کد خبر 573738
تاریخ انتشار: ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۳:۰۰

به سختی می توان نکته‌ واقعا مثبتی در مورد قسمت سوم مجموعه یافت. البته جلوه‌های ویژه، طراحی‌های لباس و صحنه و جذابیت‌های ظاهری اثر برای مخاطبان بیشتر از دو قسمت اول است اما از سوی دیگر شخصیت‌ها و ماجراها سطحی و پیش بینی پذیر هستند.

گروه فرهنگی مشرق - متمایز(واگرا)  نام اولین رمانی است که ورونیکا راث نوشته و در سال 2011 منتشر شده است. این رمان هم به موج جدیدی از آثار علمی – خیالی ماجرا جویانه‌ای تعلق دارد که مخاطب اصلی‌شان،‌ کودکان و نوجوانان هستند؛ آثاری که شاید مشهورترینشان بازی بقا نوشته‌ی سوزان کالینز باشد.



متمایز پس از انتشار با استقبال خوب منتقدها و خواننده‌ها  روبه رو شد و هفته‌هایی طولانی جزو لیست پرفروش‌ترین‌ها باقی ماند. واگرا کتاب اول یک سه گانه است که جلدهای دوم و سوم آن با نام‌های شورشی و وفادار در سال‌های 2012و2013 منتشر شد. کمپانی «سامیت اینترتینمنت» در سال 2011 حق اقتباس سینمایی از این رمان را خرید و در سال 2013 نیل برگر، سازنده‌ی  فیلم مشهور شعبده باز (2006) اقتباس سینمایی از جلد اول این سه گانه را ساخت. در سال 2014 آکیوا گلدزمن (‌ذهن زیبا)‌برای بازنویسی فیلمنامه‌ی قسمت دوم و رابرت شونتکه کار روی فیلم سوم را آغاز کرد.



کیت وینسلت که در دو فیلم قبلی این سری نقش منفی بازی کرده بود، بسیار مشتاق بود که برای بازی در این فیلم بازگردد، اما تهیه کنندگان فیلم به دلیل مشکل کمبود زمان و نداشتن داستانی مناسب برای بازگشت کاراکتر او ، درخواستش را رد کردند. این فیلم که براساس آخرین کتاب سری واگرا ساخته شده. قرار است مانند هری پاتر،‌ بازی بقا و گرگ و میش، در دو قسمت ساخته و با فاصله‌ای یک ساله اکران شود. کارگردان قمست دوم این فیلم، لی تولند کریگر (‌دوران ادلاین) خواهد بود.

نظر منتقدهای خارجی

کنت توران که از فیلم خوشش نیامده، نوشته است: «از آنجا که طرح داستانی این سری بیش از آن که جذاب باشد، گیج کننده است، و از آنجا که تبدیل یک رمان به د وفیلم همیشه به تولیداتی الکی گنده شده منتهی می‌شود،‌ فقط متعهدترین دوستداران کتاب با چیزی که بر پرده می‌بینند پیمان خواهند بست» جیمز براردینلی که دو ستاره به فیلم داده، نوشته: «تماشاگران بالقوه‌ی وفادار می‌توانند به سه دسته تقسیم شوند:‌ اول، دوستداران کتاب، که فیلم را بی توجه به این که چقدر خوب یا بد است می‌بینند و برداشتشان از آن مبتنی بر این خواهد بود که فیلم چقدر با چیزی که در ذهنشان از نوشته‌ی راث ساخته‌اند، تطبیق خواهد داشت. بعد کسانی هستند که فیلم یا فیلم‌های قبلی این مجموعه را ندیده‌اند. در این فیلم هیچ چیزی وجود ندارد که آنها را به دیدن فیلم‌های قبلی تشویق کند. در نهایت آنهایی که کتاب‌ها را نخوانده‌اند اما فیلم‌های قبلی را دیده‌اند. وفادار به خاطر فقدان جهت گیری و نگاه مشخص، به احتمال زیاد آنها را نا امید خواهد کرد» امتیاز این فیلم در سایت  IMDb تاکنون 6 از 10 است و در سایت متاکریتیک 33 از 100



یادداشت منتقد


یکی از ضعیف‌ترین پایان‌های سه گانه‌های نوجوانانه در چند ساله‌ی اخیر که این‌بار نه تنها منتقدان را همراه نکرد بلکه طرفداران پرو پا قرص مجموعه را هم به ناله و نفرین واداشت. البته این پایان پایان نیست بلکه آغاز پایان است!به گزارش 24، مادر فور (Four)،‌ قدرت را به دست می‌گیرد و خروج از دیواره های محافظ شیگاگو  را ممنوع و دادگاهی کردن و اعدام نیروهای حاکمیت قبلی را آغاز می‌کند. تریس که برادرش پیتر را در یک قدمی مرگ می بیند با کمک فور و تعدادی دیگر از دیوار می‌گذرد اما حقیقتی که در آنجا منتظر اوست می‌تواند سرنوشت همه را تغییر دهد.



به سختی می توان نکته‌ی واقعا مثبتی در مورد قسمت سوم مجموعه یافت. البته جلوه‌های ویژه، طراحی‌های لباس و صحنه و جذابیت‌های ظاهری اثر برای مخاطبان بیشتر از دو قسمت اول است اما از سوی دیگر شخصیت‌ها و ماجراها آن چنان سطحی و پیش بینی پذیر هستند که جایی برای آن جلوه نمایی‌ها که گویا ظاهراً‌ کار کردی جز افزایش میزان جذابیت‌های فیلم برای افراد بالغ نداشته‌اند باقی نمی‌گذارد. البته میزان فروش فیلم و درجه‌ی ارزش گذاری مخاطبان نشان داده که حتی در آن هدف گذاری هم فیلم به رغم فرصت‌های خیلی خوب نمایشی در سالن‌های پیشرفته‌تر، ‌موفق نبوده است. به شخصیت‌ها و روابط بین آنها بنگریم که  مثلا قرار بوده در این قسمت با رودررو قرار گرفتن عاطفی و انگیزه‌ای تریس و فور و تفاوت میان افراد خالص (pure) و افراد آسیب دیده ( damaged) یک درام جدید شکل بگیرد اما عملا به غیر از چند دیالوگ خیلی پیش پا افتاده چیزی که عمیقا نشانه‌ی بحران باشد نمی‌بیینم و همین ماجرا در مورد دوستی اولیه و تقابل نهایی تریس و دیوید هم تکرار می‌شود.


ماجرا وقتی فاجعه بار می‌شود که کل اتفاقات شیکاگو در مقیاس یک بحران جهانی به آزمایشگاهی که مدیر‌آن می‌تواند هر دقیقه و بدون حداقل محدودیت‌ها هر کاری بکند کاهش پیدا می‌کند. قطعاً ضعف‌های داستان اصلی چون دو قسمت قبلی در اینجا بی تأثیر نیست اما نوع اقتباس شدیداً رج زدنی فیلمنامه نویسان که به جای انتقال پیچیدگی‌ها همه‌ی قوت‌های داستانی را سطحی سازی کرده‌اند(مثلا به نوع عملکرد ما در فور و تغییرات  180 درجه‌ای در کسری از ثانیه بدون هر گونه مقدمه چینی نگاه کنید که حتی در مقایسه با نمونه‌ی چنین { کیت وینسلت}در دو قسمت قبلی همین مجموعه هم فاجعه بار است) اثر را کاملا منهدم کرده است.



فقط در بخش حادثه‌ای قصه به چند بخش مثلا مهم‌تر داستان از زاویه‌ی حادثه پردازی نگاه کنید. واقعا کسی می‌تواند به همین سادگی سفینه‌ِ‌ی اختصاصی مدیر را برباید و به همین سادگی آن را به پرواز در آورد و به همین سادگی بر نیروهای متخصص این کار پیروز شود؟ چنین سطحی از حادثه پردازی اصلا می‌تواند سطح آدرنالین خون مخاطب را تغییری دهد و اگر نمی‌تواند کار کردش دقیقا چیست؟ در مجموع احساسی که مخاطب از تماشای این فیلم به آن دست می‌ِیابد این است که همه تلاش داشته‌اند تا زودتر تمام شود؛ احساس مشابهی که مخاطب هم در سینما آن را تجربه می‌کند! با این حساب چرا باید انتظار داشت سال آینده کسی برای آخرین قسمت این مجموعه به سالن بازگردد؟