روزی در حالی که در مقابل ضریح با کمال ادب و احترام ایستاده و مشغول زیارت بود، ناگاه دید عده ای از زنان عرب با پای برهنه و در حالی که کودک فلجی را به دست گرفته بودند وارد حرم شدند، و هلهله کنان دور ضریح چرخیدند و بیمارشان شفا پیدا کرد و از حرم خارج شدند.
آن طلبه وقتی این صحنه را مشاهده می کند، نزدیک ضریح می آید و می گوید: من چند سال است می آیم و حوائجم برآورده نمی شود، ولی به این عرب های بیابانی این گونه التفات دارید!…
و با صورت قهر و غضب از حرم بیرون می رود و تصمیم می گیرد دیگر به زیارت آن حضرت نرود.
به نجف می رود، در آن جا به او می گویند: خادم شیخ انصاری(رحمه الله) چند بار آمد و سراغ شما را گرفت، وی نزد شیخ می رود.
شیخ به او می فرماید: با حضرت ابوالفضل(علیه السلام) قهر نکن، حج می خواهید، خانه می خواهید، عیال می خواهید، برای شما فراهم می شود… خدا کند طوری یقین داشته باشیم که برای ما تزلزل حاصل نشود.
خداوند متعال در سوره شعرا میفرماید: " یاران حضرت موسی(علیه السلام) گفتند: قطعا فرعون و فرعونیان به ما می رسند، یعنی هلاک می شویم؛ ولی حضرت موسی(ع) فرمود: چنین نیست، پروردگارم با من است و به زودی مرا راهنمایی خواهد کرد. "
یعنی پشتم مثل کوه محکم است، چون آن ها که به ما وعده همراهی و نصرت داده اند با ما هستند و رفیق نیمه راه نیستند.
کتاب در محضر حضرت آیت ا.... العظمی بهجت – ص 71