این جمله شروعی برای یک «خندوانه» دیگر بود که با تعبیر و توصیفهای جوان این طور آغاز شد: روزی که این شهر از کشورمان به خطر افتاد، مردمش هرچه داشتند را روی خاکهای داغ گذاشتند، یکی روزی خانوادهاش را، یکی سهمش از دریا، مادری فرزندانش را و برخیها جانشان را و به خاطر همین جانفشانیها بود که خرمشهر آزاد شد و ذرهای از خاک کشورمان کم نشد.
پس از این، دو خواهر شهید محمد جهان آرا و به همراه دو یادگار دیگر از دو شهید به استودیو خندوانه آمدند و هر یک خاطراتی را تعریف کردند.
یکی از خواهران شهید جهان آرا از شادی گفت که در اوج جنگ و ناراحتیها به واسطه به دنیا آمدن «حمزه» پسر محمد آقای جهان آرا در دل آنها و همرزمهای این شهید ایجاد شد و خواهر کوچکتر هم از جاری بودن زندگی و شادیهایی تعریف کرد که همیشه در خانوادهشان حتی با وجود سه برادر شهید در بینشان بوده است.
در ادامه این عزیزان رفتند و نوبت به یکی دیگر از مهمانان برنامه رسید. مهمانی که در زمره هنرمندان و بازیگران کشورمان است.
او ابتدا از علاقهاش به گل و گیاه گفت و اینکه به همین خاطر با وجود قبول شدن در رشته عمران، مهندسی زراعت و اصلاح نباتات را انتخاب کرده است.
رامبد در بخش دیگری از آینده و اینکه در چند دهه دیگر او چه وضعیتی دارد پرسید و به همین واسطه صحبت از ازدواج و تعداد بچه شد تا اینکه به اصرار جوان برای داشتن فرزند بیشتر پورسرخ عدد چهار را برای آن سالها پذیرفت و این عدد را شماره شانسش خواند.
او درباره این کار گفت: به نظر من هرکسی که در این فیلم کار کرده، بهترین بازی خود را داشته است. از حامد بهداد با آن تعداد کارهایش گرفته تا باران کوثری و هنرمندان دیگری مثل آنها، با وجود همه سوابق درخشانشان.
پس از یک رفت و برگشت جناب خان آمد و ویژگیهای مشترکش با پورسرخ را بیان کرد از جمله خوشتیپی جنوبیشان و موارد دیگر.
پس از اینها منصور راشفی که از مبارزان جنوبی خرمشهر بود آمد و داستان روز سوم را که برگرفته از مستند واقعی بوده را با زبان خودش تعریف کرد.
وی هم بعد از اعطای تندیس خندوانه رفت و جناب خان در آخر خاطره ای از دوست غواصش گفت که به جنگ رفت و تا مدت ها خبری از او نشد و سرانجام او را بین همان شهدای غواص دست بسته پیدا کردند.
در نهایت هم به بهانه این روز برنامه با اجرای قطعه ممد نبودی توسط جناب خان خاتمه یافت.