در طرح گروگان‌گیری پیش‌بینی شده بود تا در مکان مورد نظر فضایی شبیه به کاخ ایجاد شود و همه اقدامات قبلاً تمرین شود، از استقرار در کاخ تا پایان عملیات و حتی پیش‌بینی شده بود که تعدادی از این افسران در برنامه ملاقات به داخل کاخ برده شوند و مکان‌ها و محل‌های مورد نظر را از نزدیک ببینند.

به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ پیش از آغاز دهه پنجاه شمسی، نیروهای مذهبی کم توانستند در بدنه ارتش شاهنشاهی نفوذ کنند. هماهنگی و ایجاد کادرسازی مناسب برای از میان برداشتن استبداد پهلوی و ایجاد یک حکومت اسلامی از جمله اهداف این افراد بود. شخصیت‌هایی که در خانواده‌های مذهبی پرورش یافته و بن مایه دینی در آنها قوت فراوانی داشت. ارتباط این افراد در بخش های مختلف ارتش رژیم پهلوی البته به صورت نامرئی باعث گردید تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی هیچ آسیبی به این گروه مبارز وارد نگردد.

اگر به یاد داشته باشید در گفتگوهایی که پیش از این در مشرق منتشر گردید به تفضیل در مورد «هسته‌های مقاومت» در ارتش شاهنشاهی بحث‌های فراوانی منتشر گردیده است. این بار نیز بخش کوتاهی از گفتگو با امیرسرتیپ مصطفی طوطیایی که آن روزها ارتباط تنگاتنگی با انقلابیون داشت را برایتان منتشر می‌نماییم.




پیروی از خط مشی حضرت امام خمینی (ره) و انتخاب ایشان به عنوان مرجع تقلید پس از فوت مرحوم حضرت آیت الله حکیم موجب شده بود تا معتقد شوم که استقلال کشور و سپردن سرنوشت مملکت به دست مردم و رهایی از یوغ استعمار و استثمار مردم مسلمان و غیر مسلمان کشور جز با استقرار حکومت اسلامی میسر نخواهد شد و از آنجا که دریافته بودم که منشاء هدف رها و کج روی ها در کشور حاکمیت وقت است و فساد عمیق خانواده و طایفه پهلوی را هم از نزدیک مشاهده کرده بودم ابتدا به فکر ترور شاه که او را سر سلسله این حاکمیت بود، افتادم.

ترور شاه به وسیله افسران و تعدادی از پرسنل پاسدار به راحتی می توانست انجام شود و سریع الوصول بود، زیرا این امکان به دفعات مکرر برای هر یک از پرسنل فراهم می‌شد و شاید عمده اشکال در این اقدام زمان بسیار کوتاهی بود که تیرانداز در اختیار داشت. این اقدام حداکثر به اندازه زمان شلیک 1تا 3 گلوله زمان در اختیار داشت و در اکثر مواقع فقط به اندازه همان شکلیک اول فرصت بود. لذا تیرانداز باید از زبدگی و مهارت لازم برای اتمام کار با همان گلوله اول برخوردار می‌بود، یعنی تیرانداز باید روی یک گلوله برنامه ریزی می‌کرد.

همین انگیزه موجب شده بود تا هر روز تمرین تیراندازی انجام دهم. دو نفر درجه دار در گیلان تحت امر من بودند که یکی از آنها قهرمان تیراندازی با کلت و دیگری قهرمان تیراندازی با تیربار مسابقات سنتو بودند. نام تیرانداز کلت خاطرم نیست اما تیرانداز تیربار شخصی بود به نام گروهباندوم ترکمان، این شخص درجه دار بی‌نظیری بود، اهل کنگاور، مومن، معتقد، مقید به انجام فرائض و مقلد حضرت امام و از اشخاصی بود که اگر طراحی را به مرحله اقدام می‌رساندم قطعا از او استفاده می‌کردم، این شخص بعد از پیروزی انقلاب به سپاه پاسداران پیوست و اطلاعی از او ندارم. تقریبا هر روز همراه با درجه دار، تیراندازی کلت تمرین می‌کردم.

طرح ترور را با دکتر حسن آیت و امیر سرتیپ آزاده محمدرضا رحیمی (در آن تاریخ ایشان سرگرد بود) به مطالعه و مشورت گذاشته بودم و آنها هم از موضوع مطلع بودند و می‌دانستند هر زمان نیاز باشد به این مهم اقدام خواهم کرد.



در بررسی های همه جانبه موضوع ترور مطالب زیادی مطرح بود و برای خود من مهمترین آنها مجوز مرجع تقلید برای این اقدام بود و به علت اعتمادی که به تدین این آقایان داشتم آن را به اینها محول کرده بودم. در این بررسی‌ها موضوع چالش برانگیز بحران بعد از ترور بود و ساعت‌های زیادی را به بحث در این مورد می‌پرداختیم و سوال عمده این بود که بعد چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا امکان تغییر حکومت با ترور شاه پیش خواهد آمد؟ و صدها سوال از این دست.

ما به دنبال نظام اسلامی هستیم آیا با تغییر یک نفر امکان استقرار نظام اسلامی هست؟ با این بررس‌ ها بود که آرام آرام موضوع ترور کمرنگ و کمرنگ تر شد و به جای آن به فکر تسخیر یکی از کاخ ها و ترجیحا کاخ نیاوران و گرفتن زنده و سالم اعضاء خانواده پهلوی افتادم. البته این فکر با مطالعه کودتاهای کشورهای غربی مخصوصا قیام عبدالناصر در مصر و کودتاهای نافرجام علیه سلطان حسن دوم پادشاه مراکش ایجاد شد.

نقاط ضعف و قوت، علل پیروزی و شکست کودتاها مورد بررسی قرار گرفت و همه را با شرایطی که من در آن بودم تطبیق داده و به این نتیجه رسیدم که با کمترین تلفات و کوتاهترین زمان ممکن بیشترین دستاورد را خواهیم داشت.

در آن زمان با 3 نفر از اعضای اصلی «سازمان مخفی بی‌نام» در ارتباط بودم. البته منظور از این ارتباط، رابطه تشکیلاتی است والا با تعداد بیشتری مراوده و گفتگو داشتم. بدون اطلاع از وابستگی آنها به گروه.

آن سه نفر عبارت بودند از: سرگرد محمدرضا رحیمی، دکتر حسن آیت و سروان یوسف کلاهدوز.



پس از مدتی سرگرد رحیمی دستگیر شد، آنقدر به سکوت و مقاومت این مبارزه اطمینان داشتیم که هیچ گونه تغییری در برنامه هایمان پیش نیامد. تا جایی که به یاد دارم 11 ماه انفرادی به همراه شکنجه، نتوانست اراده این مرد بزرگ را بشکند. او پایدار می‌ماند و مقاومت می‌کرد.

با این دستگیری طرح را با دو نفر دیگر به صورت مجزا در میان گذاشتم و این در شرایطی است که مطلع هم نیستم که کلاهدوز با آیت در تماس است. هر دو نفر اجمالا با طرح موافقت داشتند.

برای این اقدام به تعدادی حدود 100 نفر عضو جان بر کف احتیاج بود. علاوه بر نیاز به این تعداد افراد، به مکانی هم در بین مسیر لویزان تا نیاوران یعنی حدود منطقه ازگل احتیاج بود تا طرح به مرحله اجرا درآید.

قبلا در مورد دو دسته توضیح داده شده است که چه کمیت و کیفیتی دارند. دو دسته آماده هر روز با 4 دستگاه خودرو جیپ از پادگان خارج و به کاخ حمل و نقل می شوند. اجمال طرح به این صورت بود که این 4 دستگاه خودرو در مسیر راه به محلی که از قبل آماده شده بود وارد شوند و در زمان بسیار کوتاهی با نفراتی که از قبل در این مکان مستقر شده اند تعویض و نفرات جایگزین سلاح و تجهیزات دو دسته سازمانی را در اختیار بگیرند و با کامیون ها و جیپ از محل مورد نظر خارج و به طرف کاخ حرکت کنند. این مرحله باید به سرعت انجام می‎شد زیرا خروج از پادگان بوسیله بیسیم اطلاع داده می‎شد و زمان تقریب ورود به کاخ هم مشخص بود.

لذا زمان جابه جایی نفرات در این مرحله بسیار حائز اهمیت بود. به دلیل حساسیت بسیار بالای این اقدام از ابتدا تا انتها، طرح را مقید کرده بودیم به این که این نفرات همگی افسر ارتش باشند، زیرا هیچ گونه اشتباهی قابل جبران نبود. اولین اشتباه حتی در گفتگوها آخرین اشتباه هم بود. زیرا اغلب اتفاق می‌افتاد که پس از استقرار در کاخ این دسته‌های سربازی مورد بازدید افسران سرنگهبان هم قرار می‌گرفتند و این افسران اشخاصی بودند با درجه سرهنگی، با تجربه، باهوش و اغلب از افسران قدیمی گارد بودند و این خود از معضلات این اقدام بود. در این بازدیدها معمولا پرسنل مورد سوال و جواب هم قرار می گرفتند و لذا از هیچ غیر نظامی امکان استفاه نبود.

در طرح مذکور پیش بینی شده بود تا در مکان مورد نظر فضایی شبیه به کاخ ایجاد گردد و همه اقدامات قبلا تمرین شود، از استقرار در کاخ تا پایان عملیات، و حتی پیش بینی شده بود که تعدادی از این افسران در برنامه ملاقات به داخل کاخ برده شوند و مکان ها و محل های مورد نظر را از نزدیک ببینند.



لذا برای مرحله تمرین و تقسیم مسئولیت‌ها به نقشه با کروکی کاخ ها احتیاج بود. به نقشه کاخ سعدآباد دسترسی پیدا کردم، یک نسخه آن را از کاخ خارج کردم و کپی آن را تهیه کردم. اما از کاخ نیاوران با «قدم شمار» بین ابنیه موجود در کاخ کروکی آن را تهیه کردم و تنها نقطه ابهام برایم راه‌های مخفی کاخ نیاوران بود. زیرا از یکی از افسران قدیمی شنیده بودم که کاخ نیاوران دارای راه مخفی است. بسیار تلاش کردم تا از کم و کیف آن مطلع گردم اما موفق نشدم. اما امیدوار بودم اگر وجود داشته باشد پیدا خواهم کرد.

موقعیت های کاخ نیاوران و کاخ سعدآباد مورد ارزیابی قرار گرفته بود و ترجیح داده شد که این اقدام در کاخ نیاوران انجام شود که یکی از علت های آن استفاده از زمستان و شب های بلند آن و هم چنین هوای نامساعد این ایام بود.  

موقعیتی که برایم ایجاد شده بود برای اجرای طرح اشتغال کاخ‌ها و دستگیری خانواده پهلوی انگیزه‌ای بود تا از دانشکده افسری تا دورترین پادگان‌های ارتش و با استفاده از افسران شاخه نظامی «گروه بی نام» به دنبال جذب افسران مستعدی باشیم که انگیزه مذهبی و اعتقادی دارند و آماده فداکاری و جانبازی هستند هر چند حرکت عظیم و تاریخی ملت مسلمان ایران به رهبری قائد عظیم الشان حضرت امام خمینی گوی سبقت از ما و همه مبارزان راه استقلال و آزادی را ربودند و به اجرای آنچه که پیش بینی شده بود نائل نگشتیم، اما همین زمینه های فعالیت و تلاش موجب شد تا در طول مبارزه کمترین آسیب و زیان به مردم و کشور وارد گردد و ارتش به سرعت با انقلاب اسلامی همراه گردد و به محض اعلام بی طرفی فرماندهان ارشد، همبستگی بدنه ارتش با انقلاب اسلامی را در پی داشته باشد و بلافاصله در پشتیبانی آن قرار گیرد. و همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی پرسنل مومن و معتقد به راه امام و مرتبط به این شاخه در کلیه پادگان ها و ارکان و اماکن مختلف ارتش در حفظ و نگهداری ارتش برای حفظ استقرار جمهوری اسلامی بکوشند و در طول سال های دفاع مقدس بجنگد و اغلب آن ها به فیض عظمای شهادت و جایگاه رفیع جانبازی نائل گردند.