حالا من هم شدهام مثل همانها!
خواستم برای سالگرد خرمشهر خاطرهای بنویسم که دلم نیامد. راستش ترسیدم از خودم بگم. ترسیدم خیلی خوش به حالم بشه.
برای همین ترجیح دادم دل نوشتهای رو که چند سال پیش توی وبلاگم گذاشتم، بازخوانی کنم. شاید خیلی از شماها نخونده باشید. توی این سال ها هیچ خبر یا عکس العملی نشد! عیبی نداره. من هم اونقدر مىگم تا به یه جای حضرات بربخوره!
اینم مقاله تکراری من برای سالگرد آزادی خرمشهر:
دروغ های سوم خردادی!!!
اگه هنوز احساس می کنی یه ذره غیرت و مردونگی توی وجودت مونده، اینرو بخون!
ولی اگه مىخوای فحش بدی و بگی این دوباره قاطی کرده، برو حال خودت رو بکن و بىخیال شو؛ مثل 34 سال گذشته!
یکی دو روزه عملیات شروع شده. همون صبح دهم اردیبهشت افتادیم توی محاصره. ایستگاه حسینیه قتل عامی بود. عراقیا روی جاده بدجوری مقاومت مىک ردند. خون بود و خون. ولی ما هنوز زنده بودیم.
اونروز همه بودند. من، امیر محمدی، جهانشاه کریمیان، سیدمحمود میرعلى اکبری، رضا علىنواز ...
ولی امروز ...
هیچ کدوم اونا نیستند ...
ولی من هستم!
اونا اون روز رفتند، با غیرت!
من امروز موندم، بىغیرت!
ببخشید! این درد چند ساله داره خفه ام مىکنه. زشته، بده، بى حیاییه، به خوبی و حیاء خودتون ببخشید.
بیاییم همدیگر رو خر نکنیم!
بیاییم سرمون رو از آخورمون دربیاریم و یه ذره غیرتی بشیم!
آره بد مىنویسم. بد و سیاه. ولی مگه دروغ مىگم؟
عذر مىخوام از همه ی بچه های خرمشهری. از همه ی بچه های جنوبی که اصلا تاریخ آزادی خرمشهر رو یادشون رفته!
موندم تا شاهد باشم که توی سالگرد سوم خرداد، بنیادها، سازمانها و ارگانهای کوفت و زهر مار، میلیارد میلیارد بریزند توی حلقوم کثیف مطربین و تبلیغاتچى ها و چپون چپون که چی؟
چند سال پیش توی یه جلسه بودم که یه آدم عراقى الاصل که بدبختانه شده بود مسئول برگزاری همین جشنهای بزن و بکوب و بخور بخور خرمشهر! یه پوشه ی گنده جلوش باز کرده بود و هی زر مىزد که واسه ی سالگرد خرمشهر مىخواییم فلان کنیم و بیسار.
یه مطرب کپى بردار هم که هر سال یکی از آهنگای آلمانی و ... رو کپی مى کنه و مىده به خورد جماعت و تالار وحدت و وحشت ...
بنرها و تابلوهای فلان قدری توی تهران برای سالگرد خرمشهر
حرفای تکراری ... خاطرات کلیشهای ... تجلیل از حماسه آفرینان خرمشهر البته همه تهرانی و در همینجا و دریغ از یک خرمشهری!
مدال شجاعت و نشان ایثار و بارون سکه طلا.
و ...
کوفتتون بشه وقتی یکی از مسئولین توی جلسه مىگه:
"بر اساس گزارش یکی از سازمانهای دولتی، دخترهای جوون خرمشهری به دلیل فقر مادی و نداری، پول ندارند " …" بخرند، بالاجبار از پارچههای معمولی چندباره استفاده مىکنند تا نیازشون رفع بشه و چون مدام از اینها استفاده مىکنند، به بیمارىهای مختلف خطرناک از جمله رحمی دچار شدهاند!"
سرمون رو بگیریم بالا:
خرمشهر آزاد شد ...
خرمشهر آزاد شد ... جیب ماها باد شد!
خرمشهر آزاد شد ... کنسرت ما شاد شد!
خرمشهر آزاد شد ... بچه اونجا ...
جشن بگیریم. بوق کشتی و زنگ کلیسا بزنیم. آلبومای رنگارنگ چاپ کنیم.
چقدر من کثیف شدم.
چقدر بىحیا شدم.
من از اونوقت که سالگرد خرمشهر رو توی تهران گرامی داشتم، لجن شدم.
اصلا بذارید واسه ی خودم یه سالگرد خرمشهر بگیرم.
جرم که نیست! مىخوام واسهی خودم دروغ بگم.
چطور آقایون می تونند توی تهران کنگره شعر و موزیک و بزن و ... به یاد خرمشهر راه بندازند و یک سال خود و خونوادشون رو بیمهی مالی و حالی بیت المال مسلمین بکنند! من نمی تونم زر مفت بزنم؟!
من که نه حق و حساب مىخوام، نه چک فلان میلیونی بابت چهار خط شعر و ور!
دروغ های سوم خردادی!!!
تیتر یک روزنامه ها و سایت های اینترنت در سالگرد آزادی خرمشهر:
- وزارت بهداشت اعلام کرد به مناسبت سالگرد آزادی خرمشهر، دهها دکتر متخصص جهت هرگونه خدمات رسانی پزشکی به مردم شریف خرمشهر، به مدت یک ماه در سال، به آن سامان اعزام شدند.
- وزارت بهداشت جهت رفاه حال مردم عزیز خرمشهر، هزینه ی کلیه ی داروهای لازم را پرداخت می نماید.
- مراسم سالگرد خرمشهر با حضور نمایندگان مجلس که با اتوبوس به آنجا سفر کرده اند، برگزار شد.
- وزارت نیرو بعد از34 سال، از راه اندازی آب لوله کشی در خرمشهر به شیرینی آب تهران خبر داد تا دیگر خرمشهرى ها شاهد آب های کثیف اهواز و پساب های نیشکر رود کارون نباشند.
من دیگه بریدم. بقیه اش رو خود شما بنویسید.
خرمشهر در سی و دومین سالگرد آزادی، چرخ و فلک و شهر بازی نمى خواد!
کار، آب شرب، کارخانه و تنها نگاهی غیرتمندانه مى خواهد و بس.
از بازسازی شهر "فاو" یک سال پس از پایان جنگ عبرت بگیریم.
صدام ملعون دو تا از قوىترین سپاههایش (سپاه هفتم و سوم) را مامور کرد تا در عرض چند ماه پس از پایان جنگ با ایران، آنجا را به عروس جنوب تبدیل کنند!
چیه مثلا خیلی تکون خوردی؟!
من که عین خیالم نیست.
حقوق توپولم رو مىگیرم و توی مسجد محل شما از خاطراتم در آزادسازی خرمشهر تعریف مىکنم!
بترکه اون چشمت که نمىتونی ببینی!
اگه من نبودم که خرمشهر حالا حالاها آزاد نمى شد، غیرتمند...
( این مطلب در سال 1390 نگاشته شده است.)