گروه سیاسی مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
سعدالله زارعی در سرمقاله امروز روزنامه کیهان نوشت:
روز دوشنبه گذشته با دستور حیدرالعبادی نخستوزیر عراق دستور آزادسازی فلوجه صادر شد و در پی آن از 3 نقطه شرقی، جنوبی و شمالی این شهر یگانهای نظامی و شبهنظامی مردمی به سمت فلوجه به حرکت درآمدند. همزمان با آن خبرهایی منتشر شد که نشان میداد در بحث آزادسازی فلوجه توافقی هم در دو طرف جبهه پدید آمده است! سفیر عربستان در دیدار با وزیر دفاع عراق از طرف فرماندهی داعش قول داد، که فلوجه را تحت شرایطی ترک گوید متقابلا مقامات نظامی دولت العبادی پذیرفتهاند که عملیات آزادسازی فلوجه را با رعایت شرایط خاصی که داعش تعیین کرده است، دنبال نمایند.
همزمان با این بحث، گفته میشود، عملیات در شمال استان رقه در هماهنگی بین آمریکا و کردها و در واقع با محوریت فرماندهی آمریکایی و عملیاتی کردها به نام آزادسازی این شهر جریان پیدا کرده و این در حالی است که کردهای سوریه آنقدر توانایی ندارند که بدون یک طرح حساب شده نظیر آنچه در عراق به آن اشاره شد، در رقه وارد عملیات علیه داعش بشوند. در خصوص این دو عملیات و مسایل مرتبط با آن، نکات زیر حائز اهمیت میباشند:
1- در عراق در پرونده، مقابله با داعش، دو نوع اقدام، تجربه شده است، اقدام از نوع آنچه جبهه مقاومت با محوریت «حشد شعبی» در آزادسازی استانهای بابل، صلاحالدین، کرکوک و دیالی انجام داد و اقدام از نوع آنچه با محوریت نیروی هوایی آمریکا در آزادسازی رمادی مرکز استان الانبار انجام شد. عملیات نوع اول عملیاتی بود که بر مبنای شناسایی دقیق محل استقرار داعش انجام میشد و همان نقطه زیر آتش قرار میگرفت و سپس به آن نقطه هجوم میشد و پاکسازی صورت میگرفت، در این نوع از عملیات سطح تخریب منازل و... و نیز سطح آسیب انسانی مردم و نیروهای عملکننده، حداقل بود. با این نوع عملیات دستکم چهار استان عراق به طور کامل پاکسازی شد و مردم توانستند به خانههای خود بازگردند.
عملیات نوع دوم که در رمادی به اجرا درآمد، عملیات بمباران بسیار سنگین و تبدیل کردن شهر به تل خاک است به گونهای که هیچ جنبندهای در منطقه عملیاتی زنده باقی نمیماند. در این نوع از عملیات تلفات نیروی عملکننده به صفر نزدیک میشود و خسارات و تلفات مردمی به 100 درصد میرسد. از این رو آمریکاییها بعد از عملیات رمادی نتوانستند روی «شهری آزاد شده» مانور کنند چرا که آبادی باقی نمانده بود.
2- در نتیجه عملیات از نوع اول و از نوع دوم، داعشیها متوجه شدند که قادر به حفظ مناطق تحت اشغالشان در جاهایی که مورد حمله قرار میگیرند، نخواهند بود. از این رو در ماههای گذشته از یک سو از توان مقاومت داعش تا حد زیادی کاسته شده و از سوی دیگر اختلاف در سطوح فرماندهی افزایش یافته است. این در حالی است که از زمانی که داعش در محدوده شمال غربی عراق و شمال شرقی سوریه متوقف شد و به یک مرحله ثبات رسید با توجه به فاصله این دو محدوده از پایتختهای عراق و سوریه، اولویت برخورد فوری با داعش برای دولتهای بغداد و دمشق کنار رفت چرا که در واقع در تعبیر نظامی، موضوع از «بحران» به «مشکل» تقلیل یافته بود. در این میان اما، داعش بنا به دلایلی به اولویت آمریکا تبدیل شد! اما چگونه؟
3- حزب دمکرات آمریکا تا انتخابات آبانماه آتی ریاستجمهوری فرصت دارد تا از «پیروزی بر داعش» به عنوان یک برگ برنده استفاده کند. در بحث مبارزه با تروریزم این سؤال وجود دارد که خب به فرض آن که پیدایی تروریزم هیچ ربطی به طراحی سیستم اطلاعاتی آمریکا ندارد و به فرض که بقاء این گروه تکفیری هم ارتباطی با پشتیبانیهای لجستیک آمریکا ندارد، بالاخره شعار مبارزه با تروریزم که یک شعار آمریکایی است، دولت اوباما برای کاهش قدرت تروریزم در عراق و سوریه چه کار کرده است؟ در بحث تروریزم در سوریه و عراق ما با دو جریان بالنسبه قدرتمند و بالنسبه ضعیفتر مواجه هستیم. جریان قدرتمندتر، «جبههالنصره» است که در حال حاضر بخشهایی از 4 استان حلب، درعا، سویدا و قنیطره و کامل استان ادلب را در اختیار دارد و البته علیرغم تلاش زیاد، نتوانسته این بخشها را به یکدیگر متصل و مرتبط گردانیده و از آن یک منطقه انحصاری پدید آورد. این جریان که البته فقط مربوط به سوریه است از نظر حجم و کیفیت و سطح بومی بسیار برتر از داعش ظاهر شده است. جبهه النصره دهها گروه فعال را در مناطق مختلف و با نامهایی متفاوت- احرارالشام، فتحالاسلام، جیشالفتح، جیشالاسلام، فیلق دمشق و...- پدیدآورده و از نظر نوع معاشرت با مردم، به گونهای رفتار کرده که از پشتیبانی نسبی مردمی در این مناطق برخوردار است بنابراین مقابله با چنین گروهی برای آمریکا کارآسانی نیست.
از آن سو یک داعشی وجود دارد که تکثیر نشده همه داعش همین است که در سازمان رسمی آن به چشم میخورد، اکثریت نیروهایش غیربومیاند و در میان آنان اتباع اروپایی بیش از اتباع آسیایی است البته حدود یک سوم از نیروهای آن بومی هستند که در کادرهای فرماندهی قرار نمیگیرند. داعش در عین حال برخلاف جبههًْالنصره دو نقطه ضعف بزرگ هم دارد؛ وجود صدها عنصر بعثی عراقی در راس داعش این سازمان را به سازمانی لائیک نامبردار کرده است و سیطره رژیم سعودی و ترکیه بر آن. با این وصف راهکار اوباما برای اثبات نتیجهبخش بودن سیاست موسوم به «مهار تروریزم» کاملا مشخص است. آمریکا نباید به جبههًْالنصره و دهها شاخه آن کاری داشته باشد چرا که به جایی نمیرسد پس باید روی داعش و لولاهای آن یعنی بعثیها، دلارهای سعودی و اطلاعات ترکیه متمرکز شود و از طریق «باطن توافق» و «ظاهر عملیات نظامی» نشان دهد که شاخ تروریزم را در سوریه و عراق شکسته است! عملیات این روزهای رقه از این منظر قابل تحلیل و ارزیابی است.
4- براساس آنچه گفته شد حدود دو هفته پیش سفیر عربستان در دیدار با وزیر دفاع عراق قول داد که اگر نیروهای ارتشی و شعبی عراق بپذیرند که به نیروهای داعش آسیب نرسد، از طرف داعش قول میدهد که در برابر عملیات ارتش چندان مقاومت نکند. در این مذاکرات دو طرف توافق کردند که حجم آتش عملیات نیروهای نظامی و شبه نظامی عراق از سه کیلومتر فراتر نرود تا داعش بتواند به مرور مناطق را برای تحویل آماده نماید.
بر این اساس از روز دوشنبه که عملیات نظامی از سه محور غرب، جنوب و شمال به سمت فلوجه آغاز و دست کم 30 روستا آزاد شده است اثر چندانی از مقاومت جدی داعشیها به چشم نمیخورد و دقیقا از همین رو حیدرالعبادی اعلام کرده است که نیروهای دولتی طی دو روز آینده بر فلوجه مسلط خواهند شد. این در حالی است که شهر فلوجه که از مرکز استان یعنی رمادی بزرگتر است، طی 13 سال گذشته اصلیترین نقطه تجهیز تروریزم بود و ارتش آمریکا علیرغم آنکه در همین نقطه چند هزار نفر تلفات داد، به جایی نرسید و ارتش عراق نیز طی بیش از ده عملیات شکست خورد. حال چطور به حرکت درآمده و با اطمینان از یکسره شدن کار داعش در فلوجه سخن میگوید!
در سوریه نیز موضوع با همین کیفیت و البته با مختصاتی دیگر به اجرا درآمده است کردهای سوریه به رهبری صالح مسلم که جریان ضعیفی هستند و نتوانستند در آزادسازی عینالعرب یا همان «کوبانی» نقشی به عهده بگیرند، حالا نقش بسیار بزرگتری را به عهده گرفتهاند!
آزادسازی شهری نسبتا بزرگ و حمله به قلب داعش! کاملا واضح است که در این عملیات اگر پیشروی صورت بگیرد این پیشروی واقعی و برخاسته از عملیات واقعی نظامی نیست عملیاتی که بخشی از یک توافق سیاسی پشت پرده بین داعش و آمریکا حکایت میکند و در واقع کردهای عضو pyd در شرایطی حاضر به عملیات علیه مرکزیت داعش شدهاند که پیش از آن تضمین گرفتهاند که جنگ واقعی روی ندهد!
5- فراتر از بحث حزب دمکرات آمریکا و انتخابات پیش روی آن، آمریکا در عراق و سوریه به یک سناریو میاندیشد؛ «حضور نظامی عملیاتی» در سوریه و عراق به گونهای که از یک بازیگر دور از صحنه به یک بازیگر در صحنه تبدیل شود. پیش از این، آمریکاییها با دولت افغانستان توافق کردند که 16000 نیروی نظامی خود را در حالت آماده در پایگاههایی از جمله «بگرام» نگه دارند. همین سناریو الان در عراق و سوریه در حال دنبالگیری است. آمریکا اگر بتواند در دو منطقه غربی عراق و شرقی سوریه که اکثریت مطلق جمعیتی این دو بخش از اهل سنت هستند، یک پادگان نظامی عملیاتی بزند، میتواند با زنجیره کردن این پایگاهها از ترکیه تا هند، سیستم امنیتی مستحکمی را برای خود به وجود آورد و متقابلا وضع امنیتی کشورهای دیگر که در اینجا به طور خاص باید به ایران و روسیه اشاره کرد را تضعیف کند، از بازیگری رو به ضعف به بازیگری دارای موقعیتهای حساس تبدیل میشود اما آیا این همه حرف است؟ نه واقعیت این است که دیگران سکوت نمیکنند تا چنین اتفاقی روی دهد. دستبسته تصور کردن دیگران اشتباه استراتژیک آمریکا در این پروژه میباشد.
محمدکاظم انبارلویی در سرمقاله امروز روزنامه رسالت نوشت:
از امروز مجلس دهم كار خود را آغاز ميكند و كاركرد خود را كليد ميزند. اين كليد بايد قفل مشكلات بسياري ازجمله مشكلات معيشتي مردم را باز كند. مشكلاتي كه مردم از دولت و نمايندگان برگزيده خود طلب كردهاند. مشكلاتي كه مراجع عظام و تقليد و منتقدين دولت و دلسوزان بارها بر آن انگشت تاكيد نهادهاند.
مشكلات كشور مشخص است. اولين آن ركود وحشتناكي است كه در دولت يازدهم پديد آمده و تاكنون اتاق فكر اقتصادي راهحلي براي برونفت از آن پيدا نكرده است. با آنكه 30 درصد قوانين مصوب مجلس نهم، اقتصادي بوده، پاسخگوي رفع نيازهاي قانوني در اين باره نبوده است. ما در ريلگذاري براي حل مشكلات اقتصادي كشور و قوانين موجود هيچ مشكلي نداريم، مشكل از اقدام و عمل است.
كارآمدي و كاركرد دولت در حوزه اقتصاد، معمولا در عدد و رقم بودجه و تفريغ آن خود را نشان ميدهد. بودجه آيينه تمامنماي برنامه يكساله دولت در رسيدن به اهداف از پيش تعيين شده اقتصادي است. در آخرين روز مجلس نهم سهشنبه گذشته تفريغ بودجه 93 يعني سالي كه دولت تمامقد براي رسيدن به اهداف اقتصادي خود و عمل به حداقل 150 وعده اقتصادي رئيسجمهور قد علم كرد، قرائت شد.
تفريغ بودجه در سال 93 نشان ميدهد 78 بند و جزء يعني 41 درصد احكام قانوني بودجه به طور كامل يا بخشي از آن رعايت نشده است. در 31 بند و جزء يعني 16 درصد اهداف مدنظر قانونگذار به طور كامل يا بخشي از آن محقق نشده است و در 24 بند و جزء يعني 13 درصد فاقد عملكرد ميباشد. مفهوم اين كاركرد اين است كه تنها 30 درصد احكام قانوني بودجه 93 رعايت شده است!
اينهمه قيل و قال و سر و صدا و بررسي بودجه در كميسيونهاي مختلف مجلس و كميسيون تلفيق و نهايتا در صحن علني مجلس فقط 30 درصد انجام شد و بقيه احكام يعني 70 درصد عملكرد بودجه آتش سرخود بوده يا اصلا اجرا نشده و فاقد عملكرد بوده است!
با اين تصوير از عملكرد اقتصادي دولت نسبت دولت و مجلس يعني نسبت اجرا و تقنين مشخص ميشود. مجلس دهم بايد فكري براي پاسخگويي به مطالبات مردم در حوزه اقتصادي بكند. با اين كاركرد دولت ريلگذاري مجلس در حوزه اقتصاد بلاموضوع ميشود. دولت مسيري را طي ميكند كه حداقل قوانين مجلس، سياستهاي اعلام شده از سوي رهبري و برنامه پنجساله، سياستهاي اجرايي
اصل 44، سياستهاي اعلام شده اقتصاد مقاومتي نيست. اين سياستها چيست؟ بايد مجلس دهم از طريق نظارت دقيق آن را كشف و به مردم اعلام كند كه ما به كجا ميرويم!
شماري از نمايندگان با شعار اميدآفريني به مجلس راه يافتهاند. آنها به مجلس به مثابه آغازي بر گشايشهاي جدي در زندگي مردم و مشكلات آنها نگاه ميكنند.
رئيس دولت در ايام تبليغات انتخابات حداقل 150 وعده اقتصادي داده است و صريحا اعلام كرده كه شعار من "نجات اقتصاد ايران" است اما هيچ كورسويي از تحقق اين شعار ديده نميشود.
ركود اقتصادي روز به روز عميقتر ميشود. بيكاري معضل اصلي كشور است و چهره خود را در افزايش جرايم، اعتياد و معضلات اجتماعي نشان داده است. وعدههاي برجامي تحقق نيافته است، جذب سرمايه از خارج در هالهاي از ابهام قرار دارد. دلگرم كردن سرمايهگذاران داخلي به فراموشي سپرده شده است. توليد و توزيع درست ثروت به حاشيه رفته و جايش حرفهايي آمده كه نه يك لقمه نان براي مردم ميشود و نه يك قطره آب براي دولت!
انبوه روساي جمهور دولتهاي خارجي كه به تهران آمدهاند، فروشنده هستند، نه خريدار! ما در شرايط كنوني نياز به فروش داريم، نه خريد! آنها از تحريمها بوي كباب به مشامشان رسيده و وقتي ميآيند، ميبينند اشتباه كردهاند واپس مينشينند چون از يك طرف زيرساختهاي تحريم حفظ شده، از طرف ديگر ايران به دليل اجراي سياستهاي اقتصاد مقاومتي بازار خوبي براي فروش كالاهاي مصرفي آنها نيست. ايران در آستانه يك جهش اقتصادي است. آنها مايل نيستند به اين جهش كمك كنند. دولت خود را از راهحلهاي مشفقانه منتقدين محروم ساخته و پاسخهاي مبتني بر بيمهري به آنها ميدهد.
توان تكنيكي و تاكتيكي دولت در حوزه اقتصاد هم در حدي نيست كه پاسخگوي نيازهاي كنوني انقلاب باشد. پيري و فرسودگي مجريان دولت را رنج ميدهد و نشاني از طراوت و جواني و تحرك در حوزههاي اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي ديده نميشود. مجلس در تعامل با دولت بايد تحركي در اين ميدان پديد آورد. حال كه دولت عزم تغيير دارد، اين تغيير از بد به سوي بدتر ميل نكند.رئيسجمهور بارها گفته است؛ "كليد من، كليد تدبير است و هر قفلي را باز ميكند و تمام مشكلات قابل حل است و براي آنها برنامه دارم"اما طي سه سال گذشته اين كليد در هيچ قفلي از قفلهاي مشكلات اقتصادي نچرخيد و دري را باز نكرد. دولت گذشته خزانه را پر تحويل دولت جديد داد، اما رئيس دولت آن را خالي ديد!منابع عظيم مالي به جاي مانده از دولت قبل آنقدر بود كه ما به مقاومت عزتمندانه در برابر تحريمها ادامه دهيم.
دولت گذشته انبارهاي كارخانجات را پر تحويل دولت جديد داد، بهطوري كه بخشي از اقدامات دولت جديد اختصاص به اين پيدا كرد مردم پولي به كف آورند و انبارها را خالي كنند تا بخشهاي اقتصادي مختلف با گردش مالي درست حاصل از فروش محصولات خود سرپا بايستند،اما راهحلهاي دولت براي خروج از ركود سطحي و دقيق نبود. معلوم شد نهتنها برنامه ندارند، بلكه به برنامههاي قانوني موجود هم عمل نميكنند. تصويري كه تفريغ بودجه 93 در اين باره ميدهد، فوقالعاده گوياست.درخصوص هدفمندي يارانهها همواره روحاني، دولت پيشين را مذمت ميكرد كه به قانون هدفمندي يارانهها عمل نكرده است، اما خود طي سه سال گذشته تصوير شفافي از عمل به قانون هدفمندي يارانهها ارائه نكرده است و گزارش تفريغ بودجه هم همين را ميگويد.دولت قول داده بود يك دستي به سر و روي بوروكراسي و پيچ و خمهاي ادارات دولت بكشد و فضاي كسب و كار را براي كارآفرينان و سرمايهگذاران مهيا كند، اما هرچه تلاش ميكند كمتر نتيجه ميگيرد.قرار بود پاسپورت ايراني ارزش خود را پيدا كند. قرار بود مناسبات ما با خارج از طريق فنون ديپلماسي كه دولت جديد فقط از آن آگاه بود، سامان بگيرد، اما دولت دستش در اين مورد خالي است. در اين مورد آنقدر بد عمل كرديم كه برخي دولتهاي حقير و ضعيف هم پررو و طلبكار شدهاند. امسال حاجي به حج نميفرستيم. البته يك سويش خباثت دولت آلسعود است، اما سوي ديگر آن نرمي دولت در برخورد با دولتهاي زورگو است. ديپلماسي لبخند در شرايطي كه ما شاهد نوعي خشونت ديپلماتيك از سوي برخي همسايگان هستيم، جواب نميدهد. ديپلماسي لبخند با قدرتهاي جهان هم منجر به لغو تحريمها نشد و ما را در كوچه و پسكوچههاي برجام گير انداخته است در حالي كه ما سخاوتمندانه به همه تعهدات خود حتي فراتر عمل كردهايم!
مقام معظم رهبري به عنوان دلسوز ملت و يار و كمك كار دولت بارها راهحلهاي روشن و كاربردي در برابر دولت نهاده است. 10 راهكار رهبري در بيانات آغاز سال 95 در حرم مطهر رضوي در حوزه اقدام و عمل به سياستهاي اقتصاد مقاومتي روشن و شفاف بود.
مجلس دهم با پيگيري و مطالبه اين راهكارها از رئيسجمهور بايد دولت را به ريل اصلي حل مشكلات اقتصادي هدايت كند.
كافي است دولت و مجلس بنا به تاكيد رهبري در اين ده راهكار روي "فعاليتها و زنجيرههاي اقتصادي مزيتدار كشور متمركز شوند".
امروز كارآمدي دولت در عمل به وعدهها شديدا در افكار عمومي زير سوال است. مجلس دهم بايد به دولت كمك كند تا از زير اين علامت سوال بزرگ بيرون آيد.امروز مجلس آرايش اكثريت و اقليت خود را پيدا ميكند و به گمانهزنيهاي شش ماه اخير در مورد تركيب اضلاع و ابعاد آن پايان ميدهد.مجلس هر تركيبي داشته باشد، نميتواند به موضوعات يادشده بيتفاوت باشد. بازخواني عملكرد دولت و ريلگذاري صحيح براي حداقل امسال بايد حرف خود را بزند و كارنامهاي روشن در برابر رايدهندگان و حتي كساني كه به آنها راي ندادند، ارائه دهد. هر نماينده بايد احساس كند مطابق سوگندي كه ميخورد، نماينده كل ملت ايران است و در برابر ملت بايد پاسخگو باشد.
شروین طاهری در سرمقاله روزنامه وطن امروز نوشت:
با آنکه پیش از سفر روز جمعه باراک اوباما به هیروشیمای ژاپن، «اولیور استون» کارگردان بزرگ هالیوود، «نوام چامسکی» برجستهترین زبانشناس جهان و 70 متفکر و نخبه آمریکایی دیگر در نامهای سرگشاده از او خواسته بودند با بازماندگان بمباران اتمی 1945 دیدار و از آنها عذرخواهی کند اما مستاجر کاخ سفید به این درخواست روشنفکران کشورش وقعی ننهاد و حتی با بیاحترامی نسبت به افکار عمومی کشور میزبان، بدون هرگونه عذرخواهی، هیروشیما را ترک کرد.
بدین ترتیب اوبامای اتمی با نمایش قدرتی توهینآمیز، دومین بمب هستهای آمریکایی را با عنوان «وقاحت بزرگ» - پس از نخستین بمب هستهای در سال 1945 که به «پسر کوچک» موسوم بود - در این شهر منفجر کرد، چرا که دیدار نخستین رئیسجمهور آمریکا از هیروشیما پس از بمباران اتمی 71 سال پیش، توام با عدم عذرخواهی، عملا به منزله مهر تایید او بر جنایت اسلافش در خلق بزرگترین قتلعام بشری دوران معاصر – که به مرگ 250 هزار نفر انجامید – محسوب میشود. کاخ سفید حتی وقاحت را از این هم فراتر برد و به شبهههای رسانهها و افکار عمومی ژاپنیها نیز در این باره که ممکن است حضور اوباما در پارک یادبود صلح هیروشیما یا آرامگاه نمادین قربانیان بمباران هستهای به منزله عذرخواهی رئیسجمهور ایالات متحده باشد پاسخ رد داد.
جاش ارنست، دبیرکل مطبوعاتی کاخسفید گفت: «اگر مردم [دیدار اوباما را ] اینگونه تعبیر میکنند، دارند برداشت اشتباهی میکنند»! اوباما پس از آنکه بر بنای یادبود قربانیان تنها حمله اتمی تاریخ توسط کشورش در هیروشیما دسته گل گذاشت، چنین اشک تمساح ریخت: «71 سال پیش مرگ از آسمان فرو ریخت و جهان تغییر کرد. این بمباران نشان داد انسان ابزارهایی برای نابودی خود در اختیار دارد.
پیشرفت فناوری بدون توسعه متوازن در نهادهای بشری میتواند ما را نابود کند. انقلاب علمی که به شکاف اتم منتهی شد، نیازمند انقلاب اخلاقی نیز هست. ما خود را مجبور میکنیم تا رنج کودکان را احساس کنیم که از آنچه دیدند آشفته هستند. ما به صدای گریه خاموش گوش میکنیم». این در حالی است که یک تحلیلگر برجسته آمریکایی حوزه امنیت و امور بینالملل در بنیاد صلح ساسکاوا در واشنگتن هم سخنرانی اوباما را در نقطه صفر انفجار فاجعهآمیز نخستین بمب هستهای که علیه بشریت به کار رفت، اشتباهی بزرگ از سوی او خوانده بود، چرا که موجب انواع و اقسام سوءتعبیرهای بحثبرانگیز میشود. «جفری هورنانگ» ماه پیش به روزنامه ژاپنی سانکیشیمبون گفت: «اگر اوباما میخواهد سخنرانی کند... آن وقت در خطر قرار خواهد گرفت که کلماتش مورد سوءبرداشت، سیاستبازی و تحلیلهای سختگیرانه کارشناسان قرار بگیرد».
پرسش اینجاست: چرا اوباما تا این حد بر حضور در هیروشیما در مقطع فعلی و سخنرانی دوپهلوی «تاثرآمیز / تهدیدآمیز» در مبدأ جنگ اتمی در جهان تاکید داشت. مقامات آمریکایی در پاسخ میگویند سخنان نمادین اوباما در هیروشیما، به مثابه آغاز روند مبارزه جدی او با توسعه سلاحهای هستهای در جهان است اما منتقدان اوباما معتقدند اینها جز یک نمایش وقیحانه و ریاکارانه برای سرپوش گذاشتن بر بزرگترین برنامه تسلیحات هستهای در تاریخ که توسط خود او حمایت و بودجهریزی میشود، نیست.
در حقیقت اوباما با نقض چندباره پیمان کنترل سلاحهای کشتارجمعی با روسیه موسوم به «استارت جدید»، با سلاحهایی مهلکتر به مبارزه با تسلیحات هستهای رفته است. فقط در یکی از چندین جبهه هستهای جهان، کاخ سفید اخیرا دستور استقرار سامانه موشکی قادر به حمل کلاهک هستهای را در رومانی، در نزدیکترین فاصله به خاک روسیه صادر کرده است. امروز چه تضمینی وجود دارد که یک دیوانه مثل نتانیاهو با 400 کلاهک هستهایاش، یا اوبامایی که وقیحانه کار ترومن را در حمله به ژاپن تصدیق کرده یا ترامپ، این یا «اون»، ماشه شلیک نخستین موشک هستهای را نکشد؟ بنابراین اوباما چندان هم بیجا نگفته است و حقیقتا فقط شنونده «صدای گریه خاموش» قربانیان حملات هستهای خواهد بود و بس! اما صدای گریه ژاپنیها دیگر خاموش نیست، چون آنها از نزدیک با فرآیند زغال شدن بشریت در چند ثانیه، آن هم به لطف هدیه چاق و چله یانکیها در پایان جنگ دوم جهانی آشنا هستند. البته ملیگرایی افراطی غیرمستقل باعث شده اغلب مردم سرزمین آفتاب تابان تابع جهتگیریهای سیاستمداران و رسانههای خریده شده توسط سرمایهداری آمریکایی باشند و دم نزنند اما فریاد اعتراض مردم هیروشیما، روز جمعه به گوش جهان رسید. آنها پیش از حضور مردی که قتل عام اجدادشان را تایید میکند در پارک یادبود صلح، خطاب به اوباما فریاد میزدند «تو به اینجا خوش نیامدهای»، «از هیروشیما برو بیرون!»
شعارهای سیاسیتر و هدفمندتر هم شنیده میشد مثل اینها: «فورا از شر همه بمبهای هستهای خلاص شوید»، «همه پایگاههای آمریکا را از اوکیناوا جمع کنید» و سرانجام حرف آخر معترضان: «ما به شما اجازه نمیدهیم از اتحاد نظامی برای آغاز جنگ بعدیتان استفاده کنید!»
این شعار فاشکننده همان هدفی است که برخی کارشناسان راهبردی بینالمللی، بزرگترین پیام سخنرانی اوبامای اتمی میدانند. در حقیقت طبق فرمول معروفی که «جورج اورول»، نویسنده سرشناس انگلیسی از رهبران سیاسی غرب ارائه کرده است، مهمترین هدف رئیسجمهور آمریکا، صاحب و توسعهدهنده بزرگترین زرادخانه اتمی جهان، آنچه بر زبان آورده نیست، بلکه آن چیزی است که از گفتنش سر باز زده است: «معذرتخواهی بهخاطر آغاز جنگ هستهای در کره زمین توسط آمریکا که به معنای پشیمانی از راهانداختن فاجعه هستهای بعدی در هر کجای جهان توسط اوباما یا جانشینش است».
اوباما پیشتر در مصاحبه با یک شبکه ژاپنی درباره سفرش به هیروشیما گفته بود: «نه! [عذرخواهی نمیکنم] زیرا به نظر من درک این نکته اهمیت دارد که رهبران (کشورها) در میانه جنگ هر نوع تصمیمی را اتخاذ میکنند». «یوهی ساکوب»، دانشجوی جوان معترض ژاپنی هم بخوبی دلیل عدم عذرخواهی رئیسجمهور آمریکا را میداند: «البته که او عذرخواهی نخواهد کرد. دلیلش ساده است؛ اگر او عذرخواهی کند، آمریکا دیگر نمیتواند از سلاح اتمی استفاده کند. به نظر من او عذرخواهی نمیکند تا امکان استفاده از تسلیحات اتمی را در آینده داشته باشند».
در حقیقت بر زبان نراندن واژه «عذرخواهی میکنم» توسط اوباما، خود اسم رمز جنگ فاجعهآمیز قریبالوقوعی است که اخیرا دکتر پل کریگ رابرتس، از نزدیکترین و آگاهترین مسؤولان سابق دولت ریگان به برنامه توسعه تسلیحات اتمی آمریکا در دهه 1980، نسبت به وقوع آن هشدار داده است. همان هفتاد و اندی متفکر آمریکایی نیز در نامهشان به اوباما که در ابتدا وصفش رفت، این خطر را گوشزد کردهاند و آشکارا به او هشدار دادهاند به وعده خودش مبنی بر کاهش تسلیحات هستهای که رئوس آن را در سخنرانی سال 2009 در پراگ اعلام کرد احترام بگذارد.
امضاکنندگان این نامه از اوباما خواستند برنامههای آمریکا برای اختصاص یک تریلیون دلار به تولید نسل جدید تسلیحات هستهای و سیستمهای پرتاب آنها را متوقف کند و با اعلام کاهش یکجانبه و نابودی زرادخانه متشکل از یکهزار سلاح هستهای آمریکا، به مذاکرات خلع سلاح هستهای فراتر از نیواستارت، جان تازهای ببخشد. همچنین از او خواسته بودند درباره خودداری از عذرخواهی یا گفتوگو درباره بمبارانهای اتمی ژاپن که حتی «آیزنهاور» و ژنرالهایی مانند مکآرتور، آرنولد و... آن را برای پایان دادن به جنگ لازم ندانستند، تجدید نظر کند.
اما پیداست که اوباما، به مصداق همان تعریف اورول نیامده تا ساعت آخرالزمانی صهیونیستی را که به دستش بستهاند از حرکت بازدارد.
«مانیلو دینوچی»، تحلیلگر سرشناس ایتالیایی مسائل راهبردی در مقالهای در «ایل مانیفستو» ابعاد جنون اتمی این رئیسجمهور ظاهرا صلحجو اما در حقیقت ماجراجوی اتمی را که ساعت آخرالزمانی را به دست دارد چنین توصیف کرده است: «تقریبا همان روز14 ژوئیه 2015 (23 تیر 94) که سران کاخ سفید و همتایانشان در تهران مشغول جشن گرفتن برجام (توافق هستهای اولیه 1+5 با ایران) بودند و فدریکا موگرینی اعلام کرد «امروز یک روز تاریخی است تا جهان را امنتر سازیم»، نیروی هوایی ایالات متحده و مرکز امنیت هستهای ملی اعلام کردند آزمایش بمب هستهای B61-12 در تونوپا واقع در نوادا به پایان رسیده است. این بمب جدید بزودی جایگزین B61 خواهد شد که زرادخانههای هستهای آمریکا در اویونو و گدی تور، دو شهر ایتالیایی، بین 70 تا 90 عدد از این نوع بمب را در خود جای دادهاند به انضمام 200 فروند که در آلمان، بلژیک، هلند و ترکیه نگهداری میشود».
کمتر از 2 ماه پیش از آن اوباما روز 2 آوریل درباره توافق قریبالوقوع با ایران مژده داده بود که «از این پس ما در جهان امنتری به سر خواهیم برد.» ولی در همان روز، ستاد فرماندهی نیروی هوایی پنتاگون فرمان حمله سراسری با پرتاب آزمایشی 2 موشک مینوتمن 3 (قارهپیما دارای قابلیت حمل کلاهک هستهای) با کلاهکهای غیرهستهای را در اقیانوس آرام صادر کرد که در واقع مانوری بود به منظور آمادگی برای حمله همهجانبه هستهای آمریکا به دشمنانش. پیش از آن نیز اوباما دستور بزرگترین عملیات ساخت و نوسازی تسلیحات هستهای آمریکا به ارزش حدود 100 میلیارد دلار را شامل دهها زیردریایی اتمی و هواپیما و صدها موشک بالستیک و کلاهک هستهای جدید صادر کرده بود. تحلیلگر ایتالیایی از کشیده شدن این جنون هستهای به آسیا ابراز نگرانی میکند و مینویسد: «از همین رو عقربه «ساعت آخر زمان» به شکل نمادین نشان میدهد ما چند دقیقه با جنگ هستهای فاصله داریم، 5 دقیقه در سال 2012 و کمتر از 3 دقیقه در سال 2015 یعنی همان بازه زمانی که در بحبوحه جنگ سرد در سال 1984 وجود داشت». اینک 28 مه 2016، فاصله عقربه «ساعت آخر زمان» مورد وصف با فاجعه بزرگ کمتر هم شده است. همین دیروز بازماندگان فاجعه بزرگ اتمی در هیروشیما ذکر مصیبت انفجار مهیب روز ششم آگوست 1945 را میگفتند. یکی از این نجاتیافتگان «کینویو ایکهگامی» 82 ساله بود که گفت: «من میتوانستم جیغ بچهمدرسهایها را بشنوم؛ کمکم کن! کمکم کن!»
«ایجی هاتوری» 73 ساله هم هنگام بمباران اتمی شهر توسط بمبافکن بی52 آمریکایی فقط 2 ساله بود و به رغم نجات یافتن از فاجعه، تا امروز با 3 سرطان مختلف دست و پنجه نرم کرده است. پیرمرد بینوا دیروز گفت: «من از اوباما میخواهم بگوید «متاسفم!». اگر گفت آن وقت میتوانم بمیرم و والدینم را در بهشت ملاقات کنم.» اما دست آخر اوباما بدون عذرخواهی هیروشیما را ترک کرد و شاید ایجی هاتوری یک جهنم هستهای دیگر را شاهد باشد.
دکتر محمدسعید احدیان در سرمقاله امروز روزنامه خراسان نوشت:
«اگر کشور قوی شد، از استکبار هم میشود امتیاز گرفت؛ این را من به شما عرض بکنم. اگر کشور ضعیف بود، استکبار که هیچ، ابرقدرتها که هیچ، دولتهای بیعُرضه و ضعیف و حقیر هم از آدم طلبکاری میکنند؛ اگر ضعیف شدیم، اینجوری خواهد شد، [امّا] اگر قوی شدیم، نه.
قدرت هم یک امر نسبی است؛ در هر مرحلهای از قدرت، انسان میتواند یک فعالیتی انجام بدهد. حالا مثلاً فرض بفرمایید در همین قضایای مذاکرات هستهای که البتّه من حالا نمیخواهم وارد آن مقوله بشوم، دوستان عزیز ما گفتند ما امتیاز گرفتهایم و دشمنانی که تا امروز قبول نمیکردند که ما صنعت هستهای داشته باشیم، حالا پای کاغذ امضا کردهاند که ما میتوانیم صنعت هستهای داشته باشیم. خب این چهجوری به دست آمد؟ این بعد از آن به دست آمد که ما اقتدار خودمان را نشان دادیم و ما توانستیم کاری را انجام بدهیم که آنها تصوّر نمیکردند بتوانیم انجام بدهیم؛ یعنی تولید غنیسازیِ 20 درصد.
خود آنها هم میدانند، اصحاب فنّ این کار [هم] میدانند که مشکل کار [غنیسازی] تا ۹۹ درصد، عبارت است از مسیر [غنیسازی] تا ۲۰ درصد؛ اگر یک کشوری توانست خودش را تا ۲۰ درصد پیش ببرد، از آن جا تا ۹۰ درصد و ۹۹ درصد کار آسانی است، راه زیادی نیست؛ این را اینها میدانند. این مسیر را جمهوری اسلامی پیش رفت؛ یعنی توانست غنیسازی ۲۰ درصد را به دست بیاورد، توانست 19 هزار سانتریفیوژ نسل اوّل تولید کند، توانست حدود 10 هزار سانتریفیوژ نسل اوّل را به راه بیندازد، توانست سانتریفیوژهای نسل دوّم و سوّم و چهارم را تولید کند؛ توانست آن دستگاهِ رآکتورِ آب سنگینِ اراک را به وجود بیاورد؛ توانست کارخانه تولید آب سنگین را -که امروز از ما میخرند- به وجود بیاورد.
این کارها را توانستیم بکنیم که دشمن آن حدّاقل را قبول کرد که ما صنعت هستهای داشته باشیم؛ اگر این کارها را نکرده بودیم [قبول نمیکردند]. من یادم هست و دوستان همه یادشان هست که در آن 12-10 سال پیش از این، که مذاکرات دوره قبل را داشتیم، بحث ما این بود که مثلاً اجازه بدهند پنج سانتریفیوژ کار کند، آنها میگفتند نمیشود؛ ما اوّل میگفتیم 20 سانتریفیوژ، بعد گفتند نمیشود؛ کوتاه آمدیم گفتیم پنج سانتریفیوژ، گفتند نمیشود؛ گفتیم یکی، گفتند نمیشود! وقتیکه نمیتوانیم، وقتی نداریم، وقتی قدرت نیست، دشمن اینجوری وارد میشود؛ [امّا] وقتی شما 19 هزار سانتریفیوژ را علیرغم دشمن به وجود آوردید، به راه انداختید، نسل دوّم و سوّم و چهارمش را تولید کردید، کارهای جنبیِ فراوانِ دیگری را انجام دادید، خب [دشمن] مجبور است قبول بکند؛ اقتدار این است. اگر اقتدار بود، انسان میتواند حتّی از استکبار امتیاز بگیرد. این امتیازی نبود که آمریکاییها به ما دادند، این امتیازی بود که ما با قدرتمان گرفتیم، نه این که کسی به ما امتیاز داد.»
این جملات بخشی از بیانات رهبر انقلاب در دیدار با اعضای مجلس خبرگان است که بر اساس آن دو گزاره از دیدگاه رهبری روشن میشود: اول این که ما در مذاکرات هستهای توانستیم امتیاز صنعت هستهای را بگیریم و دوم این که این امتیاز را آمریکاییها به ما ندادند بلکه ما به دلیل پیشرفتها و قدرت هسته ای، توانستیم از موضع اقتدار، آمریکا را مجبور کنیم این امتیاز را به ما بدهد.
براین اساس تجربه برجام به ما میگوید که اگر میخواهیم امتیازهای خوبی در حوزههای مختلف مادی و معنوی بگیریم باید مولفههای قدرت خود را افزایش دهیم.
واقعیت این است که در فضای دو قطبی ایجاد شده درباره برجام به عنوان یک تجربه بسیار مهم دو رویکرد اصلی بیشتر از دیگر نگاهها جریان سازی میکند و بقیه رویکردها به حاشیه رفته است.
رویکرد اول معتقد است برجام برای ما امتیازی نداشت یا اگر امتیازی هم گرفتیم آن قدر اهمیت نداشته است که در برابر داده هایش ارزشی داشته باشد. بر این اساس این طیف فکری معتقد است که ما اشتباه کردیم برجام را پذیرفتیم و بیشتر آنها میگویند ما به دلیل مصلحتی بالاتر یا قرارگرفتن نظام در برابر «عمل انجام شده» مجبور شدیم برجام را بپذیریم.
رویکرد دوم برجام را دستاوردی ویژه تعریف میکند و این دستاورد ویژه را نتیجه تعامل و مذاکره با دنیا معرفی میکند و بر این اساس دنبال تکرار این تجربه است.
رویکرد اول جمهوری اسلامی را در موضعی ضعف تصویر میکند که توافقی کاملا بد را بر اساس مصلحت اندیشی پذیرفته است و رویکرد دوم هم با نادیده گرفتن تاثیر مولفههای قدرت جمهوری اسلامی در رسیدن به توافق، به نظام از موضع اقتدارش نمینگرد.
بدنه اجتماعی حامیان نگاه اول متناسب با این تصویری که برایشان ایجاد شده است احساس شکست میکنند و با توجیهاتی از این قبیل که نظام باید مردم را تربیت میکرد و این تجربه بد برای تربیت مردم لازم بود، سعی میکنند سرخوردگی ناشی از احساس شکست را التیام بخشند و نگاه دوم تلاش میکند چشمانش را بر روی واقعیتهای موجود از جمله بدعهدی آمریکاییها ببندد و همچنان سعی میکند با هر موضع مثبتی ،بر طبل دشمنی زدایی از آمریکا بکوبد.
اما همان طور که در رویکرد رهبری تبیین شده است واقعیت این است که ما از موضع اقتدار و نه از سر ضعف وارد مذاکرات شدیم و به نتیجه رسیدیم امتیازاتی از جمله صنعت هستهای را گرفتیم که طرف مقابل سالها قبل به هیچ وجه حاضر نبود خیلی کمتر از این امتیازها را به ما بدهد. قطعا عملکرد مذاکره کنندگان در رسیدن به نتیجه تاثیر داشت اما فراموش نکنیم همین مذاکره کنندگان در سال 84 نتوانسته بودند اجازه حتی یک سانتریفیوژ را بگیرند.
همان طور که پیش از این بارها در یادداشتهای مختلف ذکر شده است رسیدن به برجام نتیجه متغیرهای متعددی از جمله پیشرفت صنعت هسته ای، افزایش توان نظام، افزایش قدرت منطقه ای، رهبری مدبرانه، شجاعانه و مقتدرانه و در نهایت نیز مذاکره هوشمندانه و خلاقانه مذاکره کنندگان است. نباید برجام را پذیرش شکستی از سر ضعف معرفی کرد که در این صورت با نام انقلابی گری به نظام مقتدر جمهوری اسلامی ظلم میکنیم و به «خودباوری ملی» به عنوان مهمترین رکن پیشرفت لطمه جدی میزند همچنین نباید آن را نتیجه تعامل با دشمن دانست که ندیدن واقعیتهایی روشن مقدمه اشتباهاتی غیرقابل جبران در اعتماد به دشمن برای آینده است.
برجام نتیجه 12 سال رشد و پیشرفت نظام است که البته مطابق پیش بینیهای رهبری با بدعهدی طرف آمریکایی روبه رو شده است. حالا زمان آن رسیده است که او را یک بار دیگر «مجبور» کنیم اجرای برجام را تسهیل کند و برای طی کردن این بخش از مسیر نیز همانند خود برجام راهی وجود ندارد جز آن که به تعبیر رهبری قدرت خود را مخصوصا در حوزه اقتصاد مقاومتی افزایش دهیم.
تا دشمن را ناامید نکنیم اجرای برجام تسهیل نمیشود و تا دولت از تاثیر صرف برجام در اقتصاد ناامید نشود، اقتصاد مقاومتی احیا و دشمن ناامید نمیشود.
در سرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی میخوانید:
مجلس شورای اسلامی امروز با ترکیب جدیدی آغاز به کار میکند، مجلسی با روحیه و نشاطی افزونتر از گذشته، با ترکیبی متفاوت که 75 درصد نمایندگانش نسبت به مجلس نهم تغییر کردهاند. این ترکیب جدید میتواند نشانگر اراده و خواستههای مردمی باشد که ساختار کنونی را با علم به موانع و مشکلات موجود، به گونهای شکل دادهاند که نشانگر چشمانداز آینده باشد، چشم اندازی مبتنی بر تعادل، تعامل و با اصرار آشکاری بر فاصله گرفتن از افراط و دستهبندیهای رایج که بیانگر بیمیلی محسوس مردم نسبت به باندبازیهای مرسوم در قلمرو سیاسی – اجتماعی است.
به نظر میرسد دوران دو قطبی کردن جامعه سپری شده است. این یک گمانهزنی یا ارزیابی احساسی نیست بلکه نیازی است که واقعیتهای عینی در جامعه سیاسی کشور به خوبی آنرا تایید میکنند و نشان میدهند که اصرار بر این دیدگاه، یک گزافهگوئی نیست. مردم، جلوتر از گروهها و جناحهای سیاسی، چشم انداز روشنی را برای آینده کشور ترسیم کردهاند و برای دستیابی به چنان جایگاهی از هر فرصت و زمینهای، علیرغم موانع موجود، بهترین استفاده ممکن را به عمل میآورند تا سلیقه سیاسی – اجتماعی دلخواه خود یعنی اعتدال، انصاف، اخلاق، تدین و مسئولیتپذیری را مد نظر قرار دهند.
لازم است برگزیدگان مردم نیز همزمان با شکلگیری رسمی مجلس دهم به این تصمیم کلیدی و بنیادی مردم توجه خاصی نشان دهند و آْنها نیز به تبعیت از مردمی که این فرصت نقشآفرینی 4 ساله را در اختیارشان گذاشتهاند، از دستهبندیها و یارکشیها و باندبازیهای رایج عبور کنند و به اعتدال بیندیشند و به الزامات و اقتضائات آن عمل کنند.
طبعاً در قدم نخست، انتظار میرود فعالان سیاسی، احزاب و جمعیتها نیز در این «خانه تکانی در خدمت ملت» به مردم تاسی کنند و از دعواهای سیاسی – جناحی متداول دست بردارند و به خیل عظیم مردم بپیوندند.
تعامل با روند تحولات سیاسی جامعه اقتضا میکند که همگان بپذیرند این الفاظ، گیرائی و کارآئی خود را به مرور زمان از دست داده، کهنه شده و به تاریخ پیوستهاند. اگر ممکن است کسانی برای حفظ موقعیت خود و باند قدرت همچنان به همان خطکشیهای رایج دیروز وفادار بمانند و حتی به نتایج آن دلبستگی خود را حفظ کنند ولی میبینیم که با همان دلبستگیها، خودشان هم شاید برای همیشه به تاریخ بپیوندند. چون تجربه نشان داده که در حساسترین گذرگاههای تاریخ معاصر، این جناح بندیها و باندبازیها نه تنها کارساز نبودند، جامعیت نداشتند و فاقد کارآئی مورد انتظار برای تامین مصالح کشور و منافع ملی بودند بلکه حتی مانع بزرگی در این راه محسوب میشدند.
تجربههای تلخ گذشته را نباید به هیچ قیمتی تکرار کنیم. اگر مجلس نهم نتوانست خاطره ارزشمندی در این مقوله باشد و برآیند مناسب و دلنشینی را در کارنامه خود ارائه کند، مجلس دهم از همین اولین روز شروع کار رسمی خود میتواند با عبور از خط کشیهای سیاسی، همه چیز را بر مبنای صداقت، انصاف، مصالح کشور، منافع ملی، اخلاق، معیارهای اسلامی، از جمله اعتدال، عقلانیت و تدبیر برنامهریزی و هدفگذاری کند و هر جا که شرایط اقتضا میکرد و بلکه برای همیشه «فراجناحی» و متناسب با مصالح کشور و منافع ملی تصمیم بگیرد وعمل کند.
به راستی کشور چقدر باید از بابت جناحبندیهای سیاسی و زورآزمائی جناحها با یکدیگر زیان کند و آسیبها را تحمل نماید؟ در اینجا روی سخن با عقلای قوم، عناصر مستقل و با شهامت و چهرههای معتدل و مورد احترام جامعه است که باید فراتر از فضاسازیهای رایج به تبیین دیدگاههای خود بپردازند و آحاد مردم را به حمایت از یک موضع فراجناحی فرا بخوانند تا جامعه در مسیر نجات و رستگاری قرار بگیرد و از تنگ نظریها و تعارض و تقابل عناصر شیفته قدرت در امان بماند.
ما از دوره بلوغ نظام سالهاست که عبور کردهایم و مراحل تکاملی نظام را باید شاهد باشیم. اگر در سالهای اولیه چنین جناحبندیها و زورآزمائیهائی را تجربه کردیم، دیگر نباید تجربههای ناموفق آن سالها را اکنون پس از دهها سال باز هم تجربه کنیم. و خطاهای مکرر گذشته، چند بار تکرار شود. بگذار امروز با شروع مجلس جدید با نقش آفرینی عناصر مستقل شاهد شکلگیری و اثرگذاری نسل جدیدی از نمایندگان صاحبنظر در پهنه سیاسی کشور باشیم که راهکارهای جدیدی برای استفاده بهینه از فرصتها توصیه میکنند و به جای تضاد و تقابل با دولت و زیر پا گذاشتن مصالح نظام و منافع ملی، روشهای تازهای برای تامین منافع حداکثری نظام و رفع معضلات و مشکلات اقتصادی – رفاهی جامعه را پیشنهاد کنند و راهکار عملی برای تحقق چنین اهداف ارزشمندی را ریلگذاری نمایند. با مشاهده ترکیب جدید مجلس، چنین انتظاری چندان دور از ذهن نیست.
علی ربیعی، وزیر تعاون، کار و رفاه در بخش دفتر اول روزنامه ایران نوشت:
دوتن از هنرمندان ما در «کن»، جوایز گرانقدری دریافت کردند. مثل همیشه اتفاقات بزرگ در کش و قوسهای دیدگاههای متفاوت، آنچنان در هالهای از ابهام و ناشناختگی و «مسألهشدن» فرو میرود که اصل قضیه و آثار مثبت آن کمرنگ یا محو میشود.
اساساً نمیخواهم در این نوشتار، به نقد هنری یا نقد ادبی فیلمنامه دست یازم یا درخصوص ساخت فیلم صحبت کنم، یا از محتوای فیلم سخن بگویم، قصد ندارم درباره هنر سینما یا تأثیر سینما صحبت کنم و حتی در مقوله آثار فرهنگی یک اثر و زمینههای مثبتاندیشی علاقهمندان به هنر سینما در فضای عمومی کشور ورود کنم. همچنین بنا ندارم بگویم اگر نگران تهاجم فرهنگی هستیم تولیدات فرهنگی و غنیسازی فرهنگ با گونههای مختلفی از این دست تولیدات، راه بیبدیل و اساسی است. بالاخره در این نوشتار، در پی آن نیستم که در مورد منزلت فرهنگی و تمدنی یک ملت در رقابتهای ژئوپلتیک و تأثیر ژئوپلتیک فرهنگی در ارتقای جایگاه یک جامعه صحبت کنم.
میخواهم از منظر دیگری به این اتفاق بپردازم. مدتهاست فکر میکنم برای اینکه جامعه بتواند بر مشکلات خود غلبه کند، مسیرهای توسعه و پیشرفت را بپیماید و به آرزوها و آرمانهای خود دست یابد، به روح توانستن، موفق شدن و «میتوانیم» نیاز دارد. ما به آدمهای بزرگ نیاز داریم. به تعبیر «رومن رولان» در رمان «جان شیفته»، به «تیره بزرگجانهای آفرینشگر... کسانی که براستی زندهاند و در نیروهای جاودانی سهیم هستند» محتاجیم. کسانی که موفقیت تولید میکنند و الگوهایی، که موفقیت آنها غرور میآفریند و در سایه این غرور بزرگ، افراد یک جامعه مغرورانه حس «توانستن» و «بزرگی» را تجربه میکنند. من بیم آن دارم که به دام بیفتیم، دام فقدان آدمهای بزرگ از جنس فردوسی، کمالالملک، حسین فهمیده، مصطفی چمران، عباس بابایی، مرتضی مطهری و دیگرانی که چون جامعه بزرگستیز شود، اثری از ایشان باقی نخواهد ماند.
این روزها وقتی در اینستاگرام بچههای این سرزمین میبینم که «قاسم سلیمانی» را «لایک» میکنند یا دربارهاش مینویسند، حالم خوب میشود. ما به آدمهای بزرگ نیاز داریم تا ایرانیها احساس کنند در بطن جامعه آنها آدمهای زیادی هستند که میتوانند بزرگی کنند. ما وظیفه داریم زمینههای بزرگی کردن آدمیان را فراهم کنیم. بزرگیهای بزرگان ما باید جهان را فرابگیرد تا ما و جهانیان، ایرانیان را باور کنیم. فیلمها، موسیقیها، رمانها، کالاها، نامهای تجاری، مقالات دانشمندان، قهرمانیهای ورزشکاران، داستان موفقیتهای کارآفرینان ما باید عالمگیر شود. ما به بزرگیهای بهواقع بزرگ نیازمندیم.
بنابراین،ازدیدن این موفقیت هموطنانم خوشحال شدم. به اصغر فرهادی، شهاب حسینی و ترانه علیدوستی تبریک میگویم. از نگاه من، رهاورد موفقیت «کن»، تنها محدود به کسب دو جایزه یک جشنواره معتبر بینالمللی نبود،بلکه «کن» را به عنوان نمادی از موفقیت ایرانی، آینده ایران و جوانان پرامید تلقی میکنم.
احمد غلامی در سرمقاله امروز روزنامه شرق نوشت:
سیدحسن خمینی در مسیری گام برمیدارد که او را به جایگاه پرسشگری و صیانت از گذشته میکشاند. البته اینک مسیر او بیش از آنکه معطوف به پرسشگری و روشنگری باشد، صیانت از آرمانهای انقلاب در برابر تحریفهای منفعتطلبانه است.
سخنان اخیر او که تکرار دغدغههای گذشتهاش در قالبی فقاهتی است، نشان میدهد که در این راه ثابتقدم است. اما مقصد نهایی او صیانت از گذشته نیست. مسیری که سیدحسن خمینی برگزیده، ناگزیر او را بهسمت پرسشگری از گذشته و روشنگریِ ضمن حفظ مبانی تغییرناپذیر اسلامیت و جمهوریت سوق میدهد. سیدحسن خمینی ظرفیت و آمادگی این حرکت استراتژیک را دارد. او با کنارهگیری ناخواسته از انتخابات مجلس خبرگان نشان داد شرکت در هر کنش دموکراتیک الزاما منجر به شأنی دموکراتیک نخواهد شد، گرچه برخی توانستهاند از مسیری دموکراتیک بر صدر بنشینند.
سیدحسن خمینی بهدنبال خلق سیاست است. برای همین به «حیل» دموکراتیک تن نمیدهد و این کار سادهای نیست. اگر بهطور قراردادی بین سه مفهوم دموکراسی، نادموکراسی، و ضددموکراسی تمایز قائل شویم، مراد از «حیل دموکراتیک»، مجموعه روحیاتی است که به هیچ وجه ضددموکراتیک نیست، اما نادموکراسی را در دموکراسی ادغام میکند. برای مثال یک قسم از قدیمیترین «حیل دموکراتیک»، همان چیزی است که افلاطون در کتاب «جمهور» به «عدم حجیت» تعبیر میکند. بهبیان دیگر، میتوان بابطبع اکثریت رأیدهندگان، وعده توزیع کرد و بعد از انتخابشدن، تغییر موضع داد یا برنامهای متفاوت از وعدهها در پیش گرفت.
غالب اصلاحطلبان تاکنون این قسمِ حیل را در سیاست بهکار نبستهاند. «حیلی» که میتوانست آنها را در منظومه قدرت نگاه دارد و ناگزیر با کسانی خویشاوندشان کند که در طرز تفکر هیچ خویشاوندی و قرابتی ندارند. مرزبندی با علی لاریجانی در این استراتژی قابل فهم و تبیین است. علی لاریجانی تنها متعلق به خودش نیست. او اینک در جایگاهی نمادین نشسته است، متعلق به جریانی که اینک در انتظار ادای دینِ لاریجانی است تا آنها را در این بزنگاه تاریخی از تنهایی رها سازد. اصولگرایان تندرو اگر میدانستند کارشان به اینجا میکشد، بیمحابا به آتش نمیزدند. البته جوهر سیاست تلخ است و تلختر آنکه لاریجانی توأمان حامی و برخوردار از حمایت کسانی است که در جریحهدارکردن غرورش دست به هر کاری زدند. از برهمزدن سخنرانیاش گرفته تا پایینآوردن آرای او در قم.
علی لاریجانی بهتر از هرکسی میداند دوره کارش در مجلس تمام شده و با ریاست مجددش باید خود را تکرار کند و بعید است ترکیب این مجلس به او فرصت بدعت در سیاست بدهد تا او امکان نقد گذشته را بیابد. ایندست رفتارها، آنهم از سوی افرادی که در قدرت بودهاند چندان سابقهای نداشته است. پس دوبارهنشینی بر کرسی ریاست با حامیان آزمونداده، ارزش افزودهای ندارد.
او رافع مصائب جمع و جریانی میشود که نشان دادهاند اگر پایش بیفتد در تخریبش بیباکند. مسئله اما، لاریجانی و حامیانش نیست. آنها تکرار مکرر نوعی سیاستاند. مسئله اینک، لاریجانی و اصلاحطلباناند. حمایت برخی از اصلاحطلبان از لاریجانی، ذات تفکر اصلاحطلبی را مخدوش میکند. حیلِ دموکراتیک با مانیفست اصلاحطلبی که مهمترین رسالتش نقد بیرحمانه گذشته و روشنگری وضعیت موجود است، سر ناسازگاری دارد.
اصلاحات یعنی تغییر، تغییر رو به آینده. سیاست واقعی زمانی شکل میگیرد که باور به توان تأویل و بازآفرینی گذشته وجود داشته باشد. در انتقاد به عملکردها و به نقدکشیدن آنها و آشوبناککردن گذشته است که سیاستی تازه رخ عیان میکند. گذشته صلب نیست. برای تحولطلبان، گذشته در قدرت صلب و منجمد نمیشود. برای تغییر در آینده باید گذشته را تغییر داد.
اگر علی لاریجانی - چه با حمایت اصلاحطلبان و چه بدون حمایت آنها- رئیس شود آیا قادر به تغییر گذشته است؟ پس فارغ از تعارفهای سیاسی، مرزبندی جدی بین تفکر او و اصلاحطلبان وجود دارد. کسانی که این مرزبندیهای فکری را نادیده میگیرند و آن را به مصافحههای رفاقتی در صحن مجلس تقلیل میدهند، نگاهی ابزاری به اصلاحات و حتی لاریجانی دارند. با این نگاه نه میشود سیاستی خلق کرد، نه گذشتهای را تغییر داد و نه آیندهای ساخت. محمدرضا عارف نیز از این قاعده مستثنا نیست.
چه رئیس مجلس باشد چه نباشد باید در قامت اصلاحطلب ظاهر شود و از منویات اصلاحطلبی دفاع کند. پرسشگری از گذشته و روشنگری در حال. اینها نکاتی استراتژیک است که معامله بر سر آنها مفهوم واقعی اصلاحات را تهی از معنا می کند. این از نادر فرصتهایی است که با نامزدی عارف به اصلاحطلبان روی کرده است. آنها در پیش چشم مردم در موقعیتی برد- برد قرار دارند. عارف منتخب اول تهران است که شأنی دموکراتیک دارد و اگر با شیوهای دموکراتیک، و نه با «حیل» دموکراتیک بر صدر نشیند، اصلاحات گامهای جدی و بلندی برخواهد داشت.
صادق زیباکلام در سرمقاله امروز روزنامه آرمان نوشت:
مجلس دهم که امروز رسما افتتاح میشود از یک زاویه مجلس تاریخی است، زیرا بعد از چندین دوره شاهد انتخاباتی بودیم که اقشار و لایه های بهمراتب بیشتری در انتخابات مجلس شرکت کردند.
واقعیت این است که در سه مجلس گذشته رقابت جدی در انتخابات در سطح کشور صورت نگرفته بود. عملا اصلاح طلبان حضور فعالی در انتخابات نداشتند و بدنه اجتماعی آنها نیز در انتخابات مجالس هفتم تا دهم حضور موثری نداشت. اما در این مجلس با وجود آنکه بیش از سه هزار نفر از شخصیتهای اصلاحطلب و نزدیک به اصلاحطلبان رد صلاحیت شدند اما لیدری جریان اصلاحات تصمیم گرفت که برخلاف مجالس گذشته با حداقل کاندیداهای تایید صلاحیت شده، از بدنه اجتماعی جریان اصلاحات بخواهد تا در انتخابات شرکت فعالی داشته باشند.
البته برخی از اصلاحطلبان در خصوص درستی این تاکتیک تردید داشتند اما درنهایت لیدری اصلاحات این تاکتیک را بهعنوان دستورالعمل خود در انتخابات مجلس دهم انتخاب نمود و در عمل این انتخابات به رغم اینکه نامزدهای شناسنامه دار اصلاحطلب ردصلاحیت شده بودند اما اصلاحطلبان در گوشه وکنار کشور در فرصت باقیمانده، تأیید صلاحیت شدههایی که حداقل نزدیکی به اصلاحطلبان را داشتند را به لیست خود اضافه کردند و از بدنه اجتماعی نیرومندشان خواستند که به این افراد رأی دهند.
به علاوه اصلاحطلبان تاکتیک دیگری در ارتباط با ائتلاف نانوشته با اصولگرایان میانهرو بهکار بستند. این سیاست برگزیده توسط جریان اصلاحات با استقبال اقشار و لایههای زیادی از مردم مواجه شد، بسیاری بهرغم تردیدهای که داشتند تسلیم نظر بزرگان اصلاحات شدند و به پای صندوقها رفتند.این سیاست باعث شد دستکم یکسوم کرسیهای مجلس دهم متمایل به اصلاحطلبان باشد.
ظرف روزهای آینده تکلیف ریاست مجلس روشن خواهد شد به احتمال زیاد لاریجانی بیشتر از عارف رأی خواهند آورد اما کار اصلی مجلس تاریخی دهم در حقیقت بعد از تعیین هیات رئیسه آغاز میشود و برزگترین تکلیف فراکسیون اصلاحطلب و دموکراسی خواه این است که تلاش نمایند تا شان، اقتدار و جایگاه مجلس را که در یک دهه گذشته و درنتیجه عملکرد اصولگرایان تنزل یافته بود به آن بازگردانند و تلاش کنند تا مجلس بار دیگر در رأس امور قرار گیرد و نگذارند، مجلس دهم استقلال خود را ازدست بدهد و تبدیل به مجلس وابسته شود. مجلس مستقل میتواند مسیر توسعه و دموکراسی خواه را هموار کند و گامینو در جهت توسعه سیاسی و همهجانبه بردارد.
جواد دليري در سرمقاله امروز روزنامه اعتماد نوشت:
«دانشآموز دختر كلاس سوم دبستان به همراه همكلاسيهايش در حياط مدرسه منتظر ايستاده بود تا مدير مدرسه يك به يك نام بچهها را صدا كند، جايزهاي بدهد و بچهها تشويق كنند و مادرها و پدرها از دور ذوق كنند.
اسامي خوانده ميشد، دخترك با چشماني منتظر، به همكلاسيهايش نگاه ميكرد كه دستانشان از جايزه پر بود و صورتهايشان از خنده. با هر نامي كه خوانده ميشد دل كوچكش بيشتر ميتپيد، شايد اين يكي باشد؛ نه، حتما بعدي است و بعدي و بعدي و بعدي... اسامي خوانده شد، جايزهها تمام شدند. دخترك رها شد در ميانه هياهوي همسالانش كه غرق شور بودند و شادي. او ماند و چشمان اشكآلود و بغضي در گلو و شايد دلي بياميد.»
اين يك داستان و قصه ظهر جمعه نيست، داستاني واقعي است كه در شهر تهران و در يك مدرسه با نام و نشان رخ داده است. مدير مدرسه در جشن روز آخر مدرسه چون پدر قسط شهريه دانشآموز را دير پرداخت كرده است، به دخترك كلاس سوم مدرسهاش نه جايزه داد، نه تشويقش كرد. پدر هم كه از دور شاهد ماجرا بود نتوانست صحنه را تحمل كند و مدرسه را ترك گفت و....
نميدانم وزير آموزش و پرورش و رييسجمهور عزيز اين داستان غمانگيز را خوانده يا شنيدهاند يا مشغلههاي روزمره و مشابه نگذاشته اين درد را بفهمند. حتما اگر اين دخترك تنبيه بدني شده بود تا حالا حرفي و سخني بر زبان همه جاري شده بود، اگر جان كسي گرفته شده بود يا در خطر افتاده بود كميتهاي شكل گرفته بود و اگر شخصيت سياستمداري با هجمه نابرجاميان روبهرو شده بود بيانيه و نطقها سرازير ميشد و اگر نشستي و تجمعي برهم خورده بود، داد همگان به هوا رفته بود اما انگار روح و روان دانشآموزان براي هيچكس و حتي ما رسانهايها اهميت ندارد. لابد طبيعي است، وقتي در برنامههاي تلويزيوني ما، مجريان مردمان را به راحتي تحقير ميكنند ديگر اين اخبار عادي باشد.
از اين دست اخبار كه به روح و روان دانشآموزان آسيب وارد شده است اين روزها در آموزش و پرورش زياد منتشر ميشود. بگذريم از رشد خودكشي بين دانشآموزان و كارهاي خلاف عرف و شرع و اخلاق و انسانيت اندك معلمان و... بگذريم از مشكلات اقتصادي و رفاهي معلمان و دهها بگذريم ديگر و هرچند كه اخبار و رويدادهاي بسيار خوب و نيكويي هم در مدارس ما و بين معلمان ما رخ ميدهد.
شايد ديگر هروقت از دخترك معصوم قصه دردناك ما، سوال شود كه علم بهتر است يا ثروت، بدون مكث، ثروت را برگزيند و داستانها و دلايل درناك زيادي را برايمان بشمارد. شايد دانشآموز مظلوم و بيگناه ما خداي نكرده درس و مشق و علم را رها كند و به دنبال ثروت برود تا ثابت كند كه ثروت بهتر است و شايد دل پر از كينه و غم و غصه، او را به هزاران فكر نامناسب سوق دهد و او را از جاده درست به انحراف بكشاند تا ثابت شود منشأ بسياري از آسيبهاي اجتماعي همين تحقير و ناسپاسي و كوچك شمردن انسانها است. خدا نكند دانشآموز عزيز مدير و معلم و دوست و آشنا نشان دهد كه در روي كاغذ و مقابل چشمان همه علم بهتر است اما در پنهان و روابط انسانها و امورات جامعه و زندگي، ثروت حرف نخست را ميزند.
در حالي كه ماجراي آزار و اذيت «ندا» در يكي از روستاهاي استان زنجان به بحث روز مطبوعات تبديل شده است و هنوز پاسخي قانعكننده به افكار عمومي داده نشده يا ماجراهاي تنبيههاي بدني از ابتداي سال جاري در تهران، شوش، بجنورد، انار و كوهدشت و... به بايگاني سپرده شده، اين پرسش مطرح ميشود كه آيا وقت آن نرسيده تا وزارت آموزش و پرورش وضعيت مديران و معلمان خود را مورد توجه و بازنگري قرار دهد.
حال مسوول كيست و چه كسي ميخواهد پاسخگو باشد، خدا عالم است و ديگر نبايد هيچ اميدي به پاسخگويي و برخورد و تذكر داشت اما اي كاش حداقل وزير و رييسجمهور يك بار هم شده به طور جدي با اين پديدهها برخورد سفت و سخت ميكردند، اي كاش خطر آسيب رسيدن به روح و روان نسل فرداي اين مرز و بوم خطرناكتر از هجمه به دستاوردهاي برجامي و نابرجامي دولت تدبير و اميد بود. نااميد شدن نسل جوان و نوجوان و كودك ما هزاران بار مخربتر از هر مساله ديگري است. شايد شوخي درناكي باشد كه خانوادهها آرزو كنند كه اي كاش آموزش و پرورش ما هم مسوولاني مثل دكتر هاشمي، وزير بهداشت يا دكتر ظريف، وزير خارجه را داشت كه براي هر موضوع و هجمه و اتفاق كوچكي پاسخگو بودند و پيگير.
آقاي روحاني شايد اين داستان دردناك را نخوانده باشيد، شايد وقتي خوانديد، بگوييد از اين مشكلات فراوان است و من نبايد به همه آنها پاسخگو باشم. شايد هم درست بگوييد و حق هم داشته باشيد و شايد برعكس وقتي خوانديد تدبيري به خرج دهيد و بازهم از اميد براي اين دانشآموز بگوييد و كاري كنيد كه اينان نااميد نشوند. اي كاش در كنار تدبير و اميد، اخلاق و مردانگي را نه با شعار و دستور با عمل در بخش بخش دولت رسوخ دهيد. كاري كنيد كه هر وزير و معاون و مديري جاي شما در پشت ميزش پاسخگو باشد و درايت داشته باشد. اخلاق و حرمت آدميان را رواج دهد و هر كجا ناراستي رخ دهد حداقل دلجويي كند. بگذاريد باز هم بنويسند علم بهتر از ثروت است. زمان اندك است. نسل ديگر و روزگاري ديگر، مردم ما را قضاوت خواهند كرد.
*شرح ماجراي تنبيه روحي دانشآموز در روزنامه شهروند چهارشنبه پيش درج شده است.