به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ یكی از عوامل بروز نارضایتی شدید از رژیم شاه، فساد بیحد و حصر دربار بود. فساد اخلاقی، تكبر و تفرعن، فساد جنسی، فساد مالی و فساد دینی تمام تار و پود دربار را درنوردیده بود. فساد با ظهور رژیم پهلوی در دربار همزاد بود، ولی در پایان عمر رژیم، به صورت یك فرهنگ حاكم درآمده بود.
در ابتدا رژیم سعی میكرد فساد دربار را به دلایل فرهنگی مردم مخفی نگه دارد و همین امر موجب شد تا خاندان سلطنت خود را از مردم پنهان و كمكم رابطه باریك خود را با مردم قطع كنند و دربار به یك اشرافیت و طبقهای تبدیل شود كه هیچ چیز بین آنان و مردم را پیوند نزند.
فساد دربار نهتنها در چهار دیواری كاخهای پهلوی نماند، بلكه در تمام اركان رژیم ریشه زد. نهادهای رژیم هرچه به دربار نزدیكتر بودند بیشتر به مظهر فساد تبدیل میشدند و كمكم از درون میپوسیدند و ناگهان فرو میریختند. ممكن است در هر رژیمی فسادی رخ بدهد، اما آنچه منجر به بیاعتمادی مردم میشود، دو موضوع است:
1- برخورد نكردن نظام و نهادهای آن با فساد.
2- رخنه كردن فساد در بدنه و در رأس نظام كه در این صورت فساد نهادینه خواهد شد.
فساد در رژیم شاه به علت مبتلا شدن به هر دو موضوع، جزئی از ماهیت آن شده بود تا جایی كه فساد دربار كمكم از پرده برون افتاد و مردم مسلمان ایران را سخت به عكسالعمل واداشت.
بخش اعظم تظاهراتی كه از سال 1356 در ایران آغاز شد، متوجه فساد دربار بود. به گفته ژان لوروریه، روزنامهنگار فرانسوی: «اگر در كوچه و خیابان از ایرانیان بپرسید چرا رژیم را مورد انتقاد و سرزنش قرار میدهند و جواب آنها را جمع كنید، فساد و انحطاط اخلاقی رژیم در ردیف اول پاسخ آنها خواهد بود.»(1)
اگر شعارها، دیوار نوشتهها و پلاكاردهای مردم ایران در دوره انقلاب تجزیه و تحلیل شود، این ادعا را ثابت میكند كه فساد دربار پهلوی یكی از عوامل اعتراض آشتیناپذیر مردم ایران بود. بسیاری از شعارهای مردم، فساد رژیم و مظاهر فساد و عوامل آن را مورد اعتراض قرار میدادند. در ادامه این نوشتار و به عنوان نمونه، گذری برمنقولات نزدیكان فرح پهلوی درباره مفاسد اخلاقی او خواهیم داشت:
فرح پهلوی در یك خانواده بیبند و بار تربیت شده بود. پدرش یك استوار ارتش بود كه به علت سرطان درگذشت و او بهزودی با مادرش راهی تهران شد. دایی فرح، محمدعلی قطبی سرپرستی هر دو را بر عهده گرفت. در این خانواده هیچیك از امور شرعی مراعات نمیشد. فرح در تهران در مدرسه ژاندارك تحت نظر راهبههای فرانسوی دبستان و دبیرستان را طی كرد. به گفته مادر فرح، فرح با پسرداییاش، رضا قطبی «در زیر یك سقف زندگی میكردند.»
محمدعلی قطبی تصمیم گرفت فرزندش رضا را برای تحصیل به فرانسه بفرستد. فرح كه اینك دختر 18 سالهای شده بود، «اصرار ورزید او را هم همراه با رضا به فرانسه» بفرستند و سرانجام دو جوان با یكدیگر برای تحصیل به فرانسه رفتند. (2)
فرح در فرانسه با چهار دوست جدید به نامهای لیلی امیرارجمند، كریم پاشا بهادری، فریدون جوادی و بژورن مایرولد آشنا شد. لیلی امیرارجمند بعدها در كاخ پهلوی به جرگه دربار پیوست و سپس همهكاره فرح در كانون پرورش فكری كودكان شد. لیلی امیرارجمند از مبتذلترین زنان و مظهر فساد دربار بود.
ملكه مادر در توصیف خانم امیرارجمند میگوید: «این خانم نمونه یك زن بیبندوبار و آزاد از هر نوع قید و بند بود... گاهی اوقات 10، 15 و 20 زن از كاركنان دربار و ندیمهها و خدمه و دوستانش را لخت لخت مادرزاد میكرد و در استخر كاخ بدون هیچ پوششی شنا میكردند.» (3) یك مرتبه آقای صاحب اختیار، سرپرست خدمههای كاخ به لیلی اعتراض كرد و گفت: «این كار جلوی كارگران كاخ خوب نیست.» لیلی گفت: «بگذار نگاه كنند، برای سوی چشمشان خوب است.» (4)
لیلی امیرارجمند میگفت: «اگر آدمها در حضور هم معاشقه، مغازله و زناشویی كنند لذتش دوچندان میشود و خودش همیشه مجالس چند نفره راه میانداخت و گاهی كه مرد كم میآوردند از همین خدمه دربار صدا میكردند و میبردند به داخل محفل خودشان.» (5) شوهر لیلی امیرارجمند، حسینعلی امیرارجمند از او بیغیرتتر بود. «هر وقت مردی [لیلی] زنش را میبوسید، او مؤدبانه تشكر میكرد.» (6)
مادر فرح نیز از فساد این دوست شبانهروزی فرح تعجب میكند و مینویسد: «البته من از بیپروایی جنسی لیلی ناراضی بودم، بهویژه در مسافرتهای نوشهر و كیش عادت داشت بدون هیچ پوششی وارد دریا شود و برایش اهمیتی نداشت كه دهها نفر نگهبان و گاردیها دارند او را تماشا میكنند.» (7)
خوشبختانه خانم امیرارجمند در همان دوران تحصیل در فرانسه «تغییر دین داده و به كاتولیك گرویده بود.» (8) لیلی امیرارجمند با این همه فساد، شب و روز در كنار فرح بود. هرگاه در تهران بودند، در كاخ بود و هرگاه مسافرت میرفتند ملتزم ركاب بود. امیرارجمند چنان به فرح علاقه نشان میداد كه «سعی میكرد حتی در طرز لباس پوشیدن و آرایش شبیه فرح باشد.»(9) و فرح نیز سعی میكرد در بیبندوباری شبیه امیرارجمند باشد.
به گفته محافظ شاه «این خانم از دوستان ملكه، فرح دیبا بود و خیلی از كارهای آنها مثل هم بود. مثلاً در وقاحت و بیشرمی كاملاً شبیه هم بودند. از اینكه جلوی مردم لخت قدم بزنند، لذت میبردند. البته گاهی فرح در اثر فشار مادرش كمی رعایت میكرد.» (10) البته لیلی دیگری نیز به نام «لیلی دفتری» دختر سرتیپ دفتری كه در وقاحت دست كمی از امیرارجمند نداشت، جزو حلقه دوستان فرح بود. این دو نفر نیز «وقتی در نوشهر همراه فرح بودند با وضع قبیحی روی ماسهها میخوابیدند و در مقابل سربازان گارد حركات شنیعی میكردند. خود فرح هم دست كمی از آنها نداشت و حتی به یك عكاس اجازه داده بودند كه...» (11)
یكی دیگر از دوستان پاریسی فرح «كریم پاشا بهادری» بود. فرح «از اوایل ورود به پاریس با او آشنا شده بود و بیشتر اوقات خود را با هم سپری میكردند.» كریم از فرح خواستگاری كرد و با اینكه رضا قطبی پسردایی فرح مخالفت كرد، این خواستگاری موافقت شد و بدون اجازه خانواده «در یك جشن كوچك با حضور دوستان و تنی چند از دانشجویان ایرانی مقیم پاریس رسماً نامزدی خود را اعلام كردند.» (12)
به محض خواستگاری شاه، فرح نسبت به این نامزد بیوفایی كرد و او را در خماری گذاشت، ولی بیوفایی فرح طولی نكشید و هنگامی كه ملكه ایران شد، این دوست قدیمی را به كاخ آورد و محفل انس سابق را با سایر دوستان راهاندازی كرد. به گفته ملكه مادر «این دختر (فرح) آنقدر وقیح بود كه كریم پاشا بهادری را آورده بود كنار دست محمدرضا به عنوان رئیس دفتر ملكه.»
معروفترین فساد جنسی فرح، كشف رابطه او با فریدون جوادی بود. «فریدون جوادی از قدیمیترین دوستان ایام تحصیل فرح در پاریس و در واقع اولین دوست او در فرانسه بود.» (13) به دنبال فرح، جوادی نیز به دربار راه یافت. جوادی دوست سفر و حضر فرح بود.
در مسافرتی كه فرح و دوستانش به خجیر در منطقه جاجرود رفته بودند، فرح با جوادی مشغول معاشقه بود كه یكی از سربازان گارد آنها را دید. سرباز چون جرئت اعتراض به فرح را نداشت، (14) به فریدون جوادی اعتراض میكند. این سرباز از لرهای خرمآباد بود و چون متعصب بود، نزد فرماندهاش سرهنگ بیگلری رفت و گفت: «ما خیال میكردیم كه از یك زن عفیفه نگهبانی میكنیم و نمیدانستیم كه اینطور مسائل هم در میان است.» سرانجام سرباز را با تهدید و تحبیب و خریدن یك مغازه مرخص كردند. (15)
رابطه فرح و جوادی در یك دربار فاسد، امر غیرمنتظرهای جلوه نمیكرد و تنها در موقع بروز رقابتها و حسادتها تجلی میكرد. فرح نهتنها از فاش شدن این ماجرا واهمهای نداشت، بلكه دستور داد تا اتاق یكی از مأموران گارد را در اختیار جوادی قرار دهند تا نزدیك او باشد. (16) ملكه مادر در این باره معتقد است فرح «عمداً و عالماً كاری میكرد كه به محمدرضا لطمه بخورد.»
ملكه مادر در عكسالعمل به این ماجرای عشقی مینویسد: «خب چه كار میتوانستم بكنم؟ اگر میخواستم به محمدرضا بگویم درست نبود و پسرم ناراحت میشد. این بود كه خودم فرح را خواستم كه به او نهیب زدم و زنیكه گدازاده خجالت نمیكشی این قبیل كارها را جلوی چشم كاركنان دربار انجام میدهی؟» البته ملكه پهلوی درباره غیرت محمدرضا گزافهگویی میكند. چطور ممكن است شاهی كه خود مظهر فساد است و خواهر و مادرش در پیش چشمش به هرزگی میپرداختند از رابطه همسرش ناراحت شود؟ شاید پاسخ فرح به ملكه تأییدی بر استنباط ما باشد.
فرح گفت: «درست گفتهاند، شاه میبخشد؛ شیخ علیخان نمیبخشد! خود محمدرضا مرا آزاد گذاشته، آن وقت به تو حساب پس بدهم؟ من آزاد هستم و اختیار پایینتنهام را دارم!»(17) اختیار پایینتنه ظاهراً از اعتقادات راسخ فرح بوده است. یك بار دیگر كه فرح به خاطر خوابیدن با فریدون جوادی در یك اتاق، در بیمارستان قاهره مورد اعتراض احمدعلی انصاری قرار گرفت، همین پاسخ را داد كه همه «اختیار پایینتنه خودشان را دارند.» (18)
ماجرای عشقی دیگر فرح با بژورن مایرولد است. فرح یك شب در كافه محله لاتن با وی كه یك دانشجوی نروژی بود، آشنا شد و «این آشنایی یك عشق آتشین بین آنها ایجاد كرد. در ابتدا، كار آنها لاس زدنهای پاك! بود، ولی دیری نپایید كه این لاس زدنها تبدیل به بوسههای بسیار عاشقانه شد.»
این رابطه همچنان برقرار بود تا اینكه فرح چند وقت بعد ناپدید شد. پس از آن بژورن از روزنامهها فهمید كه فرح نامزد شاه ایران شده است. فرح هنگام بازگشت به فرانسه او را خواست و موضوع را به اطلاع وی رساند. فرح به وی گفت: «بژورن من همان هستم كه بودم، برای تو ملكه یا علیاحضرت نیستم، فقط و فقط فرح هستم. به من وعده بده كه دوستی ما در قلب ما هر طوری كه شده است، باقی بماند.»(19)
فرح گاهی اوقات رعایت شأن و جایگاه ملكه را نمیكرد و با هر بیسر و پایی طرح مراوده میریخت. از جمله با مربی اسكیاش كه یك نجار سوئیسی بود، در حال معاشقه دیده شد. (20)
رفتار جلف فرح در كاخ یك مرتبه شاه را نیز به خشم آورد. او در پاسخ به فرح كه از شاه میخواست استراحت بیشتری بكند با لحنی پرخاشكنان گفت: «تنها یك راه برای استراحت كردن من وجود دارد و آن هم این است كه از دعوت كردن این بچه خوشگلها كه دور و برتان میگردند، دست بردارید. وقتی اینجور آدمها دور و برم را گرفتهاند چطور انتظار دارید كه استراحت كنم؟»(21)
درباریان شاه چنان در فساد غوطهور بودند كه گاه دست به اعمالی جنونآمیز میزدند. در فرهنگ مذهبی مردم ایران، همآغوشی مرد و زن نامحرم یا با هم رقصیدن آنها دیگر حیثیتی برای آن خانواده باقی نمیگذاشت. حتی فریده دیبا در مهمانی كاخ سفید از اینكه مردان و زنان یكدیگر را در حضور هم میبوسند و خیلی صمیمانه با زنان یكدیگر در حضور هم میرقصند، سخت تعجب میكرد، ولی هنوز غرق در تعجب بود كه «كندی هم چند دور با فرح رقصید و محمدرضا هم درحالی كه دستهایش را دور كمر ژاكلین حلقه كرده بود با او رقصید.» (22)
چند سال بعد در آستانه انقلاب، همین موضوع تكرار شد. فرح با كارتر در شب ژانویه (11 دیماه 1356) در كاخ نیاوران رقصید و همین مسئله یكی از شعارهای مردم ایران در تظاهرات روزانه آنها شد.
پینوشتها:
(1) ژانلو روریه یا ژان لوروریه و احمد فاروقی، ایران بر ضد شاه، ترجمه مهدی نراقی، تهران، انتشارات امیركبیر، 1358، ص 103.
(2) خاطرات فریده دیبا، دخترم فرح صص 20ـ29.
(3) خاطرات تاجالملوك، ص 458.
(4) همان، ص 459.
(5) همان، ص 465.
(6)همان، ص 460.
(7) فریده دیبا، پیشین، ص 171.
(8) همان، ص 31.
(9) احمدعلی انصاری، پیشین، ص 47.
(10) علی شهبازی، پیشین، ص 254.
(11) همان، ص 220.
(12) فریده دیبا، پیشین، ص 32.
(13) فریده دیبا، پیشین، ص 461.
(14) علی شهبازی، پیشین، ص 297.
(15) احمدعلی انصاری، پیشین، ص 167.
(16) علی شهبازی، پیشین، 265.
(17) تاجالملوك، پیشین، ص 465.
(18) احمدعلی انصاری، پیشین، ص 167.
(19) آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده شماره 630، ص 57 به نقل از: مجله السیی پری فرانسوی با استفاده از مصاحبه و نقل قول از بژورن.
(20) علی شهبازی، پیشین، ص 206.
(21) اسدالله علم، پیشین، ص 629.
(22) فریده دیبا، پیشین، ص 173.
*گذرستان
در ابتدا رژیم سعی میكرد فساد دربار را به دلایل فرهنگی مردم مخفی نگه دارد و همین امر موجب شد تا خاندان سلطنت خود را از مردم پنهان و كمكم رابطه باریك خود را با مردم قطع كنند و دربار به یك اشرافیت و طبقهای تبدیل شود كه هیچ چیز بین آنان و مردم را پیوند نزند.
1- برخورد نكردن نظام و نهادهای آن با فساد.
2- رخنه كردن فساد در بدنه و در رأس نظام كه در این صورت فساد نهادینه خواهد شد.
فساد در رژیم شاه به علت مبتلا شدن به هر دو موضوع، جزئی از ماهیت آن شده بود تا جایی كه فساد دربار كمكم از پرده برون افتاد و مردم مسلمان ایران را سخت به عكسالعمل واداشت.
اگر شعارها، دیوار نوشتهها و پلاكاردهای مردم ایران در دوره انقلاب تجزیه و تحلیل شود، این ادعا را ثابت میكند كه فساد دربار پهلوی یكی از عوامل اعتراض آشتیناپذیر مردم ایران بود. بسیاری از شعارهای مردم، فساد رژیم و مظاهر فساد و عوامل آن را مورد اعتراض قرار میدادند. در ادامه این نوشتار و به عنوان نمونه، گذری برمنقولات نزدیكان فرح پهلوی درباره مفاسد اخلاقی او خواهیم داشت:
فرح پهلوی در یك خانواده بیبند و بار تربیت شده بود. پدرش یك استوار ارتش بود كه به علت سرطان درگذشت و او بهزودی با مادرش راهی تهران شد. دایی فرح، محمدعلی قطبی سرپرستی هر دو را بر عهده گرفت. در این خانواده هیچیك از امور شرعی مراعات نمیشد. فرح در تهران در مدرسه ژاندارك تحت نظر راهبههای فرانسوی دبستان و دبیرستان را طی كرد. به گفته مادر فرح، فرح با پسرداییاش، رضا قطبی «در زیر یك سقف زندگی میكردند.»
فرح در فرانسه با چهار دوست جدید به نامهای لیلی امیرارجمند، كریم پاشا بهادری، فریدون جوادی و بژورن مایرولد آشنا شد. لیلی امیرارجمند بعدها در كاخ پهلوی به جرگه دربار پیوست و سپس همهكاره فرح در كانون پرورش فكری كودكان شد. لیلی امیرارجمند از مبتذلترین زنان و مظهر فساد دربار بود.
ملكه مادر در توصیف خانم امیرارجمند میگوید: «این خانم نمونه یك زن بیبندوبار و آزاد از هر نوع قید و بند بود... گاهی اوقات 10، 15 و 20 زن از كاركنان دربار و ندیمهها و خدمه و دوستانش را لخت لخت مادرزاد میكرد و در استخر كاخ بدون هیچ پوششی شنا میكردند.» (3) یك مرتبه آقای صاحب اختیار، سرپرست خدمههای كاخ به لیلی اعتراض كرد و گفت: «این كار جلوی كارگران كاخ خوب نیست.» لیلی گفت: «بگذار نگاه كنند، برای سوی چشمشان خوب است.» (4)
لیلی امیرارجمند میگفت: «اگر آدمها در حضور هم معاشقه، مغازله و زناشویی كنند لذتش دوچندان میشود و خودش همیشه مجالس چند نفره راه میانداخت و گاهی كه مرد كم میآوردند از همین خدمه دربار صدا میكردند و میبردند به داخل محفل خودشان.» (5) شوهر لیلی امیرارجمند، حسینعلی امیرارجمند از او بیغیرتتر بود. «هر وقت مردی [لیلی] زنش را میبوسید، او مؤدبانه تشكر میكرد.» (6)
خوشبختانه خانم امیرارجمند در همان دوران تحصیل در فرانسه «تغییر دین داده و به كاتولیك گرویده بود.» (8) لیلی امیرارجمند با این همه فساد، شب و روز در كنار فرح بود. هرگاه در تهران بودند، در كاخ بود و هرگاه مسافرت میرفتند ملتزم ركاب بود. امیرارجمند چنان به فرح علاقه نشان میداد كه «سعی میكرد حتی در طرز لباس پوشیدن و آرایش شبیه فرح باشد.»(9) و فرح نیز سعی میكرد در بیبندوباری شبیه امیرارجمند باشد.
به گفته محافظ شاه «این خانم از دوستان ملكه، فرح دیبا بود و خیلی از كارهای آنها مثل هم بود. مثلاً در وقاحت و بیشرمی كاملاً شبیه هم بودند. از اینكه جلوی مردم لخت قدم بزنند، لذت میبردند. البته گاهی فرح در اثر فشار مادرش كمی رعایت میكرد.» (10) البته لیلی دیگری نیز به نام «لیلی دفتری» دختر سرتیپ دفتری كه در وقاحت دست كمی از امیرارجمند نداشت، جزو حلقه دوستان فرح بود. این دو نفر نیز «وقتی در نوشهر همراه فرح بودند با وضع قبیحی روی ماسهها میخوابیدند و در مقابل سربازان گارد حركات شنیعی میكردند. خود فرح هم دست كمی از آنها نداشت و حتی به یك عكاس اجازه داده بودند كه...» (11)
یكی دیگر از دوستان پاریسی فرح «كریم پاشا بهادری» بود. فرح «از اوایل ورود به پاریس با او آشنا شده بود و بیشتر اوقات خود را با هم سپری میكردند.» كریم از فرح خواستگاری كرد و با اینكه رضا قطبی پسردایی فرح مخالفت كرد، این خواستگاری موافقت شد و بدون اجازه خانواده «در یك جشن كوچك با حضور دوستان و تنی چند از دانشجویان ایرانی مقیم پاریس رسماً نامزدی خود را اعلام كردند.» (12)
به محض خواستگاری شاه، فرح نسبت به این نامزد بیوفایی كرد و او را در خماری گذاشت، ولی بیوفایی فرح طولی نكشید و هنگامی كه ملكه ایران شد، این دوست قدیمی را به كاخ آورد و محفل انس سابق را با سایر دوستان راهاندازی كرد. به گفته ملكه مادر «این دختر (فرح) آنقدر وقیح بود كه كریم پاشا بهادری را آورده بود كنار دست محمدرضا به عنوان رئیس دفتر ملكه.»
معروفترین فساد جنسی فرح، كشف رابطه او با فریدون جوادی بود. «فریدون جوادی از قدیمیترین دوستان ایام تحصیل فرح در پاریس و در واقع اولین دوست او در فرانسه بود.» (13) به دنبال فرح، جوادی نیز به دربار راه یافت. جوادی دوست سفر و حضر فرح بود.
در مسافرتی كه فرح و دوستانش به خجیر در منطقه جاجرود رفته بودند، فرح با جوادی مشغول معاشقه بود كه یكی از سربازان گارد آنها را دید. سرباز چون جرئت اعتراض به فرح را نداشت، (14) به فریدون جوادی اعتراض میكند. این سرباز از لرهای خرمآباد بود و چون متعصب بود، نزد فرماندهاش سرهنگ بیگلری رفت و گفت: «ما خیال میكردیم كه از یك زن عفیفه نگهبانی میكنیم و نمیدانستیم كه اینطور مسائل هم در میان است.» سرانجام سرباز را با تهدید و تحبیب و خریدن یك مغازه مرخص كردند. (15)
رابطه فرح و جوادی در یك دربار فاسد، امر غیرمنتظرهای جلوه نمیكرد و تنها در موقع بروز رقابتها و حسادتها تجلی میكرد. فرح نهتنها از فاش شدن این ماجرا واهمهای نداشت، بلكه دستور داد تا اتاق یكی از مأموران گارد را در اختیار جوادی قرار دهند تا نزدیك او باشد. (16) ملكه مادر در این باره معتقد است فرح «عمداً و عالماً كاری میكرد كه به محمدرضا لطمه بخورد.»
ملكه مادر در عكسالعمل به این ماجرای عشقی مینویسد: «خب چه كار میتوانستم بكنم؟ اگر میخواستم به محمدرضا بگویم درست نبود و پسرم ناراحت میشد. این بود كه خودم فرح را خواستم كه به او نهیب زدم و زنیكه گدازاده خجالت نمیكشی این قبیل كارها را جلوی چشم كاركنان دربار انجام میدهی؟» البته ملكه پهلوی درباره غیرت محمدرضا گزافهگویی میكند. چطور ممكن است شاهی كه خود مظهر فساد است و خواهر و مادرش در پیش چشمش به هرزگی میپرداختند از رابطه همسرش ناراحت شود؟ شاید پاسخ فرح به ملكه تأییدی بر استنباط ما باشد.
فرح گفت: «درست گفتهاند، شاه میبخشد؛ شیخ علیخان نمیبخشد! خود محمدرضا مرا آزاد گذاشته، آن وقت به تو حساب پس بدهم؟ من آزاد هستم و اختیار پایینتنهام را دارم!»(17) اختیار پایینتنه ظاهراً از اعتقادات راسخ فرح بوده است. یك بار دیگر كه فرح به خاطر خوابیدن با فریدون جوادی در یك اتاق، در بیمارستان قاهره مورد اعتراض احمدعلی انصاری قرار گرفت، همین پاسخ را داد كه همه «اختیار پایینتنه خودشان را دارند.» (18)
ماجرای عشقی دیگر فرح با بژورن مایرولد است. فرح یك شب در كافه محله لاتن با وی كه یك دانشجوی نروژی بود، آشنا شد و «این آشنایی یك عشق آتشین بین آنها ایجاد كرد. در ابتدا، كار آنها لاس زدنهای پاك! بود، ولی دیری نپایید كه این لاس زدنها تبدیل به بوسههای بسیار عاشقانه شد.»
این رابطه همچنان برقرار بود تا اینكه فرح چند وقت بعد ناپدید شد. پس از آن بژورن از روزنامهها فهمید كه فرح نامزد شاه ایران شده است. فرح هنگام بازگشت به فرانسه او را خواست و موضوع را به اطلاع وی رساند. فرح به وی گفت: «بژورن من همان هستم كه بودم، برای تو ملكه یا علیاحضرت نیستم، فقط و فقط فرح هستم. به من وعده بده كه دوستی ما در قلب ما هر طوری كه شده است، باقی بماند.»(19)
فرح گاهی اوقات رعایت شأن و جایگاه ملكه را نمیكرد و با هر بیسر و پایی طرح مراوده میریخت. از جمله با مربی اسكیاش كه یك نجار سوئیسی بود، در حال معاشقه دیده شد. (20)
رفتار جلف فرح در كاخ یك مرتبه شاه را نیز به خشم آورد. او در پاسخ به فرح كه از شاه میخواست استراحت بیشتری بكند با لحنی پرخاشكنان گفت: «تنها یك راه برای استراحت كردن من وجود دارد و آن هم این است كه از دعوت كردن این بچه خوشگلها كه دور و برتان میگردند، دست بردارید. وقتی اینجور آدمها دور و برم را گرفتهاند چطور انتظار دارید كه استراحت كنم؟»(21)
درباریان شاه چنان در فساد غوطهور بودند كه گاه دست به اعمالی جنونآمیز میزدند. در فرهنگ مذهبی مردم ایران، همآغوشی مرد و زن نامحرم یا با هم رقصیدن آنها دیگر حیثیتی برای آن خانواده باقی نمیگذاشت. حتی فریده دیبا در مهمانی كاخ سفید از اینكه مردان و زنان یكدیگر را در حضور هم میبوسند و خیلی صمیمانه با زنان یكدیگر در حضور هم میرقصند، سخت تعجب میكرد، ولی هنوز غرق در تعجب بود كه «كندی هم چند دور با فرح رقصید و محمدرضا هم درحالی كه دستهایش را دور كمر ژاكلین حلقه كرده بود با او رقصید.» (22)
چند سال بعد در آستانه انقلاب، همین موضوع تكرار شد. فرح با كارتر در شب ژانویه (11 دیماه 1356) در كاخ نیاوران رقصید و همین مسئله یكی از شعارهای مردم ایران در تظاهرات روزانه آنها شد.
پینوشتها:
(1) ژانلو روریه یا ژان لوروریه و احمد فاروقی، ایران بر ضد شاه، ترجمه مهدی نراقی، تهران، انتشارات امیركبیر، 1358، ص 103.
(2) خاطرات فریده دیبا، دخترم فرح صص 20ـ29.
(3) خاطرات تاجالملوك، ص 458.
(4) همان، ص 459.
(5) همان، ص 465.
(6)همان، ص 460.
(7) فریده دیبا، پیشین، ص 171.
(8) همان، ص 31.
(9) احمدعلی انصاری، پیشین، ص 47.
(10) علی شهبازی، پیشین، ص 254.
(11) همان، ص 220.
(12) فریده دیبا، پیشین، ص 32.
(13) فریده دیبا، پیشین، ص 461.
(14) علی شهبازی، پیشین، ص 297.
(15) احمدعلی انصاری، پیشین، ص 167.
(16) علی شهبازی، پیشین، 265.
(17) تاجالملوك، پیشین، ص 465.
(18) احمدعلی انصاری، پیشین، ص 167.
(19) آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده شماره 630، ص 57 به نقل از: مجله السیی پری فرانسوی با استفاده از مصاحبه و نقل قول از بژورن.
(20) علی شهبازی، پیشین، ص 206.
(21) اسدالله علم، پیشین، ص 629.
(22) فریده دیبا، پیشین، ص 173.
*گذرستان