«ایستاده در غبار»، مدلی متشخص از سینمایی است که در عین جدیت و فکوری، لذت تفریحی و روحی هم به مخاطبش می‌بخشد. این الگو ثابت می‌کند که دفاع مقدس واقعا گنجینه ایده، موضوع و دستمایه‌های قدرتمند سینمایی است.

گروه فرهنگ و هنر مشرق،  در بخش «قبل از تحریر» باید گفت نمایش فیلم ایستاده در غبار (در جشنواره فیلم فجر)، بهانه ای شد تا نقدی کوتاه تحت عنوان «چنان کند با دلت که فکرت به کار افتد» بر آن بنویسم که منتشر هم شد. از آنجا که نوشته‌های جشنواره‌ای معمولا شتابزده و عجولانه است، حالا در اکران عمومی بار دیگر به دیدن فیلم رفتم تا مبادا که در درجه اول براساس همان برداشت هایم، از روی دست خودم بنویسم! و در ثانی شاید نظرم تغییر کند! ولی این بار بیش ازقبل، به فیلم دل بستم و فکرم را به خود مشغول کرد، تا آنجا که به این نتیجه رسیدم : « فیلم و سازنده اش پدیده دهه گذشته اند».

 

فیلم «ایستاده در غبار»، نمونه بارزی از چیدمان سنجیده عناصر لازم سینمایی، برای شکل گیری یک اثرجذاب است. کلاس است. برهمه آنهایی که در نقطه‌ای گیر کرده‌اند، واجب است تا این فیلم را ببینند. همه، اتفاقا خود سینمایی‌ها و حتما فیلمسازان دفاع مقدسی به ویژه آنهایی که در کلیشه‌ها دست و پا می‌زنند. آنهایی که بدنبال برون رفت از رکود و سکون سینمای دفاع مقدس هستند باید ببینند که در صورت وجود خلاقیت، اعمال ذوق هنری، پشت‌کار، رعایت قواعد درام، اهمیت پژوهش، گرد آوردن تیم کار بلد و با انگیزه، خلوص، زحمت و مرارت و ... و بلاخره ایمان و باور به کاری که می‌کند، حتما خروجی‌اش، هم به دل خواهد نشست و هم اندیشه‌ها را به چالش خواهد کشید. عرصه فعالیت دفاع مقدس، عین میدان مین مندرس شده که همت و غیرت و طرحی نو می‌طلبد تا فرد، (با داشته‌های عمیق خود) از این دایره زنگ زده موفق بیرون رود، کاری که محمدحسین‌مهدویان کرده و از محاصره کهنگی‌ها‌، متجدد و با طراوت خارج شده است‌.

ایستاده در غبار، مدلی متشخص از سینمایی است که در عین جدیت و فکوری، لذت تفریحی و روحی هم به مخاطبش می‌بخشد. به گزارش فارس،‌ این الگو ثابت می‌کند که دفاع مقدس واقعا گنجینه ایده، موضوع و دستمایه‌های قدرتمند سینمایی است. هر گوشه و کنار و متن اش فی نفسه ظرفیت قصه پردازی دارد، مشروط به اینکه از دریچه ای تازه به آن نگریسته شود و منظری جدید پیش روی تماشاگر گسترده شود. همه ابعاد جبهه و جنگ، پشت سنگرها و حاشیه های آن، رزمندگان معمولی و فرماندهان، کارشناسان جنگی و استراتژیست‌های حمله و تاکتیک و هر بحث و فحص آن، یک پاراگرافی‌اش مناسب و در خور ساخت فیلم و سریال است ولی بقیه چند ده صفحه سناریوی آن به پرداخت هنرمندانه عناصر چنین فیلم‌هایی بستگی دارد. فقط قدرت پردازش فیلمساز حرف اول را می‌زند. با پرداخت است که اثری در سطح می‌ماند یا به اوج می‌رسد. «پرداخت»، کلمه‌ای است که در صنعت فرش بافی هم خیلی متداول و کاربرد دارد. وقتی قالی بافتش تمام می‌شود و از دار بریده می‌شود، تقریبا به دیگر قالی‌ها شبیه است، تازه وقتی شروع به پرداخت می‌شود به تدریج خود را نشان می دهد. نقشه و چگونگی بافتش نمایان می‌شود. تفاوت نقشه‌اش بروز می‌کند. تمایز هر فرشی با دیگری به منصه می‌رسد و هر چه پردازش بهتری داشته باشد، جزییات فنی – هنری و ریزه کاری فرش‌ها برجسته می‌شوند. بنابراین وامداری فیلم به فرش در همین پرداهت خوب اس. با پردازش است که فیلمنامه‌ای ارتقا می‌یابد و اجرا اوج می‌گیرد. «سید فیلد» یک چهارم (یعنی 25%)  قابلیت‌های یک اثر برجسته را به ایده و موضوع و محتوای آن مربوط می‌داند و بقیه (75%) ماجرا را به پردازش اثر موکول می‌کند. همه تفاوت فیلمسازان با یکدیگر در همین «نقطه زمین» است، به ویژه پرداخت شخصیت‌ها.

 ایستاده در غبار نیز بی تردید کم و کاست‌هایی دارد‌، اما به دلیل همین پردازش خوب ، ضعف هایش پنهان می ماند یا در نظر مخاطبش جلوه نمی کند . پرداخت آدم ها (به خصوص شخصیت احمد متوسلیان) با ویژگی زمینی ، بدون شعار ، همانند خود «احمد» اسطوره شده است . برخی فیلمسازان ، پیشاپیش تصمیم می گیرند که اسطوره بسازند ولی چون سوژه را آسمانی و دست نیافتنی می کنند ، عملا اسطوره ای هم شکل نمی گیرد ، حال آنکه «مهدویان» فقط تلاش کرده تا یک «آدم » بسازد با تمام فراز و فرودها و نوسان هایش ، لذا شمایل اسطوره ظهور کرده است . الیاکازان در فیلم «زنده باد زاپاتا» همه سعی اش این بوده که یک انسان زمینی خلق کند ، برای همین زاپاتا ، در عین تجربه شکست ، موفقیت را به خود می بیند ، قهرمان او اشتباه می کند ، مغرور می شود ، فریاد می زند ، غصه می خورد ، گریه می کند و .... خلاصه مثل همه ، خاکستری است ، بنابراین درانتهای مسیرش ، همانند خود زاپاتا ، قهرمان واسطوره می شود . حاج احمد «ایستاده در غبار» ، همانند همه ، از دالانی عبور می کند که تنهایی دارد ، استرس و مبارزه و عقب نشینی پیش رو دارد ، در انزوا بسر می برد ، تا شکستن شمشیر چوبی اش از تقابل با بچه ها عقب نمی نشیند ، بیمار می شود ، مدتی در پی بوکسوری است  ، کتاب خوان و انقلابی و به فرماندهی می رسد ، کشمکش با همرزمانش دارد ، (چالش با شهید وزوایی) ، توهین می کند و از عذر خواهی قافل نمی شود و ... خلاصه چنان پروسه تحول را طی می کند که علیرغم کمرنگی عناصر منجر به تغییر او ، ولی تماشاگر از پرده کنده نمی شود. تازگی در روایت و سبک جدید درهمامیزی مستند و درام، مانع از حتی پرش های نقاط عطف زندگی و مبارزه احمد (مانند مقطع حضور در خرمشهر و غیره) می‌شود. طراوت بر همه اجزای کار غلبه دارد، برای همین مخاطب دنبال «گاف» گیری یا پیدا کردن حفره‌های سناریو و برخی ضعف های اجرا نمی‌شود.

 

ایستاده در غبار ، همه عناصر شکل گیری‌اش، خوب پرداخت شده است. مانند فرشی خوش پرداخت، پردازش ظریف و تکنیکی دارد. در واقع بخش غالب تلاش‌های به منظور پردازش، پس از پژوهش غنی، در سناریو رخ داده است. روی فیلمنامه خوب کار شده است . هر چه روی کاغذ آمده و یا هرآنچه در ذهن نویسندگان و کارگردان در اجرا فایل بندی شده ، به خوبی پردازش شده و به فیلم در آمده است. اساسا و بنیادین، هر اتفاقی افتاده در همین رویکرد حادث شده است. چنانکه اگر کسی دیگر به سراغ همین دستمایه می‌رفت، چیزی دیگر از کار در می‌آمد. البته «مهدویان» فقط در این بخش، از جان و روحش مایه نگذاشته، بلکه، تیم با انگیزه‌ای رصد و دعوت کرده که وظیفه هر کدامشان عامل کشش مضاعف کار شده است. مثلا فیلم‌برداری «بهروز» علاوه بر شارپی و شفافیت و کاربرد لنزهای مناسب و فیلترهای لازمه، رنگ آمیزی‌اش براستناد کار افزوده است. همچنانکه طراحی صحنه و لباس «شجاعی» ظرافتی دارد که به خوبی تمایز و تفاوت چند دهه ای جلو رفتن قصه را باورپذیر می‌کند و یا اینکه چهره پردازی «خلج» یاری‌گر و به هم پیوستگی کارهای دو همکار نامبره‌اش شده است.

جلوه های ویژه «کریمیان» کم نقص و آکنده از جزییاتی است که درام می‌طلبیده است. ولی بیش از همه موسیقی «خزایی فر» به کمک فیلم آمده تا به وقتش مخاطب بیشتر درگیر عواطف شود یا برانگیخته و حس سلحشوری به او دست دهد. به این افراد و قوت هایشان  اشاره کردیم ولیکن از متخصص اصلی ارتقا فیلم غافل نشویم. «ملکوتی». همو با صداگذاری و ترکیب حساس صداها، باعث و بانی اوج گرفتن کار، به اثری خلاقانه و مارک «تجربی» شده است. به واقع ایستاده در غبار فیلم صداست. استفاده مهدویان از صداهای واقعی و به کارگیری و سینک آنها تا حد مستند گونگی اثر (توسط صداگذار فیلم)، به شدت مایه افزای آن شده است. انرژی و دل به کار دادن این افراد است که برخی فصل‌های فیلم همواره در خاطر ماندنی شده است. برای نمونه: صحبت‌های حاج احمد در مسجد پاوه و کشمکش های پیرامونی‌اش، ارزش بخشی به آرای جمعیت. اما شاه فصل کار، یعنی آنجا که نیروی کمکی نرسیده و جنگ مغلوبه و نفس‌گیر است. حاج احمد مردانه و شهادت طلبانه بی سیم را بالای سرش می‌گیرد و در بین نیروهایش حرکت می‌کند و ... بنابراین باید به  تدوین «سجاد پهلوان» هم اشاره‌ای کرد که به درستی با برشهای به اندازه و تایم دهی مناسب نماها و سکانس‌ها، دکوپاژ مهدویان را تقویت کرده و میزان تاثیرگزاری صحنه‌ها را به قاعده ترتیب داده است.

خلاصه کنم؛ ایستاده در غبار غیرمتعارف شده است. مستندی دراماتیک، قصه‌گویی قهرمان‌پرداز، سرگرم کننده‌ای اندیشه ورز، ملودرامی جذاب، حماسه سازی جبهه‌ای که شمایلی از قهرمان ایرانی، مسلمانی بسیجی، مقلدی اصولگرا، فرماندهی وطن خواه و عاشقی عاقل را به دلنشینی تصویرسازی می کند، برای همین «پدیده یک دهه اخیر» است و دیدنش تا مدت‌ها دل و ذهن آدم را رها نمی‌کند.