به گزارش مشرق، ساعت12:30 به قاضي محسن مديرروستا، بازپرس جنايي تهران خبر رسيد مرد 54سالهاي كه شنبه شب در درگيري مجروح شده بود ظهر يكشنبه در بيمارستان جان باخته است. از همان زمان تحقيقات در اين خصوص آغاز و مشخص شد كه عامل جنايت چند ساعت پس از حادثه به كلانتري مشيريه رفته و خود را معرفي كرده است. متهم ديروز براي انجام تحقيقات به شعبه ششم دادسراي جنايي تهران منتقل شد و اعتراف كرد كه بهخاطر سوءظن مرد همسايه را به قتل رسانده است. گفتوگو با اين مرد 26ساله را بخوانيد.
چه شد كه تصميم به جنايت گرفتي؟
مدتي ميشد كه به رفتارهاي همسرم مشكوك شده بودم. فكر ميكردم با مرد همسايه در ارتباط است اما راستش مطمئن نبودم تا اينكه چند روز پيش رم گوشي موبايل همسرم را برداشتم و آن را داخل كامپيوتر گذاشتم. ميخواستم در حافظه آن، موسيقي بريزم كه يك دفعه چشمم به فايلي خورد. آن را كه باز كردم صداي همسرم را شنيدم كه انگار با مرد همسايه در مغازهاي بود و با هم صحبت ميكردند. همين باعث شد كه شك من به يقين تبديل شود.
از همسرت نپرسيدي ماجرا چيست؟
همسرم ميگفت هيچ ارتباطي بين آنها نبوده و آن روز مرد همسايه او را اتفاقي ديده و فقط نيتش كمك بوده است.
چطور دست به جنايت زدي؟
شنبه 4 ارديبهشت بود. حدود ساعت 9شب مقابل در بودم كه مرد همسايه را ديدم. به بهانه اينكه كرايهام عقب افتاده او را به كناري كشيدم و به او گفتم پادرمياني كند و با صاحبخانه صحبت كند. او از همهجا بيخبر همراهم آمد. او را غافلگير كردم و گفتم چرا همسرم را اغفال كرده است. او اما زد زير همهچيز و گفت ذهن من بيمار است و بيماري بدبيني دارم. عصباني شدم و با ميله آهني به او ضربه زدم.
بعد چه شد؟
مردم جمع شدند. هركه ميپرسيد ميگفتم بهخاطر ناموسم او را به قتل رساندم. دو نفر مرا از آنجا بردند. به پاركي در همان حوالي رفتيم و ساعتي با دو جوان درد دل كردم. آنها از من خواستند تا به كلانتري بروم و خودم را معرفي كنم. گويا همان شب مرد همسايه به بيمارستان منتقل شده بود اما روز بعد فوت شد. من ميخواستم از او شكايت كنم اما فكر ميكنم ديگر فايدهاي ندارد چون او جان باخته است.
منبع: همشهری آنلاین
چه شد كه تصميم به جنايت گرفتي؟
مدتي ميشد كه به رفتارهاي همسرم مشكوك شده بودم. فكر ميكردم با مرد همسايه در ارتباط است اما راستش مطمئن نبودم تا اينكه چند روز پيش رم گوشي موبايل همسرم را برداشتم و آن را داخل كامپيوتر گذاشتم. ميخواستم در حافظه آن، موسيقي بريزم كه يك دفعه چشمم به فايلي خورد. آن را كه باز كردم صداي همسرم را شنيدم كه انگار با مرد همسايه در مغازهاي بود و با هم صحبت ميكردند. همين باعث شد كه شك من به يقين تبديل شود.
از همسرت نپرسيدي ماجرا چيست؟
همسرم ميگفت هيچ ارتباطي بين آنها نبوده و آن روز مرد همسايه او را اتفاقي ديده و فقط نيتش كمك بوده است.
چطور دست به جنايت زدي؟
شنبه 4 ارديبهشت بود. حدود ساعت 9شب مقابل در بودم كه مرد همسايه را ديدم. به بهانه اينكه كرايهام عقب افتاده او را به كناري كشيدم و به او گفتم پادرمياني كند و با صاحبخانه صحبت كند. او از همهجا بيخبر همراهم آمد. او را غافلگير كردم و گفتم چرا همسرم را اغفال كرده است. او اما زد زير همهچيز و گفت ذهن من بيمار است و بيماري بدبيني دارم. عصباني شدم و با ميله آهني به او ضربه زدم.
بعد چه شد؟
مردم جمع شدند. هركه ميپرسيد ميگفتم بهخاطر ناموسم او را به قتل رساندم. دو نفر مرا از آنجا بردند. به پاركي در همان حوالي رفتيم و ساعتي با دو جوان درد دل كردم. آنها از من خواستند تا به كلانتري بروم و خودم را معرفي كنم. گويا همان شب مرد همسايه به بيمارستان منتقل شده بود اما روز بعد فوت شد. من ميخواستم از او شكايت كنم اما فكر ميكنم ديگر فايدهاي ندارد چون او جان باخته است.
منبع: همشهری آنلاین