کد خبر 570808
تاریخ انتشار: ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۰۴:۵۹

حزب ايران‌نوين، يك حزب واقعي نبود. مرام و مسلك و عقيدة حزبي در آن جايي نداشت. به همين دليل خيلي زود به كانوني براي تجمع فرصت‌طلبان و مقام‌پرستان فاسد تبديل شد و روز به روز هم گسترش يافت.

به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ از جمله مهم‌ترين كساني كه همواره نسبت به دبير‌كل شدن هويدا بر حزب ایران نوین به شدت احساس نگراني می‌كرد، اسدالله علم وزير دربار و خصم ديرپاي هويدا بود كه در خاطرات روز چهارشنبه دوم بهمن 1353 در اين باره چنين نوشته بود:

«هويدا نخست‌وزير شخصاً‌ در هفته گذشته دبير‌كل حزب ايران‌نوين شد. به نظر من حائز كمال اهميت است يعني يك زمينه‌سازي است كه به اعتقاد من و خدا كند هرگز اين عقيده صحيح نباشد. زبانم لال و قلمم شكسته باشد، خطر جدي براي رژيم است، نه تا وقتي كه شاهنشاه زنده است ولي بعد از آن نمي‌دانم چه مي‌شود. البته فقط يك مسئله باقي است كه خوشبختانه اين مسائل حزبي و خيلي مسائل ديگر به طور كلي پايه و مايه ندارد و چون اين حزب ابزار دست طبقه فاسد بالاست. مگر آنكه دست خارجي از آن به موقع حمايت و بهره‌برداري بكند. نگراني من فقط از اين نكته است.»



*هويدا در رأس دولت و حزب

اينك قدرت و جايگاه هويدا در رأس حزب و دولت، بلامنازع به نظر مي‌رسيد. پيش از او حسنعلي منصور اولين دبير‌كل حزب ايران‌نوين هم در دوران نخست‌وزيري، مقام دبير‌كلي حزب را براي خود حفظ كرده بود. هويدا رسماً از بيست‌ويكم دي 1353 كه كنگره او را به اين سمت برگزيد تا بعد از ظهر روز يكشنبه يازدهم اسفند 1353، كه شاه يك باره به عمر نظام چند‌حزبي خودساخته‌اش پايان داد، به مدت پنجاه روز دبير‌كل حزب ايران‌نوين بود. ناظران بر امور هشدار مي‌دادند كه با دبير‌كل شدن نخست‌وزير موقعيت حزب و دولت بسيار حساس و شكننده شده است و هويدا بايد از حضور فاسدان و سودجويان در سطوح مختلف مديريتي و رهبري حزب ممانعت به عمل آورد.

هويدا در اواسط بهمن 1353 در جلسه مشترك وزرا و مسئولان حزب، به‌ويژه تشكيلات حزب در شهرستان‌ها را بسيار ناكارآمد دانست و اعتراف كرد كه برخلاف تظاهري كه صورت مي‌گيرد حزب ايران‌نوين گويا در شهرستان‌ها تقريباً هيچ تشكيلات و سازماني ندارد. هويدا اضافه كرد كه باندبازي‌ها و قوم و خويش‌نوازي‌ها بنيان تشكيلات حزب اكثريت را به ويژه در شهرستان‌ها به نابودي سوق داده است.

در اين ميان هويدا از همان ‌آغاز كوشيد به دفتر سياسي،‌ هيأت اجرايي و شوراي مركزي حزب تحرك تازه‌اي بخشيده و ميان اين سه ركن رهبري حزب هماهنگي و ارتباط مستقيم‌تري ايجاد كند و براي اين منظور طرح تشكيل دبيرخانه‌اي را پيش‌بيني كرد و از هيأت اجرايي خواست تا با تأسيس كميته‌هايي ويژه بر دامنه كيفي و كمي فعاليتش بيفزايد. رهبري شوراي مركزي حزب از اين دورة اخير به منوچهر كلالي سپرده شده بود. هويدا همچنين مدعي شد كه با توسعه كمي و كيفي فعاليت حزب ايران‌نوين، در آينده‌اي نزديك همة «سي‌ودو ميليون مردم ايران» عضو اين حزب خواهند شد.

بر طبق اساسنامة جديد، ‌هويدا در بيست‌وچهارم دي 1353 اعضاي دفتر سياسي حزب را از يازده تن به پانزده تن افزايش داد و پنج چهره جديد وارد دفتر سياسي شدند كه عبارت بودند از: غلامرضا كيانپور وزير اطلاعات و جهانگردي؛ حبيب‌ دادفر نماينده مجلس شورا و رئيس تشكيلات شهرستان‌هاي حزب؛ ضياءالدين شادمان مسئول تشكيلات تهران؛ شوكت‌الملوك جهانباني؛ جواد منصور رئيس بيمه مركزي ايران «كه هويدا او را نفر دوم كانون مترقي و حزب نام داد». ساير اعضاي دفتر سياسي عبارت بودند از: منوچهر كلالي رئيس شوراي مركزي؛ هويدا، مصطفي الموتي و محمد‌علي صفار ليدرهاي فراكسيون حزب در مجلسين شورا و سنا؛ جواد سعيد قائم‌مقام دبيركل عبدالمجيد مجيدي وزير مشاور و رئيس سازمان برنامه و بودجه؛ عزت‌الله يزدان‌پناه وزير مشاور و معاون پارلماني نخست‌وزير؛ رضا صدقياني وزير تعاون و امور روستاها؛ احمد هوشنگ‌شريفي وزير آموزش و پرورش؛ و امير‌قاسم معيني وزير كار و امور اجتماعي.

در بيستم بهمن 1353 هويدا از ضرورت اعطاي آزادي عمل و در عين حال انتظار مسئوليت بيشتر از كميته‌هاي حزب در شهرستان‌ها سخن به ميان آورد. هويدا همچنين مدعي شد كه سياست گفت و شنود با مردم كشور را در حزب پياده خواهد كرد و به اصطلاح از مشي‌ درهاي باز تبعيت خواهد نمود تا بيش از پيش مردم كشور را نسبت به فعاليت‌هاي حزبي و مشاركت در امور اجتماعي تربيت و تشويق كند. برخي بر اين تصور قرار گرفتند كه هويدا قصد دارد در رفتار و فعاليت كلي حزب تحولي قابل اعتنا به وجود آورد، كه البته چنين نبود. چنان كه همان نخستين اقدام هويدا در آغاز رسمي دبير‌كلي‌اش كه انتخاب اعضاي دفتر سياسي بود، به سرعت با مخالفت و نارضايتي شديد اعضايي از حزب مواجه شد كه آن را نه براساس شايستگي و صرفاً در راستاي همان مشي باندبازانه و رفيق‌نوازانه ارزيابي مي‌كردند. ساواك در بيست‌وپنجم دي 1353 در اين‌‌باره چنين گزارش كرده بود:

«روز گذشته آقاي نخست‌‌وزير با آوردن جواد منصور ـ دكتر ضياءالدين شادمان ـ‌حبيب‌دادفر ـ كيانپور به دفتر سياسي حزب با عكس‌‌العمل شديد افراد صحيح‌العمل و زحمت‌كش حزبي روبه‌رو گرديد و براي افراد علاقمند و فعال حزب مسلم شده كه اشخاص فعال به خاطر لياقت و شايستگي به جايي نخواهند رسيد مگر اينكه به دسته‌بندي گرايش پيدا نمايند. حبيب‌ دادفر دفتر كارش در حزب محل مراجعه مرغداران است و تمام وقت او صرف شركتها و سرمايه‌گذاري‌ها مي‌شود و ضياءالدين شادمان هزار و يك آلودگي دارد و كيانپور هنوز درگير پرونده اصفهان مي‌باشد كه خاطره آن فراموش مردم نشده است و جواد منصور كه سالها نسبت به حزب متاركه كرده ولي به خاطر رابطه دوستي وارد دفتر سياسي حزب مي‌‌شود. از طرفي ديگر آقاي هويدا در سخنان ديروز خود گفته است من بايد بقيه دوستان را كه در بخش خصوصي كار مي‌كنند ولو براي چند ساعت هم كه شده بياورم كه در دولت و حزب مجدداً مشغول كار شوند. از طرفي ديگر باند جواد سعيد قائم‌مقام دبير‌كل، حزب را قبضه كرده و او با همكاري دكتر شادمان و ساير عوامل خود كوشش مي‌كند با نزديك كردن خودشان به نخست‌وزير و خراب كردن افراد ديگر و حتي مرعوب نمودن ديگران اعمال قدرت كنند.»

غلامرضا كيانپور عضو جديد دفتر سياسي حزب از حضور حبيب دادفر و ضياءالدين شادمان در اين دفتر ابراز نارضايتي كرده و آنان را افرادي «بدنام و نادرست و شارلاتان» دانسته بود كه با حضور خود از شأن دفتر سياسي خواهند كاست.



*مقدمات شركت در انتخابات

در هفتم ارديبهشت 1353 شاه تصريح كرده بود كه از آن پس وزير كشور بايد غير‌حزبي باشد تا در انتخابات گوناگون بتواند بي‌طرف بماند. تأكيد كرد كه استانداران هم كه در واقع نماينده شخص او در استان‌ها هستند، بايد غير‌حزبي باشند تا با كمال بي‌طرفي به تمام اقشار مردم حوزه مأموريت خود خدمت كنند. در بيستم مهر 1353 شاه بار ديگر تأكيد كرد كه انتخابات آتي مجلس «كاملاً آزاد» برگزار خواهد شد و بدين ترتيب هر يك از دو حزب بايد براي كسب رأي بيشتر به امكانات، مقدورات و ظرفيت‌هاي خود تكيه كنند.

با ‌آنكه هنوز بيش از يك سال به آغاز صدور فرمان انتخابات مجلسين وقت باقي بود، نشريات و روزنامه‌هاي ارگان و حامي حزب اكثريت و نيز ساير بخش‌هاي تبليغاتي اين حزب بر تنور انتخابات ‌دميدند و در محافل حزبي و سياسي مباحث مربوط به انتخابات رونق روزافزوني پيدا كرده بود. از اواسط خرداد 1353 خبر مي‌رسيد كه علاوه بر دو حزب ايران‌نوين و مردم (كه گمان مي‌رفت انتخابات آتي را در انحصار نخواهند گرفت) افراد و دستجاتي كوچك‌تر مشغول تهيه فهرست‌‌هايي براي انتخابات دوره بيست‌وچهارم مجلس شورا هستند. شاه در بيستم مهر 1353 در ملاقات با هيأت رئيسه مجلسين سنا و شورا بار ديگر از برگزاري كاملاً آزادانه انتخابات پيش رو سخن به ميان آورد و از احزاب دوگانه خواست تا خود را براي مشاركتي اصولي و كاملاً رقابتي و آزاد در انتخابات آينده ‌آماده كنند.

ساواك در هفتم آبان 1353 درباره گمانه‌زني‌هاي نمايندگان مجلس دربارة انتخابات آينده چنين گزارش كرده است:

«به مناسبت نزديك شدن برگزاري انتخابات سراسر مملكت به طور كلي بيشتر نمايندگان مجلس احساس تزلزل مي‌نمايند و مي‌گويند انجام انتخابات آزاد با توجه به مسائلي كه در انتخابات شهسوار گذشت براي مملكت زود است زيرا عده‌اي پولدار رأي مي‌خرند و موفق مي‌شوند. به طور كلي از انجام انتخابات به طور آزاد و متكي به رأي مردم دو دسته ناراضي هستند و به صورت ضمني اين تز را تخطئه مي‌نمايند.

1 ـ دسته اول نمايندگان فعلي مجلس شوراي ملي كه عموماً طي يك يا چند دورة بدون توجه به تعداد آرا به مجلس راه يافته‌اند.
2 ـ عده‌اي هستند كه چند سال منتظر مانده‌اند تا فرصتي پيش آيد و نوبت به آنان برسد و مانند دوستان خود به مجلس بروند. اين گروه در عين حال به عناوين مختلف براي نمايندگان فعلي نيز مطالبي در نفي مي‌گويند.»

طي روزهاي بعد نمايندگان وقت مجلس و نيز ساير منتظرالوكاله‌‌ها كه نگران وضعيت آينده خود بودند بر دامنه آمد و شدها و ملاقات‌هايشان با رهبران احزاب و دولت افزودند و به ويژه اعضاي پرشمار فراكسيون اكثريت نگران‌تر از ساير همكارانشان پي‌گير اوضاع بودند. در اين ميان هويدا در اجتماع چندصد‌ نفري اعضاي شوراي مركزي حزب اكثريت در تبريز تأكيد كرد كه دولت او و نيز حزب ايران‌نوين از برگزاري انتخابات آزاد قاطعانه حمايت مي‌كنند و ترديدي ندارند كه باز هم با اكثريتي قاطع‌تر بر رقبا پيروز خواهند شد و حزب ايران‌نوين سالياني طولاني بر سر كار و قدرت باقي خواهد ماند و اضافه كرد كه «حزب ايران‌نوين با يك باد نيامد كه با يك باد هم برود».

در يازدهم اسفند 1353 هيأت اجرايي حزب ايران‌نوين چارچوب كلي شيوه و گسترة شركت اين حزب در انتخابات آيندة مجلسين را كه مقرر بود در تابستان سال 1354 برگزار شود، تعيين كرد و از همه واحدهاي ريز و كلان حزبي در سراسر كشور خواست تا خود را براي حضوري تعيين‌كننده در انتخابات آماده كنند. ضمن ‌آنكه دولت هويدا تأكيد كرد تمهيدات لازم را براي برگزاري انتخاباتي كاملاً آزاد فراهم خواهد آورد. فعاليت‌هاي انتخاباتي احزاب و به‌ويژه حزب ايران‌نوين كه تا واپسين ساعات روز يكشنبه يازدهم اسفند 1353 ادامه داشت، به دنبال اعلام تشكيل حزب رستاخيز و انحلال احزاب پيشين به يك‌ باره متوقف شد و نمايندگان احزاب كه در تدارك انتخابات بودند «به دستور حزبشان مأموريت يافتند كوشش‌هاي خود را در راه توجيه فرمان رهبر مملكت و بسيج همه نيروها و متمركز كنند».




*حزبي در سراشيبي سقوط و ناكامي

حزب ايران‌نوين، يك حزب واقعي نبود. مرام و مسلك و عقيدة حزبي در آن جايي نداشت. به همين دليل خيلي زود به كانوني براي تجمع فرصت‌طلبان و مقام‌پرستان فاسد تبديل شد و روز به روز هم گسترش يافت. در آستانه دهه 1350 حزب چنان حجيم و نابسامان شده بود كه اصلاح آن غيرممكن مي‌نمود. فساد مديران ارشد و درجه اول حزب در صدر تمام مشكلات دامنگير حزب واقع بود. اكثريت قريب به تمام اين افراد هيچ‌گونه علاقه و اعتنايي به حزب و امور و وظايف محوله در آن نداشتند و با برخورداري از امكانات مالي و مديريتي و ده‌ها مزيت نان و آب‌دار حزبي و دولتي، نقشي جز ناراضي‌‌تراشي در مجموعه حزب ايفا نمي‌‌كردند. در ارتقاي شغلي و مديريتي در سطوح و شئون مختلف حزب تقريباً هيچ ضابطه‌‌اي وجود نداشت و فاسدان و بدكاره‌گان با بهره‌گيري از روابط باندي و فاميلي و ديگر امتيازات خلاف قاعده، در مهم‌ترين و كليدي‌ترين مديريت‌‌هاي حزب و نيز دولت حزبي قرار مي‌گرفتند. اين روند مشمئزكننده در اوايل دهه 1350 بسيار محسوس و زننده‌تر از ساليان گذشته شده بود و به گفتة يكي از اعضاي بلند‌پايه اين حزب، وضع حزب به كلي «خر تو خر شده» بود و «كثافت‌كاري‌هاي» رهبران و كارگردانان و دست‌اندركاران ريز و كلان حزب ديگر حد و حصري نمي‌شناخت و باندهاي توطئه‌‌گر به شدت در پي از ميان برداشتن رقبا بودند. ساواك در پانزدهم مهر 1350 عقيدة يكي از اعضاي حزب را دربارة اوضاع كشور و حزب چنين نقل مي‌كند:

«مملكت خراب است و رجال ما فاسد و دزد هستند. نام‌برده ادامه داد به دليل وجود همين فساد من از حزب ايران‌نوين استعفا كرده‌ام و افسوس مي‌‌خورم چرا مدتي از وقت خود را در حزب مزبور صرف فعاليت كرده‌ام.»

داستان اعمال نفوذ و تقلبات گسترده حزب ايران‌نوين در انتخابات ‌حديث مفصل ديگري از ناكارآمدي و فساد زايد‌الوصف اين حزب بود. در عين حال كانديداهاي اساساً فاسد اين حزب كه تقريباً همگي به مجلس و انجمن‌ها راه پيدا مي‌كردند، جلوة ديگري از فساد حزب و دولت حزبي بودند. برخي اعضاي حزب بر اين باور بودند كه رهبران و دست‌اندركاران آن در جريان انتخابات «نهايت وقاحت را به خرج» مي‌دهند. فساد دامنگير در آن چنان گسترش يافته بود كه حتي گاه در نشريات طرفدار رژيم نيز در حدي كه ممكن بود به آن اشاره مي‌شد:

«بعد از انقلاب [سفيد] سيستم حكومت حزبي كم‌كم در ايران برقرار شد و عده‌اي عضويت احزاب اكثريت و اقليت را پذيرفتند كه با نهايت تأسف بايستي گفت كه در بين آنها اشخاص ناباب و غيرمؤمن به اصول حزبي و دموكراسي وجود دارد و اين عده فقط و فقط به خاطر به دست ‌آوردن مقام يا كرسي در پارلمان و انجمن‌هاي مختلف روي به احزاب آورده‌اند.»

اكثريت كادر رهبري و كارگردانان حزب ايران‌نوين داراي فساد مالي و اقتصادي و گاه اخلاقي بودند. مبالغ اختلاس و سوء استفاده‌هاي مالي برخي از آنان بسيار بالا بود؛ از جمله نظير منوچهر ‌آزمون كه در يك مورد به بيش از يك ميليون و هشتصد‌هزار تومان مي‌رسيد كه هيچ‌گاه هم حاضر نشد اين مبلغ را كارسازي كند. بسياري از وزرا و رهبران درجه اول حزب و دولت در صدر تمام فاسدان و بدكاره‌گان جاي داشتند و مبناي ترقي شغلي و اشغال مناصب حزبي و دولتي جز رابطه نبود. وقتي كلالي در اواخر سال 1351 معاونان جديدي براي تشكيلات عريض و طويل‌تر شدة حزب برگزيد، جواد سعيد در اين باره گفت:

«جواد سعيد معاون دبير كل حزب ايران‌نوين در يك مذاكره دوستانه در تاريخ 3/12/51 اظهار داشت منوچهر كلالي دبير‌كل حزب قرار نبود هر چه افراد بيكاره و ناتوان است به سمت معاون خود انتخاب كند فقط قرار بود دو نفر معاون ديگر براي خود انتخاب كند. سعيد اضافه كرد شهرستاني و نجيمي معاون دبير‌كل شده‌اند ولي نمي‌توانند حرف يوميه خودشان را بزنند يا بلوري و شادمان معاون دبير‌كل هستند ولي نتوانسته‌اند كارگران و كميته استان را اداره كنند و حتي روزي نيم‌ساعت از وقت خودشان را صرف كار حزبي نمي‌كنند. به چه عنوان بايد معاون دبير‌كل بشوند. سعيد اضافه كرد كلالي و معيني اين كارها را صرفاً روي رفيق‌بازي خود كرده‌اند و با اين رويه وضعيتي به وجود آورده‌اند كه ايمان حزبي افراد را از بين برده‌اند و همه اعتقاد پيدا كرده‌اند اگر به دبير‌كل و قائم‌مقام وي نزديك باشند در حزب ترقي خواهند كرد.

نظريه چهارشنبه: وجود پنج نفر معاون دبير‌كل حزب در ايران‌نوين مطلبي است كه از بدو اعلام تاكنون با تمسخر افراد حزبي و خارج از حزب مواجه شده است و آن را جز رفيق‌بازي و پست‌تراشي براي دوستان به چيز ديگري نمي‌توان تعبير كرد. »

بسياري از مديران و رؤساي پايين‌دست‌تر حزب براي بقا يا ارتقا در مشاغل و موقعيت‌‌‌هاي خود از پرداخت هرگونه رشوه، هديه، چاپلوسي و بعضاً ارائه خدمات غير‌اخلاقي به مقامات بالاتر از خود ابا نمي‌كردند:

«1ـ هفته گذشته فخرا‌لدين نبوي سبد گل بسيار زيبايي به مناسبت اينكه محل ساختمان دبير‌كل حزب ايران‌نوين تغيير كرده براي وي فرستاده است. نبوي مديركل فرهنگ تهران كه مي‌گويد مورد حمايت شديد مقامات امنيتي است مدتي پيش هم براي حفظ مقام فعلي و ياگرفتن مقام بالاتر به سفارش خانم فرخ‌رو پارساي با دبير‌كل ملاقات كرده است.
2ـ در هفته گذشته خانم حشمت ... كه از افراد فوق‌الذكر متظاهر حزبي است به مناسبت سالگرد حزب با جمع‌آوري مبالغي پول از مسئولان حوزه‌ها (هر نفر 200 ريال) هدايايي به خانم وزير آموزش و پرورش و منوچهر كلالي و ضياءالدين شادمان رئيس كميته استان حزب داده است، جهانباني كه مسئول قسمت زنان است در همين مورد اظهار داشته كه چرا به اين قبيل افراد بدنام ميدان مي‌دهند زيرا اين دو خواهر يعني حشمت و فرزانه ... معروف هستند كه دخترها را براي مقامات مي‌برند.
3ـ بدرخاني اظهار داشته كه دانشمند [رئيس‌ دفتر دبير‌كل] دبير‌كل را پشت ديوار نگه داشته و هيچ‌كس را نمي‌گذارد با دبيركل ملاقات كند. مشاراليه اضافه نموده كه [عملاً] دانشمند دبير‌كل حزب است و بدبخت‌ترين و بيچاره‌ترين اعضاء حزب هم دكتر نجيمي است كه زيردست دانشمند است. »

به گزارش ساواك، دربارة رئيس دفتر دبير‌كل حزب نيز گفته مي‌شد كه وي «علناً جاك‍... مي‌كند و دفتر كار او در حزب محل تردد زنان بدكاره است... زناني را كه با او دست هستند به دامن بعضي از مقامات حزبي مي‌اندازد». دربارة سابقة وي در محافل حزبي چنين گفته مي‌شد:
«كيهانيان عضو دبيرخانه حزب در يك صحبت خصوصي اظهار مي‌داشت كه اصغر .... منشي دبير‌كل يك اغذيه فروش بود و زن زيبايي دارد كه خوب‌ آواز مي‌خواند و مي‌رقصد و در جلساتي كه معيني، كلالي و فضل‌‌الله معتمد داشتند، مي‌رقصيده و آواز مي‌خوانده است و هم‌اكنون نيز منوچهر كلالي گاه و بيگاه به خانه وي مي‌رود و با زن .... ارتباط دارد.»

همچنين به گزارش ساواك:

«در مورد روابط مهندس... رئيس دبيرخانه و رضا .... رئيس تشريفات حزب با خانم‌هاي عضو حزب ايران‌نوين كه حقوق بگير از حزب نيز مي‌باشند مطالبي در راهروها و اطاق‌‌هاي حزب عنوان مي‌شود مبني بر اينكه دو نفر مورد بحث با استفاده از موقعيتي كه در حزب دارند بعضي از زنان و دختران حزبي را به عناوين مختلف تحت‌تأثير قرار داده و بعضي را به صورت تطميع كردن و بعضي را به صورت تهديد كردن، ‌آنان را وادار مي‌نمايند كه از جاده عفت خارج شوند و آنان را به اعمال منافي عفت وادار مي‌سازند.»

حزبي كه افراد بلند‌پايه‌اش غرق در فساد باشند و دفتر مركزي‌اش نيز محل انواع و اقسام فسادها باشد، خيلي طبيعي است اگر افراد سطح پايين‌ترش نيز به توسعة شيره‌كش‌خانه‌ها در منطقة مهر‌آباد جنوبي بپردازند. در سيزدهم بهمن 1352 فردي كه خود را سرهنگ بازنشسته رضا شاكري معرفي مي‌كند در نامه‌اي خطاب به رئيس ساواك منطقه غرب تهران دربارة هنرنمايي يكي از اعضاي حزب پاسدار انقلاب چنين خبر مي‌دهد:

«اخيراً شخصي به نام اسدالله صادقيان كه خود را را وابسته به حزب پاسدار انقلاب مي‌داند و با حمايت چند نفر از اعضاي سازمان انجمن‌هاي محلي حزب ايران‌نوين به رياست مهرآباد جنوبي رسيده است با استفاده از موقعيت حزبي و انجمن خود عده‌اي از شيره‌خانه‌داران باسابقة تهران را در مهر‌آباد جنوبي جمع‌آوري و با حمايت كردن از آنان شيره‌خانه‌هاي متعدد داير كه علاوه بر اينكه عده‌اي از جوان‌هاي محل را معتاد نموده با حق سكوت و حق‌حسابي كه ازآن مي‌گيرد مهماني‌‌ها و ضيافتي‌‌هاي مجللي براي چند نفر از اعضاي سازمان انجمن‌هاي محلي حزب ايران‌نوين داده و مي‌‌دهد و در قبال آن از وجود آنان در حزب به نفع خود بهره‌برداري مي‌نمايد. با اينكه دولت شديداً با بسط و توسعه اين قبيل اماكن مبارزه مي‌كند يكي از اعضاي حزب پاسدار انقلاب خود مبادرت به تشكيل شيره‌خانه نمود كه جاي بسي تأسف براي مملكت و حزب است. لزوماً به عنوان يك فرد ايراني خود را موظف دانستم كه مراتب را به اطلاع آن مقام محترم برسانم.»

در گزارش ديگري ساواك از آرايش‌هاي آنچناني بعضي از اعضاي حزب براي جلب توجه بلند‌پايگان حزبي خبر مي‌دهد. ساواك برخي از زنان عضو حزب اكثريت را كه در مجلس سمت نمايندگي داشتند و يا در سطوح بالاي حزب و دولت داراي سمت و مديريت بودند،‌ نام مي‌برد كه به فساد اخلاقي و جنسي آلوده بودند و نسبت به پيامدهاي آن هشدار مي‌دهد. دربارة كلالي، دبير‌كل حزب هم گزارش‌ها حاكي از آن بود «كه خيلي بي‌باكانه در جهات مختلف فساد مي‌كند». فساد فقط در اين زمينه‌ها نبود؛ بلكه در همة زمينه‌ها و بالا و پايين حزب و كشور را فراگرفته بود. با استفاده از موقعيت و فرصت حضور در مناصب و محافل كليدي و تأثيرگذاري چون شوراي مركزي حزب ايران‌نوين بود كه فردي مي‌توانست ميليون‌ها متر مربع زمين‌هاي باصاحب و بدون‌صاحب را به نام خود ثبت كند. كارمندي از اداره اصلاحات ارضي كه خود را عضو قديمي حزب ايران‌نوين معرفي كرده بود در نامه مبسوطي كه در اول دي 1353 براي هويدا نوشته درباره زمين‌خواري لطف‌الله حي عضو شوراي مركزي حزب اكثريت جزئيات بسياري را فاش مي‌كند. در چنين حزبي البته جايي براي «افراد روشنفكر و معتقد» نيست؛ جاي آنها را وابستگان به دبير‌كل و قائم‌مقام وي و ديگر مقامات بلند‌پايه پر مي‌كنند:

«وضع حزب ايران‌نوين واقعاً تأسف‌آور شده و غير‌قابل تحمل مي‌باشد. براي افراد مستعد و باشخصيت، حزب به صورت يك سلاخ‌خانه درآمده است. علناً در تمام زمينه‌ها فاميل‌بازي مي‌شود و محلي براي افراد روشنفكر و معتقد وجود ندارد. ارزش معنوي و مهارت و استعداد افراد در اين تشكيلات مورد نظر نيست. هر كس در آنجا به فكر خود و فاميل و حتي نوكر و كلفت‌هاي خود مي‌باشد چنانچه از فاميل مهندس معيني قائم‌مقام دبير‌كل بيش از پنج‌نفر در حزب حقوق مي‌گيرند و از فاميل منوچهر كلالي دبير‌كل و سناتور بلوري چندين نفر حقوق‌بر حزب هستند. در حزب گفته مي‌شود كه تمام هزينه‌هاي دكوراسيون خانه دبيركل و هزينه‌ سفرهاي وي به خارج از كشور از محل بودجه حزب تأمين شده و بدرخاني مسئول تداركات حزب مأمور اين كار است.»



ساواك در بيستم آبان 1351 در گزارش ديگري موضوع انتصاب و ارتقاي افراد فاسد و فاقد صلاحيت را (صرفاً به خاطر باندبازي و رفيق‌نوازي دستگاه رهبري حزب) در مديريت‌هاي ريز و كلان حزب ايران‌نوين مورد شماتت قرار داده و با هشدار اين موضوع كه تبعات سوء اين‌گونه خلافكاري‌ها و فاسدپروري‌ها در حزب اكثريت بسيار سنگين و جبران‌ناپذير خواهد بود، مي‌نويسد:

«دستگاه حزب درست به منزله تجارتخانه و يا مؤسسه‌اي انتفاعي شده كه عده‌اي صرفاً منافع خويش را در نظر گرفته و با حمايت منافع فردي منافع اجتماعي را در نظر نمي‌گيرند، مثلاً فعلاً‌كليه امور انتخابي و انتصابي حزب با نظر آقاي مهندس معيني قائم‌مقام دبير‌كل حزب انجام مي‌شود و نام‌برده در كليه اعمالي كه مي‌شود بي‌نظر نيست و نسبت به كساني كه داراي سوابق و شخصيتي باشند مثل اينكه داراي عقده رواني مي‌باشند و معتقد است كساني كه در كارترها قرار مي‌گيرند يا از دوستان و كسان او مانند اخوي خود كه بدون دارا بودن سابقه كامل حزبي به صرف عضويت گمرك به نمايندگي مجلس انتخاب شده و يا رفقاي او مثل آقاي مهندس بلوري سناتور و رئيس شيروخورشيد تهران و رشيد نادرخاني رئيس فعلي انجمن شهر، منتخبين و منتصبين را از بين كسان و افراد مطيع خود انتخاب مي‌نمايد و از طرفي كادرهاي حساس حزب بين همين دسته آقايان كه سمت نمايندگي مجلس را دارا مي‌باشند تقسيم شده كه اكثراً مانند امير‌حسين شيخ‌بهايي كه عهده‌دار امور اصناف در حزب مي‌باشد و يا ناصر اوليايي‌شيرازي عهده‌دار امور قسمت‌هاي بازرگاني مي‌باشند نه تنها عقيده عمومي را سست نموده بلكه اصولاً به احزاب بدبين كرده است در حالي كه در مورد دو نفر مذكور گفته مي‌شود علاوه بر اينكه داعيه حزب و دوستي با مقامات دولتي دارند با حاج‌آقا بزرگ ابوحسين (تاجر بازار) و دار و دسته‌هاي او كه سابقه تحريك در موارد مختلف داشته همكاري نموده و جلساتي در شهر كرج دارا مي‌باشند.»

آنچه گفته شد، شمّه‌اي و بخش كوچكي از فساد دامنگير حزب ايران‌نوين بود. فسادي كه بر اساس انبوه اسناد و مدارك بر جاي‌مانده از ساواك و دفتر ويژه اطلاعات، از چشم مسئولان و كارشناسان ساواك نيز دور نبوده است و آنان به درستي دربارة عواقب چنين فسادي هشدار مي‌داده‌اند. پس عجبي نيست اگر مأموران و كارشناسان نهادي كه وظيفه‌شان «شناسايي آسيب‌هاي امنيتي» رژيم بوده، از اينكه به فاسدترين عناصر رژيم نشان افتخار داده شود، برآشفته شوند:

«چندي است در ستون اخبار روز روزنامه‌هاي كثير‌الانتشار خبرهايي راجع به اعطاي نشان از درجات و انواع مختلف به اشخاص درج مي‌گردد. در بين كساني كه مفتخر به دريافت نشان گرديده‌‌اند نام اشخاصي نظير علي‌اصغر دانشمند منشي منوچهر كلالي دبير‌كل حزب ايران‌نوين ـ محمد بدرخاني نماينده مجلس شوراي ملي از كرج و مسئول كارپردازي حزب ايران‌نوين و مظهري نماينده مجلس و رئيس روابط عمومي حزب ايران‌نوين و چند نفر ديگر از اين قبيل به چشم مي‌‌خورد.

نظريه چهارشنبه: چون اعطاي نشان توأم با صدور فرمان همايوني مي‌باشد و كساني كه مفتخر به دريافت نشان مي‌گردند بايستي داراي آنچنان موقعيت و حسن شهرت و سوابق اجتماعي درخشان باشند كه قابليت و برازندگي دريافت نشان و استفاده به موقع از آن را داشته باشند. لكن با بررسي سوابق اجتماعي افرادي كه اخيراً مفتخر به دريافت نشان گرديده‌اند روشن است كه اكثريت اين افراد داراي شخصيت اجتماعي و حسن شهرت لازم نبوده و اطلاع افراد روزنامه‌خوان و مطلع كه آشنايي كامل با سوابق اجتماعي اين قبيل افراد را دارند موجب تفسير و تعبيرهاي مختلفي گرديده است از جمله اظهار مي‌دارند كه چنانچه بايستي نشان همايون و ساير نشان‌ها به افرادي كه در خدمت به مملكت مجاهدت مي‌نمايند اعطا گردد پس چرا بايد افرادي نظير علي‌اصغر دانشمند كه به خاطر بعضي مسائل به دبير‌كل حزب ايران‌نوين نزديك مي‌باشد و بنا به درخواست دبير‌كل به اين افتخار نايل گردد يا اينكه محمد ‌بدرخاني به صرف اينكه كارپرداز حزب بوده و به خاطر خوش‌خدمتي يا تسهيلات شخصي كه براي مسئولين حزبي فراهم مي‌نمايد موفق به دريافت نشان و فرمان همايوني گردد. چنانچه فردفرد مفتخرين به دريافت نشان‌هاي اخير را براي بررسي كنيم نه تنها خدمت ارزنده نكرده‌اند بلكه توفيق آنها در اين باب نظير دو نفر فوق‌الذكر بوده است.»



*داستان انحلال

شاه از مدت‌ها قبل از بعد‌ازظهر آن روز سرنوشت‌ساز يكشنبه يازدهم اسفند 1353 درباره نظام حزبي موجود در كشور و اينكه ضرورتاً بايد تغييراتي جدي در آن ايجاد كند، در حال تفكر و به اصطلاح سبك‌سنگين كردن اوضاع بود.

مصطفي الموتي از رهبران حزب ايران‌نوين ضمن اينكه انحلال يكباره احزاب را تقبيح و تصريح مي‌كند كه آن همه تشكيلات گسترده و عريض و طويل به سرعت از هم فروپاشيده و از ميان رفت، تأكيد دارد كه تا آن هنگام تقريباً هيچ‌كس از رهبران اين حزب اطلاعي از اين قصد شاه نداشت و هويدا هم اگر مطلبي را درك كرده بود، با كسي در ميان ننهاده بود.

اعلام انحلال احزاب چندگانه و تأسيس حزب رستاخيز در يازدهم اسفند 1353 انعكاس قابل توجهي در محافل داخلي و خارجي پيداكرد و تعبير و تفسير‌ها پيرامون ‌آن فراوان شد. در اين ميان مردم بي‌اعتناي كشور و نيز مخالفان سياسي حكومت اين اقدام شاه را گامي ديگر در راستاي گرايش بيشتر او به شيوه‌ استبدادي‌تر حكومت ارزيابي كردند. مطرح‌ترين مخالف رژيم شاه، آيت‌الله خميني(ره)، عضويت در اين حزب را از نظر مذهبي تحريم كرد.

انحلال احزاب و تأسيس حزب واحد رستاخيز، يكي از سوژه‌هاي شاعران ادبيات زيرزميني ايران شد و دربارة آن شعرها سرودند. به عنوان نمونه:
جانشيــــــن (حــــزب ايران‌نوين)
حزب نــــوبنياد (رسـتاخيـــــز) شد
حزب مردم هم به حكــــم شهـــريار
شـد بــرون از گود و حلق‌آويــــز شد
از دو حزبي چون نشد كاري درسـت
رســــم تك‌حـزبي بشارت‌‌خيــز شد
چون هوس گل كرد شاهنشـــــاه را
غـــرس اين تك‌بــوته در پاليــــز شد
شاه گفت آن كو بود بيرون ز حــــزب
بايــدش بيــرون ز كشـور نيــز شـد
زانكه اين حزب فراگيــــر بــــــــزرگ
از «ارس» گسـترده تــا «نيريـز» شد
عده‌‌اي را نيــــز دندان طمـــــــــــــع
بهـــــر صيد مال و منصــب تيـز شد
بي‌خبر كايـــن حزب خلق‌الســاعه نيز
داســــتانــش جملــه هـزل‌آمــيز شد
حزب شاهي هيچ‌گـه چيــــــزي نشد
يــــا دو روزي چيـــزكي ناچيــــز شد
روزي از حزبي ز ملـت پـــا گرفت
شــــاه دفعش را به جـد، پـي‌ريــز شد
در سياست رشـــــد ملت را نخواست
واندريـــن ره طـــالب پــرهيـــز شد
كاسة صبــر وطــن‌‌‌خـــواهــان دگر
از فضـــولي‌هـاي شــه لبريـــــز شد
عنقريب اين شعله هم خواهــــــد فسرد
چـند روزي گر شرارانگيــــــــــز شد
زانــــــكه واريز حســـاب جوجه‌ها
في‌المثـــــــــل در آخــــر پاييز شد

با انحلال حزب ايران‌نوين و تأسيس حزب رستاخيز، در محافل سياسي نزديك به رژيم اين اميد پيدا شد كه بلكه اين فرصتي براي رها شدن از فساد حزب ايران‌نوين باشد. همين‌ها هشدار مي‌دادند كه مبادا در ساختار حزب جديد‌التأسيس باز هم ايران‌نويني‌ها نفوذ كنند كه در اين صورت رستاخيز از اول محكوم به شكست است.

اسدالله علم با خوشحالي آشكار در يادداشت‌هاي شامگاه يازدهم اسفند 1353 خود مي‌نويسد: در پشت اين مصاحبه تاريخي چه نكته‌هايي كه نهفته است. اولاً شاهنشاه بلندپروازي‌هاي بي‌ربط حزب اكثريت را كه تمام كارهاي شاهنشاه را به اعتبار حساب خودش مي‌گذاشت از بين بردند و همچنين به خردواني‌هاي بي‌ربط حزب اكثريت كه باعث ناراحتي و عقده عده زيادي از مردم شده بود [خاتمه دادند]. به علاوه حزب اكثريت امسال نمايش مضحك عجيبي را به راه انداخت [اشاره علم به برگزاري كنگره سوم حزب اكثريت بود] كه از تمام احزاب سياسي دنيا از كشورهاي سرمايه‌داري و كمونيستي نماينده به كنگره خواست. يك دفعه به او گفته شد فضولي موقوف! حساب خود هويدا هم با آنكه به او گفته شد كه فعلاً دبير‌كل است به نظر من به ‌آخر رسيد. شاهنشاه بايد به يك صورتي خودشان و كشور را از اين مخمصه نجات مي‌دادند».

يك روز پس از اعلام انحلال احزاب شاه به علم گفته بود كه «من حالا چهار پنج ماه است در اين زمينه فكر مي‌كنم و جز اين راهي نبود اما به هيچكس نگفته بودم». علم از اين تصميم نابخردانه‌تر شاه بسيار شادمان و اين اقدام او را «شاهكار سياسي بزرگ» خوانده و او را بسيار ستوده بود. علم كه سخت كينه ديرينه هويدا و حزب ايران‌نوين را بر دل داشت مدعي بود كه انحلال احزاب و تشكيل حزب رستاخيز با استقبال عمومي مواجه شده و اين همه را به دليل اين مي‌دانست كه «از بس كه از حزب اكثريت دل پردردي داشتند». علم طي همان چند روز نخست تأسيس حزب رستاخيز طي مصاحبه‌اي از انحلال احزاب گذشته بسيار ابراز خرسندي كرد و اوضاع حزبي سابق را اسفبار خواند. شاه در بيست‌ويكم اسفند 1353 سربسته به اسدالله علم اظهار كرده بود كه ترس او از بلندپروازي‌هاي حزب ايران‌نوين و هويدا باعث انحلال احزاب گذشته و تشكيل حزب واحد رستاخيز شده است. علم در اين باره چنين نوشته بود:

«باز هم صحبت حزب جديد شد. عرض كردم نخست‌وزير هم خيلي پكر است. فرمودند چرا؟ عرض كردم ‌آخر حزب ايران‌نوين ادعاي اكثريت قاطع بين مردم ايران داشت و شايد هم حساب‌هاي ديگر، كسي چه مي‌داند. فرمود او البته آدم باهوشي است و مطمئن هستم كه مي‌داند هيچ گهي نمي‌تواند بخورد. ولي يك هزارم هم ممكن بود براي خودش خيال‌هاي بپروراند. اين اولين دفعه است كه اين فرمايش را از شاهنشاه مي‌شنوم. حتي فرمودند در داخل اين تشكيلات وسيع وقتي فراكسيون‌هاي قوي بودند البته مي‌توانند با هم ائتلاف كرده دولت با اكثريت درست كنند.»

علم با شنيدن اين سخنان از شاه البته در پوست خود نمي‌گنجيد كه بالاخره پس از سال‌ها توانسته او را نسبت به نيات احتمالي حزب اكثريت و هويدا مردد ببيند. او در جاي‌جاي خاطرات خود هم اين خشم و كين ديرپا و فراموش‌ناشدني‌اش را پنهان نكرده است. چنان كه در خاطرات روز پنجشنبه بيست‌وهشتم فروردين 1354 خود در اين باره باز هم متذكر شده است: ‌

«شاهنشاه واقعاً به حق بايد متوجه همه جهات باشند. چنان كه بلند‌پروازي‌ها و گُه‌خوري‌هاي دولت و حزب اكثريت را نقش بر آب كردند. آخر به حزب ايران‌نوين چه ربطي دارد كه در كنگره خود از تمام احزاب پيش‌رو و پس رو و كمونيست و غير‌كمونيست و ليبرال و چنين و چنان دعوت كند؟ شاهنشاه آنچنان هوشيار هستند كه حدي بر آن متصور نيست. »

دكتر حسين خطيبي از اعضاي برجسته حزب ايران‌نوين و نايب‌رئيس وقت مجلس به روزمره‌گي افتادن احزاب پيشين كه جز تكرار بسياري از مسائل و مباحث كليشه‌اي و غير‌قابل اعتنا، برنامه و ايده قابل‌توجهي را در چنته نداشتند از دلايل انحلال آن احزاب و تأسيس حزب رستاخيز ارزيابي مي‌كند. به عقيده خطيبي اين احزاب از برآوردن خواست‌هاي برنامه انقلاب سفيد و ساختن و تربيت كردن رجال و دولتمرداني كه بتوانند در آينده اين طرح را به مورد اجرا بگذارند ناتوان بودند و جز وقت‌گذراني و نمايش‌هاي بيروني و تظاهر كه با فساد و بي‌اعتقادي توأم بود، خود پايه‌گذار بحران اجتماعي و سياسي جديدي شده بودند كه خطيبي آن را «فئوداليزم حزبي» لقب مي‌‌دهد. خطيبي اضافه مي‌كند كه رويگرداني و عدم اعتقاد مردم كشور به اين احزاب، عرصه فعاليت اجتماعي احزاب را به حد هيچ تنزل داده بود. پل يالتا مفسر روزنامه لوموند در همان زمان ناتواني حزب ايران‌نوين از تقويت و توسعه برنامه‌‌هاي انقلاب سفيد شاه كه اساساً براي مجرا داشتن آن بنا شده بود و نيز بي‌اعتباري بسيار شديد و غير‌قابل التيام اين حزب در نزد مردم ايران را از دلايل اصلي انحلال اين حزب و ساير احزاب موجود ارزيابي مي‌كرد.

جواد صدر از كارگزاران برجسته آن روزگار، اقدام شاه در انحلال احزاب چندگانه (ايران‌نوين، مردم، ايرانيان، پان‌ايرانيست) را به بازي كودكانه او با سربازاني سربي روي ميز (به خيال ميدان واقعي جنگ) تشبيه مي‌كند كه گويي پس از مدت‌ها بازي با احزاب سابق اينك حوصله‌اش سرآمده و قصد داشت با جابه‌جا كردن اين سربازان سربي (در واقع هم احزاب آن روزگار جز خواسته و ميل شاه هيچ‌گونه حركت و ابتكار عملي از خود نداشتند) به آن وضعيت خستگي‌آور پايان دهد. صدر ميان احزاب منحل‌شده و حزب رستاخيز تفاوتي نمي‌بيند و هر دو اين احزاب را ابزارهايي براي تثبيت و تحكيم موقعيت شاه در رأس قدرتها و حاكميت ارزيابي و اضافه مي‌‌كند كه «پدرم (صدرالاشراف) گاه‌گاه مي‌گفت شاه مثل كودكاني است كه از بازي با سربازهاي سربي لذت مي‌برد و وقتي از نوع ‌آرايشي جنگي خسته مي‌شود آرايش ديگري به آنها مي‌دهد».

مارك گازيوروسكي ناتواني حزب ايران‌نوين را در برآوردن خواسته‌ها و آرزوهاي شاه كه عمدتاً در بسيج مردم كشور در راستاي حمايت از انقلاب سفيد بود و نيز عدم توانايي حزب اقليت در ايفاي نقشي حزب منتقد مورد عنايت شاه را از دلايل انحلال اين احزاب و تأسيس حزب واحد رستاخيز ارزيابي مي‌‌كند. به گفتة او همان حزب ايران‌نوين در جامه حزبي جديد ظاهر شد و گردآمدگان در آن هم همان فاسدان و فرصت‌طلبان حزب ايران‌نوين ديروز بودند.

اشرف پهلوي صراحتاً اعتراف كرده كه ميل فزاينده‌تر شاه به روش‌هاي مستبدانه و دلخواهانه در حكومت و اينكه او نمي‌خواست كوركورانه از شيوه حكومت دموكراتيك غربي تقليد كرده و به اصطلاح منافع كشور را زير پا نهد، باعث شد تا احزاب چندگانه را منحل كرده و براي كارآمد ساختن حكومت حزب واحد رستاخيز را بنيان نهد. رابرت گراهام (در كتاب: سراب قدرت) خسته شدن شاه از دو حزب وفادار سابق و اينكه تا حدي هم نگران شده بود مبادا در آينده يكي از همين دو حزب (و اساساً حزب ايران‌نوين) به پايگاهي براي مخالفت با حكومت او تبديل شود، دست به انحلال اين احزاب زده و حزب رستاخيز را تأسيس كرد.

بسياري از نشريات آن روزگار در تحليل دلايل انحلال احزاب سابق، عمدتاً همان حرف‌هاي شاه را كه در يازدهم اسفند 1353 اظهار كرده بود، تكرار كردند كه در هر حال بازي كردن نقش اقليت در اين كشور دشوار شده بود و در حالي كه زعماي اين حزب هم جز آنچه حزب اكثريت مي‌خواست، هدف ديگري دنبال نمي‌كردند، بنابراين تضاد و غرض‌ورزي ميان دو حزب ايران‌نوين و مردم با اين اقدام از ميان رفت. با اين حال حتي در ميان حاكميت و دولت، عده‌اي بر اين باور قرار گرفتند كه با انحلال همان احزاب به شدت ناتوان‌شده و فروپاشيده، شاه گام ديگري در راستاي تبعيت از شيوه‌‌‌هاي‌ خشن‌تر و مستبدانه‌تر حكومت و حكمراني برداشته و به اصطلاح «به حكومت مشروطه پشت كرده است».

سفارت آمريكا در تهران هم در نوزدهم تير 1354 طي گزارشي كه براي وزارت امور خارجه آن كشور در واشنگتن فرستاد ميل و عطش روزافزون شاه به پيروي از مشي مستبدانه و خودكامه‌تر در حكومت را از دلايل اصلي انحلال حزب ايران‌نوين و مردم ارزيابي مي‌كند و مي‌افزايد كه او ديگر حتي راغب نبود وجود حزب به شدت ضعيف و غير‌قابل اعتنايي مانند حزب مردم را در جايگاه حزب مخالف و منتقد تحمل كند. سفارت آمريكا در تهران روند رو به افزايش انتقادات شاه از نظام دموكراسي حاكم بر غرب و ناكارآمدي آن حتي در كشورهاي اروپاي غربي و آمريكا را از دلايل ديگري مي‌داند كه شاه را متقاعد ساخته بود به همان قالب تمسخر‌آميز شيوه به اصطلاح دموكراتيك سياسي و حزبي حاكم بر كشور پايان دهد.

منوچهر كلالي كه تا حدود آذر و دي 1353 دبير‌كل حزب ايران‌نوين بود، بعدها گفت كه قدرت‌يابي رو‌زافزون حزب ايران‌نوين كه به‌ويژه در انتخابات ميان‌دوره‌‌اي شهسوار رقبا و مخالفان درون‌حاكميتي حزب اكثريت را به شدت عصباني و نوميد ساخته بود و مجموعه اين عوامل باعث شد تا روز به روز سوء ظن شاه نسبت به حزب ايران‌نوين و قدرت مهارناپذيرش افزايش يافته و نهايتاً جز انحلال مجموعه احزاب پيشين چاره‌اي ديگر پيش‌روي خود نبيند.



كلالي بر اين باور بود كه نارضايتي شاه از عملكرد و جايگاه حزب مردم از اولين انگيزه‌هاي شاه براي بر هم زدن نظم حزبي موجود بود. به همين دليل شاه در آغاز امر قصد داشت حزب مردم را ضميمه حزب ايران‌نوين كرده و خود هدايت عاليه آن را بر عهده بگيرد. اما رقباي پرنفوذ حزب ايران‌نوين در بخش‌هاي مختلف حاكميت، مانند اطرافيان و مشاوران فرح‌ پهلوي، نهاوندي و گروه انديشمندان او، و ديگران و نيز مجموعه گزارش‌هايي كه پي‌در‌پي از سوي ساواك و غيره به شاه مي‌رسيد، باعث شد تا او نهايتاً انحلال احزاب چند‌گانه را تنها چارة رهايي از وضعيت موجود ارزيابي كند. كلالي نقش سعايت‌كنندگان، رقبا و دشمنان حزب ايران‌نوين را از اصلي‌ترين دلايل انحلال حزب ايران‌نوين و البته ديگر احزاب مي‌داند.

دكتر منوچهر شاهقلي از اعضاي بلندپايه حزب ايران‌نوين و نيز از وزراي كابينه هويدا از خود او شنيده بود كه شاه به‌يژه پس از پيروزي در جريان انتخابات ميان‌دوره‌اي شهسوار از قدرت حزب ايران‌نوين به شدت نگران شده و همين معنا را به هويدا هم (به تلويح و ريشخند) تذكر داده و اضافه كرده بود كه «حزب ايران‌نوين خيلي قوي شده و كم‌كم مي‌خواهد نخست‌وزير را هم خودش انتخاب كند». هويدا اين گفته شاه را بسيار براي آينده حزب ايران‌نوين نگران‌كننده يافته بود. هويدا نقش سعايت‌هاي افرادي مانند اسدالله علم وزير دربار و نيز ساواك را در نگران شدن شاه از قدرت حزب ايران‌نوين بسيار تعيين‌كننده ارزيابي مي‌نمود. مصطفي الموتي از رهبران درجه اول حزب ايران‌نوين كه رياست كنگره بزرگ (سوم) حزب ايران‌نوين را بر عهده داشت به تلويح عظمت و قدرت شكننده حزب ايران‌نوين را از دلايل ترس شاه و نهايتاً تأسيس حزب رستاخيز برمي‌شمارد. او به ويژه از اين نكته متعجب است كه شاه موضوع برگزاري پرشكوه كنگره را با نظر مساعد پذيرفته بود و هيچ علامتي هم وجود نداشت كه نشان دهد از وضع موجود ناراضي است. الموتي انحلال يك‌باره احزاب چندگانه را بسيار تأسف‌آميز خواند. او به عنوان رئيس كنگره سوم فرصت نيافته بود پاسخ نامة بسياري از شركت‌كنندگان خارجي در كنگره حزب را تهيه و ارسال كند و اين حادثه البته خود بهترين پاسخ به نامه‌هاي آنان بود كه دريافته بودند حزبي با ‌آن همه خدم و حشم و قدرت و عظمت ظاهري «با يك نطق و مصاحبه شخص شاه به كلي از هم پاشيد». گروهي ديگر بر اين باور بوده‌اند كه ناتواني حزب ايران‌نوين از برآورده ساختن ‌آنچه شاه از آن انتظار داشت، از دلايل انحلال احزاب چندگانه و تأسيس حزب رستاخيز بوده است. برخي ديگر ترس شاه از توطئه نفوذ عوامل خارجي در احزاب سابق، فساد گستردة حاكم بر حزب ايران‌نوين، طرح پايان دادن به حكومت حزبي هويدا، نارضايتي كساني از عوامل حاكميت كه هيچ‌گاه اميد دست‌ابي به قدرت و دولت را نداشتند و نهايتاً قدرت بلامنازع حزب اكثريت ايران‌نوين را از دلايل انحلال احزاب و تشكيل حزب واحد رستاخيز دانسته‌‌اند.
به دنبال اعلام تشكيل حزب رستاخيز، تمام ساختمان‌ها، تجهيزات، و تشكيلات حزب ايران‌نوين در سراسر كشور در اختيار حزب جديد‌التأسيس قرار گرفت. همچنين تمام كارمندان و كاركنان حزب ايران‌نوين هم مستقيماً حقوق‌بگير و كارمند اين حزب جديد شدند.

ساواك هشدار مي‌داد مبادا مديريت‌ها و مناصب كليدي حزب رستاخيز، در اختيار مديران و اعضاي عمدتاً فاسد حزب ايران‌نوين قرار گيرد.

علاوه بر ساواك، علي‌اصغر اميراني، مدير نشرية خواندنيها كه تحولات سياسي داخلي را با دقت و علاقه دنبال مي‌كرد، دلسوزانه هشدار مي‌داد: ‌

«استفاده از تجارب حزبيِ حزب به حزب شدگان حرفه‌اي كه اثر انگشت و ردپاي آنها و فاسدكاري‌شان حتي در صورت‌جلسات رسمي منعكس مي‌باشد، غلط است و به اين مي‌ماند كه ما از تجارب آدم‌كشان حرفه‌اي در نجات جان بي‌گناهان استفاده كنيم. اجازه تظاهر و خودنمايي و به طور كلي نشو و نما به اين قبيل ميكروب‌ها كه خود داغ باطله بر پيشاني خويش زده رسواي عام و خاص كرده‌اند، آن هم بارها، ستمكاري بر سايران است، تا چه رسد به ارجاع كار و سمت و مأموريت حزبي آن هم حزبي، در مقام و موقعيت حزب رستاخيز، اين است آفتي كه اين بناي در شرف بنيان را از داخل تهديد مي‌كند. از همين ابتدا و ضمن ساختن پي‌ها به مبارزه با ‌آن پرداخت.»

اسدالله علم به شاه پيشنهاد مي‌كرد از كارگردان شدن رهبران سابق حزب ايران‌نوين در حزب رستاخيز جلوگيري كند «تا مردم بدانند كه وضع سابق تغيير كرده است». اما پاسخ شنيد كه «خوب ما كه نمي‌توانيم آن‌هايي را كه تاكنون جان كنده و زحمت كشيده‌اند به اين جرم از همه چيز محروم كنيم». «اعليحضرت همايوني» به چنان نخوت و غروري دچار شده بود كه نه هشدارهاي سازمان امنيت و اطلاعاتش (ساواك) را جدي مي‌گرفت؛ نه تذكرهاي دلسوزانة روزنامه‌نگاري را كه از طرفداران جدي او بود (اميراني) را مي‌خواند؛ و نه به پيشنهادهاي وزير دربار وفادارش (علم) وقعي مي‌‌گذاشت.

چو تيره شود مرد را روزگار
همه آن كند كش نيايد به كار

منبع:مظفر شاهدی، سه حزب، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص 993 تا 1013