضای اداره هشتم ساواك از جملهی این افراد بودند كه به نخستوزیری رفتند و اداره ضدجاسوسی را دوباره برپا كردند.[8] یكی از مهمترین اقدامات اداره هشتم در ابتدای پیروزی انقلاب، كشف ماجرای محمدرضا سعادتی بود. منوچهر هاشمی دربارهی همكاری اداره هشتم ساواك با دولت موقت میگوید:
«اولین ادارهای را كه به كار گرفتند، ادارهی من، اداره كل هشتم بود، به دلیل اینكه یكی از معاونین[9] رفت پیش استادش كه با نخستوزیر بازرگان ارتباط بسیار خوبی داشت. گفته بودیم آرشیوی بسیار ارزنده و مال مملكت وحیف است به دست این و آن بیفتد و از بین برود. ثانیاً اینها اسناد مملكت است. بازرگان خودش او را خواسته بود و به [ابراهیم] یزدی معرفی كرده و یزدی به آن اداره آمده و این سازمان را گشته بود. آن معاون خاطرات بدی هم از آن دیدار داشت و میگفت آدم بسیار وقیح، بددهن و كوتهنظری است. بعد هم [شهید مصطی چمران] آمد و برادرش را آنجا گذاشت. آن اوایل مدتی هم پسر بازرگان بود. به هر صورت اولین ادارهای كه به كار گرفتند، اداره هشتم بود... در یكی دو سال اول من با سیستم ارتباط داشتم، ولی بعد ارتباط قطع شد.»[10]
پرویز ثابتی هم همكاری عناصر ساواك با دولت موقت را تأیید میكند و میگوید:
«علیاكبر فرازیان مدیركل اداره دوم ساواك یعنی امور اطلاعات بود. او موقعی سرلشگر ولیالله قرنی، ریاست ركن 2 ارتش را داشت، آجودانش بود، به همین دلیل مقارن انقلاب در آمریكا بود و به ایران برگشت و بعد با تیمسار كاوه 10 ماهی برای بازرگان و چمران و یزدی كار كردند... البته شایعاتی هم بود كه او در ترور شهریار شفیق (فرزند اشرف پهلوی) دست داشت، اما من گفتم كه او چنین جربزهای ندارد! یزدی و چمران ... رفتند یك بخش از ساواك را گرفتند و بعد فرازیان را برگرداندند كه مدتی كار كرد. بعد از اینكه بازرگان از قدرت بركنار شد، یزدی به فرازیان و كاوه گفته بود ما نمیتوانیم امنیت شما را تأمین كنیم و بهتر است از كشور خارج شوید. آنها هم خارج شدند.»[11]
جواد منصوری اولین فرمانده سپاه پاسداران هم از جمله افرادی است كه حضور عناصر اداره هشتم در دولت موقت را تأیید میكند و ردگیری دیدار سعادتی با عناصر اطلاعاتی شوروری را به این افراد نسبت میدهد:
«ما در همان روزهای اول بهوسیلهی افرادی از اداره هشتم ساواك كه كارشان تنها در ارتباط با جاسوسان خارجی بود و هیچ ربطی به مسائل داخلی نداشتند، مطلع شدیم كه بین سعادتی و وابستهی نظامی سفارت شوروی ارتباط برقرار شده است. سپس همان تیمی كه از اول انقلاب كار اطلاعات ـ عملیات را علیه ضدانقلاب در نهادهایی مانند كمیتهی مركزی، پاسداران انقلاب اسلامی و حتی تا حدودی در گارد ملی انجام میداد، مأمور رسیدگی به پرونده شد. در روز 8 اردیبهشت، سرِ قرار ملاقات سعادتی با طرف سفارت شوروی، افراد ما به اتاق ملاقات آنها میریزند و درحالیكه سعادتی داشت پروندهی سرلشكر مقربی را تحویل وابسته نظامی سفارت شوروی میداد، دستگیر شد. روسها خیلی دنبال پرونده سرلشكر مقربی بودند. میخواستند ببینند مقربی كه جاسوس آنها بوده، چه اطلاعاتی را به رژیم شاه داده بود.»[12]
سعید حجاریان نیز كه خود از اولین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی در مراكز امنیتی حضور داشت، حضور نیروهای اداره هشتم ساواك در مراكز امنیتی جمهوری اسلامی را این گونه روایت میكند:
«دولت موقت و شورای انقلاب در آن موقع سعی میكردند بخشهایی از بقایای ساواك، مخصوصاً اداره هشتم ساواك را كه ادارهی ضد جاسوسی بود، احیا كنند. اداره هشتم ساواك عمدتاً مراقب سفارتخانهها بود و دنبال جاسوسها میگشت. از طرف دولت موقت دكتر یزدی كه آن زمان وزیر امور انقلاب بود به اداره هشتم ساواك رفت. پیش از انقلاب اداره هشتم مأموریتش را روی كشورهای بلوك شرق بهویژه شوروری و نیز كشورهای عربی متمركز كرده بود. دكتر یزدی با استفاده از همان نیروها و با تغییر وگسترش حوزهی مأموریتی این اداره، مجدداً آن را برپا كرد. بعداً كه سنجابی از دولت استعفا داد و یزدی وزیر خارجه و دكتر چمران وزیر امور انقلاب شدند، اینها رفتند زیر نظر چمران. ماجرای سعادتی را هم همین اداره هشتمیها كشف كردند. در پیگیری پروندهی ولادیمیر فنسینكو كه افسر اطلاعاتی سفارت شوروی بود، به ارتباط سعادتی رسیدند و او بازداشت شد.»[13]
اما به جز این مقامات اطلاعاتی، اسناد رسمی سازمان حفاظت اطلاعات ارتش جمهوری اسلامی نیز حاكی از آن است كه پروندهی ارتباط سعادتی و سرویس اطلاعاتی شوروری از طریق كاركنان سابق ضدجاسوسی ساواك كشف شده است:
«در تاریخ 7/2/1358 مستند به گزارش یك مأمور ویژه نفوذی ضدجاسوسی ساواك منحله در سفارت شوروی، اطلاعیهای به هیئت رئیسه سماجا2 (اداره دوم ارتش) داده میشود مبنی بر اینكه در ساعت 19:30 روز 8/2/1358 در ملاقاتی كه بین ولادیمیر فنسینكو دبیر دوم سفارت شوروی (عضو سرویس اطلاعات كا. گ. ب) با یكی از عناصر ردهبالای سازمان مجاهدین خلق در خیابان كوشك صورت خواهد گرفت...».[14]
گرچه همكاری برخی از عناصر اداره هشتم ساواك با نهاد نخستوزیری غیرقابل انكار است، اما از همان روزهای اول پیروزی انقلاب، اخبار و شایعاتی از طرف گروههای مخالف دولت موقت بهویژه وابستگان به شاپور بختیار مطرح میشد كه دولت موقت قصد دارد ساختار و سازمان ساواك را در تشكیلاتی جدید با نام «ساواما» بازسازی كند. این مسئله مورد تكذیب شدید سران دولت موقت قرار گرفت. در این میان حسین فردوست در خاطرات خود تصریح كرد كه از اولین روزهای پس از پیروزی انقلاب، برخی از مقامات دولت جدید با او تماس گرفتند و دربارهی تشكیل سازمانی نظیر ساواك با او رایزنی كردند. او هم سپهبد ناصر مقدم آخرین رئیس ساواك را برای تصدی سازمان جدید معرفی كرد. او همچنین خاطراتی را از رایزنیهایش با شهید سپهبد ولیالله قرنی و ناصر فربد دو رئیس ستاد كل ارتش پس از پیروزی انقلاب اسلامی نقل كرده است.[15]
در اسناد سفارت امریكا در تهران نیز به گزارشی از جاسوسان این سفارت اشاره شده كه در جریان تلاش دولت بازرگان برای تشكیل دستگاه امنیتی و اطلاعاتی جدیدی تحت عنوان «ساواما» مورد مشورت قرار گرفته بودند. البته ابراهیم یزدی از اعضای كابینهی بازرگان اخبار مربوط به ارتباط بازرگان با ناصر مقدم را رد میكند و در بیاناتی متناقض اظهار میدارد كه بازرگان بر خلاف شایعات موجود هیچگاه وعدهای مبنی بر انتصاب مقدم به ریاست سازمان اطلاعاتی و امنیتی جدید به او نداد.[16] با این حال شواهد و قرائن موجود نشان میدهند كه علاوه بر بازرگان، سایر تصمیمگیرندگان انقلاب نیز مدت كوتاهی پس از پیروزی انقلاب بر ضرورت تأسیس سازمان اطلاعاتی و امنیتی جدیدی كه مسائل ضداطلاعاتی و ضدجاسوسی را پی گیرد، واقف شده بودند. [17]
*پی نوشت:
[1]. مجموعه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، گفتگوی حبیب لاجوردی با منوچهر هاشمی، نوار شماره 13، 17 اكتبر 1985، صص 13-14
[2]. منوچهر هاشمی، داوری؛ سخنی در كارنامه ساواك، انتشارات ارس، چاپ لندن، 1373، صص406-407
[3]. ناصر مقدم به صورت روزانه در دفتر نخستوزیری با شاپور بختیار دیدار میكرد. او مهمترین عنصر وابسته به رژیم بود كه با بختیار رابطه نزدیكی داشت.
[4]. رجال عصر پهلوی، سپهبد ناصر مقدم آخرین رئیس ساواك، سایت دوران، ماهنامه الكترونیك تاریخ معاصر ایران، شماره خبر 58509758، dowran.ir
[5]. تیرباران 11 خائن بزرگ رژیم سابق، روزنامه اطلاعات، 22 فرودین 1358، ص 2
[6].همان
[7]. خاطرات آیتالله خلخالی اولین حاكم شرع دادگاههای انقلاب، تهران، نشر سایه، چاپ پنجم 1380، صص 291-292
[8]. البته منوچهر هاشمی رئیس مقتدر اداره هشتم ساواك كه 15 سال این سمت را به عهده داشت، رابطهی خوبی با ناصر مقدم نداشت و بلافاصله پس از ریاست ناصر مقدم تقاضای بازنشستگی كرد و مدتی بعد از كشور خارج شد. او در روزهای آخر رژیم پهلوی مجدداً و به صورت مخفیانه به تهران بازگشت و گفته میشود مدتی با دولت موقت كار كرد.
[9]. منوچهر هاشمی نام این معاون را نمیبرد و تنها اظهار میدارد كه بعدها از كشور خارج شد.
[10].مجموعه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، گفتگوی شاهرخ مسكوب با منوچهر هاشمی، نوار شماره10، 6 می 1985، صص 19-20.
[11]. عرفان قانعینژاد، در دامگه حادثه، گفتگو با پرویز ثابتی مدیر امنیت داخلی ساواك، انتشارات شركت كتاب خارج از كشور، اسفند 1390، ص 664
[12].نفوذیهای منافق هنوز هم هستند، گفتگو با جواد منصوری، ویژهنامه رمز عبور2 روزنامه ایران، خرداد 1389، صفحه 38.
[13]. تشكیل وزارت اطلاعات به روایت حجاریان، گفتگو با سعید حجاریان، سایت شریف نیوز، 15 شهریور 1384، شماره خبر 9448، sharifnews.ir.
[14]. بخشی از نامه فرمانده حفاظت اطلاعات ارتش به دادستانی انقلاب مركز در تاریخ 9/11/1363؛ متن كامل این نامه را میتوانید در فصل مربوط به پرونده محمدرضا سعادتی بخوانید.
[15]. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، ویراسته عبدالله شهبازی، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ بیست و پنجم، ج1، صص627-631
[16]. ابراهیم یزدی، آخرین تلاشها در آخرین روزها (مطالبی ناگفته پیرامون انقلاب اسلامی ایران)، تهران، انتشارات قلم، چاپ دوم 1379، صص317-318
[17].مظفر شاهدی، ساواك سازمان اطلاعات و امنیت كشور1335-1357، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم 1388، ص745
مرکز اسناد انقلاب اسلامی
با اضافه شدن تعداد دستگیر شدگان، شورای انقلاب تصمیم میگیرد تا دادستان انقلاب و قاضی دادگاه انقلاب را تعیین كند. با حكم امام (ره)، سید رضا زوارهای دادستان انقلاب میشود. ممانعت دادستان انقلاب از نفوذ مجاهدین در دادستان،٬ زمینه نارضایتی مهدی بازرگان و نهضت آزادی را فراهم می كند. اما اعدام ناصر مقدم آخرین رئیس سازمان ساواك، مهمترین دلیل برای مخالفت بازرگان با زوارهای میشود. زوارهای در خاطراتش در اینباره میگوید:
«مهندس بازرگان نامه ای خطاب به من نوشته بود و مرا قسم جلاله داده بود كه هر زمان خواستند سپهبد مقدم رئیس ساواك را بازجویی و محاكمه كنند، به ایشان خبر دهم تا بیایند و شهادت بدهند كه مقدم چه خدماتی به مملكت كرده است».
اما ناصر مقدم كه بود كه بازرگان به خاطر اعدام او به مخالفت علنی با زوارهای پرداخت؟
با فروپاشی نظام شاهنشاهی اولین جایگاهی كه مورد توجه انقلابیون قرار گرفت، سازمان اطلاعات رژیم پهلوی، ساواك بود. در خرداد ماه 1357، ناصر مقدم با حكم محمدرضا پهلوی به عنوان رئیس ساواك انتخاب شد و نعمتالله نصیری رئیس ساواك به مدت 15 سال و پرویز ثابتی مدیركل ادارهی سوم و نفر دوم ساواك معروف به «مقام امنیتی» با ورود مقدم، خلع ید شدند. مقدم كه خود در دههی 40 مدیركل اداره سوم بود، در دههی 50 ریاست ادارهی دوم ارتش را به عهده داشت. او از زمانی كه از اداره سوم ساواك به اداره دوم ارتش رفت، رابطهی خوبی با پرویز ثابتی نداشت و از سوی دیگر میكوشید روابطش را با رهبران جبههی ملی و نهضت آزادی ترمیم كند، بنابراین در اولین فرصت پرویز ثابتی و دیگر مدیركلهای ساواك را بركنار كرد. البته مقامات وقت ساواك معتقد بودند كه حضور مقدم در ساواك پروژهای آمریكایی برای تقویت جبههی ملی و دیگر نیروهای نزدیك به دموكراتهای آمریكایی بوده است. منوچهر هاشمی مدیركل وقت اداره هشتم ساواك در این باره میگوید:
«سپهبد مقدم چند ماه قبل از اینكه به مقام ریاست ساواك برسد، به امریكا دعوت شد و در آنجا آموزشهای لازم را دید. وقتی ارتشبد نصیری از كار بركنار شد، در همان روز ادمیرال ترنر، رئیس سیا به وسیلهی اردشیر زاهدی سفیر ایران برای اعلیحضرت پیام فرستاد كه مقدم را به جای نصیری بگمارد. نفر دوم سفارت [اسد همایون] تعریف میكرد مقدم كه به اینجا آمد، اغلب جاها، جز دو جا همراهش بودم. بعد از برگشتن او، یك روز اردشیر زاهدی مرا خواست و گفت برو پیش رئیس سیا، یك پیام فوری دارد. رفتم و گفت: بگویید كه به نظر ما مقدم را رئیس ساواك بگذارید.»[1]
منوچهر هاشمی در جای دیگری دربارهی نحوهی انتصاب ناصر مقدم میگوید:
«سالی كه قرار بود ارتشبد نصیری از سمت ریاست ساواك منتقل و به سفارت در پاكستان منصوب شود، مرا برای مأموریتی به پاریس اعزام و در موقع خداحافظی تأكید كرد كه تا میتوانی مأموریت خود را زودتر انجام بده و به ایران برگرد. قرار است من در شغل دیگری، سفارت در پاكستان، انجام وظیفه كنم. من سرلشگر معتضد را به سمت رئیس و تو را به سمت قائممقام ساواك به اعلیحضرت پیشنهاد كرده و ایشان هم تصویب فرمودهاند. زودتر مراجعت كن تا به حضور ایشان معرفی شوی، اما من در پاریس اطلاع پیدا كردم كه سپهبد مقدم به ریاست ساواك تعیین شده است. این ماجرا گذشت و من از پاریس برگشتم... ارتشبد نصیری در مورد مطلبی كه قبل از عزیمت من به پاریس در مورد ریاست سرلشگر معتضد و قائممقامی من گفته بود، توضیح داد كه امریكاییها از طریق اردشیر زاهدی پیغام داده بودند كه سپهبد مقدم مناسبترین افسر برای ریاست سازمان اطلاعات و امنیت كشور است، لذا این انتخاب طبق نظر آنها انجام گرفته است.»[2]
صادق خلخالی درباره اقدامات مقدم در ساواك میگوید:
«یكی دیگر از مهرههای قابل اطمینان شاه و ساواك، ناصر مقدم بود. اقوام او از فئودالها و زمین خواران و كارخانهداران بزرگ زمان طاغوت در ایران بودند. ناصر مقدم پس از سال 41، در راس كارها قرار گرفت و یكی از مامورین درجه یك سیا در خاورمیانه و جهان شد. او پس از نصیری زمام امور ساواك را به عهده گرفت و اكثر شكارهای خیابانی ( به اصطلاح خودشان)، به دستور مستقیم او صورت میگرفت. او بود كه دستور شكنجه مدرن و پیشرفته اسرائیلی و آمریكایی را در ایران به كار میبرد. ناصر مقدم تا آخرین لحظات و آخرین رمق رژیم، بر سر كار بود. وجود خیل مستشاران نظامی آمریكایی و اسرائیلی در دفتر كار او دلیل این مدعی است. آنها از وی میخواستند كه قاطعیت نشان دهد و به پشت گرمی آنها مردم را در كوچه و بازار به شهادت برساند.»
ناصر مقدم در ماههای آخر روابط بسیار نزدیكی با محمدرضا پهلوی داشت و ایدهی نخستوزیری شریفامامی و ازهاری را به او نسبت میدهند. پس از آنكه ازهاری نتوانست بر امور مسلط شود، مقدم به محمدرضا پهلوی پیشنهاد كرد كه نخستوزیر از جبههی ملی انتخاب شود. در این راستا ناصر مقدم به سراغ علی امینی رفت، اما امینی در دیدار با محمدرضا پهلوی شروط سختی را برای پذیرش نخستوزیری گذاشت كه مورد موافقت محمدرضا پهلوی قرار نگرفت. پس از آن مقدم با افراد دیگری مانند كریم سنجابی و غلامحسین صدیقی هم در این باره مذاكرات متعددی كرد، اما این افراد هم پیشنهاد مقدم و محمدرضا پهلوی را برای قبول پست نخستوزیری رد كردند.
آخرین رئیس ساواك همچنین برای ملاقات مهدی بازرگان و محمدرضا پهلوی نیز تلاشهایی كرد كه از سوی بازرگان قبول نشد. مقدم در آخرین تلاشهایش به سراغ شاپور بختیار رفت و پس از چند دوره مذاكره، بختیار به پیشنهاد ناصر مقدم جواب مساعد داده به عنوان آخرین نخستوزیر رژیم پهلوی از شاه حكم گرفت. در دوران كوتاه نخستوزیری بختیار، مقدم رئیس ساواك ارتباط بسیار نزدیكی با او داشت و برای كنترل اوضاع بحرانی كشور و در برههای كه دیگر زمام امور آشكارا از دست رژیم رو به زوال پهلوی خارج شده بود، مأیوسانه از هیچ تلاشی فروگذار نكرد. [3]
ناصر مقدم كه روابط بسیار خوبی با سران جبههی ملی داشت كه در دولت موقت مناصب كلیدیای مانند وزارت امورخارجه را تصدی میكردند، تصور نمیكرد پس از پیروزی انقلاب آسیبی متوجه او شود و حتی امیدوار بود دولت بازرگان شغل و سمتی هم به او بدهد، از این رو از كشور خارج نشد و به انتظار حوادث آتی باقی ماند، اما روند تحولات آن گونه كه او انتظار داشت، پیش نرفت و پس از مدتی دستگیر و راهی زندان شد. منابع موجود نشان میدهند كه او در زندان هم كماكان امیدوار بود كه بهزودی رهایی یابد و نزد دولتمردان حكومت جدید ارج و قربی پیدا كند. حتی وعده میداد پس از آزادی موجبات رهایی دیگر زندانیان وابسته به حكومت پهلوی را هم كه با او همبند بودند، فراهم خواهد كرد. [4]
یكی دیگر از دلایل امیدواری ناصر مقدم، دیدارهای متعدد او با سران انقلاب و دولت موقت مانند آیتالله شهید بهشتی، مهندس مهدی بازرگان و هاشم صباغیان بود. البته با شكلگیری دولت موقت، ناصر مقدم با چراغ سبز مهندس بازرگان و هاشم صباغیان معاون نخستوزیر در امور انقلاب تلاش كرد بخشی از ساواك را برای خدمت به دولت موقت ساماندهی كند كه این مسئله موجب واكنش شدید انقلابیون بهخصوص اطرافیان امام خمینی شد.
مقدم كه در روزهای پس از انقلاب به صورت نیمهمخفی زندگی میكرد، ارتباطتش را با سران دولت موقت حفظ كرد، اما گفته شد كه توسط پاسداران انقلاب اسلامی در ساختمان نخستوزیری دستگیر شد. او چند روز بعد به همراه 11 تن از مقامات ارشد نظام پهلوی به دادگاه انقلاب برده و توسط صادق خلخالی محاكمه شد. مقدم در دادگاه خواستار غیرعلنیشدن مذاكرات بود كه با مخالفت رئیس دادگاه مواجه شد. او در دادگاه بیش از چند جمله نگفت و اظهار داشت:
«از آنهایی كه در بند زندانهای ساواك بودند سؤال كنید كه من همه گونه همراهی و مساعدت با آنها كردم. در سیستم گذشته، وضع طوری بود كه هیچ كس جز دستوری كه از مافوق میگرفت، نمیتوانست كاری بكند.»[5]
ناصر مقدم دقایقی پس از محاكمه با حكم خلخالی در برابر جوخه اعدام قرار گرفت و درحالیكه هنوز امید داشت سران دولت موقت به دادش برسند، اعدام شد.[6]
صادق خلخالی دربارهی اعدام ناصر مقدم در كتاب خاطراتش مینویسد:
«بازرگان با خط خود به دادگاه نوشته بود وقتی كه شاهپور بختیار و ناصر مقدم را برای محاكمه احضار میكنید، مرا هم به عنوان شاهد دادگاه احضار كنید. همه میدانیم با مزاج نازكنارنجیای كه بازرگان داشت، نمیتوانست در دادگاه علیه آن دو مطلبی بگوید و اقامه دعوا كند. او میخواست آن دو را تبرئه كند، به همین دلیل ما را تلفنپیچ كرده بودند. خدا رحمت كند دكتر بهشتی را. تلفنی به من گفت كه زن و بچه ناصر مقدم در خانهی من تحصن كردهاند. البته این سفارشها و توصیهها پس از تمامشدن كار ناصر مقدم بود و ما او را عصر همان روز اعدام كرده بودیم! بازرگان میخواست ناصر مقدم را به ریاست ركن دوم منصوب كند. من این مطلب را از قول آقایان قدوسی و حسن آیت نقل میكنم.»[7]
اما ناصر مقدم افرادی را از ساواك به دولت موقت معرفی كرد و آنها در دولت موقت مشغول به كار شدند. اعضای اداره هشتم ساواك از جملهی این افراد بودند كه به نخستوزیری رفتند و اداره ضدجاسوسی را دوباره برپا كردند.[8] یكی از مهمترین اقدامات اداره هشتم در ابتدای پیروزی انقلاب، كشف ماجرای محمدرضا سعادتی بود. منوچهر هاشمی دربارهی همكاری اداره هشتم ساواك با دولت موقت میگوید:
«اولین ادارهای را كه به كار گرفتند، ادارهی من، اداره كل هشتم بود، به دلیل اینكه یكی از معاونین[9] رفت پیش استادش كه با نخستوزیر بازرگان ارتباط بسیار خوبی داشت. گفته بودیم آرشیوی بسیار ارزنده و مال مملكت وحیف است به دست این و آن بیفتد و از بین برود. ثانیاً اینها اسناد مملكت است. بازرگان خودش او را خواسته بود و به [ابراهیم] یزدی معرفی كرده و یزدی به آن اداره آمده و این سازمان را گشته بود. آن معاون خاطرات بدی هم از آن دیدار داشت و میگفت آدم بسیار وقیح، بددهن و كوتهنظری است. بعد هم [شهید مصطی چمران] آمد و برادرش را آنجا گذاشت. آن اوایل مدتی هم پسر بازرگان بود. به هر صورت اولین ادارهای كه به كار گرفتند، اداره هشتم بود... در یكی دو سال اول من با سیستم ارتباط داشتم، ولی بعد ارتباط قطع شد.»[10]
پرویز ثابتی هم همكاری عناصر ساواك با دولت موقت را تأیید میكند و میگوید:
«علیاكبر فرازیان مدیركل اداره دوم ساواك یعنی امور اطلاعات بود. او موقعی سرلشگر ولیالله قرنی، ریاست ركن 2 ارتش را داشت، آجودانش بود، به همین دلیل مقارن انقلاب در آمریكا بود و به ایران برگشت و بعد با تیمسار كاوه 10 ماهی برای بازرگان و چمران و یزدی كار كردند... البته شایعاتی هم بود كه او در ترور شهریار شفیق (فرزند اشرف پهلوی) دست داشت، اما من گفتم كه او چنین جربزهای ندارد! یزدی و چمران ... رفتند یك بخش از ساواك را گرفتند و بعد فرازیان را برگرداندند كه مدتی كار كرد. بعد از اینكه بازرگان از قدرت بركنار شد، یزدی به فرازیان و كاوه گفته بود ما نمیتوانیم امنیت شما را تأمین كنیم و بهتر است از كشور خارج شوید. آنها هم خارج شدند.»[11]
جواد منصوری اولین فرمانده سپاه پاسداران هم از جمله افرادی است كه حضور عناصر اداره هشتم در دولت موقت را تأیید میكند و ردگیری دیدار سعادتی با عناصر اطلاعاتی شوروری را به این افراد نسبت میدهد:
«ما در همان روزهای اول بهوسیلهی افرادی از اداره هشتم ساواك كه كارشان تنها در ارتباط با جاسوسان خارجی بود و هیچ ربطی به مسائل داخلی نداشتند، مطلع شدیم كه بین سعادتی و وابستهی نظامی سفارت شوروی ارتباط برقرار شده است. سپس همان تیمی كه از اول انقلاب كار اطلاعات ـ عملیات را علیه ضدانقلاب در نهادهایی مانند كمیتهی مركزی، پاسداران انقلاب اسلامی و حتی تا حدودی در گارد ملی انجام میداد، مأمور رسیدگی به پرونده شد. در روز 8 اردیبهشت، سرِ قرار ملاقات سعادتی با طرف سفارت شوروی، افراد ما به اتاق ملاقات آنها میریزند و درحالیكه سعادتی داشت پروندهی سرلشكر مقربی را تحویل وابسته نظامی سفارت شوروی میداد، دستگیر شد. روسها خیلی دنبال پرونده سرلشكر مقربی بودند. میخواستند ببینند مقربی كه جاسوس آنها بوده، چه اطلاعاتی را به رژیم شاه داده بود.»[12]
سعید حجاریان نیز كه خود از اولین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی در مراكز امنیتی حضور داشت، حضور نیروهای اداره هشتم ساواك در مراكز امنیتی جمهوری اسلامی را این گونه روایت میكند:
«دولت موقت و شورای انقلاب در آن موقع سعی میكردند بخشهایی از بقایای ساواك، مخصوصاً اداره هشتم ساواك را كه ادارهی ضد جاسوسی بود، احیا كنند. اداره هشتم ساواك عمدتاً مراقب سفارتخانهها بود و دنبال جاسوسها میگشت. از طرف دولت موقت دكتر یزدی كه آن زمان وزیر امور انقلاب بود به اداره هشتم ساواك رفت. پیش از انقلاب اداره هشتم مأموریتش را روی كشورهای بلوك شرق بهویژه شوروری و نیز كشورهای عربی متمركز كرده بود. دكتر یزدی با استفاده از همان نیروها و با تغییر وگسترش حوزهی مأموریتی این اداره، مجدداً آن را برپا كرد. بعداً كه سنجابی از دولت استعفا داد و یزدی وزیر خارجه و دكتر چمران وزیر امور انقلاب شدند، اینها رفتند زیر نظر چمران. ماجرای سعادتی را هم همین اداره هشتمیها كشف كردند. در پیگیری پروندهی ولادیمیر فنسینكو كه افسر اطلاعاتی سفارت شوروی بود، به ارتباط سعادتی رسیدند و او بازداشت شد.»[13]
اما به جز این مقامات اطلاعاتی، اسناد رسمی سازمان حفاظت اطلاعات ارتش جمهوری اسلامی نیز حاكی از آن است كه پروندهی ارتباط سعادتی و سرویس اطلاعاتی شوروری از طریق كاركنان سابق ضدجاسوسی ساواك كشف شده است:
«در تاریخ 7/2/1358 مستند به گزارش یك مأمور ویژه نفوذی ضدجاسوسی ساواك منحله در سفارت شوروی، اطلاعیهای به هیئت رئیسه سماجا2 (اداره دوم ارتش) داده میشود مبنی بر اینكه در ساعت 19:30 روز 8/2/1358 در ملاقاتی كه بین ولادیمیر فنسینكو دبیر دوم سفارت شوروی (عضو سرویس اطلاعات كا. گ. ب) با یكی از عناصر ردهبالای سازمان مجاهدین خلق در خیابان كوشك صورت خواهد گرفت...».[14]
گرچه همكاری برخی از عناصر اداره هشتم ساواك با نهاد نخستوزیری غیرقابل انكار است، اما از همان روزهای اول پیروزی انقلاب، اخبار و شایعاتی از طرف گروههای مخالف دولت موقت بهویژه وابستگان به شاپور بختیار مطرح میشد كه دولت موقت قصد دارد ساختار و سازمان ساواك را در تشكیلاتی جدید با نام «ساواما» بازسازی كند. این مسئله مورد تكذیب شدید سران دولت موقت قرار گرفت. در این میان حسین فردوست در خاطرات خود تصریح كرد كه از اولین روزهای پس از پیروزی انقلاب، برخی از مقامات دولت جدید با او تماس گرفتند و دربارهی تشكیل سازمانی نظیر ساواك با او رایزنی كردند. او هم سپهبد ناصر مقدم آخرین رئیس ساواك را برای تصدی سازمان جدید معرفی كرد. او همچنین خاطراتی را از رایزنیهایش با شهید سپهبد ولیالله قرنی و ناصر فربد دو رئیس ستاد كل ارتش پس از پیروزی انقلاب اسلامی نقل كرده است.[15]
در اسناد سفارت امریكا در تهران نیز به گزارشی از جاسوسان این سفارت اشاره شده كه در جریان تلاش دولت بازرگان برای تشكیل دستگاه امنیتی و اطلاعاتی جدیدی تحت عنوان «ساواما» مورد مشورت قرار گرفته بودند. البته ابراهیم یزدی از اعضای كابینهی بازرگان اخبار مربوط به ارتباط بازرگان با ناصر مقدم را رد میكند و در بیاناتی متناقض اظهار میدارد كه بازرگان بر خلاف شایعات موجود هیچگاه وعدهای مبنی بر انتصاب مقدم به ریاست سازمان اطلاعاتی و امنیتی جدید به او نداد.[16] با این حال شواهد و قرائن موجود نشان میدهند كه علاوه بر بازرگان، سایر تصمیمگیرندگان انقلاب نیز مدت كوتاهی پس از پیروزی انقلاب بر ضرورت تأسیس سازمان اطلاعاتی و امنیتی جدیدی كه مسائل ضداطلاعاتی و ضدجاسوسی را پی گیرد، واقف شده بودند. [17]
*پی نوشت:
[1]. مجموعه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، گفتگوی حبیب لاجوردی با منوچهر هاشمی، نوار شماره 13، 17 اكتبر 1985، صص 13-14
[2]. منوچهر هاشمی، داوری؛ سخنی در كارنامه ساواك، انتشارات ارس، چاپ لندن، 1373، صص406-407
[3]. ناصر مقدم به صورت روزانه در دفتر نخستوزیری با شاپور بختیار دیدار میكرد. او مهمترین عنصر وابسته به رژیم بود كه با بختیار رابطه نزدیكی داشت.
[4]. رجال عصر پهلوی، سپهبد ناصر مقدم آخرین رئیس ساواك، سایت دوران، ماهنامه الكترونیك تاریخ معاصر ایران، شماره خبر 58509758، dowran.ir
[5]. تیرباران 11 خائن بزرگ رژیم سابق، روزنامه اطلاعات، 22 فرودین 1358، ص 2
[6].همان
[7]. خاطرات آیتالله خلخالی اولین حاكم شرع دادگاههای انقلاب، تهران، نشر سایه، چاپ پنجم 1380، صص 291-292
[8]. البته منوچهر هاشمی رئیس مقتدر اداره هشتم ساواك كه 15 سال این سمت را به عهده داشت، رابطهی خوبی با ناصر مقدم نداشت و بلافاصله پس از ریاست ناصر مقدم تقاضای بازنشستگی كرد و مدتی بعد از كشور خارج شد. او در روزهای آخر رژیم پهلوی مجدداً و به صورت مخفیانه به تهران بازگشت و گفته میشود مدتی با دولت موقت كار كرد.
[9]. منوچهر هاشمی نام این معاون را نمیبرد و تنها اظهار میدارد كه بعدها از كشور خارج شد.
[10].مجموعه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، گفتگوی شاهرخ مسكوب با منوچهر هاشمی، نوار شماره10، 6 می 1985، صص 19-20.
[11]. عرفان قانعینژاد، در دامگه حادثه، گفتگو با پرویز ثابتی مدیر امنیت داخلی ساواك، انتشارات شركت كتاب خارج از كشور، اسفند 1390، ص 664
[12].نفوذیهای منافق هنوز هم هستند، گفتگو با جواد منصوری، ویژهنامه رمز عبور2 روزنامه ایران، خرداد 1389، صفحه 38.
[13]. تشكیل وزارت اطلاعات به روایت حجاریان، گفتگو با سعید حجاریان، سایت شریف نیوز، 15 شهریور 1384، شماره خبر 9448، sharifnews.ir.
[14]. بخشی از نامه فرمانده حفاظت اطلاعات ارتش به دادستانی انقلاب مركز در تاریخ 9/11/1363؛ متن كامل این نامه را میتوانید در فصل مربوط به پرونده محمدرضا سعادتی بخوانید.
[15]. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، ویراسته عبدالله شهبازی، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ بیست و پنجم، ج1، صص627-631
[16]. ابراهیم یزدی، آخرین تلاشها در آخرین روزها (مطالبی ناگفته پیرامون انقلاب اسلامی ایران)، تهران، انتشارات قلم، چاپ دوم 1379، صص317-318
[17].مظفر شاهدی، ساواك سازمان اطلاعات و امنیت كشور1335-1357، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم 1388، ص745
مرکز اسناد انقلاب اسلامی