ما تا چه اندازه از نظر اخلاقی نسبت به چیزی که در دهه شصت بودیم، ‌فرق کرده‌ایم؟ چه قدر نسبت به هم رحیم و دلسوز هستیم؟ روابط بین هنرمندانمان چه قدر مهربانانه و دوستانه است؟

گروه فرهنگی مشرق-  حالا قریب دو دهه است که علیرضا قربانی به شکل حرفه‌ای در آواز ایران فعالیت دارد. با نگاهی به آثاری که او در این سال‌ها به انتشار در آورده است، می‌توان خواننده‌ای را مشاهده کرد که به شکل آرام و منطقی،‌ راه‌های تعالی هنرش را پیش گرفته است که عمر خویش را صرف آن کرده است؛‌ اما نمی‌توان از «علیرضا قربانی»‌ نوشت، بی آنکه درباره‌ی شخصیت اجتماعی‌اش سخن گفت.

 او با وجود آنکه چندان واکنش مستقیمی به مسایل اجتماعی نداشته است.به گزارش تجربه او در آخرین اثر خود به این نکته اشاره کرده است که «دخت پری‌وار» حاصل نوعی زیست مهربانانه با آهنگساز اثر «مهیار علیزاده» است‌؛‌ نکته‌ای که این روزها با توجه به تنش‌های موجود در جامعه‌ی موسیقی،‌ یک اتفاق نادر به حساب می‌آید. با او درباره‌ی آثارش و این اتفاق صحبت کرده‌ایم:



*به سراغ آخرین اثر منتشر شده از شما یعنی دخت پری‌وار برویم. شما در بروشور این اثر به نکته جالبی اشاره کردید. آنجا نوشته بودید شما و آقای علیزاده کنار هم مهربانانه‌ زیسته‌اید. فکر می‌کنم این اشاره هم شروع خوبی برای مصاحبه است و هم حلقه مفقوده‌ موسیقی کشور در این روزها...

البته من فکر می‌کنم، ‌نه تنها موسیقی که اساساً هنر ایران، این روزها در این مسئله دچار کمبود است و به همین خاطر به نظر می‌رسد،‌آنچه امروز بیش از هر چیز به آن نیاز داریم همراهی با اخلاق و زیست مسالمت آمیز در کنار هم است. بعد از اولین همکاری‌ای که من با آقای علیزاده در آلبوم «حریق خزان» داشتم،‌ هم من و هم ایشان کارمان را به طور مستقل پیگیری کردیم. برای مثلا ایشان کنسرت-پرفورمنسی در تالار وحدت اجرا و آلبوم این اثر را منتشر کردند و من نیز کارهای خودم را داشتم که حضور در فستیوال‌های موسیقی، اجرای کنسرت‌ها و انتشار آلبوم‌هایی مانند «قطره‌های باران » از جمله‌ی آن‌ها است؛ اما بعد از مدتی بار دیگر زمینه‌ی فعالیت مشترک ما ایجاد شد و من از آن استقبال کردم، ‌چون همان‌طور که شما به آن اشاره کردید، حاصل آن در کنار تولید یک اثر موسیقایی، نوعی زیست مهربانانه بود. فکر می‌کنم این وضعیت نه فقط برای من و ایشان ، بلکه برای تمام هنرمندان فعال درعرصه‌ی فرهنگ و هنر ضروری است، ‌به این معنا که هم بتوانیم ارتباط دوستانه خودمان را حفظ کنیم و هم برای تولید یک اثر جدید، یک همزیستی و همفکری داشته باشیم.



{$sepehr_media_1535130_400_300}




*این همان اتفاقی است که هنر کشورمان به آن احتیاج دارد.


امروز کل جامعه ما به این نگاه نیاز دارد. بارها گفته‌ام که من معتقدم لااقل در دهه گذشته ما به لحاظ اخلاقی دچار سقوط شدیم. این سقوط حتی قشر روشنفکران، دانشگاهیان را شامل می‌شود. رعایت حقوق، اخلاق و در کل اخلاق‌مدار بودن در کشور ما دچار ضعف شده است.

*دخت پری‌وار به عنوان آخرین آلبوم شما فارغ از جایگاه موسیقایی،‌کاری دلنشین است. پیش از آنکه درباره‌ی وجه موسیقایی این اثر صحبت کنیم، از نظر خود شما چه چیز باعث دلنشین شدن این آلبوم شده است؟

مطبوع و دلنشین بودن این کار بیش از هر چیز به نگاه من و مهیار علیزاده به اثر باز می‌گردد. خاطرم هست که قبل از شروع اثر، دائم با هم گفت و گوهای حضوری و تلفنی داشتیم تا ببینیم می‌خواهیم به چه نقطه‌ای برسیم. هدف ما روایت عاشقانه‌ای بود که کسی در آن احساس تکلف نمی‌کند. می‌خواستیم شنونده بیشتر از آنکه درگیر نوع خوانندگی من و نوشتن آهنگ توسط مهیار بشود، عاشقانگی‌اش را حس کند. ما می‌خواستیم کار بدون درگیر کردن مخاطب او را به فضای عاشقانه‌ای ببرد، ‌او را آرام کند و احساس تعزل را در درونش به وجود بیاورد. همان‌طور که گفتم این نکات نتیجه گفت و گوهایی بودکه من و آقای علیزاده انجام دادیم و به دنبالش بودیم.

*با توجه به تجربه فعلی همکاری شما و مهیار علیزاده و موفقیت چشمگیر که «حریق خزان» در بین مخاطبان پیدا کرد، فکر همکاری دوباره برای شما ترسناک نبود؟

طبیعتاً چنین شرایطی ارائه کار بعدی را سخت‌تر می کند. همین نکته در کارهای بعدی آقای علیزاده هم تاثیر گذار بود. ناگفته نماند که حریق خزان هنرمندان جوانی را که تازه وارد عرصه شده بودند به شوق آورد و تاثیرات آن را می‌توان در بسیاری از آثار مشاهده کرد. این اثر به واسطه تازگی‌ای که داشت‌،‌ دلچسب بود و به ذائقه مخاطب خوش آمد و بر دل‌ها نشست. وقتی کاری با این شرایط شنیده می‌شود، خود به خود توقع مخاطب بالا می‌رود و همین اتفاق کار را برای هنرمندانی که می‌خواهند. دوباره با هم همکاری کنند، سخت‌تر می‌کند. مخاطب قبلا حاصل همکاری دو هنرمند را شنیده در نتیجه باید کاری متنوع‌تر با شرایط مطلوب‌تر دریافت کند. من و آقای علیزاده قبل از شروع کار روی آلبوم جدیدمان به این جمع‌بندی رسیدیم که کار پیش رو اگر مخاطب را بیشتر از حریق خزان سیراب نمی‌کند، نباید کمتر از آن هم باشد. یعنی امروز هم با توجه به ذائقه جدید، مخاطب باید بتواند با اثر ارتباط برقرار کند. رسیدن به این هدف در ابتدا به کلامی که می‌خواهیم استفاده کنیم ارتباط دارد و در درجه دوم تحت تأثیر نوع موسیقی و اجرایی که می‌خواهد با آن همراه شود، قرار می‌گیرد.


*آقای خلعتبری در رونمایی آلبوم دخت پری‌وار گفتند مقایسه بین حریق خزان با این کار، مقایسه ناجوانمردانه‌ای است. با این توضیح شما فکر می‌کنید اصلا ضرورتی به این مقایسه وجود دارد یا نه؟


نمی‌شود گفت ضرورتی هست یا نیست اما طبیعتا مقایسه پیش می‌آید و اجتناب ناپذیر است. این اتفاق برای هر هنرمندی که قرار است کاری را-که محصول همکاری مجددش با هنرمند دیگری است- ارائه دهد، رخ می‌دهد. نکته جالب این است که این مقایسه فقط مربوط به مردمی عادی نیست و حتی در سطح بالاتر یعنی بین روشنفکران و هنرمندان هم اتفاق می‌افتد.





 درست مثل یک نویسنده که همیشه کتاب‌هایش را با کارهای قبلی‌اش قیاس می‌کنند یا یک آهنگساز که اثرش جدیدش را با کارهای قبلی‌اش مقایسه خواهند کرد. این اتفاق برای بازیگران، کارگردانان و دیگر هنرمندان هم می‌افتد. البته اینکه چنین مقایسه‌ای اساسا درست هست یا نه بحثی جداگانه دارد. من هم خیلی موافق این مساله نیستم؛‌ اما آنجا که قیاس با هدف بررسی سمت و سوی حرکت یک هنرمند اتفاق می‌افتد تا تفکر و ایده او در مسیری که دارد طی می‌کند، مشخص شود، قیاس مطلوبی است؛ که البته این اتفاق از سوی منتقدان رخ می‌دهد و نه مردم عادی، به هر روی من با جمله‌ای که آقای خلعتبری گفتند موافقم چون معتقدم قیاس بین این دو، کار بسیار سختگیرانه‌ای است. اما با این وجود نمی‌شود از آن اجتناب کرد.

*زمان ضبط حریق خزان شما به آن کار بسیار امیدوار بودید و نگاه متفاوتی داشتید. در طول حدود چهار سال بعد از انتشار آن اثر،‌آیا دوباره همان نگاه امیدوارانه و متفاوت برای ارائه یک کار برای شما تکرار شد؟

بله؛ این حس را پیش از انتشار آلبوم «قطره‌های باران» با آهنگسازی «سهراب» و «تهمورس پورناظری» هم داشتند و قطعات آن را دوست داشتم و می‌دانستم کار متنوعی خواهد شد و مخاطبان آن را دوست خواهند داشت. شاید به خاطر تنوعی که در آن کار وجود داشت، ‌انتشارش را به سروش واگذار کردیم و می‌دانستیم آن اثر یک کار مردمی است و مورد توجه مردم قرار خواهد گرفت. در دخت پری‌وار هم این حس را داشتم. البته در کاری به نام «سودایی» با آهنگسازی «سامان صمیمی» -که در اروپا منتشرشد- هم فکر می‌کردم اثر موفق خواهد بود و  مردم با آن ارتباط برقرار خواهند کرد. به خصوص قطعات آوازی آن کار را دوست داشتم و قبل از انتشار هم بارها این مساله را گفته بودم. در دخت پری‌وار هر لحظه که پیش می‌رفتیم می‌دانستم آن تعلق خاطری که من به اثر دارم در بین مخاطبان هم پیش خواهد آمد.

*طراحی آوازها همه با خودتان بود؟


بله. کاملاً. آهنگساز کار ملودی کل تصنیف‌ها را انجام می‌دهد و معمولاً نباید تصرفی در کلام قطعات آوازی داشته باشد.





*با این توضیح آیا ما همین طراحی را در کنسرت‌ها شاهد هستیم؟


احتمالا. فقط در کنسرت‌ها باید شرایط دیگری را نیز در نظر بگیریم،‌ یعنی ممکن است در کنسرت همان شرایط پیش نیاید. چون آوازها در استودیو به صورت بداهه اجرا شدند، البته پیش از آن روی بیت  به بیت این اشعار اتود زده بودم. ولی آنچه در استودیو ضبط شد،‌ خیلی مواقع با آن چیزی که اتود بود فرق داشت و ممکن بود بهتر باشد یا نه و در این میان اگر حس می‌کردم اتود بهتر بوده بیت را مجدداً اصلاح می‌کردیم. به همین خاطر است که می‌گویم آوازی که من در کنسرت قرار است بخوانم ممکن است با کارهایی که در استودیو ضبط شده کاملا متفاوت باشد و قرار بر این نیست که کار را با وجود اینکه مربوط به خودم هست،‌کپی کنم. در بخش طراحی هم طبیعتا ممکن است آهنگساز پیشنهاداتی بدهد.

*در تصانیفی که آهنگسازیش را آقای مهیار علیزاده انجام داده تا چه اندازه به عنوان یک خواننده با ایشان تبادل نظر داشتید؟ این سوال از آن جهت مطرح می‌شود که شما در مورد دخت پری‌وار گفته بودید حاصل همفکری شما با آقای مهیار علیزاده بوده است...


یکی از محسناتی که مهایار علیزاده دارد و باعث می‌شود من با او راحت باشم،‌ این است که راحت حرف‌هایش را می‌زند. از آن طرف اگر من به چیزی علاقه نداشته باشم راحت به او می‌گویم. درست به همین دلیل است که به رابطه خودم و مهیار علیزاده همزیستی می گویم. ممکن است او به من بگوید من از کار و فضایی که مد نظر توست را دوست ندارم و بالعکس. من و مهیار در مورد کار به آسانی با هم تبادل نظر می‌کنیم. کما اینکه بایستی قبول کرد در آهنگسازی ،‌آهنگساز نقش کارگردان را دارد.

یعنی یک آرتیست که می‌تواند نوازنده یا خواننده باشد حتما می‌تواند ایده‌ای که دارد را بگوید و اگر این ایده خوب باشد و قابلیتش ر اداشته باشد، باید آن را پذیرفت. گاهی بعضی از ایده‌هایی که من داشتم را به مهیار گفته‌ام، مهیار هم فکر کرده ‌ایده خوبی است و پذیرفته اما بعضی وقت‌ها هم ایده‌هایی را که به ذهنم رسیده مطرح کردم و همان لحظه با مهیار اجرایش کردیم و دیدیم آنچه از قبل پیش بینی شده، بهتر بوده است. البته معمولا طراحی‌ها از قبل فیکس می‌شود و نیازی به طرح ایده جدید وجود ندارد.

*صرف زمانی حدود دو سال برای اثر از سوی شما به عنوان خواننده‌ای با مشغله زیاد چه دلایلی می‌تواند داشته باشد؟

آنجایی که خوانده خودش را تنها به عنوان مجری برای یک اثر در نظر نگیرد و بخواهد اثرش صاحب تألیف و تفکر باشد، ‌باید این مدت زمان را بگذارد . در صورتی که هر خواننده‌ی توانایی که تکنیک اجرای کار را دارد،‌ می‌تواند به راحتی بیاید و کار را به عنوان یک مجری اجرا کند و برود. وقتی یک خواننده فقط در نقش مجری باشد نمی‌تواند در مورد سرنوشت کار، همخوانی اثر با فرهنگ فکری و مسیر اندیشه‌ای و میزان اثر گذاری‌اش در جامعه تأثیر زیادی داشته باشد.

اعتقاد من این است که شخص صاحب تألیف و تفکر همیشه به نقش و اثری که دارد و علت تولید کار در دورن خودش مراجعه می‌کند و از خودش می‌پرسد آیا کاری که دارد تولید می‌کند با مسیر،‌ایده‌های ذهنی،‌ فرهنگ شعری و موسیقایی که خودش به آن معتقد است ارتباط دارد یا نه؟ این در حالی است که خیلی وقت ها می‌بینیم خواننده و آهنگساز توجه زیادی به موارد گفته شده ندارند و فقط به عنوان کسی که یک دانش، تکنیک و تجربه‌ای را دارد در جایگاه مجری حضور پیدا می‌کنند. همین نگاه هم باعث می‌شود بعضی از هنرمندها فقط به دنبال انجام کارهای سفارشی باشند.



*با توجه به صحبت‌هایی که در مورد نگاه هنرمند مطرح شد،‌ شما را باید جزء خوانندهایی دانست که همیشه تأثیر اجتماعی را در کارهایشان لحاظ می‌کنند. با این توضیح مخاطبان شما همواره از قشری خاص بوده‌اند و تکلیفشان با شما مشخص بوده است. این وضعیت در مورد شما در شرایطی تثبیت شده که اتفاقا برخلاف برخی از همکارانتان به شکل جناحی به مسائل ورود نمی‌کنید. با این وجود نوعی نقش اجتماعی هم برعهده گرفته‌اید و این روند تا امروز ادامه داشته است. بنابراین آنچه گفته شد، آیا شما چنین رسالتی را به طور کلی برای هنرمندان فعال در عرصه فرهنگ قائل هستید؟



من شخصا به این قضیه خیلی اعتقاد دارم هر چند در این مورد نظرات مختلفی وجود دارد و حتی من از بزرگان و استادان قدیمی خودم هم شنیده بودم که می‌گفتند هنرمند نباید در عرصه‌های سیاسی و در درجه کمتر اجتماعی و اقتصادی ورود بکند. البته من به این نگاه خیلی معتقد نیستم. چون اعتقاد دارم گاهی تأثیر اظهارنظرهای یک هنرمند به عنوان کسی که جامعه به آن چشم دوخته،‌ از اثر گذاری نظرات روشنفکران و حکمرانان یک جامعه بیشتر است و مسیر دهی و سوق دهی‌ای که در چامعه دارد می‌تواند موثرتر از دیگران باشد.

این نقش در تمامی جوامع پررنگ است. از جوامع عربی گرفته تا اروپایی و امریکایی. شخصا به این اعتقاد دارم که اگر شما به عنوان هنرمند برگزیده جامعه شناخته می‌شوید و طیفی از مخاطب به شما نگاه می‌کنند، نوع تفکر و نگاهتان به یک مسئله اجتماعی،‌ اقتصادی و حتی سیاسی اهمیت پیدا می‌کند. اساسا این را نمی‌پذیرم که هنرمند به عنوان یک تافته جدابافته و به عبارت دیگر یک فرد کاملا ایزوله در جامعه زندگی کند . نمی‌شود گفت هنرمند فقط مشغول اجرای هنرش هست و کاری ندارد جامعه دارد با چه بدبختی یا خوشبختی دست و پنجه نرم می‌کند. اعتقاد دارم اگر قرار است شما برای مردم کاری انجام دهید که به دل همین مردم بنشیند و بخواهید همراه و همسوی مردمی باشید، بایتسی با آن‌ها زندگی کنید تا بفهمید دلایل و علائم شادی و غمشان چیست.

اما در این بین همیشه سعی کرده‌ام نکاتی را رعایت کنم. تفاوت یک هنرمند با یک منتقد رسانه‌ای یا ژورنالیست در این است که نباید حرفه‌هایش را با ادبیات انتقادی، ‌نگاه و صراحت بیان کند، علی رغم اینکه فکر می‌کنم حتما باید اظهار نظر بکند چون برگزیده آن جامعه است و مردم توقع دارند نظر خواننده‌شان را در مورد فلان مسئله سیاسی بدانند.

بنابراین نظر خودش را باید بگوید اما سعی کند این نظر را با کلامی دردانه مطرح کند تا فرق خودش را با منتقد و کسی که فعالیت سیاسی می‌کند، نشان دهد. نکته دیگری که درباره اظهار نظرها  به آن اعتقاد دارم این است که یک هنرمند نباید نظراتش را عیان کند. خودم همیشه سعی کردم این نگاه را داشته باشم و اگر درباره موضوع خاصی نظری داشته‌ام، در یک رسانه آن را مطرح کردم و حتی اگر در جای دیگری وابسته به رسانه‌ای دیگر درباره همان موضوع مورد سوال قرار گرفته‌ام، ‌گفتم که نظرم را قبلا عنوان کرده‌ام.


بعضی وقت‌ها اظهارنظرهای زیاد و بدون در نظر گرفتن جایگاه، باعث خلط مباحث و حتی اثر گذاری معکوس می‌شود و ممکن است باعث شود مردم از خودشان بپرسند چه لزومی دارد که این آدم در این مورد اظهارنظر کند؟ بنابراین من همیشه سعی کرده‌ام تعادل خودم ر احفظ کنم، ‌جایگاه خودم را بدانم، دچار توهمی که خیلی از هنرمندان به آن گرفتار شده‌اند، نشوم، به اندازه خودم صحبت کنم و از خودم بیشتر از هر کسی توقع داشته باشم که البته نمی‌دانم تا چه اندازه در این زمینه موفق بوده‌ام.

*نقش اجتماعی که برای خودتان قائلید تا چه اندازه در آثارتان متبلور است؟

من سعی کرده‌ام هیچ وقت تظاهر نکنم. هر آنچه انجام دادم بر گرفته از جامعه‌ام و به خاطر اثر گذاری بوده است. قطعا دارم با این مردم زندگی می‌کنم. بنابراین سعی می‌کنم برایشان اثر گذار باشم. اینکه تا چه اندازه در این مسیر موفق بوده‌ام را باید منتقدین قضاوت کنند و خود من از دیدگاه‌های آن‌ها برداشت کنم؛ ‌اما قطعا تلاشم این بوده که اثر گذاری‌ام از مردم و اجتماعم را در کارهایم بازتاب دهم.

اعتقاد دارم که مردم ایران امروز بیش از هر چیز نیاز دارند آرامش داشته باشند. نیازمند این هستند که روان و روحشان آرام‌تر شود. شما امروز وضعیت مردم را دارید می‌بینید. آنچنان زیر بار مسائل معیشتی،‌ اقتصادی و ... له شده‌اند که سلیقه‌شان خراب شده و همان طور که گفتم سقوط اخلاقی کرده‌اند. به همین خاطر است که می‌بینید آدم‌ها تا این حد نسبت به هم بی‌اخلاق شده‌اند و با روحیه پرخاشگری با هم مواجه می‌شوند. احترام بین کوچک‌تر و بزرگ‌تر به همین دلیل از بین رفته؛‌ بنابراین من سعی می‌کنم کارهایم تا حدی آرامشان بکند و بتواند تا حدی سیم‌های دورنیشان را کوک کند.

*شما به عدم وجود حماسه در این روزهای ایران اشاره کردید. به نظر می‌رسد این بیان در مقابل ادعاهایی قرار می‌گیرد که همه ر‌وزه  از خلق حماسه‌های جدید در ایران سخن می‌گویند،‌ حتی هنرمندانی که فکر می‌کنند با انجام یک اثر هنری حماسه‌ای را به وجود آورده‌اند...


این یکی از آن کلماتی است که ما مثل آفت دچارش شدیم. انگار وارد پوست و خون ما شده درست مثل اینکه می‌گوییم هنر نزد ایرانیان است و بس. من نمی‌خواهم بگویم هنر نزد ایرانیان نیست ولی اگر بخواهیم منصفانه و منتقدانه قیاس کنیم خواهیم دید ما در بسیاری از هنرهای دنیا واقعا عقب هستیم. هنوز می‌گوییم ما در قدیم چنین و چنان بودیم.  بیایید فقط در مورد داخل ایران صحبت کنیم. آیا در این سال‌ها در کشور ما پیشرفت محسوسی اتفاق افتاده؟ ما در بخش اخلاق در روابط اجتماعی پیشرفت کرده‌ایم؟

ما تا چه اندازه از نظر اخلاقی نسبت به چیزی که در دهه شصت بودیم، ‌فرق کرده‌ایم؟ چه قدر نسبت به هم رحیم و دلسوز هستیم؟ روابط بین هنرمندانمان چه قدر مهربانانه و دوستانه است؟  این بحث‌ها فقط تبلیغاتی است مثل شعارهای تبلیغاتی که قرار است از آن استفاده شود؛ درست مثل دوره‌ای که موسیقی فاخر باب شده بود. آن نگرش که انواع دیگر موسیقی را کنار می‌گذاشت باعث شد که امروز در جامعه انواع موسیقی‌هایی که ممکن است من هم به آن‌ها علاقه‌مند نباشم، ‌تولید شود و اتفاقا رونق هم پیدا کند. این بی سروسامانی باعث می‌شود برخی ناهنجاری‌ها به وجود بیاید.

*فکر نمی‌کنید در دخت پری‌وار 60 دقیقه کی برای کمی اثر زمان زیادی باشد؟

وقتی قرار است کار در سی‌دی و در قالب تراک باشد، شما به عنوان مخاطب به راحتی می‌توانید یک قطعه را با اشاره انگشت جلو ببرید یا به عقب برگردانید. می‌دانید چه تعداد از علاقه‌مندان ممکن است قسمت‌های بی کلامش را دوست داشته باشند؟ وقتی شما این امکان را داشته باشید که به اندازه سر یک سوزن به یک کلید فشار بیاورید و تراک‌ها را جا‌به‌جا کنید؛ چرا بخش‌هایی را که می‌تواند علاقه‌مندان خودش را داشته باشد، ‌بیهوده حذف کنیم؟ من اصرار داشتم که باید حداقل دو آواز در کار داشته باشیم چون فکر می‌کنم مقوله آواز بسیار سخت‌تر است؛ درست مثل بداهه نوازی خوب که در نوازندگی نسبت به نواختن یک آهنگ با گروه یا به صورت انفرادی سخت‌تر است. اصرار من از ابتدا وجود دو آواز در دو مد یا دستگاه متفاوت بود که یکی در دستگاه همایون باشد و دیگری در آواز بیات ترک. اعتقاد من این بود که هر قدر آن دو تراک سخت‌تر باشد، ‌مخاطبان خودش را بیشتر به دست می‌آورد؛ ضمنا برای آشنایی جوان‌ها با این بخش از موسیقی ایرانی – که احساس می‌کنیم این روزها در فشار است و ممکن است رو به تحلیل باشد- این دو آواز شاید بتواند اثر گذاری مثبت داشته باشد. نمی‌گویم تاثیرش کم یا زیاد است اما اگر در آن دو کار جذابتی وجود داشته باشد، آن بخش از مخاطبانی که تا امروز به آواز ایرانی علاقه‌مند نبوده‌اند را می‌توانیم به این سمت بکشیم.

*چند وقت پیش آقای هوشنگ ابتهاج در حاشیه دیدارش با شاعران افغان گفتند شک دارند تا صد سال دیگر اثری از زبان فارسی باقی مانده باشد. شما هم الان گفتید آواز ایرانی در حال فراموشی است. این جملات می‌تواند برای یک ایرانی تداعی‌گر نابودی فرهنگش باشد...


بله،‌ اما این اتفاق مثل خیلی چیزهایی که در اثر زمان از بین رفته و در حقیقت زمان با رشد تکنولوژی و مدرنیته آن‌ها را نابودشان کرده،‌ می‌تواند روی دهد. نه تنها در کشورهایی همچون چین و ژاپن و ایران – که در قدیم متعلق به تمدن‌های بزرگ بوده‌اند- بلکه حتی در مناطق دور افتاده جهان با ورود مدرنیته بسیاری از مظاهر سنت از بین رفته است.





*بنابراین باید برای آواز ایرانی چه کرد؟


 در این مورد دو بحث وجود دارد. اول بحث هنرمندانی است که مشغول کار آکادمیک هستند که نه تنها در موسیقی بلکه در اکثر انواع هنری بیمار است و کسانی که در این سیستم بعدا کارهای درخشانی ارائه می‌دهند، ‌بر اساس نبوغ و خلاقیت شخصی خودشان است. به نشر من در این بخش باید خیلی جدی‌تر از امروز کار بشود و مثل آکادمی‌ای که در روسیه پرورش خواننده‌های کلاسیک و اپرایشان را بر عهده دارد،‌ باید سیستم طراحی شود که در آن حتما به شکل آکادمیک عده‌ای را آموزش دهیم. با این توضیح که مثلا در تارنوازی، کمانچه نوازی و آواز بهترین اساتیدمان را با بهترین امکانات جذب کنیم تا بتواند بازدهی و خروجی خوبی داشته باشد. با زیاد شدن تعداد اکادمی‌ها و طبعا هنرجوهایی که در این مراکز آموزش داده می‌شوند، خود به خود این بخش رونق پیدا می‌کند و این جریان اجازه کمرنگ شدن موسیقی ایرانی را نخواهد داد.

*بنابراین شما فکر می‌کنید جامه امروز بر اساس سلیقه‌اش به شکل موجود در سنت موسیقایی ما پذیرای آواز هست؟

ممکن است به شکل گذشته پذیرایی آواز وجود نداشته باشد. اما حتما باید آوازی را تولید کرد که با ذائقه مخاطبان امروزی سازگاری بیشتری داشته باشد. به همین خاطر است که می‌گویم آهنگسازی بر اساس موسیقی سنتی و منطبق بر دانش امروز باید انجام شود. امروز حتما نیاز است که موسیقی سنتی ایرانی یا تک صدایی حفظ شود و در این زمینه باید کارهایی چه در بخش‌های پژوهشی و چه در قالب کنسرت‌ها (که احتمالا تعداد بازدیدکنندگان محدودتری در مقایسه با انواع دیگر موسیقی خواهند داشت) انجام شود. درست مثل موسیقی کلاسیکی که مربوط به باخ، بتهوون یا  شوپن است و در سراسر دنیا دارد اجرا می‌شود (این نوع از اجراها هم در مقایسه با دیگر موسیقی‌ها مخاطبان محدودتری دارد) چون حکومت، ‌فرهنگ و هنر آن جامعه به حفظ شدن آن موسیقی نیاز دارد. در کنار موسیقی سنتی باید موسیقی ایرانی با نگرش‌های دیگر مثلا آهنگسازانی که به موسیقی چند صدایی و پولیفونی با ریتم‌های مختلف نگاه دارند هم مورد توجه قرار بگیرد. پس از این،‌ لازم است تعادل بین موسیقی‌ها وجود داشته باشد به این معنی که ما بدانیم این موسیقی از کدام نوع است و آن یکی مربوط به کدام گونه است(البته نه به صورت خط کشی شده بلکه به صوتی که المان‌های متمایز کننده بین انواع موسیقی قابل تشخیص باشد) با تمام این توضیحات اگر امروز کسی نوازندگی خوبی داشته باشد می‌تواند مخاطب خودش را پیدا بکند. در آواز و آهنگسازی هم همین ماجرا وجود دارد یعنی کسی که بتواند کار با کیفیت و جذابی ارائه دهد، مورد توجه مخاطب قرار خواهد گرفت.

*آنچه امروز مطرح است عدم وجود مخاطب برای آواز ایرانی است و به نظر شما اگر آوازهای تولیدی خوب در طول این سال‌ها تعداد قابل توجهی داشت، مخاطب این نوع موسیقی تا این اندازه تقلیل می‌رفت؟


نه. قطعا اشکال کار عدم تولید کار خوب  است که البته  آن هم دلایل مربوط به خودش را دارد. در واقع بستر، مسیر و شرایطی لازم است که راه را برای تولید کار خوب هموار می‌کند. درست مثل کاری که مرکز حفظ و اشاعه  قبل از انقلاب برای موسیقی انجام می‌داد. جایی را در اختیار بهترین اساتید دوره خودشان می‌گذاشتند که هنرمندان به راحتی به آن‌جا می‌رفتند و کار تولید می‌کردند. از طرف دیگر همین مرکز به هنرمندان عرصه موسیقی ایرانی کار سفارش کند. در نهایت اگر کارهای خوب در عرصه آواز، گروه‌نوازی، آهنگسازی، بداهه‌نوازی و ساز و آواز انجام می‌شد ما در این زمینه تا این اندازه دچار مشکل نمی‌شدیم. سال‌های سال است که حتی از استادان این عرصه هم کارهای خوب نمی‌شنویم. من فکر نمی‌کنم حداقل در 15 سال گذشته بتوانیم بیشتر از تعداد انگشتان دست، کارهای خوب نام ببریم. در حالی که آثار مربوط به دهه هفتاد بسیار بسیار کارهای درخشانی بود و امروز متأسفانه فقط برخی از بزرگان که آن موسیقی‌ها را تولید کردند، در قید حیات هستند.



*آقای قربانی، به اجراهایی که در پیش دارید برسیم. لطفا در مورد کنسرت‌هایی که قصد اجرایشان را دارید‌،‌ توضیح دهید ...

تعدادی کنسرت با هماهنگی مدیر برنامه‌هایم  و دوستانی که برای شهرستان‌ها برنامه‌ریزی می‌کنند،‌ در نظر گرفته شده که اولینش در شهر کرد است. این اجرا را با سازهای زهی و پیانو خواهیم داشت. البته در بخش‌هایی از اجرا کمانچه با پیانو یا کمانچه به تنهایی اجرای برنامه خواهد داشت. آقای بهنام ابوالقاسم این قطعات را برای آنسامبل مورد نظر که شامل سازهای زهی،‌ کوپه‌ای و کمانچه میشود، ‌تنظیم کرده‌اند. تعدادی از کارهای آقای خلعتبری و مهیار علیزاده را در این کنسرت اجرا خواهیم کرد. احتمالا درشهرهایی مثل اصفهان، تبریز، اردبیل،‌ ارومیه و اراک اجرای برنامه خواهیم داشت؛ با این توضیح که سعی خواهیم کرد برای بعد از ماه رمضان در اغلب جاهایی که امکان اجرای کنسرت وجود دارد، برنامه داشته باشیم. امیدوار هستیم که بتوانیم به زودی کنسرت دخت پری‌وار را برگزار کنیم.

*برنامه شما برای کنسرت‌های خارج از کشور در سال 95 چگونه است؟


در اردیبهشت ماه 5 فستیوال خوب بین‌المللی قرار است برگزار شود که من در آن‌ها شرکت می‌کنم. مراکش، ، فرانسه، آلمان و پرتغال کشورهایی خواهند بود که من از 19 اردیبهشت ماه تا 5 خرداد در آن اجرای برنامه خواهم داشت. علت ترافیکی که در برگزاری این فستیوال وجود دارد این است که ماه می اصولا ماه فستیوال‌های خارجی است؛ ‌البته سپتامبر و اکتبر هم دوره زمانی‌ای است که تعداد فستیوال‌هایی که برگزار می‌شود در آن زیاد است. در خرداد ماه به زوریخ  خواهیم رفت تا در آنجا هم اجرای برنامه داشته باشیم.

*رپرتواری که قرار است در این فستیوال‌ها اجرا کنید چگونه است؟

بخش اعظمی از رپرتوار اجراها مربوط به کار سودایی ساخته آقای سامان صمیمی است که سرپرست و آهنگسازی کار را درفستیوال‌ها برعهده دارند البته تعدادی کار هم به برنامه اضافه خواهد شد.

*شما در کنسرت‌ها و آلبوم‌هایی که تا امروز منتشر کرده‌اید معمولا با تیم ثابتی از آهنگسازان و حتی نوازنده‌ها همکاری داشتید، اساسا گروه‌های موسیقی در ایران دوام چندانی ندارند با این مقدمه فکر می‌کنید این بی ثباتی در پابرجایی گروه‌های موسیقی در کشور ما چطور اتفاق افتاده است؟


من جزو کسانی هستم که معتقدم گروه موسیقی تا جای ممکن باید ثابت و دست نخورده باقی بماند اما گاهی مسائلی پیش روی هنرمندان قرار می‌گیرد که این هدف را محقق نمی‌کند. بخشی از مشکلات اصلا گفتنی نیست و نمی‌توان این‌جا شرح و بسط‌اش داد و همان‌طور که گفتم بخش دیگرش به مسائل معیشتی و هم‌راستایی افراد گروه از نظر اخلاقی باز‌می‌گردد. این بخش اهمیت زیادی دارد چون برای تداوم گروه اعضای مختلف آن باید بتوانند به لحاظ اخلاقی با هم سازگاری داشته باشند و کسانی که در آنسامبل بیشترین وزن را دارند،‌ باید بتوانند منافع جمعی را در نظر بگیرند.

 وجود این عوامل باعث می‌شود یک گروه در همراهی برای اجرای برنامه‌های موسیقایی تداوم داشته باشد. با این توضیحات ما به جز گروه دستان که هر از گاهی دور هم جمع می‌شوند و کاری ارائه می‌دهند و پس از آن هر کدام کاهی خودشان را در کشورهایی که در آن سکونت دارند انجام می‌دهند و گروه‌های خانوادگی، گروهی را در ایران ندیدم که تداوم چندانی داشته باشد. این وضعیت ناشی از ضعف کلی جامعه است چون آدم‌های این جامعه برای مدت طولانی نمی‌توانند با هم کار گروهی را تجربه کنند.


*با وجود اهمیتی که خواننده‌ای چون آقای بنان در جامعه‌ی امروز داشته‌اند، فکر نمی‌کنید ایشان امروز در جامعه حضور کمرنگی دارند؟


نه. جایگاه ایشان بین مردم خیلی پررنگ‌تر از دیگران است.

*به هر شکل شاید امروز مردم زیاد آثار ایشان را گوش ندهند ...

ما کسانی مثل ادیب خوانساری،‌ ایرج، ظلی و دیگران داشتیم. البته جناب ایرج و گلپا جدا از کیفیت کارشان بنا به همه گیر شدن رادیو و تلویزیون در ایران خیلی زود بین مردم جای خودشان را باز کردند و  به محبوبیت رسیدند. با این توضیح من شخصا یکی ازطرفداران جدی جناب ایرج هستم اما هنوز هم استاد بنان برای مردم یکی از پرطرفدارترین‌ها هستند.

*منظور از کمرنگ شدن ایشان در جامعه،‌حضور در زندگی آدم‌های امروز است. شاید کسانی که موسیقی جدی هم گوش می‌دهند دیگر به کارهای آقای بنان به اندازه صدای آقای شجریان گوش ندهند...

معمولا هر هنرمندی بیشترین مخاطبانش را در زمان و عصر خودش دارد. البته گاهی هنرمندانی در زمینه‌های مختلف هنری مثل نقاشی و موسیقی بوده‌اند که تازه بعد از مرگشان آثارشان دیده یا شنیده شده است. با این توضیح طیف غالب هنرمندان چون در دوره خودشان از جامعه بر آمده‌اند و در اصطلاح فرزند جامعه زمان خودشان هستند به بالاترین میزان توجهی که ممکن است،‌ در همان دوره دست پیدا می‌کنند. استاد بنان هم در زمان خودش یکه‌تازه بوده و دومی نداشته. مرحوم بنان جامعه موسیقی زمان خودش و البته تمامی هنرمندان بعد از خودش را تحت تاثیر قرار داده و این تاثیر گذاری مشخصه بسیار مهمی برای ایشان است. طبیعتا آن فضا و کارهای درخشانی که با صراحت می‌گویم تکرار شدنی نیست، متعلق به زمان خودش بوده. اگرچه امروز بنده و دلبستگان به موسیقی آقای بنان به آن موسیقی علاقه‌مندیم اما باید بپذیریم که موسیقی زمان ما نیست و جوانان امروز به همین دلیل شاید نمی‌توانند به این موسیقی گوش دهند.

*شاید علت مقایسه شما با آقای بنان انواعی از موسیقی باشد که در آن فعالیت کردید. شما همکاری با گروه‌های ساز و آواز موسیقی ایرانی را در کنار اجرای برنامه با ارکسترهای مبتنی بر موسیقی غربی تجربه کرده‌اید. با این توضیح و با توجه به اشاره شما به در خطر بودن موسیقی ایرانی کدام بخش را نیازمند رسیدگی و توجه بیشتر می‌دانید و اساسا به لحاظ شخصی به فعالیت در کدام زمینه بیشتر علاقه‌مند هستید؟

با اطمینان می‌گویم که تمام بخش‌هایی از موسیقی که در آن‌ها فعالیت خوانندگی داشتم را دوست دارم و جزء علاقه‌مندی‌های من به حساب می‌آید. همین الان یکی از زیباترین بخش‌هایی که با آنسامبلی که گفتم اجرا می‌کنم بخش ساز و آواز با کمانچه،‌ پیانو و کمانچه و پیانو است یکی دیگر از لحظاتی را که من به عنوان خواننده تجربه کردم در یک آنسامبل 5 نفره شامل تار،‌کمانچه، عود، پر کاشن و به خوانندگی من بود که اول اردیبهشت بر سر مزار سعدی اجرای برنامه داشتیم. در کنار این‌ها هم همکاری با ارکسترهای زهی کوچک و بزرگ جزء علاقه‌مندی‌های من است. علاوه بر همه این‌ها فعالیت با کسی مثل آقای طلایی که بر اساس موسیقی ردیفی ساز می‌زند را دوست دارم و همکاری‌ای که با ایشان داشتم را جزء علاقه‌مندی‌هایم می‌دانم. همه این‌ها زیبایی‌های موسیقی ایرانی هستند که هر کدام لذت و طراوت خاص خودش را دارد.

*با در نظر گرفتن علاقه‌مندی به ساز و آواز چرا در چند سال اخیر با همراهی گروه‌های اصیل فعالیت‌های کمی داشتید؟


همکاری من با چنین گروه‌هایی برای اجراهای خارج از کشور است. برای مثال در همه فستیوال‌هایی که گفتم، با یک آنسامبل سنتی حاضر خواهیم شد اما در مورد اجراهای داخل ایران باید بگویم که خیلی اوقات امکان برگزاری برنامه و اجرای قطعات با آنسامبل موسیقی ایرانی وجود ندارد. برای مثال در مورد اجرای که قبل از عید در نیشابور داشتیم، رپراتوار کار کاملا سنتی بود و به همین جهت با یک آنسامبل ایرانی برنامه را اجرا کردیم.
*این خیلی عجیب نیست که در خارج از کشور امکان اجرای برنامه با گروه سنتی مهیاتر از داخل باشد؟

منظور من این نیست که امکانش مهیا نیست. کارهایی که ما تصمیم به اجرایشان می‌گیریم نوع سازبندی را مشخص می‌کند. برای مثال اگر قرار باشد به هردلیلی کارهای آقای فردین خلعتبری را در کنسرتی اجرا کنیم بدون بهره‌گیری از سازبندی موسیقی غربی امکان اجرا وجود ندارد. البته می‌شود با سازبندی دیگری کار انجام شود اما گوش مخاطب، کار شب دهم را با آنسامبل غربی در یاد دارد و گرنه آقای خلعتبری یا علیزاده خیلی راحت می‌توانند کار را برای سازهای ایرانی تنظیم کنند و فرضا کمانچه آلتو بیاید و به جای ویلن آلتو بزند و نی بیاید و خطی که کلارینت می‌زند را اجرا کند؛‌ اما این کار درست نیست چون گوش مخاطب با آن نوع موسیقی آشنا شده و بهتر است همان را به مخاطبان بدهیم تا برایشان نامانوس نباشد. در فستیوال‌ها هم باید صرفا سازبندی ایرانی باشد چون در آنجا موسیقی ایرانی ما را با سازبندی ایرانی می‌شناسند. آنجا باید از هویت خودمان بیش از هر چیزی دفاع بکنیم و موسیقی خودمان را نشانشان بدهیم.

*کلام هم یکی از مشخصه‌های کارهای شما است. آنچه تا امروز با شنیدن آثار شما مشخص است، حساسیت شخصی شما در انتخاب کلام برای کارهایتان است. شاید خوب باشد که در مورد چگونگی انتخاب اشعار در کارهایتان توضیح دهید...

در مورد کلام باید بگویم که حساسیت شخصی من صد در صد است. چون وقتی بحث کلام پیش می‌آید،  به نظر من اهمیتش حتی از خود خواننده هم بیشتر است. یعنی خواننده مجری کلام است اما با تکیه بر مهارت، دانش، تکنیک و فرهنگ خودش. به همین خاطر یک خواننده خوب کسی است که اشرافی نسبی به ادبیات و کلام دارد و به دنبال فرهنگ مشخصی می‌گردد که به دنبال کلامی مشخص می‌رود. بنابراین خواننده‌ای که فرهنگ ادبی و فرهنگ انتخاب شعر را ندارد، در نقش یک مجری است که هر شعری را می‌تواند بگیرد و بگوید مثلا من این را در این دستگاه و آواز می‌خوانم. اما خواننده‌ای که صاحب تألیف است نوع ادبیاتش را با انتخاب شعر و مسیری که طی می‌کند،‌ نشان می‌دهد. این یکی از نکات مهمی است که همیشه مغفول مانده. نه تنها خواننده بلکه به طور کلی کسی که با کلام در ارتباط است، باید یک ادبیات را پیگیری کند. مثل اینکه شما یک سبک را در شعر حافظ،‌ هوشنگ ابتهاج، قیصر امین پور و عطار می‌ّبینید . من از زبان‌های بسیار دور هم ،‌نام شاعران را می‌آورم تا بگویم اتفاقا آهنگساز و خوانده باید نشان بدهند که یک فرهنگ ادبیاتی را می شناسند و به آن اعتقاد دارند و گرنه این امکان وجود دارد که روی هر شعری آهنگ گذاشت و اجرا کرد. البته این‌هایی که دارم می‌گویم دلیل بر این نیست که همیشه در رسیدن به این هدف موفق بوده‌ام. این اعتقاد من است و اینکه تا چه حد موفق شده‌ام بحث دیگری است.

*فرهنگ شعری که از آن نام بردید برای خود شما بیشتر به سمت کارهای معاصر متمایل است یا علاقه شخصیتان به سوی کارهای کهن ادب فارسی است؟

در آواز هم معاصر است و هم قدیمی،‌ اما امروز در بحث آهنگسازی بیشتر معاصر است. امروز در بحث آوازی مثلا در کار دخت پری‌وار شعری از عراقی را پیدا کرده‌ام که سال‌های سال است دارم با آن زندگی می‌کنم. ممکن است شعری را از شما یا دیگری بشونم و در طول سفرهایی که دارم بخوانم و از آن لذت ببرم. شعری که در دخت پری‌وار خواندم می‌گوید:

بی رخت جانا، دلم غمگین مکن/رخ مگردان از من مسکین، مکن
خود ز عشقت سینه‌ام خون کرده‌ای/ از فراقت دیده‌ام خونین مکن
برمن مسکین ستم تا کی کنی؟/خستگی و عجز من می‌بین، مکن

معمولا یک لیست از شعرهایی دارم که در کنسرت‌های مختلف و برنامه‌های دوستانه آن‌ها را می‌خوانم. سعی می‌کنم زمانی که شعری به نظر پخته شده و خودم تعلق عحیب و غریبی نسبت به آن پیدا کرده‌ام، ‌جایی از آن استفاده کنم که در دسترس عموم قرار بگیرد و اگر جایی تصمیم گرفتم شعری بخوانم،‌آن را بخوانم تا بتوانم احساسم را بیان کنم بدون اینکه حتی بدانم شعر متعلق به چه کسی است. همه این‌ها حساسیت من نسبت به کلام ر ابیان می‌کند و نشان می‌دهد اگر قرار است به سراغ کلام بروید،‌ باید بدانید از چه کلامی با چه مفهومی می‌خواهید استفاده کنید و از این به کارگیری چه هدفی را دنبال می‌کنید.

بنابراین نمی‌توان گفت هر شعری را کنار شعرهای دیگر قرار می‌دهیم و به عنوان یک آلبوم منتشر می‌کنیم. به عنوان مثال می‌گویم که در روز آخری که می‌خواستیم برای «حریر خزان» مستر بگیریم و اگر اشتباه نکنم آقای علیزاده ایران نبودند، همانجا از صدابردار خواستم یکی از تراک‌های آلبوم را حرف کند. صدابردار گفت الان می‌خواهیم مستر بگیریم. گفتم شخصا به آقای علیزاده زنگ می‌زنم و اجازه‌اش را می گیرم. به آقای حمید اسفندیاری در آوای باربرد هم زنگ زدم و گفتم دارم یکی از تراک‌ها را حذف می‌کنم. چون در قرارداد تعداد تراک‌های آلبوم نوشته شده بود، از آقای اسفندیاری خواستم در قبال این حذف از من راضی باشند. بعدا دلیل این کار را از من پرسیدند. گفتم آن قطعه به تنهایی کار خوبی بود و شعر بسیار خوبی از حافظ داشت اما به لحاظ کلام و فضای موسیقایی، ‌ارتباطی با دیگر قطعات کار نداشت. بقیه اشعار این آلبوم اشعار نو بودند و قطعه حذف شده با حال و هوای آلبوم تفاوت زیاد داشت. بنابراین من در آخرین لحظات آن تراک را حذف کردم. همه این‌ها نشان می‌دهد که چه حساسیتی روی شعر دارم و همیشه این را خواسته‌ام که حرمت و شان جایگاه و قدرت بیان و اثر گذاری شعر با اجراهای موسیقی که امروز به خصوص در موسیقی پاپ می‌شنویم می‌تواند نابود شود. البته این نابودی تنها محدود به موسیقی پاپ نیست و در موسیقی ایرانی هم می‌تواند اتفاق بیفتد اما در موسیقی پاپ بیشتر رخ می‌دهد.

*در زندگی شخصیتان زیاد شعر می‌خوانید؟

نمی‌خواهم اغراق کنم اما باید بگویم دائم شعر می‌خوانم. یکی از علاقه‌مندی‌های من این است که اشعار شاعران خوب و روان را بخوانم. در یکی از کنسرت‌هایی که در همدان داشتیم، یکی از دوستان کتاب شعر خوش را به من داد و من وقتی آن کتاب را خواندم واقعا از اشعارش لذت بردم. خیل وقت‌ها ممکن است شاعری باشد که بخواهد اشعارش را به من بدهد و مرا پیدا نکند، در نتیجه شعرها را به مدیر برنامه‌هایم بدهد. ممکن است به بعضی از شعرها علاقه‌مندی هم نداشته باشم یا از اشعار استفاده نکنیم اما با دنیای ذهینی آن آدم‌ها آشنا می‌شوم. اعتقاد دارم که بدون تعارف شعر است که خواننده و کسی که با کلام کار دارد را به جهت روحی ،‌احسساسی و ربانی بارور می‌کند و به همین دلیل تا این اندازه اهمیت دارد.

*انواع مختلف هنر مثل تئاتر،‌نقاشی ،‌سینما و موسیقی می‌تواند در جهانبینی یک هنرمند تاثیر گذار باشد. با این وصف شما به عنوان یک خواننده تا چه اندازه دیگر گونه‌های هنری و فرهنگی را دنبال می‌کنید؟


هنرمند می‌تواند از این گونه‌ها الهام بگیرد. آرامش و پرشدنی که حاصل مواجهه با انواع هنر است نه تنها برای هنرمندان بلکه برای مردم عادی هم اثر گذار خواهد بود. خلاءهای موجود در زندگی را مرتفع می‌کند. یکی از علاقه‌مندی‌های شخصی من دیدن خطاطی است البته تذهیب و نقاشی را هم دوست دارم. به تئاتر علاقه‌مندی زیادی دارم و هر وقت در اختیار خودم باشم سعی می‌کنم هم برای دست بوس اساتید و هم برای لذت بردن از تماشای نمایش،‌ به سالن های اجرا بوم. درمجموع تا آنجایی که وسعم برسد عاشقانه می‌روم تا انواع هنرهای مختلف را بینم.

*در آلبوم من عاشق چشمت شدم چه آثاری را منتشر کردید؟ چرا اسم این قطعه بعد از پخش شدن به عنوان یک تیتراژ تلویزیونی تغییر کرد؟


این آلبوم مربوط به همه کارهای من با آقای خلعتبری در طول 16 سال اخیر بود. من عاشق چشمت شدم کاری بود که مربوط به تیتراژ پایانی سریال مدار صفر درجه می‌شد و به همین دلیل ما نمی‌توانستیم نام آلبوم را مدارصفر درجه بگذاریم. اساسا آقای خلعتبری نام این قطعه را من عاشق چشمت شدم گذاشته بودند که من هم دوست داشتم و بعد از شب دهم جزء قطعاتی بود که مردم بیش از هر کار دیگری به یاد داشتند. تقریبا دو سال پیش این کار به صورت غیرقانونی منتشر شد و فروش رفت. از همان زمان آقای خلعتبری تصمیم گرفتند کار را منتشر کنند که متاسفانه به دلیل مشغله شغلی آقای خلعتبری این اتفاق نیفتاد. از هشت اثر موجود در این آلبوم پنج قطعه اجرای زنده با ارکستر به رهبری بردیا کیارس است.