گروه سیاسی مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*******
سرمایهگذار یا دزد سرمایه؟!
امیر شریفی در یادداشت روزنامه کیهان نوشت:
دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در چهارمین همایش سراسری علوم و مهندسی دفاعی در سپاه که در دانشگاه امام حسین(ع) برگزار شد، ضمن اشاره به نمونهای از نفوذ عوامل سرویسهای جاسوسی غرب در دوران پسابرجام و مسافرت اخیر مشاور و دستیار رئیس سازمان «سیا» که مسئول نفوذ در ایران شده، اظهار داشت که وی خرداد ماه به ایران آمد و از تمام دانشگاههای کشورمان بازدید داشت و آنها را شناسایی کرد.
اما شگفتی آنجا بود که وب سایت رادیو تلویزیون سلطنتی انگلیس (بیبیسی) خیلی سریع به این خبر واکنش نشان داد و با گزارش مفصلی از سفر این عامل مهم سرویس جاسوسی آمریکا (سیا) به ایران، مسافرت وی و دیگر عوامل امنیتی همراهش (تحت پوشش هیئت علمی) به ایران را صرفا، سفری علمی و پژوهشی وانمود کرد و او را رئیس مؤسسهای به نام آموزش بینالمللی ( با نام اختصاری آیآیای) معرفی کرد که در اواخر خرداد سال جاری همراه دو نفر دیگر از اعضای این موسسه و ۵ نفر از ۵ دانشگاه آمریکا به ایران سفر کرد و از ۱۱ دانشگاه و ۲ مؤسسه تحقیقاتی ایران در تهران، اصفهان و شیراز دیدن کردند.
اما علیرغم تمامی این قصه پردازی علمی برای گودمن در گزارش فوق، «بیبیسی» نتوانسته مقامات و پستهای امنیتی و جاسوسی وی را پنهان ساخته و در سطوح بعدی ناگزیر اشاره میکند که :
«...او هماهنگکننده جلسات و تنظیمکننده گزارشهای رئیس سازمان سیا و همچنین دستیار ویژه مدیر مرکز ملی ارزیابیهای امور خارجه، یکی از دفاتر تحقیقاتی سیا... بوده است...»!
و در ادامه ضمن اشاره به مشاورت برای بنیادهای صهیونیستی مانند وودرو ویلسون، وی را مشاور
آژانس اطلاعاتی آمریکا (سیا) نیز میخواند!!
از جمله اهدافی که «بیبیسی» از زبان آلن گودمن و موسسهاش برای ارتباط با مراکز دانشگاهی جهان ذکر کرده «تحقیقات برای سیاستگذاری، تأمین منابع برای تبادل فرصت و کمک به دانشگاهیان در معرض خطر» است!!
اما رئیس دانشگاه تهران که از میزبانان آلن گودمن و هیئت همراه وی بود، وقتی اهداف سفر آنها را تبادلات علمی خواند، متذکر نشد که آیا وی و همکاران وی نیز از جمله «دانشگاهیان در معرض خطر» مورد نظر گودمن بودهاند که از وی برای مسافرت به ایران دعوت کردهاند تا از خطر نامبرده خلاصشان کند؟!
واقعا این کدام خطر بوده که آقای رئیس دانشگاه از خوف آن به مشاور سازمان جاسوسی آمریکا پناه برده است؟!!!
البته پیوستگی سرویسهای جاسوسی آمریکا و مراکز آکادمیک و به اصطلاح علمی ایالات متحده آمریکا، موضوع تازهای نیست. هم در کتاب خاطرات ریچارد هلمز( یکی از روسای اسبق سیا) و هم در اسنادی که این سازمان در شصتمین سالگرد تاسیسش انتشار داد، آمده بود که تعدادی از دانشگاههای معتبر آمریكا مانند كلمبیا ، استانفورد، نیویورك و هاروارد و ... زیر نفوذ مستقیم سیا اداره میشوند و بنیادی همچون «فارفیلد» در دانشگاه كلمبیا از مهمترین مراكزی بوده که بودجه عملیات فرهنگی سیا از طریق آن به نهادهای فرهنگی انتقال مییافت. در ظاهر این بنیاد را یك ثروتمند یهودی به نام «جولیوس فلیستمن» ایجاد كرده بود ولی در واقع با بودجه سیا تأمین میشد. هدایت این بنیاد را «جك تامپسون» مأمور سیا و استاد دانشگاه كلمبیا به عهده داشت.
دیوید گیبس محقق و اندیشمند معروف آمریکایی در مقاله «اندیشمندان و جاسوسان، سكوتی كه فریاد میزند» (لسآنجلس تایمز 28 ژانویه 2001 ) از رسوایی بزرگی سخن میگوید كه به دلیل فاش شدن اسناد ارتباط سیا با نهادهای آكادمیك در دوران جنگ سرد پدید آمد. گیبس در این مقاله به رابطه تنگاتنگ سیا با نهادهای علوم اجتماعی ایالات متحده اشاره میكند.
ریچارد هلمز نیز در خاطراتش از پروژهای در دهه 70 میلادی نام میبرد که در آن پیوستگی سرویسهای جاسوسی، موسسات دانشگاهی و آکادمیک و مراکز رسانهای در آمریکا تحقق مییافت.
در سندی راهبردی که در میان اسناد لانه جاسوسی آمریکا به چشم میخورد و تاریخ آن به21 دسامبر 1963 برابر با 30 آذرماه 1342 برمی گردد (یعنی دوران پس از سرکوب و کشتار 15 خرداد همان سال و دستگیری و زندان حضرت امام خمینی -رضوانالله تعالی علیه- که تا فروردین سال 1343 به طول انجامید)، یکی از کارشناسان اطلاعاتی سفارت آمریکا به نام استیورات راکول در بخشی از گزارشی مفصل و دقیق خود که در کنار ارزیابی اوضاع سیاسی اجتماعی و فرهنگی ایران، پیشنهاداتش را برای نفوذ در جامعه ایرانی مطرح میسازد، ضمن تاکید نخست بر دانشگاه تهران به عنوان مرکز و محور نفوذ، مسافرت به اصطلاح اندیشمندان و دانشگاهیان اطلاعاتی آمریکایی به ایران و ارتباط با دانشگاهیان ایرانی یا برگزاری دورههای درسی برای آنها را از مهمترین راههای این نفوذ به شمار میآورد!! یکی از این عناصر سیدنی هوک، از دانشگاه نیویورک بود که در دوران جنگ سرد پروژههای متعددی را برای سازمان سیا اجرا کرد.
جاسوسی در شکل مدرن و امروزی خود تنها به کسب اطلاعات محرمانه و طبقهبندی شده از مراکز اطلاعاتی و امنیتی کشور هدف اختصاص ندارد، بلکه نفوذ و حضور در مراکزی که با کانونهای تصمیمساز یک نظام سیاسی رابطه مستقیم یا غیرمستقیم دارند، یکی از اصلیترین اهدافی است که عوامل و مأموران حریف در کشور هدف دنبال میکنند. «توماس فریدمن» در کتاب معروف خود با عنوان «دشمن خود را بشناس» مینویسد، «اگر جنگ جهانی دوم و جنگ سرد را نبرد علیه نازیسم و کمونیسم بدانیم باید گفت جنگ جهانی سوم نبردی است علیه یک گرایش دینی که میخواهد سلطه خود را برجهان تحمیل کند(!)
جنگ با این دشمن تنها با ارتش ممکن نیست بلکه باید در مدارس، دانشگاهها و مساجد به رویارویی با آن پرداخت».
هدف نهایی در این نمونه از نفوذ، کسب اطلاعات سری و محرمانه نیست، بلکه این قماش از نفوذیها، در پوشش «تأمین منابع برای تبادل فرصت» و یا آنگونه که «آلن گودمن» درباره اهداف خود از سفر به ایران و رایزنی با دانشگاهیان کشورمان مطرح کرده است؛ «کمک به دانشگاهیان در معرض خطر»! اهداف مهمتر و سرنوشتسازتر دیگری را دنبال میکنند و آن، تغییر افکار برای تغییر باورها و نهایتاً تغییر محاسبات، در این حالت به قول رهبر معظم انقلاب، کسانی که تحت تأثیر این نوع از نفوذ قرار گرفتهاند؛ همان چیزی را میخواهند که دشمن میخواهد و «بنابراین، خیال او آسوده است و بدون این که لازم باشد خودش را به خطر بیندازد، شما برای او کار میکنید».
بدیهی است که نفی روابط علمی و آکادمیک و مشاوره و رایزنی دانشگاهیان با یکدیگر مورد نظر نیست، بلکه موضوع مشاوره و کسانی که طرف مقابل این مشاوره و رایزنی قرار میگیرند حائز اهمیت است.
باید خاطرنشان کرد که طی چند سال قبل از فتنه 88، تعداد قابل توجهی از مشاوران و نظریهپردازان سرویسهای اطلاعاتی آمریکا (CIA) و انگلیس (MI6) در پوششهای آکادمیک و تحت عنوان اساتید برجسته دانشگاههای آمریکا، انگلیس، فرانسه و... به ایران سفرکرده و با کسانی که بعدها در فتنه آمریکایی اسرائیلی 88 نقش مؤثری بر عهده داشتند، نشستهای پنهان داشته و حتی کارگاههای آموزشی چند روزه دایر کرده بودند که شرح آن به درازا میکشد و پیش از این در کیهان با ذکر پارهای از جزئیات درج شده است.
و بالاخره، قرار بود در مرحله پسابرجام، سرمایهگذاران خارجی به ایران بیایند که نیامدند و به جای آنها، سرمایه دزدان آمریکایی را فرستادهاند!
اخلاق94، توسعه سیاسی و عربدههای 88
امیر استکی در یادداشت روزنامه وطن امروز نوشت:
عرصه عمل سیاسی جایی است برای سنجش اندیشهها و مدعیات. اینکه در منبر بلند سخنپراکنی چه حرف و حدیثهایی از دهان سیاستورزان بیرون میآید یک مساله است و اینکه در میدان تنگ عمل سیاسی چه فعلی از آنها سر میزند حرف دیگری. میتوان سالها از ضرورت توسعه سیاسی سخن گفت و در کنار آن از مزایای زیست منافقانه در یک سیستم سیاسی ایدئولوژیک به مدد روابط دوستانه و خونی بهره برد ولی در هنگامه عمل و در موقعیتهای فشردگی زمینه و زمانه، عربدههای بدوی سر داد.
میشود نان تساهل و تسامح را خورد و از کانال بسته بودن تحرک سیاسی، رانت قدرت و ثروت دریافت کرد، از طرف دیگر اندیشههای عمیق دموکراسیخواهانه بلغور کرد. همه اینها در سرزمین ما ایران اتفاق میافتد. مهم فریب دلپذیری است که این روزها در پوست خوشرنگ اصلاحطلبی و تعادل و میانهروی، کامروایی امنیتیهای خانوادگی را فراهم کرده است. نگارنده افسوس عمیقی میخورد نه فقط از سر باخت یا برد یک جریان سیاسی بلکه از جهت همین فریب ملوّن.
از اینها که بگذریم و برگردیم به مساله توسعه سیاسی و پیشرفت دموکراتیک(!) در کشور، ناگزیر باید از جنبه رفتارشناسانه نیز به مساله بنگریم. در مقام ادعا تمام حکومتهای جهان نمونههای ناب و بیمثالی هستند و در پای میز سخنرانی و در کلاس درس همواره اندیشهها صیقلیافته و مسحورکننده به نظر میرسند. مانند این تز که در یک نظام مردمسالار قدرت پس از تعیین تکلیف آن توسط آرای مردم در حالتی مسالمتآمیز جابهجا میشود.
این مساله به ظاهر ساده در واقع یکی از بزرگترین مشکلات سیاسی سالهای اخیر ماست. شاهد مثال انتخابات 88؛ انتخاباتی که پایان آن آغاز یک سلسله اتفاقات ناگوار و بسیار زشت و پرهزینه برای مملکت بود. حافظه تاریخی خوانندگان آنقدر هست که نیاز به توصیف مجدد داستان 88 نداشته باشد اما تمام مساله این است که در آن سال بازنده تاب نیاورد. رفتار بازندگان حاکی از عدم تحمل شکست بود.
عدم تحملی که همواره از سوی خود آنان یکی از مشکلات اساسی کشور در راه توسعه سیاسی عنوان شده است! اما همانطور که گفتیم عرصه ادعا با عرصه عمل تفاوتهای بسیاری دارد. به قول صاحبنظری فقط با خواندن چند ترجمه از متون کلاسیک غربی آدمی آزادیخواه و دموکراسیطلب نمیشود، هر چند بهراحتی خواهد توانست مدعی آن باشد و هیچ تضمینی نیست که در صورت باخت فروتنانه پذیرا باشد و به خانه بازگردد و بسیار محتمل است که مانند سال 88 عربدههای مستانه خیابانی سر داده شود. جالب اینجاست که کسانی که متهم به تندروی، افراط و واپسگرایی هستند در مقام عمل فروتنانه شکست را میپذیرند و به قواعد پذیرفته شده تن میدهند.
اگرچه این همه مساله عدم قبول نتیجه انتخابات 88 نیست و علاوه بر مساله یادشده قسمتی از آن نیز به نوعشناسی نخبگان سیاسیمحور این سالها نیز بازمیگردد. ذات و سرشت اصلاحطلبی در ایران الیگارشیک و خاندانی است. سرشتی مبتنی بر قبیلهگرایی و دوست و خودیمحوری. همین سرشت است که در قالب حرفهای عامهپسند و صد من یک غاز تبدیل به چیز رنگکنی بسیار پرزرق و برق شده است. و اینجاست که آه از نهاد برخواهد خاست. همین سیستم است که نوعی محافظهکاری خاص را به اسم اصلاحطلبی به پیش میبرد. اصلاحطلبیای که در آن مسائل اساسی پیش روی ملت به گونهای استحاله میشود که در سرجمع آن بقای یکپارچه بافت نخبگانی یادشده تضمین میشود.
بهعنوان مثال میل شدید مردم به پیشرفت عمودی و پذیرفته شدن در لایههای بالاتر اجتماع که قاعدتا باید با گردش نخبگان همراه باشد، به یک تضاد منفعلانه نسبت به ساختارهای سیاسی کشور کشانده میشود، آن هم توسط همان نخبگانی که نمیچرخند! این نخبگان امروز لباس توسعه سیاسی و تعادل و اعتدال و... را بر تن دارند ولی پای در کفشی دارند که در این راه هیچ حرکت نخواهد کرد.
کفشهای آهنی که هر آنکه را بخواهد بساط لفت و لیس متظاهرانه را بر هم بزند با لگدی سخت همراهی خواهد کرد، حتی اگر آن کسان قاطبه ملت باشند! اما اگر ملت مسحور رنگ و روی خوش اصحاب خیمهشببازی شوند اینجاست که لبخند رضایت بر لبان آنها مینشیند و پدرخوانده از ضرورت همکاری و تعاون همه برای پیشرفت کشور میگوید و هیچ به یاد نمیآورد که چند سال پیش و پس از شکست از فوران آتشفشان، توفان و غوغا دم میزده است.
قطب نمای سیاسی آمریکابه کدام جهت می چرخد؟
امیرعلی ابوالفتح در یادداشت روزنامه خراسان نوشت:
براساس نتایج به دست آمده در انتخابات مقدماتی ریاست جمهوری آمریکا در روز اول مارس که به عنوان سه شنبه بزرگ از آن یاد میشود، هیلاری کلینتون در اردوگاه دموکراتها و دونالد ترامپ در جبهه جمهوری خواهان برنده شده اند؛ تحلیلگران اکنون باید بگویند که قطب نمای سیاسی در آمریکا به کدام جهت خواهد چرخید و این به چه معنا است؟ پیروزی کلینتون و ترامپ در سه شنبه بزرگ، به معنای آن نیست که این دو در نهایت، نامزد نهایی حزبهای خود خواهند شد؛ میتوان گفت که این دو نامزد انتخاباتی، بخش زیادی از مسیر خود تا کاخ سفید را پیموده اند. البته در مورد هیلاری کلینتون، به نظر میرسد که دیگر میتوان گفت، سندرز رقیب چپ گرای او، شانس زیادی نخواهد داشت تا در نهایت، نامزد نهایی حزب دموکرات باشد.
در جبهه جمهوری خواهان، اگر چه فاصله دونالد ترامپ از نامزدهای بعدی به شکل قابل توجهی افزایش یافته است، اما هنوز وضعیت برای این نامزد جنجالی و این میلیاردر نیویورکی، تمام نشده است و تد کروز، سناتور دست راستی ایالت تگزاس و نیز، مارکو روبیو سناتور ایالت فلوریدا، هنوز شانسهایی روی کاغذ دارند؛ چه بسا در نهایت، بتوانند طی شرایط خاصی که در ادامه بیشتر به آن خواهیم پرداخت، ترامپ را پشت سر بگذارند.
دلایل اوج گیری «پدیده ترامپی»
ترامپ بر نقاطی دست گذاشته است که در گذشته سیاسی آمریکا، هیچ سیاستمداری به آنها ورود نمیکرد. او انتقادات بسیار تندی نسبت به سیستم آمریکا مطرح کرده است. این چنین رویکردی باعث شده است تا در میان جمهوری خواهان و شهروندان این طیف، این دیدگاه قوت بگیرد که ترامپ را به عنوان یک پدیده بپذیرند؛ ترامپ خارج از حلقه نخبگانی حاکم است و ایدههای جدید مطرح شده وی، به جمهوری خواهان این حس را میدهد که او همان فردی است که قادر به ایجاد تغییر بنیادین در شرایط کنونی زندگی آنان است.
این چنین رویکردی از این نظر واجد اهمیت است که میزان نارضایتی از دولتمردان آمریکایی، فارغ از جمهوری خواه یا دموکرات بودن آن ها، در حال افزایش است. ترامپ تلاش میکند تا با استفاده از این موضوع، خود را به عنوان فردی ضد سیستم معرفی کند، تا بتواند آرایش سیاسی را برهم زده و آراء بیشتری را به سوی خود جلب نماید. اما از گرایشهای ضد سیستم ترامپ میتوان مثالهایی زد؛ از این دست میتوان به اظهار نظرهای آشکار و عریان وی علیه مهاجران، مکزیکی ها، مسلمانان و حتی تا حدودی زنان اشاره کرد. ترامپ مسائلی را مطرح میکند که حتی دولت جورج دبلیوبوش هم به خود جرات مطرح کردن آن را نمیداد. چه کسی در آمریکا میتوانست آشکارا بگوید:«محکومان تروریستی را شکنجه کنید».
با توجه به این شرایط، ترامپ از اقبال بالایی برخوردار است؛ اما وی همزمان با مخالفتهایی مواجه است. سران حزب جمهوری خواه که دارای سمتهایی در سطح فدرال، ایالتی و یا کمیته ملی جمهوری خواهان هستند و تحت عنوان«نمایندگان غیر متعهد» شناخته میشوند که دارای رای در «کنوانسیون ملی حزب جمهوری خواه» میباشند، دل خوشی از ترامپ ندارند؛ آنان میترسند که قرار گرفتن ترامپ در سکوی نخست نمایندگی حزب در انتخابات پیش روی آمریکا، باعث نوعی وحدت میان تمام جریانها و بلوکهای رای دهنده از لیبرالها تا مهاجران، مسلمانان، اقلیتها و تا حدودی زنان و جوانان علیه حزب جمهوری خواه شود که در نهایت، شکست آن را در ریاست جمهوری و حتی انتخابات کنگره در بر داشته باشد.
بنابراین هنوز نمیتوان با قطعیت گفت که با وجود پیروزیهای مداوم ترامپ در سطح ایالتی، کنوانسیون حزب جمهوری خواه، بر معرفی نهایی او صحه بگذارد، بلکه باید نشست و منتظر ماند و دید که در روزهای پیش رو چه اتفاقی خواهد افتاد؛ زیرا ممکن است اتفاق پشت پردهای رقم بخورد که نتیجه آن نامزدی نهایی ترامپ برای انتخابات نباشد. از نظر سران حزب جمهوری خواه فرد مطلوب، مارکو روبیو است که البته هنوز در انتخابات مقدماتی عملکرد مناسبی نداشته است.
همه چیز علیه چپ گرایی «سندرزی »
در اردوگاه دموکرات اما این مشخص شده است که اقبالی به گرایش چپ که سندرز نماینده آن است وجود ندارد. کلینتون که نماینده دیدگاههای میانه در حزب دموکرات است، سندرز را به صورت معنی داری پشت سر گذاشته است. به نظر میرسد که شانس کلینتون بسیار افزایش پیدا کرده است و اگر عملاً اتفاقی حادث نشود، در نهایت این کلینتون است که به عنوان نخستین زن، این شانس را داشته باشد که نامزد دموکراتها در انتخابات پیش روی آمریکا باشد.
پیروز نهایی چه کسی میتواند باشد؟
پیروز نهایی انتخابات آمریکا بر اساس فضای اجتماعی و سیاسی جامعه آمریکا تعیین میشود. جامعه آمریکا از حدود 3 دهه گذشته از محافظه کاری به سمت لیبرالی میل پیدا کرده است. ترکیب جمعیتی آمریکا نیز از سفید پوستان اروپایی به سمت لاتین تبارهای چند نژاده میل پیدا کرده است و این به معنای آن است که حزبی که بیشتر بتواند انتظارات رنگین پوستها را برآورده کند، از شانس بیشتری برای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری برخوردار است.
در جامعهای که ازدواج همجنس گرایان در حال رواج یافتن است و استفاده از مواد مخدری مثل ماریجوانا قانونی شده تفکرات کلیسایی خریدار ندارد و اندیشههای دموکرات شانس پیروزی بیشتری دارد که این برخلاف تفکر سنتی است که معتقد است زمان، اکنون از آن جمهوری خواهان است. اینکه هیلاری کلینتون بتواند پیروز نهایی انتخابات آمریکا باشد، کمی بعید است.
البته، ارزیابیها و نظر سنجیها نشان میدهد که اگر رقابت نهایی انتخابات آمریکا میان کلینتون و ترامپ باشد، احتمال پیروزی کلینتون در حدود 3 یا 4 درصد بیشتر است؛ مهاجران و مکزیکیها به شدت نگران مواضعی هستند که ترامپ اتخاذ کرده است؛ بعد از سفید پوستان اروپایی، «هیسپانیک ها» یا اسپانیایی تبارها، دومین بلوک جمعیتی آمریکا هستند که نگران مواضع ترامپ هستند. مواضع ترامپ در مورد مکزیکی ها، تمام رنگین پوستها و اقلیتها را نگران کرده است. همچنین دیگر گروههای صاحب رای در جامعه آمریکا نظیر مسلمانان و آسیایی تبارها از مواضع ترامپ نگران هستند.
در آمریکا رای مستقلین یا مرددین بسیار مهم است که مواضع ترامپ میتواند رای آنها را به ضرر خود تغییر دهد؛ در جامعه آمریکا حدود 40 درصد دموکرات وجود دارد و نیز 40 درصد جمهوری خواهان هستند که سرنوشت انتخابات را آن 20 درصد مستقل تعیین میکنند. اما اگر تد کروز یا مارکوروبیو در انتخابات ریاست جمهوری از حزب جمهوری خواه معرفی شوند، شرایط برای هیلاری کلینتون دشوارتر خواهد شد و رقابتها منطقی تر پیش خواهد رفت.
بیمها و امیدهای بعد از انتخابات
در عرصه سیاست خارجی، تمام نگرانیها حاکی از آن است که ترامپ با مواضع تند و تهاجمی خود، سکان دار سیاست خارجی آمریکا نشود؛ البته رد پای «ترامپی» در سیاست خارجی آمریکا در آینده مشاهده خواهد شد و حتی اگر خود او مدیریت این سیاست خارجی را عهده دار نباشد، فرد بعد از اوباما، مواضع تند تر و تهاجمی تری را در سیاست خارجی اتخاذ خواهد کرد؛ زیرا هم جمهوری خواهان و هم دموکراتها معتقد هستند که اوباما در سیاست خارجی خود، منفعل عمل کرده است. این انفعال از «هژمونی» آمریکا میکاهد. این نوع نگاه در همه رقبای فعلی انتخاباتی آمریکا به جز سندرز دیده میشود. اگر کلینتون رییس جمهور آمریکا شود، باید گفت، ردپای «کلینتونی» را میتوان در سیاست خارجی اوباما دید و سنگ بنای سیاست خارجی اوباما را در دیدگاههای او جستجو کرد.
برخی از دستاوردهای دولت اوباما با معماری هیلاری کلینتون صورت گرفته است؛ از آشتی ایالات متحده آمریکا با میانمار گرفته تا بحث کلید خوردن گفتگوهای هستهای میان ایران و 1+5 و نیز، تلاش برای ترمیم روابط آمریکا و روسیه و تا حدودی نزدیک تر شدن به کوبا، همگی تحت تاثیر فعالیت چهار ساله هیلاری کلینتون است. به نظر میرسد که اصول و چارچوب کلی سیاست خارجی دولت اوباما در دولت کلینتون استمرار پیدا کند. اما در غیر این صورت، هر کسی به جز کلینتون تکیه بر کرسی ریاست جمهوری آمریکا در کاخ سفید بزند، چه برنی سندرز از جبهه دموکراتها و یا فردی از طیف مقابل، سیاست خارجی آمریکا نسبت به امروز تغییر خواهد کرد.
در مورد جمهوری خواهان «سیاست فعالانه تر» در عرصه خارجی مد نظر قرار خواهد گرفت که در غرب آسیا، ترجمه آن رویارویی مستقیم نظامی علیه تروریستها نظیر داعش خواهد بود و نیز، از طریق مداخله نظامی حذف بشار اسد در دستور کار قرار خواهد گرفت و توافق هستهای با ایران را به احتمال زیاد لغو خواهد کرد. بر این معادلات باید حمایت آشکارتر از اسرائیل، افزوده شود. البته در مورد اینکه موفقیت احتمالی آنها تا چه اندازه باشد، در مورد آن تردیدهایی وجود دارد. نباید فراموش کرد که وعدههای انتخاباتی در آمریکا ضرورتاً به معنای اجرایی شدن آنها نیست. یک نمونه آن، وعده اوباما برای بسته شدن زندان گوانتانامو است که هنوز محقق نشده است. تغییر در سیاست خارجی آمریکا به صورت بنیادین دشوار است.
باید دقت کرد که اوباما سهل گیرتر نشده است؛ بلکه در دهه دوم قرن بیست و یکم، شاخصهای قدرت ملی آمریکا کاهش یافته است و شاخصهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آن، تغییر کرده است. آن میزانی که آمریکا در اواخر قرن بیستم میتوانست بر نظام بینالملل تاثیر گذار باشد، در حال حاضر آنگونه نیست. علت اصلی این مهم، کاهش قدرت ملی آمریکا و افزایش قدرت رقبای آن در عرصه بینالملل است. اگر این مهم مد نظر قرار گیرد، حتی اگر ترامپ نیز به عنوان رییس جمهور نهایی آمریکا انتخاب شود، به دلیل اینکه با محدودیتهای منابع قدرت روبه رو است، نخواهد توانست تا تهدیدهای خود را عملی کند.
٧ اسفند و چند نکته مهم
علی شفیعی در یادداشت روزنامه شرق نوشت:
انتخابات در ایران همیشه فرازوفرودها و اوجوحضیضهایی داشته است. اوج و فراز انتخاباتهای ایران در فضای امکان مشارکت – گرچه حداقلی و با کمترین ظرفیت- بوده و حضیضهای آن نیز در هنگام یکطرفهشدن آن است. انتخابات تمام شد؛ آنهم شورانگیز و شعورمند و شد آنچه دلواپسان از آن میترسیدند؛ تمایلنداشتن مردم به مواضعی که نه عمقی داشتهاند و نه ژرفایی. این نوشتار برای سرزنشکردن کسی و ابتهاج گروهی خاص نیست، فقط تذکر چند نکته از سر دلسوزی و پاسداشت زحماتی است که همه ما خواسته یا ناخواسته و دانسته یا نادانسته برای این انقلاب متحمل شدیم.
١. افکار عمومی را نسازید، بلکه بفهمید: تصمیمسازان و مدیران نباید تلاش کنند افکار عمومی را بسازند، بلکه خویش را باید با افکار عمومی همراه کنند و تلاش حداکثری برای فهم آن داشته باشند. یکی از معیارهای دینیبودن ساختار، در اقبال و ادبار مردم نهفته است. رضایت عمومی مردم – در یک جامعه دینی - از یک جریان و مدیر، نشان از میزان دینداری آن تیم مدیریتی است.
علی (علیهالسلام) در عهدنامه مالک اشتر، مالک را از ساخت وهمگونه و آرمانگونه افکار عمومی برحذر میدارد و از وی میخواهد در هنگامه انتخاب و گزینش روشها و اهداف در مدیریت جامعه، رضایت توده و همراهی افکار عمومی را – همانگونه که هست - در کنار معیارهایی همچون میانهروی و گستردهتربودن نسبت به عدالت و تأمینکنندهبودن نسبت به طاعت خدا قرار دهد و از کنار آن بهسادگی نگذرد. (وَ لْیکنْ أَحَبُّ الأُمُورِ إِلَیک أَوْسَطَهَا فِیالْحَقِّ و أَعَمَّهَا فِیالْعَدْلِ و أَجْمَعَهَا لِطَاعَه الرَّبِّ و لِرِضَی الرَّعِیه.) حضرت از توده مردم با عباراتی همچون: استوانه دین؛ نگهبانان و سربازان در مقابل معارضان و... یاد میکند و همراهی با افکار عمومی را به وی دستور داده و میگوید: فَلْیکنْ صَغْوُک لَهُمْ و مَیلُک مَعَهُمْ. رغبت و میلت باید به افکار عمومی و توده باشد
یکی از عالمان روشناندیش شیعی در تفسیر این فقره از سخنان امام، مینویسد: الحکم إنما أقیم من أجل الشعب فیجب آن یبقی خالصا للشعب و للشعب وحده. (محمدمهدی شمسالدین؛ دراسات فینهجالبلاغه؛ ص:١٣٥). حکومتداری و مدیریت از آنِ مردم است و لذا واجب است برای مردم هم باقی بماند. البته انتخابات اخیر مانند برخی انتخاباتهای پیشین نشان داد افکار عمومی ساختنی نیست، بلکه فهمیدنی است که امید میرود درک شده باشد.
٢. عبورنکردن از افکار عمومی: عبورنکردن از افکار عمومی و توجه به حضور این سد در مقابل دولتمردان، اهمیت بسیاری دارد. حضرت در همان عهدنامه این نکته را در قالبی جالب بیان کرده و میگوید: وَ لاَ تَنْقُضْ سُنَّه صَالِحَه عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هَذِهِ اَلْأُمَّه وَ اِجْتَمَعَتْ بِهَا اَلْأُلْفَه وَ صَلَحَتْ عَلَیهَا اَلرَّعِیه... سنت در این گزاره، سنت دینی نیست، بلکه همانگونه که در شرح آن برخی نیز گفتهاند: السنه... المعروفالمألوف تتلقاه جماعه منالناس بالقبول... و المراد بالسنه هنا العرفیه لاالشرعیه. ([١]. فیظلال نهجالبلاغه؛ ص٦٦). سنت هر آن چیزی است که مقبولیت عمومی پیدا کرده و تبدیل به یک هنجار شده است و در این فرمایش امام، سنت به معنای شرعی و اصول فقهی (سنت در شریعت و در اصطلاح عالمان اصولی به معنای: ما ثبت عن رسولالله(ص) من قول أو فعل أو تقریر.) مراد نگارنده نیست، بلکه همان مقبولات همگانی است که در ادبیات مدرن از آن به افکار عمومی یاد میکنیم. ثبات حکومت دینی به همراهی با افکار عمومی گره خورده است.
٣. بدعت واژگانی با چاشنی توهین: نخبگان و فرهیختگان، واژهسازی و خلق ادبیات در عرصههای عمومی را باید با تأمل و حسابگرایانه پیگیری کنند و بیمحابا تن به تولید واژهها ندهند چراکه کارخانه تولید واژه و هر از گاهی اصطلاحی را بر افکار عمومی تحمیلکردن، نهتنها حُسن و افتخار نیست از آنجا که در این چند دهه تجربه نشان داده، این تولید واژگان انبوه عاملی برای مرزکشیهای اجتماعی بوده، بنابراین عیب است و قابل نقد. در انتخابات هفتم اسفند نیز با این بدعت واژگانی مواجه شدیم که با چاشنی توهین نیز همراه شد و با کمال تأسف همانگونه که مقام معظم رهبری نیز گفتند، صفسازی کاذبی در جامعه ایجاد کرد.
اصطلاح یا واژه «لیست انگلیسی» که در این انتخابات توسط برخی تبدیل به یک شعار تند و گزنده شده بود، یکی از مصادیق تولید واژگانی است که البته با توهینی غیرقابل توجیه نیز همراه بود. بهراستی این جاعلان چه پاسخی دارند در برابر این پرسش که این سخن زیر سؤالبردن فقیهان شورای نگهبان از یکسو و دولت مشروعیتیافته مستقر از سوی دیگر است.
آیا بدعتگذاران این واژه، پاسخی برای معاصران و آیندگان دارند که در این فهرست، رئیس مجمع تشخیص مصلحت این نظام، رئیسجمهور این مملکت؛ بسیاری از رجال شاغل در نهادهای دینی و اجتماعی دیگر حضور داشتهاند و چگونه است انگلیس اینهمه کارگزار در بدنه و ارکان کلان تأثیرگذار و تصمیمساز داشته و دارد.
خلق واژگان به چه قیمت؟ آیا توهین به ارکان تصمیمساز نظام یا توهین به افکار عمومی، مجوزی شرعی و توجیهی اخلاقی دارد؟ ٤. انتظارات عمومی /مردمی از منتخبان: در پایان، یادآوری انتظارات عمومی از منتخبان و توصیه آنان به خودیادآوری از باب «واعظ من نفسه»، یک ضرورت است.
چه بخواهیم و چه نخواهیم و چه بفهمیم و چه نفهمیم، گزینش مردم حداقل در جایی مثل تهران پیامهای متعددی داشته است پیامهایی همچون: نفی بداخلاقی سیاسی، نفی ادبیات سخیف از بلندگوهای عمومی، مبارزه با به رسمیتنشناختن حریم خصوصی مخالفان، نفی نظریه توهمی توطئه و... . منتخبان بهویژه اصلاحطلبان و همفکرانشان، باید یک ذاکر درونگروهی داشته باشند که هر از چندی خوابشان را برآشوبد که هوشیار باشید این چهار سال زود میگذرد و آنچه را به صلاح مُلک و مملکت میدانید، را جدی بگیرید.
دور دوم انتخابات مهم است
احمد شيرزاد در روزنامه آرمان نوشت:
بايد و نبايدهاي متعددي بعد از انتخابات مجلس دهم به وجود آمده است. يكي از اين الزامات كه اصلاحطلبان بايد به آن دقت كنند برگزاري دور دوم انتخابات در برخي حوزههاست. چرا که آرايش سياسي مجلس آينده بستگي به حوزههايي دارد كه به دور دوم رسيده است. بنابراين توجه به دور دوم انتخابات در اين حوزهها بايد در دستوركار جدي انتخاباتي اصلاحطلبان قرار گيرد و تمامي نيروهاي خود را درحوزههايي كه به دور دوم كشيده شده است، متمركز كنند.
دوستاني كه دراين حوزهها زندگي ميكنند نيز بايد برنامهريزي جديد داشته باشند. متاسفانه عموما در انتخابات ميان دورهاي و دور دوم شاهد مشاركت پايين هستيم و اين مورد همواره به ضرر شركتكنندگان است. بنابراين بايد فضا آماده نگاه داشته شود و مخاطبان را هوشيار نگاه داريم و تصور نكنيم نتيجهگيري خوب در تهران به معنای اين است كه اصلاحطلبان به اهداف خود رسيدهاند؛ زيرا طرف مقابل با قدرت سازماندهياي كه دارد روي تكتك صندليهاي باقيمانده سرمايهگذاري خواهد كرد و با توجه به موقعيتهاي از دست داده با قدرت خواهد كوشيد اكثريت مجلس را از آن خود كند لذا اصلاحطلبان در اين مورد وظيفه جدي دارند و رسانههاي اصلاحطلب بايد كاملا توجه داشته باشند اگر فضا انتخاباتي نباشد نتيجه به شكل ديگري رقم خواهد خورد.
از دیگر الزاماتي كه بايد رعايت شود اين است نمايندگاني كه به مجلس راه يافتهاند بايد در مصاحبههاي خود كاملاحساب شده رفتار كرده و به سوالات پاسخ دهند و نبايد عجلهاي براي حضور رسانهاي داشته باشند. البته مردم انتظار دارند افرادي را كه به مجلس فرستادهاند بيشتر بشناسند و با افكار و مواضع آنها آشنا شوند اما به نظر ميرسد كه نمايندگان بايد روي چارچوبهاي اصلي اصلاحطلبي صحبت كنند و در حوزههایی كه تسلط کاملي روي آن ندارند وارد نشوند.
ضمن اينكه نبايد از طرف مجلس وعدهاي به مردم بدهند زيرا هنوز تركيب مجلس آينده مشخص نيست و اگر وعدههایشان عملی نشود ممكن است گريبانگير آنها شود. نكته كليدي اين است كه در حال حاضر نميتوان درباره هيات رئيسه مجلس آينده اظهارنظر كرد و باید آن را به بعد از برگزاري دور دوم و به نمايندگان محترم مجلس واگذار كرد. دوستان رسانهاي هم نبايد در اين زمينهها از نمايندگان نظراتي بخواهند زيرا ممكن است جامعه و نمايندگان را دچار سردرگمي كند و فضايي مانند شوراي شهر اول تهران به وجود آيد و جامعه از به وجود آمدن يك فضاي باز، سرخورده و پشيمان شود.
امیر شریفی در یادداشت روزنامه کیهان نوشت:
دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در چهارمین همایش سراسری علوم و مهندسی دفاعی در سپاه که در دانشگاه امام حسین(ع) برگزار شد، ضمن اشاره به نمونهای از نفوذ عوامل سرویسهای جاسوسی غرب در دوران پسابرجام و مسافرت اخیر مشاور و دستیار رئیس سازمان «سیا» که مسئول نفوذ در ایران شده، اظهار داشت که وی خرداد ماه به ایران آمد و از تمام دانشگاههای کشورمان بازدید داشت و آنها را شناسایی کرد.
اما شگفتی آنجا بود که وب سایت رادیو تلویزیون سلطنتی انگلیس (بیبیسی) خیلی سریع به این خبر واکنش نشان داد و با گزارش مفصلی از سفر این عامل مهم سرویس جاسوسی آمریکا (سیا) به ایران، مسافرت وی و دیگر عوامل امنیتی همراهش (تحت پوشش هیئت علمی) به ایران را صرفا، سفری علمی و پژوهشی وانمود کرد و او را رئیس مؤسسهای به نام آموزش بینالمللی ( با نام اختصاری آیآیای) معرفی کرد که در اواخر خرداد سال جاری همراه دو نفر دیگر از اعضای این موسسه و ۵ نفر از ۵ دانشگاه آمریکا به ایران سفر کرد و از ۱۱ دانشگاه و ۲ مؤسسه تحقیقاتی ایران در تهران، اصفهان و شیراز دیدن کردند.
اما علیرغم تمامی این قصه پردازی علمی برای گودمن در گزارش فوق، «بیبیسی» نتوانسته مقامات و پستهای امنیتی و جاسوسی وی را پنهان ساخته و در سطوح بعدی ناگزیر اشاره میکند که :
«...او هماهنگکننده جلسات و تنظیمکننده گزارشهای رئیس سازمان سیا و همچنین دستیار ویژه مدیر مرکز ملی ارزیابیهای امور خارجه، یکی از دفاتر تحقیقاتی سیا... بوده است...»!
و در ادامه ضمن اشاره به مشاورت برای بنیادهای صهیونیستی مانند وودرو ویلسون، وی را مشاور
آژانس اطلاعاتی آمریکا (سیا) نیز میخواند!!
از جمله اهدافی که «بیبیسی» از زبان آلن گودمن و موسسهاش برای ارتباط با مراکز دانشگاهی جهان ذکر کرده «تحقیقات برای سیاستگذاری، تأمین منابع برای تبادل فرصت و کمک به دانشگاهیان در معرض خطر» است!!
اما رئیس دانشگاه تهران که از میزبانان آلن گودمن و هیئت همراه وی بود، وقتی اهداف سفر آنها را تبادلات علمی خواند، متذکر نشد که آیا وی و همکاران وی نیز از جمله «دانشگاهیان در معرض خطر» مورد نظر گودمن بودهاند که از وی برای مسافرت به ایران دعوت کردهاند تا از خطر نامبرده خلاصشان کند؟!
واقعا این کدام خطر بوده که آقای رئیس دانشگاه از خوف آن به مشاور سازمان جاسوسی آمریکا پناه برده است؟!!!
البته پیوستگی سرویسهای جاسوسی آمریکا و مراکز آکادمیک و به اصطلاح علمی ایالات متحده آمریکا، موضوع تازهای نیست. هم در کتاب خاطرات ریچارد هلمز( یکی از روسای اسبق سیا) و هم در اسنادی که این سازمان در شصتمین سالگرد تاسیسش انتشار داد، آمده بود که تعدادی از دانشگاههای معتبر آمریكا مانند كلمبیا ، استانفورد، نیویورك و هاروارد و ... زیر نفوذ مستقیم سیا اداره میشوند و بنیادی همچون «فارفیلد» در دانشگاه كلمبیا از مهمترین مراكزی بوده که بودجه عملیات فرهنگی سیا از طریق آن به نهادهای فرهنگی انتقال مییافت. در ظاهر این بنیاد را یك ثروتمند یهودی به نام «جولیوس فلیستمن» ایجاد كرده بود ولی در واقع با بودجه سیا تأمین میشد. هدایت این بنیاد را «جك تامپسون» مأمور سیا و استاد دانشگاه كلمبیا به عهده داشت.
دیوید گیبس محقق و اندیشمند معروف آمریکایی در مقاله «اندیشمندان و جاسوسان، سكوتی كه فریاد میزند» (لسآنجلس تایمز 28 ژانویه 2001 ) از رسوایی بزرگی سخن میگوید كه به دلیل فاش شدن اسناد ارتباط سیا با نهادهای آكادمیك در دوران جنگ سرد پدید آمد. گیبس در این مقاله به رابطه تنگاتنگ سیا با نهادهای علوم اجتماعی ایالات متحده اشاره میكند.
ریچارد هلمز نیز در خاطراتش از پروژهای در دهه 70 میلادی نام میبرد که در آن پیوستگی سرویسهای جاسوسی، موسسات دانشگاهی و آکادمیک و مراکز رسانهای در آمریکا تحقق مییافت.
در سندی راهبردی که در میان اسناد لانه جاسوسی آمریکا به چشم میخورد و تاریخ آن به21 دسامبر 1963 برابر با 30 آذرماه 1342 برمی گردد (یعنی دوران پس از سرکوب و کشتار 15 خرداد همان سال و دستگیری و زندان حضرت امام خمینی -رضوانالله تعالی علیه- که تا فروردین سال 1343 به طول انجامید)، یکی از کارشناسان اطلاعاتی سفارت آمریکا به نام استیورات راکول در بخشی از گزارشی مفصل و دقیق خود که در کنار ارزیابی اوضاع سیاسی اجتماعی و فرهنگی ایران، پیشنهاداتش را برای نفوذ در جامعه ایرانی مطرح میسازد، ضمن تاکید نخست بر دانشگاه تهران به عنوان مرکز و محور نفوذ، مسافرت به اصطلاح اندیشمندان و دانشگاهیان اطلاعاتی آمریکایی به ایران و ارتباط با دانشگاهیان ایرانی یا برگزاری دورههای درسی برای آنها را از مهمترین راههای این نفوذ به شمار میآورد!! یکی از این عناصر سیدنی هوک، از دانشگاه نیویورک بود که در دوران جنگ سرد پروژههای متعددی را برای سازمان سیا اجرا کرد.
جاسوسی در شکل مدرن و امروزی خود تنها به کسب اطلاعات محرمانه و طبقهبندی شده از مراکز اطلاعاتی و امنیتی کشور هدف اختصاص ندارد، بلکه نفوذ و حضور در مراکزی که با کانونهای تصمیمساز یک نظام سیاسی رابطه مستقیم یا غیرمستقیم دارند، یکی از اصلیترین اهدافی است که عوامل و مأموران حریف در کشور هدف دنبال میکنند. «توماس فریدمن» در کتاب معروف خود با عنوان «دشمن خود را بشناس» مینویسد، «اگر جنگ جهانی دوم و جنگ سرد را نبرد علیه نازیسم و کمونیسم بدانیم باید گفت جنگ جهانی سوم نبردی است علیه یک گرایش دینی که میخواهد سلطه خود را برجهان تحمیل کند(!)
جنگ با این دشمن تنها با ارتش ممکن نیست بلکه باید در مدارس، دانشگاهها و مساجد به رویارویی با آن پرداخت».
هدف نهایی در این نمونه از نفوذ، کسب اطلاعات سری و محرمانه نیست، بلکه این قماش از نفوذیها، در پوشش «تأمین منابع برای تبادل فرصت» و یا آنگونه که «آلن گودمن» درباره اهداف خود از سفر به ایران و رایزنی با دانشگاهیان کشورمان مطرح کرده است؛ «کمک به دانشگاهیان در معرض خطر»! اهداف مهمتر و سرنوشتسازتر دیگری را دنبال میکنند و آن، تغییر افکار برای تغییر باورها و نهایتاً تغییر محاسبات، در این حالت به قول رهبر معظم انقلاب، کسانی که تحت تأثیر این نوع از نفوذ قرار گرفتهاند؛ همان چیزی را میخواهند که دشمن میخواهد و «بنابراین، خیال او آسوده است و بدون این که لازم باشد خودش را به خطر بیندازد، شما برای او کار میکنید».
بدیهی است که نفی روابط علمی و آکادمیک و مشاوره و رایزنی دانشگاهیان با یکدیگر مورد نظر نیست، بلکه موضوع مشاوره و کسانی که طرف مقابل این مشاوره و رایزنی قرار میگیرند حائز اهمیت است.
باید خاطرنشان کرد که طی چند سال قبل از فتنه 88، تعداد قابل توجهی از مشاوران و نظریهپردازان سرویسهای اطلاعاتی آمریکا (CIA) و انگلیس (MI6) در پوششهای آکادمیک و تحت عنوان اساتید برجسته دانشگاههای آمریکا، انگلیس، فرانسه و... به ایران سفرکرده و با کسانی که بعدها در فتنه آمریکایی اسرائیلی 88 نقش مؤثری بر عهده داشتند، نشستهای پنهان داشته و حتی کارگاههای آموزشی چند روزه دایر کرده بودند که شرح آن به درازا میکشد و پیش از این در کیهان با ذکر پارهای از جزئیات درج شده است.
و بالاخره، قرار بود در مرحله پسابرجام، سرمایهگذاران خارجی به ایران بیایند که نیامدند و به جای آنها، سرمایه دزدان آمریکایی را فرستادهاند!
اخلاق94، توسعه سیاسی و عربدههای 88
امیر استکی در یادداشت روزنامه وطن امروز نوشت:
عرصه عمل سیاسی جایی است برای سنجش اندیشهها و مدعیات. اینکه در منبر بلند سخنپراکنی چه حرف و حدیثهایی از دهان سیاستورزان بیرون میآید یک مساله است و اینکه در میدان تنگ عمل سیاسی چه فعلی از آنها سر میزند حرف دیگری. میتوان سالها از ضرورت توسعه سیاسی سخن گفت و در کنار آن از مزایای زیست منافقانه در یک سیستم سیاسی ایدئولوژیک به مدد روابط دوستانه و خونی بهره برد ولی در هنگامه عمل و در موقعیتهای فشردگی زمینه و زمانه، عربدههای بدوی سر داد.
میشود نان تساهل و تسامح را خورد و از کانال بسته بودن تحرک سیاسی، رانت قدرت و ثروت دریافت کرد، از طرف دیگر اندیشههای عمیق دموکراسیخواهانه بلغور کرد. همه اینها در سرزمین ما ایران اتفاق میافتد. مهم فریب دلپذیری است که این روزها در پوست خوشرنگ اصلاحطلبی و تعادل و میانهروی، کامروایی امنیتیهای خانوادگی را فراهم کرده است. نگارنده افسوس عمیقی میخورد نه فقط از سر باخت یا برد یک جریان سیاسی بلکه از جهت همین فریب ملوّن.
از اینها که بگذریم و برگردیم به مساله توسعه سیاسی و پیشرفت دموکراتیک(!) در کشور، ناگزیر باید از جنبه رفتارشناسانه نیز به مساله بنگریم. در مقام ادعا تمام حکومتهای جهان نمونههای ناب و بیمثالی هستند و در پای میز سخنرانی و در کلاس درس همواره اندیشهها صیقلیافته و مسحورکننده به نظر میرسند. مانند این تز که در یک نظام مردمسالار قدرت پس از تعیین تکلیف آن توسط آرای مردم در حالتی مسالمتآمیز جابهجا میشود.
این مساله به ظاهر ساده در واقع یکی از بزرگترین مشکلات سیاسی سالهای اخیر ماست. شاهد مثال انتخابات 88؛ انتخاباتی که پایان آن آغاز یک سلسله اتفاقات ناگوار و بسیار زشت و پرهزینه برای مملکت بود. حافظه تاریخی خوانندگان آنقدر هست که نیاز به توصیف مجدد داستان 88 نداشته باشد اما تمام مساله این است که در آن سال بازنده تاب نیاورد. رفتار بازندگان حاکی از عدم تحمل شکست بود.
عدم تحملی که همواره از سوی خود آنان یکی از مشکلات اساسی کشور در راه توسعه سیاسی عنوان شده است! اما همانطور که گفتیم عرصه ادعا با عرصه عمل تفاوتهای بسیاری دارد. به قول صاحبنظری فقط با خواندن چند ترجمه از متون کلاسیک غربی آدمی آزادیخواه و دموکراسیطلب نمیشود، هر چند بهراحتی خواهد توانست مدعی آن باشد و هیچ تضمینی نیست که در صورت باخت فروتنانه پذیرا باشد و به خانه بازگردد و بسیار محتمل است که مانند سال 88 عربدههای مستانه خیابانی سر داده شود. جالب اینجاست که کسانی که متهم به تندروی، افراط و واپسگرایی هستند در مقام عمل فروتنانه شکست را میپذیرند و به قواعد پذیرفته شده تن میدهند.
اگرچه این همه مساله عدم قبول نتیجه انتخابات 88 نیست و علاوه بر مساله یادشده قسمتی از آن نیز به نوعشناسی نخبگان سیاسیمحور این سالها نیز بازمیگردد. ذات و سرشت اصلاحطلبی در ایران الیگارشیک و خاندانی است. سرشتی مبتنی بر قبیلهگرایی و دوست و خودیمحوری. همین سرشت است که در قالب حرفهای عامهپسند و صد من یک غاز تبدیل به چیز رنگکنی بسیار پرزرق و برق شده است. و اینجاست که آه از نهاد برخواهد خاست. همین سیستم است که نوعی محافظهکاری خاص را به اسم اصلاحطلبی به پیش میبرد. اصلاحطلبیای که در آن مسائل اساسی پیش روی ملت به گونهای استحاله میشود که در سرجمع آن بقای یکپارچه بافت نخبگانی یادشده تضمین میشود.
بهعنوان مثال میل شدید مردم به پیشرفت عمودی و پذیرفته شدن در لایههای بالاتر اجتماع که قاعدتا باید با گردش نخبگان همراه باشد، به یک تضاد منفعلانه نسبت به ساختارهای سیاسی کشور کشانده میشود، آن هم توسط همان نخبگانی که نمیچرخند! این نخبگان امروز لباس توسعه سیاسی و تعادل و اعتدال و... را بر تن دارند ولی پای در کفشی دارند که در این راه هیچ حرکت نخواهد کرد.
کفشهای آهنی که هر آنکه را بخواهد بساط لفت و لیس متظاهرانه را بر هم بزند با لگدی سخت همراهی خواهد کرد، حتی اگر آن کسان قاطبه ملت باشند! اما اگر ملت مسحور رنگ و روی خوش اصحاب خیمهشببازی شوند اینجاست که لبخند رضایت بر لبان آنها مینشیند و پدرخوانده از ضرورت همکاری و تعاون همه برای پیشرفت کشور میگوید و هیچ به یاد نمیآورد که چند سال پیش و پس از شکست از فوران آتشفشان، توفان و غوغا دم میزده است.
قطب نمای سیاسی آمریکابه کدام جهت می چرخد؟
امیرعلی ابوالفتح در یادداشت روزنامه خراسان نوشت:
براساس نتایج به دست آمده در انتخابات مقدماتی ریاست جمهوری آمریکا در روز اول مارس که به عنوان سه شنبه بزرگ از آن یاد میشود، هیلاری کلینتون در اردوگاه دموکراتها و دونالد ترامپ در جبهه جمهوری خواهان برنده شده اند؛ تحلیلگران اکنون باید بگویند که قطب نمای سیاسی در آمریکا به کدام جهت خواهد چرخید و این به چه معنا است؟ پیروزی کلینتون و ترامپ در سه شنبه بزرگ، به معنای آن نیست که این دو در نهایت، نامزد نهایی حزبهای خود خواهند شد؛ میتوان گفت که این دو نامزد انتخاباتی، بخش زیادی از مسیر خود تا کاخ سفید را پیموده اند. البته در مورد هیلاری کلینتون، به نظر میرسد که دیگر میتوان گفت، سندرز رقیب چپ گرای او، شانس زیادی نخواهد داشت تا در نهایت، نامزد نهایی حزب دموکرات باشد.
در جبهه جمهوری خواهان، اگر چه فاصله دونالد ترامپ از نامزدهای بعدی به شکل قابل توجهی افزایش یافته است، اما هنوز وضعیت برای این نامزد جنجالی و این میلیاردر نیویورکی، تمام نشده است و تد کروز، سناتور دست راستی ایالت تگزاس و نیز، مارکو روبیو سناتور ایالت فلوریدا، هنوز شانسهایی روی کاغذ دارند؛ چه بسا در نهایت، بتوانند طی شرایط خاصی که در ادامه بیشتر به آن خواهیم پرداخت، ترامپ را پشت سر بگذارند.
دلایل اوج گیری «پدیده ترامپی»
ترامپ بر نقاطی دست گذاشته است که در گذشته سیاسی آمریکا، هیچ سیاستمداری به آنها ورود نمیکرد. او انتقادات بسیار تندی نسبت به سیستم آمریکا مطرح کرده است. این چنین رویکردی باعث شده است تا در میان جمهوری خواهان و شهروندان این طیف، این دیدگاه قوت بگیرد که ترامپ را به عنوان یک پدیده بپذیرند؛ ترامپ خارج از حلقه نخبگانی حاکم است و ایدههای جدید مطرح شده وی، به جمهوری خواهان این حس را میدهد که او همان فردی است که قادر به ایجاد تغییر بنیادین در شرایط کنونی زندگی آنان است.
این چنین رویکردی از این نظر واجد اهمیت است که میزان نارضایتی از دولتمردان آمریکایی، فارغ از جمهوری خواه یا دموکرات بودن آن ها، در حال افزایش است. ترامپ تلاش میکند تا با استفاده از این موضوع، خود را به عنوان فردی ضد سیستم معرفی کند، تا بتواند آرایش سیاسی را برهم زده و آراء بیشتری را به سوی خود جلب نماید. اما از گرایشهای ضد سیستم ترامپ میتوان مثالهایی زد؛ از این دست میتوان به اظهار نظرهای آشکار و عریان وی علیه مهاجران، مکزیکی ها، مسلمانان و حتی تا حدودی زنان اشاره کرد. ترامپ مسائلی را مطرح میکند که حتی دولت جورج دبلیوبوش هم به خود جرات مطرح کردن آن را نمیداد. چه کسی در آمریکا میتوانست آشکارا بگوید:«محکومان تروریستی را شکنجه کنید».
با توجه به این شرایط، ترامپ از اقبال بالایی برخوردار است؛ اما وی همزمان با مخالفتهایی مواجه است. سران حزب جمهوری خواه که دارای سمتهایی در سطح فدرال، ایالتی و یا کمیته ملی جمهوری خواهان هستند و تحت عنوان«نمایندگان غیر متعهد» شناخته میشوند که دارای رای در «کنوانسیون ملی حزب جمهوری خواه» میباشند، دل خوشی از ترامپ ندارند؛ آنان میترسند که قرار گرفتن ترامپ در سکوی نخست نمایندگی حزب در انتخابات پیش روی آمریکا، باعث نوعی وحدت میان تمام جریانها و بلوکهای رای دهنده از لیبرالها تا مهاجران، مسلمانان، اقلیتها و تا حدودی زنان و جوانان علیه حزب جمهوری خواه شود که در نهایت، شکست آن را در ریاست جمهوری و حتی انتخابات کنگره در بر داشته باشد.
بنابراین هنوز نمیتوان با قطعیت گفت که با وجود پیروزیهای مداوم ترامپ در سطح ایالتی، کنوانسیون حزب جمهوری خواه، بر معرفی نهایی او صحه بگذارد، بلکه باید نشست و منتظر ماند و دید که در روزهای پیش رو چه اتفاقی خواهد افتاد؛ زیرا ممکن است اتفاق پشت پردهای رقم بخورد که نتیجه آن نامزدی نهایی ترامپ برای انتخابات نباشد. از نظر سران حزب جمهوری خواه فرد مطلوب، مارکو روبیو است که البته هنوز در انتخابات مقدماتی عملکرد مناسبی نداشته است.
همه چیز علیه چپ گرایی «سندرزی »
در اردوگاه دموکرات اما این مشخص شده است که اقبالی به گرایش چپ که سندرز نماینده آن است وجود ندارد. کلینتون که نماینده دیدگاههای میانه در حزب دموکرات است، سندرز را به صورت معنی داری پشت سر گذاشته است. به نظر میرسد که شانس کلینتون بسیار افزایش پیدا کرده است و اگر عملاً اتفاقی حادث نشود، در نهایت این کلینتون است که به عنوان نخستین زن، این شانس را داشته باشد که نامزد دموکراتها در انتخابات پیش روی آمریکا باشد.
پیروز نهایی چه کسی میتواند باشد؟
پیروز نهایی انتخابات آمریکا بر اساس فضای اجتماعی و سیاسی جامعه آمریکا تعیین میشود. جامعه آمریکا از حدود 3 دهه گذشته از محافظه کاری به سمت لیبرالی میل پیدا کرده است. ترکیب جمعیتی آمریکا نیز از سفید پوستان اروپایی به سمت لاتین تبارهای چند نژاده میل پیدا کرده است و این به معنای آن است که حزبی که بیشتر بتواند انتظارات رنگین پوستها را برآورده کند، از شانس بیشتری برای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری برخوردار است.
در جامعهای که ازدواج همجنس گرایان در حال رواج یافتن است و استفاده از مواد مخدری مثل ماریجوانا قانونی شده تفکرات کلیسایی خریدار ندارد و اندیشههای دموکرات شانس پیروزی بیشتری دارد که این برخلاف تفکر سنتی است که معتقد است زمان، اکنون از آن جمهوری خواهان است. اینکه هیلاری کلینتون بتواند پیروز نهایی انتخابات آمریکا باشد، کمی بعید است.
البته، ارزیابیها و نظر سنجیها نشان میدهد که اگر رقابت نهایی انتخابات آمریکا میان کلینتون و ترامپ باشد، احتمال پیروزی کلینتون در حدود 3 یا 4 درصد بیشتر است؛ مهاجران و مکزیکیها به شدت نگران مواضعی هستند که ترامپ اتخاذ کرده است؛ بعد از سفید پوستان اروپایی، «هیسپانیک ها» یا اسپانیایی تبارها، دومین بلوک جمعیتی آمریکا هستند که نگران مواضع ترامپ هستند. مواضع ترامپ در مورد مکزیکی ها، تمام رنگین پوستها و اقلیتها را نگران کرده است. همچنین دیگر گروههای صاحب رای در جامعه آمریکا نظیر مسلمانان و آسیایی تبارها از مواضع ترامپ نگران هستند.
در آمریکا رای مستقلین یا مرددین بسیار مهم است که مواضع ترامپ میتواند رای آنها را به ضرر خود تغییر دهد؛ در جامعه آمریکا حدود 40 درصد دموکرات وجود دارد و نیز 40 درصد جمهوری خواهان هستند که سرنوشت انتخابات را آن 20 درصد مستقل تعیین میکنند. اما اگر تد کروز یا مارکوروبیو در انتخابات ریاست جمهوری از حزب جمهوری خواه معرفی شوند، شرایط برای هیلاری کلینتون دشوارتر خواهد شد و رقابتها منطقی تر پیش خواهد رفت.
بیمها و امیدهای بعد از انتخابات
در عرصه سیاست خارجی، تمام نگرانیها حاکی از آن است که ترامپ با مواضع تند و تهاجمی خود، سکان دار سیاست خارجی آمریکا نشود؛ البته رد پای «ترامپی» در سیاست خارجی آمریکا در آینده مشاهده خواهد شد و حتی اگر خود او مدیریت این سیاست خارجی را عهده دار نباشد، فرد بعد از اوباما، مواضع تند تر و تهاجمی تری را در سیاست خارجی اتخاذ خواهد کرد؛ زیرا هم جمهوری خواهان و هم دموکراتها معتقد هستند که اوباما در سیاست خارجی خود، منفعل عمل کرده است. این انفعال از «هژمونی» آمریکا میکاهد. این نوع نگاه در همه رقبای فعلی انتخاباتی آمریکا به جز سندرز دیده میشود. اگر کلینتون رییس جمهور آمریکا شود، باید گفت، ردپای «کلینتونی» را میتوان در سیاست خارجی اوباما دید و سنگ بنای سیاست خارجی اوباما را در دیدگاههای او جستجو کرد.
برخی از دستاوردهای دولت اوباما با معماری هیلاری کلینتون صورت گرفته است؛ از آشتی ایالات متحده آمریکا با میانمار گرفته تا بحث کلید خوردن گفتگوهای هستهای میان ایران و 1+5 و نیز، تلاش برای ترمیم روابط آمریکا و روسیه و تا حدودی نزدیک تر شدن به کوبا، همگی تحت تاثیر فعالیت چهار ساله هیلاری کلینتون است. به نظر میرسد که اصول و چارچوب کلی سیاست خارجی دولت اوباما در دولت کلینتون استمرار پیدا کند. اما در غیر این صورت، هر کسی به جز کلینتون تکیه بر کرسی ریاست جمهوری آمریکا در کاخ سفید بزند، چه برنی سندرز از جبهه دموکراتها و یا فردی از طیف مقابل، سیاست خارجی آمریکا نسبت به امروز تغییر خواهد کرد.
در مورد جمهوری خواهان «سیاست فعالانه تر» در عرصه خارجی مد نظر قرار خواهد گرفت که در غرب آسیا، ترجمه آن رویارویی مستقیم نظامی علیه تروریستها نظیر داعش خواهد بود و نیز، از طریق مداخله نظامی حذف بشار اسد در دستور کار قرار خواهد گرفت و توافق هستهای با ایران را به احتمال زیاد لغو خواهد کرد. بر این معادلات باید حمایت آشکارتر از اسرائیل، افزوده شود. البته در مورد اینکه موفقیت احتمالی آنها تا چه اندازه باشد، در مورد آن تردیدهایی وجود دارد. نباید فراموش کرد که وعدههای انتخاباتی در آمریکا ضرورتاً به معنای اجرایی شدن آنها نیست. یک نمونه آن، وعده اوباما برای بسته شدن زندان گوانتانامو است که هنوز محقق نشده است. تغییر در سیاست خارجی آمریکا به صورت بنیادین دشوار است.
باید دقت کرد که اوباما سهل گیرتر نشده است؛ بلکه در دهه دوم قرن بیست و یکم، شاخصهای قدرت ملی آمریکا کاهش یافته است و شاخصهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آن، تغییر کرده است. آن میزانی که آمریکا در اواخر قرن بیستم میتوانست بر نظام بینالملل تاثیر گذار باشد، در حال حاضر آنگونه نیست. علت اصلی این مهم، کاهش قدرت ملی آمریکا و افزایش قدرت رقبای آن در عرصه بینالملل است. اگر این مهم مد نظر قرار گیرد، حتی اگر ترامپ نیز به عنوان رییس جمهور نهایی آمریکا انتخاب شود، به دلیل اینکه با محدودیتهای منابع قدرت روبه رو است، نخواهد توانست تا تهدیدهای خود را عملی کند.
٧ اسفند و چند نکته مهم
علی شفیعی در یادداشت روزنامه شرق نوشت:
انتخابات در ایران همیشه فرازوفرودها و اوجوحضیضهایی داشته است. اوج و فراز انتخاباتهای ایران در فضای امکان مشارکت – گرچه حداقلی و با کمترین ظرفیت- بوده و حضیضهای آن نیز در هنگام یکطرفهشدن آن است. انتخابات تمام شد؛ آنهم شورانگیز و شعورمند و شد آنچه دلواپسان از آن میترسیدند؛ تمایلنداشتن مردم به مواضعی که نه عمقی داشتهاند و نه ژرفایی. این نوشتار برای سرزنشکردن کسی و ابتهاج گروهی خاص نیست، فقط تذکر چند نکته از سر دلسوزی و پاسداشت زحماتی است که همه ما خواسته یا ناخواسته و دانسته یا نادانسته برای این انقلاب متحمل شدیم.
١. افکار عمومی را نسازید، بلکه بفهمید: تصمیمسازان و مدیران نباید تلاش کنند افکار عمومی را بسازند، بلکه خویش را باید با افکار عمومی همراه کنند و تلاش حداکثری برای فهم آن داشته باشند. یکی از معیارهای دینیبودن ساختار، در اقبال و ادبار مردم نهفته است. رضایت عمومی مردم – در یک جامعه دینی - از یک جریان و مدیر، نشان از میزان دینداری آن تیم مدیریتی است.
علی (علیهالسلام) در عهدنامه مالک اشتر، مالک را از ساخت وهمگونه و آرمانگونه افکار عمومی برحذر میدارد و از وی میخواهد در هنگامه انتخاب و گزینش روشها و اهداف در مدیریت جامعه، رضایت توده و همراهی افکار عمومی را – همانگونه که هست - در کنار معیارهایی همچون میانهروی و گستردهتربودن نسبت به عدالت و تأمینکنندهبودن نسبت به طاعت خدا قرار دهد و از کنار آن بهسادگی نگذرد. (وَ لْیکنْ أَحَبُّ الأُمُورِ إِلَیک أَوْسَطَهَا فِیالْحَقِّ و أَعَمَّهَا فِیالْعَدْلِ و أَجْمَعَهَا لِطَاعَه الرَّبِّ و لِرِضَی الرَّعِیه.) حضرت از توده مردم با عباراتی همچون: استوانه دین؛ نگهبانان و سربازان در مقابل معارضان و... یاد میکند و همراهی با افکار عمومی را به وی دستور داده و میگوید: فَلْیکنْ صَغْوُک لَهُمْ و مَیلُک مَعَهُمْ. رغبت و میلت باید به افکار عمومی و توده باشد
یکی از عالمان روشناندیش شیعی در تفسیر این فقره از سخنان امام، مینویسد: الحکم إنما أقیم من أجل الشعب فیجب آن یبقی خالصا للشعب و للشعب وحده. (محمدمهدی شمسالدین؛ دراسات فینهجالبلاغه؛ ص:١٣٥). حکومتداری و مدیریت از آنِ مردم است و لذا واجب است برای مردم هم باقی بماند. البته انتخابات اخیر مانند برخی انتخاباتهای پیشین نشان داد افکار عمومی ساختنی نیست، بلکه فهمیدنی است که امید میرود درک شده باشد.
٢. عبورنکردن از افکار عمومی: عبورنکردن از افکار عمومی و توجه به حضور این سد در مقابل دولتمردان، اهمیت بسیاری دارد. حضرت در همان عهدنامه این نکته را در قالبی جالب بیان کرده و میگوید: وَ لاَ تَنْقُضْ سُنَّه صَالِحَه عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هَذِهِ اَلْأُمَّه وَ اِجْتَمَعَتْ بِهَا اَلْأُلْفَه وَ صَلَحَتْ عَلَیهَا اَلرَّعِیه... سنت در این گزاره، سنت دینی نیست، بلکه همانگونه که در شرح آن برخی نیز گفتهاند: السنه... المعروفالمألوف تتلقاه جماعه منالناس بالقبول... و المراد بالسنه هنا العرفیه لاالشرعیه. ([١]. فیظلال نهجالبلاغه؛ ص٦٦). سنت هر آن چیزی است که مقبولیت عمومی پیدا کرده و تبدیل به یک هنجار شده است و در این فرمایش امام، سنت به معنای شرعی و اصول فقهی (سنت در شریعت و در اصطلاح عالمان اصولی به معنای: ما ثبت عن رسولالله(ص) من قول أو فعل أو تقریر.) مراد نگارنده نیست، بلکه همان مقبولات همگانی است که در ادبیات مدرن از آن به افکار عمومی یاد میکنیم. ثبات حکومت دینی به همراهی با افکار عمومی گره خورده است.
٣. بدعت واژگانی با چاشنی توهین: نخبگان و فرهیختگان، واژهسازی و خلق ادبیات در عرصههای عمومی را باید با تأمل و حسابگرایانه پیگیری کنند و بیمحابا تن به تولید واژهها ندهند چراکه کارخانه تولید واژه و هر از گاهی اصطلاحی را بر افکار عمومی تحمیلکردن، نهتنها حُسن و افتخار نیست از آنجا که در این چند دهه تجربه نشان داده، این تولید واژگان انبوه عاملی برای مرزکشیهای اجتماعی بوده، بنابراین عیب است و قابل نقد. در انتخابات هفتم اسفند نیز با این بدعت واژگانی مواجه شدیم که با چاشنی توهین نیز همراه شد و با کمال تأسف همانگونه که مقام معظم رهبری نیز گفتند، صفسازی کاذبی در جامعه ایجاد کرد.
اصطلاح یا واژه «لیست انگلیسی» که در این انتخابات توسط برخی تبدیل به یک شعار تند و گزنده شده بود، یکی از مصادیق تولید واژگانی است که البته با توهینی غیرقابل توجیه نیز همراه بود. بهراستی این جاعلان چه پاسخی دارند در برابر این پرسش که این سخن زیر سؤالبردن فقیهان شورای نگهبان از یکسو و دولت مشروعیتیافته مستقر از سوی دیگر است.
آیا بدعتگذاران این واژه، پاسخی برای معاصران و آیندگان دارند که در این فهرست، رئیس مجمع تشخیص مصلحت این نظام، رئیسجمهور این مملکت؛ بسیاری از رجال شاغل در نهادهای دینی و اجتماعی دیگر حضور داشتهاند و چگونه است انگلیس اینهمه کارگزار در بدنه و ارکان کلان تأثیرگذار و تصمیمساز داشته و دارد.
خلق واژگان به چه قیمت؟ آیا توهین به ارکان تصمیمساز نظام یا توهین به افکار عمومی، مجوزی شرعی و توجیهی اخلاقی دارد؟ ٤. انتظارات عمومی /مردمی از منتخبان: در پایان، یادآوری انتظارات عمومی از منتخبان و توصیه آنان به خودیادآوری از باب «واعظ من نفسه»، یک ضرورت است.
چه بخواهیم و چه نخواهیم و چه بفهمیم و چه نفهمیم، گزینش مردم حداقل در جایی مثل تهران پیامهای متعددی داشته است پیامهایی همچون: نفی بداخلاقی سیاسی، نفی ادبیات سخیف از بلندگوهای عمومی، مبارزه با به رسمیتنشناختن حریم خصوصی مخالفان، نفی نظریه توهمی توطئه و... . منتخبان بهویژه اصلاحطلبان و همفکرانشان، باید یک ذاکر درونگروهی داشته باشند که هر از چندی خوابشان را برآشوبد که هوشیار باشید این چهار سال زود میگذرد و آنچه را به صلاح مُلک و مملکت میدانید، را جدی بگیرید.
دور دوم انتخابات مهم است
احمد شيرزاد در روزنامه آرمان نوشت:
بايد و نبايدهاي متعددي بعد از انتخابات مجلس دهم به وجود آمده است. يكي از اين الزامات كه اصلاحطلبان بايد به آن دقت كنند برگزاري دور دوم انتخابات در برخي حوزههاست. چرا که آرايش سياسي مجلس آينده بستگي به حوزههايي دارد كه به دور دوم رسيده است. بنابراين توجه به دور دوم انتخابات در اين حوزهها بايد در دستوركار جدي انتخاباتي اصلاحطلبان قرار گيرد و تمامي نيروهاي خود را درحوزههايي كه به دور دوم كشيده شده است، متمركز كنند.
دوستاني كه دراين حوزهها زندگي ميكنند نيز بايد برنامهريزي جديد داشته باشند. متاسفانه عموما در انتخابات ميان دورهاي و دور دوم شاهد مشاركت پايين هستيم و اين مورد همواره به ضرر شركتكنندگان است. بنابراين بايد فضا آماده نگاه داشته شود و مخاطبان را هوشيار نگاه داريم و تصور نكنيم نتيجهگيري خوب در تهران به معنای اين است كه اصلاحطلبان به اهداف خود رسيدهاند؛ زيرا طرف مقابل با قدرت سازماندهياي كه دارد روي تكتك صندليهاي باقيمانده سرمايهگذاري خواهد كرد و با توجه به موقعيتهاي از دست داده با قدرت خواهد كوشيد اكثريت مجلس را از آن خود كند لذا اصلاحطلبان در اين مورد وظيفه جدي دارند و رسانههاي اصلاحطلب بايد كاملا توجه داشته باشند اگر فضا انتخاباتي نباشد نتيجه به شكل ديگري رقم خواهد خورد.
از دیگر الزاماتي كه بايد رعايت شود اين است نمايندگاني كه به مجلس راه يافتهاند بايد در مصاحبههاي خود كاملاحساب شده رفتار كرده و به سوالات پاسخ دهند و نبايد عجلهاي براي حضور رسانهاي داشته باشند. البته مردم انتظار دارند افرادي را كه به مجلس فرستادهاند بيشتر بشناسند و با افكار و مواضع آنها آشنا شوند اما به نظر ميرسد كه نمايندگان بايد روي چارچوبهاي اصلي اصلاحطلبي صحبت كنند و در حوزههایی كه تسلط کاملي روي آن ندارند وارد نشوند.
ضمن اينكه نبايد از طرف مجلس وعدهاي به مردم بدهند زيرا هنوز تركيب مجلس آينده مشخص نيست و اگر وعدههایشان عملی نشود ممكن است گريبانگير آنها شود. نكته كليدي اين است كه در حال حاضر نميتوان درباره هيات رئيسه مجلس آينده اظهارنظر كرد و باید آن را به بعد از برگزاري دور دوم و به نمايندگان محترم مجلس واگذار كرد. دوستان رسانهاي هم نبايد در اين زمينهها از نمايندگان نظراتي بخواهند زيرا ممكن است جامعه و نمايندگان را دچار سردرگمي كند و فضايي مانند شوراي شهر اول تهران به وجود آيد و جامعه از به وجود آمدن يك فضاي باز، سرخورده و پشيمان شود.