گروه بینالملل مشرق- خلاصه گزارش: نفرت کنونی مسلمانها از کشورهای غربی، شاید در نظر بسیاری از مخاطبین آمریکایی و اروپایی، صرفاً به دلیل دخالتهای غربیها در خاورمیانه و کشورهای اسلامی باشد، اما نگاهی عمیقتر به تاریخ نشان میدهد درگیریها میان یهودیها و مسیحیان از یک سو و مسلمانها از سوی دیگر، ریشه در چندین قرن ظلم و جنگهایی دارد که غربیها علیه مسلمانان به راه انداختهاند. دشمنیها از زمان ظهور اسلام آغاز شد و طی قرنهای بعدی، با زیادهخواهی و استعماری اروپاییها ادامه پیدا کرد. بلاهایی که امپریالیسم آمریکایی طی حدود چهار قرن اخیر بر سر مسلمانان آورده، تنها نوک کوه یخی است که بخش عمدهاش زیر اقیانوسی از بیاطلاعی افکار عمومی غرب مخفی شده است.
جنایات رژیم صهیونیستی در فلسطین ادامه دشمنی
یهودیان با مسلمانان از ابتدای پیدایش اسلام است
دشمنی ملتهای مسلمان با بسیاری از کشورهای غربی و به طور خاص، آمریکا و انگلیس بر کسی پوشیده نیست. با این حال، تبلیغات غربیها و اینکه مسلمانان را در جاهای مختلف و به تناسب مخاطبان خود، تروریست، متعصب، افراطی، خطرناک و غیره معرفی میکنند، ممکن است باعث شود افکار عمومی به ویژه در کشورهای غربی واقعاً تصور کند که مسلمانان صرفاً بر اساس مسائل دینی و ایدئولوژیک است که غربیها را دشمن میدانند، نه بر اساس واقعیتها و پیشینه تاریخی.
«ویلیام پوک» مشاور ارشد سابق دولت آمریکا در حوزه سیاست خارجی که به دستور «جان اف. کندی» به عضویت شورای سیاستگذاری وزارت خارجه این کشور نیز درآمد، طی یک سری گزارش که دو قسمت از آن تا کنون منتشر شده و یک قسمت دیگر آن هنوز در دست نگارش است، با بررسی بخشی از تاریخ جنایتهای غربیها علیه مسلمانان نشان میدهد که نفرت مسلمانها از کشورهای غربی نه تنها موجه و طبیعی، بلکه ضروری است.
گروه بینالملل مشرق قصد دارد تا برای آگاهسازی مخاطبان محترم، خلاصهای از گزارشهای بسیار مفصل «ویلیام پوک» را منتشر نماید. در همین راستا، پس از شناسایی ریشههای تاریخی آنچه که امروز در خاورمیانه میگذرد و بسیاری را غافلگیر کرده است طی قسمت اول از این سری گزارش، در گزارشی مجزا به نمونههای جدیدتر و معاصر این جنایتها از جمله نحوه شکلگیری وهابیت و سایر عقاید انحرافی درباره اسلام در واکنش به دخالت غربیها در امور کشورهای اسلامی خواهیم پرداخت تا مشخص شود که آنچه داعش و افراطگرایان دیگر به نام اسلام انجام میدهند ریشه در کدام دشمنیهای غرب با مسلمانان دارد. لازم به ذکر است که در صورت انتشار بخش سوم و نهایی سری گزارشهای ویلیام پوک، مشرق تلاش خواهد کرد تا آن گزارش را نیز به طور خلاصه در اختیار مخاطبین قرار دهد.
آمریکا و انگلیس در کودتای 28 مرداد در ایران است - دانلود
تفاوت اسلام با یهودیت و مسیحیت
اسلام بعد از یهودیت و مسیحیت، آخرین دین توحیدی است که نازل شده و خود را نسخه کاملشده همه ادیان الهی قبلی معرفی کرده است. این دین، نه تنها یهودیت و مسیحیت را رد نکرده، بلکه کتاب مقدس آن یعنی قرآن، اسلام را «دین ابراهیم» پیامبر دانسته است؛ اما مسلمانان معتقدند یهودیان اکنون از «اعتقادات درست» حضرت ابراهیم (ع) منحرف شدهاند. مسئله اینجاست که یهودیها همواره اسلام را تلاش ناقص و بیثمر مسلمانها برای کپیبرداری از آئین یهودیت دیدهاند.
یهودیت و اسلام به طور خاص به هم شبیه و نزدیک هستند. بسیاری از اعتقادات و آداب و رسوم در این دو دین عملاً مشترک است. این میزان شباهت میان اسلام و مسیحیت وجود ندارد. اسلام، حضرت مسیح (ع) را پیامبری دارای رابطه خاص با خداوند میداند، اما معتقد است اعتقاد به اینکه عیسی مسیح (ع) «پسر خدا» و یا یک خدای مستقل است، شرک به حساب میآید. این در حالی است که کلیسای مسیحی، انکار خدا بودن یا پسر خدا بودن حضرت مسیح (ع) را گناه و توهین به مقدسات مسیحیان دانسته است. البته علمای مسیحی فقط با مسلمانها مشکل ندارند، بلکه در چشم آنها، گناه یهودیانی که حضرت عیسی (ع) را کاملاً رد میکنند، از گناه مسلمانها هم بزرگتر است.
این اختلافات موجب شده است تا علمای این سه دین الهی، پیروان دو دین دیگر را منحرف توصیف کنند و اعتقادات خود را دین بر حق بدانند. اساس این اختلافات را باید تا حدودی در مسائل جغرافیایی و تاریخی جستجو کرد. پیش از آنکه اسلام گسترش پیدا کند، «بیزانس» مسیحی (روم شرقی) قدرت مسلط و به عبارتی ابرقدرت دنیا بود. بنابراین وقتی اسلام در نقاط دیگر دنیا نفوذ کرد، بزرگترین قدرتی که مقابل آن ایستادگی میکرد، امپراتوری بیزانس بود. با وجود این مقاومتها، اسلام توانست بخشهای بزرگی از قلمروهای امپراتوری بیزانس و امپراتوری ساسانیان در ایران را تحت پرچم خود بیاورد.
«یهودیت، صهیونیسم را رد میکند» - یهودیت و اسلام در حقیقت
شباهتهای زیادی با یکدیگر دارند
البته در برخی از این سرزمینها، مردم همچنان مسیحی، زرتشتی و یهودی باقی ماندند. اسلام حتی سرزمینهایی را فتح کرد که هندوها در آن به پرستش چند خدا میپرداختند و حاضر هم نبودند دین جدید را بپذیرند. حاکمان مسلمان کمکم پذیرفتند تا مانند مسیحیان، زرتشتیها و یهودیها، چشم از گناه هندوها هم بپوشد و همه این افراد را در درون خود هضم کند، بدون آنکه مانعی بر سر راه عمل آنها به اعتقادات مذهبیشان باشد، یا آداب و رسوم و نوع پوشش، قوانین و یا حتی حکومت خود را به آنها تحمیل کند. این نوع طرزفکر مبتنی بر وجود چندین «ملت» در یک کشور، برگرفته از رسوم قبیلههای عرب قبل از اسلام بود که نسبت به افرادِ «غریبه تحتالحفظ»، مهماننواز بودند.
در حالی که هم مسیحیان و هم یهودیان عموماً در کشورهای اسلامی بدون هیچ نگرانی و تحت مهماننوازی مسلمانان زندگی میکردند، یهودیان و مسلمانان در کشورهای مسیحی همیشه در معرض خطر بودند، اغلب مورد آزار و اذیت قرار میگرفتند، و گاهی اوقات اخراج و یا حتی قتلعام میشدند. با گذشت زمان، بسیاری از مسیحیان و یهودیان جذب اسلام و آموزههای آن شدند و به این دین گرویدند.
این تصور که اسلام به زور مردم را مسلمان کرده است، توهمی بیش نیست و تنها از تبلیغات نادرست مسیحیان و یهودیان و دیگر دشمنان اسلام نشأت میگیرد. اتفاقاً برخی حاکمان مسلمان بسیار مشتاق بودند که مردم غیرمسلمان، مسلمان نشوند، چون در این صورت میتوانستند مالیات بیشتری از آنها بگیرند. از طرف دیگر، یکی از جذابترین جنبههای اسلام که موجب میشد غیرمسلمانها، مسلمان شوند این بود که یک غیرمسلمان هر قدر هم که فقیر یا از نظر موقعیت اجتماعی ضعیف بود، به محض آنکه به اسلام ایمان میآورد، به «برادر»ی برای مسلمانهای دیگر تبدیل میشد.
برخورد یهودیان و مسیحیان با ادیان دیگر
تاریخ ثابت کرده که اسلام از میان سه دینی که ذکر شد، بیشترین میزان تحمل نسبت به عقاید دیگر را از خود نشان داده است. آنگونه که عهد عتیق مسیحیان توضیح میدهد، آغاز یهودیت با کشتار بیرحمانه ساکنان غیریهودی فلسطین همراه بود. این دین به هیچ عنوان راهی مقابل پای غیریهودیان نمیگذاشت تا بتوانند در امنیت به زندگی در جوامعی ادامه دهند که یهودیان به آنها یورش برده بودند. این دقیقاً عکس مهماننوازیای بود که بعدها مسلمانان نسبت به یهودیان و مسیحیان نشان دادند. ظاهراً خدای یهودیها اجازه قتلعام همه کسانی را صادر کرده بود که بر سر راه «ملت یهود» قرار میگرفتند.
«من هرچه باید درباره اسلام بدانم، 11 سپتامبر آموختم»؛ مسلمانها
از زمان پیدایش اسلام تا کنون هدف تبلیغات اسلامهراسانه بودهاند
بالأخره امپراتوری روم بود که توانست یهودیها را آرام کند. یهودیها وقتی از سرزمین خود خارج شدند و تحت حکومت امپراتوری روم زندگی کردند، تبدیل به افرادی متمدن شدند، از نظامیگری فاصله گرفتند، و اگرچه به یهودی کردن مردم در آفریقا، آسیا و اروپا ادامه دادند، اما به لحاظ سیاسی رو به انفعال گذاشتند. البته این انفعال برای آنها به قیمتی گزاف تمام شد، چون صهیونیستها مقابل همین سنت انفعالگرایی بود که شورش کردند و یهودیت را دوباره به سوی نظامیگری سوق دادند.
مسیحیان نیز مانند یهودیها عمدتاً ادیان دیگر را تحمل نمیکردند و برخوردشان با پیروان آنها خشونتآمیز بود. از جمله، یهودیانِ اروپا را در محلههایی موسوم به «گتو» زندانی و آنها را وادار میکردند لباسهای مشخصی بپوشند. یهودیانی که خودشان پیروان دیگر ادیان را تحمل نمیکردند، اکنون در اروپا تحت انواع تحقیرها و حتی خطرات جانی قرار میگرفتند. اولین جرقههای جنگهای صلیبی در حقیقت میان مسیحیان و یهودیهای ساکن اروپا زده شد.
مسیحیان با مسلمانها هم رابطه خوبی نداشتند. به جز اسپانیا که حدود 700 سال بخشهایی از آن، مسلمان بود، و همینطور مناطق جنوبی ایتالیا و فرانسه، مسلمانان عملاً در سایر بخشهای اروپا اجازه زندگی نداشتند. بنابراین در حالی که یهودیان و مسیحیان در سرزمینهای تحت کنترل اسلام، تجارت میکردند و با برخورد خوب مسلمانان مواجه میشدند، پیروان اسلام به ندرت حتی جرأت میکردند وارد اروپا شوند. تا پیش از ظهور امپراتوری عثمانی در قرنهای چهاردهم و پانزدهم، هیچ مسلمانی ساکن رسمی کشورهای اروپایی نبود.
جنگ اروپاییها با مسلمانان از چه زمانی شروع شد
جنگ مسیحیان با مسلمانان پدیدهای تازه نیست و حتی به دوران حیات حضرت محمد (ص) برمیگردد. بخشی از دلیل این جنگها تأسیس دین اسلام در مرز امپراتوری بزرگ و مسیحی بیزانس بود. اولین درگیری میان مسیحیان و مسلمانان در سال 636 میلادی بود. جنگ میان این دو از آن سال تا کنون بارها درگرفته است.
مسیحیان اروپایی بارها با مسلمانان اسپانیا، شمال آفریقا، خاورمیانه، بالکان و آسیای مرکزی جنگیدند. جنگهایی که به «جنگهای صلیبی» موسوم شدهاند و حدود 400 سال ادامه پیدا کردند، هم از جوامع یهودی اروپا و هم از مسیحیان ساکن فلسطین قربانی گرفتند. این نوع جنگها در دوران مدرن بیشتر ماهیت امپریالیستی پیدا کرد تا دینی.
جنگهای صلیبی حدود 400 ادامه پیدا کرد و هم از جوامع یهودی
در اروپا و هم از مسیحیان در فلسطین، قربانی گرفت
از یک سو پرتغال و اسپانیا علیه مسلمانان آفریقا و سپس هند یورش بردند و از سوی دیگر تزارهای روسیه از «ایوان مخوف» به بعد، راه جنوب را در پیش گرفتند و پادشاهیهای مسلمان در آسیای مرکزی را یکی پس از دیگری از بین بردند. اواخر قرن هجدهم، فرانسه و انگلیس پیشرفتهای نظامی و اقتصادی قابلتوجهی کرده بودند. از نظر آنها و همینطور روسها، «هند» جایزه نهایی این رقابت بود. با این حال، مسیر به سمت هند، مملو از کشورهای اسلامیای بود که باید تسخیر میشدند.
انگلیسیها در هند ابتدا «بنگال» را تسخیر کردند (گزارش مشرق را از اینجا بخوانید) و سپس به سراغ از بین بردن امپراتوری بزرگ مغول رفتند. انگلیس سپس با هدف جلوگیری از پیشروی روسیه در منطقه، به سمت آسیای مرکزی و خاورمیانه رفت؛ دهها سال با مسلمانان افغانستان جنگید؛ مصر را تسخیر کرد و تحت حاکمیت خود آورد؛ جنبش احیاگر مسلمانان در سودان موسوم به «مهدیه» را شکست داد؛ هژمونی خود را در خلیج فارس بنیان گذاشت؛ بر ایران حاکم شد؛ و در نهایت کنترل مناطقی را به دست آورد که بعدها کشورهای عراق، اردن و فلسطین در آنها تشکیل شد.
برخی از این جنگهای اروپایی به شدت با خشونت همراه بودند: در افغانستان، انگلیس صدها هزار نفر را کشت. همچنین در عراق، قبایل عرب را با گاز سمی پاکسازی کرد. جنگ ایتالیاییها در لیبی تبدیل به یک نسلکشی شد. آنها تلاش کردند نه تنها جنبش احیای اسلام موسوم به «سنوسی»، بلکه کل جمعیت قبیلهای لیبی را از بین ببرند.
هلندیها در راستای سیاست «به زانو درآوردن بومیها» در اندونزی، اقدامات وحشیانهای مرتکب شدند. بلژیکیها در کنگو (گزارش مشرق)، علاوه بر قتلعام بین 10 تا 15 میلیون آفریقایی (حدود دو برابر شمار [ادعایی] یهودیان کشتهشده توسط نازیها)، به طور سیستماتیک به زنان این کشور تجاوز کردند، دست و پای بومیان «غیرمولد» را قطع نمودند و مواد معدنی خام کنگو را غارت کردند. جنگهای استعماری در همه جا چهره کریه خود را نشان میداد.
در همین حال، فرانسویها در حال حمله به مناطق شمال، غرب و مرکز آفریقا و سرکوب مردم در کشورهایی مانند الجزایر بودند و در این راه، صدها هزار مسلمان را کشتند، اراضی آنها را تصرف کردند، و سازمانهای اجتماعی و دینی آنها را از بین بردند. همچنین پاریسنشینها که قبلاً به سوریه حمله کرده بودند، وقتی دولت این کشور تلاش کرد نشان دهد «میتواند در شرایط وخیم جهان مدرن روی پای خود بایستد»، دو بار دمشق را بمباران کردند.
فرانسویها در الجزایر وحشیانهترین جنایتهای تاریخ را مرتکب شدند
تجاوزات اروپاییها به «جهان اسلام»، جنبههای مذهبی، ملی، استعماری و امپریالیستی داشت و اغلب بیرحمانه و با هدف تخریب نهادهای مدنی و مذهبی این کشورها انجام میشد. به جز مورد فیلیپین، آمریکا در این جنگها نقش مستقیم نداشت، اما از تجارت میلیونها برده آفریقایی سود برد که بخش عمدهای از آنها مسلمان بودند. بنابراین تجربه مسلمانان از برخورد با اروپاییها و آمریکاییها تأثیر زیادی روی نگرش آنها به مسیحیهای سفیدپوست داشته است.
حتی اگر غربیها تصمیم بگیرند از این همه واقعیتهای تاریخ در روابط خود با مسلمانها چشمپوشی کنند، باز هم مسلمانان که قربانی این وحشیگریها بودهاند، این واقعیتها را فراموش نخواهند کرد. علاوه بر این، استعمار، جنگ، نفت، رژیمهای دیکتاتوری دستنشانده و دهها دلیل دیگر هم هست که باعث میشود حتی اگر مسلمانهای خاورمیانه و آفریقا اعتقادی هم به اسلام نداشتند، باز هم از غربیها متنفر باشند.
ممکن است این تصور پیش بیاید که آنچه تا کنون گفتیم، مربوط به گذشته بسیار دور است و بنابراین نمیتواند تأثیر زیادی روی روابط کنونی مسلمانها با غرب داشته باشد. با این وجود، نگاهی مختصر به تاریخ معاصر جنگهای غربیها علیه مسلمانان نشان میدهد که رفتار غربیها و روابط میان دو طرف از آن زمان تا کنون تغییر قابلتوجهی نکرده است.
دوران مدرن و نقش آمریکا در مبارزه با اسلام
اگرچه از نظر اکثریت مردم در کشورهای اسلامی، چیزی به نام «دوران مدرن» عملاً معنا و مفهوم خاصی ندارد، اما حاکمان این کشورها به ویژه «محمد علی پاشا» در مصر و «سلطان سلیم سوم» و «سلطان محمود دوم» در امپراتوری عثمانی، اغلب تلاش کردند تا با کپیبرداری از متجاوزان اروپایی، خود را «تقویت» کنند. اینها تصور میکردند اگر ظاهر مدرنی به خود بدهند، قدرتشان هم بیشتر میشود.
پس از جنگهای جهانی اول و دوم، جنبشهای ملیگرایی مانند آنچه ایتالیا، یونان، لهستان، آلمان و فرانسه شاهد بودند، در کشورهای اسلامی شتاب گرفت. ملیگرایی، راه رسیدن به آزادی و کرامت تلقی میشد و روزهای بیانیه، راهپیمایی، و احزاب سیاسی فرا رسیده بود. با این حال، حقیقت این بود که ملیگرایی اسلامی، گام به گام به سمت اوج خود، یعنی بعثگرایی سکولار پیش میرفت.
نقطه اوج ملیگرایی اسلامی، در قالب بعثگرایی سکولار ظهور کرد
در طول این مسیر، بسیاری از کسانی که دست به اعتراض، راهپیمایی و سازماندهی جنبشها زده بودند، یا جایگزین و یا تبدیل به مأموران دستنشانده حاکمان طرفدار اروپا شدند. این انتقال قدرت، توسط پادشاهانی که غربیها در ایران، عراق، اردن، مصر، لیبی و مراکش، دستچین کرده و یا دستکم با آنها کنار آمده بودند، در نظر مردم، جذاب و دارای منافع مالی جلوه داده شد.
موضوع حفاظت از ارزشهای فرهنگی، خیلی زود در جوامع اسلامی رنگ کهنگی گرفت و چالشهای جدید و بزرگی مانند کمونیسم، خطرات ناشی از ظهور مجدد اسرائیل، و همینطور جنگ سرد نگرانیهای قبلی را تحتالشعاع قرار داد. پای آمریکا با جنگ سرد بود که به خاورمیانه باز شد. آمریکا ابتدا در یونان و سپس در سراسر آفریقا و آسیا، جای انگلیس را گرفت، اما با قدرت و ثروت به مراتب بیشتر و ظرافت و مهارت به مراتب کمتر.
استراتژی آمریکا در زمان ریاستجمهوری «دوایت آیزنهاور»، وزارت خارجه «جان فاستر دالس»، و ریاست «آلن دالس» بر سازمان سیا، استفاده از «حاکمنما»های دستنشانده انگلیس و یا ایجاد حاکمان نیابتی جدید از طریق براندازی، رشوه و تهدید بود. در این مدت کودتاهایی در ایران، عراق و سوریه سازماندهی و اجرا شد و برای جلوگیری از تغییر رژیم در اردن، عربستان سعودی، لیبی و مراکش، به حاکمان آنها کمک شد. بسیاری از نسلهای بعدی در کشورهای اسلامی با دیدن این وقایع، خشم خود را به جای انگلیس و فرانسه، اینبار متوجه آمریکا کردند.
کودتای 28 مرداد، سرآغاز دشمنی مسلمانان با آمریکا
شناختهشدهترین اقدام آمریکا در خاورمیانه، سال 1953 و با سرنگونی «محمد مصدق» نخستوزیر منتخب مردم ایران شکل گرفت. این اقدام توسط انگلیسیها پیشنهاد شده بود و هدف آن به دست آوردن مجدد کنترل بر صنعت نفت ایران بود. این کودتا همراه با روی کار آوردن شاه، به نوعی نقطه شروع واکنش و دشمنی مسلمانان علیه آمریکا محسوب میشود.
البته چهار سال قبل از این کودتا، یعنی در سال 1949، سازمان سیا یک کودتای دیگر را هم در سوریه طراحی کرده بود. همچنین طی یک جلسه شهادت در مجلس سنای آمریکا، مشخص شد که سیا تلاش کرده تا چندین و چند مقام ارشد را در کشورهای خاورمیانه ترور کند، از جمله «عبدالکریم قاسم» نخستوزیر عراق، و «جمال عبدالناصر» رئیسجمهور مصر. این سازمان، سال 1980 نیز به شکلگیری یک کودتای نظامی در ترکیه کمک کرد.
«یانکی به خانهات برو» - اعتراض طرفداران مصدق به کودتای
انگلیس و آمریکا در ایران
آمریکا طی سالهای بعد نیز در همه جای خاورمیانه و بخشهایی از آفریقا آشکارا دخالت و دولتهای مختلف را تهدید به حمله نظامی کرده است. اینها همه علاوه بر تحریمهای به اصطلاح «فلجکننده» است که شمار زیادی از مردم این مناطق را هدف قرار داده است.
کشورهای مسلمان از دو جنبه بسیار مهم، هنوز هم از پیامدهای دوران امپریالیسم رنج میبرند: اولاً، بسیاری از دولتهای آنها ریشه در «خاک اجتماعی» خود آن کشورها ندارند، بلکه حاصل نفوذ خارجی هستند و در نتیجه، نهادهای مدنی به ندرت در این کشورها جایی برای رشد پیدا میکنند. دوماً، تفرقه در میان مردم حکمفرما شده است. سنت قدیمی «برادری» و مسئولیت متقابل مسلمانها نسبت به یکدیگر تا حد زیادی جای خود را به فردگرایی و خودخواهی داده است.
همین تفرقه میان مردم، میان جوامع اسلامی هم وجود دارد. حاکمان این کشورها در حالی که به سازمانهای بیندولتی اسلامی میپیوندند و با صدای بلند وحدت خود را اعلام میکنند، اغلب مخفیانه علیه آنچه که «آرمان مشترک» خود مینامند، توطئه کنند. حکام مسلمان در پشت پرده سرنگونی همتایان خود حضور دارند و بیسر و صدا پشت سر آنها با یکدیگر یا حتی با دیگران معامله میکنند.
علیه مسلمانان - دانلود
میراث مهمتر امپریالیسم
امپریالیسم یک میراث بسیار مهم دیگر هم در کشورهای اسلامی به جای گذاشت: هر یک از کشورهای اروپایی، نخبگان مستعمرههای خود را وارد نظام آموزشی خود کردند و از این طریق تأثیرات طولانیمدت و یا حتی دائمی بر آنها گذاشتند. این واقعیت را به سادگی میشد در کنفرانس سال 1953 «بنیاد راکفلر» مشاهده کرد. روشنفکران برجسته عرب که در این جلسه حضور داشتند، آنچنان فرهنگ اربابان سابقشان را درون خود نهادینه کرده بودند که عدهای از آنها تنها به زبان فرانسوی راحت صحبت میکردند، عدهای به انگلیسی، و یک نفر به ایتالیایی؛ هیچیک از آنها نمیتوانستند مقصود خود را به زبان عربی استاندارد آنگونه که دوست داشتند بیان کنند.
طی این مدت، تفرقه میان حکومتهای اسلامی نیز بر اثر عواملی مانند کودتا، جاسوسی و نفوذ خارجی، تشدید شده است. بر همین اساس، مسلمانان آموختهاند که به یکدیگر اعتماد نکنند. همچنین این بیاعتمادی به خاطر جنگهای متعدد با اسرائیل و وجود یک باور رایج، بیشتر شده است؛ این باور که دولتهای اسلامی، مخفیانه با اسرائیل تبانی میکنند.
دوستی برخی حکام ظاهراً مسلمان با غربیها موجب تفرقه
در میان کشورهای اسلامی شده است
نتیجه تمام اینها پیدایش یک حس مشترک در بخش قابلتوجهی از ملتهای عرب مسلمان شده است؛ این افراد دولتهایشان را فاسد، ظالم و بیرحم میدانند و بر این باورند که این دولتها ادامه همان دولتهای امپریالیست هستند، با این تفاوت که ظاهرشان تغییر کرده است. مسلمانان عرب معتقدند دولتهایشان برای محافظت از منافع غربی از جمله نفت، اجرای سیاستهای آمریکا در قبال اسرائیل، و نهایتاً برچیدن کامل اسلام روی کار آورده شدهاند.
همچنین بسیاری از این مسلمانان میگویند برخی از دولتهایی که به دنبال اجرای سیاستهای مستقل از غرب بودهاند، به زور سرنگون شدهاند. به عنوان مثال، صدام و قذافی در عین اینکه در دیکتاتور بودنشان هیچ شکی نیست، اما در تلاش برای ایجاد یک جامعه مدرن، مترقی و خودکفا در کشورهایشان بودند. با این حال از آنجایی که این سیاستهایشان برای غربیها خوشایند نبود، توسط غربیها سرنگون و کشته شدند.
به این ترتیب، طی تاریخ مراودات مسلمانان با غرب، ناسیونالیسم و «سوسیالیسم عربی» شکست خوردند و تنها مذهب باقی ماند. آنچه در حال حاضر در خاورمیانه شاهد هستیم، استفاده از همین عنصر باقی مانده برای تغییر معادلات منطقهای به سود غربیهاست. مشرق طی گزارش دیگری که به زودی منتشر خواهد شد، به رویدادهای چند قرن اخیر و جنگهای معاصری میپردازد که به درک علل شکلگیری گروههای تروریستی مانند القاعده و داعش کمک میکند.