*نگاهی کوتاه به زندگی آیه الله بهجت
به منظورآماده شدن ذهن خوانندگان محترم، مختصري از شخصیت آیت الله بهجت بفرمایید؟
برای صحبت کردن پیرامون شخصیت های ممتاز آنچه ابتدا لازم است، علم و آگاهی است؛ علم و آگاهی نیز یا از طریق فرد به دست می آید یا از طریق اطرافیان، نزدیکان و دوستان. البته یکی از ویژگی های آیت الله بهجت این بود درباره خودش اصلاً با کسی صحبت نمیکرد، سکوت مطلق بود، نقشهها میکشیدیم، برنامهها میریختیم، تا یک سؤال ساده ای را از ایشان بپرسیم و جواب بگیریم، لذا چیزهایی را شاید در عرض پانزده سال زمان توانستم به دست بیاورم. آن هم بسیار رقیق و سانسور شده نقل می کردند. به این معنا که آن را باز نکردند، طبعشان اینگونه بود.
البته همین مقدار هم در مقایسه با دیگر عرفا فرصت بسیار خوبی بود، مثلا شخصیتی چون مرحوم آیت الله قاضی به اندازه ای اهل کتمان بود که بیرون از شهر در یک خانه بیغوله ای زندگی می کرد. در آنجا نه برق بود و نه امکانات، بلکه در تاریکیها میرفتند و جلسه میگرفتند. مرحوم ابوی، خودش میفرمود: آقای قوچانی در سیاحت شرق نوشته ما شرح تجرید را در مشهد بین الطلوعین در بیابان میخواندیم.
*ضرورت تهذیب در حوزه های علمیه از نگاه آیه الله بهجت
وظیفه یک روحانی تعلم بوده و هست، یادگیری احکام الله مبانی دارد، باید ادبیات بداند، منطق بداند، ولی آیا علم، همه چیز یک روحانی باید باشد؟ اگر بنا بود علم تنها هدایت گر انسان به مراحل متعالی باشد، باید عالمان و دانشمندان غیر مسلمان هم هدایتگر میشدند، اگر علم تنها قرار بود، مُهدی باشد، آن اصحاب رسول الله همه باید هادی باشند چرا نبود؟ چرا حضرت رسول از آن جوان میپرسند، چرا رنگت پریده، میگوید اصبحت موقنا به رسول الله، چرا این همه اصحاب و بزرگان صحابه در کنار حضرت بودند، لکن خطاب پیامبر به این شخص بود؟، این یقین از کجا بود که گیر آنها نیامد. مگر حضرت چیز خصوصی در گوش آن شخص گفته بود؟ نه! او آموخته بود خودش را هم همگام کند. این را یاد گرفته بود. و با دقت عامل اخلاق عملی شده بود، نمونه دیگر، تمام آنهایی که اصحاب رسول الله بودند، یک طرف، اما یک ایرانی بلند شده رفته صحابی پیامبر(ص) می شود و به: «سلمان منا اهل البیت»؛ لقب گرفت بنابراین، مقام آن است که همراه رسول الله باشد، همسفر باشند، و شیعه واقعی باشند، دنباله رو واقعی باشند، «منا اهل البیت». همان سلوک عملی و سالک الی الله شدن از زمان پیامبر(ص) است.
متأسفانه در حوزههای علمی گاهی فقط به علم اکتفا کردند و در حالی که اصل قضیه تهذیب بود. آیا پیامبر با اینکه مردم، تازه مسلمان شده بودند، هر روز می نشست برای اینها مسئله بگوید؟ مهم تهذیب بود و میخواست مکارم اخلاق را به آنان بیاموزد.
*تفقه در دین، تنها یادگیری فقه نیست
البته آیت الله بهجت معتقد بودند، کسانی که به سلک روحانیت در می آیند و لباس سربازی امام عصر(عج) را تن می کنند، در کنار خودسازی اخلاقی و عملی، باید تا پایان عمر، از پرداختن به مسائل علمی بویژه فقه، غفلت نورزند.
*تفسیر که علم نیست؟
در یک مصاحبه ای تلویزیونی از شخصی که صاحب مقام و رتبه بود، شنیدم می گفت: ما در نجف چقدر فقه خواندیم، چقدر اصول خواندیم، چه کردیم، چه کردیم. آخرش خبرنگار پرسید، شما در علم تفسیر هم آنجا دوره ای دیدید؟ گفت؛ تفسیر علم نیست، بررسی آیات فقهی قرآن با علما است و آیات انذارش هم اهل منبر مشغول هستند. بقیه هم قصص است. یعنی اینقدر قرآن مهجور است. این همه میگوید: «لیزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه» آیا این تزکیه خودبخود حاصل میشود؟، آیا قهری است؟، کی حاصل شد، برای چه کسی حاصل شد. لذا اهل عرفان، چوب همین افرادی را خوردند که همه چیز را در قشری گری تجزیه کردند و همه را منحصر کردند در پوسته ای از مذهب که البته لازم است، اما کافی نیست و جان مذهب که لقاء الله است، الی الله المصیر، را رها کردند.
*آیا با توضیح المسائل می شد، مارکسیت ها را مسلمان کرد؟
من شاگرد شهید مطهری در فلسفه بودم، فلسفه غرب را پیش ایشان خواندام، انقلاب که شد، کمونیستها آنقدر فعالیت کردند من در صحن امام رضا (ع) دیدم، تمام صحن محاصره گروههای مارکسیستی بود، یک طلبه در مشهد نبود جواب بدهد. آستین را بالا زدیم، تا توانستیم آنها را از آنجا با برهان و استدلال بیرون کنیم. و یک کم آرام گرفتیم. اگر از مسایل فلسفی اطلاعی نداشتیم، آیا با توضیح المسائل میشد جامعه را مسلمان کرد؟، تاکنون چند از نفر مارکسیستها را مسلمان کرده اند؟ توضیح المسائل برای افراد متدین و معتقد است. مرحوم امام(ره) وقتی پیغام فرستاد برای گورباچف، آیا پیام داد که رساله عملیه را بخوانید یا، مطالب فلسفی را ببینید، مطالب فلان را ببینید، اگر اهل عقل هستید، اهل تدبر هستید، ما مسلمانان در تدبر در عالم اول هستیم.
*خاطره آیه الله بهجت از شیخ انصاری
شیخ انصاری با نان و دوغ زندگی می کردند. شبها گاهی نان نداشت، با یک چشم شد، شیخ انصاری، با این همه فقر و مشکلات از تهذیب هم غافل نبود و تا آخر عمر به درس اخلاق اهتمام جدی داشت. مرحوم آیت الله بهجت گفت من بروم ببینم شیخ انصاری، چطور به این مرحله علمیت رسیده است، وقتی در مورد شیخ انصاری تحقیق کرد به این نتیجه رسید که او واقعاً از دنیا دل کنده بود نقل است وقتی مرحوم شیخ در نجف بود، به یکی از آقایان از قفقاز پولی داده بودند تا بین طلبهها تقسیم کند، به هر طلبه ای یک تومان میرسید، آن شخص شیخ انصاری را، در حرم دید. رفت به او سلام کرد و از آن مبلغ یک تومان را به شیخ داد و او گفت: برای چیست، گفت؛ این پولی است که قرار است تقسیم کنیم؛ به هر طلبه ای یک تومان می رسد، این سهم شما است. شیخ انصاری گفت؛ من الان یک تومان نیاز ندارم. نیاز من با بدهی و با خرج امروز، دو قرون است. من بیشتر از نیازم قبول نمیکنم. گفتند به همه می رسد، شما بگیر برای بعد نیاز می شود، گفت؛ من برای آینده نمیگیرم. اصرار کرد و خلاصه گفت؛ خیلی خوب دو قرون را بگیرید، گفت من پول خرد ندارم. قرار گذاشتیم با ایشان برویم پیش فلان کفشدار این پول را خرد کرده و سهم ایشان نزد او باشد، این عالم، هم علم هم تهذیب دارد. و مرجعیت حق ایشان است.
*تایید الهی، اولین مرحله عرفان آیه الله بهجت
به نظر شما، که سال ها در کنار آیه الله بهجت حضور داشتید و با ایشان همنشین بودید و از نزدیک، با ایشان حشر و نشر داشتید، عرفان آیه الله بهجت را در چه می بینید؟
عوامل مختلفی دخالت داشتند. اول، تایید الهی بود. خداوند استعداد هر قطره ای را می بیند و استعدادهایش را به فعلیت میرساند. ابوی ما نیز از استعدادها استفاده کرده و بهترین نحو استفاده را داشته اند.
*کودکی آیت الله بهجت و پیروی از روحانیت مهذب
از همان کودکی از بچهها جدا شد و به جای بازی با کودکان در پی عالمی وارسته و الگویی از روحانیت بودند. در محله شان یکی که از شاگردان مرحوم میرزا حبیب الله رشتی زندگی می کرد. خیلی اهل ورع و صاحب کراماتی بود، بنابراین سال ها قبل از رسیدن به بلوغ دنبال او راه می رفته و مثل وی عبادت می کردند، وقتی همه بزرگان شهر این استعداد را در او دیدند، پدرم را تشویق کرده بودند تا برای تحصیل به عراق بروند.
شرکت در درس مرحوم کمپانی اصفهانی
در سن سیزده سالگی، به عراق می روند. پدرم، می فرمود: هنگامی که وارد کربلا شدم، بیش از یک سال طول کشید تا مکلف شدم. ایشان در چهار سال نخست اقامتش در عراق، در شهر کربلا، سکونت داشت. و سپس دوازده سال در نجف بودند. در طول این سال ها خیلی متحیر هستیم که ایشان چه راهنمایی داشته که بهترینها را انتخاب میکرده اند؟، از آقا پرسیدم چه کسی شما را برای تحصیل راهنمایی کرد؟ لبخندی زد و گفت؛ یکی از دوستان کربلایی ما. به من جمله ای گفت که هنوز نتوانستم آن را کاملا درک کنم. آن جمله این بود، نحوه انتخاب استادت خیلی خوب بود. مرحوم آیت الله بهجت در کنار فقه و اصول در سیر و سلوک معنوی از محضر علامه کمپانی اصفهانی نیز بهره ها برد.
بعد ایشان برای ادامه تحصیل، به نجف مشرف می شوند. در آن زمان معمول بوده . طلاب از میان چند درس مشهور، ، یکی از آنها را انتخاب کنند. اصول آقا ضیا چهار سال، اصول مرحوم نائینی هفت سال و اصول مرحوم کمپانی چهارده سال طول می کشید، لذا می گفتند؛ انسان عمرش را نباید تلف کند و به درس مرحوم کمپانی برود، اما دقیقا آقا برعکس عمل کرده و به درس مرحوم کمپانی که 14 سال طول کشید، رفتند.
یکی از مراجع بزرگ هم عصر مرحوم آیت الله بهجت گفت؛ شانس شما بود که خدمت مرحوم کمپانی و آقای قاضی رسیدید. آقا لبخندی زدند. لذا این افراد خود ساخته ای بودند. آن هم به تایید خدا؛ عامل همه این حرف ها این بود که در اثر مراقبه و ترک معصیت و انجام عبادات از اول کودکی تا آخر عمر حاصل شده است.
*آیت الله بهجت و شرکت در درس علامه قاضی
گویا بیشترین بهره را ایشان در عرفان و اخلاق، از علامه قاضی داشته اند؟ مرحوم ابوی ما، از همان زمانی که وارد نجف می شود به درس آقای قاضی می روند.
*راز اینکه آیت الله بهجت، بهجت شدند
در خاطرات خواندیم و از دیگران هم شنیدیم مرحوم قوچانی، درباره آیت الله بهجت، تعابیر بسیار عجیبی از جمله کرامت موت اختیاری و خلع بدن و ... را برشمرده بودند، در صورت امکان قدری راجع به این موضوع توضیح دهید؟
این را پسر مرحوم آسید جمال گلپایگانی برای من فرمودند، مرحوم آسید علی آقا دوست صمیمی آقا نقل کرده؛ مرحوم هاتف قوچانی که شاگرد آقای قاضی هم بوده، روزی به من گفت: راز اینکه آقای بهجت، بهجت شد را به تو بگویم. گفتم؛ بگو، گفت آقای بهجت از کودکی در اثر عبادت زیاد پردهها از جلوی چشمانش کنار رفته بود، بنابراین گناه را میدید و مرتکب آن نمیشد، حضرت آیت الله جوادی آملی نیز برای من نقل کردند؛ بعضی در همین دنیا همه مسائل را می ببینند. آتش را می بینند. بنابراین مرحوم پدرم عصمت کودکی خود را نگه داشته بودند و این را به کسی بروز نداده بود. آقای قوچانی نقل می کند: بیش از بیست مقام بزرگ و عطیه الهی را خدا به ایشان داده بود، ولی چه کنم که عهد کرده اند تا زنده است، به کسی نگویم، مرحوم قوچانی، شاگرد آقا بود، ولی قبل از حضرت آقا از دنیا رفت.
*شاید به زبان دیگر گفتم
ایشان به هیچ کرامتی از خود اعتراف نکرد و در تمام عمر آنها را پوشاند. از آن کسی هم که فهمیده بود، عهد می گرفت تا زنده است، به کسی چیزی نگوید. سال ها زمان و نقشه لازم داشت تا یکی از کرامات ایشان را متوجه بشویم. وقتی می پرسیدیم: چرا در گذشته، علماء کراماتشان، ظاهر بود، اما حال چنین نیست؟ می فرمود: اکنون، باور آن برای مردم، مشکل است. فقط زحمت و رنج آن برای شخص می ماند. با این توجیه، سعی می کرد رازی فاش نشود. وقتی درخواست می کردند کراماتی و عطیه ای ذکر کنند، در پاسخ می فرمود: گفتنی نیست. اصرار می کردند: اگر لازم بود، گاهی می فرمود، شاید به زبان دیگری گفته ام.
*صبر کنید همه رساله خود را نشر دهند
سیرو سلوک، مانع تحصیل و ترقی علمی ایشان نبود. در قم و در درس آیت الله بروجردی، بنابر نقل مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری، انگشت نشانه ها، به سوی او بود. با اینکه ایشان فقیهی شناخته شده اند و بیش از سی سال بود اشتغال به تدریس خارج فقه و حتی اصول داشتند، ولی همواره از پذیرش مرجعیت سرباز می زدند. بعد از قبول مرجعیت هم، هیچ فرقی نکرده، تبلیغ رساله عملیه را ممنوع کرده بودند. و دستورشان این بود: "صبر کنید همه رساله خود را نشر دهند. بعد اگر کسی ماند و از دیگران تقلید نکرد و فقط خواست از ما تقلید کند، آن وقت رساله مرا منتشر کنید". در پاسخ به اصرار علاقمندان به نشر آثار علمی خویش، می گفت:"آثار علمی علمای گذشته بر زمین مانده است، بروید آنها را چاپ کنید."
کمترین لقب را هم نپذیرفتند. بلکه از کلمه عبد یا العبد استفاده می کردند. اصلاً دیگر معمول شده بود و خیلی ها در حوزهها ایشان را با نام العبد می شناختند.
*همکاری آیت الله بهجت در تدوین سفینه البحار
ایشان کار قلمی خود را در ایام جوانی با محدث قمی آغاز کردند، در تدوین و تألیف سفینة البحار، با وی همکاری داشته است؛ بنابراین مطابق با اسناد موجود قسمت زیادی از سفینه البحار خطی، به خط آیتالله بهجت است.
*عوامل موفقیت آیت الله بهجت
به طور خلاصه بفرمایید اگر بخواهیم تمام زندگی آیت الله بهجت را در چند جمله خلاصه کنیم، چه عواملی در موفقیت ایشان، دخالت داشته است؟
آیت الله بهجت، معتقد بودند و می فرمود: مراجعه به تراجم علمای سلف، بهمنزله مراجعه به کتابهای معتبر اخلاقی است. هرکس که طالب تهذیب و ترقی در امور معنوی است و میخواهد از زندگی و عمر خود استفاده کند، شایسته است به شرح احوال آنها نگاه کند که ایشان چه کارهایی میکردند.
با این مقدمه، وقتی زندگی و شخصیت آیت الله بهجت را بررسی می کنیم، چندین عامل در موفقیت ایشان، تاثیرگذار بوده است که در ادمه ذکر می شود:
1. عصمت کودکی و جدایی از امیال کودکی؛
2. الگوپذیری از روحانیت عالم و مهذب است؛
3. جدیت در علم ؛
4. هدایت معنوی در تهذیب؛
5. داشتن عشق و علاقه به لقاء الله؛
6. شناخت اساتید واقعی در فقه، اخلاق و عرفان؛
7. پشتکار و صبر؛
8. شناخت استعدادی درونی؛
9. آسان شمردن مشکلات؛
10. تعبد به اجرای شریعت و فقه.
بنابراین، ایشان عرفان حقیقی را در تقیّد به عبودیت و همچنین اجرای احکام شریعت میدانستند. این موارد مجموعه ای هستند و دست به دست هم داده و آیت الله بهجت، توانستند مراحل عرفان ناب شیعی را با موفقیت پشت سر گذاشته و به قله تهذیب برسند.
منبع: حوزه