فیلم روایتش را از دوران نوجوانی احمد شروع میکند و خاطرات دوستان و همکلاسیها و اعضای خانوادهی احمد را روی تصاویری شبهِ مستند از زندگی او میشنویم (فرمی که تا انتها حفظ میشود)؛ امّا برخلاف رویه معمولِ داستانهای اینچنینی، اسير كليشه نميشود و اصراري ندارد که بگوید «وی در خانوادهای مذهبی چشم به جهان گشود...». احمد فرزند یک خانوادهی معمولی است؛ درسش نه خوب است و نه بد؛ گوشهگیر و قدرتطلب است، حتّی در مدرسه و محلّه دعوا و کتککاری هم میکند؛ در شیرینیفروشی پدرش کار میکند، پدری که تجدید فراش کرده و احمد چندان دلِ خوشی از او ندارد. فیلم، دست کم در ابتدای راه، تلاش نمیکند احمد را یک شخصیتِ آسمانیِ فوقِ بشري تصویر کند... و همین امر باعث میشود مخاطب با قهرمانِ داستان و فرمِ خاص روایتِ فیلم همراه شود.
ایستاده در غبار، صرفنظر از محتوا و دقتِ عملش در واگويه كردن بخشي از تاريخ معاصر (كه بررسياش كار مورّخان است و خارج از حوصله و محدودهي اين يادداشت)، از لحاظ فرم و ساختار، در کاری که میخواهد انجام دهد بسیار موفّق است، و حال و هوای مستندگونهاش فوقالعاده طبیعی درآمده – چنانکه جملهی ابتدای فیلم که یادآوری میکند «هیچیک از تصاویر استفاده شده در این فیلم واقعی و آرشیوی نیستند.» کاملا لازم و ضروري به نظر میرسد.
استفاده از صداهای ضبط شدهی احمد متوسّلیان، فیلمبرداری حرفهای با دوربین روی دست و نگاتیو شانزده میلیمتری، موسیقی متن خوب که به موقع حماسی و پرحجم میشود و به وقتش لابلای تصاویر میخزد، و بالاخره بازیهای خوب و یکدست بازیگران نه چندان نام آشنا، «ایستاده در غبار» را به فیلمی موفّق از لحاظ سینمایی تبدیل کرده و نشان میدهد که کارگردان جوان فیلم به زبان سینما مسلّط است. با این حال قصّهی فیلم، که خوب و گیرا شروع میشود، اندکی بر مدار تکرار میافتد و نهایتا در طول فيلم، گهگاه جذّابیتش کم میشود.
فیلم: ايستاده در غبار
کارگردان: محمّد حسين مهدويان
با بازی هادی حجازیفر در نقش حاج احمد متوسلیانپدرام عبهر