گروه فرهنگ و هنر مشرق- کمال تبریزی با پاهایی باز و دستانی مشتکرده به پهلو و ژستی مثلا وسترن آمده روی جلد روزنامه اعتماد تا از غیب(!) خبر بیاورد که میخواهند سینمای ایران را تعطیل کنند و واویلتا.حتما منظورش فیلم خودش، دونده زمین است که اساسا ایران و ایرانی را «تعطیل» فرض کرده است و ایرانِ بی ناجیخارجی را تعطیل تمنا میکند. جوری نمادین ایستاده زیر جملهی «میخواهند سینمای ایران را تعطیل کنند»که یعنی من مقاوم ایستادهام و نمیگذارم.
انگار از وسط اسلب استیک آمده روی جلد تا عکسش را بگیرد و زود برود لای روزنامه. این کمدی، وسترن اسپاگتیِ روی جلد است. لای روزنامه البته مودبانه(!) دستانش را جمع میکند و روی هم میگذارد و شروع میکند به گفتن اینکه فراستی تربیت خانوادگی ندارد و از راه بددهنی پول درمیآورد و تهش در قالب توصیهای اکید، نتیجهگیری اخلاقی میکند که آدم باید از راه حلال ارتزاق کند. یک توهین به فراستی و مخصوصا پدر و مادرش که در خانواده او را تربیت نکردهاند(!)، یک تهمت به خودش(!) و یک توصیه اخلاقی(!).
اگر فراستی به تبریزی فحش داده،که نداده؛ تبریزی به تمام ایران و ایرانیان فحش و نسبتهای ناجور داده است.فراستی در نقد دونده زمین کمال تبریزی، ضدملی بودن فیلمش را نقد کرد و با دقت و آگاهی، این فیلم و هر فیلم دیگری که ضد ایران و ایرانی است را به صفتِ «دیاثت فرهنگی» متصف کرد.
حالا جای تعجب است که چرا رسانههای روشنفکر و شبهروشنفکری که همیشه ادعایشان، دفاع از ایران و ایرانی و ملیت و ملیگرایی بوده چرا علیه اظهارنظر فراستی موضع گرفتهاند و آب در آسیاب فیلمی میریزند که بدون شک و تفسیر دارد به مردم کشورشان توهین میکند. یا فیلم را ندیدهاند و هولهولکی و بدون تجربه شخصی از فیلم، به رسانهها و اشخاصی که بهشان نزدیکترند، چشمبسته اعتماد کردهاند، یا حرفهای چندتا منتقد و بازیگر و کارگردان را بدون آنکه خودشان فیلم را درست ببینند قبول کردهاند، یا فریفتهی «اخلاق ظاهرپرستانه» شدهاند و دیاثت را بجای اینکه مستقیما صفت فیلم بدانند، صفتی برای کمال تبریزی در نظر گرفتهاند و ناراحت شدهاند که کسی به کسی فحش داده و یا چون به هر دلیل از فراستی و طرز فکرش خوششان نمیآید در نقطه مقابلش قرار گرفتهاند. اما فیلم و اظهارنظر درباره فیلم نشان میدهد که فراستی و تبریزی کدامیک با مردمند و کدام یک بر علیه مردم؟
«دیاثت» فعل یا رفتارِ کسی است که زنش را به غیر عرضه میکند؛ حالا کافی است جای زن را با «کشور» عوض کنیم. کدام بدتر است؟!البته پیش از این آقای جوادی آملی در دیدار با محمدرضا عارف در تاریخ یکشنبه19 اردیبهشت تعبیر دیاثت را در عرصه سیاست و اقتصاد در مورد سیاستمدار و فردی اقتصادی که به منافع ملیاش پشت میکند به کار برده بود:
«کسانی که راه نفوذ بیگانگان را در فضای اقتصادی و یا سیاسی بهروی کشور میگشایند از غیرت اقتصادی و یا سیاسی برخوردار نبوده و دیوث هستند.»
آقای جوادی آملی نشان میدهد باید روشنتر از این بود که شاخکهایمان فقط با شنیدن کلمهای تیز شود اما به منافع فرهنگ ملی بیتوجه باشیم. حالا باید ببینیم کدام یک بدتر است؟ نسبت دادن عبارتی زبر و تیز به رفتار و منشی زبرتر و تند و تیز تر یا تحقیرِ مستقیمِ مردم و فرهنگی که همهمان داعیه دفاع از آن و سینهچاکی برای آن را داریم؟
فیلمی را که ثابت شود دارد کشور و مردماش را تحقیر و تقبیح میکند باید با چه واژهی دیگری توصیف کرد؟ صِرفا باید بگوییم: « فیلم، فیلم بدی است»؟ اینگونه عکسالعمل نشان دادن و نقد کردن به نظرتان زیادی سانتیمانتال و تیتیشمامانی نیست برای فیلمی که سرتاپایش، نشان میدهد که همه ما ایرانیان مشکل فرهنگی داریم و حتی برای رضای خدا و به اندازه یک پول سیاه هم که شده حداقل یکی و تنها یکی از کودکان، جوانان، میانسالان و پیرمردان و پیرزنانمان بیمشکل و «سرجای خودش» نیست.
کودکمان که از مدرسه فراریست و درستحسابی بازی هم نمیکند. جوانمان، حال ندارد برود خواستگاری دخترعمویش، چون آنها روستای بغلی ساکن هستند(!) و کمتر از این، حتی حال ندارد نامه عاشقانهاش را به معشوقهاش بدهد و تمام مدت روی دیوار خانهشان دراز کشیده است. میانسالمان که توی کوچه است و در حال پوسیدن. یک جفتشان توی چارچوب در نشستهاند و دوبار از هم میپرسند: «دخترمان دارد آبرو ریزی میکند؟» و جفت دیگرشان وقتی در حال غذا خوردن غذا هستند دوربین با گستاخی تمام از روی صورتشان میرود روی صورت گاوشان که در حالِ خوردنِ یونجه است و احتمالا چند دقیقه بعد همانجا در طویله قضای حاجت میکند(جالب اینکه تا آخر فیلم خانهشان را نخواهیم دید)؛ گروهی از پیرمردهایمان هم که توی قهوهخانه جمع شدهاند و به برفک تلویزیون خیره شدهاند و بدتر از آن حتی نمیتوانند چای بخورند.
یعنی ما حتی عرضه چای خوردن هم نداریم؟! فاجعه تر از همه اینها اینکه، کسی را هم نداریم که ما را از این وضعیت بیرون بیاورد؛ تلاشهای خانممعلم ما هم ناکام و محتوم به شکست است. وقتی عدد 6 را به بچهها یاد میدهد، یاد نمیگیرند و تنها در حضور و تاییداتِ ناجیخارجی فیلم است که بچهها این پرسش برایشان بوجود میآید که بعد از عدد 5 چه عددی است؟ و رغبت پیدا میکنند که یاد بگیرند. فیلم در اولین و دومین و سومین تا هزارمین لایهاش اینطور نشان میدهد که این «ایران» را فقط یک خارجی میتواند نجات دهد و بس.
نیاز نیست بصورت حرفهای فحششناس باشیم تا بفهمیم چندتا فحش صریح توی این فیلم به سوی ما و کشورمان پرتاب میشود. حالا عدهای رسانه و آدم، صفتفیلم را، نادیده و ناشناخته، فحش فهمیدهاند. یا یک چیزی از یک جایی شنیدهاند.
اینکه برخی رسانهها آمدهاند پشتِ نقد فَراستی، اصلا برای رسانههای روشنفکر و شبهروشنفکر، پیام خوبی نیست. خیلی بد است که برخی رسانه آمدهاند وسط و گوی ملیگرایی را ربودهاند. کار تمام است. هرکه پشت کشور و مردمش بیایستد و در هَجمهها جُم نخورد، برنده است و هرکه دانسته یا نادانسته به مردم و کشورش پشت و خیانت کند، بازنده. این گوی و این میدان.
راستی آقای تبریزی شما که حدیث « الخیر فی ماوقع» را دیدهاید؛ بد نیست حدیث «حُبّ الوطن من الایمان» را هم نگاهی بیاندازید.
انگار از وسط اسلب استیک آمده روی جلد تا عکسش را بگیرد و زود برود لای روزنامه. این کمدی، وسترن اسپاگتیِ روی جلد است. لای روزنامه البته مودبانه(!) دستانش را جمع میکند و روی هم میگذارد و شروع میکند به گفتن اینکه فراستی تربیت خانوادگی ندارد و از راه بددهنی پول درمیآورد و تهش در قالب توصیهای اکید، نتیجهگیری اخلاقی میکند که آدم باید از راه حلال ارتزاق کند. یک توهین به فراستی و مخصوصا پدر و مادرش که در خانواده او را تربیت نکردهاند(!)، یک تهمت به خودش(!) و یک توصیه اخلاقی(!).
اگر فراستی به تبریزی فحش داده،که نداده؛ تبریزی به تمام ایران و ایرانیان فحش و نسبتهای ناجور داده است.فراستی در نقد دونده زمین کمال تبریزی، ضدملی بودن فیلمش را نقد کرد و با دقت و آگاهی، این فیلم و هر فیلم دیگری که ضد ایران و ایرانی است را به صفتِ «دیاثت فرهنگی» متصف کرد.
«دیاثت» فعل یا رفتارِ کسی است که زنش را به غیر عرضه میکند؛ حالا کافی است جای زن را با «کشور» عوض کنیم. کدام بدتر است؟!البته پیش از این آقای جوادی آملی در دیدار با محمدرضا عارف در تاریخ یکشنبه19 اردیبهشت تعبیر دیاثت را در عرصه سیاست و اقتصاد در مورد سیاستمدار و فردی اقتصادی که به منافع ملیاش پشت میکند به کار برده بود:
«کسانی که راه نفوذ بیگانگان را در فضای اقتصادی و یا سیاسی بهروی کشور میگشایند از غیرت اقتصادی و یا سیاسی برخوردار نبوده و دیوث هستند.»
آقای جوادی آملی نشان میدهد باید روشنتر از این بود که شاخکهایمان فقط با شنیدن کلمهای تیز شود اما به منافع فرهنگ ملی بیتوجه باشیم. حالا باید ببینیم کدام یک بدتر است؟ نسبت دادن عبارتی زبر و تیز به رفتار و منشی زبرتر و تند و تیز تر یا تحقیرِ مستقیمِ مردم و فرهنگی که همهمان داعیه دفاع از آن و سینهچاکی برای آن را داریم؟
فیلمی را که ثابت شود دارد کشور و مردماش را تحقیر و تقبیح میکند باید با چه واژهی دیگری توصیف کرد؟ صِرفا باید بگوییم: « فیلم، فیلم بدی است»؟ اینگونه عکسالعمل نشان دادن و نقد کردن به نظرتان زیادی سانتیمانتال و تیتیشمامانی نیست برای فیلمی که سرتاپایش، نشان میدهد که همه ما ایرانیان مشکل فرهنگی داریم و حتی برای رضای خدا و به اندازه یک پول سیاه هم که شده حداقل یکی و تنها یکی از کودکان، جوانان، میانسالان و پیرمردان و پیرزنانمان بیمشکل و «سرجای خودش» نیست.
کودکمان که از مدرسه فراریست و درستحسابی بازی هم نمیکند. جوانمان، حال ندارد برود خواستگاری دخترعمویش، چون آنها روستای بغلی ساکن هستند(!) و کمتر از این، حتی حال ندارد نامه عاشقانهاش را به معشوقهاش بدهد و تمام مدت روی دیوار خانهشان دراز کشیده است. میانسالمان که توی کوچه است و در حال پوسیدن. یک جفتشان توی چارچوب در نشستهاند و دوبار از هم میپرسند: «دخترمان دارد آبرو ریزی میکند؟» و جفت دیگرشان وقتی در حال غذا خوردن غذا هستند دوربین با گستاخی تمام از روی صورتشان میرود روی صورت گاوشان که در حالِ خوردنِ یونجه است و احتمالا چند دقیقه بعد همانجا در طویله قضای حاجت میکند(جالب اینکه تا آخر فیلم خانهشان را نخواهیم دید)؛ گروهی از پیرمردهایمان هم که توی قهوهخانه جمع شدهاند و به برفک تلویزیون خیره شدهاند و بدتر از آن حتی نمیتوانند چای بخورند.
یعنی ما حتی عرضه چای خوردن هم نداریم؟! فاجعه تر از همه اینها اینکه، کسی را هم نداریم که ما را از این وضعیت بیرون بیاورد؛ تلاشهای خانممعلم ما هم ناکام و محتوم به شکست است. وقتی عدد 6 را به بچهها یاد میدهد، یاد نمیگیرند و تنها در حضور و تاییداتِ ناجیخارجی فیلم است که بچهها این پرسش برایشان بوجود میآید که بعد از عدد 5 چه عددی است؟ و رغبت پیدا میکنند که یاد بگیرند. فیلم در اولین و دومین و سومین تا هزارمین لایهاش اینطور نشان میدهد که این «ایران» را فقط یک خارجی میتواند نجات دهد و بس.
نیاز نیست بصورت حرفهای فحششناس باشیم تا بفهمیم چندتا فحش صریح توی این فیلم به سوی ما و کشورمان پرتاب میشود. حالا عدهای رسانه و آدم، صفتفیلم را، نادیده و ناشناخته، فحش فهمیدهاند. یا یک چیزی از یک جایی شنیدهاند.
راستی آقای تبریزی شما که حدیث « الخیر فی ماوقع» را دیدهاید؛ بد نیست حدیث «حُبّ الوطن من الایمان» را هم نگاهی بیاندازید.
*نویسنده : محسن باقری