گروه سیاسی مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*******
صدای دشمن دیگر به گوش نمیرسد؟!
محمد ایمانی در بخش یادداشت امروز روزنامه کیهان نوشت:
1- انتخابات ظاهراً چند سال یک بار انجام میشود اما به یک معنا هر روز و ساعت، انتخابات است. ما مدام- دانسته و ندانسته- انتخاب میکنیم. انتخابات فرع بر «حق- مسئولیت انتخابگری» و موضوع «افکار عمومی» است. افکار عمومی ساخته میشوند و میسازند. این ساخت و ساز گاه طبیعی و گاه دستکاری شده است. ملتها حتی فراتر از انتخابات سیاسی، سر بزنگاههای مهم دست به انتخاب مسیر حرکت میزنند. بنابراین برای دوستان و دشمنان ملتها مهم است که در تعیین این مسیر و آدرس و نقشه راه آن- از سر خدمت یا خیانت- نقشآفرینی کنند.
2- امروز انگارهها تنه به تنه واقعیت میزنند و گاه عرصه را بر حقیقت تنگ میکنند. امروز سخن از انگارهسازی (Image Making) و در حقیقت ایجاد تصویری شبه واقع اما غیرواقعی از حقیقت موجود در میان است که پایه و مایه جنگ نرم به شمار میرود؛ چندان که فرمودهاند «شبیهترین چیزها به حق، باطل است». در حقیقت در اینجا با نوعی پندار و خیال و توهم و «جا به جا دیدن نسبتها» مواجهیم. کاری که تردستها و شعبدهبازان میکنند نوعی انگارهسازی واژگون است؛ مثلاً یک دستمال را تبدیل به گوی یا دسته گل میکنند یا سیگار را ظاهراً وارد دهان میکنند و از گوش بیرون میکشند. کاری که سامری در ماجرای گوساله معروف برای فریفتن مردم کرد یا رفتاری که ساحران در برابر موسی(ع) انجام دادند، از همین قبیل است. «هنگامی که افکندند، چشم مردم را جادو کردند و آنان را ترساندند» (اعراف-116) یا «در اثر سحر آنها، در خیال موسی آمد طنابها و عصاهایی که افکندهاند (مانند مار) به هر سو با شتاب میجنبند». (طه-66).
امروز شبیه کار سامریها و ساحران فرعون را جعبه جادوهای جدید در رسانهها انجام میدهند که با وجود همه تنوع و تفاوتها، ویژگی مشترک آنها طمطراق و جلوه، فریبندگی، افسونگری، مسحور و مرعوب کنندگی، حیرتافکنی، وسوسهگری، خیالآفرینی و آرزوپروری و غیرقابل دسترسسازی در عین سرابنمایی است. اگر دیروز سامری میتوانست گوسالهای دستساز و رازآلود را جای پروردگار جا بزند، امروز در دنیا همان شیوه و شگرد فربه شده، از مظلوم تروریست میسازد و از جنایتکار، برنده جایزه صلح نوبل و پاسبان حقوق بشر! سرمایهسالاری را مردمسالاری جا میزند و اشرافیت را به جای جمهوریت غالب میکند. باطلالسحر انگارهسازی دروغین، تبیین و روشنگری و آگاهی است.
3- هر روز و ساعت ما با انتخاب میگذرد. ظاهراً انتخابکننده خود ماییم اما آیا مقدمات انتخاب را نیز همیشه خود ما میچینیم؟ افکار عمومی مانند گیاه خودرو نیست؛ ساخته میشود. زمانی با دانایی و ژرفاندیشی پرورده میشود و گاه ممکن است آماج بمباران انگارههای مسموم در جنگ نرم قرار گیرد و قربانی بدهد. تیزی شمشیر و کشندگی بمب دشمن را همه میبینند و حساس میشوند. قربانی چنین جنگی، شهید و عزیز است. ضربت دشمن در این جنگ، دفعتاً وارد میشود و حتی اگر غافلگیر شده باشید، شما را هوشیار میکند. اما جنگ نرم، تدریجی و زیرپوستی است؛ نوعی کار تربیتی اما معکوس برای تباهی استعدادها و نه رشد و بارور کردن آنها. گارد شما در برابر حمله سخت دشمن کاملاً بسته است اما در جنگ نرم، با نوعی از ارتباط و تعامل و حسن ظن و تسخیرشدگی بیصدا طرفیم.
گاه قربانی، شیفته قاتل است و ماهها و سالها با او سر و سرّ پیدا میکند و محشور و مأنوس میشود. ضربه را میخورد اما نمیفهمد از کجا خورده است چون نسبتها را جابهجا و وارونه میبیند. قربانی اینجا گویا هیپنوتیزم شده است، با ضعف اراده روبرو میشود. قادر نیست مستقل بیندیشد و انتخاب کند. لاجرم در این مسیر تدریجی، میشود تقلیدکننده چشم و گوش بسته بدخواهان خود. در اینجا با نوعی «مسمومیت شیرین» روبرو میشویم، اعتیاد اعلام نشدهای که به تدریج پدید میآید و سمّی است که با تدریج و حوصله و به شکل رقیق شده در طول زمان تزریق یا منتقل شده و قربانی را فلج مغزی و مسخر روحی میکند. بدین معنا نه فقط در فصل انتخابات بلکه باید همیشه متوجه بود «افکار عمومی» خط مقدم دفاع از انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی مقابل دشمنان همیشگی ایران است و اگر دشمن نتوانسته مستقیم به این خط بزند و آن را بشکافد، همواره به مسمومیت شیرین پشت خاکریز اهتمام داشته است.
4- انتخابات برای ملت ما جشن مردمسالاری دینی، و برای نوع نامزدهایی که از طیفها و سلیقههای مختلف به قصد خدمت وارد عرصه میشوند، پیروزی است فارغ از اینکه کدام انتخاب میشوند و کدام نمیشوند. اگر در میان انتخابنشدهها، میتوان فراوان برنده و پیروز یافت، در میان منتخبان نیز کم نبودهاند آنها که در حد خاسران و ورشکستگان باختهاند. ذات انتخابات، جابهجایی و تداول قدرت است. پس عجیب نیست که سال 68 چپ برود و راست بیاید، یا در سال 76 چپهای سابق به جای راستها مسندنشین شوند و یا اصلاحطلبان در سالهای 84 و 88 جای خود را به اصولگرایان بدهند و قسعلیهذا. برنده شدن یا نشدن در نوع این انتخابات از اول انقلاب تا به امروز موضوعیت ندارد. موضوع مهمتر این است که نامزدها یا حامیان آنها- فارغ از توفیق یا عدم توفیق جلب رأی مردم- کدام ظرفیت را در جایگاه پیروزی یا ناکامی از خود نشان دادهاند؟ در حقیقت، رأی اگر ملاک سپردن مسئولیت است اما تعلق و عدم تعلق آن به این یا آن گروه در مقطعی خاص، به خودی خود حقانیت یا باطلیت نمیآورد.
از بنیصدر و رجایی تا احمدینژاد و روحانی، و از بازرگان و سلامتیان تا شهیدان چمران و دیالمه و آیت و شاهآبادی و محلاتی و از مجلس اول تا مجلس ششم و نهم و دهم را مردم انتخاب کردهاند اما امروز و هیچ روز دیگر درباره این منتخبان مردم، قضاوت یکسان نخواهد شد. برای کسی یا کسانی چون بنیصدر که میلیونها رأی آوردند، اقبال و اعتماد مردم اسباب «استدراج» و سقوط تدریجی شد تا آنجا که یکی مانند بنیصدر بزرگترین خیانت را در دوره جنگ خیابانی گروهکهای برانداز و تجاوز نظامی رژیم صدام به جنوب و غرب ایران مرتکب شد و سرانجام به سمت پیوند با بدنامترین گروهک ضد انقلاب غلتید؛ او نه تنها دختر خود را به عقد رجوی درآورد بلکه خود نیز تبدیل به کارگزار و پیشمرگ سازمان منافقین شده بود. رأی دادن یا رأی ندادن مردم به یک شخص یا گروه- در هر دو صورت- اگر تبدیل به اسباب عصیان و طغیان شد، چنان که در سال 76 و 78 و به ویژه در سال 88 دیدیم، مصداق واقعی سقوط و خود ویرانگری سیاستمداران است. زمانی از امام صادق علیهالسلام درباره مفهوم قرآنی «استدراج» پرسیدند و حضرت فرمود «معنی استدراج این است که بنده چون گناه کند، به او مهلت داده شود و هنگام گناه، نعمت او تجدید شود و او را از استغفار بازدارد و غافل کند». شبیه همین استدراج را میتوان در دورههای بعدی جستوجو کرد، از جمله آنجا که رئیس دولت اصلاحات - دستاندرکار فتنه 88 - به صراحت در سال 1383 (آخرین سال مسندنشینی) با صدای بلند و به خاطر هو شدن در دانشگاه تهران اذعان کرد «از اردوگاه اصلاحات صدای دشمن به گوش میرسد». آیا این حقیقت با بالا یا پایین شدن آرا و یا مصادره به مطلوب رأی مردم، جا به جا خواهد شد؟! و آیا گوشهای امثال خاتمی دیگر به مرحله ناشنوایی رسیدهاند؟
5- مدعیان اصولگرایی و اصلاحطلبی و اعتدالگرایی در انتخابات اخیر هر کدام ادعا میکنند که برنده انتخابات شدهاند. برگزاری دور دوم انتخابات، ترکیب نهایی مجلس و اکثریت آن را معلوم خواهد کرد اما فارغ از اینکه اکثریت مجلس در اختیار کدام طیف باشد، حق و حقیقت مشمول مرور زمان نمیشود که امیر مؤمنان(ع) فرمود «انّالحق قدیم لایبطله شیء» حق دیرپا مشمول مرور زمان نمیشود. مدعیان اصلاحطلبی - طیف افراطی و فتنهگر آن- علیه خود حکم میدهند وقتی ولو به گزاف ادعا میکنند برنده انتخابات شدهاند. اگر بنا بود بهانه این جماعت برای برپایی آشوب و فتنه در سال 88 (تقلب) روال هر انتخاباتی باشد و هر نامزد یا حامیان حزبی وی ادعا کنند «تقلب شده، چون ما باختهایم»، دیگر اثری از انتخابات برای امروز باقی نمانده بود.
نتیجه انتخابات اخیر هرگونه که روایت شود، تفاوتی در اصل خیانت و جنایت ارتکابی در سال 1388 ایجاد نمیکند. آنها که زیرمیزبازی دموکراسی زدند و 25 میلیون رأی مردم را زیرپا گذاشتند، به جز مجازات قانونی، دست کم یک عذرخواهی بزرگ به مردم و نظام بدهکارند مبنی بر اینکه دروغ گفته و آتش فتنه را برافروختهاند. این مدل رفتاری برخی سیاستمداران آلوده به غرور و تعصب که شیر خط بیندازیم، اگر شیر بود یعنی من بردهام و اگر خط بود تو باختهای! قیافه آدمهای بیجنبه و جر زن و فاقد فرهنگ و اخلاق مسابقه را تصویر میکند. بخشی از لافهای دروغ پیروزی برای پاک کردن آن سابقه جفا و جنایت در حق مردم است.
6- کورس بستن از این انتخابات به آن انتخابات و 4 فصل سال را به رنگ انتخابات دیدن، نوعی بیماری سیاسی است که افکار عمومی را میفرساید. آنچه برای مردم مهم است و قانون اساسی از منتخبان در سطوح مختلف مطالبه میکند، اهتمام به غم معاش و معاد مردم است. پیشرفت و عزت و کرامت و سعادت حقیقی- و نه صوری و سرابی و حبابی- حق مردم خوب ماست. اهتمام به آبادانی دنیا و آخرت مردم، جز با نقشه راه اسلامی و ایرانی حاصل نمیشود.
هیجانات هر انتخاباتی بعد از یکی دو هفته فروکش میکند اما مسئولیتها سر جای خود باقی میماند. واقعیت این است که در طول دو دهه گذشته انگارهسازی وارونه نسبت به استکبار آمریکا و امکان معامله و دوستی با آن شدت گرفت و به موازات آن تلقی اقتصادی سرمایهسالار و لیبرالیستی پی گرفته شد. اکنون به ویژه پس از تجربهای 3 ساله معلوم شده که چنین نسخهای اگر کور نکند، دست کم شفا نمیدهد. دولت وقت 2 دهه پیش منطق اقتصادی سوپرراست و کاپیتالیستی را آزمود و تورم 49/2 درصدی و اعتراضات گسترده اجتماعی و شکاف طبقاتی سنگین را تجربه کرد. دستاندرکاران همان منطق، 2 دهه بعد دعاوی اقتصادی خود را به ادعای «با آمریکا بسازیم و کوتاه بیاییم تا اقتصاد رونق بگیرد» پیوندزدند اما با همه امتیازات داده شده، نه از لغو تحریمها و نه از رونق تولید و گشایش اقتصادی خبری نشد. حق با آن اقتصاددان عضو ستاد انتخاباتی موسوی است که خرداد ماه گذشته با زبان هشدار به روزنامه شرق گفت:
«لیبرالهای وطنی، مغرورهای ناتوان هستند... اینها در مقام حرف و تبلیغات ادعا میکنند که علمی نگاه میکنند و برای هر مسئله راه حل مشخص دارند اما نیلی ]مشاور ارشد روحانی[ به صراحت گفته که ]در دوره سازندگی[ در دام روزمرگی و واکنشهای محض افتاده بودیم. ما با پارادوکس غرور و ناتوانی روبرو هستیم... اینها با فرض اطلاعات کامل، تحلیلهای اقتصادی را شروع میکنند، بعد به طور طبیعی هر کس را که جور دیگری فکر میکند، نادان و مغرض فرض میکنند. اگر دقت کرده باشید نئوکلاسیکهای وطنی همین هتاکی را دارند... در فاصله اسفند 93 تا پایان اردیبهشت 94، هفت بار از موضع رسمی گفتند که قطعاً در سال 94 قیمت حاملهای انرژی را افزایش نخواهند داد. میدانید چه قدر غمانگیز است. دوباره دارند مشروعیت دولت را نزد مردم با سخنان غیرمسئولانه معامله میکنند... یک چیز بسیار خطرناک که امیدوارم گوشی برای شنیدن آن در دولت روحانی وجود داشته باشد این است که اینها جای اینکه شکستها و فسادها و نارواییها را ببینند و عبرت بگیرند میگویند ما شاهکار کردیم و با وجود افزایش قیمتها، آثار تورمی متناسب آن مشاهده نشد و هنوز جا برای فشار جدید به مردم وجود دارد... من برای مناظره با سخنگوی دولت و مسعود نیلی اعلام آمادگی میکنم... خیلی حیاتی است که یک گفتوگوی ملی صورت بگیرد تا دولت از این اشتباهات فاحش نجات پیدا کند... واقعاً آدم متأثر میشود که منتقدان را با هتاکی بیسواد بخوانند».
خطر مهمتر و بزرگتر آن است که لیبرالهای وطنی با کمک نرمافزاری و فنی بیگانگان، بیماری توأمان «ناتوانی و غرور» را به بخشهایی از افکار عمومی سرایت دهند. این بیماری ذاتاً ذلت و گدایی در برابر دشمن بیگانه را به همراه دارد و به همین دلیل لیبرالنما، سوگلی فصلی مستکبران عالم شدهاند. رفتار کاریکاتوری افراطیون و تجدیدنظرطلبان با انتخابات، همچنان که میخواهد سرپوشی برای خیانت سیاسی 88 باشد، احتمالاً سرپوش دومی برای عقیمی و ناکارآمدی مدل اقتصادی لیبرالها هم هست.
روی نومحافظهکاران حساب میکنند
علیرضا داوودی در بخش یادداشت روز روزنامه وطن امروز نوشت:
با فروپاشی شوروی و به تبع آن نظام دوقطبی و آغاز عصر رویایی نظم نوین و پایان تاریخ برای اردوگاه استکبار جهانی، تنها جریان مستقل و مردممحور که داعیهدار حرکت در جهت تغییر در روابط سلطهمند و غیرعادلانه بینالمللی بوده، حرکتی است که با نام مقاومت شناخته میشود.
این جریان، تخیل پایان تاریخ را به سمت نبرد تمدنها حرکت داد، چرا که تنها رقیب اندیشهای موجود برای نظم لیبرالیستی در جهان جدید همین تفکر فطری و انسانی مقاومت بوده است. ایالات متحده نیز تمام تلاش و توان خود را مصروف سرکوب این جریان در درون خاستگاه آن یعنی منطقه غرب آسیا کرد تا بتواند از طریق ایجاد تغییر در نظامها و گروههای محور مقاومت برای همیشه این بدیل موفق تفکر رو به زوال غرب را سرکوب و خاموش کند. جنگهای عموما نیابتی ایالات متحده در قرن جدید ضد این جریان مانند نبرد حزبالله و اسرائیل، حماس و اسرائیل در چند نوبت، جنگ یمن و سوریه تماماً مبتنی بر همین هدف استوار است.
فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88، ایرانهراسی و شیعههراسی، ترویج اختلافات میان شیعیان و اهل تسنن، اختلافات قومی و طایفهای، فشارهای جهانی به بهانه مسائل مختلف از جمله هستهای، حقوق بشر و... تماما گواهی بر رویکرد غیر قابل تغییر غرب در برابر جریان مقاومت است که برای رسیدن به آن از تاکتیکهای پیچیده و متنوعی استفاده میشود و عموماً با پایداری جریان مقاومت با شکست مواجه شده است لیکن حماسه 9 دی چرخشی مهم در این تاکتیکها ایجاد کرد.
استکبار؛ یک هدف، مسیری جدید
«9 دی» نه یک روز مهم در تاریخ حیات جمهوری اسلامی که از دیدگاه نگارنده عامل یک چرخش مهم در اندیشه و استراتژی دشمنان ایران بویژه ایالات متحده است. آنگاه که مردم ایران با خروش دینی و همبستگی ملی خود بساط بهترین سرمایههای اسرائیل و آمریکا در کشور را بر هم زدند و واقعیت جامعه ایرانی در پیروی و حمایت از اسلام، انقلاب و ولایت فقیه را عیان کردند، دشمنان ایران دریافتند برخلاف تجربه کشورهایی مانند اوکراین و گرجستان، نظام ایران از درون جامعه و به واسطه مردم دچار فروپاشی و اضمحلال نخواهد شد و هرگز نمیتوان گمان بر انقلاب رنگین مردم پایدار ایران داشت به همین دلیل استراتژی اصلی دشمنان این مرز و بوم به سمت فروپاشی نظام جمهوری اسلامی از طریق مسؤولان عالیرتبه مملکتی و دارندگان قدرت در این کشور چرخش یافت.
لازمه این امر ایجاد چرخش در بدنه حاکم بر دستگاههای اجرایی و حذف جریانات اصیل انقلابی و «مقاومتباور» و جایگزینی جریانات میانهرو و معتقد به بازیگری مبتنی بر نظم و سازوکار بینالمللی است.
آنچه استکبار جهانی در پس هموارسازی مسیر بازگشت میانهروها (آنان که با پیوند خود نومحافظهکاری را تولید کرده بودند) به قدرت دنبال میکرد، همان هدفی است که پس از 3 دهه تبلیغ مستمر و بمباران رسانهای از رسیدن به آن عاجز مانده بود و آن چیزی نیست جز تغییر چهره ایالات متحده از دشمن شماره یک ملت به کشوری قابل همکاری و احترام. این هدف از آن جهت اهمیت دارد که میتواند منجر به استحاله درونی جامعه ایران و تاثیرگذاری مستقیم بر باور عمومی ایرانیان در ارتباط با جریان مقاومت شود، چرا که جامعه ایرانی تا زمانی که به ایالات متحده بهعنوان نماد استکبار جهانی و شیطان بزرگ مینگرد هرگز پذیرای تحول مطلوب ایالات متحده نشده و از مقابله با مستکبران دست نخواهد کشید. این استحاله درونی میتواند هدف اصلی ایالات متحده درباره ایران را به مرحله وقوع برساند و آن حذف فرهنگ ریشهدار و بنیادین مقاومت و مقابله با اسرائیل بهعنوان نماد منطقهای استکبار از فرهنگ جامعه ایران بهعنوان پدر معنوی این جریان است.
بروز اختلافات دامنهدار و منزجرکننده در درون گروههای انقلابی در دوران میانی و پایانی دولت دهم، نسبت دادن فسادهای اثباتنشده به این جریان و استفاده از فشار رسانهای برای باورپذیر کردن آن، انشقاقهای داخلی میان مسؤولان و بیحرمتیهای تاسفباری که بیشک محصول فقدان بصیرت و منفعتطلبی گروهی و فردی بود و بارها مورد انتقاد حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای رهبر حکیم انقلاب اسلامی قرار گرفت.
نومحافظهکاران؛ یک هدف، یک همکاری
نومحافظهکاران در این شرایط قدرت را با شعارهای اقتصادی و نقد عملکرد بینالمللی دولت قبل در ماجرای هستهای در اختیار گرفتند لیکن به دلیل اینکه نوع نگرش اقتصادی و باورهای ریشهای آنان مبتنی بر اندیشههای لیبرالی، پذیرش رژیمهای جهانی و بازیگری در چارچوب قواعد بینالمللی است، تمام برنامههای اقتصادی و تحقق وعدههای دولت مشروط به پذیرش بینالمللی ایران برای حضور در این بازار و عادیسازی وضعیت ایران توسط رأس هرم استکبار جهانی [کدخدا] و اقمار وابسته به آن است- آنچه از برجام و واقعیات آن در شرایط کنونی یک به یک روشن میشود، گواه این مطلب است- رسیدن به این هدف، نیازمند حل پروندهها و اختلافات ریشهای 2 کشور است. مهمترین پرونده که ماهیت دشمنی ایران و ایالات متحده را شکل میدهد، باور مقاومت شرافتمندانه در فرهنگ ایران و مخالفت با غده سرطانی منطقه یعنی اسرائیل است.
اصرار بر باور مقاومت قابل جمع با برنامههای اقتصادی نومحافظهکاران برای ادغام در بازار جهانی نیست، چنانکه برخی مسؤولان اروپایی و آمریکایی شرط بازسازی روابط تجاری- اقتصادی با ایران را منوط به شناسایی اسرائیل توسط ایران و قطع حمایت از گروههای مقاومت درگیر با اسرائیل کردهاند. نومحافظهکاران برای رسیدن به رؤیاهای اقتصادی خود باید ابتدا دیدگاه داخلی نسبت به ایالات متحده را تعدیل کنند [بزک کردن] تا بتوانند با ایجاد فشار بر نهادهای مخالف، باب مذاکرات فراهستهای را باز کنند و از طرفی امکان حذف فرهنگ مقاومت [از طریق «نفوذ»] از جامعه ایران را امکانپذیر کنند.
تغییر دشمن از آمریکا و اسرائیل به داعش
بزک کردن توسط نومحافظهکاران به معنای تغییر دشمن در فرهنگ جامعه ایرانی و ارائه بدیلی برای ایالات متحده و اسرائیل در اذهان عمومی است. همزمان با مذاکرات مستقیم نومحافظهکاران ایرانی و اقداماتی مانند قدم زدن با وزیر خارجه ایالات متحده یا مصافحه(!) دکتر ظریف و اوباما یا تماس تلفنی رؤسای جمهوری 2 کشور یا سخنان برخی مسؤولان باسابقه داخلی درباره بازگشایی سفارت در 2 کشور یا عادیسازی روابط و اموری از این دست که با هدف ارائه نمایی جدید و دوستانه از این کشور انجام میشد، رسانههای خارجی و داخلی دشمنی جدید و وحشی بهعنوان داعش را برای ایران و جهان اسلام و تمام دنیا معرفی کردند.
بزرگنمایی وحشیگریهای داعش و القای خطر قریبالوقوع داعش برای مرزهای ایران عاملی بود که به واسطه آن نگاه جامعه ایرانی از فلسطین اشغالی و جنایات به مراتب وحشیانهتر اسرائیل و ایالات متحده منحرف شود. تاکید همیشگی رهبر بزرگوار انقلاب بر فراموش نشدن دشمن اصلی در هیاهوی تبلیغاتی داعش، تلنگری برای بازی نخوردن سیاسیون و مردم در بازی بزک کردن ایالات متحده است.
ائتلاف ادعایی ضدداعش و درخواست از ایران برای مشارکت نیز بخشی از همین نقشه بود. هدف از این ائتلاف- که عمدتا توسط کشورهای حامی داعش تشکیل شده بود- قرار دادن ایران تحت مدیریت ایالات متحده و وادار کردن ایران به پذیرش رهبری آمریکا در مسائل منطقه و جهان بود که نومحافظهکاران به دلایلی که گذشت، مشتاقانه پذیرای این امر شدند لیکن درایت و هوشمندی رهبر حکیم انقلاب در آن برهه حساس، موجب شد این نقشه شکست بخورد.
معامله مقاومت با اقتصاد
همزمان با این پروژه داخلی و بعد از معامله صنعت هستهای در استراتژی تناقضنما ساختن پیشرفت صنعت هستهای و اقتصاد، اکنون نومحافظهکاران برای رسیدن به شرایط مطلوب خود در باب رابطه با ایالات متحده و تحصیل منافع اقتصادی وعده داده شده- اما به دست نیامده- در برجام نیازمند ارائه همان مدل درباره جریان مقاومت هستند.
زمزمههای پیادهسازی مدل برجام در سوریه، انفعال در ماجرای یمن، سکوت و انفعال در بحران لبنان، بیشانفعالی در برابر ضربات آلسعود به ایران و بسیاری از مسائل مشابه همه در راستای همین معامله سودمند نومحافظهکاران قابل ارزیابی است. سکوت در برابر جنایات و کشتار جریانات افراطگرا در منطقه در حالی که کوچکترین اتفاق در اروپا و آمریکا با ابراز همدردی سوزناک نومحافظهکاران همراه میشود و انفعال در برابر اقدامات رژیمهای مرتجع منطقه، همه و همه با هدف نزدیک شدن بیشتر به ایالات متحده و به صورت موازی با پروژه داخلی در حال انجام است.
اكنون نوبت آسياست
محمد سالاري در روزنامه آرمان نوشت:
پس از ماهها رفت و آمد هياتهاي اروپايي به ايران براي توسعه مناسبات، اكنون شرق آسيا و اقيانوسيه به عنوان منطقهاي داراي پتانسيلهاي سياسي و اقتصادي در دستور كار دستگاه ديپلماسي کشورمان قرار گرفته است. سفر محمدجواد ظريف به كشورهاي شرق آسيا در شرايط پساتحريم گوياي آن است كه دولت به دنبال تحقق يكي ديگر از شعارهاي مهم خود يعني تعامل با جهان است. گشودن فصل تازهاي از مناسبات و رايزنيهاي فرامنطقهاي راهبرد فعال و رو به جلوي سياست خارجي كشور و عزم مسئولان دستگاه ديپلماسي براي در پيش گرفتن سياست تعامل مثبت با جهان در شرايط پسابرجام را بازتاب ميدهد.
يكي از اولويتهاي اساسي در اين سفرها، مسائل سياسي - اقتصادي، پيگيري توافقنامههاي اقتصادي ايران با ساير كشورها و رايزنيهاي سياسي درباره تحولات منطقهاي و بينالمللي است. نخستين مقصد ظريف و هيات همراه وي كشور اندونزي است كه اين سفر بيشتر جنبه سياسي داشته و در راستاي حضور در نشست فوقالعاده سران سازمان همكاري اسلامي است كه به درخواست فلسطين و در جهت حمايت از مسجدالاقصي و در كانون توجه قرار دادن مساله فلسطين برگزار ميشود. اين نشست به ويژه براي ايران كه سالها در عرصه حمايت عملي از آرمان فلسطين ذرهاي كوتاه نيامده حائزاهميت جدي است.
در كنار اهداف سياسي تور ديپلماسي ظريف، برنامههاي اقتصادي نيز مدنظر دستگاه سياست خارجي كشور بوده و در اين راستا سنگاپور، برونئي، نيوزيلند و استراليا مقاصد بعدي سفر منطقهاي ظريف به شرق آسيا و اقيانوسيه است. توسعه مناسبات اقتصادي با كشورهاي مذكور و انجام سرمايهگذاريهاي مشترك با اين كشورها در دستور كار اين سفر است؛ گرچه مسائل منطقهاي نيز در برخي از اين سفرها از جمله در استراليا و نيوزیلند ميتواند مورد توجه جدي طرفين باشد. تايلند ايستگاه مهم ديگر رئيس دستگاه سياست خارجي است كه قرار است با حضور در چهاردهمين نشست وزراي امور خارجه گفتوگوي همكاري آسيا تكميل شود.
راهبرد توجه به شرق و گسترش روابط با كشورهاي اين منطقه در حالي در كانون توجه و اولويت دستگاه سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران قرار گرفته كه كشور در حال بازسازي سياسي و اقتصادي خود در فضاي پسابرجام است. بعد از توافق هستهاي و رهايي ايران از بحران هستهاي، تمركز دستگاه سياست خارجي بر تعامل خردمندانه با جهان در راستاي گفتوگو و حضور فعالانه در عرصههاي بينالمللي است. استفاده حداكثري از فضاي پسابرجام و بهرهگيري از ظرفيتهاي آزاد شده پسابرجام براي گسترش مناسبات با كشورهاي مختلف از جمله مسائلي است كه در سياست شرقگرايانه ايران مورد توجه جدي واقع شده است.
پيشتر و بعد از توافق برجام، دو قدرت بزرگ اقتصادي شرق آسيا يعني ژاپن و چين نيز خواستار تعميق مناسبات سياسي و اقتصادي و حضور فعال در ديپلماسي منطقه خاورميانه با محوريت ايران شده بودند. بنابراين ميتوان گفت كه بعد از اروپا، اكنون آسيا نيز با پذيرش اين واقعيت كه ايران قدرت منطقهاي تاثيرگذاري است، در حال نزديك شدن به آن و افزايش تعاملات در همه حوزههاست و سفر وزير خارجه به شرق آسیا اين فرصت را فراهم كرده كه جمهوري اسلامي ايران از ظرفيتهاي بالقوه خود براي گسترش مناسبات و ارتقاي جايگاه خود در عرصه بينالملل استفاده كند. قطعا پويايي ديپلماسي دولت يازدهم، ايران را به بازيگري مهم در معادلات سياسي بدل خواهد كرد.
خنجری در قلب اعراب
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز خود نوشت:
استمرار اعتراضات و مخالفتها علیه اقدام خائنانه شورای همکاری خلیج فارس در معرفی حزبالله لبنان به عنوان یک گروه تروریستی، این روزها به پدیدهای روزمره تبدیل شده است. در تازهترین خبر، مردم تونس در یک حرکت نمادین به تظاهرات در حمایت از حزبالله لبنان و خط مقاومت ضد صهیونیستی پرداختهاند و اقدام شرم آور آل سعود در ریخت و پاش دلارهای نفتی برای تطمیع و تهدید سایر کشورها به منظور وادار کردن آنها به تبعیت از امیال آل سعود را قویاً محکوم کردهاند. رسانههای سعودی در واکنش به اعتراضات مردم تونس، انقلاب آنها را ساختگی و دروغین معرفی کردند!
اگرچه این حرکات خودجوش و اعتراض مردمی نشانگر مقبولیت و محبوبیت مواضع ضدصهیونیستی در دنیای عرب است ولی فقدان چنین واکنشهائی در برخی کشورها را هم نمیتوان هرگز به منزله همراهی با آل سعود و خواستههای خائنانه آنها ارزیابی کرد چرا که اگر خفقان و دیکتاتوری حاکم بر همین کشورهای دنبالهرو آل سعود نمیبود، مقبولیت گروههای مقاومت ضد صهیونیستی در همین کشورها نیز به نمایشی اعجاب آمیز و خیره کننده مبدل میشد.
تروریسم با مقاومت مردمی، تفاوتی بنیادی و ماهوی دارد. مقاومت مردمی، حرکتی آرمانی، شجاعانه، ایثارگرانه و برای حمایت از یک آرمان بزرگ است که نمود عینی آن در حرکت مردمی حزبالله لبنان در راه آزادسازی سرزمین لبنان از اشغال ماشین جنگی صهیونیستها صورت گرفت.
تاریخ معاصر هرگز حرکتی مشابه به جانفشانیهای عناصر سلحشور و گمنام حزبالله لبنان را به خاطر ندارد. لبنان تنها کشور عربی است که رزمندگان مقاومت اسلامی توانستند آنرا از لوث وجود اشغالگران صهیونیست آزاد کنند بدون آنکه هیچگونه مذاکره، معامله یا توافقی را بپذیرند. عدهای از جوانان و نوجوانان از جان گذشته و با ایمان، بدون هیچگونه پشتیبانی و حمایت دولت وقت یا ارتش لبنان توانستند وجب به وجب خاک لبنان را که سه چهارم آن در اشغال صهیونیستها بود، آزاد کنند و پشت ارتش و فرماندهان صهیونیستی را به لرزه اندازند.
آل سعود قطعاً اهمیت این پدیده نوظهور و منحصر به فرد را درک میکنند ولی آنها از ابتدا در خدمت اهداف استعمار سیاه غربی قرار داشتند و همراهی با صهیونیستها در سرلوحه ماموریتهایشان قرار داشته و دارد. این همان ماموریتی است که از ابتدای شکل گیری غده سرطانی اسرائیل به آل سعود محول شده و امروزه با وقاحت کامل، به طرز آشکاری آنرا بازگو میکنند و از افشای همدستی با صهیونیستها هم ابائی ندارند. امروزه آل سعود به نیابت از صهیونیستها درصدد مقابله با مقاومت اسلامی در منطقه برآمده و مشخصاً حزبالله لبنان را هدف قرار داده، چون صهیونیستها چنین میخواهند ولی خود قادر به تامین این هدف شوم نیستند.
آل سعود هم از تحقق این ماموریت همانند سایر ماموریتهایش ناتوان است ولی به هر حال وظیفه دارد تمامی توان و ظرفیتش را برای انجام آن به کار گیرد. این بالاترین سطح از آرزوهای غرب و صهیونیستها است که بدون حضور و دخالت مستقیم آنها شاهد تقابل اعراب علیه اعراب و تعارض مسلمان با مسلمان باشند و بدون کمترین هزینه و خسارتی که متوجه آنها شود، آل سعود به عنوان «خادم صهیونیست ها» به انجام کاری سرگرم شود که از عهده غرب و صهیونیستها هم بر نمیآید و اگر هم وارد این ماجرا شوند، بسیار پرهزینه، پر خسارت و بیهیچ منفعتی برای آنها خواهد بود.
ایکاش حداقل یکبار سران بیافتخار عرب در سرزمین خود و یا در هر سرزمین عربی و اسلامی بین محبوبیت حزبالله و رهبرانش با محبوبیت خود و هر رهبر پرمدعای عرب مقایسه و نظرسنجی کنند تا مطمئنتر شوند که حزبالله و رهبرانش محبوبتر، عزتمندترین و مردمیترین مهرههای دنیای عرب هستند که با رفتار شجاعانه و در عین حال خاضعانه، پوزه دشمنان وقیح دنیای عرب را به خاک مالیدهاند و سرچشمه عزت و اعتبار پایانناپذیری برای همه دنیای عرب شدهاند.
در چنین شرایطی آل سعود، عملاً در نقش خنجری در قلب اعراب ظاهر شده و دقیقاً به کاری مشغول است که فقط به نفع دشمنان و به زیان کلیت اعراب و دنیای اسلام است. این افتخاری برای آل سعود نیست که حرفهای دشمنان را نشخوار کند و اهداف صهیونیستها را تعقیب و عملیاتی نماید هر چند در همین زمینه هم در بسیاری از موارد و با شکست و رسوائی مواجه شده ولی باز هم با وقاحت کامل به کارشکنی و شرارت سرگرم است.
تجربههای اخیر باید به آل سعود فهمانده باشد که نباید به «ائتلافهای کاغذی» و اجماعهای دروغین و فرمایشی، دل ببندند، چرا که در میدان عمل هیچ یک از متحدان فرمایشی که با تهدید و تطمیع وارد همکاری شده باشند، پای حرف و موضع خود نمیمانند که میبینیم نماندهاند.
این برای آل سعود شکست بزرگی محسوب میشود که تقریباً بدون استثناء در تمامی تلاشهای خود برای اجماع و ائتلاف جهت مقابله با «برجام»، تلاش ناکام برای تحقق اجماع علیه ایران یا امروزه تلاش ناموفق برای تحقق اجماع علیه حزبالله لبنان، کارنامه سیاه آل سعود را تشکیل میدهد که دستاوردی غیر از خفت و بیاعتباری به همراه نداشته است.
ریاض حتی از سرمایههای نفتی و تتمه آبروی خودش هم نتوانسته به درستی بهرهگیری کند و همواره در وضعیتی شکننده و به شدت آسیب پذیر و تحقیرآمیز قرار گرفته است.
آیا وقت آن نرسیده که آل سعود به فکر تجدیدنظر در عملکرد، مواضع و دیدگاههای خود بر آید و بیش از این موجبات بیآبروئی خود و مشکل سازی برای دنیای عرب و دنیای اسلام را فراهم نکند؟ این سئوال مهمی است که ایکاش فرد عاقلی درون هیئت حاکمه آل سعود، شهامت آنرا پیدا کند که با طرح آن، فرصتی برای اندیشیدن درون مجموعهای پیدا کند که به نظر میرسد در بن بست قرار گرفته و راه فراری برای خروج آبرومندانه از این وضعیت جهنمی که خود به وجود آوردهاند، ندارد.
رمزگشایی از پیامهای انتخابات هفتم اسفند
سیدرضا صالحی امیری در بخش دفتر اول روزنامه ایران نوشت:
انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی و پنجمین دوره خبرگان رهبری حامل پیامهای آشکار و پنهانی است که ضرورت رمزگشایی از نشانههای آن بر اهالی سیاست پوشیده نیست. اگرچه تحلیل و بررسی دقیق انتخابات اخیر و رفتار شناسی مردم در نقاط مختلف کشور، نیازمند زمان بیشتر و بیان نظرات و دیدگاههای صاحبنظران، جامعه شناسان و نخبگان است، اما کوشیده ام در همین زمان اندک برخی از پیامهای این رویداد بزرگ و چند بعدی را مورد واکاوی قرار دهم.
مردم در هفتم اسفند یک «نه» بزرگ به مروجان بداخلاقی و انگ زنی گفتند. فضای حاکم بر رقابت انتخاباتی اخیر از سوی مخالفان دولت بر پایه اتهام افکنی، تخریب و افترا و نسبت دادن لیست حامیان دولت به انگلیس استوار بود. صدا و سیما در برنامههای انتخاباتی خود از هیچ تلاشی برای مشوه جلوه دادن چهره اصلاح طلبان، اعتدالگرایان واصولگرایان معتدل فروگذار نکرد. ضمن اینکه با القای حس یأس و نومیدی، به مسأله رکود اقتصادی و عدم بهبود وضع معیشت مردم و ناکارآمدی دولت هم دامن میزد. از سوی دیگر، رد صلاحیتها عملاً عرصه رقابت را به یک میدان نابرابر تبدیل کرده بود و شائبه القای رأی به یک جریان بر انتخاب مردم سایه افکنده بود.
در چنین شرایطی مردم کشورمان پاسخ تمام فضاسازیها و بیاخلاقیها را با یک عمل سیاسی اخلاقگرایانه دادند. در واقع مردم به جای انتخاب راههای دیگر که پیش از این امتحان کرده و هزینه آن را پرداخته بودند، این بار با حضور حداکثری و مشارکت پای صندوقها و رأی به فهرست حامیان دولت، نتیجه را به نفع خود تغییر دادند. رویکرد عقلانی مردم تهران نشانه نیکویی از روند توسعه یافتگی است و باید آن را قدر دانست و برای تثبیت و پایداری این رویکرد تلاش کرد. در این میان نقش جامعه شناسان و نخبگان در تحلیل و تبیین این رفتار امری ضروری است. بارها تجربه شده که اگر جامعه احساس کند از قبل برایش تصمیم گرفته شده و رأی مردم تنها جنبه تزیینی دارد، در مقابل آن واکنش نشان خواهد داد. اما اینکه این واکنش یک کنش سیاسی نتیجه گرا و تأثیر گذار در نتیجه انتخابات باشد و از چیره شدن فضای یأس و ناامیدی یا قهر با صندوق رأی یا اعتراضهای خارج از چارچوب قانون جلوگیری کند، ارزشی وصف ناشدنی دارد و از اینرو باید به مردم تهران در اتخاذ کم هزینه ترین و پرفایده ترین عمل سیاسی دستمریزاد گفت. به بیان دیگر سیاست اعلامی مردم، پاسخ محکمی به سیاستهای اعمالی بود.
فراموش نکنیم که در جامعه ایران به دلایل مختلف از جمله ضعف نهادهای مدنی، متأسفانه پدیده تحزب و وجود احزاب فراگیر با کاستیهای فراوانی روبه روست. توسعه سیاسی بدون حضور احزاب، توسعهای ناقص و ابتر است و به مقصد نمیرسد. به همین دلیل ارزش رأی هفتم اسفند مضاعف است. چرا که در یک جامعه غیر حزبی، مردم رفتار حزبی بروز دادند و «با رأی دادن به تمامی هر دو فهرست»، جریان مورد نظر خود را انتخاب کردند. البته معتقدم تداوم این رفتار نیازمند شکلگیری احزاب شناسنامه دار با مرامنامه و اساسنامه مشخص و تعریف شده است.
مردم با رأی خود به آقای روحانی پیام دادند که به روند سیاستهای ایشان اعتماد دارند و پشتیبان آن هستند. رأی هفتم اسفند 94 تداوم و تکامل رأی 24 خرداد 92 است و این به معنای تعمیق و تثبیت «گفتمان اعتدال» و ضرورت نهادینه شدن چارچوب گفتمانی اعتدال در سال پیش روست. مردم با رأی خود به آقای روحانی گفتند که سیاست خارجی او را میپسندند و عملکرد تیم مذاکره کننده هستهای را تأیید میکنند. مردم با رأی خود نوشتند که بیش از پیش به ثبات، انسجام و آرامش نیاز دارند و خواستار عادیسازی فضای سیاسی و اجتماعی کشور هستند تا مسیر برای اجرای «برجام 2» هموار شود. پیام مردم به جریانی که به افکار عمومی بیمهری ورزید هم بسیار واضح بود. مردم به جریانی که موفق به اخذ نظر آنها نشد پیغام دادند که در رفتار و عملکرد خود بازنگری کنید.
جامعه متنوع ایران، اگرچه مطالبات فراوانی دارد، ولی در انتخابات اخیر نشان داد که برای حفظ منافع ملی، افزایش اقتدار منطقهای و جهانی و اصلاح چهره خود نزد جهانیان، به بزرگان و سرمایههای ارزشمند انقلاب اعتماد میکند. رمز موفقیت اصلاح طلبان، اعتدالیون و اصولگرایان معتدل در این انتخابات، پایبندی به اصول اخلاقی و نیفتادن در دام بیاخلاقی و حفظ انسجام داخلی و رعایت قواعد ائتلاف بر سر منافع بزرگتر بود. امری که میتواند به تداوم این فرایند و همراه کردن تعداد بیشتری از شهروندان در تمام نقاط کشورمان بینجامد. حرکت کشور در مسیر توسعه همه جانبه، با همراهی و همدلی همه ایرانیان محقق میشود.
ضرورت تدبیر برای ریسمان سیاه و سفید تحریم ها
مهدی حسن زاده در بخش یادداشت امروز روزنامه خراسان نوشت:
با گذشت حدود 2 ماه از آغاز اجرای برجام، فرایند رفع تحریم ها، با حساسیت قابل توجهی از سوی فعالان اقتصادی و ناظران سیاسی پیگیری می شود. تردیدی نیست که ملموس ترین نتیجه اجرای برجام برای ایران رفع تحریم هایی است که تاثیر غیرقابل کتمانی بر اقتصاد ایران داشت و علاوه بر کاهش صادرات نفت به کمتر از نصف، موجب ایجاد موانع بسیار بر سر نقل و انتقال پول بین ایران و بسیاری از کشورها و بلوکه شدن بخشی از اموال ایران در دیگر کشورها شده بود.
تحریم پدیده ای بود که هم دولت اثرات منفی آن را لمس می کرد و هم فعالان اقتصادی و مهمتر از همه مردم، با تاثیرات منفی آن مواجه شده بودند. با این حال همواره در فضای مذاکرات و حتی پس از توافق، این سوال مطرح بوده است که طرف مقابل و به ویژه آمریکا تا چه میزان در عمل از میراث به زعم خود مهم و اثرگذاری نظیر تحریم ها دل می کند. تصور می کنم در این نکته که آمریکا تمایل قلبی به توافق نداشت و ترس از شکسته شدن اجماع جهانی علیه ایران و سرپیچی اروپا از ادامه تحریم های ایران، آن ها را به سمت توافق با ایران کشاند، تردیدی نباشد، لذا طبیعی است که آمریکایی که سال ها ساختار پیچیده، منحصر به فرد و در عمل کارآمدی از تحریم ها علیه ایران را طراحی و اجرا کرده است، از هر تلاشی برای حفظ ولو نسبی این ساختار استفاده کند، با این حال تلاش و هوشمندی تیم مذاکره کننده، در کنار استقامت مردم و هدایت های خردمندانه رهبرانقلاب، آمریکا را به امضای سندی به نام برجام مجبور کرد که براساس آن باید این ساختار برچیده شود.
با این حال طرف های ذینفع از رفع تحریم ها به ویژه فعالان اقتصادی اروپا، با این تردید مواجه بوده اند که آیا واقعا با وجود اجرای برجام، می توان با ایران مراوده اقتصادی داشت. این مسئله برای بانک های اروپایی جدی تر است، چرا که تحریم ها در حوزه بانکی با جدیت بیشتری اعمال شده بود و حتی به جرایم چندین میلیارد دلاری آمریکا علیه چند بانک اروپایی به اتهام همکاری با ایران در دوران تحریم ها منجر شده بود. در این میان حداقل از منظر فعالان اقتصادی اروپایی اگرچه متن برجام به لغو تحریم ها تصریح دارد، اما پیچیدگی های قانونی درباره قوانین و مقررات وضع تحریم ها در اروپا و آمریکا و به تناسب نحوه برداشته شدن آن، این شائبه را ایجاد کرده است که آیا تحریم ها به کلی و از اساس لغو می شود یا این که تحریم ها فقط تعلیق می شود؟ همچنین این تردیدها درباره مرز تحریم های هسته ای و غیر هسته ای نیز وجود داشته و دارد.
همه این ها در شرایطی که طی روزهای اخیر با برخی حرف و حدیث ها درباره عمل نکردن طرف مقابل به برخی تعهدات خود در زمینه رفع تحریم ها و همچنین خبرها و اظهارنظرهای فعالان اقتصادی داخلی و اروپایی درباره روند کند رفع موانع بانکی و تردید بانک های اروپایی در برقراری مجدد روابط با ایران، مواجه هستیم، ما را به این جا می رساند که نسبت به روند برداشته شدن تحریم ها دقت و رصد جدی تری داشته باشیم. شاید البته بتوان بخشی از این پدیده را ناشی از آن چه که در نشست خبری دیروز رئیس جمهور عنوان شد دانست، آن بخشی از سخنان آقای روحانی که ضرب المثل معروف فارسی را بازگو می کند: «مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد.» بانک های اروپایی با بارسنگین چندین میلیارد دلار مجازات های آمریکا علیه برخی از آن ها به دلیل همکاری با ایران، در شرایطی که متن حقوقی و پیچیده برجام (اگرچه این پیچیدگی گریز ناپذیر است) ممکن است تفسیر پذیر باشد، حق دارند در همکاری با ایران تردید داشته باشند، خصوصا در شرایطی که آمریکایی ها بعضا با برخی اظهارات خود سعی کرده اند تفسیری که رفع تحریم ها را نیم بند و نامطمئن تصویر می کند را تثبیت کنند.
شاید بتوان گفت رهبر انقلاب پیش بینی ایجاد این ابهام و تردید در فضای رفع تحریم ها را داشتند و به همین دلیل طی چند نوبت نسبت به ضرورت اعلام رسمی و صریح لغو تحریم ها از سوی طرف مقابل اصرار داشتند، به ویژه در پیام تایید مشروط برجام، تصریح کرده اند: «لازم است تضمینهای قوی و کافی برای جلوگیری از تخلف طرفهای مقابل، تدارک شود، که از جمله آن اعلام کتبی رئیسجمهور آمریکا و اتحادیه اروپا مبنی بر لغو تحریم ها است. در اعلام اتحادیه اروپا و رئیسجمهور آمریکا، باید تصریح شود که این تحریم ها به کلی برداشته شده است. هرگونه اظهارنظری مبنی بر این که ساختار تحریم ها باقی خواهد ماند، به منزله نقض برجام است.»
این تصریح قطعا برای جلوگیری از این بوده که فضای ترس و تردید فعالان اقتصادی غرب و از جمله بانک های اروپایی برای همراهی با ایران بریزد و مارگزیده ها بفهمند که این ریسمان سیاه و سپید فقط ریسمان است، نه مار. اکنون نیز دیپلماسی کشور به ویژه در سطوح اجرایی کلان نظیر رئیس جمهور نیازمند اقدام قاطع برای شکستن فضای ترس حاکم بر بانک های اروپایی است و تقلیل فضاسازی ایجاد شده علیه همکاری با ایران به ترس مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید و یا این سخن رئیس جمهور محترم که ممکن است برخی اشکالات جزئی در مسیر اجرای برجام وجود داشته باشد، نمی تواند فضای تردید ایجاد شده در مسیر فعالیت بانک های اروپایی با ایران را رفع کند، چرا که زدودن این غبار نیازمند موضع قاطعی است که صدای رسای لغو تحریم ها را از لابه لای زمزمه های آمریکایی تداوم تحریم به گوش فعالان اقتصادی طرف مقابل و بانک های اروپایی برساند.