فرامرزی اهوازی الاصل در دوران دفاع مقدس مدتی در تیپ امام حسن مجتبی(ع) بود و در سال 62 با شهید سعید سیاح طاهری آشنا شد. رفاقت این دو بعد از تشکیل تیپ ضدزره 201 ائمه صمیمیتر شد. مهارت مشترک این دو یادگار دفاع مقدس موجب شد که سفری به لبنان برای آموزش اعضای حزب الله نیز داشته باشند. در طی سالهای اخیر سیاح طاهری جهت دفاع از حرم به سوریه رفت.
فرامرزی که این روزها و پس از شهادت دوست و یار دیرینش به سوریه رفته است در گفتوگو با خبرنگار دفاع پرس گفت: «بار آخری که حاج سعید سیاح طاهری میخواست به سوریه برود، یک هفته قبل از رفتن به محل کار بنده آمد. برایم از سوریه گفت و شرایط را تشریح کرد و گفت به نیروهای ادوات نیاز داریم. گفتم پس بنویس. اسم یک نفر را دادم و گفتم نام خودم را نیز بنویس. نگاهی به من کرد و پرسید: میتوانی بیای؟ خانواده مشکلی ندارند؟ گفتم: با خانواده صحبت کردم.
بعد حاجی شرایط را جوری بیان کردند که من منصرف شوم اما گفتم حاجی من هستم. گفتند: پس کارتان چه میشود. گفتم: من با مسئول جدیدمان صحبت میکنم و رضایت ایشان را جلب میکنم.
با مسئول جدیدمان صحبت کردم. گفتم قراردادم تا پایان سال تمام میشود و از شما میخواهم که بهمن و اسفند به بنده مرخصی بدهید. وقتی گفتم که میخواهم به سوریه بروم ایشان مخالفت کردند. من به ایشان گفتم که حضور من تکلیف است اما با حضور دو هفتهای موافقت کردند اما حضور دو هفتهای فایدهای نداشت. من نیز با حاج سعید تماس گرفتم و گفتم امکان نیست که در کنار شما باشم.»
در آن دیدار کاظم فرامرزی به دوستانش گفته بود که حاج سعید شهید میشود. حاج سعید هم گفته بود که بادمجان بم آفت ندارد. همانجا یک عکس یادگاری دونفره میگیرند که آخرین عکسشان کنار هم میشود و چند ماه بعد شهید سیاح طاهری در جبهه سوریه به شهادت میرسد.
ماهها از شهادت شهید سیاح طاهری گذشته و این بار کاظم فرامرزی توانسته همراه با مدافعان حرم به رسم شجاعان جبهههای نبرد دفاع مقدس که امروز نیز در جبههای دیگری از دفاع حرمهای اهل بیت حضور یافتهاند به سوریه رفته و در کنار رزمندگان تازه نفسی از جنس همان سیاح طاهریها و تقویها حضور یابد. حبیبهای دفاع مقدس در کنار جوانترها رسم ادب را از عباس بن علی در رکاب بانوی دمشق در سوریه مشق میکنند.
او در طول مدتی که این روزها در سوریه حضور دارد، خاطرات و تصاویری را از سوریه منتشر میکند که در ادامه میبینید و میخوانید:
1. حبیب
جوان طلبهای که مدتهاست که در این وادی اقامت کرده است.
حضور با وقار و فکورانهاش را در بحبوحه عملیات فراموش نمیکنم، همگام با ابومیثم به ظاهر بیسیم چی بود ولی در عمل مشاور بود. همچون فرماندهای دوران دیده همه فعالیتها را رصد میکرد و طنین صدای مهربانانهاش آرامش بخش اوضاع بود.
"جانم حاجی" تکیه کلام او در پاسخ به ارتباطات بیسیم بود. به عربی مسلط بود و درهنگام ترجمه مطالب فرماندهان حزب الله ناخواسته در قامت یک خبره نظامی فهماش از اتفاقات بوقوع پیوسته در صحنه را به رخ آنان میکشید.
حبیب دیگر در ذهن فرماندهان خوب قد کشیده بود که هر کلام او را به حکم تدبیر میدان گردن مینهادند. چه خوب عیار و جوهره واقعی انسانها در کشاکش نبردها و معرکههای جنگ عیان میشود.
حبیب جوان قد کشیدهای که به وقت سکوتاش نبودش خوب احساس میشود و به وقت حضور کارها خوب سامان مییابد. اگر مناسبات سازمانی نبود و کمی زودتر در صف مجاهدان ظاهر شده بود، از جنس و وزن حسن باقری او بهرهها میبردیم.
حبیب حبیبام
او را دوست میدارم.
خدا نگهدارش باد.
2. پشتیبانی جبهه مردمی
مشاهده کمکهای مردمی(کلوچه) از اهالی مهدیشهر سمنان در دستان علی جوان شیعه سوری در جبهه مقاومت حکایت از عمق پیوستگی پشتیبانی جبهه مردمی در مبارزه با رژیم صهیونیستی است.