ایشان در دیدار کارگران، فرمودند: «جنسهای دارای نشان خارجی را [میآورند]، یک عدّه پولدار هم -پولدارهای نوکیسه تازه به دوران رسیده که متأسّفانه در کشور کم نداریم- دنبال نشانهای خارجیاند؛ به قول خودشان برندهای خارجی.» همچنین، در دیدار معلمان نیز بار دیگر بر این موضوع تأکید کردند و فرمودند: «این بچّهبازیهای داخل خیابانها -که بچّهپولدارهای نوکیسه، با آن خودروهای کذائی میآیند دائم راه میروند، دائماً رژه میروند، دائماً پُز میدهند- بهخاطر همین چیزهاست...»
یکی از موضوعاتی که در سالهای اخیر، در تهران و برخی کلانشهرها اتفاق افتاده است، نمایش ثروت، توسط عده معدودی از افراد است. چه مسائلی موجب میشود که عدهای از افراد، درصدد به نمایش درآوردن ثروت خود در جامعه برآیند؟
اگر بخواهیم ریشهای به این موضوع نگاه کنیم، باید بگوییم که به ارزشهای مردم برمیگردد. ارزشهای اجتماعی، ارزشهایی هستند که برای مردم مهمند و ما مهم بودن را با شاخصهای مختلف میفهمیم. یکی از چیزهایی که متأسفانه در حال حاضر در جامعه ما تبدیل به ارزش شده، به نمایش گذاشتن ثروت است.
ثروت در جامعه مهم شده است و آدمها میخواهند نشان بدهند که ما از این خصیصه برخوردار هستیم. برعکس اول انقلاب که ثروتمند نبودن یک ارزش بود و برای همین، آدمها تلاش میکردند لباسهای خیلی فاخر نپوشند. انقلاب شده بود و انقلاب هم، «انقلاب مستضعفین» بود و قاعدتاً این باعث میشد نمایش ثروت اصلاً یک خصیصه پسندیده نباشد.
به مرور، از اول انقلاب که فاصله گرفتیم - نه لزوماً به دلیل فاصله گرفتن از انقلاب که البته آن هم یک عامل مؤثر است- به دلیل شرایط ساختاری که توسط دولتها بر جامعه حاکم شد، عملاً سیاستگذاریهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی به سمتی رفت که در نمازجمعه گفتند باید بروید مانور تجمل بدهید. این فقط یک حرف نبود و همراه این اقدامات متعددی هم صورت گرفت و کارهای فرهنگی متعددی شد. فقط هم اقدامات داخلی نبود که در درون جامعه ما انجام شده باشد. در سطح رسانههای بیگانه هم روی این مسائل کار شد. همه اینها دستبهدست هم دادند و در نهایت نمایش ثروت در جامعه مهم شد و مردم برای به دست آوردن آن، تلاش کردند.
در حال حاضر، خیلی از مفاسد اجتماعی که در جامعه وجود دارد، ناشی از اهمیت ثروت است. این همه پروندههایی که در قوه قضاییه وجود دارد، همه ناشی از اهمیت یافتن ثروت و رفاه است که جایگاه آن نسبت به گذشته، به میزان قابل توجهی، جابهجا شده است. از میزان و نوع مغازههای موجود در شهرها میتوان فهمید چه چیزهایی برای مردم مهم است. در جامعه چند کتابخانه و مرکز علمی و در مقابل، چند بازارچه و مجتمع تجملاتی، رفاهی و تفریحی داریم؟ در شهر ما چه تعداد نمایشگاه اتومبیل گرانقیمت وجود دارد؟ در خیابان میتوانیم از مغازهها پی ببریم به اینکه الان چه چیزهایی ارزش است، چون مردم برای آن چیزی که برایشان مهم است، پول خرج میکنند. این نشان میدهد که گرایش به کالای لوکس و تجملی زندگی کردن، مهم شده است.
البته اگر بخواهیم از این عمیقتر به موضوع نگاه کنیم، ماجرا از زمانی آغاز میشود که ما بهسمت مدرنیته حرکت کردیم. ما در روند گرایش به غرب، در دوره معاصر و نوسازی جامعه، اقداماتی انجام دادیم که شبیه غرب شویم. این اقدامات برای تشبه به غرب، عملاً آثار و تداخلی در جامعه ما داشت که یکی از مهمترین آثارش، وقوع یک بیماری است به نام بیماری «بدلگرایی».
بیماری بدلگرایی، این وضعیت را بر جامعه ما حاکم کرده است. بدل خیلی مهم شده و ظاهر بسیار اهمیت پیدا کرده است. عملاً به این سمت رفتهایم که ظاهر را زیبا کنیم. حتی نخواستیم غربی شویم. میخواستیم ظاهر غرب را بیاوریم و چون دنبال ظاهر غرب بودیم، نمیتوانستیم به خود غرب بدل شویم. چون ماهیت جامعه ما ماهیت کاملاً متفاوتی است؛ با عقلانیت، سابقه تمدنی و ریشههای فرهنگی و دینی کاملاً متفاوت، نمیتوانستیم غربی شویم. بنابراین رفتیم بهسمت شبهمدرن شدن. شبهمدرن شدن یعنی ظاهر را تغییر بدهیم و خیابانها ظاهرش شبیه شهرهای اروپایی شود و مثلاً آنجا «نیوزپِیپِر» (newspaper)دارند، ما اینجا «کاغذ اخبار» منتشر کنیم.
چنین مسائلی ممکن است امری کاملاً فردی و شخصی محسوب شود، اما این مسئله دارای ابعاد اجتماعی نیز هست. از این منظر، این اقدامات چه پیامدهایی را برای امنیت روانی و سلامت اخلاقی جامعه به بار خواهد آورد؟
وقتی که افراد امکان رفتار نابه هنجار را داشته باشند، امنیت اجتماعی را به خطر میاندازند؛ ما زمانی زندگی امنی خواهیم داشت که غالب مردم، رفتار بهنجاری داشته باشند. این مسائل باعث کُند شدن فعالیت اجتماعی میشود و ریسک را بالا میبرد. خود این مانورها هم بهصورت کلی و عمومی در جامعه تولید ناامنی میکنند و احساس ناامنی را افزایش میدهند. نکته دیگری که شاید مهمتر از این هم باشد، این است که در جامعهای که مصرف ناعادلانه را نمیپذیرد، ناامنی اقتصادی خیلی شدیدتری ایجاد میشود.
جامعه ما جامعه طبقاتی نیست. در جامعه ما، مرزهای طبقات خیلی کمرنگ است و عملاً، شرایطی به وجود میآید که باعث میشود مردم نپذیرند آدمها مصرف متفاوتی داشته باشند. در واقع، در جای خود میتواند موجب احساس ناامنی در سطح اجتماعی شود. من فکر میکنم اگر روی این مانورهایی که در جامعه انجام میشود، متمرکز شویم، بهنوعی میتوان گفت که این نوع مانورها، مانورهای خشونتآمیز هم محسوب میشوند.
مانورها از این رو خشونتآمیز هستند که در آنها سرعت، تهدید و نوعی بیمبالاتی وجود دارد و این شرایط، خشونت تولید میکند. البته خودش محصول خشونت است، ولی در عین حال، تولید خشونت میکند. میتوان گفت، وقتی کسی در شهر بد رانندگی میکند، فقط خودش بد رانندگی نمیکند، بلکه این بد رانندگی کردن و استرس را بهصورت پاندولی به بقیه هم منتقل میکند. حدیثی از پیامبر اکرم(ص) است که میفرمایند کسی که حقی دارد و حقش را ندهید و در عوض به شخص دیگری که حقش نیست، بیش از حقش بدهید،
آن کسی که به آن بیشتر دادهاید، به شما ظلم میکند. این اتفاقات هم که شما میبینید، ظلم کسانی است که بیشتر از حقشان گرفتهاند. پاداش ناعادلانه داده شده و این قانون اجتماعی و سنت الهی است که آنها بهجای آنکه شکرگزار شما باشند، به شما ظلم میکنند. این اتفاق در صحنه اجتماع رخ داده است.
اشاره کردید که نمایش ثروت به مصرف بیشتر و بیرویه در جامعه منجر خواهد شد. مصرفزدگی چه تأثیراتی در زمینههای فرهنگی-اجتماعی خواهد داشت؟
ببینید ما دو نگاه به مصرف داریم: یک نگاه لیبرالی که معتقد است انسان آزاد است در تملک، انتقاد و مصرف، این از اصول لیبرالیسم است. در مقابلش هم اصول کمونیست وجود دارد که میگوید مصرف باید تحت نظارت مرکزی باشد و تحت نظارت دولت انجام شود. آدمها کار میکنند، ولی مصرفشان باید مساوی باشد.
نگاه اسلام، نگاه متفاوتی است. اسلام میگوید آدمها تلاش میکنند و تلاش کردن، اگر برای خدا باشد، آنها را به خدا نزدیک میکند. تلاش برای تولید، فینفسه چون باعث آبادانی میشود، امر ممدوحی است. در مورد نحوه مصرف نیز اسلام تأکید میکند باید با انصاف صورت گیرد. یعنی ما در مصرف باید رعایت انصاف را بکنیم. رعایت انصاف یعنی اینکه نگاه به اطراف خودمان داشته باشیم، چون مصرف بیرویه، به مرور تولید فقر میکند.
میدانید که فقر بر دو نوع است: فقر نسبی و فقر مطلق. فقر مطلق این میشود که آدمی احتیاجات اولیه را برای گذران زندگی نداشته باشد و فقر نسبی، مقایسهای انجام میشود. مثلاً فرض کنید در جامعهای که افراد آن یک یا دو کیلو گوشت میخرند، اگر من بیست کیلو گوشت بخرم، در واقع با این کار، برای دیگران تولید فقر میکنم. ولی اگر مانند بقیه گوشت بخرم، آنها احساس نابرابری و ظلم نمیکنند. بسیاری از کسانی که فکر میکنند در جامعه ما مستضعف هستند، از اشراف دوره قاجار بهتر زندگی میکنند. فقر نسبی است و در واقع فرد خودش را نسبت به شرایطی که جامعه دارد، میسنجد. بهخصوص اگر این جامعه ایدئولوژی داشته باشد و این ایدئولوژی عدالتگرایانه هم باشد، فقر تشدید میشود. یعنی شما مرتب خود را مقایسه میکنید. وقتی سوار موتورگازی میشوید و میبینید یک نفر از کنارتان با یک ماشین لوکس و با سرعت عبور میکند، احساس فلاکت میکنید. در واقع وقتی مصرف متناسب نباشد، خودبهخود تولید فقر میکند.
برای همین در اسلام سفارش میشود که در مصرف کردن مراعات یکدیگر را بکنیم. متأسفانه این رویکردهای لیبرالیستی، هم از طریق رسانههای بیگانه و هم از طریق بهاصطلاح مکتوبات و نظریات، توزیع میشود که آدمها آزاد هستند و آن کسی که ندارد، خودش بدبخت بوده است که ندارد. این نگاه لیبرالیستی است که من چون لیاقت بیشتری دارم، حق دارم بیشتر مصرف کنم و آن کسی که ندارد، لیاقت کمتری داشته است، پس حق ندارد مصرف کند.
ترویج این نگاه، موجب افزایش فقر در جامعه میشود. این که آدمها هرچقدر که میتوانند، مصرف کنند، یکجور خودخواهی و فردگرایی مرضی است. این فردیت به جامعه لطمه وارد میکند. در شرایطی که آدم تلاش میکند و در رقابت با دیگران، به موقعیت بالاتری دست پیدا میکند، هرچند این هم فردیت است، منتها میتواند باعث پیشرفت جامعه شود، ولی فردیتی که در مصرف تحقق پیدا میکند، منفی است. در گذشته این نوع فردیت چندان وجود نداشت. حتی در زمانی که جوامع در آستانه پیشرفت بودند، تولید میکردند و مصرف نداشتند.
اساساً یکی از عوامل مهم شکلگیری سرمایهداری در جوامع غربی، به قول ماکس وبر، اخلاق پروتستانی بوده است. اخلاق پروتستان ترکیبی است از موقعیتی که پروتستانها از بیرون و بهخصوص دنیای اسلام اخذ کردند. در آن جوامع، تولید کردن برای مصرف کردن نبود، بلکه تولید برای افزایش سرمایه بود. ولی در جامعه ما افراد تولید میکنند که مصرف کنند. اصلاً تولید هم نکنند، بهدنبال مصرف هستند. مصرف کردن اصل است. هنوز ثروتی ندارند، اما به فکر مصرف هستند. قبل از اینکه درآمدی کسب کنند، پیشاپیش آن را مصرف کردهاند. فرضاً وامهای کلان گرفتهاند که از طریق آن وامها بتوانند ویلا یا ماشین گرانقیمت بخرند. ممکن است تصور شود همه این ماشینهای لوکس برای ثروتمندان است، درحالیکه بعضی از افراد با وام، چنین خودروهایی خریدهاند.
متأسفانه بانکهای ما بهجای اینکه به تولیدکنندگان وام بدهند، به مصرفکنندگان میدهند. این مسئله عملاً گرایش و نگاه دیگری را در اقتصاد نشان میدهد؛ اینکه مصرف برای ما مهم است، نه تولید. در جامعه ما که یک جامعه عدالتگرا و صاحب ایدئولوژی است و فرمان امیرالمؤمنین(ع) را همهجا منتشر میکنیم که کاخی بنا نشده است، مگر این که کوخی ویران شده باشد و مدام از عدالت صحبت میکنیم و عدالت را برجسته میکنیم، نامساوی بودن مصرف، بسیار بیشتر تولید انواع آسیبهای اجتماعی میکند. باید درباره مصرف تدبیری بیندیشیم. نمیتوانیم از الگوی سرمایهداری تبعیت کنیم و ایدئولوژی عدالتگرایانه داشته باشیم.
به نظر شما، راهحل این مسئله چیست؟
راهحل این مسئله بهصورت مقطعی و زودگذر نیست. ما باید نظام تعلیم و تربیت را اصلاح کنیم. آدمها نباید تلقی لیبرالیستی از مصرف داشته باشند. این تلقی لیبرالیستی را باید به یک تلقی مؤمنانه از مصرف تبدیل کنیم. ارزش انصاف در جامعه باید پررنگ شود. تا وقتی انصاف وجود داشته باشد، فرد نمیتواند بگوید من بروم بهگونهای مصرف کنم که حسرت برای دیگران ایجاد کند.
این که آدمها میروند مصرف میکنند و برای سایرین تولید حسرت میکنند، به دلیل بیانصافی است که ترویج پیدا کرده است؛ چراکه در این مدل، اساساً دیگران را نمیبینند و این حاصل یک نوع تربیت بیمارگونه است. به همین دلیل به مدرسه و نظام تعلیم و تربیت اشاره کردم. اینجا خودش را نشان میدهد. نظام تعلیم و تربیت ما تولید فردگرایی بیمارگونه میکند و بچهها را با نمره میتواند بشناسد. نمره هم کاملاً منفرد از همدیگر نیست و مقایسهای است و خود این روش، موجب تقویت فردگرایی میشود. موفقیت شما در گرو شکست دیگران است.
نظام اقتصادی ما هم باید اصلاح شود؛ یعنی باید فضای تولید را تسهیل کنیم. متأسفانه برخی قوانین در مقابل تولید قد علم کردهاند و وقتی تولید اینقدر سخت است، آدمها به مصرفکنندههایی تبدیل میشوند که از راه دلالی ارز و طلا، کسب درآمد میکنند. فرد دنبال دلالی میرود و میگوید کارگر هم نمیخواهم که بیمهاش را بدهم و مدام برایم مزاحمت ایجاد کند و سودش هم بیشتر از هر کار تولیدی دیگری است. بنابراین کارخانهها تعطیل میشود، از کشورهای دیگر وارد میکنیم و همه تاجر میشوند.
اگر قرار است تولید کنند، ما باید بستر را برای تولید فراهم کنیم. در این کشور چقدر موانع داریم؟ چقدر ظرفیت داریم؟ باید این ظرفیتها را در بخش تولید به کار انداخت. باید فضایی آماده کنیم که آدمها احساس امنیت کنند. همچنین باید تحولی در قوانین ایجاد کنیم که درها را برای بخش تولید باز کند. اگر جامعه ما وارد چرخه تولید شد و بهاصطلاح مولد شد، دیگر در دام مصرفگرایی نمیافتد؛ انرژیاش میرود بهسمت تولید. پول را در تولید مصرف میکند. جامعهای که مولد باشد، جامعهای نیست که این عوارض مصرفی را داشته باشد. وقتی آدمها میروند دنبال مصرف، این مصرف زیادی، باعث بروز تنفر در جامعه و از بین رفتن همبستگیهای اجتماعی میشود. بنابراین، باید بستر تولید را فراهم کنیم. آدمها در جریان کار و تولید، هویت متعادلی خواهند داشت و همبستگی اجتماعی هم قویتر خواهد شد.