رویکرد سیاسی فرح در قبال منتقدین رژیم شاه و تحمل و پذیرش آنان در دستگاه عریض و طویل اداری او که خود به مانند وزارتخانه ای دولتی عمل می کرد در واقع منفعتی دوسویه برای شخص فرح و همچنین رژیم شاه داشت.

به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ فرح پهلوی از هنگام ورود به دربار با انجام فعالیتهای سیاسی و اجتماعی مردم گرایانه تلاش کرد تا چهره ای متفاوت از دیگر افراد بانفوذ دوران پهلوی دوم از خود نشان دهد اما این سیاست‌ها تا چه حد واقعی بود و آیا توانست در عمل تاثیری بر سرشت استبدادی رژیم پهلوی بگذارد؟

دربار پهلوی دوم، زنان بسیاری را در خود جای داده است اما در این میان برخی از آنها، نقشی قابل توجه و اهمیتی بسزا در سیاست و حکومت عصر پهلوی داشته اند. به تعبیری در این دوره با مثلث قدرتی از زنان پهلوی روبه‌رو هستیم که بی‌شک مادر، خواهر و همسر شاه یعنی تاج الملوک، اشرف و فرح دیبا به عنوان پرنفوذترین زنان خاندان پهلوی، سه ضلع آن را تشکیل می دهند. در این میان شاید نقش همسر شاه به نوعی حائز اهمیت و متمایز از سایرین باشد. این اهمیت زمانی نمود پیدا می‌کند که پس از دو ناکامی محمدرضاشاه در ازدواجهای قبلی خود، فرح به عنوان سومین همسر شاه در 29 آذر 1338 به دربار راه یافت و می‌بایست هر آنچه دو همسر قبلی شاه نبودند، می‌بود. او با تلاشهای خود و همچنین به لطف اقوام و آشنایان فراوانش که بعدها توسط او به دربار پهلوی راه یافتند، توانست قدرت روزافزونی در ساختار سیاسی حکومت به ویژه در آخرین سالهای زمامداری پهلوی دوم به دست آورد.
 
فرح دیبا در یک خانواده متوسط  متولد شد. پدرش در زمان رضاشاه از افسران جزء و مشاور حقوقی ارتش بود که در سنین کودکی او در گذشت و پس از آن، محمد علی قطبی، دایی فرح سرپرستی او و مادرش را بر عهده گرفت. فرح پس از پایان تحصیلات مقدماتی برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت. فرح پس از ازدواج با شاه در ابتدای ورود به دربار چندان در کارهای سیاسی و حتی اجتماعی دخالت نمی کرد اما پس از مدتی با تولد نخستین فرزند شاه و ولیعهد کشور او جایگاه بالاتری در دربار پیدا کرد. «فرح دیبا از این به بعد به عنوان همسر شاه و مادر ولیعهد احترام ویژه‌ای یافت. بعدها این موقعیت با تولد سایر فرزندان بیش از پیش افزون گشت و به کسب مقام نیابت سلطنت انجامید. پس از آن فرح رسماً به عنوان ملکه صاحب نفوذ و عالیقدر در ایران تاج بر سر نهاد.»1
 
*بازنگری در قانون اساسی؛ فرح در جایگاه ملکه

بازنگری در قانون اساسی تاثیر بسزایی در افزایش قدرت فرح ایفا کرد. آخرین بازنگری در قانون اساسی در سال 1346 رقم خورد که بر اساس آن در زمان انتقال سلطنت، ولیعهد زمانی می توانست متصدی امور سلطنت شود که دارای بیست سال تمام باشد، در غیر این صورت «شهبانو مادر ولیعهد بلافاصله امور نیابت سلطنت را به عهده خواهد گرفت، مگر این که از طرف پادشاه شخص دیگری به عنوان نایب السلطنه تعیین شده باشد.»2  طبق این اصلاحیه، اگر در زمان انتقال سلطنت، ولیعهد به سن مورد نظر یعنی بیست سال تمام نرسیده باشد، برابر قانون اساسی شهبانو نایب السطنه خواهد بود. به نظر می رسد اصلاح قانون جانشینی پیش از هر چیز در صدد تثبیت و تقویت جایگاه همسر شاه بوده و به طور غیرمستقیم نقشی بسزا در اعتبار بخشیدن به قدرت ملکه داشته است. «در سالهای بعد از اصلاح قانون اساسی فرح بیشتر در انظار عمومی ظاهر گردید. به سفرهای استانی می‌پرداخت؛ به همراه شاه به خارج می‌رفت و به عنوان رئیس بسیاری از جلسات، کمیته‌ها و سمپوزیومها عمل می‌کرد.» 3 در حالی که فرح در سالهای ابتدایی ازدواج با شاه تنها به انجام امور خیریه می پرداخت با تثبیت موقعیتش در دربار وارد عرصه ی سیاست هم شد و در عزل و نصب بسیاری از رجال سیاسی نقش داشت. او در این سالها کوشید در امور فرهنگی و اجتماعی نیز نقشی انحصاری و  بی رقیب داشته باشد و به ویژه خود را از زیر سایه اشرف پهلوی خواهر دوقلوی شاه خارج سازد. به این ترتیب باید گفت اصلاح قانون اساسی و قرار گرفتن فرح در جایگاه ملکه و نایب-السلطنه از اساس اقدامی در جهت تحکیم پایه های حکومت پهلوی دوم و تداوم سلطنت خاندان پهلوی در ایران بوده است.



*سیاست فرهنگی در برابر مشت آهنین

حکومت پهلوی دوم با وجود فضای کمابیش باز سیاسی در دهه ی 1320 که بیشتر ناشی از جوانی شاه بود، پس از کودتای 28 مرداد 1332 سرشت استبدادی خود را نشان داد. شاه نیز از آن پس در قامت یک مستبد تمام عیار ظاهر شد که در برابر مخالفانش تنها به سیاست سرکوب متوسل می شد. نمود این سیاست را می توان در رخدادهایی همچون کشتار مردم در جریان قیام 15 خرداد مشاهده کرد. سیاستی که در سالهای بعد و تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه پیدا کرد. در مقابل این رویکرد اما فرح پهلوی تلاش داشت تا به عنوان دختری تحصیل کرده در غرب از خود چهره ای دموکرات و لیبرال منش نشان دهد. در دفتر او و بنیادی که به بنیاد فرح معروف بود بسیاری از چهره های روشنفکر، چپیهای منتقد حکومت، هنرمندان غرب گرا، فمینیستهای طرفدار حقوق زنان و به طور خلاصه چهره هایی که امکان راه یابی به دربار و گفتن حرفهایشان در عرصه ی عمومی را نداشتند رفت و آمد می کردند.

در واقع فرح محمدرضا پهلوی را توجیه کرده بود که اشاعه بخشی از مطالب مارکسیستی به نفع سلطنت اوست و نه خطری علیه آن. لذا در دوران فرح و با حمایت دفتر او تفکرات کمونیستی و آته ئیستی رواج داده می شد و روشنفکران مارکسیست مانند فیروز شیروانلو جذب دفتر فرح می شدند و یا در نهادهایی همچون «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» تحت حمایت او قرار می گرفتند.4
 
به این ترتیب این طرز تلقی در میان بخشی از جامعه ایجاد شده بود که نگاه ملکه به مسائل سیاسی با شاه تا حدود زیادی متفاوت است؛ او می تواند صدای مخالفان باشد و جای جامعه مدنی و احزابی را که در ایران آن زمان یا وجود خارجی نداشت  و یا کارویژه ای نمایشی داشت گرفته و در حکم نهاد واسطی میان مردم و حکومت عمل کند. اتخاذ سیاست مدارا با منتقدان و حتی جذب و پذیرش آنان هم به نفع فرح بود و هم در نهایت مزیتی مهم برای حکومت پهلوی و شخص شاه به حساب می-آمد. به این ترتیب حداقل بخشی از منتقدان رژیم شاه به جای خارج شدن از دایره حکومت و قرارگرفتن در زمره‌ مخالفان انقلابی، انتقادهایشان را به شکلی ملایم و بی خطر آن هم در محلی همچون دفتر فرح و در جمعهای محدود و کوچک بر زبان می راندند که تبعات منفی چندانی برای حکومت پهلوی نداشت.

 *ملکه دموکرات در برابر شاه مستبد: زدن یک تیر با دو نشان!

رویکرد سیاسی فرح در قبال منتقدین رژیم شاه و تحمل و پذیرش آنان در دستگاه عریض و طویل اداری او که خود به مانند وزارتخانه ای دولتی عمل می کرد در واقع منفعتی دوسویه برای شخص فرح و همچنین رژیم شاه داشت. مهمترین شاخصه اصلی کنش سیاسی فرح در طول زمامداری حکومت پهلوی، ارائه تصویری جدید از حکومت در برابر منتقدان رژیم و همچنین معرفی خود به عنوان چهره ای لیبرال و روشنفکر بود که گاهی حتی در نقطه مقابل حکومت استبدادی و مطلقه محمدرضا به نظر می رسید.  به این ترتیب فرح با اقداماتش به نوعی هم چهره خشن استبداد پهلوی را تلطیف می کرد و هم با وجهه‌ای که در خارج از کشور با تبلیغ گسترده همین اقدامات به دست می آورد، مشروعیتی بین المللی برای حکومت پهلوی کسب می کرد. مشروعیتی که در داخل به شدت زیر سوال بود و به همین دلیل اقدامات به ظاهر دموکراتیک و آزادی خواهانه ی فرح در خارج از کشور می توانست حداقل وجهه ا ی بین المللی برای رژیم پهلوی کسب کند و از بار سنگین انتقادات در داخل بکاهد. تلاش فرح برای کسب حمایت عمومی در داخل و خارج از کشور با آگاهی از بیماری شاه در ماههای پایانی سلطنت پهلوی بیشتر شد. او در واقع تلاش داشت تا جایگاه خود و فرزندش را برای زمانی که شاه دیگر زنده نبود، به ویژه میان قدرتهای بزرگ غربی حامی شاه تثبیت کند.
                                  
مجموعه کارهایی که برای نشان دادن چهره لیبرال دولت و نظام ایران در این زمان صورت می گرفت، صرف نظر از تصور جلب رضایت مردم کشور، نگاهی هم به خارج و مخصوصا به کاخ سفید داشت و با این هدف صورت می‌گرفت که آمریکای کارتر الگوی موردنظر حقوق بشری خود را در پیشانی آن ببیند و به آن جلب شود. البته جدا از این امر نباید از روابط شخصی شهبانو با کاخ سفید و خانم کارتر و اساسا محافل آمریکایی از طریق تماس با موسسه آسپن (Aspen) و سفر مرتب او به آمریکا بی توجه گذشت...او امیدوار بود از این کانالها در موقع معین حمایت لازم را دریافت کند. 5

طبق اسناد به دست آمده آمریکاییها نیز که از وخامت حال شاه در سال 1357 آگاهی داشتند به فرح برای تثبیت رژیم سلطنتی او امیدوار بودند. "ارزیابی بسیار مثبت آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) از فرح دیبا و جایگاهی که این سرویس برای فرح پس از فوت شاه در نظر گرفته بود این احتمال را تقویت می کند.»6

فرح پهلوی هرچند در طول دوره طولانی حضور خود در دربار تلاش داشت چهره ای متفاوت از دیگر اعضای این خانواده در اذهان عمومی از خود ارائه دهد اما نگاهی دقیق به اقدامات وی نشان می دهد عملکرد سیاسی فرح در نهایت سوپاپ اطمینانی برای جلوگیری از افتادن رژیم پهلوی در دام انقلابهای مردمی بوده است. سیاستی که البته به دلیل جذب گروهی محدود از روشنفکران، عدم همراهی عموم مردم و در نهایت سرشت استبدادی حکومت کارآمد نبود.
____________________________           

1. نیلوفر کسری، زنان ذی نفوذ خاندان پهلوی، تهران، نشر نامک، 1380، چاپ دوم، ص 213.
2.محمود طلوعی، بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فرودست، ج2، چ5، تهران، نشر علم، 1383، ص662.
3. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، از ظهور تا سقوط، تهران، مرکز نشر اسناد لانه جاسوسی آمریکا، 1366، ص120.
4. حسین فرودست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج1، تهران، انتشارات اطلاعات، 1374،  چاپ هفتم، ص 213.
5. احمدعلی مسعود انصاری، پس از سقوط (سرگذشت خاندان پهلوی در دوران آوارگی)، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1388، چاپ هفتم، ص 141.
6. حسین فروست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج2، چاپ بیست و هفتم، تهران، انتشارات اطلاعات. 1378، ص 443.