وضع مدیران فرهنگ در دورۀ هشت ساله اصلاحات و دولت کنونی، شبیه همان پلیس‌های فیلم «هری کثیف» است که به سمت مجرمان گرایش یافته‌اند. وطن‌فروشی و بیگانه‌پرستی و تمسخر دین، رواج فراوان یافته است.

 گروه فرهنگ و هنر مشرق- در آخرین قسمت از برنامه «هفت» که جمعه هفتم خرداد پخش شد، مسعود فراستی در نقد فیلم «دونده زمین» (کمال تبریزی)، واژۀ «دیاثت فرهنگی» را به کار برد، و موجب واکنش‌های بسیاری شد. مخالفان و موافقان در این باره نظر دادند. اما منظور این یادداشت در مورد عملکرد این منتقد چیز دیگری است.

*****

پرسوناژ «هری کثیف»، یکی از بازی‌های به یاد ماندنی کلینت ایستوود است. فیلمی که دان سیگل در سال 1971 ساخت (Dirty Harry). هری کالاهان، پلیس باغیرت اهل سانفرانسیسکو، مأموریت می‌یابد که یک قاتل زنجیره‌ای را به نام عقرب، بیابد. وقتی هری در ثلث پایانی فیلم، بالاخره عقرب را به چنگ می‌آورد او در اداره پلیس از خود اعاده حیثیت کرده متعاقباً آزاد می‌شود. مخاطب در این فیلم درمی‌یابد که فساد پلیس‌های مافوق باعث شده است تا آنها به سمت مجرمان تمایل یابند.


وضع مدیران فرهنگ در دوره هشت ساله اصلاحات و دولت کنونی، شبیه همان پلیس‌های فیلم هری کثیف است که به سمت مجرمان گرایش یافته‌اند. وطن‌فروشی و بیگانه‌پرستی و تمسخر دین، رواج فراوان یافته است. و اصولاً همین افراد هستند که ارج و قرب می‌یابند و بر فرش قرمزها قدم می‌گذارند. واقعاً این خودباختگی فرهنگی از کجا ناشی می‌شود؟

رایزن فرهنگی که تنها سابقه سینمایی‌اش، گرفتن چند عکس یادگاری با جمشید مشایخی بوده است چطور به‌ناگهان بر مسند مدیریت سینمایی کشور می‌نشیند؟ این انتخاب به عقل کدام جن رسیده بود؟ اگر حضرت ایشان سینما را نمی‌شناسد آیا با مقوله فرهنگ نیز بیگانه است؟ چگونه می‌شود که جناب ایوبی، شخصاً از کسانی همچون کیارستمی و فرمان‌آرا و سینایی که هیچ نسبتی با سنت‌ها و اسلامیت ما ندارند دعوت کند تا فیلم بسازند؟!

ما اگر با این مدیران یا برخی سینماگران، تفاوت فرهنگی داریم قاعدتاً دربارۀ علاقه به وطن که نباید اختلاف داشته باشیم. اما متأسفانه عده‌ای سینماچی هستند که با خیانت به وطن، کاسبی می‌کنند و علاوه بر آن، ژست روشنفکری هم می‌گیرند. با اینها چه باید کرد؟ دورۀ هشت سالۀ دولت اصلاحات، و ولنگاری فرهنگی جناب مهاجرانی، باعث وقاحت بیشتر این افراد شد تا بعدها همان رسم و آیین را مطالبه کنند. همچون طلحه و زبیر و معاویه که در دوره خلفا به نان و نوایی رسیده بودند و چون در دوره امیرالمؤمنین(ع) پول و مقامی به آنها داده نشد، به جنگ با آن حضرت شتافتند.

زمانی که جلال آل‌احمد به دامان اسلام بازگشت، یکی از منتقدان سرسخت روشنفکران شد. او کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» را نوشت که چهرۀ حقیقی این مدعیان فرهنگ را به‌خوبی نشان می‌داد. از آن پس، وقتی جلال به دیدن تئاتر یا فیلمی می‌رفت، تن کارگردان می‌لرزید که جلال در نقد او، چه خواهد نوشت.  سید مرتضی آوینی جلال را اینگونه توصیف کرده است:

او بمبی بود که در قلب جامعه روشنفکری منفجر شد و آن را از درون از هم پاشید. او خودش پیش از آن، از زمره این جماعت بود و رمز آنکه اینها اکنون پس از پیروزی انقلاب، گوش شنیدن نامش را هم ندارند همین است که آل‌احمد از سرزمین روشنفکران هجرت کرده بود.
(آینه جادو، ج 3، مقالۀ «سینما مخاطب»، نشر ساقی، ص 35).

بعدها خود مرتضی آوینی که سابقاً از همین جماعت روشنفکر بود مجلۀ سوره را به پایگاهی برای نقد صریح روشنفکران تبدیل کرد، مجله‌ای که آن جماعت برای خواندن هر شماره‌اش، لحظه‌شماری می‌کردند. همان کسانی که بعد از شهادت او، ته دلشان غنج ‌رفت و در روزنامه‌هایشان تیتر زدند: جبهه‌ها هنوز هم قربانی می‌گیرد(!)


کلوخ‌انداز را پاداش سنگ است


حالا افخمی و فراستی بر همان سبک و نسق، مشق می‌کنند. آنها نیز به مانند آوینی، از کوچه بن‌بست روشنفکری بازگشته‌اند. فراستی گرچه در مجله سوره، معاون آوینی بوده و سلوک او را آموخته است اما بیش از همه، وامدار صراحت جلال است و زبان و قلمش برای خائنان وطن، برنده‌تر از دیگران است. فراستی از هر چه ببرّد، از وطن نخواهد برید.

وقتی پلیس‌های مافوق، به مجرمان گرایش بیابند به افرادی مانند «هری کثیف» نیاز است تا عدالت را به شیوه‌ای همچون خود مجرمان، اجرا کنند. لذا توسل به بند و آیین‌نامه و مادۀ 608 قانون مجازات اسلامی، بهانه‌ای است برای تشفّی دل آنها. وگرنه کیست که نداند جزای خیانت به وطن از مجازات توهین کننده به یک نفر بیشتر است. تازه اگر بتوانند توهین را اثبات کنند که نمی‌توانند.

وقتی آیت‌الله جوادی آملی در ملاقات با دکتر عارف، به‌جای «بی‌غیرتی» از واژۀ «دیاثت» استفاده کرد خیلی‌ها کفرشان گرفت و اعتراض کردند. توضیحات دفتر معظمٌ له نشان داد که این واژه به اشتباه ادا نشده. تیر دقیقاً به هدف نشسته بود. این جماعت نوکیسه نتوانستند برای حضرت آیت‌الله جوادی، مادۀ قانونی و آیه قرآن بخوانند و زیره به کرمان ببرند. اما عقده‌ای را که از ایشان در دل گرفتند بر سر جناب فراستی و برنامه هفت، هوار کردند.

آنچه باعث برافروختگی این جماعت شده این است که آنها سابقاً فیلم‌هایی مثل «طبقه حساس» می‌ساختند که مخاطبانش صد برابر نقدهای ما بود. (بازی با غیرت دینی یا چه کسی روی قبر مریلین مونرو خوابید؟) حالا جنگ، مغلوبه شده است. آنها باز هم بی‌غیرتی‌شان را در «دوندۀ زمین» بروز داده‌اند، با این تفاوت که فیلم در گروه هنروتجربه اکران شده و مخاطبانش بعید است به ده هزار نفر هم برسد. لذا به قانون مجازات اسلامی، متوسل شده‌اند که بتوانند عقرب‌های خائن را تبرئه و هری‌های کثیف را حدّ بزنند. اما غافل از اینکه از قدیم گفته‌اند که «کلوخ‌انداز را پاداش سنگ است».

چند نمونه از فیلم‌های با مصادیق معارض ملی - میهنی ساخته شده‌اند:

برای کامل شدن این پازل، لازم است چند فقره از فیلم‌های خائنانۀ این اجانب وطنی را معرفی کنم:

1ـ کلید/ ابراهیم فروزش (1365)، با فیلمنامۀ عباس کیارستمی که ماجرای حبس دو بچه را در خانه‌شان حکایت می‌کند، خانه‌ای که به نمادی از ایران کنونی تبدیل شده است. (نقد راقم به همراه اعتراف کارگردان: «کلید»هایی که بوی وطن‌فروشی می‌دهد!)

2ـ اجاره‌نشین‌ها/ داریوش مهرجویی (1366). خانه‌ای که نمادی از ایران است در انتها ویران می‌شود.

3ـ مادر/ علی حاتمی (1368). مادر که نمادی از مام وطن است همه نوع فرزند سنتی و مدرن، پس انداخته و مرگ خود را پیشگویی می‌کند و می‌میرد. یک عرب (جمشید هاشم‌پور) نیز از راه می‌رسد و داعیه میراث دارد. او نمادی است از کشور مهاجم عراق که خوب و دوست‌داشتنی تصویر شده است. (نقد مرتضی آوینی را در اینجا بخوانید)

4ـ کلوزآپ/ عباس کیارستمی (1369). فیلمساز به طور غیرواقعی سعی دارد کشورمان را یک حکومت میلیتاریستی نشان دهد. نمایش بی‌حد و اندازه سربازان و نظامیان به فیلم‌های بعدی کیارستمی نیز تسرّی یافته است: زندگی و دیگر هیچ (1370)، زیر درختان زیتون (1373)، طعم گیلاس (1376).


5ـ بانو/ داریوش مهرجویی (1371). این فیلم در دورۀ وزارت خاتمی در وزارت ارشاد توقیف شد. از بیان خیانت‌هایی که در این فیلم رفته است شرم دارم.

6ـ دایره/ جعفر پناهی (1378). این فیلم خائنانه را سیف‌الله داد در زمان دولت اصلاحات، توقیف کرد. مثلی هست که می‌گویند «آش چقدر شور بوده که خان هم فهمید». یک سیاه‌نمایی مطلق که به مذاق جشنواره‌هایی مثل ونیز خوش آمد.

7ـ ما همه خوبیم/ بیژن میرباقری (1383). در خانه‌ای که نمادی از ایران است، همه با هم در جدال هستند ولی وقتی دوربین فیلمبرداری روشن می‌شود همه لبخند می‌زنند که ما خوبیم!!

8ـ صد سال به از این سال‌ها/ سامان مقدم (1386). زنی به نام «ایران» (فاطمه معتمد آریا) نمادی از مام میهن است. او قبل از انقلاب در بندر پهلوی خیلی شاد و شنگول زندگی می‌کرد اما بعد از انقلاب، مغموم و سیاه‌پوش است (نقد راقم: یأس).

9ـ زادبوم/ ابوالحسن داوودی (1387). فیلمی در تمجید ارتش شاهنشاهی که فعلاً در توقیف است.

10ـ یک خانوادۀ محترم/ مسعود بخشی (1391). مشارکت فرانسه و سیمای جمهوری اسلامی، در ساخت فیلمی که توهین آشکار به رزمندگان اسلام است.

11ـ بهمن/ مرتضی فرشباف (1393). سقوط بهمن در این فیلم، تمثیلی از سقوط انقلاب بهمن است، آرزوهایی که قریب چهل سال است این جماعت در دل می‌پرورانند! (مصاحبه راقم با کارگردان: سقوط «بهمن» یا سقوط «انقلاب بهمن»؟!).

12ـ اژدها وارد می‌شود/ مانی حقیقی (1394). ماجرای یک تبعیدی، مأموران ساواک و بیرون آمدن اژدها در سال 1343، به شکل‌گیری نهضت امام خمینی(ره) در سال 1343 اشاره دارد. فیلم در زوایای دیگر مروّج بهائیت است، از جمله در قرائت داستان «ملکوت» نوشته بهرام صادقی که یک بهایی بود.

13ـ یک شهروند کاملاً معمولی/ مجید برزگر (1394). ماجرای پیرمردی که از حدود سی چهل سال پیش (بخوانید: بعد از انقلاب اسلامی) به آلزایمر دچار شده و زندگی عاطل و باطلی را می‌گذراند. فیلمساز حرف اصلی‌اش را در سه دقیقۀ انتهایی می‌زند و همۀ این بطالت‌ها را بر سر حکومت خراب می‌کند. (نقد راقم: سیاست‌زدگی/ یادداشت‌های روز دوم جشنوارۀ فجر).

و همچنین نمونه‌هایی از فیلم‌هایی ضددین و فرقه‌گرا:

1ـ مسافران/ بهرام بیضایی (1370)، در احیای موعود دین بهایی و وعده آمدن او پس از مرگ قطعی.

2ـ نیمه پنهان/ تهمینه میلانی (1380)، در تمجید گروه‌های مارکسیست که در واقع خاطرات خود کارگردان است.

3ـ پریناز/ بهرام بهرامیان (1390)، قصه‌ای نمادین که کودکی عیسی(ع) را در عصر کنونی حکایت کرده و او را نامشروع توصیف می‌کند (با بازی شبنم قلی‌خانی در نقش مادر کودک، حمید فرخ‌نژاد در نقش زکریا، مصطفی زمانی در نقش یوسف). فیلمی که مقرر بود پلی باشد برای رسیدن جناب کارگردان به دامان صهیونیست‌ها که علی‌القاعده دشمن حضرت عیسی(ع) هستند. این فیلم به دلایل دیگری، توقیف شد.

سخن آخر

آقای رفیع پیتز در فیلم ضد ایرانی آرگو که همگان در عداوتش با ایران و ایرانی، متفق القول هستند بازی کرده است، (در نقش کوتاه کنسول ایران در ترکیه). چه اتفاقی افتاد؟ آیا کسی به او متعرّض شد؟

برای جعفر پناهی در جشنواره برلین صندلی خالی می‌گذارند. فیلم تاکسی ساخته او، حتی صدای آدم مسامحه‌کاری چون ایوبی را هم درمی‌آورد تا برای رئیس آن جشنواره، نامه بنویسد. آیا کسی به پناهی چیزی گفت؟!

عباس کیارستمی در اغلب فیلم‌هایی که به جشنواره‌های خارجی می‌فرستد کشورمان را میلیتاریستی جلوه می‌دهد. آیا بجز حاتمی‌کیا، کسی نازک‌تر از گل به او گفت؟ وزیر بهداشت شخصاً به عیادت او رفت و حجت‌الله ایوبی هم «وزارتخانۀ ارشاد اسلامی» را به پای او قربانی کرد.
چطور جناب بیژن میرباقری که فیلم نمادین و خائنانۀ «ما همه خوبیم» را در تمجید از مهاجرت ساخته است سازنده چند تله‌فیلم و سریال تلویزیونی می‌شود؟! و عجیب‌تر از همه، او به دستیاری مجیدی در یونیت دوم فیلم محمد(ص) می‌رسد. مخصوصاً که نقش مهمی نیز در نگارش فیلمنامه داشت. اگر به دنبال مقصران شکست این فیلم می‌گردید از جناب میرباقری غافل نباشید.

دیوید هورویتس، در سال 2006 کتابی منتشر کرد به نام «101 پروفسور خطرناک». او در این کتاب به معرفی 101 استاد دانشگاه می‌پردازد که دولت امریکا را قبول ندارند. سخن او در این کتاب این است که باید این 101 استاد دانشگاه را از امریکا اخراج کرد. چون اینها افکار خود را به بچه‌های معصوم ما (!) انتقال می‌دهند. کسی نیست بپرسد که اگر یک استاد دانشگاه در طول یک سال با یکصد نفر در ارتباط است ده‌ها فیلم هالیوودیِ ضد اسلام یا مسیحیت، بر افکار میلیاردها نفر اثر می‌گذارد و جیب آنها را هم خالی می‌کند.




حالا حکایت سرداران عرصۀ فرهنگ ما است که به تازگی از رهبر معظم انقلاب، نشان «ولنگاری فرهنگی» دریافت کرده‌اند. کم نیستند فیلمسازانی مانند بهرام بهرامیان که با ساخت فیلمی چون پریناز، قصد می‌کنند که گرین کارت بگیرند و در آغوش عموسام برای وفاداری به پرچم امریکا سوگند بخورند. اما خیلی کم هستند فیلمسازانی که تصویر پرچم جمهوری اسلامی را در فیلم‌هایشان نشان بدهند.


*****************************

1- رهبر معظم انقلاب در دورۀ سه ساله وزارت مهاجرانی، هیچگاه به نمایشگاه کتاب نرفت و نهایتاً در آذر 1378 انتقاد از او را علن کرد. ایشان در تاریخ 23 اذر 1378 در دیدار اعضای شورای انقلاب فرهنگی دربارۀ عملکرد وزارت ارشاد فرمود:

من از وزارت ارشاد توقّع دارم. البته آقای «مهاجرانی» - ظاهراً - نیستند و خودشان را راحت کردند از اینکه بیایند و حرف‌های ما را بشنوند! به ‌هر حال، فرق نمی‌کند؛ چه ایشان باشند، چه نباشند، من اعتراضم این است - این اعتراض را بارها هم گفته‌ام، الان هم در جمع شما می‌گویم - وزارت ارشاد در این دو سالی که ایشان در رأس این کار هستند، هیچ کار اسلامی به‌عنوان اسلامی ارائه نداد! ... من سؤالم این است که وزارت ارشاد، چند کتاب برای تقویت تفکّر اسلامی به‌وجود آورده، چند تا فیلم برای تقویت مبانی فکری اسلامی و انقلابی ساخته و چند تئاتر مناسب داشته است؟ الان مرتّب در این سالن‌های وابسته به وزارت ارشاد، نمایش و تئاترهایی اجرا می‌شود؛ بعضی‌هایش صد در صد ضدّ دین و ضدّ انقلاب است! کسانی رفتند، دیدند و آمدند به من گزارش دادند. خوب؛ حالا اگر در کنار دو، سه نمونه تئاتر از این گونه نمونه‌ها، پنج شش نمونه هم به ما نشان می‌دادند که ما این تئاتر را به‌وجود آوردیم، یا این فیلم را اجرا کردیم که مبلّغ اسلام است، من هیچ اعتراضی نمی‌کردم. می‌گفتم بالاخره: «خَلَطوا عملاً صالحاً و آخَرَ سَیّئاً، عسی الله أن یَتُوبَ علیهم» (توبه/ 102)! اما این طور نیست؛ هرچه هست، از آن طرف است! این اعتراض من است. من از رفتار وزارت ارشاد، راضی نیستم.

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=9617



امیر اهوارکی

لازم به ذکر است بکارگیری کثیف نوعی هم وزن کردن استعاری و تمثیلی از دو شخصیت تاریخی است و به معنای ارزش گذاری شخصی نیست. نخست مسعود فراستی منتقد برجسته سینما و دومی پرسوناژ هری کثیف که در متن قصه های دان سیگل شمایلی نوین از پلیس را به نمایش درآورد.