نداشتن استراتژی توسعه صنعت در کشور، باعث می‌شود نام و نشان‌های تولیدی در کشور پس از مدتی دچار مرگ و اضمحلال شوند.

مشرق- در یک میهمانی خانوادگی فردی که معلم بازنشسته و علاقه‌مند به تولید بود، داستان خود را این گونه عنوان کرد که در کنار معلمی به کار جوشکاری و کشاورزی علاقه‌مند بودم و از این طریق توانستم علاوه بر احداث باغ بزرگ، چندین دستگاه تراکتور نیز تهیه کنم و کار و زار خوبی راه‌اندازی کرده‌ام. هر وقت درختان باغ را آبیاری می‌کنم، با درختان صحبت می‌کنم، که آب بنوشید، نوش جانتان و من هم از سایه و سرسبزی و میوه‌های شما استفاده می‌کنم، نوش جانم. اما این را بدانید که تا زمانی که من زنده‌ام شما هم زنده هستید و اگر من بمیرم معلوم نیست فرزندانم شما درختان زیبا را نگه دارند و احتمال زیاد خشک خواهید شد.

این داستان در واقع داستان صنعت کشور نیز است. بسیاری از افراد عاشق و شیفته تولید بودند که صنعت و نشان تجاری (برند) را راه‌اندازی کرده‌اند و سال‌ها تولید کرده‌اند؛‌ اما بعد از مرگ آنها آن صنعت نیز رو به اضمحلال و مرگ گذاشت.

در این زمینه نمونه‌های زیادی می‌توان عنوان کرد. مرحوم میرمصطفی عالی‌نسب فرد متدینی که کارش تجارت بود و با 4 مرجع تقلید زمان خودش از مرحوم آیت‌الله حجت کوه‌کمره‌ای گرفته تا مرحوم آیت‌الله بروجردی و امام خمینی (ره) در ارتباط بود، یعنی موارد شرعی را رعایت می‌کرد. زمانی که انگلیسی‌ها در واکنش به خواست ملی شدن صنعت نفت ایران، به طعنه گفتند ایرانی‌ها بلد نیستند یک آفتابه درست کنند، چگونه می‌خواهند صنعت نفت را اداره کنند؛‌اما این فرد دیندار و شیفته وطن تصمیم گرفت با ثروت شخصی و پشت کار خود صنعت چراغ سازی نفتی عالی‌نسب را راه‌اندازی کند و چراغ‌های نفت‌سوز برای خوراک‌پزی و روشنایی در شب درستکرد تا به انگلیسی‌های استعمارگر نشان دهند ایرانی‌ها می‌توانند نفت خود را اداره کنند و انصافاً در دوره خود کمک بسیار مهمی به دولت وقت (دولت مردمی مصدق) کرد و صنعت نفت ایران شکوفا شد، نفت مصرف شد و مشکل درآمد دولت هم با مالیات مردم حل شد.

این فرد عاشق تولید، آن قدر شیفته کار و تولید بود که هر روز محصول جدید تولید می‌کرد و بدون اجحاف به کارگران یک قانون خودساخته کار درست کرده بود، به عنوان مثال گفته می‌شود، مرحوم عالی‌نسب برای اینکه معیاری به دست آورد که هر کارگر چند ساعت می‌تواند جلوی کوره ذوب فلز در کارخانه‌اش کار کند، خود شخصاً امتحان می‌کرد و وقتی می‌دید خودش بیش از 2 ساعت نمی‌تواند مدام پای کوره باشد، مقرر کرد هر کارگر به اندازه 2 ساعت پای کوره باشد. یا گفته می‌شود هر کارگری که ازدواج می‌کرد، مبلغی به عنوان پاداش و یا هر کارگری صاحب اولاد می‌شد، مبلغ اضافه‌تری به حقوق او افزوده می‌شد، یعنی یک صنعتگر واقعی به فکر کار و حفظ تولید و ابتکار بوده است.

اکثر برندها و نشان‌های ایرانی نظیر عالی‌نسب، آزمایش، ارج، کفش ملی، کفش بلاّ، ایران خودرو، مخمل کاشان، ابریشم کاشان، یزد بافت، چیت‌سازی، چیت ری، روغن نباتی و ده‌ها برند دیگر ایرانی توسط بنیان‌گذاران خود با شرایطی مشابه درست شدند و به کار ادامه دادند. اما امروزه می‌بینیم اکثر این برندها که حداکثر سابقه آنها 100 سال بوده، تقریباً همگی یا جوانمرگ شده و یا رو به اضمحلال گذاشته‌اند، اما علت این کار چیست؟

این در حالی است که صنعتی مانند مداد فابرکاستل در آلمان از سال 1761، 255 سال قبل تا کنون تولید می‌کند و هنوز در همان رشته و همان صنعت فعالیت دارد؛ اما محصولاتش مطابق نیاز روز جامعه است. یعنی بیش از 5 نسل در این کارخانه مشغول تولید و کار هستند. ممکن است اکثر فرزندان صاحبان کارخانه حتی تحصیلات دکترا بگیرند،‌ اما افتخار خود را در تولید می‌دانند؛‌ اما در کشور ما چرا فرزندان بنیان‌گذاران صنعت ادامه نمی‌دهند؟

چند نکته لازم به گفتن است، اولاً با پیدایش صنعت نفت در ایران از سال 1285 هجری که اولین چاه نفت ایران در مسجد سلیمان به نفت رسید، تا کنون که ۱۱۰ سال می‌گذرد، نقش دولت‌ها در اقتصاد رو به فزونی گذاشته و هر روز بیشتر شده است، دولتها بدون داشتن سررشته مدیر صنعتی انتخاب و منصوب می‌کنند، اخیرا هم کشف شده حقوق و پاداش میلیونی مدیران برقرار است، اما ابتکار و تولید دیده نمی‌شود.

مسئله بعدی تصمیم به ملی کردن همه صنایع بزرگ و خصوصی در ابتدای انقلاب بود که به تصور اینکه سرمایه‌داران وابسته به خاندان رژیم قبلی و یا دشمنان ملت این سرمایه‌ها را از کشور خارج نکنند،‌ تمام صنایع از جمله ایران ناسیونال آن زمان، ارج، آزمایش، کفش ملی، کفش بلاّ، بانک‌های خصوصی و بانک‌های مشترک ایران و ژاپن و همه بانک‌ها ملی اعلام شدند. در آن زمان به مقتضی شرایط و جو روزگار ممکن است تصمیم درستی گرفته شده است،اما این تصمیم می‌توانست به نحو بهتری اجرا شود که مدیران کار بلد در همان صنایع مسئول نوسازی و زنده نگه داشتن آن صنایع شوند که این کار در عمل صورت نگرفت.

گماردن مدیرانی از سوی دولت در رأس این کارخانه‌ها و پس از آن تصمیم بسیار اشتباه گماردن افراد اطلاعاتی و یا نظامی در زمان جنگ تحمیلی در کارخانه‌ها، باعث از بین رفتن مدیریت صنعت در کشور شد و امروزه می‌بینیم برندها و کارخانه‌ها یکی پس از دیگری از بین می‌روند.

تفکر حاکمیت شرکتی و جدا کردن مالکیت از مدیریت به ویژه مدیریت صنعتی در کشور ما شکل نگرفته است. هنوز بسیاری از سهامدارن عمده کارخانه‌ها و شرکت‌ها فکر می‌کنند به صرف داشتن سرمایه‌ای بیشتر و یا سهم عمده می‌توانند مدیر خوب و یا مدیرعامل شوند، در حالی که هیچ رابطه منطقی بین داشتن سرمایه و حتی داشتن سواد در آن رشته با مدیریت صنعتی وجود ندارد.

یعنی ممکن است فردی کل سرمایه یک واحد صنعتی را داشته باشد؛ اما توان مدیریت کردن آن صنعت را ندارد، او ناگزیر است طبق گفته آدام اسمیت در 250 سال پیش دنبال مالکیت برود و در عوض کسی را به عنوان مدیریت عامل به کار گیرد که بتواند علاوه بر افزایش سهم او هر روز نوآوری داشته باشد که در این بین حق نوآوری و مدیریت هم دریافت کند.

از طرف دیگر در مفهوم حاکمیت شرکتی این نکته بسیار مهم است که یک شرکت و یا کارخانه نباید قائم به سرمایه، مدیریت و یا فن و علاقه یک نفر باشد.

مفهوم مشارکت و شراکت که اتفاقاً در فقه اسلامی هم بابی در مورد مشارکت وجود دارد، این است که افراد می‌توانند با آوردن تجربه و توان مدیریت، شریک افرادی با آوردن سرمایه و پول باشند و هر کس در این شراکت طبق قرارداد منعقد شده سهم‌بری از محصول نهایی داشته باشند.

به عنوان مثال اگر فردی چند میلیارد تومان سرمایه داشته باشد و افرادی تحصیل‌کرده و توانایی مدیریت یک واحد صنعتی داشته باشند، این‌ها تشکیل یک شرکت می‌دهند که طبق قرارداد 50 درصد سهم سرمایه و 50 درصد سهم نیروی فنی می‌شود و وقتی از محل تشکیل این شرکت کارخانه‌ای تولید شود، هر کس سهم خود را می‌برد و هر کس باید وظیفه‌اش را انجام دهد.

سرمایه‌دار باید آورده خود را به میدان بگذارد و مهندس و مدیر توان فنی و دانش و ابتکار خود را به کار برند و از این محل محصولی تولید شود و به بازار عرضه شود و هر کس سهم خود را طبق قرارداد بردارد. یعنی در قرارداد مشارکت نشان می‌دهد خود شرکت و بنگاه‌ تولیدی وابسته به هیچ یک از این افراد به طور کامل نیست در عین حال به همه این افراد شرکت نیازمند است.

به عبارت دیگر اگر این حاکمیت شرکتی در بنگاه‌ها ایجاد شود، دیگر بنگاه‌ها جوانمرگ نمی‌شوند و با رفتن بنیان‌گذار بنگاه، کارخانه هم نمی‌میرد و این راز مانایی صنعت در کشورهای صنعتی است.

ناگفته پیداست مشکلاتی مانند قانون کار، قانون تأمین اجتماعی، قانون مالیات، عوارض متعدد، قوانین واردات و صادرات و سایر قوانین در مواردی مخل تولید هستند و به جای اینکه شرایط کسب و کار را روان کنند، مانعی بر سر راه تولید به شمار می‌روند.

مثلاً بسیاری از کارفرمایان می‌گویند قوانین بیش از حدی که برای تولید وجود دارد، گاهی متناقض و یا متعارض هستند و هر مدیر دولتی متناسب با سلیقه و خاص خود قانون را تفسیر می‌کند. یک مدیر دولتی می‌گوید برای صادرات محصول شما کمک می‌کنیم و یارانه می‌دهیم و یک مدیر دولتی دیگر در همان پست می‌گوید حال که تولید می‌کنی باید انواع اقسام مالیات و عوارض بدهی و به جای صادر کردن برای داخل کشور تولید کنی.

از طرفی یک مدیر در بنگاه اقتصادی باید بداند که طبق فرمایشات امام معصوم که «من تساوی یوماه فهو مغبون» یعنی هر کس دو روزش مساوی باشد، او زیان کار است. این مسئله نشان می‌دهد حتی مدیر بنگاه صنعتی نباید دو روزش مساوی باشد، یعنی هر روز به فکر جدید، مطلب جدید علمی و صنعتی و راه جدید برای یافتن مواد بهتر تولید، طراحی محصول بهتر، بازار جدیدتر و شیوه جدیدتر باشد.

یک مدیر صنعتی باید سلیقه مصرفی جامعه خود و بازار صادراتی محصول خود را به خوبی بداند و مطابق ذوق و سلیقه مشتری و نیز قدرت خرید عامه مردم طراحی و تولید کند.

مدیر صنعتی خوب باید هزینه تولید را نه با اجحاف به کارگران بلکه با ابتکار و نوآوری و افزایش بهره‌وری و کاهش دهد و محصولی که تولید می‌کند، کم مصرف، پر بازده و مورد علاقه مشتری باشد.

آیا چنین تفکری در بنگاه‌های تولیدی کشور حاکم است؟ اگر حاکم بود، چرا بنگاه‌ها یکی پس از دیگری می‌میرند؟ درست  است که مرتب از واردات بی‌رویه رسمی و قاچاق گلایه می‌کنیم و واردکنندگان سودجو را محکوم می‌کنیم، اما انصاف حکم می‌کند نگاهی به تولید داخلی هم داشته باشیم.

مثلاً کولری که در سال 1340 ساخته می‌شد، دقیقاً با همان شکل و شمایل امروز در سال 1395 هم ساخته می‌شود، در حالی که خانه‌های مردم از خانه‌های خشت و گلی آن زمان با سقف شیروانی به خانه‌های آجری و پس از آن خانه‌های سیمانی و امروز به خانه‌های پیشرفته تبدیل شده و دیگر خبری از شیروانی روی خانه‌ها نیست. امروز به مدد واردات کولرهای گازی دیگر کمتر خانه‌ای از کولرهای 50 سال قبل استفاده می‌کند و این نکته‌ای که یک فرد عادی هم می‌داند، اما مدیر واحد صنعتی یا نمی‌داند و یا نمی‌تواند آن را در عمل اجرا کند و محصول خود را تغییر دهد.

مدیریت کردن و افزایش سود بنگاه به گران فروختن محصول نیست، کاری که خودروسازان مرتب انجام می‌دهند و با لابی قدرتمند خود هر روز مجوزی از یک منبع می‌گیرند که محصول خود را افزایش دهند و به مدد بازارهای بسته و عوارض سنگین گمرکی مردم جامعه از خرید خودروی خارجی دور نگه داشته شده تا به زور محصول بی‌کیفیت برخی از خودروسازان را با منت و با التماس خریداری کنند که در واقع این صنایع به مردگانی می‌مانند که به زور دستگاه زندگی نباتی داشته و روی تخت نفس می‌کشند؛‌ اما به آنها زنده نمی‌گویند.

تفکر صنعتی در کشور ما وارداتی است و برگرفته از جوشش داخلی نیست. برای صنعت مونتاژ و حمایتی کشور هزاران هکتار زمین مرغوب زیر ساخت سوله‌ها رفت و کشور از تولید نیم‌بند محصول کشاورزی محروم شد، اما صنعت درست و حسابی پا نگرفت و این‌ها نشان می‌دهد، ما یک خط کلی و استراتژی برای صنعت ترسیم نکرده‌ایم. درست است به مردم می‌گوییم ایرانی کالای ایرانی مصرف کن، اما به تولید‌کننده هم می‌‌گوییم صنعتگر ایرانی کالای با کیفیت و درست و به قیمت مناسب تولید کن.

منبع: فارس